بسم الله الرحمن الرحیم
فاطمه،سرمشق زندگی
سخنران : استاد حسین جوان آراسته
مقدمه
یکی از مشکلات اساسی جوامع بشری نداشتن الگو و سرمشق برای زندگی است. بیتردید این نیاز، نیازی واقعی است که همه انسانها به یک اسوه و سرمشق نیاز دارند. قرآن هم در راستای اجابت و پاسخگویی به همین نیاز بیان میکند: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَة»؛[1] نیاز به اسوه دارید و پیامبر(ص) بهترین اسوه، سرمشق و الگو است.
این معرفی در راستای نیاز طبیعی همه انسانهاست، اگر این نیاز برآورده نشود یا اگر آدرس اشتباهی برای الگوگیری و سرمشق شدن به انسانها داده شود، طبیعتاً سمت و سوی زندگی مطلوب، معقول و مقبولی نخواهد داشت.
حضرت فاطمه(سلام الله علیها)آینه تمامنمای پیامبر(ص)
این ایام متعلق به صدیقه کبری است که آیینه تمامنمای پیامبر(ص) است. پیامبر(ص) الگو و اسوه معرفی شده است. پیامبر(ص) شخصیت بیبدیل و گل سرسبد آفرینش و الگویی برای همه زنان و مردان است. اسلام نهتنها در میان مردان، بلکه در میان زنان نیز الگو ارائه میدهد. شخصیتی مانند فاطمه زهرا(سلام لله علیها) که هم برای زنان و هم برای مردان، نقشآفرینی بهمثابه الگوی تمامعیار زندگی انسانی، الهی و معنوی است، پاسخگو است، برای اینکه چراغی فراراهِ بشریت قرار بگیرد. هرچند، قرآن کریم از زبان ملائکه اشاره میکند که «وَإِذْ قالَتِ الْمَلَائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفاكِ عَلى نِسَاءِ الْعَالَمين»؛ روایات متعددی در این باره مطرح شده است که این تعبیر به زنان عصر حضرت مریم مربوط است. او نسبت به زنانِ زمان خود برتری داشته است.
تقریباً میشود مشابه، مؤید و شاهدی هم از یک آیه دیگر قرآن برای این منظور پیدا کرد. خداوند درباره بنیاسرائیل میفرماید: «يَا بَني إِسْرائيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعالَمين»؛[2] شما را بر جهانیان برتری دادهام. روشن است که امت برتر، امت اسلام است. اگر بنیاسرائیل برتری داشته است، نسبت به زمان خود آنها بوده است. این آیه شاهد گویایی در این باره است. ضمن اینکه روایات فراوانی در این مورد داریم. همین روایاتی که در طلیعه سخنم اشاره کردهام، بهخوبی گویای این قضیه است که پیامبر اکرم9 فرمودهاند: حساب دخترم فاطمه حساب دیگری است. «فَهِيَ سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِين».[3]
دلیل نام نبردن اسامی حضرت فاطمه و ائمه: در قرآن
نکته دیگر اینکه اگر نام فاطمه زهرا در قرآن برده میشد، طبیعی بود که این ابهام نیز بهکلی برداشته میشد؛ ابهام درباره فضیلتی که قرآن برای حضرت مریم ذکر میکند. اما همانطور که میدانید، قرآن دلایلی داشته است که از معاصران پیامبر نامی نبرد؛ البته از گذشتگان -چه خوب و چه بد- اسامی و نامها را برده است؛ اما در بین معاصران پیامبر(ص)، قرآن بنای بر نام بردن نداشته است؛ تنها دو استثنا دارد. یعنی شاید دهها بلکه صدها آیه که شأن نزول یا سبب نزولی دارد و درباره اشخاص نازل شده است؛ چه درباره افرادی که قرآن از آنها تمجید و تعریف کرده است و چه درباره کسانی که قرآن آنان را مذمت و نکوهش کرده است. قرآن بنای بر نام بردن نداشته است. تنها در دو مورد است؛ یکی در مسئله زید، پسرخوانده پیامبر(ص) که آن هم بحث تمجید، تعریف و از آن طرف نکوهش و مذمت مطرح نبوده است؛ از این جهت درواقع خنثی است. «فَلَمَّا قَضى زَيْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها لِكَيْ لا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ حَرَجٌ في أَزْواجِ أَدْعِيائِهِمْ».[4]
این امر، مأموریتی بوده که پیامبر(ص) انجام داده است. بعد از آنکه زید بن حارث، زینب، دخترعمه پیامبر(ص) را طلاق داد و چون در جاهلیت مرسوم بود کسی نمیتوانست با همسر پسرخوانده خود ازدواج کند، قرآن این رسم جاهلی را برداشت و پیامبر(ص) از طرف خدا مأمور شد که با زینب ازدواج کند. مورد دوم هم ابولهب است که نام او بهطور مشخص در قرآن آمده است.
از این دو استثنا که بگذریم، اصلاً قرآن از آغاز تا پایان که صدها آیه نازل به اشخاص و افراد است و مفسران شیعه و سنی ذکر کردهاند که این آیات در چه موردی نازل شده است، بنای نام بردن نداشته است. برخی از بزرگان ما یکی از دلایل آن را تمهید تحریف ناپذیری قرآن معرفی کردهاند که خداوند قرآن را برخلاف کتابهای آسمانی پیشین که دستخوش تحریف شدهاند، حفظ کرده است: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُون»؛[5]
شیوه بیان معارف و تحولات زمان در قرآن
قرآن شیوهای را در بیان معارف و تحولات زمان خود و اشخاصی که در مورد آنها آیاتی احیاناً نازل شده است، به کار گرفته است که زاویه و زمینه تحریف را بهکلی از بین میبرد. قرآن از کسانی مانند اهلبیت: در آیات متعدد تعریف و تمجید کرده است؛ مانند آیه لیلة المبیت: «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْري نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ»؛[6] نامی نبرده است که چه کسانی هستند. همچنین در آیه تطهیر: «إِنَّمَا يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً»[7] اسم نبرده است. در آیه مباهله نام نبرده است. آیاتی هم که از آن سو در مقام مذمت و نکوهش بودند، نام کسی را نبرده است تا انگیزهای برای تعرض به ساحت قدسی قرآن کریم وجود نداشته باشد. این مطالب برای اینبود اگر کسی مثل مریم در جایگاه بندگی و عبودیت بهگونهای قرار میگیرد که قرآن از او نام میبرد و از فاطمه زهرا(سلام لله علیها) نامی برده نمیشود یا از امیرمؤمنان7 نامی نمیبرد، به دلیل سبک و شیوه قرآن در بیان مطالب بوده است که متعرض افرادی که معاصر پیامبر(ص) بودهاند، نشوند.
تعبیر عایشه از شباهت حضرت فاطمه(سلام الله علیها) به پیامبر اکرم9
فاطمهای که همانند خود پیامبر(ص) الگو است و آینه تمامنمای پیامبر(ص) است. عایشه در روایتی نقل میکند: «مَا رَأَيْتُ أَحَداً كَانَ أَشْبَهَ كَلَاماً وَحَدِيثاً مِنْ فَاطِمَةَ بِرَسُولِ اللَّهِ9 وَكَانَتْ إِذَا دَخَلَتْ عَلَيْهِ رَحَّبَ بِهَا وَقَامَ إِلَيْهَا فَأَخَذَ بِيَدِهَا وَقَبَّلَ يَدَهَا...».[8]
این تعبیر، عین تعبیری است که اهل سنت آوردهاند. تعبیر غالب را میآورم و میخواهم امانتدار باشم، همان تعبیر را به کار میبرم، «كَانَتْ إِذَا دَخَلَتْ عَلَيْهِ رَحَّبَ بِهَا، وَقَبَّلَ يَدَيْهَا، وَأَجْلَسَهَا فِي مَجْلِسِهِ، فَإِذَا دَخَلَ عَلَيْه[9]»؛ این تعبیری است که عایشه هم در کلام و هم در سخن خود میگوید که همه حرکتها و سکنات فاطمةالزهرا3 به پدر خود پیامبر گرامی اسلام شباهت داشت.
چون به سبک زندگی فاطمه(سلام لله علیها) اشاره شده است، یک نمونه را در این فرصت کوتاه عرض کنم .
جنبههای مختلف سبک زندگی فاطمی
جنبههای مختلفی از زندگی حضرت زهرا میتواند الگو و سرمشقی در حوزه شیوهها و سبک زندگی ما باشد. مثل همسرداری، تربیت فرزند، فداکاری، صداقت و راستگویی، یکی از جنبههایی که به تصور بنده شاید در مسئله سبک زندگی دارد، بهویژه در حوزه زندگی اهلبیت مقام عبودیت و بندگی آنها است. تصورم این است که این بندگی و عبودیت، جایگاهی که این بزرگان -ازجمله حضرت صدیقه کبری- در آن قرار گرفتهاند، اصلاً بهنوعی تعدیلکننده است، بهنوعی تنظیمکننده است، سیره او مجموعهای از آن است؛ زیرا انسانها در زندگی خود احیاناً به افراط و تفریط گرویده میشوند. در همه ابعاد زندگی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی اگر بندگی به معنای واقعی کلمه در زندگی افراد بیاید که مجموعه آنها را تنظیم و تصحیح میکنند.
بنابراین در سبک زندگی فاطمی، علوی، محمدی و همه اینها اگر این مسئله عبودیت و بندگی نمود پیدا کند، تأثیر خود را بهسرعت و البته با سهولت خواهد گذاشت. قرآن کریم وقتی از این خاندان، این خانواده، از بیوتی که سکونت داشتهاند و نفسی که میکشیدند و فضای آن خانه را عطرآگین میکردند، میخواهد نام ببرد، میفرماید: «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللّه أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِیهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ...»؛[10] خانههایی که خدا رخصت داده است تا مقام و منزلت اینها رفعت پیدا کند. «أَذِنَ اللّه أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِیهَا اسْمُهُ»؛ خدا اجازه داده است نام او در این خانهها و بیوت آورده شود. کدام خانهها؟ همان خانههایی که «یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ»؛ این تربیت دینی است. خانههایی که نام خدا، یاد خدا، تنزیه خدا، بندگی خدا، هر بامداد و هر شامگاه در آن برده میشود. خدا در این خانهها نیایش و عبادت میشود. این خانهها، معنای دیگری پیدا میکند. این خانهها، خانههایی است که ما در زندگی خود دیدهایم. در همین قم بزرگانی هستند که وقتی وارد فضای خانه آنها میشویم، تحت تأثیر قرار میگیریم. در و دیوار آن خانه با ما سخن میگوید، با ما حرف میزند، ما را عوض میکند و البته اگر «یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ» باشد که تأثیر طبیعی آن چنین چیزی خواهد بود. وقتی کسی این آیه را قرائت کرد، مردی برخاست و از پیامبر(ص) سؤال کرد که یا رسولالله این خانه، خانههای چه کسانی است؟ فی بیوت، پیامبر(ص) فرمودند: خانه انبیا و پیامبران است. ابوبکر که آنجا بود، اشاره کرد که آیا خانه علی و فاطمه جزو همان خانهها است؟ پیامبر(ص) فرمودند: بله، این همان «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللّه أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِیهَا اسْمُهُ» است.
در روایت دیگری از ابنعباس نقل شده است که ما در مسجد پیامبر بودیم و قاری قرآن این آیه را خواند. پرسیدم یا رسولالله این خانه، خانه کیست؟ پیامبر(ص) فرمودند: خانههای انبیاست؛ و با دست به خانه حضرت فاطمه(سلام لله علیها)اشاره کردند. این بندگی و عبودیت چگونه سایر شئون زندگی را تنظیم و تصحیح میکند. البته این همان آقایی و بندگی است.
بندگی کن تا که سلطانت کنند *** تن رها کن تا همه جانت کنند
از شه شهوت قدم بیرون گذار *** تا عزیز مصر و کنعانت کنند
بگذر از فرزند و جان و مال خویش *** تا خلیلالله دورانت کنند
در دعای مکارمالاخلاق، دعای بیستم صحیفه مبارکه سجادیه، وقتی این دعا شروع میشود که عبارت است از: «اللّهُمّ صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَآلِهِ، وَبَلّغْ بِإِیمَانِی أَکْمَلَ الْإِیمَانِ، وَاجْعَلْ یَقِینِی أَفْضَلَ الْیَقِینِ، وَانْتَهِ به نیّتی إِلَى أَحْسَنِ النّیّاتِ، وَبه عملی إِلَى أَحْسَنِ الْأَعْمَال»؛[11]
تعبیر دیگری در این فرازها هست که امام سجاد براساس این نقل و گزارش میفرماید: «وَعَبِّدْنِي لَك»؛ لغتشناسان قرآنی مثل قاموس و مفردات راغب، وقتی «عبدنی» را تعریف و تعبیر میکنند، با مثالی که از قرآن میآورند، میگویند که عبدنی به معنای «به بندگی درآوردن» است؛ عبدت فلان،[12] یعنی فلان شخص را به بندگی و رقیت خودم درآوردهام. شاهدی از آیه قرآن هست که حضرت موسی خطاب به فرعون گفت: «وَتِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَيَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَني إِسْرائيل»،[13] تو میخواهی بنیاسرائیل را به بندگی خود درآوردهای، منتی بر رخ ما بکشی؟
امام سجاد7 درباره «أَنْ عَبَّدْتَ بَني إِسْرائيل»، میفرماید: «وَعَبِّدْنِي لَكَ وَلَا تُفْسِدْ عِبَادَتِي بِالْعُجْب»؛[14] مرا به بندگی خودت دربیاور، اینکه همه موجودات از نظر تکوینی بندگی خدا را میکنند، بحث جداگانهای است.
بنده واقعی خداوند
اینکه انسان در مقام تشریع، خود را مفتخر کند که بنده واقعی خداوند میشود. اینکه در رقیت و بندگی این افتخار را نصیب خود کند، شایسته انسانهایی اندکی است و کم هستند انسانهای که به درجه و مقامی برسند و خدا آنها را به عنوان بنده پذیرفته باشد. اگر این افراد به این مقام و جایگاه رسیدهاند، بهخاطر بندگی خداوند است. اینک به نمونهای از آثار بندگی اشاره میکنیم.
آثار بندگی خداوند
برای نمونه امیرمؤمنان درباره آثار بندگی و اوصاف انسانهای متقی در خطبه ۱۹۳ نهجالبلاغه میفرماید: «عَظُمَ الْخَالِقُ فى اَنْفُسِهِمْ، فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فى اَعْيُنِهِمْ»؛[15] خدا در چشمان اینها، بزرگ جلوه کرده است. بندگان واقعی خدا کسانیاند که خدا آنها را به بندگی خود درآورده و این افتخار را نصیب آنان کرده است. خدا در دیدگان اینها بزرگ است.
وقتی خدا در دیدگان آنها بزرگ بود، «فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فى اَعْيُنِهِمْ»؛ دیگر از کسی هراس و ترسی ندارند. برای چه و از چه کسی بترسند؟ معنا ندارد، کسی در دیدگاه آنها بزرگ شده است، خدایی که بزرگتر از او وجود ندارد که بزرگتری معنا و مفهوم پیدا کند. «فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فى اَعْيُنِهِمْ»؛ تعبیر حضرت این است که اگر بندگی آمد، سایر شئون زندگی به چه حالتی و چه صورتی و چه وضعیتی درمیآید؟ حضرت میفرماید: «قُلُوبِهِم مَحْزُونَةٌ»؛ بندگان خدا، دلهایشان حزین و اندوهناک است. «وَشُرُورُهُمْ مَأْمُونَة»، اصلاً نمیشود انسان بنده خدا باشد و بندگی خدا را کند، بندگان خدا از شر، زبان، تهمت، غیبت کردن او در امان نباشند.
«وَأَجْسَادُهُمْ نَحِيفَةٌ»؛ این فیزیک بدن، فیزیکی نیست که خیلی متنعم باشد، بلکه جسمی نحیف است. «وَحَاجَاتُهُم خَفِيفَة»، مطالبات آنها اندک است «وَأَنْفُسُهُمْ عَفِيفه»، یکی از آثار بندگی این است که بندگان خدا پاکدامن و پاکدست هستند. حال اگر القای خصوصیت کنیم، اینها را میتوانیم درآوریم. پاکدامنی و پاکدستی و عفت نفس دارند. «صَبَرُوا أَيَّاماً قَصِيرَةً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِيلَةً تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ يَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ أَرَادَتْهُمُ الدُّنْيَا»
این تعبیر که حضرت میفرماید: «أَرَادَتْهُمُ الدُّنْيَا فَلَمْ يُرِيدُوهَا»؛ دنیا به طرف اینها آمده است، اما اینها اراده دنیا را نکردهاند و دنیاطلب نبودهاند. این درسها برای چه پیش آمده است، درسها این است که حضرت میفرماید: «أَمَّا اللَّیْلُ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ، تَالِینَ لاِجْزَاءِ الْقُرْآنِ یُرَتِّلُونَهَا تَرْتِیلاً؛ اینها شبهنگام بیدار میشوند و به عبادت خداوند مشغول میشوند و بندگی خداوند را میکنند.
سروران عزیز، بزرگان عزیز مشکل ما این است که امکان ندارد کسی شب اشک بریزد، سپس به این و آن حمله بیجا و ناروا کند، به این و آن ظلم کند، تبعیض ایجاد کند. کسانی که بندگی میکنند و سبک زندگی دیگران را متحول و دگرگون مینمایند، به خاطر بیانی است که امیرمؤمنان7 و خود حضرت زهرا3 در جاهای دیگر دارد.
خصایص حضرت زهرا3 از زبان پیامبر(ص)
پیامبر(ص) میگوید این دختر چیزی دیگری است و مانند دیگر افراد عادی نیست: «أَمَّا ابْنَتِي فَاطِمَةُ فَإِنَّهَا سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ وَهِيَ بَضْعَةٌ مِنِّي وَهِيَ نُورُ عَيْنِي وَثَمَرَةُ فُؤَادِي وَهِيَ رُوحِيَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيَّ وَهِيَ الْحَوْرَاءُ الْإِنْسِيَّةُ...».[16] این دختر برای کروبیان، فرشتگان و آسمانیها نورافشانی میکند، همانگونه که آسمانیها برای زمینیها نورافشانی میکنند، ستارگان آسمان برای ما نورافشانی میکنند، مطلعاند، درخشندهاند، این نورافشانی را از کجا آورده است؟
«يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ لِمَلَائِكَتِهِ يَا مَلَائِكَتِي انْظُرُوا إِلَى أَمَتِي فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ قَائِمَةً بَيْنَ يَدَيَّ تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهَا مِنْ خِيفَتِي»؛ نگاه کنید این کنیزه چطور بند بندِ وجودش از ترس من، از خشم و خوف من میلرزد. واقعاً تصور نمیکنم. اگر کسی اهل تهجد، نماز و اهل بندگی خالصانه باشد، بسیاری از این گرفتاریها و دعواها حل میشود. وقتی بندگی خدا را میکنیم، همه شئون زندگی ما تحت تأثیر قرار میگیرد، نگاه ما، نگاه متفاوتی میشود، میگویند: «الْمُؤْمِنَ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّه»؛ دید ما عوض میشود، این پیامبر خداست که براساس این نقل فرمودهاند: خدا به ملائکه خود میگوید: به کنیز من نگاه میکنید، درحالیکه ایستاده است در برابر من و بند بند وجودش از خوف و خشیت من میترسد و میلرزد. همین فاطمه است که امام حسن مجتبی7 فرزند او میفرماید: در شب جمعهای مادرم فاطمه را دیدم که تمام شب در حال عبادت و دعا برای همسایگان بود، گفتم تو از خودت چیزی نگفتهای؟ فرمود: «الْجَارَ ثُمَّ الدَّار»،[17] اول همسایه بعد خانه، «إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ آخِذِينَ ما آتاهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ كانُوا قَبْلَ ذلِكَ مُحْسِنِينَ كانُوا قَلِيلًا مِنَ اللَّيْلِ مَا يَهْجَعُونَ وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ وَفِي أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ».[18]
یعنی ایشان در عبادت، در زندگی مادی و اقتصادی و در نگاه به دیگران، دغدغه دیگران را به لحاظ مالی و اقتصادی داشتند. شاید دغدغههای دیگر هم لازم بودند که برطرف کردهاند. اینها را بندگی، طاعات و عبادت فرد است که تصحیح میکند؛ چون میگوید و « وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ[19]»؛ در آن شب، آن دعای نیمهشب را بنا کند، برای همین است. بنابراین اگر اینها نباشد فایدهای ندارد؛ یعنی اگر زندگی انسانی منهای معنویت و عبودیت باشد، همان میشود که ما از خدا میخواهیم که خدایا ما اینطور نباشیم: «اَللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ نَفْسٍ لاَ تَشْبَعُ»؛[20] این نفس زمانی سیر میشود که در جرگه عابدان و عبادتکنندگان و بندگی خداوند آن را وارد کنیم.
«وَمِنْ عِلْمٍ لَا يَنْفَع»، یک جهتگیری علم نافع همین است؛ گرچه خود علم، دانش، فهم، درک و بینش هم به بندگی جهت میدهد، بدهبستانی است بین هر دوی اینها. این بندگی و عبودیت هم علم را نافع میکند و اگر نباشد میشود:
علم رسمی سر به سر قیل است و قال *** نه از او کیفتی حاصل، نه حال
علم نبود غیر علم عاشقی *** مابقی تلبیس ابلیس شقی
گوش کن مرد عرب و *** چه خوش میگفت از روی طرب
سبک زندگی را این عبودیت و بندگی اگر آمد، به شکل و شمایل دیگری درمیآید.
[1]. احزاب، 21.
[2]. بقره، 47، 122.
[3]. صدوق، الامالی، ص478؛ مجلسی، بحار الانوار، ج37، ص85.
[4]. احزاب، 37.
[5]. حجر، 9.
[6]. بقره، 207.
[7]. احزاب، 33.
[8]. طبری عاملی، بشارة المصطفی، ج2، ص253؛ بحرانی اصفهانی، ج11، ص65
[9] الأمالي (للطوسي) / النص / 400 / [14] المجلس الرابع عشر
[10]. نور، 36.
[11]. صحیفه سجادیه، ص92، دعای مکارم الاخلاق، دعای بیستم.
[12]. راغب اصفهانی، مفردات، ص543.
[13]. شعرا، 22.
[14]. صحیفه سجادیه، ص92.
[15]. صبحی صالح، شرح نهج البلاغه، خطبه 93، ص303.
[16]. صدوق، الامالی، ص113؛ طبری آملی، بشارة المصطفی، ج2، ص198.
[17]. صدوق، علل الشرائع، ج1، ص182.
[18]. ذاریات، 15-19.
[19] الذاريات : 18
[20]. طوسی، مصباح المتهجد، ج1، ص75.