بسمه تعالی تاريخ جلسه: 21/9/1388 نظریه پرداز: حجت الاسلام دکتر حمیدرضا شریعتمداری |
در این جلسه به تقریر نظریات فارابی پیرامون راههای دفاع از دین و نقد آنها پرداخته می شود. فارابی متولد 258 و متوفای 339 هجری قمری و اولین فیلسوف برجسته جهان اسلام و بنیانگذار فلسفهی اسلامی است.
فلاسفهی قبل از او در حد و اندازهای نبودند که دارای نظام فلسفی باشند و چندان آثارشان بازتابی نداشته و باید پذیرفت اولین کسی که شایسته عنوان فیلسوف در جهان اسلام میباشد ابونصر فارابی است. او از سال 310 تا 330 یعنی حدود 20 سال در محیط علمی بغداد بوده که مرکز تفکر عقلی و منطق بوده است. اولین کسی است که آثار منطقی ارسطو را برای جهان اسلام، به زبان عربی تبیین کرد. ایشان در طبقه بندی و روش شناسی علوم آرایی داشته است و طبیعی است که عنوان «معلم ثانی» را به او بدهند.
در دنیای لاتینی زبان به ندرت این عنوان دربارهی او هست ولی از قرن 6هـ .ق به بعد در جهان اسلام این عنوان به کار رفت.
او کم و بیش به سازگاری دین و فلسفه اعتقاد داشته و به تبیین فلسفی از حقایق دین از جمله وحی پرداخته و راه تبیین فلسفی از وحی را ایشان باز کرد. او ظرفیت جدیدی را برای خیال تعریف کرده است و وحی را به مدد قوه مفکره و عاقله و ناطقه در دسترس فیلسوف و انسان کامل ـ هردوـ دانست و بنابراین تحلیلی فلسفه پسند از وحی ارائه کرده است و دیگران آن را ادامه دادهاند.
فارابی در اثر مشهورش «احصاء العلوم» متعرض علم کلام شده و تعریف بدیعی از آن ارائه داده و مرزی بین کلام و فقه ایجاد کرده و نهایتاً به راههای متعارف متکلمان برای دفاع از دین اشاره کرده است.
اولین بحث که جا دارد مطرح شود این است که چرا دفاع از دین و راههای دفاع از دین را مورد بحث قرار میدهیم؟
در پاسخ باید گفت مهمترین توقع از عالم دینی این است که از منظر فکری و اندیشه ای به نصرت دین اقدام کند و طبیعیترین انتظار از روحانی این است که رویکرد دفاعی از دین داشته باشد.
بر خلاف یک روشنفکر که نقطه عزیمتش و دغدغه های او، زمانه و یافتههای انسانی و زمانی است نقطهی عزیمت یک روحانی ـ در عین توجه به زمانهـ، دین است که باید از آن دفاع کند. عالم دین باید توانایی داشته باشد که گزارههای دینی را به سلامت از منازعه ها و شبهه ها بیرون بیاورد.
بی شک رویکردهای متفاوت و گاه متعارضی در دفاع از دین وجود دارد . آیا همه این رویکردهای دفاعی از دین مشروعیت دارند؟ معقول هستند؟ آیا آنچه طی شده نتیجه بخش بوده یا نه؟ متاسفانه در این باره بحث جامع و دقیقی صورت نگرفته است و این خودش می تواند موضوع تحقیقی جامع قرار گیرد. در این مجال آنچه مطرح میشود نظر یک فیلسوف منصف است که در عین حال تعلقات دینی مشهودی دارد. از نظر ایشان چه راههایی در دفاع از دین وجود دارد و پی گرفته میشود؟ طبیعی است که بحث از مشروعیت، مقبولیت و نتیجه بخش بودن راهها مورد بررسی قرار میگیرد و مواردی را که ایشان ذکر میکند، لزوما به معنای این نیست که ایشان همه این راهها را تجویز می کند.
علمی که در میان علوم دینی برای دفاع از دین تأسیس شده، کلام است ولی اینکه از آغاز رویکرد دفاعی داشته یا نه؛ بحث دیگری است. در علم کلامـ به معنای دقیق آنـ در پی تحرّی حقیقت حتی حقیقت دینی نمیباشیم. از نگاه فاربی، اگر این ویژگی در کلام مرسوم دنبال شده، به نوعی خروج از رسالت اصلی علم کلام است. از آنجا که او عالمانه پیگیر تمایز علوم و دسته بندی آن در جهان اسلام شده است، باید حساب ویژهای برای تعریف او از علم کلام باز کرد.
فارابی در کتاب احصاء العلوم، علوم را به هشت دسته و گروه تقسیم میکند و در گروه علوم مدنی؛ سیاست، فقه و کلام را مطرح میکند و از هر یک تعریفی ارائه میکند. دامنهی علم فقه و کلام را از هم مشخص و غایت و مرزها را جدا میکند تا آنچه که عملاً به عنوان قلمرو فقه و کلام است متمایز شوند.
تعریف ایشان از علم فقه: و صناعة الفقه هی التی بها یقتدر الانسان علی أن یستنبط تقدیر شیء مما لم یصرح واضع الشریعة بتحدیده علی الاشیاء التی صرّح فیها بالتحدید و التقدیر. دانشی است که به واسطهی آن، انسان قادر بر استنباط میشود. خصوصیت آن این است که چیزی را که واضع شریعت به حد و مرز آن تصریح نکرده است، بر مبنای اشیائی که شارع در مورد آنها حدود را مشخص کرده است؛ استنباط میکند.
پس فقیه کارش استنباط کارهای غیر مصرّح و غیر محدود است و آنها را از امور مصرح و محدود استنباط میکند. ایشان در ادامه می افزاید: و کل ملّةٍ ففیها آراء و افعال؛ دامنهی علم فقه محدود به افعال نیست بلکه آراء را هم شامل می شود. سپس ایشان به توضیح آراء و افعال می پردازد: افعال چیزهایی است که با آن خدا را عبادت میکنیم و معاملات بر اساس آن تنظیم میشود و مجموعهی آراء پیرامون خدا و اوصاف جهان و ... نیز در محدودهی آراء می باشد که فقیه باید استنباط کند و هکذا افعال را باید استنباط کند چه افعال عبادی و چه معاملاتی.
تعریف کلام از نگاه فارابی:
علم یقتدر بها الانسان علی نصرة الدین و تضعیف کلّما خالفها، من الآراء المحدوده و المصرحة ؛ علمی است که انسان به واسطهی آن به یاری از دین می پردازد. در علم کلام یاری کردن مطرح است بر خلاف فقه که استنباط بود. قلمرو این دو هم مشترک است، پس دامنهی علم کلام فراتر از اعتقادات ـ عقد القلبـ است و شامل افعال هم میشود همانطور که فقه هم مخصوص افعال نبود بلکه آراء را هم شامل میشد.
ولی فارابی قید میزند که الآراء المعدود التی صرّح بها واضع الملّة؛ پس متکلم موظف و مجاز نیست که از هر فعل و رأیی دفاع کند بلکه از موارد و مواضعی که شارع به آن تصریح کرده است و صدور و دلالت آن قطعی است باید دفاع کند.
یکی از فرقهای اساسی بین کلام و فقه، محدوده آراء و افعالی است که متکلم از آنها دفاع میکند.
وهی غیر الفقه لأنّ الفقیه یاخذ الآراء و الافعال التی صرح بها واضع الملة مسلّمة یجعلها اصولاً فیستنبط منها الاشیاء اللازمة منها.
وظیفهی متکلم دفاع از مستنبط فقیه نیست؛ بلکه دفاع از منابع و مسلّمات فقیه است. متکلم موظف نیست که از مستنبطات فقیه ـ چه در حوزه افعال و چه آراء ـ دفاع کند. این یکی از راهگشاترین رهنمودهای فارابی است که آیا هر چه را که فقیه میگوید و حتی به عنوان ضرورت فقه تلقی میشود و اجماع فقها است، باید مورد دفاع متکلم باشد؟ آیا وظیفهی متکلم است که حتی از مستنبط فقیه در حوزهی آراء نیز دفاع کند؟
وظیفهی متکلم دفاع از دین است و دین عبارت از مسلمات و قطعیاتی است که فقیه از آنها استنباط میکند نه خود آراء (مستنبطات) فقیه.
سه نکته در این تعریف و تفاوت میان کلام و فقه مطرح است که برای جمع بندی تکرار میشود:
- کار متکلم دفاع و کار فقیه استنباط است؛
- حوزهی استنباط علاوه بر افعال، آراء را هم در بر میگیرد. البته آراء قطعی و ضروری عقل و شرع مورد استنباط نمیباشد. مثلاً یک فقیه هیچ وقت استنباط نمی کند که نماز واجب است یا نه؟ کار فقیه استنباط امور غیر مصرّح در شرع است .
هر جا استنباط باشد، تقلید هم معنا دارد بر خلاف تلقی رایج که در فروعات فقهی تقلید میکنیم ولی در فروعات اعتقادی تقلید را متصور نمیدانیم. در امهات و اصول اعتقادات که ضروری عقل یا شرع هستند استنباط صورت نمیگیرد، پس تقلید هم نیست؛ بر خلاف فروعات اعتقادی که هم استنباط هست و هم تقلید. این تصور که ما در اعتقادات حتماً باید به یقین برسیم درست نیست بلکه یک بخش آن را با مراجعه به نصوص (مسلّمات) دین یقین پیدا میکنیم ولی بخش دیگری هست که یقین نمیخواهد بلکه ظنّ حاصل از تقلید کافی است.
- قلمرو استنباط یک حوزه است و عرصة علم کلام، قلمرو جداگانهای است. این تفاوت برای بحث بعدی راهگشاست.
راههای متکلمان برای دفاع از دین
از نگاه فارابی راههای متفاوت و پنج گانه ای برای دفاع از دین وجود دارد. ایشان در این باره می نویسد: اما الوجوه و الآ راء التی ینبغی[1] ان تنصر الملل؛ راهها و مسیر هایی که با آن می شود دین را یاری کرد عبارتند از :
راه اول: شأن دین فراتر از عقل است.
گروهی از متکلمان میگویند دین مقولهای نیست که عقل بتواند در آن نظر دهد. اولین دلیل ایشان برای این رویکرد این است که شأن آن از عقل فراتر است. عقل سرمایهای انسانی و دین وحی الهی است. در وحی اسرار الهی نهفته است. اساساً چرا دین آمد و وحی نازل شد دین در جایی آمده که عقل کارآمد نیست و الّا معنایی ندارد که وحی اعتبار (مقبولیت) بیابد و مردم به عقل و دانش خود بسنده میکردند. وحی از نزد عالم خبیری آمده که بی حساب کاری را انجام نمیدهد.
ایشان در ادامه می افزاید در دین آگاهیها و معارفی هست که عقل توان درک آنها را ندارد و گاه آنها را مستنکر و قبیح می شمارد. ایشان دو تمثیل میآورد: الف) ما در دوران کودکی، مطالبی را مستنکر میشماریم ولی وقتی به بلوغ میرسیم آن را واجب و ضروری میشماریم؛ ب) حتی دوران بلوغ، انسانهایی هستند که در رشتههایی مهارت ندارند و مطالبی را ضد عقل و نامعقول میدانند ولی وقتی که خبرویت مییابند، آن را واجب و عقلایی میدانند. این جا، اشکال می شود که وقتی عقل را کنار می گذارید، بر چه اساسی به سراغ وحی می روید؟ آیا غیر از پایه های عقلانی چیز دیگری برای تمسک به وحی داریم؟
فارابی میگوید: وحی را یک پیامبر صادق و امین آورده که صدق او یا از راه معجزات و یا گواهیها و شهادتهای پیشینیان ثابت شده است. لذا نیازی به عقل نداریم و به آن متکی نشدهایم.
گواهی پیشینیان که برهانی نیست و معجزه هم برهانی نیست بلکه اقناعی است.
نقد:
- این راهی است که به مقابله با همه یافتههای بشری میانجامد و طبعاً کسانی آن را دنبال کردهاند که با عقل و منطق و استدلال مخالف بوده و هیچ نوع تاویلی را بر نمیتابند. . در اسلام معاصر، سلفیهاـ حتی علیه اشعریها و غزالی ـ با این رویکرد از دین دفاع میکنند.در حالی که به نظر غزالی پنج نوع وجود داریم: وجود ذاتی، حسی، خیالی، عقلی و شبحی. هر کس آموزههای دین را بر اساس هر یک از این پنج نوع تحقق و وجود بتواند حمل کند و تأویل کند، مجوزی برای تکفیر او نداریم و اگر کسی نتوانست از این پنج راه وارد شود و متون دینی را ـ در تأیید برداشتشـ تاویل ببرد؛ مجوز تکفیر او وجود دارد.
- یک نحوه عافیت طلبی در این راه مشهود است و فقط به فکر پاک کردن صورت مساله است.
- فرض کنیم ورودمان به حوزه ایمان و دیانت، با پایههای عقلی و برهانی نباشد؛ ولی آیا قرار هست در موضوعات ایمانی تامل کنیم یا نه؟ اگر تأمل کنیم جای پای اندیشههای انسانی باز میشود.آیا اینگونه نیست که اسلام دعوت مستقیم و غیر مستقیم به تأمل و تعقل کرده است؟ آیات محکم و متشابه و مجمل و...، نیاز به تأمل ندارند؟ جمع میان اینها راه و روشی عقلانی دارد که عالم دینی ناچار باید از آن بهره گیرد.
- عقل و تعقل در خیلی موارد میتواند به پیشرفت دین کمک کند در حالی که مقابله با عقل از وجههی دین و شریعت میکاهد.
نکته:
این که فرمودند: اگر به عقل میدان بدهید، مجالی برای وحی نمیماند؛ جوابش این است که وحی در مواردی که عقل انسان راه ندارد، رأساً میآید و در مواردی که راه دارد؛ معاضدت و همکاری میکند یا وحی از باب حجت است. تنها امتیاز این رویکرد این است که تکلیف آدمی تا حد زیادی روشن است و اینگونه نیست که درب را به روی علم و عقل باز کنید ولی در جایی توقف کنید! وقتی درب باز شد این مشکل وجود دارد که ممانعت ممکن نیست.
راه دوم دفاع از دین:
اول سراغ الفاظ دینی میرویم و از خود متون، مدد میجوییم. سپس سراغ مشهورات و محسوسات میرویم، آنچه موافق بود از آنها برای دین کمک گرفته میشود. در باقیمانده آموزهها؛ دست به تأویل ولو تأویل بعید، میزنیم. تأویل باطنی منظور نیست بلکه چیزی است که شاهد و دلیلی از آن در آیات و روایات باشد یعنی ظاهر عبارات قابلیت و تحمل آن را داشته باشد.
اگر لفظ تأویل بردار نبود؛ سراغ آن مناقض میرویم و در آن خدشه میکنیمـ میخواهد مشهور باشد یا معقول یا محسوسـ و میگوییم: گاهی اوقات مشهورات، حس و عقل چیزهای متناقضی میگویند. لذا سراغ آنها رفته و از دعوای آنها بهره برده و آنچه موافق شرع باشد اخذ میکنیم. اگر نه میتوان متن را تأویل کرد و نه یافتههای انسانی را نقض کرد؛ به دین تن میدهیم و میگوییم: مجالی را برای دین بگذارید که عقل هم به آنجا راه ندارد.
قبلا گفته شد که وظیفهی متکلم دفاع از استنباط های فقها نیست. لذا اگر جایی یافته های علمی یا مشهورات و ...، با یافتههای فقیه در تعارض بود؛ هیچ دلیلی ندارد که نظر و استنباط فقیه را مقدم کنیم و از آن دفاع کنیم. بار دیگر میگوئیم تا جایی که امکان دارد یا یافتههای علمی، محسوسات و مشهورات را تأویل میبریم. طبیعتاً بخش اندکی باقی خواهد ماند که در آن جا میپذیریم که از مواردی هست که عقل به آن راه ندارد. اتفاقاً رویکرد شیعی به آموزههای دینی اینگونه است و بخش اندکی از دین میماند که دفاع عقلی ندارد؛ بر خلاف آموزههای مسیحیت که بخش اعظم گزارههاشان غیر عقلانی است. پس طبیعی است که ما راه دوم را برویم و مسیحیان راه اول را.
اشکالی که این جا میتوان مطرح کرد این است که ایمان گرایان میگویند: شما بها را به عقل دادهاید نه به ایمان و دین. پس عقل را پرستیدهاید نه خدا را.
در جواب مب توان گفت که ما واقعاً تن به عقل ندادهایم چون مبنایمان دین بوده و سعی در آشتی دادن میان دین و عقل داشته ایم نه پرستش عقل.
ولی منطقاً این اشکال هست که اگر عقل را به کار گرفتید و به علم تجربی بها دادید، اخلاقاً به آن ارزش و بها دادهاید؛ پس چگونه تا جایی آن را قبول دارید و از یک مرحله به بعد آن را نفی میکنید؟! اگر واقعاً عقل را به کار گرفتید و یا علم تجربی را، پس کاشفیت برای آن قائل هستید و نمیتوان آن را تا جایی کارآمد دانست و از آن به بعد نه.
راه سوم دفاع از دین :
این راه بیشتر در قبال دیگر ادیان و مذاهب مطرح است.
گروهی از متکلمان وقتی نمیتوانند از دین خود دفاع کنند، میگویند:
چنین ضعفها و کاستیهایی در دین و مذهب رقیب هم وجود دارد. اشکالات در رفتار دینی آنها را به رخ آنها میکشند. این هم یک شیوه نقضی برای دفاع از دین است.
این شیوه در برابر علم هم وجود دارد. چرا که علوم پر از تناقض است خصوصاً اینکه علم دیگر همهاش فرضیه شده است.
عدم اعتماد به نفس علم جدید، راهحل خوبی است برای اینکه اختلافات علمی، دینی، فلسفی را به رخ مخالفان کشید و گفت مذهب شما هم رخنه دارد. این هم یک روش دفاع از دین است.
نقد:
این راه به معنای بر طرف کردن اشکال بر دین نیست. تنها چیزی که هست این است که یک انسان لائیک نتیجه میگیرد که پس راه درست را او میرود. اینکه شیعه از سنی و سنی از شیعه و اسلام از مسیحی و او از مسلمان اشکال بگیرد؛ نتیجهاش این میشود که افراد لائیک نتیجه بگیرند که راه درست را آنها میروند.
راه چهارم: طرف مقابل را وادار به تسلیم کنیم؛ یا به تهدید یا به تطمیع!
غزالی می افزاید: این روش، سیرهی مستمره بوده که کاری کنند تا رقیب دست از سر آنان بر دارد؛ یا از خجالت و یا به ترس و ارعاب.
نقد:
این راه غیر اخلاقی است و راه را باز میکند برای استفاده ابزاری از زور، قدرت و شهرت. آیا این راه، توجیه و مجوز شرعی دارد؟
راه پنجم: دروغ، مغالطه، بهتان و زورگویی.
استدلال: مخالف ما یا دشمن است، پس در میدان جنگ آمده و در جنگ از خدعه و حیله و کذب میتوان استفاده کرد؛ و یا دشمن نیست و جاهل است. از روی ناآگاهی با ما مقابله میکند چون ضعف عقل دارد و حظّ و بهرهای از دین ندارد؛ پس میتوان به او دروغ گفت برای رسیدن به مصلحتی که برای آنها هست کما اینکه با نساء و صبیان چنین روشی اعمال میشود.
نقد:
این راه هم واضح البطلان است.
سؤال: گفتید در فروع عقیده هم میتوان تقلید کرد. باید گفت در عمل نمیتوان متوقف شد لذا اگر فقیه نشدیم میتوان تقلید کرد و به ظن اکتفاء کرد؛ ولی در اصول عقاید اینگونه نیست: در امهات که مصرح بها است ، یقین داریم و در فروع هم توقف میکنیم و لزومی در تقلید نیست. بعلاوه اینکه تقلید مجوز میخواهد و در عقاید ما این مجوز را نداریم.
مطلب دیگر اینکه گفتید: کار متکلم دفاع از دین است. درست است اما آیا دفاع حقیقی است یا هویتی؟ یعنی چون دیندار است و آن را صحیح میداند، باید به هر قیمت و هر شکلی دفاع کند؟! یا اینکه چون دین را حق میداند، دفاع حقیقی میکند؟ پس اگر به تعارض رسید و گزارهی دینی مصرح و منصوص را، با یک مسلّم عقلانی در تعارض دید؛ لزومی نمیبیند از آن دفاع کند بلکه میگوید نمیدانم. پس دفاع حقیقی باید کند، نه دفاع هویتی و به هر قیمتی.
جواب: اعتراف به جهل و ندانستن خوب است ولی به نوعی نادیده گرفتن رسالتش میباشد که دفاع از دین است. در کارزار، نمیتوانید توقف کنید.
سؤال: اتفاقاً دین حقیقی هم میگوید: اگر جایی شما چیزی را از مخالفتان درست یافتید آن را بپذیرید نه اینکه دفاع هویتی کنید. آیا ما مجاز هستیم دفاع هویتی کنیم؟
[1] . در تعبیر « ینبغی» نکته ای هست و آن اینکه همه راهها مشروع و معقول و کارآمد نمی باشند. از این عبارت ـ بر خلاف نظر ماجد فخریـ میتوان استفاده کرد که فارابی مجوز دروغ و بهتان را برای دفاع از دین نداده است.