بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
موضوع: کوثر قرآن
استاد مهدوی راد
24/1/92
إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ(1)
فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انهر(2)
إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْترَُ(3)
امشب شب شهادت کوثر قرآن، فاطمه زهرا(س) و به تعبیر لطیف یکی از شاعران خراسانی، شب شهادت مادر فرزندان آرزو است. این شب بهانه و زمینهای است برای آنکه امت مسلمان، دلدادگان به حق و شیفتگان معارف اهلبیت(ع) هر چه بیشتر با معارف، حقایق و آموزههای آن عزیزان آشنا شوند.
مصداق کوثر حضرت زهرا(س) است
موضوع بحث بنده تفسیری از سورهی کوثر است. در آیات متعدد و روایات صحیحی، در ضمن انوار مطهر دیگر یا بصورت اختصاصی به شخصیت والا و ارزشمند حضرت زهرا(س) اشاره شده است. هم چنین گاهی فهم قرآنی اقتضا میکند که یکی از مصادیق آن آیات و یا مصداق منحصر به فرد آن، این بانوی مکرم باشد. بدلیل فرصت کم از مقدمات بحث صرفنظر میکنم و سر اصل مطلب میروم و آن اینکه مصداق منحصر به فرد کوثر در این سوره، حضرت زهرا(س) است.
تاثیر فضای نزول در فهم قرآن
برای اینکه این موضوع روشن شود، مقدماتی در فهم قرآن و خصوصاً فهم سوره بما هی سوره عرض میکنم. عالمان، مفسران و قرآن پژوهان گاهی از سبب نزول آیه و سوره و گاهی هم از فضای نزول سوره سخن میگویند. البته آنچه که به عنوان اسباب نزول یا سبب نزول در اختیار داریم، زمینهی فهم و دریافت فضای نزول است. پیشینیان چندان به فضای نزول به عنوان یک موضوع، یک روش یا یک مقدمه برای فهم سوره بصورت مستقل نپرداختند. مشخصاً در حدود قرن ششم بعضی از مفسران، از جمله فخر رزای به این نکته توجه کردند. البته رُمّانی در جزوهی خردی که در اعجاز دارد، ادعا کرده که به این نکته توجه داشته است. البته ما تفسیر او را در یکی دو سوره، آن هم بصورت خطی در اختیار داریم و نمیتوانیم بررسی کنیم که ادعای او چقدر به حقیقت نزدیک است. در قرن اخیر، بسیاری از مفسران به این نکته توجه کردند و گاه توجه بسیار دقیقی هم داشتند که توجه به فضای نزول سوره در فهم و ایجاد و ارتباط بین آیات بسیار مهم و موثر است. در میان مفسران روزگار معاصر شاید بیشتر از هر کسی، مرحوم علامه طباطبایی به این نکته توجه داشته است و در میان مفسران اهل سنت کسی که بصورت نقشآفرین و حساس به این امر پرداخته و بهره برده است، سید قطب در «فی ظلال قرآن» است. تا حدودی عزت دروزه در «التفسیر الحدیث» و همچنین ابن عاشور در «التحریر و التنویر» به این امر پرداخته است. «التحریر و التنویر» تفسیر خوبی است و اخیراً جامعهی اسلامی به اهمیت این تفسیر پی برده و این تفسیر وارد فضای مطالعاتی شده است و در جای خود تفسیری بسیار مهم، و دارای نکات بدیعی است.
توجه به آغاز و فرجام سوره
مقدمهی دوم که شاید از مقدمه اول هم مهمتر باشد، توجه به آغاز و فرجام سوره است. پیوند آن چیزی که در آغاز سوره به آن پرداخته میشود، با آنچه که در فرجام سوره بصورت نتیجه گیری از فرآیند آیات از آغاز به فرجام بدست میآید. این نکته خیلی مهم است. بنظر من شاید مهمترین عامل و ابزاری که مفسر میتواند در رابطه با آیات به آن توجه کند و با توجه به آن نقل اقوال کند یا نظریهی خود را استوار بدارد، توجه به این مسأله است. باز در همین جهت شاید علامه طباطبایی بیبدیل باشد. الان به این نکته نمیپردازم که آن مرد بزرگ و قهرمان تفسیر در بحثهای علوم قرآنی نظریهای دارد که شاید چندان با این عمل، عینیت و واقعی که در تفسیر سوره انجام میدهد، همگون نباشد، اما علامه از این نکته بسیار استفاده میکند. من مشخصاً دوستان را به سورهی رعد و تفسیر آخرین آیهی آن توجه میدهم که هم بلحاظ قرائت و هم بلحاظ تفسیر، آیهی محل بحثی است «وَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب»[1] فضیلت بسیار بزرگی برای حضرت علی(ع) است. در یکی از روایات آمده است که کسی به مولا عرض کرد که در میان فضایل شما در آیات الهی، کدام یک را برترین میدانید؟ امام از ذکر ایات امتناع فرمودند . اما من این آیه را برترین آیه میدانم و فرجام این آیه، نکتهی عجیبی است. مرحوم استاد محمدتقی شریعتی(ره) سخنرانی بسیار عمیقی دارند و فاضلان خراسان آن را فراوان یاد کردند که به نام «علی شاهد رسالت» چاپ شده است. در مقدمهی آن میگوید «دربارهی اینکه برترین فضیلت مولی در آیات قرآن در کدام آیه است، نظرم همیشه عوض میشد. گاهی میگفتم آیهی ولایت، گاهی آیهی ابلاغ و گاهی آیهی اکمال است، تا اینکه به این آیه رسیدم و دیگر نظرم تغییر نکرد و بعد از آن روایتی را دیدم که خود امام(ع) هم فرمودند: علم علی الاطلاق کتاب الله در محضر علی بن ابی طالب(ع) است.» طبری در این آیه حداقل 7 قرائت را ذکر کرده که این اختلاف قرائتها بعضاً برای گمراه کردن است. خود طبری که در قرائت کتاب مهمی دارد و تفسیر او از جلوههای مهم افتراق قرائات است، در همین جا قرائتهایی نقل میکند که انسان به بعضی از آنها میخندد. این برای گمراه کردن مسیر است و لذا از این جهت باید به این افتراق قرائت توجه شود. در روایات شیعه، روایات قابل توجهی است که مصداق «و من عنده علم الکتاب» امیرالمؤمنین(ع) است. در این آیه ما روایت عامی کم داریم، اما علامه طباطبایی با همین تأمل و دقت، آغاز سوره را با پایان سوره پیوند داده و از روند آیات به این نتیجه رسیده است که مصداق این آیه کسی غیر از امام علی(ع) نمیتواند باشد و بعد فرموده است که روایات این فهم را تأیید میکنند و این نکتهی بسیار مهمی است.
فضای نزول سوره کوثر
من بر اساس این دو نکته که فکر میکنم در فهم آیات نقشآفرین هستند، میخواهم عرض کنم که مصداق کوثر کسی غیر از حضرت فاطمه(س) نمیتواند باشد. بر اساس مطالعات تاریخی در آن زمان و هنوز هم در خیلی از جاها در میان عشایر و حتی در میان مردم و حتی گاهی در میان فضلا اینگونه است که وقتی دختر بدنیا میآید، خیلی برای او اهمیتی قائل نیستند. امشب شب شهادت است، والا یک داستانهایی نقل میکردیم. یکی از حضرات فضلا میگفت که «من وقتی به همراه همسرم برای چهارمین بار به بیمارستان رفتیم، به او گفتم اگر این بار هم دختر باشد، به خانهی پدرت برو!» داستانهایی از همین عشایر ایران بخوانید که چگونه به زن که نقش بسیار عظیمی را در زندگی ما دارد، بیتوجه بودند. اعراب که رسماً میگفتند فرزندان ما، پسران ما و فرزندان آنها هستند و دختران ما فرزندان کسانی هستند که به ما هیچ ربطی ندارند. خب شاید این بلحاظ شرایط زندگی آن زمان بوده که پسر اهمیت داشته و نقش آفرین بوده است. من در اینجا از کلمهی «نهر» استفاده خواهم کرد که ندیدم دوستان به آن توجه کرده باشند. و آن اینکه در جهان آن روز در سه مرحله برای سه چیز عروسی میگرفتند و شتر نهر میکردند و شتر مهمترین قربانی بود. اگر شاعری زبانآور میشد، برای او عروسی میگرفتند و شتر نهر میکردند. اگر پسر جنگاور میشد و میتوانست بجنگد و صحنههای جنگ را در چنگ خود بگیرد، برای او عروسی میگرفتند و شتر نهر میکردند. اگر اسب نجیب شود، برای او عروسی میگرفتند و شتر نهر میکردند. این خیلی مهم است، کسانی که در روستا زندگی کردند، میدانند که اسب براحتی کمر نمیدهد. اسب را تربیت میکنند تا کمر دهد. وقتی کمر داد، در سوار شدن بر این اسب و تاختن با آن میدانند در کجا میایستد، کجا میجهد و در کجا آرام میگیرد. این کار خیلی مهمی است، لذا وقتی اسب نجیب میشد، برای او عروسی میگرفتند و شتر نهر میکردند. برای آنها پسر خیلی اهمیت داشت، لذا میگفتند پسران ما، پسران پسران ما هستند. بر اساس بعضی از نقلهای تاریخی رسول اکرم(ص) 4 پسر داشتند، البته اگر طیب و طاهر را هم فرزند ایشان بدانیم. بر اساس بعضی از نقلها رسول اکرم(ص) 2 پسر به نام قاسم و عبدالله داشتند که طیب و طاهر لقب قاسم و عبدالله است. اینها مسائل تاریخی هستند که در نتیجهگیری فرق چندانی ندارند. پسران پیامبر یکی بعد از دیگری از دنیا رفتند. مشرکین در مکه همهی تلاش خود را بکار میبردند، یک روز کسی به ابوجهل گفت «دیگر کافی است» اما ابوجهل قبول نکرد و گفت «ما ذبح میکردیم و مهمانی میدادیم، آنها هم ذبح کردند و مهمانی دادند، ما مسابقه دادیم، آنها هم مسابقه دادند، ما بازار را بدست گرفتیم، آنها هم بازار را بدست گرفتند. اما اکنون شخصی از آنها آمده و میگوید من پیامبر هستم، حالا ما چکار کنیم؟ ما از آنها عقب ماندیم و باید کار نهایی را انجام دهیم.» علت جعل روایاتی که اگر پیامبر نبود، معاویه پیامبر میشد، در همین داستان است که بدلیل احساس عقبماندگی، محدثین آنها این روایات را میساختند. ابوهریره نقل میکند «خداوند 3 امین دارد: پیامبر، جبرئیل و...» این جریان وجود داشته و حالا پیامبر بدون پسر است. در روایات افراد متعددی ذکر شدهاند، ولی آنکه مشهور است، عاص بن وائل است. روایتی هم جواب نامهای را از امیرالمؤمنین نقل میکند که تقریر میکند قاعدتاً این شخص باید باشد. هر چند که برای ابوجهل و دیگران هم ذکر کردند. وقتی که پیامبر(ص) از باب السلام بیرون میآمدند و آنها وارد میشدند، با پیامبر روبرو شدند و حرفهای بیربطی به پیامبر زدند و در آخر به پیامبر گفتند «تو ابتر هستی». وقتی که وارد مسجد شد، از او پرسیدند چه شده است؟ گفت «من با این ابتر صحبت میکردم». بنده اصل معنای لغوی ابتر را که توهینآمیز است، عرض نمیکنم. ولی کلاً اگر کسی بی پی بود و ادامه نداشت و جریانی نبود که او را ادامه دهد، به او ابتر میگفتند. یعنی افتاده، بدون عقب، بدون پی. میدانید که پیامبر(ص) بارها فرمودند که برای من صلوات ابتر نفرستید، وقتی در مورد آن سوال کردند، پیامبر فرمود «بدون آل نفرستید و آل باید همراه درود و رحمت فرستادن بر من باشد». یک چنین فضایی ایجاد شده است که جان رسول الله را از غم آکنده و ایشان در دل خود غمگین و سینهی ایشان سنگین است و لذا خداوند سبحان این سوره را فرستاد.
من متأسفانه نمیتوانم به مفردات سوره بپردازم، لذا دوستان عزیز را در بُعد ادبی و بلاغی به رسالهی کوچکی که زمخشری دربارهی سورهی کوثر دارد، ارجاع میدهم. این رساله در منابع شرح حال زمخشری نیامده است، ولی مرحوم علامه سیدعزیز طباطبایی زمانی که در ترکیه بودند، این نسخه را استنساخ کردند و بعد در قم و بیروت چاپ شد. این تأملات بلاغی فقط از زمخشری برمیآید و فخررازی هم که آن را در پایان «نهایه الاعجاز» تلخیص نموده، تصریح کرده که این از زمخشری است و او آن را خلاصه کرده است. مفردات و تعبیرات «انا اعطیناک الکوثر» و تأملات ادبی و گسترهی معنایی سوره باقی بماند. وقتی خداوند سبحان این سوره را در چنان فضایی نازل میکند، قاعدتاً منظور خداوند از اینکه بگوید ما آنچه که دل تو را از غم آکنده است و آن ناراحتی را که بر جان تو نشسته است، با اعطای کوثر از بین میبریم و فضایی که آنها ایجاد کردند را دگرگون میکنیم، باید ذریه و نسل باشد. من همیشه تأسف میخورم که سورههای آخر قرآن در بیان علامه طباطبایی به اختصار آمده است، گاهاً نکات خیلی لطیفی است که ایشان از آن میگذرد. فخر رازی 15 قول آورده است.
مرحوم علامه بعد از اینکه چند قول معروف را آوردند[2]، فرمودند «قول به خیر کثیر و نهر و حوض است و مابقی تحکم است» بعد میفرماید «تأمل در ابتدا و انتهای سوره اقتضا میکند که بگوییم ذریه و کثرت ذریه مصداقی از این خیر کثیر است.» مرحوم علامه بیان میکند که مصداق خیر کثیر از این بانوی مکرم سرچشمه میگیرد. بلحاظ فضای سوره نباید تردید کرد که مصداق کوثر فقط حضرت زهرا(س) است. اما با توجه به مقدمهی دوم، در پایان سوره سخن از کسی است که او پی ندارد و ابتر است و نسل او منقطع خواهد شد و در تاریخ نخواهد ماند و از او کلامی به میان نخواهد آمد. پس ابتدا هم باید همسوی با آن باشد. اینجا سخن از حضرت زهرا(س) بعنوان کسی که ادامه دهنده نسل رسولالله(ص) است و لذا دشمن ایشان ابتر است. پس برای همین عطا، نهر کن. آنها فقط برای پسر نهر میکردند، آن هم پسری که جنگاور میشد، پسر و فرزند ذکوری که میتوانست صحنهآرای فضای زندگی آنها باشد. گویا موضع خداوند سبحان در مقابل این جریان اجتماعی این است که این خانم و انسان بسیار بزرگ، شایستگی نهر دارد. برای این عطای مهم غیر از نماز، باید نهر کنید. بلحاظ تاریخی اگر سوره را در آن فضای تاریخی بگذاریم، باید معتقد باشیم که این مصداق منحصر به فرد است.
نقد تفسیر کوثر به نهر در بهشت
سه نکتهی دیگر را عرض میکنم. نکتهی اول این است که روایات نهر که گاهی هم حوض گفته شده است، مطلقاً پایه ندارد. 28 روایت، روایات نهر است. این روایات غالباً عامی و بعضاً به منابع ما هم وارد شده است که شاید یکی دو مورد بیشتر نباشد. متن یکی از روایاتی که در منابع ما وجود دارد و در مجمع البیان آمده است، نشان میدهد که این روایت نمیتواند پایه داشته باشد. در مجمع البیان نقل شده است که وقتی از کوثر سؤال کردند، فرمودند وقتی عاص بن وائل یا هر شخص دیگری این سخن را گفت، پیامبر(ص) بر فراز منبر شد و آنگاه برای مردم سخنرانی کرد و گفت نهر... آیا در مکه منبری وجود داشته است؟ اصلاً پیامبر(ص) میتوانست در آنجا منبر برود؟ آیا پیامبر(ص) میتوانست جمعی را جمع کند و برای آنها سخنرانی کند؟ سورهی کوثر از آغازین سورههای قرآن کریم است. تهافت، تضارب، افتراء، تعارض و بعضاً تناقض در میان این روایات خیلی عجیب است. بهترین جایی که این روایات تقریباً جمع شده، «تفسیر الدر المنثور» است[3]. ما نباید از این تفسیر غافل باشیم که در نقل روایات، تفسیر عجیبی است. کما بیش آن تعصبهای کذایی را هم ندارند، البته هست. من اخیراً نکتهای را بعد از چاپ عبدالمحسن ترکی متوجه شدم و اگر این با تتبع جواب دهد، نکتهی قابل توجهی است؛ یعنی توجه سیوطی خیلی مهم است. سیوطی در همان آغاز وقتی منابع خود را ردیف میکند، گاه میبینید اولین کتابی که از او یاد کرده، برای قرن 4 است یا اولین کتابی که یاد کرده، برای قرن 5 است، بعد به قرن 2 و بعد به قرن 3 برمیگردد. گاهی چنین افتراقهایی دارد و گاهی این تسلسل تاریخی منظم است. یکی از محاسن این کتاب این است که منابع را بدقت ارجاع داده و نشان داده است که چاپهای قبلی هم افتادگیهای خیلی زیادی دارد. عبدالمحسن ترکی زمانی وزیر فرهنگ (ثقافه) عربستان بود و الان در نجف موسسهای دارد. عجیب است بعضی از روایاتی که او در مقدمه آورده و در چاپهای دیگر از قلم افتاده، روایات فضائل است. این جالب توجه است و حالا شاید نقل او در میان طیف وهابیت درست است یا خیلی به آنها وابستگی ندارد. من در جاهای متعددی تأمل کردم که آدرس و منبعی که سیوطی در ابتدا میآورد، لفظ روایت برای آن منبع است و موارد دیگر نوعاً نقل به معنای آن منابع است و اگر همه جا به این دقت کرده باشد، این نکتهی خیلی مهمی است. یکی از اشکالاتی که بعضی از وهابیون به علامه امینی یا مرحوم شرف الدین کردند، این است که 20 منبعی که ایشان آوردند، اینگونه نیست که در الغدیر یا المراجعات بیان کردهاند. مضمون همان است و لذا علامه عسگری در آثار اخیر خود متوجه این نکته شده بود و وقتی منابع را ردیف میکند، تصریح میکند که «واللفظ من کذا». بالاخره «تفسیر درالمنثور» از این جهات قابل توجه است و جامع روایاتی است که ذیل کوثر آورده شده است. تمام این روایات از ابن عباس یا از عایشه است. این دو نفر کجا بودند؟ روایات ابن عباس که غالباً جعل و وضع ابن عباس است. شخصیت ابن عباس جای خود است. ابن عباس مردی علوی، حقپذیر و حق مدار است. بلحاظ اصل تأسیسی، هر جا نقلی از ابن عباس باشد که با جریان نقل اهل بیت نسازد، قطعاً بر آن وضع و جعل است. ابن عباس مرد بزرگی بود و من احساس میکنم که در منابع ما کم و بیش به او ظلم شده است. من نذر دارم که برای کوثر یک تفسیری بنویسم، که متأسفانه هنوز توفیق پیدا نکردم. ولی برای کتابت آن روایات را فراوان جستجو کردم و دریافتم که روایات نهر مطلقاً سند درستی ندارد.
نکتهی دوم نامهای است که عمرو عاص به امام علی(ع) نوشته است. او نامههای متعددی به امام دارد، معاویه هم نامه دارد، این نامهها و پاسخ آنها را یکی از فضلای عراقی یک جا جمع کرده است. گاهی این نامهها وهن است و گاهی کلام نویسنده نیش دار است، چون هم معاویه پلید بود و در پلیدی نظیر نداشت و هم عمرو عاص که به قول پیامبر(ص) همتای او بود و هرگاه این دو کنار هم باشند، نفر سوم شیطان است. عمرو عاص در این نامه مطالب زیادی برای امام نوشته است، از جمله اینکه «این همه که در اینجا و آنجا میگویید حسن و حسین فرزندان رسولالله(ص) هستند، اینها چه ربطی به رسولالله دارند؟ اینها فرزندان تو هستند.» امام(ع) این نامه را پاسخ دادند، تنها روایتی ـ روایت، نه نقل از صحابه ـ که این نکته را نشان میدهد، همین روایت است. ما غیر از این روایت، روایتی نداریم که بگوید کوثر یعنی حضرت زهرا(س). امام بعد از اینکه پاسخ حرفهای عمرو عاص را دادند، فرمودند «اینکه گفتی اینها فرزندان من هستند و ربطی به پیامبر ندارند، اگر اینگونه باشد که تو میگویی، لازمهی آن این است که سخن خدا نعوذ بالله کذب باشد و سخن پدر تو درست باشد.» این نکته جالب است؛ یعنی اولاً معلوم میشود کسی که این حرف را زده، عاص است و ثانیاً نشان میدهد مصداق کوثر حضرت زهرا(س) است و اگر بنا باشد که اینها فرزندان پیامبر(ص) نباشند، این اتفاق میافتد. بلاخره حضرت زهرا(س) کوثر قرآن است و آنهایی که در فضای نزول بودند، این را میدانستند و آنهایی که در فضای آن زمان بودند، جایگاه علی(ع) و عظمت این خانواده را میدانستند.
اشاره به خطبه حضرت زهراء س
من ابتدا قصد داشتم خطبهی حضرت زهرا(س) را با یک نگاه تاریخی بحث کنم. این خطبه انصافاً اسلام بمعنای واقعی است، فدک در این خطبه خیلی در حاشیه است، تکیهای که به جایگاه علی(ع) و بت شکنی ایشان کردند، تکیهای که به جایگاه پیامبر(ص) و نقش آفرینی ایشان کردند. چه شد که همهی اینها را فراموش کردند؟ من فقط این جملهی حضرت زهرا(س) را میخوانم که فرمودند غیرت شما کجا رفته است؟ شما همان شیر دژمهایی نبودید که از شمشیرتان برق میجهید؟ آن برندگی و قاطعیت شما رفت، با اینکه پیامبر به تازگی از میان ما ر فته است «و العهد قريب و الكلم رحيب»[4] زخم رفتن پیامبر خیلی گسترده است، ما که پیامبر(ص) را از دست دادیم و جانمان سوخته و تمام زندگی ما درد و رنج است، «و الجرح لما يندمل»[5] و هنوز این زخم التیام پیدا نکرده است «والرسول لما یقبر»[6] و هنوز پیامبر(ص) را در قبر نگذاشتیم، این چه اتفاقی است که افتاده؟ ابوبکر مگر خود تو از پیامبر(ص) نقل نکردی که «یکرم الرجل فی اهل بیته» اگر خواستید کسی را احترام کنید، خانوادهی او را احترام کنید؟ خود تو راوی این روایت هستی و حال این احترام من است که در خانهی من را آتش بزنید و مرا تهدید کنید؟ یک رباعی هست که قاضی عبدالجبار از یک عالمی نقل کرده، که در آن گفته است من که میدانم خیلی از این اتفاقها افتاد، من که میدانم آتش هم آوردند، من که میدانم آتش هم به در خانه زدند، نمیدانم چه اتفاقی افتاد که علی(ع) که غیر از خدا از هیچ کسی نمیترسید و دلش در برابر هیچ حادثهای نمیلرزید...شیخ مفید میگوید غیر از مقابل خدا، فقط یک بار زانوان علی(ع) به زمین آمد و آن زمانی بود که گفتند بیا که فاطمه(س) از دست رفت. به در خانه که رسید، بی اختیار زانوان علی(ع) به زمین آمد. علی جز در خشیت خدا اشک نریخت، مگر زمانی که حالت فاطمه را دید و چهرهی مبارکش پر از اشک شد. حضرت به یکی از یاران خود فرمود تا وقتی که فاطمه بود گاهی سلام من را جواب میدادند، ولی بعد از او حتی سلام من را جواب نمیدهند.
[1] سوره رعد آیه 43
[2] و قد اختلفت أقوالهم في تفسير الكوثر اختلافا عجيبا فقيل: هو الخير الكثير، و قيل نهر في الجنة، و قيل: حوض النبي ص في الجنة أو في المحشر، و قيل: أولاده و قيل: أصحابه و أشياعه ص إلى يوم القيامة، و قيل: علماء أمته ص، و قيل القرآن و فضائله كثيرة، و قيل النبوة و قيل: تيسير القرآن و تخفيف الشرائع و قيل: الإسلام و قيل التوحيد، و قيل: العلم و الحكمة، و قيل: فضائله ص، و قيل المقام المحمود، و قيل: هو نور قلبه ص إلى غير ذلك مما قيل، و قد نقل عن بعضهم أنه أنهى الأقوال إلى ستة و عشرين.
و قد استند في القولين الأولين إلى بعض الروايات، و باقي الأقوال لا تخلو من تحكم و كيفما كان فقوله في آخر السورة: «إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» و ظاهر الأبتر هو المنقطع نسله و ظاهر الجملة أنها من قبيل قصر القلب- أن كثرة ذريته ص هي المرادة وحدها بالكوثر الذي أعطيه النبي ص أو المراد بها الخير الكثير و كثرة الذرية مرادة في ضمن الخير الكثير و لو لا ذلك لكان تحقيق الكلام بقوله: «إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» خاليا عن الفائدة (
( الميزان في تفسير القرآن، ج20، ص: 370 ).
[3] و أخرج ابن أبى شيبة و أحمد و مسلم و أبو داود و النسائي و ابن جرير و ابن المنذر و ابن مردويه و البيهقي في سننه عن أنس بن مالك قال أغفى رسول الله صلى الله عليه و سلم إغفاءة فرفع رأسه متبسما فقال انه نزلت على آنفا سورة فقرأ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ حتى ختمها قال هل تدرون ما الكوثر قالوا الله و رسوله أعلم قال هو نهر أعطانيه ربى في الجنة عليه خير كثير ترده أمتي يوم القيامة آنيته عدد الكواكب يختلج العبد منهم فأقول يا رب انه من أمتي فيقال انك لا تدرى ما أحدث بعدك و أخرج مسلم و البيهقي من وجه آخر بلفظ ثم رفع رأسه فقرأ إلى آخر السورة قال البيهقي و المشهور فيما بين أهل التفاسير و الغازي ان هذه السورة مكية و هذا اللفظ لا يخالفه فيشبه ان يكون أولىو أخرج الطبراني و الحاكم و صححه و ابن مردويه عن أم سلمة أن النبي صلى الله عليه و سلم قرأ هذه الآية إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَو أخرج أحمد و ابن المنذر و ابن مردويه عن أنس أنه قرأ هذه الآية إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم أعطيت الكوثر فإذا هو نهر في الجنة يجرى و لم يشق شقا و إذا حافتاه قباب اللؤلؤ فضربت بيدي إلى تربته فإذا هو مسكة ذفرة و إذا حصاه اللؤلؤ( الدر المنثور في تفسير المأثور، ج6، ص: 402)
[4] الاحتجاج، ج 1 ص 101
[5] همان
[6] همان