موسسه فهیم

خلاصه ها

نظریه پردازی

متن کامل جلسه تحلیل فقهی حقوقی واقعه عاشورا

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله و الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله آل الله و لعنة الله علی اعدائهم اعداء الله الی یوم لقاء الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

خداوند بزرگ را شاکرم که توفیقی عنایت فرمود تا فرصتی در این جمع فاخر و بسیار محترم حضور داشته باشم. از عزیزانی که باعث و بانی تأسیس این نشست بوده‌اند، مؤسسه فهیم و دوستان و شما بزرگواران که حضور پیدا کردید، به سهم خود تشکر می‌کنم. علی الله اجرکم.

پیرامون موضوعی که در فضای مجازی ملاحظه نمودم و البته با مشورتی که بزرگواران داشتند اعلام کردند، «تحلیل فقهی-حقوقی واقعه عاشورا» است. فرصت کوتاه و بحث، طولانی است و طبیعتاً مجالی مبسوط را می‌طلبد. بزرگوارانی که این سخنان را چه در این محضر و چه در فضای مجازی، اکنون یا بعداً می‌شنوند، گمان می‌کنم که شایسته است این موضوع را محور یک تحقیق سترگ و نیکو قرار دهند؛ خواه پایان‌نامه باشد، یا رساله یا یک تحقیق مستقل. خود مؤسسه محترم فهیم نیز از این‌گونه فعالیت‌ها انجام می‌دهد و توانایی انجام آن را دارد.

مقدمه: نگاه‌های گوناگون به واقعه عاشورا

اگر اجازه بفرمایید، مقدمه‌ای را برای این موضوع عرض کنم و ان‌شاءالله که به مقدمه ابن‌خلدون مبدل نشود و تلاشم بر این است که این مقدمه را کوتاه برگزار کنم؛ گرچه خود مقدمه نیز بحثی مستقل است و باید به آنچه مطرح شده است، احترام گذاشت و بر آن بحث متمرکز شد. مستحضر هستید که به واقعه عاشورا در طول تاریخ از منظرهای مختلفی نگریسته شده است. بنده جداً از محضر فرهیختگان و سروران عذرخواهی می‌کنم که بحث‌هایی را ارائه می‌دهم که تکرار مکررات است، ولی ممکن است در لابلای آن نکاتی قابل استنباط و استفاده باشد.

شما ملاحظه بفرمایید، از زمانی که ما از واقعه عاشورا گزارش در دست داریم —که البته گزارش‌ها از همان روزهای خود واقعه موجود است— گزارشگر داشته‌ایم. حمید بن مسلم به عنوان خبرنگار از طرف عمر بن سعد، عفیف بن زهیر، کثیر بن عبدالله—اگر تعبیر «کثیر» درست باشد یا تلفظ عربی آن— و از همه شاخص‌تر، عقبة بن سمعان، گزارش‌هایی از واقعه کربلا دارند و در کربلا نیز حاضر بوده‌اند. اتفاقاً اینکه چگونه جان سالم به در می‌برد، خود جای بحث دارد. ولی شاید به طور نهادینه، حدود هفتاد سال پس از واقعه عاشورا، ابومخنف آن را ثبت می‌کند. البته بنده عذرخواهی می‌کنم، تخصص در تاریخ ندارم و آنچه عرض می‌کنم، برگرفته از اطلاعات عمومی است. ممکن است در جمع شما، اساتید تاریخ حضور داشته باشند که این مطلب را نپذیرند و این دیگر گاهی به اختلاف در روایات تاریخی بازمی‌گردد. برخی صد سال، برخی شصت یا هفتاد سال ذکر کرده‌اند، ولی قول غالب همین شصت الی هفتاد سال است که ابومخنف از اهالی خود کوفه بخشی از گزارش‌ها را می‌گیرد و می‌نویسد. لیکن مستحضرید که کتاب او مفقود می‌شود یا از بین می‌رود، منتها مطالبش در کتب دیگر راه می‌یابد و عجیب آنکه مطالبش از میان نمی‌رود. اشخاص مختلفی، شاید چهار یا پنج نفر، مطالب ابومخنف را نقل می‌کنند.

۱. نگاه احساسی-عاطفی از همان زمان، نگاه به واقعه عاشورا، نگاهی است که من آن را «نگاه احساسی-عاطفی» می‌نامم. برای مثال، کتاب ابومخنف نیز «مقتل» نام‌گذاری می‌شود تا حادثه عاشورا را از این منظر بنگرد. همین‌طور تاریخ به جلو می‌آید. در زمان آل بویه، که در نیمه اول قرن چهارم تا تقریباً قرن پنجم هجری قمری، یعنی حدود صد و اندی سال، حکومت کردند، مستحضرید که ایشان واقعه عاشورا را تکریم می‌کنند؛ به این معنا که روز عاشورا را رسماً تعطیل اعلام کرده و مراسم عزاداری برپا می‌دارند. ولی باز همان نگاه امتداد می‌یابد. شما کسی را نمی‌یابید که در آن زمان‌ها پیرامون مسائل فقهی، حقوقی، شرعی و حتی اخلاقی واقعه عاشورا سخنی بگوید. چرا؟ گاهی برای اینکه پلیدی و پلشتی بنی‌امیه را پررنگ‌تر کنند—که واقعاً هم پلشت بودند— ولی بنی‌عباس نیز نقشی ایفا می‌کردند که ضد اخلاق بود. اما با نگاه فقهی-حقوقی و اضافه کنید اخلاقی، ما چیزی ملاحظه نمی‌کنیم. همین‌طور به جلو می‌آییم. در زمان صفویه و قاجار نیز باز می‌بینید که به واقعه عاشورا از جنبه احساسی و عاطفی و به عنوان یک مصیبت نگریسته می‌شود. یعنی آن‌قدر که گفته می‌شود امام حسین (ع) چگونه کشته شدند، علی‌اصغر چگونه به شهادت رسید، ابوالفضل العباس چه شد و چه شد، کسی به مسائل فقهی و حقوقی نمی‌پردازد. همه به دنبال پررنگ کردن همین جنبه هستند و اکنون نیز به همین صورت است. شما اکنون نیز در خیابان‌ها، در کوچه‌ها و حیاط‌ها ملاحظه بفرمایید، بیشتر همین جنبه غالب است. گویی واقعه عاشورا یک واقعه صرفاً احساسی-عاطفی است که شعر محتشم می‌تواند تجسم خوب این نگاه باشد.

۲. نگاه آزادی‌خواهانه ما نگاه دومی به واقعه عاشورا داریم که شاید—باز نفرمایید چرا مکرراً عذرخواهی می‌کند— حدود صد سال قدمت داشته باشد. مطابق برخی از تواریخ، نگاه دیگری به واقعه عاشورا شکل می‌گیرد به عنوان یک حرکت آزادی‌خواهانه؛ انسانی آزاده که تمام هستی خود را می‌گذارد و قیام می‌کند. جمله معروفی را هم شاید شنیده باشید که وقتی از گاندی سؤال می‌کنند که رهبری نهضت خود را از چه طریقی آموختی، می‌گوید از امام حسین (ع). همایشی در مهرماه سال ۱۳۹۵ در لاهور پاکستان برگزار شد، همایشی بین‌الادیان که گروه‌های مختلفی در آن شرکت کرده بودند. من یادداشت‌های آن را دارم. گوپال سینگ چاولا، رهبر سیک‌ها—حال دین بنامیم یا دین‌واره— وقتی برای سخنرانی می‌آید، تجلیلی از امام حسین (ع) و تحلیلی از واقعه کربلا ارائه می‌دهد و تعبیرش این است: «امامِ تمام بشریت». می‌گوید: «شیعیان، امام حسین را فقط از آنِ خود ندانند، بلکه او امام تمام بشریت و همه آزادگان است.» این تعبیر را دارند. خب می‌دانید که نگاه اینان اصلاً دینی نیست؛ یک نگاه انسانی به واقعه کربلا است. چنان‌که بخش احساس و عاطفه و مصیبت‌هایی که بر امام حسین (ع) گذشته است، در این نگاه، در درجه دوم قرار دارد و بیشتر همین نگاه به عنوان واقعه‌ای که آزادی و آزادی‌خواهی را تداعی می‌کند، مطرح است.

۳. نگاه انقلابی-حماسی نگاه سومی داریم—این‌ها مقدمه است و با سرعت عبور می‌کنم— که شاید در ۷۰ سال اخیر، مخصوصاً پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به واقعه کربلا نگریسته می‌شود. می‌توان آن را «نگاه انقلابی-حماسی» نامید. در این نگاه، ممکن است از احساس و عاطفه و این‌گونه مسائل نیز سخن به میان آید، ولی نگاه غالب، نگاه شعار «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» است که گمان می‌کنم از مرحوم شیخ جعفر شوشتری است و به امام صادق (ع) نسبت می‌دهند، اما ظاهراً از خود ایشان است؛ همان منبری معروفی که می‌شناسید. یا شعار «إن العقیدة جهاد» یا تعبیری که مرحوم امام خمینی داشتند: «خون بر شمشیر پیروز است». ببینید، پشت این تعابیر، نگاهی انقلابی و حماسی به واقعه عاشورا نهفته است. اکنون هم شما اگر به تلویزیون، رسانه ملی و روزنامه‌ها نگاه کنید، این جهت را بسیار پررنگ می‌کنند.

۴. نگاه فقهی-حقوقی-اخلاقی اما اگر از این موارد بگذریم—نگاه احساسی و عاطفی، نگاه آزادی‌خواهانه، یا نگاه انقلابی و حماسی— نگاه چهارمی وجود دارد که کم و بیش بوده، ولی آن‌قدر نحیف بوده که به قول آن عرب: «آن‌قدر لاغر شده‌ام که اگر سخن بگویم، پیدا نیستم.» این‌گونه شده است. آن‌قدر در کتاب‌ها، سخنرانی‌ها و سمینارها نحیف است همین تحلیل واقعه عاشورا از حیث فقهی، حقوقی و اخلاقی. حال، بد نبود که دوستان، «اخلاقی» را نیز اضافه می‌کردند تا این‌ها را جدا نکنیم و مدام بگوییم فقهی باشد و اخلاقی جدا. خیر، بر آن مبنایی که می‌دانم شما دارید و ما داریم، این‌ها اصلاً از هم جدا نیستند. آنچه غیراخلاقی است، فقه نیست و آنچه فقه است، حتماً اخلاقی است. این نگاه، که یک نفر واقعه را از این جهت تحلیل کند، امشب مورد بحث ماست. مستحضرید که اصلاً نمی‌خواهم بر موردی خاص دست بگذارم تا بخشی به انجام برسد؛ صرفاً اشاره‌ای به برخی از مصادیق و تعیناتی است که باید در باب تحلیل فقهی-حقوقی واقعه عاشورا به آن‌ها اشاره شود.

تحلیل فقهی اصل واقعه عاشورا

یک بحث، پیرامون اصل خود واقعه است. نفرمایید که این‌ها اصول مسلم انگاشته شده است. به‌هرحال، کسی که بخواهد بحثی آزاد بکند، مخصوصاً اگر آن تعبیر چاولا را بیاوریم که «امام حسین، امام همه بشریت است»، دیگر این اصول موضوعه و تعبدها کنار می‌رود. اگر بخواهیم به عاشورا به عنوان واقعه‌ای فارغ از تعبدات شیعی نگاه کنیم، طبیعتاً این بحثی که عرض می‌کنم، مطرح می‌شود.

یک نگاه به اصل واقعه است که خوب می‌دانید از گذشته‌ها مطرح بوده. اگر بخواهم نشانی را به شما ارائه دهم، ذیل آیه «وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ»، برخی از مفسران به اصل واقعه عاشورا اشاره می‌کنند و همین تحلیل فقهی را از مسئله ارائه می‌دهند. مشخصاً بخواهم به شما آدرس بدهم، مرحوم امین‌الاسلام طبرسی ذیل همین آیه، به واقعه کربلا اشاره می‌کند. داستان از اینجا آغاز می‌شود که می‌فرماید: «فی هذه الآیة دلالة علی تحریم الإقدام علی ما یخاف منه علی النفس و علی جواز ترک الأمر بالمعروف عند الخوف». ایشان می‌گوید این آیه دلالت می‌کند بر حرمت اقدام به کاری که انسان در آن تأمین جانی ندارد، یا قطعاً ندارد یا حتی خوف از دست دادن جانش را دارد؛ و در ادامه می‌گوید: «و علی جواز ترک الأمر بالمعروف». اهل فضل هستید، قاعدتاً این «جواز» باید «جواز بالمعنی الأعم» باشد که شامل وجوب هم بشود، چون اگر ترک آن حرام شد، این طرفش وجوب ترک امر به معروف عندالخوف علی النفس خواهد بود. تعبیر «جواز» دارد، ولی خوب می‌دانید طبرسی یک فقیه است و نظرات فقهی خوبی دارد. از این جهت، از نادر فقهایی است که در آن مقطع زمانی (بین شیخ طوسی تا ابن‌ادریس) تحت تأثیر سیطره و صولت شیخ طوسی قرار نمی‌گیرد و خود اظهارنظرهای فقهی دارد. آن اصل تقلیدی را که ابن‌ادریس می‌گوید، طبرسی می‌شکند. به‌هرحال، ادامه می‌دهد: «و فیها دلالة علی جواز صلح الکفار اذا خاف الأمیر علی المسلمین...» تا اینکه به اینجا می‌رسد: «فإن قیل: کیف قاتل الحسین (ع) وحده؟» اگر کسی به ما جواب نقضی بدهد و اشکال بگیرد که پس چرا حسین بن علی تنها قیام کرد؟—منظور از «تنها» معلوم است، یعنی بدون لشکری مناسب و امکانات کافی؛ وگرنه امام که تنها نبودند، اما آن مقدار لشکر، به حساب نمی‌آید.— ایشان در جواب می‌گوید دو احتمال وجود دارد:

۱. «إنه ظن أنهم لا یقتلونه لمکانه من رسول الله (ص)». ایشان معتقد بود یا گمان می‌کرد—گمانی که خوف را از بین ببرد، زیرا می‌خواهد جواب آن اشکال را بدهد— که او را به سبب جایگاهش نزد رسول خدا (ص) نخواهند کشت. عرض کردم، اگر این «ظن» را به معنای «اعتقاد» بگیریم، که می‌دانید در زبان عرب «کلمة ظن» کثیراً ما به معنای اعتقاد به کار می‌رود و در خود قرآن نیز بارها به کار رفته است، باز هم باید گمانی باشد که خوف را از بین ببرد تا جواب به حساب آید. می‌گوید امام معتقد بودند کسی با ایشان کاری ندارد. پس وقتی معتقد نیستند که به شهادت می‌رسند، اقدام کرده‌اند. یعنی جواز فقهی اقدام امام را این‌گونه حل می‌کند.

۲. «و الآخر أنه غلب علی ظنه أنه إن لم یقاتل قتله الملعون ابن زیاد صبراً». جواب دوم این است که امام می‌دانستند راه گریز و گذار ندارند و ابن‌زیاد ملعون، ایشان را با شکنجه و در زندان (صبراً) به شهادت می‌رساند، «کما فعل بمسلم». خب، ایشان سبک‌سنگین کرد، «فکان القتل مع الجهاد أهون علیه». حساب کرد که خب، من که بناست کشته شوم و جانم از بین برود، پس چه بهتر که خود استقبال کنم و شهادت را انتخاب نمایم. پس باز هم مخالفتی با مضمون آیه «وَلَا تُلْقُوا...» نشده است.

ببینید، من این را یک تحلیل فقهی راجع به اصل واقعه می‌نامم. یک نگاه به صحبت امشب من همین است که ما اصل واقعه را تحلیل کنیم. خوب می‌دانید، ممکن است ما این دو مطلب جناب طبرسی را پاسخ دهیم. بر مبنای مشهور شیعه، امام می‌دانستند و این مسئله برایشان از روز روشن‌تر بود. شواهدی که بزرگان در این مسئله آورده‌اند—ما در خدمت آیت‌الله‌زاده، حضرت آقای صافی هم هستیم، کتاب «شهید آگاه» ایشان هم موجود است که در آن دورانی که «شهید جاوید» مطرح بود، این بحث‌ها مطرح شده است. من یادم هست سال‌های حتی قبل از انقلاب، توفیق داشتم که آن کتاب را مطالعه کنم.

ببینید، خوب یک بخش طبیعتاً ممکن است مثلاً جواب دوم طبرسی مورد قبول واقع شود و جواب اول که «حضرت گمان می‌کردند به شهادت نمی‌رسند» را کنار بگذاریم. ولی به عنوان یک طلبه—شما اساتید من هستید و به ما کمک کنید— این دو جوابی که جناب طبرسی می‌دهد (که بعداً هم می‌دانید بعضی‌ها آمدند و گفتند اصلاً حضرت برای تشکیل حکومت حرکت کردند، به خاطر آن دوازده هزار نامه—در پرانتز بگویم، ظاهراً دوازده هزار نامه نیست، بلکه دوازده هزار نفر بیعت کرده‌اند. نامه‌ها شاید به صدها هم نمی‌رسید. اهل تحقیق حدود پنجاه و اندی نامه ذکر می‌کنند)، حال هرچه بوده، اگر امام (ع) برای تشکیل حکومت رفتند و به این گمان که به شهادت نمی‌رسند، آنگاه بردن همه فرزندان با خود هیچ وجهی ندارد. امام اصرار داشتند که همه را با خود ببرند. حتی من زمانی می‌خواندم—اهل تاریخ تأیید یا رد کنند— وقتی علی‌اصغر متولد می‌شود، طفل را تمیز کرده و در قنداقه به امام (ع) می‌دهند. امام به سجده می‌روند و می‌فرمایند: «اکنون دیگر وقت حرکت شد.» گویی منتظر بودند که مادر علی‌اصغر، خانم رباب، وضع حمل کند تا حرکت کنند. یعنی امام نسبت به بردن اهل بیت—همه اهل بیت— «به شرط شیء» بودند، نه «لا بشرط» و نه «به شرط لا». اینکه طفل متولد شود و مادرش، رباب، که تازه وضع حمل کرده، حرکت کند و بیاید، ببینید، این حرکت با آن تحلیل‌ها نمی‌سازد.

خب، اگر جناب طبرسی بزرگوار، امام گمان می‌کردند به شهادت نمی‌رسند، به نظر من می‌شد اهل بیت بعداً ملحق شوند. یا برخی نویسندگان معاصر که می‌گویند حضرت در محاسبات خود برای حکومت می‌رفتند، باز هم بردن اهل بیت وجهی ندارد. یا اینکه اگر حضرت کاری هم نکنند، علی ای حال کشته می‌شوند؛ به نظر من مرحوم آقای طبرسی باید به این سؤال پاسخ دهند که شما بردن اهل بیت را، آن هم به این شکل—همه اهل بیت، حتی طفل تازه‌متولدشده و زنی که تازه وضع حمل کرده— چگونه توجیه می‌کنید؟ این باید تحلیل دیگری بر قضیه گذاشته شود که شاید دست فقها را باز بگذارد تا بگویند اصلاً اینجا قضیه، قضیه امر به معروف عادی نیست، نهی از منکر عادی نیست. اینجا دیگر امر به معروف یا نهی از منکر با خوف نفس کنار نمی‌رود.

خدا رحمت کند فقها و بزرگان را. حتماً شما عزیزان دیده‌اید، مرحوم امام خمینی در کتاب «تحریر الوسیله»، برخلاف کتب معروف دیگر—که البته آن بزرگان هم مدنظرشان نبوده، نه اینکه مخالف بودند، بلکه وارد آن فاز نشده بودند— آنجا که بحث شرط بودن تأثیر امر به معروف یا کنار رفتن نهی از منکر در صورت خوف جان را مطرح می‌کند، می‌فرماید: «لو کان المعروف و المنکر من الامور التی یهتم بها الشارع المقدس کحفظ نفوس قبیلة من المسلمین... أو محو آثار الإسلام و محو حجة الإسلام کالبیت الله الحرام... فلا بد من ملاحظة الأهمیة و لا یکون مطلق الضرر و لو کان نفسیاً رافعاً للتکلیف». ببینید، این مطلب را در کتاب‌های دیگر نمی‌بینید یا کمتر می‌بینید، ولی مطلبی نیست که گمان کنم مورد مخالفت احدی از فقهای بزرگ و ایستاده بر قله فقه باشد. یعنی اگر بگویند یک جا اصل اسلام در خطر است—خب یک تحلیل هم این باید باشد آقای طبرسی، آقای امین‌الاسلام— که بررسی و تحلیل کنیم ببینیم امام (ع) چه چیزی را می‌بینند. ایشان در واقع، کلیت اسلام را در مقابل کلیت کفر می‌بینند. خب، اینجا دیگر تحلیل واقعه عاشورا از نظر فقهی آسان می‌شود و نیازی به این جواب‌های جناب طبرسی—ضمن احترام به شخصیت ایشان— نیست. به نظرم راحت‌تر می‌توان از این قضیه عبور کرد. ما اگر مصلحت را بر اساس ضوابط و انضباط فقهی وارد فقه و مسائل شرعی خود کنیم، واقعه کربلا خیلی راحت‌تر قابل تحلیل است؛ با همان فقه سنتی و بدون نیاز به یارانه دادن. آن وقت، آوردن اهل بیت به واقعه کربلا و بعد آن اسارت و آن مسائل غمباری که می‌بینید، همه توجیه می‌شود.

این بخش اول صحبت من پس از مقدمه بود؛ اگر کسی بخواهد اصل واقعه عاشورا را از منظر فقهی-حقوقی تحلیل کند.

تحلیل فقهی-حقوقی درون واقعه عاشورا

ولی به من اجازه دهید در یک ربعی که برای خودم در نظر گرفته‌ام، به درون واقعه عاشورا بپردازیم که سرشار از نکات اخلاقی، حقوقی و فقهی است. طبیعتاً فرصت نیست که همه را بشماریم. اگر اجازه دهید، به بعضی مواردی که اینجا یادداشت کرده‌ام، اشاره داشته باشم.

۱. قضیه مسلم بن عقیل و ترور ابن زیاد یک بحث، اگر قضیه مسلم را هم به واقعه کربلا ملحق کنیم، این است که—البته جناب مسلم با همه بزرگواری و صلابتی که دارد، از عصمت برخوردار نیست و فعل ایشان حجت شرعی نیست— ولی به نظر من، قضیه‌ای که در خانه هانی می‌گذرد، واقعاً جای تحلیل فقهی دارد. خب، شما همگی می‌دانید و شنیده‌اید که هانی، عبیدالله ابن زیاد را به خانه خود دعوت می‌کند و مسلم را پشت پرده قرار می‌دهد و اشاره می‌کند—نقل تاریخ است دیگر— که من در یک فرصت مناسب سرفه می‌کنم یا دست می‌زنم تا شما بیایید و عبیدالله را ترور کنید. اگر عبیدالله ترور می‌شد—ببینید، عبیدالله سنی ندارد، حدود سی یا سی‌ویک‌ساله است و برای این کار بزرگ، جوان به حساب می‌آید، ولی شخص قدرتمندی است. انصافاً اگر مطالعه کرده باشید، رفتارهایش رفتار یک مدیر موفق است. این را نمی‌توانیم انکار کنیم چون تعصب داریم. نه، انصافاً چگونه وارد کوفه می‌شود، چگونه وارد دارالعماره می‌شود، چه کار می‌کند؛ به‌هرحال یک انسان این‌چنینی است. به نظر من اگر به درک واصل می‌شد، آن انسجام بنی‌امیه... برخی گفته‌اند که اگر مسلم، عبیدالله را هم به درک واصل می‌کرد، یکی دیگر جایش می‌آمد. ولی کسی که اوضاع کوفه را بداند و وضعیت عبیدالله را بشناسد، درمی‌یابد که کمتر کسی می‌توانست مدیریت عبیدالله را داشته باشد. به نظر من، این جوابی که برخی اهل تاریخ داده‌اند که «چرا مسلم ترور نکرد؟ فایده‌ای نداشت، چون یزید بلافاصله یک نفر دیگر را جای او می‌گماشت»، صحیح نیست.

خود این قضیه دو نگاه دارد: یک نگاه این است که خب، چرا جناب مسلم این کار را نکرد؟ بگوییم مجازات قبل از جنایت بود. اما به قول فقها «دفع منکر» هم مانند «رفع منکر» است و عبیدالله دیگر منکر مجسم بود و معلوم بود که فردا چه خواهد کرد. یعنی ما سخت‌ترین نگاه را هم به مسئله مجازات داشته باشیم، راحت می‌توانیم بگوییم عبیدالله... می‌دانید هرچه هانی سرفه کرد و دست زد، مسلم اقدام نکرد. جایی می‌خواندم که عبیدالله از آن سرفه‌ها متوجه شد که نقشه‌ای در کار است و بعد هم که می‌دانید هانی را با چه وضع فجیعی به شهادت رساند. خب این خود یک مورد قابل بررسی برای تحقیق است که آیا کار جناب مسلم درست بود؟—ما که می‌گوییم حتماً درست بود، اما چون فعل او حجت نیست، جای تحلیل و بررسی فقهی دارد. آیا آن گزینه بهتر نبود؟ یا اصلاً کاری که جناب مسلم کرد، گزینه متعین بود؟ یا اینکه حادثه کربلا نباید با یک ترور شروع شود؟ من در یک برنامه تلویزیونی، مجری از من پرسید چرا مسلم این کار را نکرد؟ گفتم: نمی‌خواست حادثه کربلا، که سراسر اخلاق، حقوق و فقه است، با یک واقعه‌ای که حداقل در نگاه بسیاری ناجوانمردانه است، آغاز شود. نمی‌توانیم انکار کنیم که یک نفر دعوت شود، اعتماد کند و مهمان هانی شود، بعد در خانه او ترور شود. نمی‌خواست مسلم چنین کاری بکند. مسلم به‌هرحال فکرش را از امام (ع) می‌گیرد. خب این اولین موردی است که جای کار و بررسی دارد.

۲. وقایع روزهای ابتدایی محرم وارد واقعه عاشورا می‌شویم. وقت با سرعت می‌گذرد. روز دوم محرم است. فضلا، بزرگواران، اهل منبر، اهل تبلیغ، اهل قلم و اهل تحقیق، یکی از باشکوه‌ترین—از این جهتی که عرض می‌کنم— و البته از جهتی دیگر، غمبارترین و تأسف‌بارترین روزها، روز دوم محرم است. می‌دانید که تلاقی لشکر حر با لشکر امام حسین (ع) در منطقه‌ای به نام «ذوحسم»—اگر اشتباه نکنم— رخ می‌دهد. لشکر حر با هزار نفر آمده‌اند. امام (ع) شبانه وارد می‌شوند، لذا برای خود آب برمی‌دارند تا در گرمای روز، آب خنک داشته باشند. ولی لشکریان حر وسط روز می‌رسند، یعنی زمانی که هوا به‌شدت گرم شده و آب فرات هم گرم است. اینجاست که امام (ع) دستور می‌دهند—اینجاست که باید هم فقه کار کند و هم اخلاق، چون ممکن است فکر برخی برنتابد— به لشکریانشان که به دشمن آب خنک بدهید. حتی یکی از یاران می‌گوید: «رفتم، یکی از آنان آن‌قدر از تشنگی بی‌حال شده بود که افتاده بود و من مشک آب را در دهانش ریختم تا توانست آب بخورد و جان دوباره بگیرد

ظهر که شد—اینجاست که گفتم غمبار است— اولین نماز جماعت در واقعه کربلا، ظهر روز دوم برگزار می‌شود. امام می‌فرمایند ما می‌خواهیم نماز بخوانیم. جناب حر می‌گوید: «شما نماز بخوانید، ما هم به شما اقتدا می‌کنیم.» یعنی اولین نمازی که هر دو لشکر با یک امام—امام حسین (ع)— خواندند، روز دوم محرم بود. اینجاست که انسان تأسف می‌خورد که بر ما مسلمانان چه می‌گذرد. دو نفری که بالاخره همدیگر را تا این حد می‌شناسند که نمازی هست و امام را برای نماز قبول دارند، اما خون همان امام باید این‌گونه ریخته شود. خب ببینید، این خود یک تعین اخلاقی است.

روز سوم محرم، ما با یک واقعه فقهی-حقوقی مواجهیم. امام بنی‌اسد را خبر می‌کنند. طبق آنچه مرحوم طریحی در جلد پنجم، صفحه ۴۶۱ نقل می‌کند—طبیعتاً طریحی نمی‌تواند مستقیم نقل کند و باید از منابع قبل‌تر گرفته باشد— امام (ع) که خبر دارند به شهادت می‌رسند، زمینی را از بنی‌اسد که مالک آن منطقه بودند، می‌خرند. امام صادق (ع) می‌فرماید: «إن حرم الحسین (ع) الذی اشتراه، أربعة أمیال فی أربعة أمیال.» آنچه امام خریدند، چهار میل در چهار میل بود. می‌دانید که هر سه میل، یک فرسخ می‌شود، یعنی بیش از یک فرسخ در یک فرسخ، امام زمین می‌خرند به شصت هزار درهم و باز آن را به بنی‌اسد برمی‌گردانند. یعنی زمین را می‌خرند، پولش را هم می‌دهند و می‌فرمایند این برای حرم و محل دفن ماست. امام اکنون در ملک خودشان مدفون هستند طبق این روایت. و جالب اینکه نقل می‌کنند امام شرط می‌کنند که بنی‌اسد از زائرین قبر من سه روز پذیرایی کنند. مرحوم نوری می‌گوید بنی‌اسد به این شرط عمل نکردند. زمین را فروختند و پولش را هم گرفتند، البته مانع دفن امام هم نشدند، ولی اینکه در طول تاریخ از زائران امام پذیرایی کنند، خیر.

۳. تقید به حق‌الناس و حق‌الله ببینید، در واقعه کربلا امام این مقدار به شریعت و حقوق، به‌ویژه حق‌الناس، تقید دارند. آن قصه‌ای که موسی بن عمیر انصاری نقل می‌کند که امام شب عاشورا فرمودند: «نَادِ فِی النَّاسِ أَنْ لَا یُقَاتِلَنَّ مَعِی رَجُلٌ عَلَیْهِ دَیْنٌ». امشب هرکس حق‌الناسی بر گردنش است، برود. با اینکه می‌دانید برای امام یک نفر هم یک نفر است؛ نه اینکه تعداد سربازانشان بیشتر شود، بلکه کار تمام است، چه هفتاد و دو نفر باشند، چه هشتاد نفر، چه صد نفر یا شصت نفر. کار تمام شده است. اما اینکه امام یک سرباز را هم که می‌توانند داشته باشند، از سعادت شهادت محروم نکنند، خیلی مهم است. امام با تمام وجود تلاش می‌کنند یک نفر را هم نگه دارند تا سعید و شهید شود، اما این سعادت و شهادت، نه در جایی که حق‌الناس مطرح است. خب، واقعه کربلا از این جهت اگر تحلیل شود، خیلی جای کار دارد.

شما نگاه کنید، متأسفانه در عزاداری‌ها، حتی گاهی خواص یا خواص‌نماها، هیئات یا رسانه ما، این‌گونه درگیر حق‌الناس باشند؟ خیر. می‌آیند سراغ حق‌الله. آنچه عمر بن عبدالله صیداوی نقل می‌کند: ظهر عاشورا بود، آمدم خدمت امام عرض کردم: «آقا، وقت زوال است و ما دوست داریم آخرین نماز را با شما بخوانیم.» امام دعایش کردند و فرمودند: «خداوند تو را از ذاکران—و شاید هم از نمازگزاران— قرار دهد.» سپس فرمودند به دشمن بگویید دست از تیراندازی بردارد تا در یک آتش‌بس موقت نماز بخوانیم. نماز هم نماز خوف بود. ولی آن‌ها دست برنداشتند. لذا دو نفر سپر شدند، یکی زهیر بن قین و دیگری سعید بن عبدالله، تا امام نماز بخوانند. ظاهراً تیرهایی که به طرف سعید می‌آمد، کار او را تمام کرد و سعید قربانی نماز امام شد.

حتی خود جناب مسلم، می‌دانید که ۷۰۰ درهم در کوفه قرض می‌گیرد. بعد برای اینکه قرضش را ادا کند، زره خود را به عمر بن سعد می‌دهد و او را وصی خود قرار می‌دهد که پس از شهادتش، زره را بفروشد و ۷۰۰ درهم قرض او را ادا کند.

 

 

 

نتیجه‌گیری و فراخوان به تحقیق

اجمالاً، آقایان و خانم‌های محترمی که شنونده ما هستید، جای کار بسیار است. یعنی یک بار، ده‌ها نفر از اهل قلم و بیان که الحمدلله می‌شناسم، این کار را انجام دهند. مگر اینکه گفته شود خب، خودت هم انجام بده. بله، من هم همیشه حسرت می‌خورم که آن نگاه‌های احساسی و عاطفی، یا آن نگاه آزادی‌خواهانه و انقلابی—که خوب است و من آن‌ها را رد نمی‌کنم و لازم هستند— غلبه یافته‌اند، اما جای این نگاه [فقهی-حقوقی] بسیار خالی است. خیلی کار مانده است. یک کار سترگ لازم است که یک انسان اهل قلم این کارستان را انجام دهد؛ از ابتدای خروج امام از مدینه، خود وصیت امام—که چند بحث فقهی دارد—، مسیر امام، نحوه دعوت امام (ع)، تا حادثه کربلا. و چرا ما قضیه اسرا و حرکت امام سجاد (ع) را جدا حساب کنیم؟ آن‌ها هم خودشان نکاتی فقهی، حقوقی و اخلاقی، اخلاقی و اخلاقی دارد.

اگر کسی این‌ها را بررسی کند، حادثه عاشورا همان می‌شود که چاولا، رهبر سیک‌های پاکستان، می‌گوید: «امامِ تمام بشریت». متأسفانه متن سخنرانی او را با خود نیاوردم که برایتان بخوانم. او می‌گوید امام، امامِ همه آزادی‌خواهان، امامِ صبر، امامِ عشق و امامِ اخلاق است. آن حق‌الناسش، آن حق‌اللهش، آن خریدن زمین، آن شب عاشورا که فرمود هرکس دینی دارد برود، از این طرف بحث نماز... به‌هرحال، واقعه جای کار دارد.

از خدای بزرگ می‌خواهیم که ان‌شاءالله بزرگانی—شاید کار یک نفر هم نباشه— یا مؤسسه‌ای این را در دستور کار خود قرار دهد و برای پنج سال دیگر—این کار، امری شتاب‌زده نیست— ما حداقل هزار صفحه کار فاخر و ارزشمند راجع به تحلیل فقهی، حقوقی و اخلاقی عاشورا داشته باشیم.

حیفم می‌آید این جمله را نگویم؛ این کلام حضرت زینب (س). شما بزرگواران نگاه کنید، نه چون ایشان برای ما عقیله بنی‌هاشم و بزرگ است، خدا می‌داند این‌گونه نمی‌خواهم بگویم. آن جمله‌ای که حضرت به عبیدالله می‌گوید؛ عبیدالله، آن جوانک مست قدرت که دیگر پیروز شده است. وقتی آن جمله را می‌گوید که «دیدی خدا با شما چه کرد؟»، آن جواب حضرت زینب... گمان می‌کنم اگر به ما ده روز فرصت می‌دادند و می‌گفتند یک جوابی بدهید که هم دندان‌شکن باشد، هم بهانه دست آن مستِ لایعقل ندهد و هم ماندگار باشد، بعید می‌دانم پس از ده روز ما به این جواب می‌رسیدیم: «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا.» عبیدالله چه فکر می‌کند؟ خدا با ما چه کرد؟ اگر شهادت است، اگر هرچه هست، ما زیبایی می‌بینیم. خب، این را زنی می‌گوید که از کتابخانه نیامده، زنی است که برادرانش و فرزندانش به شهادت رسیده‌اند، اکنون اسیر است، خسته و گرسنه و تشنه است، تمام وجودش خوف است که هر آن ممکن است آن مست، همه را سر ببرد. اما این جواب... اگر واقعاً اهل فیلم و تلویزیون بخواهند، این صحنه‌ها را باید فیلم‌نامه کنند. اگر یک فیلم‌نامه‌نویس فنی، این صحنه را به یک فیلم یا نمایشنامه بزرگ تبدیل کند، به نظر من کمتر از فیلم مختار نخواهد بود. خیلی در این جمله نکته است.