بسمه تعالی
مبانی کلامی فقه اجتماعی
حجة الاسلام والمسلمین سروش محلاتی
29/11/90
موضوعی که برای بحث اعلام شده است مبانی کلامی فقه اجتماعی است. این موضوع بسیار گسترده است، چون فقه اجتماعی قلمرو بسیار وسیع وگستردهای در برابر فقه فردی دارد. در این قلمرو همهی مسائل فقه اقتصادی، فقه سیاسی، فقه قضایی و فقه جزایی جای میگیرد. از طرف دیگر مبانی کلامی هم بسیار وسیع وگسترده است و قهراً دربارهی مبانی کلامی فقه اجتماعی نمیتوان یک بحث کوتاه و در عین حال جامع ارائه کرد لذا به نظر رسید به صورت موردی، یکی از این مفاهیم که تأثیر بیشتری در فقه اجتماعی دارد ارائه شود. این بررسی موردی را به مسئلهي عصمت اختصاص میدهیم. تأثیر مسئلهي عصمت در فقه ما به طور کلی و عمومی، بسیار بسیار مؤثر هست، تأثیر این مبنا، از این جهت است که بر اساس اعتقاد به عصمت، آنچه را که ائمه (ع) در بیان شریعت ارائه کردهاند، از خطا و سهو و نسیان مبرا است. چه این که به دلیل عصمت عمل و رفتار آنها هم برای ما حجّیت پیدا میکند لذا برخوردمان با قول امام، برخورد با رأی مجتهد نیست که احتمال خطا دربارهي او وجود داشته باشد.
تأثیر عصمت در مدیریت اجتماعی
اما در قسمت اجتماعی بحث عصمت جنبهي دیگری هم پیدا می کند و آن این است که در هدایت و مدیریت جامعه و در رهبری اجتماعی و سیاسی، عصمت چه نقشی دارد. آیا رهبری اجتماعی و سیاسی هم مشمول حکم عصمت است یا نه؟ آن جا که امام (ع) بیان حکم شرعی میکند، خطا و اشتباهی اتفاق نمیافتد اما آنجا که امام در موضوعات وارد میشود و نسبت به یک موضوع خاص اظهار نظر میکند چطور؟ آیا احتمال خطا و اشتباه هست یا نیست؟ استدلالی در باب عصمت وجود دارد که مخصوصاً متکمان قدیم ما بر آن اعتماد کردهاند و آن استدلال این است که «امام» باید معصوم باشد، چون امام، رهبری امت را بر عهده دارد و در رأس حکومت است و اصل وجود حکومت، برای جلوگیری از فساد و انحراف است، چون در زندگی اجتماعی و همزیستی انسانها با یکدیگر، هرج و مرج، فساد، تعدی و تجاوز به حقوق دیگران اتفاق میافتد، حکومت میآید تا جلوی این انحراف و فساد در جامعه را بگیرد و یا تقلیل دهد. اگر امام، معصوم نباشد خودش عاملی برای انحراف می شود و به جای اینکه بتواند فساد و انحراف و تعدی را در جامعه از بین ببرد بر این فساد میافزاید. لذا همان دلیلی که نیاز به حکومت را اثبات می کند - جلوگیری از ظلم - همان دلیل اثبات میکند که امام باید معصوم باشد و الا اگر امام هم ظلم کند، آن وقت برای جلوگیری از ظلم امام، به یک امام دیگری نیاز است تا او مانع ظلم امام اول شود و امام سوم برای جلوگیری از ظلم امام دوم و ... مرحوم شیخ طوسی، رضوان الله تعالی علیه، که در مذهب ما، هم فقیه و شیخ الطائفه است و هم مفسر و متکلم است، در کتاب الاقتصاد میفرمایند: «يجب أن يكون الامام معصوما من القبائح و الإخلال بالواجبات، لأنه لو لم يكن كذلك لكانت علة الحاجة قائمة فيه الى امام آخر، لان الناس انما احتاجوا الى امام لكونهم غير معصومين، و محال أن تكون العلة حاصلة و الحاجة مرتفعة، لأن ذلك نقص العلة. و لو احتاج الى امام لكان الكلام فيه كالكلام في الإمام الأول، و ذلك يؤدي الى وجود أئمة لا نهاية لهم أو الانتهاء الى امام معصوم ليس من ورائه امام، و هو المطلوب» یعنی ما نیازمند به امام و رئیس هستیم و آن نیازی که برای ریاست وجود دارد و حکومت را ضروری میسازد، این است که فساد با وجود امام کم بشود و در اثر سلطنت او انسباط عمل پیدا بشود. اگر امام معصوم نباشد، این اتفاق نمیافتد. بعد میفرماید که البته لازم نیست که امرا، استانداران و معاونین امام هم معصوم باشند، چون آنها تحت نظر امام و تحت اشراف امام قرار دارند. آن کسی که در رأس حکومت است باید معصوم باشد،؛ تا جلوی انحراف و فساد دیگران را بگیرد.
اگر در اینجا از شیخ سؤال بشود که آیا این برهان اثبات میکند که با وجود رئیس معصوم نوبت به غیر معصوم نمیرسد؟ یا اثبات میکند که در هر حال رئیس باید معصوم باشد و اگر رئیس معصوم وجود ندارد باید قید ریاست و حکومت را بزنیم و از اصل حکومت صرف نظرکنیم؟! من به شیخ نسبت نمیدهم، ولی احتمال دارد که بزرگانی مانند شیخ همین در ذهنشان باشد که در این صورت از حکومت صرفنظر می کنیم. ممکن است در وحلهی اول این حرف، خیلی ثقیل و دشوار باشد که ضرورت حکومت را در عصر غیبت نادیده بگیریم و چون دسترسی به امام معصوم نداریم از اصل حکومت صرف نظر کنیم ولی احتمال دارد که بزرگانی مانند شیخ همین در ذهنشان باشد. توجیحی هم در این مسئله دارند و آن این است که حق تعالی امام معصوم قرار داده که حضرت ولی عصر (عج) است. این که ما محرومیم بخاطر این است که خودمان مقصریم که نمیتوانیم از امامت و زعامت و ریاست ظاهری حضرت استفاده بکنیم. حالا که ما مقصر هستیم پس در نتیجه عوارض عدم تحقق یک حکومت مشروع هم بر عهدهي خود ما است. به تعبیرمرحوم خواجه نصیر «وجوده لطفٌ و عدمه منا». ما هستیم که این لطف را از خود سلب کردهایم وشرایطی را فراهم کردهایم که خود را محروم کردهایم لذا هیچ عیبی ندارد، که بر این اساس گفته بشود که چون ما مقصر هستیم باید تاوان این تقصیر را هم بدهیم و عوارضش را تحمل بکنیم.
مرحوم آقای اراکی هم در این زمینه می گویند: خدا در همهی زمانها منت گذاشته و امام را نصب فرموده است، ولی اگر مردم در شقاوت و بدبختی چنان غوطهور شوند که موجبات غیبت امام را فراهم آورند به خاطر نگرانی از اذیت و آزار و نامهربانی مردم، امام غایب میشود و برکات حضور امام هم به تبع از میان مردم رخت برمیبندند و این خلاف لطف الهی نیست چون مردم خودشان این بلا را سر خودشان آوردند و خودشان اسباب بدبختی خودشان را فراهم کردند.
در هر حال، یک فقیه برای اینکه وارد فقه اجتماعی بشود اول باید از این گردنه عبور بکند، اگر پشت این گردنه ایستاد نتیجهاش این است که اگر چه دین و آیین شریعت کامل است و مجری، هم حجت الهی است ولی الآن امکان و زمینهی برای تجقق وجود ندارد و مردم مقصرند و چون خودشان مقصرند باید این شرایط نابسامان را تا ظهور حضرت تحمل کنند، فقیه هم هیچ مسئولیتی ندارد بلکه حضرت باید بیاید و مشکل را حل بکند.
نظریه امام خمینی
اما حضرت امام رضوان الله تعالی علیه از این گردونه عبور کردند و در کتاب اجتهاد و تقلیدشان وقتی به این نکته میرسند میفرمایند که درست است که امام زمان غایب است اما حکومت ضروری است و قابل تعطیل نیست و نمی شود از آن صرف نظر کرد، اسلام باید در هر حال برای نظام اجتماعی بشر، راهی ارائه کرده باشد. اگر گفته شود اسلام راه را مشخص کرده که همان ولیعصر، حجت خدا و امام معصوم است اما مردم نخواستند و شقاوت و بدبختی مردم سبب محرومیت آنها شده است؛ می گوییم ما امروزه چه شقاوت و بدبختی نشان دادیم و چه کم لطفی در حق امام زمان کردیم که باید از یک حکومت مشروع محروم بمانیم و زندگی ما در بنبست قرار بگیرد؟ اینکه یک عدهای اسباب غیبت را فراهم کردند ما چه تقصیری داریم؟ ما که صبح تا شب ناله میزنیم: «یابن الحسن عجّل علی ظهورک». تعبیر امام این است: « و ما قد يقال: من أنّ غيبة الإمام منّا، فلا يجب تعيين السائس بعد ذلك، غير مقنع، فأيّ دخالة لأشخاص الأزمنة المتأخّرة في غيبته روحي له الفداء، خصوصاً مثل الشيعة الذين يدعون ربّهم ليلًا و نهاراً لتعجيل فرجه؟!؛ این که فرمودند سبب غیبت امام خود ما هستیم و نتیجه گرفته میشود که تعیین حاکم و زمامدار لازم نیست، انسان را قانع نمی کند، این نسلهای متأخر چه نقشی در غیبت امام (ع) داشته اند، خصوصاً مثل شیعه که شب و روز برای ظهور حضرت دعا میکنند»
آیا عدالت می تواند جای عصمت را بگیرد؟
مسئلهي بعدی این است که اگر نظام اجتماعی بدون حضور امام معصوم، میتواند مشروع باشد، به جای عصمت چه چیزی را می خواهید قرار بدهید؟ قهراً گفته می شود عدالت و فقاهت فقیه عادل جایگزین عصمت شده است. خوب سؤالی که اینجا مطرح میشود این است که آیا فاصلهای بین عدالت و عصمت هست و یا نیست؟
پاسخش است که این فاصله غیر قابل انکار است، چرا؟ چون در عصمت احتمال خطا وجود نداشت واینجا احتمال خطا هست. جهتش این است که معصوم به دلیل عصمت، احتمال گناه و انحراف و فساد در مورد او نیست و اما نسبت به شخص عادل، این احتمال به هر حال منتفی نیست و احتمال سوء استفاده و لغزش در دورهي او هست و مصونیت قطعی وجود ندارد.
پس فاصله بین عصمت و عدالت وجود دارد و قطعی است اما چه باید کرد آیا این فاصله را نادیده بگیریم یعنی عدالت را هم رتبهی عصمت قرار بدهیم و احکام عصمت را بر عدالت هم مترتب کنیم یا نه؟ طبیعی است، اگر فاصله نادیده گرفته شود، معقول نیست، چون فرض این است که آنجا احتمال خطا نیست و اینجا احتمال خطا هست؛ چگونه می توان ادعا کرد که وجود احتمال خطا با عدمش یکسان است؟ و اگر این فاصله را نادیده نگیریم، در این صورت باید برای جلوگیری یا تقلیل اشتباه، انحراف و فساد فکری کرد.
تفاوت معصوم با غیر معصوم
خوشبختانه در فقه ما برای این امور فکر شده و علما و بزرگان، در این زمینه نکاتی را فرموده اند. باید این نکات را جمع کرد، مورد تأمل قرار داد، تا انسان را به یک نظریه برساند. مثلاً فرض بگیرید که اگر حاکم اسلامی دستور قتل کسی را صادر کرد و بعد معلوم شد که این شخص، بیگناه بوده است، این جا مأمور چه حکمی دارد؟ قصاص می شود یانه؟ دیه باید بپردازد، یا نه؟ خوب در اینجا مسئله دارای دو فرض است و آن این که چه کسی دستور قتل را صادر کرده است؟ امام معصوم یا حاکم و زمامدار غیرمعصوم؟ اگر گفته شود چه فرقی می کند، در هر دو صورت اطاعت از دستور برای مأمور واجب است؟ پاسخش این است که وقتی امام معصوم است، برای آن مأموری که اعتقاد به عصمت دارد احتمال خطا داده نمیشود، لذا مأموریت را به راحتی انجام میدهد، اما اگر زمامدار معصوم نباشد و او احتمال خطا و اشتباه بدهد، باز هم میتواند مبادرت به قتل بکند، یا نه؟ و اگر مرتکب قتل شد و بعد معلوم شد که این حکم، حکم درستی نبوده است، اینجا قصاص میشود و یا نمیشود؟ در اینجا شیخ طوسی فتوای قابل توجهی دارد، عبارت شیخ در خلاف این است: « الامام عندنا لايأمر بقتل من لا يجب قتله، لأنه معصوم. لكن يجوز ذلك في الأمير، فمتى أمر غيره بقتل من لا يجب قتله، فعلم المأمور ذلك فقتله، فان القود على القاتل بلا خلاف و إن لم يعلم أن قتله واجب إلا أنه اعتقد أن الأمير لا يأمر بقتل من لا يجب قتله فقتله. قال الشافعي: لا قود على القاتل، و القود على الامام». امام(معصوم) در نزد ما هرگز دستور قتل کسی را که استحقاق قتل ندارد صادر نمیکند. چرا؟ چون معصوم است. اگر حکم به قتل کرد، معلوم می شود آن شخص مهدورالدم بوده است، اما امرا، ممکن است دستور قتل کسی را صادر بکنند و در عین حال آن شخص مستحق قتل نباشد؛ خوب آنجا چه باید کرد؟ میفرمایند: اگر مأمور اجرای قتل میداند که این شخص بیگناه است، در عین حال اطاعت میکند و مبادرت به قتل میکند و میگوید که چون امیر است و به من گفته است، باید اطاعت کنم و بر خلاف علم خودش عمل میکند، پس این قتل بعهده قاتل است! برای این که مأمور معذور نیست و نمیتواند چشم بسته عمل بکند.
بعد می رسند به این که آیا این مأمور دسترسی به اطلاعات دارد یا ندارد؟ میتواند بررسی بکند یا نه؟ راه برای تحقیق او وجود دارد یا ندارد؟ و یا مأموری است که اصلاً در این وادیها نیست؟ ایشان میفرمایند درست است که امیر حکم کرده و حق حکم کردن را هم دارد؛ اما مأمور باید ببیند که محکوم چه کسی است؟ واقعاً یک آدمی است که استحقاق قتل و مجازات دارد یا ندارد؟ اگر مأمور این مقدار عقلش میرسد و توجه دارد، وظیفهاش این است که این تحقیق را بکند و اگر این کار را نکرد، خودش قصاص میشود. اما اگر امیر مأمور چشم بسته می خواهد که حکم را اجرا کند، باید برود سراغ یک آدم کودن، بیعقل و بیشعوری که اهل تشخیص نباشد و دربست در اختیار حاکم قرار بگیرد و هرچه به ایشان گفته می شود بگوید چشم. اگر گفتند صد نفر را هم بکش، بگوید حتماً آقا درست میگوید. بعد شیخ میفرماید که اگر حاکم یک همچنین مأمورهایی را جمع کرده است: «فأن القود علی الآمر»، در اینجا خود آمر قصاص میشود چون، سبب اقوای از مباشر است. در صورت اول مباشر خودش اهل تشخیص و اقوا است، لذا باید قصاص بشود، اما در صورت دوم امر دهنده قصاص می شود.
پس جناب شیخ در اینجا نگاهی که به امام معصوم دارد به غیر معصوم ندارد و لو این که امیر نمایندهي امام است.
بعد وقتی بررسی می کنیم میبینیم این تنها یک مورد در فقه نیست بلکه باب واسعی است و لوازمی دارد که فقها به لوازم آن، توجه پیدا کرده و پذیرفته اند. مثلاً یک بحثی در مورد انفال در فقه مطرح است و آن این که وقتی امام می خواهد معادن و آبهای ظاهری و زمینها را در اختیار افراد خاص قرار بدهد آیا این کار جایز است یا جایز نیست؟ باز فقیهی مانند صاحب جواهر میگوید: کدام حاکم را میگویید، حاکمی که معصوم است یا غیر معصوم؟ اگر حاکم معصوم است و هوا و هوس در او راه پیدا نمیکند، او دستش باز است و هر کاری میخواهد بکند، بکند. چون خیالمان راحت است، او علی بن ابیطالب است، جان و مال همه به فدای او. علی بن ابیطالب وقتی برادرش هم آمد که چیز اضافهای از او بگیرد در حالی که فرزندانش از گرسنگی رنگ ورویی به رخ نداشتند، آهن گداخته به دستش نزدیک میکند و او را از عذاب قیامت می ترساند. علی (ع) بیحساب و کتاب، چیزی به کسی نمیدهد، اما از او که تنزل بکنیم و حاکم غیر معصوم باشد، همین جناب صاحب جواهر که در جای دیگر فرموده است اگر کسی ولایت فقیه را نپذیرد، طعم فقه را نجشیده، این تفکیک را میپذیرد و در جواهر میفرمایند: « بخلاف الامام (عليه السلام) عندنا الذي لا ينطق عن الهوى، و إن هو إلا وحي يوحي، و لاطلاعه على المصالح الواقعية و كونه معصوما عن ترك الأولى فضلا عن غيره صار أولى من المؤمنين بأنفسهم. فالمتجه حينئذ سقوط هذا البحث، ضرورة أن له الفعل و إن لم يسم إقطاعا عرفا.» امام مسائل واقعیه را میداند، و از ترک اولی معصوم است چه برسد به غیر آن. لذا خطا نمیکند، هر عملی را که انجام بدهد عین حق و مصلحت است اما مبادا نائب عام هم فکر بکند که از اینکارها میتواند انجام بدهد چون عموم نیابتش تا اینجاها را نمی گیرد. آنجایی که پای مصالح واقعیه در میان هست، مال آن کسی است که مصلحت واقعی تشخیص میدهد اما جایی که نیاز به تشخیص مصالح واقعیه ندارد مثل قضاوت، اشکال ندارد. قضاوت مصالح واقعیه ندارد، روی معیارهای ظاهری است. خوب، قاضی میتواند غیر معصوم باشد، چون این معیارهای ظاهری را غیر معصوم هم می تواند اخذ و عمل بکند. این همان نکتهای است که مرحوم شهید صدر، رضوان الله تعالی علیه در کتاب اقتصادنا دارند، که جهاد ابتدایی برای غیر معصوم جایز نیست، چون جهاد ابتدایی احتیاج به علم مسائل واقعیه دارد و همینجوری نمیشود خون مردم را به هدر دارد و فرض بر این است که ضرورت اجتماعی هم در کار نیست و نظام اجتماعی هم چنین چیزی را نمیطلبد. بعد ایشان میفرماید: در این گونه از موارد یک میزان و معیار آشکاری از طرف ائمه در اختیار فقها قرار نگرفته است که بتوانند روی این موازین ظاهریه، این گونه از اقدامات و دخالتهارا هم داشته باشند.
همچنین در آداب قضاوت، مرحوم محقق فرمودهاند که اگر قاضی گرسنه، تشنه یا کسل و خواب آلوده است، قضاوت نکند، چون روی قضاوت او تأثیر میگذارد. بعد می فرماید که البته اینها مال قضات عادی(فقیه عادل) است ولی امام (ع) با آن مصونیتی که دارد - هیچ گونه انحراف و خطاییی در مورد او رخ نمیدهد- حسابش جدا است. از این جالبتر حکمی است که در بارهی هدیه، فرمودهاند، می گویند هدیه دادن به قاضی حرام است چون ممکن است قاضی تحت تأثیر قرار بگیرد. با این که فقیه است، عادل است؛ اما ممکن است تحت تأثیر قرار بگیرد.
معلوم میشود شیخ و امثال شیخ هم در ذهنشان اینجوری است که فقیه عادل هم ممکن است با هدیه تحت تأثیر قرار بگیرد پس باید راه هدیه را جلوی او ببندیم. اما امام معصوم چطور؟ همان شیخ بزرگوار میفرماید که امام معصوم را نمیشود تحت تأثیر قرار داد. علی بن ابیطالب وقتی که حلوا در خانهشان آوردند، زد توی سر طرف و گفت بردار ببر. لذا لازم نیست راه هدیه را برای او ممنوع بکنیم. فرق امام معصوم با غیر معصوم همین است.
راهکار
مثالهای زیادی در فقه در این زمینه وجود دارد که وقت پرداختن به همه آنها نیست، اگر ما بخواهیم این مسائل را در کنار هم قرار بدهیم، میتوانیم به یک نظریه برسیم و آن اینکه بین عصمت با عدالت، امام معصوم با امام عادل و میان عصر حضور و عصر غیبت، تفاوتهایی وجود دارد. عدالت غیر از عصمت است، احتمال خطا در عدالت وجود دارد و در عصمت ندارد. خوب پس چه باید کرد؟ راه چاره چه می باشد؟ چرا شیخ طوسی، در قصاص و امر به قتل این مسئله را فرموده است؟ چرا صاحب جواهر این مطلب را فرموده است و چرا فقهای دیگر هم فرمودهاند؟ جز این است که علمای ما توجه و التفات به این مسئله فرمودند که نسبت به عدالت خیلی هم نباید خوشبین و خوشباور بود؟ و دغدغههایی که در خصوص عادل است، را نباید نادیده گرفت؟! کار به جایی میرسد که مرحوم میرزای نائینی رضوان الله تعالی علیه، اساس کتاب خودش«تنبیه الامه و تنزیه المله» را بر همین قرار داده است و حرف ایشان این است، که نظام اجتماعی نیاز به حکومت دارد ولی هر حکومتی در معرض این است که آلوده به فساد و ظلم بشود. با اینکه حکومت آمده که ظلم بین شهروندان را برچیند، حالا ممکن است خود حاکم ظالم بشود؛ راه چیست؟ با افتخار میگوید که شیعه اعتقاد به عصمت امام دارد، و افتخار هم دارد که از ناحیهی حاکم، هیچ ظلمی اتفاق نمیافتد اما در صورتی که امام معصوم نباشد، از حکومت که نمیشود صرف نظر کرد چون یک ضرورت است، پس باید یک راهکارهایی را تعبیه کرد برای اینکه جلوی فساد و ظلم در حکومت گرفته بشود و از ناحیهی حکام ظلمی وجود نداشته باشد، بعد میرود سراغ این که ما نیاز داریم، قانون اساسی داشته باشیم و نیاز داریم، مجلس داشته باشیم؛ تا به این وسیله جلوی ظلم و فساد در حکومت گرفته بشود و یا تقلیل پیدا بکند یعنی با راهکارهای بیرونی باید جلوی ظلم را گرفت.
در پایان این نکته را اضافه کنم که عدالت، ملکهای است که جلوی گناه و معصیت را میگیرد و ملکهای نیست که جلوی خطا و اشتباه را بگیرد. برای جلوگیری از خطا و اشتباه باید راه دیگری را پیدا کرد. حداکثر دو عنصر اساسی در حاکم لازم است، یکی فقاهت و دیگری عدالت. عدالت اگر خیلی هم تقویت بشود و شخص عادل را تالیتلو معصوم هم قرار بدهیم، عدالت ملکه ای است که از گناه ممانعت می کند، یعنی آنچه را که میداند معصیت است، انجام نمیدهد، اما عدالت چنین تأثیری هرگز ندارد که جلوی خطا و اشتباه را بگیرد. لذا علاج برای خطا و اشتباه سر جای خودش هست و به علاوه که احتمال انحراف هم کم احتمالی نیست؟ نمیشود آن را هم به طور کلی نادیده گرفت. یک وقتی شما به امام جماعتی اقتدا میکنید، اگر عادل هم نبوده است، خدا میگوید که من قبول کردم و مشکلی به وجود نمیآید، اما خطا و اشتباه در مسائلی که به حیثیت عمومی جامعه بر می گردد و اهمیت دارد، به این آسانیها نیست و عوارض سنگینی دارد.
میان تیترها:
- در هدایت و مدیریت جامعه و در رهبری اجتماعی و سیاسی، عصمت چه نقشی دارد. آیا رهبری اجتماعی و سیاسی هم مشمول حکم عصمت است یا نه؟
- اگر امام، معصوم نباشد ممکن است خودش عاملی برای انحراف شود و به جای اینکه بتواند فساد و انحراف و تعدی را در جامعه از بین ببرد بر این فساد بافزاید.
- عدالت، ملکهای است که جلوی گناه و معصیت را میگیرد و ملکهای نیست که جلوی خطا و اشتباه را بگیرد. برای جلوگیری از خطا و اشتباه باید راه دیگری را پیدا کرد.