به گزارش اندیشه ما در تاریخ شش بهمن 1403 به مناسبت شب شهادت امام کاظم (ع) مجلس سخنرانی و ذکر توسل در مؤسسه پژوهشی - فرهنگی فهیم با حضور اساتید دروس خارج و سطوح عالی حوزه علمیه قم جمعی از اساتیددانشگاه ،طلاب و دانشجویان با سخنرانی حجتالاسلاموالمسلمین عبدالمجید معادیخواه با عنوان « پرسش هایی معطوف به سیره موسی بن جعفر(ع)» برگزار شد.
استادمعادیخواه درصحبت های آغازین خودبیان داشت : توفیقی است که از جانب خداوند حاصل شده؛ از سویی بهخاطر شادی بندگی خداوند و از سوی دیگر به دلیل غم و اندوه حاصل از یاد اهلبیت علیهمالسلام. بابت این توفیق، خدا را شکر میکنم. لحظاتی را به یاد میآورم که بندگان الهی ارزش این فرصتها را میشناختند و آنها را از دست نمیدادند.
پیش از آنکه به پرسشهایی که درباره سیره اهلبیت در ذهن دارم بپردازم، یادآوری میکنم که روزه در ماه رمضان بهعنوان جشنی برای نزول قرآن در نظر گرفته شده است. این حکم الهی، در ماهی که قرآن در آن نازل شده، تشریع گردیده است. میتوان با اطمینان گفت که فلسفه روزهداری، تجلیل از قرآن و گذران ماه نزول آن با عبادتی است که نتیجهاش تقواست. همین تقوا، زمینه ارتباط عمیقتر انسان با قرآن را فراهم میکند.
ماههای رجب و شعبان نیز با ماه رمضان مرتبط هستند و تأکید شده است که با شوروشوق به استقبال این فرصت بزرگ برویم. ماه شعبان، ماه رسول رحمت است و روایتهایی از امیرالمؤمنین علیهالسلام نیز وجود دارد که نشاندهنده استقبال ویژه ایشان از این ماه بوده است. به هر صورت، این ایام فرصتی برای خودسازی و رشد فردی است.
درعینحال، باید اعتراف کرد که ما گاهی این فرصتها را بیش از حد ضایع میکنیم. نباید آنها را سبک و بیارزش بپنداریم، زیرا در نهایت باید در برابر اعمال خود پاسخگو باشیم. امیدواریم روزی که به محاسبه اعمالمان پرداخته میشود، از پناه خداوند بهرهمند باشیم و دچار حسرت و پشیمانی نشویم.
آنچه برای ما فراهم است، تمسک به اولیای الهی است که خود، این فرصتها را غنیمت میشمردند. در این میان، موسی بن جعفر علیهالسلام از چهرههای برجسته تاریخ هستند. در این بیش از دو قرن، چندین امام نقطه عطفهایی در تاریخ به وجود آوردهاند. بهعنوانمثال، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام با همراهی یکدیگر کار ناتمام امیرالمؤمنین علیهالسلام را به سرانجام رساندند. اشتباه اهل تاریخ این است که آن حماسه بزرگ صلحطلبی را از یکدیگر جدا میکنند، درحالیکه این دو بزرگوار در کنار هم بار بزرگی را به دوش کشیدند و موفق به انجام آن شدند. حرکت ایشان بههیچوجه شکست نبود، بلکه گامی در راستای تحقق اهداف الهی بود.
اگر اصلاحات امیرالمؤمنین علیهالسلام را بهعنوان هجرت دوم در نظر بگیریم، میتوان حرکت امام حسن علیهالسلام را هجرت سوم دانست. هجرت اول، تولد جامعه اسلامی بود و اصلاحات امیرالمؤمنین علیهالسلام تولدی دوباره برای جامعهای بود که در آستانه مرگ قرار داشت. همانطور که پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله خطاب به امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمودند: جهاد من جهاد بر تنزیل است، اما جهاد تو جهاد بر تأویل خواهد بود.
هجرت امیرالمؤمنین علیهالسلام از مدینه به کوفه و جهاد ایشان پس از این هجرت، با سختیهای فراوان همراه بود، بهویژه اینکه این جهاد رنگوبوی برادرکشی داشت. حضرت امیر علیهالسلام خود فرمودند که این موضوع خواب را از چشمان ایشان ربوده بود. این تجربه تلخ برای ایشان بسیار عظیم و طاقتفرسا بود، اما در نهایت، با پذیرش این مسیر تلخ، به وظیفه الهی خود عمل کردند.
ما گاهی جنگ را به دلیل برخی مصلحتها چیز خوبی میپنداریم، اما حقیقت این است که جنگ امری ناپسند است و صلح بر جنگ اولویت دارد. بااینحال، گاهی چارهای جز رویآوردن به جنگ نیست.
اولین نقطه عطف در این مسیر، اصلاحات معجزهآسای امیرالمؤمنین علیهالسلام بود. برخی تصور میکنند که این حرکت شکستخورده است، اما از همان ابتدا، ایشان باصداقت به مردم هشدار دادند و بهوضوح اعلام کردند که نباید امید بیجا داشته باشند. نتیجه این اصلاحات هرچند در ظاهر ادبار و عقبنشینی به نظر میرسید، اما زمینهساز اهداف بزرگتری بود.
طبیعتاً بحث ارتداد و برداشتهای نادرستی که در میان شیعه و سنی شکلگرفته، در طول تاریخ مشکلاتی را ایجاد کرده است. همه ادیان، پس از پیروزی، با یک نوع قرائت انحرافی و بدلی مواجه شدهاند. خداوند در قرآن میفرماید: «وما أرسلنا من رسول ولا نبی إلا» (اشاره به اینکه پیامبران همواره با خطوط انحرافی روبهرو بودهاند). این پدیده امری طبیعی است که پس از پیروزی هر دینی رخ میدهد.
یکی از مهمترین دستورات رسول خدا صلیالله علیه و آله این بود که در موضع قدرت، استقامت ورزیده شود: «فاستقم کما أُمرت ومن تاب معک». این استقامت نه به معنای افزایش مبارزه، بلکه به معنای ثبات و پایداری در مسیر الهی است. خداوند تأکید میکند: «ولا تطغوا»؛ یعنی از حد تجاوز نکنید.
تمامی ادیان الهی و تجربیات تاریخی آنها در نهایت به حلقهای ختم میشوند که آخرین مرحله تکامل دینی است. این مرحله، اگرچه بسیار دشوار است، اما امیرالمؤمنین علیهالسلام با استقامت خود تا یکقدمی پیروزی پیش رفت. بااینحال، آن بازی پیچیده و دشوار تاریخی پیش آمد و کار ناتمام باقی ماند. ازاینرو، ایشان در بستر شهادت، حسنین علیهماالسلام را وصیت کردند تا این راه را به پایان برسانند. فرمودند: خونِ آلِ ظالم را از مظلوم بستانید و همواره در جانب مظلوم باشید.
امام حسن علیهالسلام پیشگام در این مسیر بود. پذیرش صلح از سوی ایشان، باوجود هزینههای سنگینی که پرداختند، یکی از بزرگترین حماسههای تاریخ است که متأسفانه از آن غفلت شده است. این دو برادر و امام، باری عظیم را بر دوش کشیدند؛ هر دو هم تجربه قیام داشتند و هم تجربه قعود.
این تصور نادرست است که امام حسن علیهالسلام نماد قعود و امام حسین علیهالسلام نماد قیام باشند. امام حسن علیهالسلام پس از شهادت امیرالمؤمنین علیهالسلام، به مدت هفت ماه در موضع جهاد و قیام بودند و سختترین شرایط را تحمل کردند. پس از این هفت ماه، قعود ایشان آغاز شد که نتیجه آن، بازگشت نسبی آرامش به جامعهای بود که از پیامدهای جنگ رنج میبرد. این آرامش، هرچند موقتی، زمینه را برای حرکت امام حسین علیهالسلام و قیام عاشورا فراهم کرد.
موفقیت امام حسن علیهالسلام در اوج اقتدار و یکهتازی معاویه، بهقدری بزرگ بود که مدینه را به پایتخت فرهنگی جهان اسلام تبدیل کرد. این تجربه، نقطه عطفی در تاریخ امامت بود که تا پایان ادامه یافت، اگرچه به اشکال مختلف و با حماسه حسینی تکمیل شد.
قیام امام حسین علیهالسلام جامعهای گورستانمانند را به آتشفشانی از قیامها و حرکتهای اجتماعی تبدیل کرد. جهان اسلام پس از عاشورا با جهان اسلام قبل از آن، قابلمقایسه نیست. مدینهقبل از عاشورا را مقایسه کنید با مدینهای که به دعوت ریحانه نبوی (امام حسین علیهالسلام)، حتی یک نفر پاسخ مثبت نداد. این واقعه عبرتی بزرگ در تاریخ است، بهویژه گفتوگوی امام حسین علیهالسلام با عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمر.
عبدالله بن عباس، باوجود جایگاه محترمش، در عاشورا موضعی اتخاذ کرد که بحث درباره آن مجال دیگری میطلبد. اما گفتوگوی امام حسین علیهالسلام با این دو عبدالله، از درسهای عبرتآموز تاریخ است.
این همان نقطه عطف اولی است که پیشتر به آن اشاره کردم. عبور از این مرحله بسیار دشوار است، اما چارهای جز پذیرش این سختیها نیست.
نقطه عطف دوم، البته، در عصر صادقین علیهماالسلام رخ داد؛ نقطهای فرهنگی که اثرات آن به دوران امام موسی بن جعفر علیهالسلام رسید. اقدامات انجامشده در دوران صادقین، مقدمهای برای تحولی عظیم بود، و رسالت امام موسی بن جعفر علیهالسلام، تکمیل این حرکت و برداشت میوههای آن بود. ایشان بهعنوان یکی از افرادی که لقب «قائم» برایشان به کار میرفت، شناخته میشدند. تمام زحمات دوران صادقین، به نقطهای رسیده بود که امام موسی بن جعفر بتواند نتایج آن را برداشت کند، اگرچه شرایط سخت و موانعی در مسیر وجود داشت.
این موانع بهویژه در زمان اقتدار هارونالرشید نمایان بود. مقایسه اقتدار هارونالرشید با معاویه، باوجود تفاوتهایشان، کار سادهای نیست. هارونالرشید نمادی از تمدن بغداد بود، درحالیکه معاویه بیشتر تحتتأثیر تمدن روم قرار داشت. هارونالرشید، با اقتداری بیشتر و شرایطی پیچیدهتر از معاویه، توانست دورهای از خشونت، ظلم و جنایت را در تاریخ رقم بزند. مقایسه دژخیمهای دوران معاویه با دژخیمهای دوران هارونالرشید، خود بیانگر شدت این تفاوتهاست.
در یکی از روایتها آمده است که هارونالرشید، به حدی در خشونت پیش رفت که زندانیانی با موهای ژولیده، اعم از جوان و کهنسال، را در اتاقهایی زندانی کرده بود که در میان هر اتاق چاهی بهعنوان قبر حفر شده بود. این تصویر تنها برگ کوچکی از کارنامه هارونالرشید است.
در چنین شرایطی، امام موسی بن جعفر علیهالسلام امامت خود را آغاز کردند. تفاوتهای این عصر با دوران پیشین، حتی در جزئیات اقتصادی و اجتماعی نیز نمایان بود. بهعنوانمثال، ثروتی که در این دوران به شبکه وکالت میرسید، از عوامل تأسیس جریان واقفیه بود. وکلای امام موسی بن جعفر، به دلیل این منابع مالی، حاضر نبودند امامت امام بعدی را بپذیرند، چراکه این پولها را برای خود میخواستند. این شبکه وکالت که در دوران امام موسی بن جعفر به اوج خود رسید، پیامدهای اجتماعی و فرهنگی گستردهای داشت.
بااینحال، نگاه سادهانگارانه به امامت که آن را صرفاً به تلاش برای حکومت محدود میکند، اشتباه است. امامت اهدافی فراتر از تشکیل حکومت داشت، هرچند حکومت اسلامی مبتنی بر پایبندی به احکام الهی، خود امری بسیار ارزشمند است.
یکی از مشکلاتی که در شناخت ائمه علیهمالسلام وجود دارد، روایات متعارفی است که گاه تصویری غیرواقعی از آنان ارائه میدهد. بهعنوان نمونه، در بحارالانوار، تصویری از امام موسی بن جعفر ارائه شده است که ایشان دائماً معجزه میکنند و موانع را بهسادگی از میان برمیدارند. این تصویر، تناقضی آشکار با واقعیت زندگی ایشان دارد، چراکه امام موسی بن جعفر علیهالسلام، خود گرفتار محدودیتها و مشکلات فراوان بودند.
این نگاه سببساز و سببسوز که گاه در روایات دیده میشود، با نگاه قرآن همخوانی ندارد. قرآن کریم، پیامبران را بهگونهای معرفی میکند که حتی آنان نیز از وقوع پدیدههایی که نظم طبیعی عالم را تغییر میداد، متعجب میشدند. بهعنوانمثال، زکریا علیهالسلام وقتی از خداوند فرزندی طلب میکند، نگرانی خود را از بهجاماندن میراثش بیان میکند: «وإنی خفت الموالی من ورائی» و زمانی که به او بشارت فرزندی داده میشود، تعجب میکند. مریم علیهاالسلام نیز همین نگاه را دارد.
بنابراین، روایاتی که افرادی را در قالبی نشان میدهند که گویا تمام موانع طبیعی برایشان بیاهمیت است، باید در ترازوی قرآن سنجیده شوند تا از تحریف در شناخت ائمه جلوگیری شود.
آیا عرضه روایات به قرآن بهعنوان یک اصل برای ما مطرح نیست؟ اگر روایتی مشاهده کردید که در آن امور غیرطبیعی بهسادگی رخ میدهد، مانند زنده شدن گاو یک پیرزن در منا، باید آن روایت را در ترازوی قرآن قرار دهید. با بررسی سراسر قرآن میبینید که انبیای الهی، اگر در جایی نظم طبیعی عالم برهم بخورد، تعجب میکنند و این موضوع باید توجیه شود. اگر غیر از این بود، قرآن اینگونه مسائل را بیان نمیکرد.
حال اگر بخواهیم موسی بن جعفر (علیهالسلام) را بشناسیم، از کجا باید شروع کنیم؟ چگونه این روایات را تحلیل کنیم؟ بهعنوانمثال، در نامهای که از حضرت باقیمانده، نکات مهمی به چشم میخورد. در این نامه، حضرت خطاب به مادر محمدامین، خانم خیزران، تسلیت گفته و مفاهیمی ارزشمند را بیان میکند. او ابتدا به امور الهی اشاره میکند و میگوید: «همه امور در دست خداست.
او حافظ گذشته و تمامکننده باقیماندههاست. هیچچیز پیش نیفتاده و هیچچیز پس نخواهد افتاد مگر به اراده الهی.» سپس به ناپایداری دنیا اشاره کرده و آن را محلی گذرا معرفی میکند: دنیا خلق شده تا فناپذیر باشد. خداوند انسانها را در مکانی قرار داده که بهسرعت به پایان میرسد و بقای اندکی دارد. مقصد نهایی، سرای آخرت است که زوال و فنا ندارد.
در این نامه، حضرت خیزران را تسلیت میدهد و دعا میکند: «خداوند مصیبت شما را جبران کرده و اجرتان را افزون کند.» روابط حضرت موسی بن جعفر (علیهالسلام) با حکومت، باوجود طغیانگری آنها، بر اساس احترام و حفظ حرمت بوده است. این نامه تنها یک برگ از سیره امام است که نباید نادیده گرفته شود؛ اما برای شناخت کامل ایشان، باید جنبههای دیگر را نیز بررسی کرد.
این نقطه عطف در تاریخ امامت، بسیار مهم و حیاتی است، اما شناخت دقیق امام موسی بن جعفر (علیهالسلام) نیازمند تحقیق و بررسی جدی است. این روایاتی که ذکر شد، تنها یک نمونه کوچک از حجم عظیمی از مطالبی است که در کتب معتبری مانند بحارالانوار موجود است. هر جلد از این کتاب پر از پرسشها و مباحثی است که نیازمند بررسی دقیق و عمیق میباشد.
تا زمانی که نتوانیم این امام بزرگوار و سیره او را بهخوبی بشناسیم، درک کامل از جایگاه ایشان دشوار خواهد بود. ببخشید اگر بحث طولانی شد و وقت شما را گرفتم. اللهم صل علی موسی بن جعفر امام الاخیار و وصی الابرار، الذی کان یحیی اللیل الی السحر بحنیف سجدة الطویلة.
یکی از موضوعات مهم درباره امام موسی بن جعفر (علیهالسلام)، مسئله زندانهای متعدد ایشان است که پرسشهای بسیاری پیرامون آن وجود دارد. این زندانها به شکلهای مختلف و در شرایط گوناگون رخداده است. در زمان اقتدار هارونالرشید، وحشتی از امام در دل او وجود داشت. البته بخشی از این وحشت به خوابهایی بازمیگشت که گاه امیرالمؤمنین (علیهالسلام) یا پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله) در آن، هارون را تهدید میکردند. اما این تنها دلیل نبود؛ شخصیت برجسته امام موسی بن جعفر (علیهالسلام) و جایگاه معنوی و اجتماعی ایشان، عامل اصلی این ترس بود.
هارونالرشید نمیتوانست بهدلخواه خود، بیاحترامی یا خشونت آشکار علیه امام روا دارد. برخی از زندانها بهنوعی محترمانه بودند، زیرا هارون از واکنشهای اجتماعی و سیاسی بیم داشت. حتی گاه برخی از بزرگان بنیعباس پیشنهاد میکردند که امام را تحت حبس خانگی قرار دهند و بهصراحت میپرسیدند: این مرد بزرگوار چه جرمی کرده است؟ غیر از عبادت، تهجد و استغفار، چه عملی از او سرزده که مستحق چنین برخوردی باشد؟
این موارد، تنها گوشههایی از سؤالات و مباحث مطرحشده درباره زندگانی امام موسی بن جعفر (علیهالسلام) است. هریک از این مسائل، نیازمند بحثوبررسی دقیق است. در میان این ماجراها، ذکر شده که شاعر معروف آن زمان، ابوالعطایا، شعری درباره امام سرود که بهشدت هارونالرشید را تحتتأثیر قرارداد. هارون به او گفت: «هرچه بخواهی، به تو خواهم داد.» اما پاسخ شاعر این بود که تنها خواستهاش، آزادی فرزند فاطمه (سلاماللهعلیها) است.
در نهایت، همانطور که میدانید، آزادی امام موسی بن جعفر (علیهالسلام) با شهادت ایشان همراه شد. بدن مطهر ایشان را چهار نفر از یاران خاص به خاک سپردند، درحالیکه ایشان نوری برای چشمها و چراغی برای دلها بودند. از بسیاری از جزئیات این وقایع به دلیل محدودیت زمان و حرمت مقام امام، صرفنظر میکنم.