موسسه فهیم

خلاصه ها

نظریه پردازی

متن کامل جلسه نظریه پردازی با موضوع کنش‌های امام حسین علیه‌السلام در مکه

بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم اَلحَمدُلِلّهِ رَبِّ العالَمینَ وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلی سَیِّدِنا وَ نَبیِّنا أبِی‌القاسِمِ المُصطَفی مُحَمَّد (اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ) وَ عَلی آلِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ المَعصومینَ، لا سیَّما بَقیَّةِ اللهِ فِی الأَرَضین.

وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ ۚ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْيَانًا كَبِيرًا.

خداوند بزرگ و منان به نورانیت قرآن، دل‌های ما را منور بگرداند و ما را با حقایق قرآن و معارف اهل‌بیت (علیهم‌السلام) آشنا فرماید. نثار ارواح مطهر شهیدان، به‌ویژه شهیدانی که در روزگاران اخیر، جامعۀ ما را ضمن آنکه شکوهمند ساختند، غم‌آگین نیز کردند، صلواتی بفرستید. (اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ).

حضرت آقای اوجی (حفظه‌الله) به ما فرمودند که موضوع بحثتان چیست. یعنی حدود ده دوازده روز قبل که من هم حالم خوب نبود و در جایی بودم، گفتم یادداشت کنید: «امام حسین (علیه‌السلام) و مکه». بعد که آمدند و گفتند همان است، گفتم: «بله». دوست عزیز و فرزانۀ ما، حضرت آقای قاضی‌زاده، فرمودند که ما عبارتی هم به آن اضافه و ویرایش کردیم. گفتیم: «خب شما ولایت دارید». بحثی که من امشب مطرح می‌کنم و خواهم گفت که الهام‌گرفته از یکی از عالمان بزرگوار است، همین عنوان است و شاید ویرایش حضرت آقای قاضی‌زاده، درست و به‌جا باشد.

امام حسین (علیه‌السلام) پنج ماه و اندی در مکه بودند؛ یعنی طولانی‌ترین زمان این حرکت عظیم و این قیام مقدس در مکه بود. یک سلسله گزارش‌ها و به قول جوانان، گزاره‌ها و مطالب معروفی است که در منابع تاریخی نیز وجود دارد؛ اینکه امام (علیه‌السلام) از مدینه بیرون آمدند و آیۀ شریفۀ «فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا يَتَرَقَّبُ» را خواندند و وقتی وارد شدند، «وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْيَنَ قَالَ عَسَىٰ رَبِّي...» را قرائت فرمودند و بعد در مکه به شِعب علی و خانۀ عباس وارد شدند. گمان می‌کنم این دوستان عزیز غالباً مشرف شده‌اند؛ از باب‌السلام که بیرون می‌آییم، به‌طرف همان ساختمان «مکتبة مکة المکرمة»، دست راست آن، شِعب علی است و شِعب ابوطالب نیز از نظر تاریخی، درست همان‌جاست؛ گرچه سالیان سال و در بعضی از سال‌ها، خود ما هم این کار را می‌کردیم و شِعب ابوطالب را قبرستان ابوطالب (مقبرة المعلاة) نشان می‌دادیم که قطعاً، جزماً و حتماً غلط است.

یک‌بار خدمت یکی از عالمان جلیل‌القدر که از اعضای نیروی انتظامی عربستان بود، آقای «قیس»، رفتیم. ایشان کارش در بیابان بود و یک مجموعۀ نُه‌جلدی به نام «معالم مکة المکرمة و المشاعر المقدسة» نوشته بود و تقریباً می‌توان گفت که آن منطقه را مانند کف دستش می‌شناخت. مرحوم آقای دکتر شهیدی بود و یکی دو نفر دیگر بودیم. یکی از این بزرگواران گفت که ما دیروز که به قبرستان ابوطالب، یعنی همین شِعب ابوطالب رفتیم... . یک‌مرتبه این [آقای قیس] گفت: «چه کسی گفته است آنجا شِعب ابوطالب است؟». حالا روز قبلش، مرحوم آقای شهیدی روی آن دیوار نشسته بود و مطالب مربوط به شِعب را گفته بود و فیلم‌برداری هم کرده بودند. گفتیم: «خب همه می‌گویند.» گفت: «همه بی‌خود می‌گویند. شما یک منبع متأخر هم پیدا نمی‌کنید که به [منابع] معتبر برسد و آنجا را «شِعب» نامیده باشد. آنجا قبرستان ابوطالب است و ربطی هم به حضرت ابوطالب ندارد.» بعد به‌تفصیل، ادله‌اش را گفت و بیان کرد که اصلاً وقتی بچه‌ها در شِعب گریه می‌کردند، کسانی که سعی [صفا و مروه] را انجام می‌دادند، صدایشان را می‌شنیدند. فاصلۀ قبرستان ابوطالب تا سعی صفا و مروه چقدر است؟ بعداً آقای قاضی عسکر (حفظه‌الله) با مسائل دیگر و مقاله‌ای مستند به اسناد تاریخی، نوشتند که معلوم شد شِعب همان‌جاست. منتهی‌الیه دو کوه را می‌گفتند و آنجا اساساً متعلق به اجداد این بزرگواران بود.

به‌هرحال امام (علیه‌السلام) آنجا فرود آمدند و بعد که سکونت گزیدند، جمعیت به‌صورت عجیبی متوجه امام (علیه‌السلام) شدند. حالا اینکه این‌ها واقعاً مُحرم بودند یا معتمرین بودند یا کسانی که در آستانۀ حج بودند و می‌خواستند بیایند. شیخ مفید (رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) نوشته است که: «فَأَقْبَلَ أَهْلُهَا يَخْتَلِفُونَ إِلَيْهِ وَ مَنْ كَانَ بِهَا مِنَ الْمُعْتَمِرِينَ وَ أَهْلِ الْآفَاقِ». ابن کثیر هم تقریباً همین عبارت را دارد و بعد نوشته است که: «وَ یَجلِسونَ حَوالَیه وَ یَستَمِعونَ کلامَه وَ یَنتَفِعونَ بِما یَسمَعونَ مِنه». من عبارت را می‌خوانم برای اینکه می‌خواهم یک نکته‌ای بگویم. «وَ یَضبِطونَ». و یکی دیگر از همان مورخان کهن نوشته است: «وَ دَخَلَ الحُسَینُ إلَی مَکَّة فَفَرِحَ بِها أهلُها فَرَحاً شَدیداً وَ جَعَلوا یَختَلِفونَ إلَیهِ بُکرَةً وَ عَشِیَّةً». «...الحُسَین حَتّی وافی مَکَّة فَنَزَلَ شِعبَ عَلِیٍّ وَ اختَلَفَ النّاسُ إلَیهِ فَکانوا یَجتَمِعونَ عِندَهُ حَلَقاً حَلَقاً». عبدالله بن زبیر هم آنجا بود و خیلی برایش سخت بود که این‌قدر دور و بر امام (علیه‌السلام) را گرفته‌اند و به او چندان توجهی نمی‌کنند؛ ولی با این حال خدمت امام می‌آمد و کنارشان می‌نشست و نمازی هم که می‌خواندند، به امام اقتدا می‌کرد. عبارت تاریخ این است که: «شَقَّ ذلِکَ عَلَیه».

حالا اینکه امام (علیه‌السلام) حدود پنج ماه جلسات متعددی داشتند، صبحگاهان و شامگاهان داشتند، غیر از همان نکته‌های مشهور و معروف که نامه نوشتند به بصریان و به هنگام خروج، گفتگوهایی داشتند با عبدالله بن عباس و دیگران، از درون‌مایه و محتوای این مجالس تحقیقاً هیچ خبری نیست. یعنی ما خبر نداریم؛ یعنی نمی‌دانیم چه اتفاقی افتاده است. امام (علیه‌السلام) قطعاً مطالب مهمی فرمودند. یک بحثی همان جا مطرح کردیم که «کتاب‌الله و سنت نبیه» سرلوحۀ آموزه‌های این مکتب بود؛ از خود قرآن بگیریم تا پیامبر، علی بن ابی‌طالب و الی‌آخر. قطعاً در این مجالس و محافل، از این‌گونه مطالب گفتگو و بحث شده است و امام وقتی یادی می‌کردند، صرفاً نقل نمی‌فرمودند.

آقای سامی بدری، محقق و مؤلف جلیل‌القدر روزگار ما که گمان می‌کنم یک طرح کلان برای احیای سنت یا تأکید بر سنت و کتاب‌الله در میراث معصومان (علیهم‌السلام) دارند، یک کتابی دارند با عنوان «الإمام الحسن (علیه‌السلام) فی مواجهة الانشقاق الأموی» و یک کتابی دارند با عنوان «الإمام الحسین فی مواجهة الضلال الأموی». در آن [کتاب] امام حسن (علیه‌السلام) هم یک فصل بسیار خوب و خواندنی و مفصلی دارند در طرح و بحث و ابلاغ و تأکید بر سنت رسول‌الله در شام، افرادی که فرستادند و کسانی که رفتند، حتی خانم‌ها که در خود کاخ در مقابل معاویه فریاد زدند و معروف شدند به مجموعۀ «وافدات» به این سبک. دربارۀ امام حسین (علیه‌السلام) هم دارند. کار بسیار مهمی هم دربارۀ علی (علیه‌السلام) دارند که متأسفانه چاپ نشده است. ده دوازده سال قبل یا بیشتر، ایشان می‌خواستند به نجف بروند. من رفتم خدمتشان گفتم: «آقا تا این کتاب امام علی را چاپ نکرده‌اید، تشریف نبرید. می‌روید آنجا آیت‌الله می‌شوید و وقتی هم کسی آیت‌الله شد، دیگر کار علمی نمی‌کند.» گفت: «نه، این غیر از آن است که آنجا نوشتم. الان همین را نوشته‌ام». بعد از ده سال، آقازاده‌شان به من زنگ زدند و گفتند: «آقاجان آمده، نمی‌خواهید ببینیدش؟» گفتم: «چرا». رفتم و گفتم: «دیدی آقا چاپ نشد؟» گفت: «نه، من کارهای مهمی آنجا می‌کنم. آقای سیستانی خیلی از من راضی است و من در دانشگاه سخنرانی‌های چنین‌وچنان می‌کنم.» و خب زبان‌های متعددی بلد است، خط‌های متعددی بلد است، میخی بلد است؛ آدم خیلی جالب‌توجهی است. با اینکه از شاگردان نزدیک و درجۀ اول علامه عسکری است، با حفظ کامل حرمت علامه عسکری (رضوان‌الله‌تعالی‌علیه)، به نظر من از ایشان خیلی دقیق‌تر و عمیق‌تر است.

ایشان معتقدند که آن خط و آن سیر علی (علیه‌السلام) و امام حسن و نوع جهت‌گیری میراث قرآنی را امام (علیه‌السلام) در مکه ادامه دادند و بر آن تأکید کردند و بر عناوینی هم تأکید کردند و عناوینشان را آوردند. حالا من این‌ها را بعضی‌هایشان را می‌خوانم و به یک مورد یا اگر برسم به دو مورد، تأکید می‌کنم و توضیحاتی را خواهم آورد. ایشان در آن نوشته فرموده‌اند که در آن جلسات، امام (علیه‌السلام) حدیث غدیر و ثقلین و آیه‌ای را که الان خواندم، یعنی آیۀ رؤیا که معروف به آیۀ رؤیاست، و حدیث کساء، آیۀ تطهیر به مناسبت همین حدیث کساء و روایت بسیار بسیار مهم و معنادار «حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ» را بر اساس برخی از موارد «البدایة و النهایة» ابن کثیر و «تاریخ دمشق» ابن‌عساکر، این‌ها را آوردند؛ البته توضیح ندادند، فقط عناوین را آوردند. در قسمت «حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ» یک توضیحات مختصری آوردم. خب این خیلی قابل‌توجه و خیلی مهم است. اصلاً من آن عنوانی که پیشنهاد کرده بودم، همین بود. حالا و به قول خود ایشان، وقتی که این‌همه جمعیت می‌آمدند و می‌نشستند و با امام (علیه‌السلام) گفتگو می‌کردند و سؤال می‌کردند، قاعدتاً ایشان جواب می‌دادند و آن‌ها با سؤال‌کردن، جواب می‌گرفتند و لذا تعبیر دوست عزیز ما، حضرت آقای قاضی‌زاده، «کنش‌ها»، اشکالی ندارد باشد. ولی من چون عناوین را فقط دیده بودم، این را آوردم.

آیۀ رؤیا که بعضی از مفسران جلیل‌القدر معاصر ما، عرض می‌شود که باتکیه‌بر خود قرآن، به‌اصطلاح تفسیر قرآن به قرآن، آن را «صعب‌المنال» گفتند و به‌اصطلاح خواستند بگویند که بدون روایت قابل‌فهم نیست. شاید هم تا حدودی این‌جوری باشد. علامه طباطبایی (رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) با یک نگاه قرآن به قرآن، فراتر از اینکه آیه‌ای را به سراغ آیۀ دیگر بیاورند، از قرآن استفاده کرده است که غیر از بنی‌امیه نمی‌تواند مصداق شجرۀ ملعونه باشد. علامه طباطبایی همۀ عناوین اساسی آیه را آوردند. «رؤیا»؛ گفتند در مواردی که رؤیا به‌کاررفته، در اینجا نمی‌تواند برای ما کمک‌کننده باشد برای یافتن مصداق و همچنین «شجرۀ ملعونه» و بعد فضاسازی کرده است، کل جریان سوره و چشم‌انداز نهایی سوره را و با تأکید بر اینکه این شجرۀ ملعونه باید بر اساس آنچه که صریح آیه است، دو تا ویژگی را همراه داشته باشد: یکی «فتنة للناس» باشد، دیگری هم هراسناک باشد، تخویف ایجاد کند و بعد در آینده هم باید تحقق پیدا بکند. یعنی آنچه که الان وجود دارد و ملعون‌اند بر اساس آیات قرآن، یعنی یهودیان و کسانی غیر از آن گروه‌ها، آن‌ها بالفعل، یعنی در آن زمانی که آیه نازل شده است، نه حالت فتنه داشتند و نه هراسناکی. نظام اسلامی، اگر این تعبیر درست باشد، یا جریان حضور پیامبر، مخصوصاً بعد از عام‌الوفود، دیگر این‌ها نمی‌توانستند برای جامعۀ اسلامی هراس ایجاد کنند و هراسناک باشند. در آینده بعد از پیامبر هم رد پایی از آن‌ها در این حد دیده نمی‌شود. اما جریان نفاق که مهم‌ترین نمونه و جلوۀ آن امویان بودند، چه در آن زمان و بعد که بیشتر در مرکز فتنه بودند، از آن تأویل یا تفسیر علی (علیه‌السلام) که «... فی الفتنة...» تا بعد عبارات نهج‌البلاغه که علی (علیه‌السلام) فرمودند پیامبر فرمودند این‌ها فتنه‌انگیزترین کسانی هستند که در جامعه فتنه ایجاد می‌کنند: بنی‌امیه.

 

 

حالا من یک عرضی می‌خواهم بکنم امشب و در این بحث، حالا من دستگاهم را خاموش کردم، نمی‌دانم کجا... بله، هدفون دیگر نمی‌خواهم از فرصتم بیشتر وقت بگیرم. من به نظرم می‌آید که اگر یک نگاه تاریخی بکنیم به آیۀ رؤیا و آیۀ تطهیر، این‌ها دو آیۀ نقشۀ راه هستند و با روایات پیامبر، تبیین نقشۀ راه برای آینده است. این هم البته یک الهامی است از کتاب بسیار بسیار مهم، عرض می‌شود، «معالم الفتن» مرحوم سعید ایوب (رحمةالله‌علیه) که گمان می‌کنم از فاضل‌ترین مستبصران، اگر فاضل‌ترین نباشد، از جملۀ فاضلان و نویسندگان بسیار دقیق از مستبصران است و اگر عزیزان با اندیشه‌هایشان آشنا باشند، می‌دانند که ایشان از مطالعات بین‌الادیانی به ساحت ائمه و سایه‌سار اهل‌بیت آمده است، نه بین‌المذاهبی. کتاب‌ها و آثار قبلی‌اش هم یعنی قبل از مستبصر شدن، همه‌اش در مباحث ادیانی است. این «معالم الفتن» بسیار بسیار کتاب مهمی است؛ آن مقدمه‌چینی‌هایی که می‌کند تا برسد به این بحث و به تعبیر آن استاد عزیز بزرگوار ما (رحمةالله‌علیه)، به تقریر من، یک دایرۀ «طُهر» و دایرۀ «رِجس» درست می‌کند که بر اساس این پیش‌بینی‌هایی که پیامبر می‌کنند، یا بهتر بگوییم، بر اساس پیش‌بینی‌ای که وحی می‌کند، در چشم‌انداز آیندۀ این دین و جامعۀ اسلامی، پیامبر دو مسیر را مشخص می‌کند یا دو دایره را مشخص می‌کند، دو تا نقشه را مشخص می‌کند و بعد نقش‌بندی این نقشه را هم خود ایشان تبیین می‌کنند. یکی دایرۀ رجس که هشدار می‌دهند به امت در آنجا نباشند و دایرۀ طُهر که هشدار می‌دهند آنجا باشند.

و روایت «حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ» که حالا با تحلیل هم ذوق آمیز و هم مطابق با واقعیات تاریخی مرحوم کاشف‌الغطاء که اسلام، محمدی‌الحدوث بود و حسینی‌البقاء و آن‌جوری هم هست، از اینکه بگذریم، به نظر من می‌آید که این روایت خیلی عمیق‌تر و دقیق‌تر از این نگاه است و این هم باز الهام از آن مقالۀ بسیار بلند و قطعاً بی‌مانند آن شخصیت مجهول‌القدر خراسانی، یعنی مرحوم شیخ محمدباقر بهبودی است: «حسین منی و أنا من حسین». خدا رحمت کند مرحوم محقق حکیمی (رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) را، در جایی که خواستند این مقاله را معرفی کنند، بعد از چند کلمه یا چند خط، نوشتند: «من ادامه نمی‌دهم و خواننده را ارجاع می‌دهم که خود مقاله را بخواند، برای اینکه حق این مقاله ضایع نشود. اگر من بنویسم، شاید آنی که باید گفته شود، از این مقاله گفته نشود.» جریان «حِلف» و «موالات» و قراردادهای اجتماعی را در جامعۀ جاهلی بر اساس فرهنگ جاهلی گزارش می‌کنند و نشان می‌دهند که در آن روزگارانی که درگیری‌ها فراوان بود، قرارداد می‌بستند و صیغۀ قرارداد هم «أَنَا مِنکَ وَ أَنتَ مِنِّی» و یا تعبیرهای طولانی‌ترش «لَحْمُکَ کَلَحْمِی، حَدَمُکَ کَحَدَمِی» و الی‌آخر بود و اگر گاهی کسی با کسی یا رئیس قبیله‌ای با رئیس قبیله‌ای، قرارداد را این‌جوری می‌بست: «أَنْتَ مِنِّي وَ أَنَا مِنْكَ»، این دیگر اطلاق داشت. راه... تا این پشتوانۀ یکدیگر مشخص بشود، با یکدیگر مشخص بشود؛ ولی اگر... دیگر این... بود. بحث بسیار قابل‌توجهی آوردند که من در ادب عربی و در شعر جاهلی هم که اشعار متعددی را می‌آورند، به اتصال و همراهی و همدلی و هم‌فکری و همگامی دلالت می‌کرد. حتی آیات را که با روایات ترکیب می‌کنند و نتیجه چندخطی است بعد از «حِلف»، عرض می‌شود که گوناگون که ایشان گزارش می‌کنند، «فضول» و که بوده؛ ولی معاذرات و مواخات و این‌ها، و یک پیوند بسیار بسیار دقیق می‌آورند بین این و ماجرای قرائت‌کردن سورۀ برائت که پیامبر به وحی الهی، ابوبکر را برگرداندند. تصریح می‌کنند برای اینکه قبلاً این قرارداد بین این دو بزرگوار امضا شده بود و لذا وقتی که ابوبکر سؤال کرد چرا، فرمودند به‌خاطر اینکه وحی آمد که یا باید خودت اعلام بکنی یا کسی که عین خودت است و به‌خاطر آن پیوندهایی که قبلاً انجام شده بود، علی عین من است و باید او ابلاغ می‌کرد. بعد در آن نتیجۀ چهار پنج خطی که بعد از پنجاه شصت صفحه بحث می‌کنند، می‌گویند انگار پیغمبر اکرم در آینۀ وحی، فردای این جامعۀ اسلامی را و کنش‌های گوناگون در جامعۀ اسلامی را می‌دیدند و بر اساس این فرمودند که «حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ». اتفاقاً آن نقلی که چون نقل‌های متعددی دارد، آن نقلی که خود امام حسین (علیه‌السلام) از پیغمبر اکرم و جد بزرگوارشان دارند، ادامه هم دارد، یعنی «لَحْمُکَ کَلَحْمِی» را دارد. می‌خواستند بگویند که در تمام گذرگاه تاریخ، هر جا حسین ایستاده، من هم همان‌جا ایستاده‌ام. هر جا من ایستاده‌ام، حسین هم آنجا ایستاده است. اگر کسی بخواهد جریان‌ها را، مواضع را، کنش‌ها را ارزیابی بکند، باید ببیند حسین کجا ایستاده است و نمی‌دانم آیا طه حسین به این نکته توجه داشت یا نه که می‌گوید اصلاً حادثۀ کربلا، «مفترق طرق» جامعۀ اسلامی، نقطۀ عطف جامعۀ اسلامی است. یعنی اصلاً بعد از کربلاست که جامعۀ اسلامی طبقه‌بندی می‌شود به جامعۀ شیعه و سنی و آنجایی که حسین ایستاده، جامعۀ شیعی است و هرجا حسین نایستاده، جامعۀ سنی است.

این روایت را هم در اینجا، این بزرگوار می‌خواهند بگویند که امام (علیه‌السلام) در مکه گزارش کردند. این آیه، بسیار آیۀ مهمی است. در به‌اصطلاح حضرات، در برابرنهاد با آیۀ تطهیر، بسیار بسیار قابل‌توجه است. یعنی اگر ما ضمیمه بکنیم که اولاً تبیین و تفسیر قرآن کریم از آنِ رسول‌الله است که وقتی علی (علیه‌السلام) فرمودند که: «فَاستَنطِقُوهُ»، رسول‌الله فرمودند: «فَاستَنطِقُوهُ بِسُنَّتِی». به سنت من مراجعه کنید، کیفیت بهره‌گیری از قرآن را به شما یاد می‌دهد و استنطاق را به شما یاد می‌دهد. بعد یکی از این ابعاد تفسیر و تبیین، نشان‌دادن مصداق است. حالا قطعاً به آن قسمت آیۀ تطهیر و بعد هم تبیین «حسین منی...» نمی‌رسیم. ولی همان‌جور که آن عالم شیعی و فرزانه در مباحثه با یکی از این حضرات کج‌فهم کژاندیش می‌گفتند، درست است، ایشان گفتند: «اصلاً ما ادعا نمی‌کنیم که اهل‌البیت به لحاظ لغت این‌جوری است یا به لحاظ عرف مردمی این‌جوری است، اما ما می‌گوییم که تبیین و تفسیر، ولو در قالب مصداق، از آنِ رسول‌الله است.» و سؤال می‌کنیم برای چه بر اساس آنچه که شما نقل کردید، سه ماه یا چهار ماه یا شش ماه، پیامبر می‌آمدند و دم در فریاد می‌زدند: «اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا أهلَ البَیت»؟ برای این بوده که آن ارتکاز ذهنی را بگیرند که در ذهن برای آدم‌ها وجود دارد که اهل‌بیت یعنی همۀ اعضای خانه.

حالا این الان یادم آمد، جالب است بگویم. من دو سه سال قبل به مناسبت یک پژوهشی، اتفاقی این را داشتم می‌دیدم. دیدم یک مجموعۀ کتاب روایی دارم که عنوانش هست «تفسیر به صحیح المسند». بعد ایشان خودش در مقدمه نوشته من حتی روایت حسن را هم نیاوردم. روایتی را آوردم که صحیح باشد و دقیق باشد. ضعیف را که نیاوردم، حسن را هم نیاوردم. (آن‌ها سه تقسیم دارند) و این کتاب را دانشگاه آل سعود در ریاض چاپ کرده و در ذیل آیۀ تطهیر، نه آیۀ جمع را آورده، یعنی جمع بین اهل‌بیت و زنان پیامبر، و نه جمعِ روایتِ زنان را. چون روایت زنان دو مورد نیست، بسیار هم بی‌ربط است. فقط و فقط روایتی که می‌گوید اهل‌بیت (علیهم‌السلام) مصداق آیۀ تطهیرند، دو نقلش را آورده و آن‌های دیگر را اصلاً نیاورده است که یعنی می‌خواهد نشان بدهد که تنها روایت صحیح ذیل این آیه، روایت دلالت‌کننده بر اهل‌بیت است. برای اینکه این نشان می‌دهد که مصداقاً این دو تا آیه کنار هم اگر گذاشته شود، نتیجتاً نشانگر این است که در فردای تاریخ، یک دایرۀ طُهر دارید و یک دایرۀ رجس دارید. بنی‌امیه مرکزیت فتنه و رجس هستند. من عرض کنم آن قسمت تحلیل مرحوم کاشف‌الغطاء هم پذیرفتنی نیست. هر دو تا هم کنار هم باشد، یکی از این نویسندگان بسیار خوب شیعه، آقای انور حیدر، یک کتابی نوشته به نام «فاجعة کربلاء فی ضمیر العالم الانسانی» که یک فصلی دارد. در آن فصل با تحلیل جامعه‌شناسانه و تاریخی ثابت می‌کند از نگاه متفکران مسلمان، یعنی سنی و مسیحی و غیرا ادیان الهی که اگر در این مرحلۀ تاریخی، حسین قیام نمی‌کرد، اسلام کلاً فاتحه‌اش خوانده شده بود. این کتاب، بسیار کتاب‌خواندنی‌ای است و شایسته است یک صاحب‌قلم خوبی آن را ترجمه کند. بسیار کتاب مهمی است و این‌ها تحلیل‌های خیلی قابل‌توجهی دارد. بله، «حسینی‌البقاء» هم هست، ولی این «حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ» با این تحلیل و زاویۀ نگاه، سخن بسیار بسیار مهمی است.

در ذیل این آیه، یعنی آیۀ رؤیا، روایات چون گوناگون است، بعضی از افاضل مفسران اهل‌سنت خواستند یک کژخوانی‌هایی بکنند. مثلاً مثل‌اینکه در بعضی از روایات هست که پیغمبر وقتی که صبحگاهان، چون همۀ شما عزیزان روایت‌ها را دیدید، من اشاره می‌کنم، صبحگاهان چون ناراحت بودند، «أَصْبَحَ وَ هُوَ مَهْمُومٌ»، و بعد به ایشان گفتند که: «پیامبر چرا ناراحتی؟» فرمودند که: «من دیشب در خواب دیدم که بنی‌امیه «عَلَى مِنْبَرِي هَذَا» جست‌وخیز می‌کنند». خب این سوره مکی است، آنجا که منبری وجود نداشته. خب شاید این «هَذَا» را اضافه کرده باشند و روایات متعددی وجود دارد، یعنی نقل‌هایی که دیگر «هَذَا» ندارد و اتفاقاً آن را که امام حسین (علیه‌السلام) نقل کرده است، دقیقاً این عبارت «هَذَا» را ندارد: «إِنَّ رَسُولَ اللهِ أَصْبَحَ وَ هُوَ مَهْمُومٌ فَقِیلَ: مَا لَكَ یَا رَسُولَ اللهِ؟ فَقَالَ: إِنِّی رَأَیْتُ فِی مَنَامِی کَأَنَّ بَنِی أُمَیَّةَ یَتَعَاوَرُونَ مِنْبَرِی». می‌گوید «هَذَا» ندارد. «فَقِیلَ یَا رَسُولَ اللهِ...» و ادامۀ آن گوناگون نقل‌ها. روایت ذیل این هم، یعنی نزاع بیشتر که گاهی از علمای مهم هم سر می‌زند. قرطبی که در میان مفسران اهل سنت، انصافاً در ملا بودن کم‌نظیر است، وقتی به این روایات گوناگون ذیل آیه اشاره می‌کند، می‌گوید: «البته از زیادی روایت نمی‌شود دست شست. اینکه بگوییم این روایات دلالت نمی‌کند یا نیست، نه، دلالت می‌کند که مصداق، بنی‌امیه است. حقاً و انصافاً هم نمی‌شود، سخت است.» و به گردن ابن‌عطیه می‌اندازد که البته او هم دارد. این‌ها گردن‌بندی است که می‌اندازد. می‌گوید که: «باشد، این شجرۀ ملعونه یعنی بنی‌امیه باشد، ولی حالا سه نفر را استثنا کنید.» اتفاقاً پفیوزترین‌ها را گفته: معاویه، عثمان و عمربن‌عبدالعزیز را استثنا کنید و بقیه‌اش در جریان ملعونه باشند. حالا یک چیزهایی از گوشه‌گوشه پیدا می‌کردی که یک‌ذره به‌دردبخور بودند، این‌ها چطور قابل استثنا هستند که این‌ها را استثنا کنید و بقیه شجرۀ ملعونه باشند؟ یک نوع بازی با حقیقت و کرامت است.

بالاخره این مجموعه را بر اساس آنچه که این بزرگان فرمودند، این‌ها در دورۀ مکی امام حسین (علیه‌السلام) مورد گفتگو و بحث قرار گرفته است. خب آیۀ روایت منزلت، یعنی حدیث منزلت، حقاً و انصافاً روایت بسیار بسیار عجیبی است. یا روایت «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ» که خود علی (علیه‌السلام) در موردی فرمودند این برترین فضیلت من است. دیگر ما فرصتمان ظاهراً به پایان رسیده است.