بسم الله الرحمن الرحیم
امتیازات فقهی اصولی مکتب نجف
حجت الاسلام و المسلمین محمود دریاب
12/3/91
مقدمه
موضوع بحث، امتیازهای حوزهٔ علمیهٔ نجف اشرف است. حوزهٔ علمیهٔ نجف خصوصیاتی دارد که کمتر در حوزههای علمیهٔ دیگر دیده میشود. حالا ما نمیخواهیم بگوییم که فقط حوزهٔ علمیهٔ نجف این امتیازات را دارد. ما هیچوقت در تاریخ حوزههای فعال در عرض هم نداشتیم. اینك حکمت الهی است. گاهی حوزههای علمیهٔ اصفهان، قم، سامرا و شیراز فعال بودند ولی آنها در عرض هم نبودند. بلکه همواره در طول همدیگر بودند. از این رو، به راحتی میشود امتیازات هر حوزه را شمرد. پدیدههای متحول و متغییر را نمیشود حکمی واحد برای آن صادر کرد. حوزهها هم مصداق این نوع پدیدههاست. زمانی که در حوزهٔ علمیهٔ نجف در زمان وحید بهبهانی یا حوزهٔ علمیهٔ کربلا در زمان بهبهانی و محقق بحرانیك نزاع بین اخباریگری و اصولیگری شدت گرفت، عدهای به تکاپو افتادند؛ یک طرف میگفت میراث علامه، محقق حلی، شیخ طوسی و مفید را دارند از بین میبرند، اینها دارند تاریخ 800 سالهٔ ما را زیر سؤال میبرند. طرف مقابل هم همین وحشت را داشت و میگفت اینها دارند شیوهٔ کلینی و صدوق را از بین میبرند. میگفتند چرا شیخ طوسی شیوه را بههم ریخت؟ کلینی «یکره»، «یستجب»، «یجوز» را برای احادیث عنوان کرد. معارض «یکره» و «یجیب» را که نباید بیاورد؛ چون عنوان باب بههم میخورد. شیخ صدوق هم همین کار را کرد، اما طوسی دید این اجتهاد، اجتهاد ناقص است. شما کتاب را بگذار جلویشان و بگو: این 17 حدیث را میبینی، اینها به شما میگوید این چندتا ناقض وضو هستند، لازم نیست غیر از این را یاد بگیرید. طوسی گفت این چه اجتهادی است. از این رو، او «تهذیب» را نوشت. شیخ طوسی در مقدمهٔ «تهذیب» میگوید: «لا تجد خبرا واحده الا و فی مقابله خبر معارض». این ادعای بزرگی است. مبالغه کرد ولی بهجا بود. او میخواست شیوهٔ صدوق، کلینی و دیگران را رد کند و بگوید چیزهای دیگر هم هست. این 14000 حدیث «تهذیب» نزدیک به 3000 حدیث معارض دارد. به شیخ گفتند: شما اینها را در «تهذیب» گم کردید. شیخ «استبصار» را نوشت که خیلی قویتر است. سند و تبویب آن هم قوی است.
اخباریها از اینجا به بعد به شیخ طوسی حمله کردند. میگوید: میشود شیوهٔ کلینی و صدوق را بههم ریخت. کلینی 15331 حدیث در «کافی» در 4200 باب گرد آورد. شیخ طوسی گفت این شیوهٔ درستی نیست، باید شیوه را عوض کنیم. شیخ طوسی این سدّ را میشکند، «استبصار» و «تهذیب» را تالیف میکند. حملات علیه شیخ طوسی شروع میشود. 600 سال بعد، شیخ حر عاملی شیوهٔ کلینی و صدوق را زنده میکند. او این احادیث را جمع میکند و اصلاً معارضها را نمیآورد. همین «وسائل» که 35686 حدیث دراد و اگر طریقهای مزین را هم جمع بزنید 62000 طریق میشود، اینها را تبویب و ریز میکند، «یکره» و یصرح را میآورد تا راه معارض را ببندد؛ چون معارض، مشکل و دغدغه برای فقیه ایجاد میکند یا لااقل او را معطل میکند. علامه مجلسی در «بحارالانوار»، قسمت طهارت و نماز، مقداری جبران کرده و حدّ وسط را گرفت و عنوان را فتواییاش کرد، «یکره» درست کرد، «یستحب» درست کرد، «یجب» درست کرد، ولی گفت: توضیح، بیان! معارضها را آنجا آورد که هم احترام گذاشته باشد به شیوهٔ شیخ طوسی و هم احترام گذاشته باشد به طریقهٔ صدوق و کلینی.
ویژگیهای حوزهٔ علمیهٔ نجف
بحث ما دربارهٔ مبانی نیست، دربارهٔ ویژگیها و امتیازات است.
ادبیات عرب
یکی از مسایلی که حوزهٔ علمیهٔ نجف خیلی روی آن حساس بود مسئلهٔ قوی لغوی بود. که عدهای میگفتند ما عرب هستمی و میتوانیم کلمات و جملات حدیث را بفهمیم. حوزهٔ علمیهٔ نجف به شدت در مقابل این آسان کردن و سرسری گرفتن ایستاد و حجیت قول لغوی را رد کرد. ابنسکین «المنطق» را نوشت، ابنفارس «معجم الفظ»، را نوشت جوهری «صحاح» را نوشت، و همچنین کتابهای دیگر نوشته شد. گفته شد: لایفی بالغرض؛ اینها مشکل ما را در فهم حدیث و قرآن حل نمیکند. عدهای در آن زمان، معاصران جوهری و فیروزآبادی گفتند: لغت، مشکل ما را حل نمیکند، بیاییم قرینالحدیث و معانیالقرآن بنویسیم، اینجاست که ابناثیر «النهایه فی قریب القرآن» را نوشت، فراح «معانیالقرآن» را نوشت، ابوعبیده «قریبالحدیث» را نوشت. باز دیدند هدف تأمین نشده است؛ چون این کتابها شبیه کتابهای لغت از آب درآمد، فقط فرقش این است که در کتابهای لغت، همهٔ واژههای عربی بهکار رفتند اما در قریب الحدیث کلماتی که در حدیث آمده بهکار رفته است.
عربها به زبانشان خیلی تعصب دارند و اگر کسی در ادای کلمهای اشتباه کند او را به تمسخر میگیرند. پیامبر بین عربهایی میزیست که متأثر از مدنیت و یهود و نصارا و مجوس نبودند. از این رو، زبانشان سالم مانده بود. همین عربها باز هم از پیامبر سؤال میکردند: یا رسولالله، منظور از این کلمه چیست؟ این سؤالها از پیامبر(ص) و ائمه اطهار(علیهمالسلام)، احادیث تفسیر را شکل داد. اگر نظر لغوی حجت است و این کتابهای لغت کافی است، پس چرا سؤآل میکردند؟ چون لسان شرع باید متفاوت باشد. چرا متفاوت؟ مگر نه این است که قرآن میفرماید: هذا بلاغ للناس. اختلافی که بین مفسران و فقهاست، در این مسئله است. مفسر میگویند. شما چرا سخت میگیرید؟ ما سخت نمیگیریم. روایت این طوری میگوید. در «تفسیر عیاشی»، با این که سندهایش حذف شده و تا سورهٔ کهف هم بیشتر نیست، ولی نصف این روایتها تفسیر یک کلمه است. «معانیالاخبار» شیخ طوسی و شیخ صدوق را ببینید، میگوید این اخبار برای تحمل معنا و فهم معنا است والا تطبیق آن را عامی هم میتواند انجام بدهد. مسئله، مسئلهٔ فهم حدیث است. یکی از ویژگیها، همین است. چون لسانِ خاص است، از این رو، فهم آن هم باید فهمی خاص باشد و نظر لغوی هم حجت نیست. البته قائل به قول لغوی هم شرط عدالت را مطرح میکند که این خود مشکلی اساسی است؛ چون که ما هنوز توثیق راویان را هم نمیتوانیم بهدست بیاوریم و از 6500 راوی که در اسناد روایات ما آمدهاند، تنها 500 نفر شان توثیق شدهاند. پس باید دنبال مأخذی برای تفسیر قرآن و حدیث بگردیم. مأخذ، روایتهاست. اکنون مشکل چند برابر میشود. این روایت سندش چیست؟ راویانش کی هستند؟ این راویان توثیق شدهاند یا خیر؟ و... .
جامعیت فقهی
ویژگی دوم حوزهٔ علمیهٔ نجف، جامعیت فقهی است. میگفتند آخوند، حال شیخ انصاری را گرفت. شیخ انصاری وقتی میخواست اصول را بنویسد، این مسئله را متوجه شد که اخباریها حجیت عقل را از بین بردند و گفتند منطق فایده ندارد ، برای چه منطق میخوانید، منطق که موادش خراب است، فقط صورت درست کرده. این اشکال عمدهٔ اخباریهاست. اینها میگویند اگر شما در نحو گفتید ضَرَبَ زَیْدٌ عَمْراً، بعد نحوی گفت چون زدی را ضمه دادید و عمر ار منصوب کردید، من نحوی میگویم زید، کتکزننده است و عمر، کتکخورنده است. شما اشکال میکنید که قضیه برعکس بود و عمر، زید را کتکزده. نحوی میگوید: به من چه ربطی دارد؟! میخواستید از اول، عمر ار مضموم بخوانید تا من بگویم کی کتک خورده و کی کتک زده! منطقی میگوید: «العالم متغیر و کل متغیر حادث فالعالم حادث». شما اشکال میکنید: کی گفته العالم متغیر؟ منطقی میگوید: به من چه ربطی دارد؟ کار منطقی نیست که بگوید ماده درست است یا نه، من صورت را فقط درست میکنم. من میگویم برهان این است، صغری و کبری و حدّ وسط هم در صغری و کبری که کار شده و هر برهانی هم به اندازهٔ حدّ وسطش، بیشتر کارایی ندارد. از این رو، در اصول و فقه نتیجه میگیرند که برهان باید اخص از مدعا باشد. دلیل نمیتواند اعم از مدعا باشد. چرا؟ چون برهان، فراتر از حدّ وسط را اثبات نمیکند. این اشکال بزرگ فیلسوفان بر متکلمان در برهان حدوث است، که شما که میخواهید خدا را با برهان حدوث اثبات کنید، هر برهنی که بیشتر از حدّ وسط خود اثبات نمیکند، حد وسط هم متغیر است، پس ثبوت آن با این برهان ثابت نمیشود. این اشکالی که فیلسوفان بر منطق و کلام میگیرند برای این است که بگویند منطق کارش این نیست که در مواد دخالت کند. اخباری وقتی این را میگوید، اصولی باید بگوید من نمیگویم که کار منطقی ساختن این مواد صغری و کبری است، این را باید واقع و نفسالامر بگوید، من فقط صورت را به شما میگویم.
شیخ انصاری چون تحت تأثیر این موج قرار گرفته بود، میخواست بگوید ما باید بحث کلامی را بخوانیم، ایشان وجوب و انکار را مطرح کرد، قاعدهٔ لطف را مطرح کرد و... تا بگوید اصولِ بدون منطق و کلام، اصول سرسری میشود. آخون خراسانی، برعکس شیخ انصاری، مسائل فلسفی را در مباحث اصولی آورد.
طرح جامع مسئله
سومین ویژگی آن، طرح جامع است. علم باید هم وسعت داشته باشد و هم عمیق باشد. تعمیق تنها برای علم کافی نیست؛ چون موجب درجا زدن میشود. برای عمیق شدن باید ابواب اشکال سدّ شود، مفردات باید معنا شود. «عروه» چرا مطرح شد؟ چون فروع دارد. شیخ در مقدمهٔ «عروه» میگوید: به شیعیان اشکال میکردند که شما کتابی ندارید که فروعات را مشخص کند، راست هم میگفتند.
پس ویژگی اول، فهم خاص است. ویژگی دوم، اعتماد بر علوم و فنون مختلف است. ویژگی سوم، طرح جامع مسئله است.
تعبیر خاص
چهارمین ویژگی، استخدام تعبیر خاص است. در جلسهای، حدود سی سال پیش، یکی از بزرگان گفت: من از این کتابهای حوزوی زجر میکشم و میخواهم آنها را به بیان ساده بنویسم که همه از آنها استفاده کند. در کتابهای حوزوی، در اول صفحه، مبتدا آمده و دو صفحه بعد، خبر آن مدّتی بعد، فهمیدم سرّ این پیچیدگی در عبارات چیست. نویسندهای دربارهٔ علّت پیچیده بودن کتابهای حوزوی، عربزبان نبودن نویسندگان آنها را دلیل دانسته و نوشته است: شیخ محمود شلتون دربارهٔ تفسیر المیزان آقای طباطبایی گفته بود: اگر «تفسیر المیزان» را عربزبانی مینوشت، خیلی بازتاب بزرگی در جهان اسلام داشت. این درست نیست؛ چون «کاشفالغطا» با عربهای بادیهنشین زندگی میکرد و او را نمیتوان متهم کرد که عربی بلد نبود. صاحب جواهر و... عربزبان بودند، پس چرا نثر آنها پیچیده است؟ علّتش آن است که آنان میخواستند ارتباطشان را با میراث سند حفظ کنند. شیخ طوسی، علامه و محقق هم همینطور نوشتند. طلبه با خواندن کتابهای حوزوی برمیگردد به گذشته. اولین هدف، ارتباط استاد و شاگرد است. شاگرد باید احساس نیاز به استاد بکند؛ نه به کتاب لغت، خودآموز، شرح و حاشیه. باید استاد به دردش بخورد. دومین هدف این پیچیدگی در تعبیر، انی است که راه را بر دشمن ببندیم. جاسوسی را در نجف گرفته بودند، از او پرسیدند: در حوزهٔ علمیهٔ نجف چه خواندهای؟ پیشتر به او یاد داده بودند که «شرح نظام» از کتابهای درسی حوزههای علمیه شیعه است، او گفت «شرح نظام». گفتند: اکنون «شرح نظام» در حوزه تدریس نمیشود و زود دستش رو شد.
سومین هدف از پیچیدگی عبارات کتابهای حوزوی، این است که معلوم شود طلبه چقدر قوی است. میخواهیم مرجعیت او را در آینده تأیید کنیم، او باید از روی اول در حوزه این پیچیدگیها و پیچ و خمها را طی کند. از این رو، میگوییم مراجع ما از روز اول پروندهشان روشن و مشخص است.
ما باید زبان خاص خودمان را داشته باشیم که مرکزیت خود را حفظ کنیم تا معلوم بشود ما کجاییم و چی داریم؛ اما اگر این خصوصیت را لغو کنیم معلوم نمیشود که شما در قم در خواندی یا در دانشگاه درس خواندی. دانشگاه هم همین کتاب صرف ساده را میخواند و شما هم میخوانید. از دانشگاهی انتظار نمیرود که مرجع تقلید بشود ولی از شما انتظار میرود که مرجع تقلید شوید.
اختلاف نظر امام خمینی و آیتالله صدر دربارهٔ انقلاب
نظر مرحوم شهید صدر این بود که ما باید ابتدا کادر مسئولان را تربیت کنیم، بعد انقلاب کنیم. پس از انقلاب، بلافاصله این کادر سر جای خودش قرار بگیرد؛ یکی بشود رئیس جمهور، یکی رئیس مجلس و... . اگر کادر نداشته باشیم کار نظام و دولت مختل میشود. امام خمینی میگفت: چند گروه سیاسی و تشکیلات سری درست شد ولی ساواک اعضای آنها را دستگیر و شکنجه کرد و آنان اعتراف کردند. ما باید انقلاب را مردمی کنیم. مردم باید به خیابانها بیایند. مردم هم آمدند و انقلاب با رهبری امام خمینی پیروز میشود.