موسسه فهیم

خلاصه ها

نظریه پردازی , اندیشه سیاسی ,

نگاهی نو به نسخ با رویکرد نفی آن

بسمه تعالی

    تاريخ جلسه: 30 /08/1388

نظریه پرداز: حجة‌الاسلام‌و‌المسلمین دکتر مهدوی‌راد 

 

بسم الله الرحمن الرحیم. ابراز خرسندی می‌کنم از این‌که مؤسسه فهیم در جهت تحقیق و بررسی این گونه بحث‌ها تلاش دارد. شاید ظاهر بحث این باشد که اینگونه بحث‌ها نبش قبر بحث‌های گذشتگان است ولی در واقع اینگونه نیست. در بحثی که در دانشگاه‌ کاشان و برخی نشریات کشور داشتم گفتم که یکی از آسیب‌های جدی پژوهش‌های دینی معاصر ما کهنه زدگی از یک سو و روز زدگی از سوی دیگر است. یعنی گاهی آن طرف تاریخ مانده‌ایم و گاهی این طرف.

این بحث گرچه که بحثی است که از قرن اول مطرح شده و از معدود بحث‌های مرتبط با قرآن است که از قرن اول مطرح است، اما امروز هم به شدت مطرح است - مخصوصاً ملازمات آن-  در فضای گسترش شبهه‌های پیرامونی قرآن خیلی مطرح می‌شود ن آن‌-

چهار چوب  و عناوین بحث:

 تعریف مسأله؛ اختلاف بسیار هول انگیز در کمیّت آیات منسوخه؛ چرایی این اختلاف؛ تأسیس اصل نسخ یا عدم وقوع نسخ؛ تلقی عالمان و متفکران در گسترده تاریخ تمدن اسلامی از نسخ؛ آیات مورد استناد برای اثبات نسخ؛ و آیات موردی که منسوخ شده‌اند.

 پیام این بحث: چیرگی و سیطره نقل بر عقل است؛ یعنی این بحث نشان خواهد داد که گستره نقل و چیرگی نقل‌ـ چه روایات معصومین و چه صحابه و تابعین که در قرن اول و دوم قداستی پیدا کرده، از آغاز فقیه، متکلم، مجتهد و حتی فیلسوف را در یک چهار چوب فکری قرار داده و به تحمیل کرده  که این گونه فکر کن. گر چه خیلی هم مقصر نیست چون متکلم یا مفسر یا فقیه و یا محدثی که به فقه الحدیث رسیده در این چهار چوب فکر کرده است، یعنی تلاش کرده نقل‌ها را تئوریزه کند. گاهی در یک مساله ممکن است 3، 4 یا 5 قول باشد که قابل تحمل است ولی در نسخ شما از صفر تا 284 قول را مشاهده می کنید. برخی گفته‌اند ما آیه منسوخ نداریم در زمان ما نیز رویکرد به نفی نسخ  است ولی آمار ابن جوزی 284 مورد نسخ را بیان و گزارش می کند. اگر آمار فکری اهل سنت را اضافه کنیم مثل پذیرش نسخ التلاوه با حکم، بر اساس شمارش دکتر مصطفی ظلمی که کُرد عراقی و یک حقوق دان چیره دست است به 584 مورد می‌رسد. بر اساس این گزارش آیات زیادی بوده که هم تلاوت و هم حکم آن نسخ شده است. این نظریه بر اساس همین سیطره نقل، بر عقل است که چنین آماری را مجه می نماید و حتی برخی از مفسران بزرگ معاصر در گرداب آن افتاده و می‌گویند چون نقل فراوان است نمی‌دانیم چه کار کنیم.

سیوطی که بیشتر او را محدث تلقی می‌کنیم تا یک متکلم و فقیه و مفسر، وقتی به این جا رسیده اعتراض کرده و گفته اینها تساهل و تسامح است و من 20 مورد بیشتر از آیات منسوخ  سراغ ندارمدر حالی که ایشان  یک آدم نقاد و تحلیل‌گر نمی‌باشد. در دوران معاصر مصطفی زید 5 مورد را معتقد است. شیخ محمد خضری از اساس نسخ را نفی کرده است. عبدالمتعال محمد الجبری معتقد به نسخ نیست، سید هبه الدین شهرستانی، از اولین کسانی است که  نسخ را نفی کرده است.

 

مرحوم شهید باقر حکیم و آیت الله معرفت هم همینطور بودند. آیت الله معرفت در نظر اخیرشان، نسخ را نفی کردند. علامه عسگری، جمال صالح عطا یا عبده، ایهاب حسن عبده و آقای یدالله دوز دوزانی که اولین بار حاشیه بر تفسیر شاهی نوشت و آن تفسیر از تفاسیر آیات الاحکام بسیار خوب فارسی است که اولین بار حرف‌هایش را آن‌جا گفته ولی بعداً در یک جزوه مستقل نظریه خود را نوشت.

 در مقابل برخی معتقدند که فقط آیه سیف(فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُواْ لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَآتَوُاْ الزَّكَاةَ فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمْ إِنَّ الله غَفُورٌ رَّحِيمٌ)[1] یکصد و چهارده آیه را نسخ کرده است. آقای ظلمی معتقد است که از قرن چهارم به بعد یک کژ خوانی صورت گرفته و علمای ما آنچه را که پیشینیان ما نسخ به معنای امروزی تلقی نمی‌کردند را تلقی می‌کنند. تلقی گذشتگان از نسخ چیزی متفاوت از آن چیزی است که امروزه در میان ما متداول است.

معنای لغوی نسخ

 به لحاظ لغت باید بگوییم که نسخ به چه معناست تا در فهم آیه کمک کند. خلیل بن احمد  فقط دو معنا برای نسخ قائل است: الف) کتابت نه رفع. ایشان می گوید: النسخ  اکتابک فی کتابک؛ نسخ یعنی کتابت و نوشتن چیزی در کتاب؛ ب)ازاله؛ ازالتک امراً؛ برطرف کردن چیزی.

شما اگر به لسان العرب هم گرچه در میان فرهنگ لغت‌ها متاخر است - ولی از این جهت مهم است که به سرچشمه‌ها بر می‌گردد و نقطه قوتش این است که خودش اجتهاد نمی‌کند و طیف معنایی را گزارش می‌کند و شواهد معانی را از لغت، شعر و مثل‌ها می‌آورد و لذا منبع قابل توجهی برای شما می باشد- و یا  اگر به العین و جمهره  بخواهید رجوع کنید،  نتیجه‌ای که ایشان از گزارش خود در باره نسخ دارد، می گوید معنای نسخ عبارت است از چهار مورد: نقل، تبدیل، ابطال، ازاله.  نقل تحویل‌الشی من موضع الی موضع می‌باشد. اینها معنای لغوی است.

امروز بنده و شما به صرف اینکه کلمه نسخ به کار می‌رود رفع حکم توسط حکم متاخر را می‌فهمیم در حالی که اگر سیر تاریخی را ملاحظه کنید که البته خودش یک بحث مفصل جداگانه است می بینیم که اولین کسی که کلمه حکم را اضافه کرده است طبری است. او گفته‌

(ما نسخ من (حکم) آیه او مَا نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ الله عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ)[2] در حالی که مفسران قبل از او اصلاً حکم را به کار نبرده‌اند. ما چون این ذهنیت را داریم این -حکم- را  بارش می‌کنیم ولی اینکه در واقع آن کلمه‌ـ حکم‌ـ بوده یا نه، اینگونه نیست یعنی قبل از طبری این کلمه در معنای نسخ نبوده است.

ابن عربی: انّ العلماء المتقدمین من الفقهاء و المفسرین کانوا مسمّون التخصیص نسخاً لانّه رفع بعض ما یتناوله العموم مسامحة.

یکی از معنای نسخ ازاله بود. وقتی دلیلی، دلیل عام را  تخصیص می‌زند بخشی از دایره مفهومی‌اش را بر می‌دارد که به آن مسامحتاً نسخ می‌گفتند.

دکتر ظلمی نتیجه خوبی که می‌گیرد این است که: کل شیء یطرء علی النص فهو نسخ؛ هر چیزی که بر نص وارد می‌شد و در آن دگرگونی ایجاد می‌کرد به آن نسخ گفته می‌شد و این شاهد روایی هم دارد.

نمونه‌هایی در روایت هست که وقتی نسخ گفته می‌شود منظور تقیید مطلق و تخصیص عمومات منظور می‌باشد نه نسخ به معنای امروزی.

ابن قیم می‌گوید: مراد عامة سلف از ناسخ و منسوخ رفع الحکم بجملته تارة و هو اصطلاح المتأخرین اما و رفع الدلالة العامة و المطلق و الظاهر و غیرها تارة اما بتخصیص او تقید او حمل مطلق علی مقید و التفسیر و التبیین حتی انهم یسمون استثناء و الشرط و الصفة نسخاً. این‌ها نمونه‌های موردی دارد. مثلا شما منقولاتی از ناسخ و منسوخ  قتاده و زهری را می‌بینید  که استثناء را ناسخ و منسوخ دانسته‌ است. مثلاً آیه (وَالشُّعَرَاء يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ * أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ * وَأَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لا يَفْعَلُونَ * إِلا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَكَرُوا الله كَثِيرًا وَانتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ )[3] را ناسخ و منسوخ دانسته‌اند و حال آنکه معلوم است که اینها استثناء است پس، این اعداد متفاوت زاییده این تفاوت‌هاست.

قرطبی هم در این باره می نویسد : التخصیص من العموم... انه نسخ. در نگاه آن‌ها هم تخصیص‌ عام، تقیید مطلقات و ... نسخ به حساب می‌آمده است.

دوستان را توصیه می‌کنم به مطالعه کل موافقات شاطبی که کتاب بسیار مهمی است. او بنیان‌گذار تفکر مقاصدی و اندیشه زمان و مکانی است و  بالاخص این بخشش را مطالعه کنید. شاطبی معتقد به امکان عقلی نسخ و وقوع آن است ولی در عین حال می‌گوید:

ان الذی یظهر من کلام المتقدمین ان النسخ عندهم فی الاطلاق اعم منه فی کلام الاصولیین ... .

 او معتقد است که مفسران در ادبیات قرآنی:... فقد یطلقون علی تقیید المطلق نسخاً و علی تخصیص العموم بدلیل متصل او منفصل نسخاً و علی بیان المبهم و المجمل نسخاً کما یطلقون علی رفع الحکم الشرعی بدلیل الحکم الشرعی المتأخر نسخاً. این یک بحث مفصل دارد که مهمترین وجه بحث شاطبی این است که نمونه‌هایی معرفی می‌کند در حدود 25 صفحه‌ای که در این باره دارد. او از عبد الله بن عباس، عبدالله بن مسعود، ابیّ بن کعب و... نمونه‌هایی آورده که اینها می‌گفتند این آیه با این آیه نسخ شده در حالی که منظورشان از نسخ  رفع الحکم نمی‌باشد. زرکشی هم مطالبی دارد در این باره که از ذکر مطالبش صرف نظر می شود.

ذکر دو نکته مهم:

الف)  اصل چیست؟ آیا اصل نسخ است یا عدم آن. شاطبی حرف مهمی دارد. شاطبی می‌گوید اگر کسی بداند که آیه‌ای و کلامی جزء قرآن است بر او حرام است معتقد به نسخ شود مگر با دلیل قطعی یقینی، چون این پیکره کلام خدایی دارد. در نسخ باید دایره مفهوم نص بعدی  نص قبلی را صد در صد بگیرد و حتی جهت بیانی‌اش یکی باشد و الا نمی‌توان معتقد به نسخ شد.

ابن حزم[4] هم با اینکه دایره نسخ را خیلی وسیع می‌گیرد، در کتاب ناسخ و منسوخش می‌گوید: لا یحل لمسلم یومن بالله و الیوم الاخر ان یقول فی شی من القران هذا منسوخ الا بیقین من الله عزوجل.

نحّاس با اینکه در قرن حدود چهار است می‌گوید: والصواب ان یقال ان الآیه لیست بناسخة و لا منسوخة، لان العلماء قد تنازعوا القول فیها و هو محتملةٌ لغیر النسخ و ما کان محتملاً لغیر النسخ لم یقل فیه نسخ و لا منسوخ الا بحجةٍ یجب التسلیم لها.

پس اصل باید عدم نسخ باشد، چون کلام الهی جاودانه و زمان و مکان شمول است مگر دلیل قطعی باشد و به راحتی نمی‌توان قائل به نسخ در آیه‌ای شد.

ب) نکته مهم دیگر این است که: فضای قرن‌های آغازین فرهنگ اسلامی نقل است و تحدیث با آمیزه‌ای از تقدیس و به دوری از نقد و تحلیل. این فضای نقل اندک اندک بر تحلیل و استدلال چیره می‌شود و وقتی به دوره تحلیل و اندیشوری می‌رسیم در فضای سیطره یافته نقل بازتاب و فرایند نقل را تئوریزه می‌کنیم. این مساله در نسخ به روشنی پیداست.

 آقای ابوالحسن اشعری بر همین اساس می‌گوید تکلیف به ما لا یطاق اشکال ندارد چون خداوند این کار را کرده است. دلیل او این است که چون حدیثی از عایشه در صحیح آمده است پس قطعاً درست است. آنجا خداوند به پیامبر فرموده که اقرأ. پیامبر فرموده ما انا بقارء. وقتی می‌گوید من نمی‌توانم بخوانم و خدا هم می‌دانست ولی با این حال امر به قرائت کرد. پس تکلیف بما لا یطاق اشکال ندارد.

تئوری کلامی از یک حدیث که قطعاً دروغ است صورت گرفته است.

مرحوم شرف الدین یک نامه به المجمع العلمی بالدمشق نوشت و آن‌جا آورده است که این روایت را به هیچ شکل نمی‌توان پذیرفت گرچه تا زمان مرحوم شرف الدین هم شیعیان و هم اهل سنت پذیرفته بودند. از این نمونه‌ها زیاد است. آقای معروف هاشم الحسنی در ذیل آیه الم نشرح لک صدرک می‌نویسد که شرح صدر افسانه است. اما نقل‌ها به قدری زیاد است که به راحتی نمی‌توان آن‌ها را کنار زد و لذا اسم آن‌ را معجزه بنامیم و چون معجزه است پس عقل به آن راه ندارد. حال آنکه اگر به ریشه تاریخی این روایات بپردازید و نقد تاریخی کنید، اصلاً روایتی در این باره نیست و ازاین موارد کم نیست.

گرچه به یمن آموزه‌های اهل بیت در میان شیعیان نسخ تلاوت با حکم  وجود ندارد. تنها اعتقاد این است که نسخ حکم با بقاء تلاوه را معتقد هستیم در حالی که نسخ الحکم و التلاوه با هم و نسخ  تلاوه و بقاء الحکم دقیقاً بر اساس سیطره نقل است. اینها را آدم‌های کوچکی از اهل سنت نگفته‌اند.

نمونه ها:

اولی- که حکم رفته باشد و تلاوت هم رفته باشد، یعنی آیه‌ای بوده جزء قرآن هم بوده و الان رفته باشد- مثلا عایشه نقل کرده که آیه  عشر رضعات در قرآن بوده و تا بعد از پیامبر هم خوانده می‌شده و بعد از پیامبر از میان رفته است. این را انگار سخت بوده که بپذیرند.

سرخسی نپذیرفته، جصاص نپذیرفته، عبده نپذیرفته ولی نسخ التلاوه و بقاء حکم را همگی پذیرفته‌اند. یک نمونه نسخ حکم و تلاوه همین عشر رضعات است. یک نمونه‌اش سوره احزاب است که می‌گویند از بقره هم بزرگ‌‌تر بوده که بخش اعظم آن افتاده و برای اینکه از تحریف فرار کنند می‌گویند نسخ تلاوت و حکم است. یکی از مفسران بسیار عالی‌قدر شما نوشته‌اند که چون روایات این بخش خیلی زیاد است یا باید توجیه کنیم یا علمش را به اهلش واگذار کنیم. این نتیجه همان سیطره نقل بر عقل است.

این بزرگوار باید بگوید این روایتها هر چه زیاد هم باشد از اساس دروغ است. ولی این نتیجه سیره نقل بر عقل است که او را به این وادی کشانده است.

برگردیم به اینکه نسخ التلاوه دون الحکم را نپذیرفته‌اند بعضی از آن آقایان. آن نمونه‌هایی که ذکر شد که اختلاف عجیبی در موارد نسخ هست عامل مهم آن کژ خوانی در نگاه سلف است. چرا که سلف می‌گفتند عام و خاص و مطلق و مقید و اسم آن را نسخ می‌گذاشتند ولی متأخرین آن را نسخ به معنای رفع الحکم می‌گرفتند.

دربارة آیه (وَإِن مِّنكُمْ إِلا وَارِدُهَا كَانَ عَلَى رَبِّكَ حَتْمًا مَّقْضِيًّا) [5] از حضرت علی‌(ع) نقل کرده که بوسیلة آیه (إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُم مِّنَّا الْحُسْنَى أُوْلَئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ )[6]  نسخ شده است. کاملاً روشن است که آیه دوم هم سیاق آیات قبلی‌اش مثل آیه قبلی است. علامه مجلسی رضوان الله تعالی علیه: الناسخ الآیة الثانیة و لیس المراد بالنسخ المعنی المصطلح بل هی بمنزلة الاستثناء او المفسّرة لها. این آیه دوم یا استثناء از إن منکم است که الذین سبقت لهم الحسنی را استثناء کرده و یا اینکه بیان کرده که آیه یک محدودة اینگونه دارد.

نمونه دیگر آیه: (قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالإِثْمَ وَالْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَأَن تُشْرِكُواْ بِالله مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَأَن تَقُولُواْ عَلَى الله مَا لاَ تَعْلَمُونَ)[7]؛ امام می‌فرمایند چون اثم در اینجا به معنای خمر است پس این ناسخ آیه: (وَمِن ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَالأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَرًا وَرِزْقًا حَسَنًا إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ )[8].

بگذریم که در نسخ باید مطمئن باشید که ناسخ متأخر از منسوخ باشد. هر روایت از روایت‌های نقل را بگیرید در این جا منسوخ جلوتر از ناسخ است. اگر حتی تدریجی حرمت را در تحریم شراب بپذیرید آیه دوم ربطی به آن ندارد تا آن آیه اول که از اعراف خوانده شد ناسخ آیه نحل باشد.

البته برخی معتقدند که آیه اعراف از اساس حرمت شراب را دارد بیان می کند و در حرمت شراب، تدریجی وجود ندارد.

نمونه دیگر: در این روایت منسوب به علی‌(ع) است که (وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلا لِيَعْبُدُونِ )[9] که فلسفه خلقت عبادت است و آیه (وَلَوْ شَاء رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلاَ يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ * إِلاَّ مَن رَّحِمَ رَبُّكَ وَلِذَلِكَ خَلَقَهُمْ وَتَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ لأَمْلأنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ)[10] ناسخ آن است. یعنی امام تعبیر نسخ آورده است. علامه طباطبایی فرموده‌اند که: و فیها دلالة علی اخذه النسخ فی الآیة اعم من النسخ الواقع فی التشریع و توضیح می‌دهند که آیه دوم تعبیر تحدیدی و تقییدی دارند نسبت به آیه اول.

اینها از معصوم بود که نقل شد. از ابن عباس هم مواردی نقش شده است.

(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتًا غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَى أَهْلِهَا ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ)[11] ، این آیه با آیه بعدش(        لَّيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَدْخُلُوا بُيُوتًا غَيْرَ مَسْكُونَةٍ فِيهَا مَتَاعٌ لَّكُمْ وَالله يَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَكْتُمُونَ) نسخ شده است در حالی که روشن است منظور از این نسخ، بیان است. یعنی آیه دوم بیان آیه اول است. آیه اول می‌گوید در خانه‌ای که کسی هست با اذن وارد شوید و آیه دوم می‌گوید آن حکم در صورتی است که در خانه کسی باشد و الاّ اگر کسی نبود دیگر اذنی نمی‌خواهد.

این نمونه‌ها خیلی زیاد است. نمونه دیگر الشعرا یتبعهم الغاوون است که نحاس از قتاده نقل می‌کند که الا الذین... ناسخ اولی است و حال آنکه این استثناء است.

معلوم می‌شود در آن روایت معنای وسیع و گسترده نسخ مراد است نه معنایی که امروزه از آن می‌فهمیم. مرحوم آیت الله خویی فقط آیه نجوا را پذیرفته‌اند که نسخ شده و سید اسماعیل صدر علاوه بر نجوا آیه حول را و مصطفی زید پنج آیه را اینها با آن روایات که دال بر ناسخ و منسوخ در قرآن است تعارضی ندارد و مشکلی ندارد چون ناسخ و منسوخ معنایی اعم داشت.

اینها که می‌گفتند نسخ و ناسخ و منسوخ داریم هم به موارد و آیات استناد می‌کردند و هم از جهت تئوری و نظری من نمی‌خواهم راجع به این دو آیه هم نظر قاطعی بدهم ولی همین هم جای بحث دارد.

مهمترین آیه‌ای که برای وقوع نسخ استدلال شده است آیه شریفه ذیل  است که ابتدا سیاق آن را  ملاحظه کنیم: (مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ الله عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ )[12].

فقط ذهن خود را از روایات خالی کنید[13] و فرض کنید مساله‌ای به نام منسوخ نداریم تا برایش پشتوانه و مستند بیاوریم. حال سراغ آیه برویم.

شما فقط این علامت سؤال‌ها را جلوی آن آیه بگذارید که مگر فقط آیه، آیه تشریعی است آیه که اطلاق به تشریعی و تکوینی دارد. آیات زیادی هم داریم. ابن عربی می‌گوید: این آیه که همراه با علی کل شیء قدیر است، آیه، آیه تکوینی و اعجازی است نه تشریعی و الاّ خداوند می‌بایست می‌فرمود علیم حکیم چون در آیات دیگر هر جا بحث از حکم تشریعی است علیم حکیم آمده است.

حالا شما سیاق آیات قبل و بعد را ملاحظه کنید اطرافیان موسی از موسی چه می‌خواستند. سیاق این است و عبده به آن تکیه کرده است.

نوع سؤال یهودیان از موسی، معجزه است. این نمی‌تواند قرینه باشد که آیه، تکوینی است نه تشریعی.

سؤال دیگر: مگر یکی از معانی اولیه نسخ ثبت و ضبط نمی‌باشد. أو غالباً- اگر نگوئیم همیشه-  در دو سوی نفی و اثبات می‌آید. آیه می‌گوید ما نسخ یعنی نثبت او ننسها. پس این هم یک قرینه است و لذا راحت نمی‌توان گفت آیه یعنی کلام خدا و نسخ یعنی رفع الحکم توسط حکم متأخر.

آیه بعد: (وَإِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَّكَانَ آيَةٍ وَالله أَعْلَمُ بِمَا يُنَزِّلُ قَالُواْ إِنَّمَا أَنتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ )[14]؛ سیاق کاملاً دلالت دارد که منظور، جابجایی است. روایاتی داریم که وقتی آیه‌ای نازل می‌شد جبرئیل دستور می‌داد که این آیه را کجا بگذار.

ابن عاشور هم می‌گوید وقتی جبرئیل دستور می‌داد آیه در کجا قرار گیرد عملاً جابجایی صورت می‌گرفت. مرحوم آیت الله بروجردی هم که قائل به جمع در زمان پیامبر بودند می‌گفتند: آیه که می‌آمد چنان در دست مردم بوده است که حتی مشرکین می‌دانستند آیه کی آمده و کجاست و این آیه هم، همین را می‌گوید و لذا مشرکین اعتراض می‌کردند که اگر این آیه مال خداست پس چرا پیامبر آن را جابجا می‌کند.

پس هیچکدام از این دو آیه به راحتی بر وجود نسخ دلالت نمی‌کند. موارد و آیات مورد بحث هم اینگونه‌اند.

مهمترین آنها آیه نجوا و حول است. آیه نجوا را برای شما بخوانم که آیا بیان حکم است. فقط ذهن خود را از گفته مفسران خالی کنید. اگر آیه اول هم لحن تشریعی داشته باشد آیا آیه دومی لحن تشریع دارد؟

(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَاجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَةً ذَلِكَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَأَطْهَرُ فَإِن لَّمْ تَجِدُوا فَإِنَّ الله غَفُورٌ رَّحِيمٌ *          أَأَشْفَقْتُمْ أَن تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَتَابَ الله عَلَيْكُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَطِيعُوا الله وَرَسُولَهُ وَالله خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ )[15]بر فرض که بگوئیم که قدموا امر است و وجوب. ولی آیه بعد (أأشفقتم...) چه حکمی را رفع کرده است.

سبب نزول می‌گوید برخی می‌آمدند خدمت پیامبر و وقت او را می‌گرفتند و می‌آمدند و می‌گفتند ما با پیامبر نجوا کردیم پس دارای شأن هستیم تا در جریانات سیاسی موقعیت داشته باشند. مثلاً زید بن ثابت نصف فضایلی که برای خودش نقل می‌کند خودش راوی است و هیچ کس آن را نقل نکرده است. مثلاً پیامبر دستور داد عبری را یاد بگیرم که 17 روزه یاد گرفتم و کاتب وحی شدم. اگر اینگونه است شما یک نامه را از مکاتیب الرسول را پیدا کنید که زید نوشته است.

آیه از آغاز در جهت بیان ظاهر کردن زاویه عمل کسانی است که به نجوا پرداختند. از اول روشن بوده که می‌گوید شما برای خدا نجوا نمی‌کنید بلکه برای مقام و موقعیت خودتان نجوا می‌کنید و لذا قرآن فرمود حال که اینگونه است پس صدقه بدهید و لذا در ادامه می‌فرماید بر شما سخت است انفاق و صدقه... و لذا خداوند در آخر می‌فرماید خدا می‌داند در دل شما چه می‌گذرد و چرا نجوا می‌کنید.

از آقای علی اکبر غفاری پرسیدم که شما آیه نجوا را منسوخ نمی‌دانید گفت آری. گفتم چرا چون در مقام بیان نمی‌دانید. گفت آری. اگر شما با آهنگ قبل و بعد نگاه کنید این آیه در جهت تشریع یک حکم پایا برای مؤمنین نیست بلکه در جهت اظهار منویات برخی بود که نمایان کرد و تمام شد.

به نظرم اگر شما تامل کنید به حداقل آیات منسوخ هم نمی‌رسید. من که نرسیدم. اولین شبهه و سوال این است که اگر آیه منسوخ است و بناست به آن عمل نشود چرا در قرآن آمده است. پس آیه منسوخ در قرآن نداریم.

آنچه از این بحث می خواهم نتیجه بگیریم این است که:

  1. مفهوم نسخ گستره معنایی اش فراتر از چیزی است که ما تصور می کنیم. این نگاه فعلی اولاً اصولی- فقهی است و ثانیاً یک نگاه متاخر است نه نگاهی قرآنی.
  2.  مهمتر از نگاه اول اینکه, این اتفاق در سایه سیطره و چیرگی نقل اتفاق افتاده خصوصاً در مکتب اهل سنت.

مثلاً وقتی به عریض نگاه کنید و آن دو نوع نسخ- حکم تلاوة و تلاوت بدون حکم - را نمی‌پذیرد صریحاً می‌گوید که آنچه باعث شده روایاتی است که عالمان نتوانسته‌اند از آن بگذرند.

جمع‌بندی خودم این است که قرآن آیات منسوخ ندارد و آیات محتمل النسخ را که پنج الی شش مورد است هم توجیه دارند. شما که آیه قبله را می‌گوئید معروف و مشهور است. آیا قبل از آن آیه‌ای حکم قبله را بیان کرده است که این آیه ناسخ آن باشد. یا آیه حول یا آیه مربوط به ربا، نجوا، کافرون. به نظرم می‌رسد محکم و قطعی  نمی‌توان گفت منسوخ هستند و امکان دارد که به نتیجه سید هبة الدین شهرستانی در تنزیه التنزیل برسیم که ساحت قرآن را از نسخ و تحریف بزدایم.

شاطبی در کتاب الموافقات جلد 3 چاپ 8 جلدی‌اش موارد زیادی آورده که می‌توان بررسی کرد که آیا ناسخ و منسوخ هستند یا نه.

س) اینکه فرمودید چیرگی نقل بر عقل باعث شده که این گونه قائل به نسخ شویم، آیا این نظریه، کنار زدن نقل را در پی ندارد؟

ج) خیر، اتفاقاً همیشه می‌گویم در برخورد با حدیث هر چه را فکر کردیم اولاً خیال نکنیم حدیث است ثانیاً هر چه را با عقل خود نفهمیدیم خیال نکنیم بی خود است و حدیث نیست و ثالثاً به قول امیر المؤمنین می‌توان با نقد و تحلیل، خیلی از احادیث را نگهداشت.

از علامه یاد گرفتم که با اینکه ایشان تفسیر قرآن به قرآن کرده، تا جایی که امکان دارد با توجیه، تاویل و... روایت را نگه  ‌دارد ولی وقتی نمی‌شود آن را کنار می‌زند.

آقای قرائتی می‌گفتند. یک وقت من حدیثی را نقل کردم و علامه عسگری من را دید و گفت این چه حدیثی بود که خواندی و فرمودند: هیچ بخش روایات ما به اندازه بخش روایات تفسیری ما آلوده نیست. شما به تفسیر اطیب البیان که روایاتش پالاش شده تر است مراجعه کن.

س) اینکه فرمودید مکتب خلفاء این گونه است که نقل مقدم بر عقل است، واقع هم همینگونه است یعنی دین با نقل سازگار است و دین بر نقل استوار است نه بر عقل.

ج) فکر می‌کنم که نقل بر عقل سوار است به این معنا که اول تعقل می‌کنیم و با عقل به تعبد می‌رسیم.

اول تاملات عقلانی می‌کنیم. همانکه حضرت علی‌(ع) فرمود: اعقلوا عقل رعایة. بله می‌دانیم که برخی محدوده‌ها را عقل عادی ما نمی‌کشد. حتی ما در فهم زبان هم خیلی مسلط نمی‌باشیم لذا هر چه با عقل ما جور در نمی‌آید  نمی تان فرا آن را  کنار زد. لذا نمی‌توان به همین دلیل که عقل ما آن را درک نمی‌کند آن را کنار بزنیم.

مثلاً روایت اکثر اهل الجنّه البلها یعنی چه؟ آیا اکثر اهل بهشت بلیه بی عقل هستند؟.

در معانی الاخبار از امام پرسیده شده ایشان می‌فرمایند یعنی مخلص است. این یک زبان استعاری است به نظرم فهم روایت از آیات قرآن مشکل‌تر است.

س) در بیانات حضرت هست که ناسخ و منسوخ را در کنار مطلق و مقید و عام و خاص می‌گذارد، آیا این نشان نمی‌دهد که ناسخ و منسوخ در قرآن داریم.

ج) اولاً این روایت نقل‌های متعدد دارد. 2 الی 3 مورد را شیعه نقل کرده و اهل سنت هم چند نقل در این رابطه دارند. در برخی نقل‌ها تاویل و تفسیر و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه است ولی در برخی دیگر نه.

به نظرم می‌رسد اگر راویی به درستی نقل کرده باشد و عام و خاص و مطلق و مقید را بعد  نقل کرده باشد این ذکر عام بعد از خاص است و اشکالی ندارد ولی اگر آنها را بد نقل کرده باشد و حضرت واقعاً آن گونه گفته باشد توجیه لازم دارد. به نظرم اینها افزوده شده است چون نقل به معنا شده‌اند و لذا از باب ذکر عام بعد از خاص است. گذشته از آن که آن روایت در منابع اهل سنت‌ـ همین سه تا را دارد.

 


[1] . آیه 5، سوره توبه.

[2] . سوره بقره، آیه 106.

[3] . سوره شعرا، آیه 224-227.

[4]. کتاب ناسخ و منسوخ منسوب به ابن حزم، مال این ابن حزم معروف نیست این اشتباهی است که همه علوم قرآنی کرده‌اند. ابن حزم معروف حرف‌هایش را در المحلی دارد. این کتاب ناسخ و منسوخ مال ابن حزمی است که او هم اندلسی است و اسم او هم محمد بن عبدالله است که بیست سال فاصله وفات با هم داشته‌اند. این چیزی که نقل می‌کنم مال ابن حزم اصلی است.

[5] . سوره مریم، آیه 71.

[6] . سوره انبیاء، آیه 101.

[7] . سوره اعراف، آیه 33.

[8] . سوره نحل، آیه 67.

[9] . سوره ذاریات، آیه 56.

[10] . سوره هود، آیه 118-119.

[11] . سوره نور، آیه 27.

[12] . سوره بقره، آیه 106.

[13] . عبده می‌گوید خلق منها زوجها ساختارش در ده جای دیگر قرآن هست که مفسران در آن من را به جای اینکه بعضیه معنا کنند نشوئیه معنا کرده‌اند ولی در این جا راحت گفته‌اند من بعضیه است و حوا از جزء آدم خلق شده است. این به خاطر سیطره نقل است. شما در ذیل آیه همت به وهمّ بها ببینید که مفسران چه گرفتاری پیدا کرده‌اند. حتی برخی  گفته‌اند که حضرت یوسف یک لحظه به او توجه کرد  این که اشکال ندارد. در حالی که اگر سیاق سوره را نگاه کنید قصه کامجویی جنسی با راودته تمام شده است آنجا که زلیخا گفت هیت لک که نهایت دلدادگی است و یوسف هم فرمود: معاذ الله. پس دوباره از سر گیری قضیه چرا؟ این ماجرا چیز دیگری است ولی از آغاز، روایت مربوط به میل و هم جنسی که زاییده ذهن بیمار کعب الاحبار است، ذهن مفسّر را به جای دیگری می‌برد.

 

[14] . سوره نحل، آیه 101.

[15] . سوره مجادله، آيه 12-13.

رویکردهای نو به حجیّت سنّت     ج1

رویکردهای نو به حجیّت سنّت ج1

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین. انه خیر ناصر و معین. «فلا و ربک لا یومنون حتی یحکموک فیما شجر بینهم». بحث از سنت و نگاه به سنت، از آن جهت برای ما با اهمیت است که سنت واقعه، نه سنت محکیه، عملاً عین قرآن است. همانگونه که در مراجعه به سرچشمه و منبع برای یافتن آموزه‌های دین از قرآن استفاده می‌کنیم، از سنت هم استفاده می‌کنیم و به همان اندازه که قرآن برای ما حجت است، سنت واقعه (یعنی سنتی که بتوان قطعاً و جزماً آن را به معصوم(ع) منسوب کرد)، نیز حجت

رویکردهای نو به حجیت سنت –  جلسه دوم

رویکردهای نو به حجیت سنت – جلسه دوم

بحث را آغاز می‌کنیم در ادامة آن چه که در جلسة پیشین عرض کردم. برای این که یک اتصالی به بحث داشته باشیم برای بعضی از عزیزانی که احتمالاً نبوده‌اند و همچنین برای این که امشب دیگر بتوانیم بحث را جمع بکنم به قول عرب‌ها الهیکل عام البحث را عرض می‌کنم.

مطالب مرتبط

نقش امام سجاد علیه السلام در تداوم حادثه‌ی کربلا

نقش امام سجاد علیه السلام در تداوم حادثه‌ی کربلا

موقعيت حساس دوران امام سجاد بسم الله الرحمن الرحیم. قال الحسین علیه السلام «اللّهم إنّک تعلم أنّه لم یکن الذی کان منّا منافسته فی سلطان و لا التماس شیء من الفضول الحطام ولکن لنرد المعالم من دینک و نظهر الإصلاح فی بلادک»[1]. و قال الصادق علیه السلام «ارتدّ الناس بعد الحسین

فاطمه زهرا سلام الله علیها کوثر قرآن

فاطمه زهرا سلام الله علیها کوثر قرآن

امشب شب شهادت کوثر قرآن، فاطمه زهرا(س) و به تعبیر لطیف یکی از شاعران خراسانی، شب شهادت مادر فرزندان آرزو است. این شب بهانه و زمینه‌ای است برای آنکه امت مسلمان، دلدادگان به حق و شیفتگان معارف اهل‌بیت(ع) هر چه بیشتر با معارف، حقایق و آموزه‌های آن عزیزان آشنا شوند.

نقش امام سجاد (ع) در تداوم حادثه کربلا

نقش امام سجاد (ع) در تداوم حادثه کربلا

وی در آغاز گفت حقیقت این است آگاهی ما از سیره ائمه‌(ع) خیلی عمیق نیست. روزگار امام سجاد(ع) قطعا یکی از دشوارترین و تاریکترین و دهشتناک‌ترین دوران و در عین حال درس آموزترین دوران است. برای فهم این مسئله باید برگردیم به قبل از حادثه عاشورا و آن 50 سال را سیر کنیم تا بفهمیم امام سجاد (ع) چه کرده است.