موسسه فهیم

خلاصه ها

فقه و اصول

رویکردهای نو به حجیت سنت – جلسه دوم

باسمه تعالی

رویکردهای نو به حجیت سنت –  جلسه دوم

   حجت‌الاسلام والمسلمین محمدعلی مهدوی راد

17/07/1389 

 

حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر مهدوی­راد:

بسم الله الرحمن الرحیم.

بحث را آغاز می‌کنیم در ادامة آن چه که در جلسة پیشین عرض کردم. برای این که یک اتصالی به بحث داشته باشیم برای بعضی از عزیزانی که احتمالاً نبوده‌اند و همچنین برای این که امشب دیگر بتوانیم بحث را جمع بکنم به قول عرب‌ها الهیکل عام البحث را عرض می‌کنم.  

ادامة بحث را در کتابت مطرح می‌کنیم و بعد بپردازیم به نتیجه‌ای که از عدم کتابت گرفتند و آن را به نحوی به عدم حجیت پیوند زدند. در عدم حجیت هم دو شاخه و دو گونه سخن گفته‌اند؛ عدم عجیت به خاطر عدم کتابت، عدم حجیت به خاطر دلایل و قرائن دیگری که دارند و در حوزة حجیت،  عدم حجیت مطلقا، عدم حجیت به لحاظ اینکه سنت محکیه خبر واحد است و تجوید نظرطلبی در مسئله حجیت به خاطر این که به یک مسئله مهمی به صورت یک واقع به نام وضع در حدیث. توجه کردند.

در جلسة گذشته ما بحث را تا اینجا آوردیم که عالمان اهل‌سنّت و محدثان و مورخان تا این قرن‌های اخیر تصریح می‌کردند و بر این تصریح هم ابایی نداشته‌اند از اینکه کتابت حدیث تا اول قرن دوم یا تا ربع اول قرن دوم منتفی بوده است و آن چیزی که در ثبت و ضبط کتاب اتفاق افتاده است بالأخره از قرن دوم است حالا یا از اول قرن دوم یا از رُبع اول قرن دوم که می‌گذرد از 25 هـ.ق به بعد. از این عدم کتابت غیر از آن که نااستواری سنت موجود را یعنی منقول‌هایی که در دل کتاب‌هایی که الآن داریم چه صحاح و چه غیرصحاح نتیجه گرفتند، یک نتیجه دیگری هم بعضی از محققان مسلمان گرفتند. خاورشناسان خیلی طبیعی بود وقتی که مسئله را مطرح کردند قاعدتاً‌ لوازمش را کسانی که اطلاع پیدا می‌کنند برایش بار می‌کنند. خُب همة بزرگوارانی که چه به لحاظ آگاهی مستقیم بر منابع خاورشناس‌ها آگاهی دارند یا مثل ما با منابع واسع می‌دانند که سبک کار این حضرات این است که قرائن، مستندات و مطالب را هم جمع می‌کنند و ته بحث رها است رها به این معنا که به عهدة شماست و قاعدتاً شما به صورت طبیعی این ملازمه را به آن بار می‌کنید. مثلاً یک نمونه در همین بحث اصول أربعمأه که بحث بسیار بسیار پر تتبع و قوی آقای هتام البُرک یا بِرک را در مجلة علوم حدیث ترجمه کرده‌اند نگاه کنید واقع‌اش این است که به لحاظ تتبع گمان نمی‌کنم که علمای خود ما در  اصول اربعمأه آن قدر کار کرده باشند چون من در همان تاریخ تدوین حدیث به تفصیل مسئلة اصول اربعمأه بحث کردم و قبلاً هم شاید مفصل‌ترین آن را که آقای جلالی، سید محمد حسین و سید محمدرضا نوشته بودند را دیده بودم، ولی واقعاً‌ کار ایشان به لحاظ تتبع کار بی‌نظیری است ولی این کار را یک طوری چیده‌اند که شما وقتی از بحث بیرون می‌آیید به جای این که موافق باشید که خبری وجود دارد موافق می‌شوید که خبری نیست یعنی خودتان این ملازمه را به آن بار می‌کنید.

آنها هیچ وقت نیامده‌اند بگویند که مثلاً حالا که کتاب وجود نداشته پس سنتی هم وجود نداشته این را اتفاقاً متأسفانه مسلمانان بار کرده‌اند. ببینید مثلاً آقای محمود ابورأید که آن دفعه هم به کار ایشان اشاره کردم و امشب هم در ضمن بحث خواهم گفت این از عبث سنت محمدیه بالأخره یکی از نتایج مستقیمی که آقای ابورأید از آنجا می‌گیرد در عدم کتابت، عدم حجیت است. می‌گوید اگر پیغمبر بر سنت خودش ارجی در حد حجیت قائل بود می‌نوشت و دستور به نوشتن می‌داد. نه تنها دستور نداد که (مع انکف) معلوم می‌شود این خودش هم وزنی قائل نبوده است. بعد یک برداشت خیلی غلطی از ماجرای صحیفه کرده است. گفته ما یک صحیفه‌ای داریم به نام صحیفة علی ابن ابیطالب(ع) این صحیفه علی ابن ابیطالب را که همه نقل کردند در غلاف شمشیر بوده است و بعد خود علی ابن ابیطالب‌(ع) هم فرموده‌اند که از میراث نبوی غیر از همین صحیفه‌ای که در غلاف است، وجود ندارد. آن وقت نتیجه‌ای که می‌گیرد هم مقدمه خراب است هم ذی المقدمه و هم نتیجه. نتیجه‌ای که می‌گیرد، این است که می‌گوید علی ابن ابیطالبی که از روز خردسالی که هنوز پیغمبر مبعوث نشده بود و به تعبیر خود علی ابن ابیطالب(ع) مثل شتر بچه‌ای که در کنار مادرش حرکت می‌کند همراه پیغمبر بود تا روزی که پیغمبر رحلت کرد، آن وقت میراثی که از او باید برداشته باشد، باید این قدر کم به اندازة سی چهل صفحه باشد. خوب معلوم می‌شود که خبری نبوده است. معلوم می‌شود که پیغمبر نگفته بود بنویس، نگفته بود کتاب کن. این همین طوری یک معاهده‌ای بوده و ایشان نوشته و الا نباید این اتفاق می‌افتاد.

ببینید اولاً که توجه داشته باشید فضلای ما هم خلط کردند. صحیفه‌ای که در منابع اهل‌سنت است غیر از صحیفه‌ای است که در منابع ما است. در منابع ما دو نوع صحیفه است. یک صحیفه عین همین صحیفه‌ای است که اهل‌سنت نقل می‌کنند که علی ابن ابیطالب(ع) صحیفه داشت. صحیفةُ العلیٍ هم به آن می‌گویند، صحیفة النبی هم به آن می‌گویند و در غلاف شمشیر بوده است و همه اینها هم محتوایش را نقل کرده‌اند که می‌گویند روایات مربوط به دیات هبوک بوده است که راست هم است. الآن آن چه را که الفوزی که از محدثان بسیار پرکار و محقق اما سنتی و گاهی کله گرد مصر است اما آدمی فاضل هم است این آقا زحمت کشیده است و جمع کرده است. جمع کرده صحیفةُ العلی ابن ابیطالب(ع) دراسه توثیقیه مبکره. ما خودمان هم این کار را نکرده‌ایم. ایشان جمع کرده است. با تحقیقات و تعلیقات و تفسیراتی که آورده است در حد یکصد و هفتاد یا هشتاد صفحه است. مجموعه روایات هم به شصت روایت هم نمی‌رسد چهل هشت یا این حدود روایت است، این یک صحیفه است که در منابع ما هم است. یعنی از امام باقر(ع) دربارة این صحیفه روایت داریم. یک صحیفة دیگر در روایات ما است که آن صحیحه با کتابُ علیٍ با جامعه با کتاب النبی یکی است. آن صحیفة بعدی با توجه به وصفی که در روایات ما شده است که هفت اسم هم دارد آن همان صحیفه‌ای است که امام علی(ع) وقتی از آن سخن می‌گوید می‌گوید مثل رول شتر می‌مانده است، پیچانده بودند مثل رول شتر بوده است و بعد می‌گوید هفتاد ذراع بود. این وصف هم مال کتابُ العلیٍ است، هم مال صحیفةالعلی، هم مال جامعه‌ای است که کنار جفر نوعاً قرار می‌دهند که اشتباه است.  این صحیفه غیر از آن صحیفه‌ای است که در منابع اهل‌سنت است. این را دوستان و فضلای ما گاهی خلط کرده‌اند. آقای نجمی در همین مقالاتی که در یک مقاله یا دو مقاله در شماره‌های اول مجله علوم حدیث نوشته بود این را خلط کرده بود. یکی از فضلای اصفهان هم صحیفة العلیٍ را، کتابٌ‌‌العلیٍ را فهرست کرده بود، منقولات باقی مانده را گفته بود در شمارة بعدی کتاب‌ٌ ‌العلیٍ را در منابع اهل‌سنت فهرست می‌کنیم، این اشتباه کرده بود که در شماره‌های بعدی هم خبری نشد. اصلاً مطلقا در منابع اهل‌سنت ما از کتابٌ العلیٍ خبری نداریم. آنجا در صحیفه است، این صحیفه را آن بنده خدا با کتابٌ علیٍ اشتباه کرده بود. آن کتابٌ علیٍ که در منابع ما است همین صحیفةٌ‌العلیٍ است که اینها قاطی شده است.

پس اولاً آقای ابورأید توجه داشته باشد که مجموعة آن چیزی را که علی(ع) نوشته است. و از پیغمبر اکرم(ص) املا کرده است حالا غیری از حواشی مصحف که آنجا هم ما یک اعتقاد خاصی داریم و داستان دیگری دارد این صحیفه‌ای نیست که در منابع اهل‌سنت است که حالا بگوید که چون این قدر مطلب است این هم چیز متنابهی نیست پس نتیجه می‌گیریم که پیغمبر اکرم(ص) امر به کتابت نکرده بود و برای حفظ میراث هم این امر را نکرده بوده است نتیجه‌ این است که خود پیغمبر برایش وزنی قائل نبوده است. پس می‌بینید که آن پیش و این پس یکسر خراب است.

بعضی دیگر هم همین نتیجه را گرفته‌اند. یعنی همین آقای ابراهیم فوزی که غیر از رأفت فوزی است. این آقای ابراهیم فوزی ایشان در لبنان است و حاکم شرع مسایل خانوادگی است ولی آدم فاضلی است. ایشان یک کتابی به نام توثیق سنه که اتفاقاً توثیق سنه نیست اسمش این طوری است. ایشان هم از عدم کتابت به عدم حجیت رسیده است و بر این باور رسیده است که چون پیغمبر دستور به کتابت نداده است و نهی از کتابت کرده است و امر به کتابت هم نکرده است پس معلوم می‌شود که خودش به سنت خودش در حدی که برای مسلمانان مبنا و مصدر تشخیص باشد موافق نبوده است. برادر بزگوار شیعه ما آقای یحیی محمد که من براساس تصریحات خود ایشان می‌گفتم که ایشان شاگرد آقای صدر است. چون یک جایی نوشته است که من شاگرد آقای صدر هستم و یک کاری هم دربارة آقای صدر کرده است. دربارة اصل مسائل اسلامی هم کار کرده است قلم خوبی دارد، نوشته خوبی دارد، بعضی از نوشته‌هایش هم در ایران ترجمه شده است. یک کارش هم اخیراً آقای ژرفا ترجمه کرده است و پژوهشگاه هم چاپ کرده است. این کتاب مشکلات الحدیث ضمن این که کتاب قابل مطالعه‌ای است. دو فصل است یک فصل آن مشکلة الحدیث السنه است و یکی مشکلة الحدیث الشیعه است. ایشان هم در قسمت اول رفته به نظریة نهی از کتابت، نهی از کتابت را پذیرفته که پیغمبر از کتابت نهی کرده است و گر چه که خیلی با صراحت نمی‌خواهد بگوید ولی می‌خواهد نشان بدهد که ماجرا همین است. چون کتابت نشده است و پیغمبر نهی از کتابت کرده است پس... .

آقایان دیگر هم کمابیش این کار را کرده‌اند مثل همین آقای ابن‌غِرناس یا غَرناس که آن دفعه من اسمش را بردم که من تقریباً مطمئن هستم و سؤال هم کردم که این باید اسم مستعار باشد. در این روزگار امروزی که کسی دیگر ابن‌غرناس اسم نمی‌گذارد. من به ناشرش گفتم که ناشرش همین منشورات الجمل است. این منشورات الجمل هم در بغداد است، هم در آلمان. ضمن این که ناشر بسیار بسیار مهمی است به لحاظ چاپ منابع خیلی مهم، مرز اما ندارد هر چیز گیرش بیاید چاپ می‌کند. دو سال پیش کتاب‌های سید محمد را چاپ کرده بود و ؟؟؟ چاپ کرده بود و آورده بود که ما هم خریدیم. کارهایش خیلی کارهای سنگین است ولی یک چیزی هم در نقد وهابیت هم امسال چاپ کرده بود که آن هم قابل توجه بود ولی این طوری است دیگر. من از این آقا سؤال کردم که این ابن‌غرناس کجایی است؟ گفت: سعودی است. ولی جالب است یک نفر در سعودی الآن هم همانجا بنشیند. گفتم: سنی است، گفت: بله. گفتم کجا می‌نشیند گفت در شرقیه. الآن هم در شرقیه زندگی بکند. گفتم این اسم مستعار است گفت بله. گفتم اسم دقیقش را می‌گویی که گفت اجازه بدهید که نگویم. آثار ایشان از یک جهاتی بسیار خواندنی است. که بعداً اشاره خواهم کرد ولی مهم‌ترین کارش همان الحدیث و القرآن است. یک سنت الاولین دارد، یک اقصص القصص دارد، کتاب‌های متعددی دارد. ولی در آن الحدیث و قرآن، در همان آغاز کار تصریح می‌کند که این که پیغمبر نهی از کتابت کرده است و امر به کتابت نکرده است، معلوم می‌شود ماجرا چیست. با این حال آن کتاب کلاً یعنی حدود هفتصد صفحه نقد مسلم و بخاری بر پایه قرآن است و نقد کافی بر پایه قرآن است. ولی جالب است که این آقا نقد کافی‌اش هشتاد و چند صفحه است و بقیه ششصد و چند صفحه نقد بخاری و مسلم است و آن چه را که از کافی نقد کرده است یک نصف بیشترش چیزهایی است که مبنایی است مثلاً مغیبات را نقد کرده است یا روایاتی را که مثلاً ائمه علم غیب می‌دانند را نقد کرده است. که آن هم مبنایی است که ما با مبنا معتقد هستیم و آن هم با مبنا معتقد نیست. این هم یک کمی نشان می‌دهد که حالا من نمی‌خواهم بگویم کافی خیلی نظیف است ولی بالأخره نشان داد که زیر این آسفالته بود نظیف‌ترین کتاب حدیثی است که بالأخره این آدم داشته کافی را نقد می‌کرده که این اتفاق افتاده است.

از اینها بنده می‌خواهم عرض کنم که فضلای اهل‌سنت یک بخش قابل توجهی از آنها، عدم حجیت را از خود کار پیغمبر نتیجه گرفتند. چون نهی کرده ولی امر نکرده است. اما یک عدة دیگر خیر، از اساس اصلاً معتقد هستند که پیغمبر جایگاهش، جایگاه تشریع نیست مثل همین القرآنیون که البته اینها هم  خیلی زیاد نیستند. این اتفاق که افتاد در پی آن مطالعات اهل تبشیر یا اهل استشراق یک مرتبه این حضرات متوجه شدند که برگ را آب برده است. بلند شدند و تلاش کردند، تلاش‌ها خیلی خوب است برای اینکه خدا رحمت کند مرحوم آقای مطهری یک وقتی فرموده بودند که ناخنک‌های متکلمین به آرای فلاسفه از اهم عوامل فربهی فلسفه است. خوب است دیگر یعنی وقتی کسی یک لگد می‌زند شما آسیب می‌بینید، مواظب می‌باشید که لگد بعدی نیاید، یا اگر آمد ترمیمش بکنید. اینها از این لگدها پا شدند که کار انجام بدهند. من این فهرست را نمی‌خواهم عرض بکنم چون طولانی می‌شود ولی یکی دو سه تا از کارهای خیلی مهم را دل می‌خواهد که عرض کنم حالا غیر از آن دراسات فی الحدیث نبوی و تاریخ تدوینه و کار محمد حجاج، صبح صالح  تا چاپ پنجم آن. فضلا توجه داشته باشید که کتاب صبح صالح که در ایران افست شده قبل از چاپ پنجم آن است. و صبح صالح بعد از چاپ پنجم حدود دویست صفحه به این کتاب اضافه شد علوم الحدیث و مستلهم چون شما با آثار این مرد آشنا هستید که واقعاً مرد بزرگوار و مرد خوب و شریفی بود. ولی این آقا بعد از آنی که پروفسور محمد خمیدالله نسخة صحیفة حمامه ابن منبع را در اروپا پیدا کرد و چاپ کرد. با توجه به آن کتابش را بازنگری کرد که حدود دویست صفحه‌ای به آن اضافه کرد و یک بخش قابل توجهی به کتابت اختصاص داد و آخرش در آن بخش مربوط به کتابت و تدوین نوشته است که حالا بعد از این قراین دیگر سزاوار نیست که به انتظار عصر حاضر بمانیم تا برپایة اظهارات خاورشناسان دربارة آغاز تدوین حدیث داوری کنیم. چرا که کتاب‌های ما و نقل‌ها و اخبار تاریخی هیچ تردیدی را در این که حدیث در زمان رسول الله(ص) کتابت و ثبت و ضبط شده است برنمی‌تابد. این آخر نتیجه‌ای است که از آن فصل اضافه کرده‌اش می‌گیرد.

در این کارها، از جمله کار خیلی خوب که اگر کسی از فضلا چاپ قبلی را دارد خیلی باید با احتیاط مطالعه کند و این چاپ فعلی که امسال انجام شده است دلائل توثیق موکل بالسنة و الحدیث، آقای عبدالمعطی امین قلعچی این آدم فاضل و باسوادی است این را از انگلیسی ترجمه کرده است که این قدر در اسم کتاب‌ها اشاره کرده است که حساب ندارد. حالا من انگلیسی بلد نیستم که بگویم این اشتباهات از کجا سرچشمه می‌گیرد. بحارالانوار را مثلاً دحارالانوار نوشته است و همین طور دیگر شما بگیرید که اسم آدم‌ها در آن اشتباه است، اسم کتاب‌ها در آن اشتباه است. این چاپ امسال آن را که من دیدم، یعنی چاپ 2007 که امسال برای فروش آمده بود و سه سال قبل چاپ شده بود، اینجا ظاهراً یک بخش قابل توجهی از اشتباهات را حذف کرده بود. اصل رساله که مال امتیاز احمد است، رساله دکتری ایشان است و ایشان ترجمه کرده است. این هم کار خیلی مهم و کار قابل توجهی است. یک کتاب دیگر هم که من می‌خواهم اسمش آن را ببریم السنة مفطرا علیها مال آقای سالم علی هنصاوی که خوب این کتاب این است که این آدم مصری است و معلوم می‌شود که کاملاً آدم بی‌تعصبی است. چون هم به حدیث شیعه واقع نگرانه نگاه کرده است، هم به حدیث اهل‌سنت خیلی واقع‌‌ بینانه نگاه کرده است و هم از این اتهاماتی که این حضرات هم گون‌های ایشان با عنوان رفضه و غیر رفضه بر سر شیعه می‌آورند ایشان بحث را برهنه کرده است و تصریح کرده است که حدیث در شیعه از اهل‌سنت استوارتر است و شیعه بدون هیچ تردیدی بر سنت نبوی معتقد است و سنت نبوی را حجت می‌داند من دقیقاً شرح حال این آدم را نمی‌دانم که این آدم کیست ولی کتابش کتاب خیلی قابل توجه است و مطالعه کردنی است. این یک سلسله کار است که کارهای آکادمیک و تئوریک و بحث براساس دلایل، براهین و مسائلی از این قبیل است. اما یک کار میدانی که اینها انجام داده‌اند آن است که باز در ادامه عرض کردم که تلاش کردند نظیر آن فصلی که در کار آقای اعظمی بود که نشان بدهند در دورة صحابه و تابعین درست است که حاکمیت تأکید بر عدم کتابت داشت اما جریان کتابت نخوابیده بود. صحائف الصحابه و تدوین السنة نبویة الشریفه مال احمد عبدالرحمان السویان این در یک جهت این طوری است و معرفة النسخ و صحف الحدیثه مال بکر بن عبدالله ابوزید هم چنین حالتی دارد. غیر از یک بخش‌هایی که جزوات کوچک قدیمی را مثل مثلاً صحیفة عمر بن شعیب خُب این از تابعین است و بحر بن حکیم این از تابعین است که اینها هم کارهای مهمی است. این کارها را این بزرگواران کرده‌اند که چه کار کنند که بگویند نه این طوری که شما دارید می‌گویید که حدیث نوشته نشده نه این طوری نیست. در این تدوین الحدیث عند الشیعة الامامیه بدایة الموکل فی العهد الرسول و مسیرهُ حتی کلینی بصیره حتی کلینی که بنده نوشته‌ام در آنجا همان طور که هفتة گذشته اشاره کردم من هم اینجا ثابت کردم که یکی از دوستان اهل ولایت من در مشهد به من گفت که کار عبثی کرده است. چرا به کمک سنی‌ها رفتی. من اینجا ثابت کردم که حدیث سنی سنت به قرائت سنی هم سنت کتابت داشته است.

سه جریان قوی کتابت در آن جریان وجود دارد که یکی مال خود حکومت است. حکومت یک گروهی را که تا آنجایی که من در اسناد توانستم پیدا کنم دوازده نفر بوده‌اند که اینها را رسماً هم دستور می‌داد و هم آزاد بودند که هم بنویسند و هم نشر بدهند مثل مثلاً عایشه، ابوهریره، کمین داری، ابودردا بعدها، ابوموسی اشعری اینها کسانی بودند که از طرف حکومت می‌توانستند بنویسند و می‌نوشتند. یک بخش‌هایی را هم وقتی کسانی می‌نوشتند و حکومت به لای قبایش نمی‌خورد کاری نداشت. سیاست که همه جا همه چیز را نمی‌چیند. و یک جریان قابل توجه هم که این طرف بودند و اسم‌شان شیعه بود، که حالا مثلاً طرفدار علی ابن ابیطالب(ع) بودند یا بالأخره با حکومت کنار نیامده بودند اینها هم وقتی نمی‌نوشتند که همه‌اش آن چیزهایی که منقول از علی ابن ابیطالب(ع) بود را که نمی‌نوشتند، از پیغمبر هم می‌نوشتند آنها هم یک بخشش در منابع اهل‌سنت رفته است. آقای طبسی یک کتاب قابل توجهی نوشته است به نام رواة شیعه در صحاح السته که آقای امینی پسر مرحوم علامه محمد آقا می‌گفت که این چیزی که ایشان نوشته است نصف رواة هم نیست اگر تتبع بشود خیلی بیشتر از این حرف‌ها است. اینها بالأخره می‌نوشتند دیگر، خُب همین مجموعه آمده و داخل میراث رفته است. این طوری نیست که خط کشی می‌شده است که چنین و چنان. البته ما نمی‌توانیم انکار بکنیم که جریان حاکم به هر حال کار خودش را می‌کرد و حتی بعدها در دورة تابعین و یک کمی بعد از تابعین هم حتی در دورة تدوین هم کافی بود که یک کسی اسمش شیعه باشد، کافی بود اسمش کسی باشد که به معاویه طعن می‌زند یا کافی بود که اسمش این طوری باشد که به خلفا نگاه خوشی ندارد حدیثش را نمی‌گذاشتند بیاید. اگر کتاب تاریخ الحدیث نبوی دین السلطة نسخ و نسخ السلطه مال سید محمدعلی حُر را مطالعه بفرمایید این اصلاً جهت‌گیری‌اش همین است یعنی نشان داده است که این نسخ  در سایة سلطه به چه گرفتاری‌هایی مبتلا شده است. که اینها قابل انکار نیست مرحوم آیت الله احمدی میانجی در این کتاب مقامة الزهرا(س) به مناسبت یک فهرست بسیار مهم داده است که فلانی را روایتش را نقل کنید که طعن بر معاویه زده است روایت فلانی را نقل کنید چون یک چیزی علیه صحابی فلان نقل کرده است حالا خلفا هم نه.  

این مجموعه قاعدتاً یک خط‌کشی‌هایی هم داشت ولی این طوری هم نبود که دیگر در کل ماجرا بسته بشود بنابراین این ماجرایی که آقایان درست کردند که چون کتابت نبود پس حجیت هم هیچی این مقدمه مقدمة درستی نیست.

از نظر روایات ببینید الآن فضلای اهل‌سنت به خاطر این مشکلی که پیدا کردند حتی روشنفکران‌شان نه دیگر آن مثلاً کسانی که خیلی زود شمشیر را از غلاف می‌کشند، آنها هم معتقد هستند که در میان احادیث منع، هیچ حدیث صحیحُ سندی غیر از حدیث ابو سعید خُدری وجود ندارد. شما فضلا هم می‌دانید که متن حدیث ابوسعید این است؛ لاتَکتُبُ عَنی شیئاً فَمَنْ کَتَبَ عَنی شیئاً غیرالقرآن فَلیَمْهُ این متن حدیث ابوسعید است چون این روایت هم در مسلم است این حضرات گفتند که در کتاب مسلم است دیگر مسلم نقل کرده است و الا غیر از این ما حدیث صحیحُ سند نداریم. هم امتیاز احمدخان این را تصریح کرده است، آقای اعظمی تصریح کرده است محمد ابوزهر ایشان یکی از علمای سنتی سنتی دمشق است. این طوری نیست که مثلاً از کسانی باشد که حالا با مطالعات خاورشناسان درگیر باشد اینها یک تعداد قابل توجهی تصریح کردند. آقای اعظمی یک بحث قابل توجهی کرده است که گفته از قدیم از زمان بخاری و جلوتر از خود مسلم حتی جلوتر این روایت بین رفع و وقف مردد بوده است؛ یعنی کسانی که گفته‌اند این مرفوع است یعنی از پیغمبر(ص) نقل شده است بعضاً گفته‌اند که خیر مال خود ابوسعید است مال پیغمبر نیست. قرائنی که دارد مال خود ابوسعید باشید خیلی زیاد است چرا؟ ببینید مثلاً یکی این است که یک بندة خدایی آمد به ابوسعید گفت برای من حدیث پیغمبر را می‌نویسی؟ گفت که لانکتبکم ولانجعلها کلبسائه، نگفت اساساً نمی‌نویسم گفت نمی‌خواهم حدیث پیغمبر مثل قرآن بشود از این جهت خواستند بگویند که این جهت به قول شما علما جهت بیانی این حدیث نیست که ننویسید اساساً، جهت بیانی این است که لاتکتب عنی شیئاً معه القرآن غیر القرآن و اگر کسی این طور ننوشته آن را پاکش کند. قرائنش هم زیاد است. ببیند یک نکتة دیگرش هم این است؛ که شما علمای بزرگوار به تلمیذهایتان می‌گویید که عنواین ابواب خیلی مهم است و باید در این باره شما فضلای شیعه کار هم بکنید چون سنی‌ها خیلی کار کرده‌اند و اصطلاحاً به آن ترجمة‌الابواب می‌گویند. خدا حفظ کند آیت الله حسن‌زاده آملی که در درس اشارت هم می‌گفت، آنجا استجابت زیاد داشت می‌فرمودند که این عناوین وسائل‌الشیعه برگرفتة از شرایع است. حالا در این اخیراً یک رساله‌ای داشتیم تحقیق کردیم دیدیم صد در صد این طوری نیست ولی خیلی‌هایش می‌خواند و عملاً وسائل شرح فتاوی صاحب‌الشرایع است یعنی انگار که این کتاب‌ها فتاوای صاحب الرسائل است. شما می‌دانید که بسیاری از بزرگان از همین عناوین آراء کلامی کلّی استخراج کردند. درست است بعضی از ابواب کتاب مسلم عنوان نداشته است و بعد گذاشته‌اند ولی این عناوینی که بعد گذاشته شده در کتاب‌شناسی مشخص است، در شرح‌هایی که بعد نوشته شده است مشخص است. این عنوان مال خودش است یک باب مسلم برای این روایت درست کرده است یعنی یک باب مسلم برای همین روایت لاتکتب دارد. این آقا عنوان باب را نگذاشته که بابُ عدم الکتابه یا مثلاً استخبار عدم الکتابه یا ضرورت عدم کتابت، عنوان را باب تثبت کتابه گذاشته است. این نباید این طوری باشد دیگر، یک روایت هم که بیشتر ندارد. اگر چهار تا روایت می‌داشت، آنها یک طور دیگری بود شما فضلا می‌گفتید این جمع کرده است و بعد این طوری گذاشته است. نتیجه این که یعنی خود آقای مسلم هم از این روایت نفهمیده است که ننویسید، آن هم فهمیده است که بنویسید، آن هم فهمیده است که ثبت کنید. این روایت یک دعوایی در قرن اول است که در کنار قرآن بعضی‌ها یک چیزهایی را می‌نوشتند، بعضی‌ها با این مخالف بودند، این بیانیه خلیفه هم که تقریباً ما علیه آن بکار می‌بریم و یک وقتی من این را با آقای عسکری ـ رحمت الله علیه ـ  خیلی قدیم‌ها گفتم و بعدها دیدیم خیلی‌ها نوشته‌اند و در طبری هم هست. جواد القرآن عن التَفْسیر ولاتُفَسَّرُ سه چهار جور دارد الآن فضلای اهل‌سنت می‌گویند مراد خلیفه این نبود که قرآن را تفسیر نکنید در قرآن چیزی نیفزایید مرادش این بوده است که همراهش این کار را نکنید، یعنی در یک جایی ننویسید. الآن یک دعوای خیلی مفصلی که ما و فضلای اهل‌سنت داریم و خودشان هم داریم دربارة عبدالله ابن مسعود است که می‌گویند معوذتین را عبدالله ابن مسعود در مصحفش ندارد. که یحتمل بدانید که ماجرا سیاسی است. خدا رحمت کند بزرگواری را که می‌گفت سیاست پدر و مادر ندارد و عبدُه هم می‌گفت: «السیاسه و ما ادراک مع السیاسه، ذل الوجه السیاسه، اعوذ بالله من السیاسه و من کل من یکتب عن السیاسه و من کل من ینفذ عن السیاسه» آقای عبدالله ابن مسعود با اینها در افتاده بود، هر چیزی برایش می‌گفتند. آن وقت گفتند عبدالله ابن مسعود یحک المعوذتین در حالی که ماجرا این طوری نبوده است و این یحک التعوذ بوده است. عبدالله ابن مسعود فریاد می‌زده است که اعوذ بالله من الشیطان الرجیم یا اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم ننویسید و اینها گوش نمی‌دادند در تاریخ منابع اولیه آمده است که عبدالله ابن مسعود یحک التعوذ این بعدی‌ها یا نفهمیده‌اند یا خواسته‌اند نفهمند گفتند یحک المعوذتین حالا ذهبی را بخوانید ذیل ابن مسعود دو تا نسخ دارد. چه ابن مسعود می‌گفت جرد القرآن عن التعوذ دیگر ندارد المعوذتین. این معلوم می‌شود که ماجرایش این بوده است. این درگیری بوده است اینها می‌گفتند حالا مثل این روزگار شما کاغذ که در دسترس نبوده است، اینها حواشی می‌نوشتند می‌گفتند اینها بعدها مشکل درست می‌کند، این کار را نکنید. از این جهت الآن دیگر فضلای اهل‌سنت می‌خواهند بگویند این تنها روایت هم دلالت بر نهی نمی‌کند. پیغمبران مطلقا روایت دلالت کنندة بر نهی از کتابت ندرد.

خدا رحمت کند مرحوم شریعت‌زادة گلپایگانی را که تفسیر آیات الاحکام مرحوم استرآبادی را چهل جلد اولش چاپ کرده و شما فضلا حتماً‌ دیده‌اید و اگر ندید همان جلد یک را حتماً ببینید و قدرت تحقیق و تتبع و دقت در تصریح متن، پاورقی‌های بسیار عالمانه‌ای این مرد بزرگوار دارد. شاید آن زمانی که ایشان این کار را کرده است هیچ کس به این نکته توجه نداشته است. یک مقدمه‌ای نوشته در آنجا که فقه شیعه به خاطر اینکه میراث شیعه کتابت می‌شده است استوارتر است و به مناسبتی اسم کتابٌ علیٍ(ع) را برده است و در پاورقی تمام وسائل را نگاه کرده و آدرس داده که کجاها از کتابٌ علیٍ(ع) نقل شده است. آن موقع نه معجم بود نه فهرس بود،‌ نه کامپیوتر بود. یک دو صفحه آن پایین بود. یکی از فضلای خوشمزه هم نوشته که استرآبادی در کتاب آیات الاحکام خود آدرس منقولات شیخ حر را از کتابٌ علیٍ(ع)  نوشته است این توجه نکرده است که اینها صد و خرده‌ای سال با هم فاصله دارند. مرحوم استرآبادی خیلی جلوتر از آن است. این بنده خدا پاورقی کتاب را آقای شریعت‌زاده نوشته است که خدا رحمتش کند، ادامه‌اش هم چاپ نشده است. آنجا ایشان آن نکته‌ای که آن شب گفتم که امتیاز امیرخان هم گفته، ذهب هم گفته است. گفته اگر پیغمبر اکرم(ص) نصی داشت مبتنی بر عدم کتابت، عمر و ابوبکر به آن استناد می‌کردند چرا به آن استناد نکرده‌اند. وقتی از اینها سؤال شد چرا منع می‌کنید، چرا سوزاندید به دلایل دیگر، یعنی از این 9 تا توجیهی که علمای اهل‌سنت دارند 4 تا را از کلمات اینها گرفته‌اند. پس اگر پیغمبر داشت اینها می‌گفتند خوب پیغمبر ما گفته است و ما انجام دادیم به شما چه ربطی دارد. نگفتند دیگر پس معلوم می‌شود که وجود هم نداشته است.

می‌خواهم عرض بکنم که یعنی فضلای اهل‌سنت متوجه شدند و آن وقت نتیجه این شد که الآن آقایان به این نتیجه رسیدند که بگویند خلیفه منع کرده است ولی نه منع از کتابت منع از اکثار در کتابت. این کتاب خواندنی است؛ «السنة النبویه فی کتابات اعداء الاسلام مناقشتها و رد علیها» از امام سید الشربینی. این به بعضی از کتاب‌های اخیر شیعیان توجه کرده است مثل کار آقای شهرستانی مثل ؟؟؟ و همچنین کار آقای عسکری و اینها را جواب داده است. یکی از فضلای عراقی هم یک کار خوشمزه‌ای کرده است. برای اینکه به این نویسنده بگوید که بیسوادی یک کاری کرده است که البته خیلی دلالت نمی‌کند ولی گفته است. چون واقعش این است که ما خودمان فارسی‌مان مگر چطوری است. ما خوب مگر فارسی حرف می‌زنیم، خوب فارسی می‌نویسیم. این عرب‌ها اخیراً در عربی از ما بیسوادتر هستند. آقای جلالی می‌گفت در این کنفرانس اخیر مربوط به شهرستانی در بغداد رئیس کلیة‌الآداب دانشگاه بغداد در ضمن خطابت گفت با تمام قدرت گفت فِالطِبُه. گفتم من بعدش گفتم فی به این گرد گلفتی، یعنی نمی‌توانی جر بدهد. این رئیس کلیةالآداب است. آن وقت آن آقا یک خوشمزه‌گی کرده است یک فهرست سی صفحه‌ای از غلط‌های ادبی این درآورده است که مثلاً‌ اینجا مفعول را فاعل ننوشته، اینجا فاعل را مفعول ننوشته و اینجا جمله را غلط نوشته است که نتیجه بگیرد تو بیسواد هستی. ولی کتاب به لحاظ تتبع حقیقتش این است که تتبع قابل توجهی است.

علمای اهل‌سنت این یک کاری که انجام داده‌اند که بگویند حجت سرجایش است. یک کاری دیگر کردند که گفتند مگر همه چیز در کتابت است. امکان دارد یک جامعی میراثش را از غیر کتابت منتقل کند و مشکل هم نداشته باشد. برای این کار هم باید حجیت ثمّة عبدالغنی عبدالخالق را بخوانید، واقعاً‌ این کتاب بی‌نظیر است یعنی من کتابی متتبعانه و دقیق مثل این کتاب ندیده‌ام. پسرش که بعد از مرگ بابش این را چاپ کرده است می‌گوید این سی و شش سال روی میز پدرم بود، زیر و رو می‌کرد، مرتب زیر و رو می‌کرد بعدم دیگر نرسید چاپ بکند حالا من دارم چاپ می‌کنم. مثلاً یک فصل مفصلی این دارد که تعصبی که او داشته است خیلی جالب است؛ این قدر قرینه جمع کرده است که عرب اصلاً حافظه‌اش حیرت آور است. اصلاً پیغمبر لازم نبود که بگوید بنویسید، حتی اگر می‌گفت ننویسید برای این که این حافظه را خرابش نکند. کی نمی‌دانم چند تا قصیده این طوری حفظ بود، کی چند تا خطابه حفظ بود. اینها تلاش برای این بود که بگویند این حجیت است ما نگه داشتیم و مشکلی هم ندارد این جا علما در این دفاع دو گروه شدند و جالب است، برای ما هم جالب است یعنی اینها را برای تجربه هم بدانیم خیلی خوب است. یکی این است که گفتن‌ها بالأخره این حدیث‌ها است، درست هم است، ما بین الدفعتین این صحاح هم قبول است، شما هم هر چه دلتان می‌خواهد بگویید. مثل این که یک بزرگواری می‌گفت یکی از این مشهدی‌های ما به من گفت که تو می‌گویی کافی گاهی یک چیزی دارد ناپذیرفتنی بی‌خود. کافی که دربست همه‌اش قبول است بماند، امالی‌ها هم قبول است بماند، بحار هم هر چه دارد از اول تا آخر قبول است، تو خیال کردی. گفتم حالا اگر بناست تو این قدر با حماسه حرف بزنی ما اینجا حرفی نداریم ولی من الآن یک روایت به شما می‌گویم که در این بحار از ؟؟؟ نقل کرده است که یک روزی پیغمبر اکرم(ص) آمدند بروند، این به نقل‌های مختلف در زندگی حضرت زهرا(س) است. (در ؟؟؟ بعدی یک تیکه‌ای که مانده هم است، چون ؟؟؟ بعدی یک تیکه‌اش هم نمانده است. خیلی کم از آن مانده است. در همین تیکه که مانده است.) پیغمبر اکرم(ص) آمد دید که حضرت جبرئیل وارد منزل نشده است. آن روز هم قرار بود که حضرت در خانة علی ابن ابیطالب(ع) باشد، گفتند بفرمایید برویم، گفتم نه من نمی‌آیم، گفت چرا؟ گفت: نحن محاشر انبیاء؛ وارد نمی‌شویم در خانه‌ای که چیزی باشد که الآن در این خانه است. پیغمبر اکرم(ص) خیلی تعجب کرد که آخر چه چیزی و آمد گفت زهرا جان در منزل چیزی هست؟ که ایشان می‌فرماید نه خبری نیست. خود حضرت نشست روی سریر، سریر که نه تختی نبوده، دو تا سنگ می‌گذاشتند و روش هم یک کمی لیف خرما می‌انداختند همین طور که پیغمبر (ص) نشست اتفاقی دستش به سریر خورد فأذن بجر کلبٍ یک توله سگ از آن زیر در رفت و پرید. پیغمبر(ص) گفت این اینجا چه کار می‌کند؟ گفتند که ناراحت نباشید این را علی(ع) آورده است حسن(ع) و حسین(ع) گاهی با آن بازی می‌کنند. خُب این را یک پدر فلانی از بنی‌امیه درست کرده است و بعد محاسن نقل کرده است و بعد هم بحار نقل کرده است. به ایشان گفتم این آنجا هست، قبول داری؟ گفت نه دیگر این را دیگر نمی‌شود قبول کرد. آقای ابو شهبة این برادران اهل سنت از اینها، آقای مصطفی سباعی ابتدای زندگی‌اش در ادامه‌اش از اینهاست. و خُب اینها با تمام تلاش جان کنده‌اند که بگویند مثلاً همین قصة خیلی قصة وهمی که حالا در منابع ما هم البته است که حضرت موسی(ع) خیلی خیلی باحیا بود، خیلی خیلی با آزرم و با شرم بود و وقتی می‌خواست آب تنی بکند می‌ر‌فت آن گوشه‌ها، یک روز اتفاقاً رفت آنجا ذیل این آیه‌ای که من خیلی خوب قرآن حفظ نیستم که می‌گوید که پیغمبر را اذیت نکنید مثل آن روزی که یهودیان موسی را اذیت کردند، ذیل همین را نگاه کنید نورالثقلین هم دارد، برهان هم دارد، خیلی جاهای دیگر هم دارد متأسفانه متأسفانه دارند. بعد می‌گویند این موسی رفت آنجا آب تنی کند بعد لباس‌هایش را روی یک سنگی گذاشت، امان از دست این یهودیان، اینها آمدند و لباس‌هایش را بلند کردند. لباس‌هایش را بلند کردند ایشان آب تنی­اش که تمام شد آمد دید که لباس‌هایش نیست، این فلان فلان شده‌ها چون قبلاً تهمت زده بودند که موسی(ع) بدنش بعضی از جاها مشکل دارد خدا می‌خواست که به این وسیله به این نشان بدهد که ببینید چه پیغمبر خوش هیکل و خوش قیافه دارید هیچ مشکلی هم ندارد. آقا این سنگه فرار کرد لباسها روی آن، موسی(ع)‌ اینجا یک چوبی پیدا کرد، داد زد صوبی حجر، صوبی حجر این لباس‌های مرا کجا می‌بری، گوش نداد. بالأخره آمد آمد آمد تا داخل جمعیت، حالا با آن وضعیت شما تصور کنید موسی آمده داخل جمعیت و بعد که آمد دیدند موسی خیلی هم شق و رق است بعد دیگر چوب را برداشت تا توانست این سنگ را زد. حالا شما کتاب آقای ابوالشهبه، دفاعٌ ابوالشهبه نگاه کنید، دفاع السنة النبویه را نگاه کنید چه جانی کنده است که همه چیز را درست کند و بگوید که مثلاً این اشکالی ندارد. و از این طور چیزها مثلاً آن سیلی که موسی(ع) در گوش مبارک عزرائیل گذاشت. حالا ببینید آن را چطور درست کرده است. این بالأخره یک جریان است این آقایان فکر کرده‌اند که اگر سنت را همین طور نگه دارند اوضاع درست می‌شود. که این یک ماجرا است، یک ماجرای دیگری که من براساس تتبعی که دارم فکر می‌کنم که از عبدُه شروع شده است. عبدُه یک واقعیتی را می‌گوید ما با آن روبرو هستیم و آن وضع است. می‌گوید این هم که شما بیایید بگویید که پیغمبر فرمودند که بر من دروغ نبندید (حالا آن نقل ما را که آنها ندارند چون ما در نقل‌های‌مان داریم که علی(ع) فرمودند: «قد کثرة کذابة علی رسول الله فی عهده» با تمام هوشمندی هیچ وقت اهل‌سنت این تیکه را نقل نکرده‌اند این تیکه اول را نقل کرده‌اند خُب این را علی(ع) نقل کرده و معلوم می‌شود که بوده است و در روایات ما این را نقل کرده‌اند. قدیمی‌ترین روایت ما مال فضل بن شاذان است فضل ابن شاذان هم که نقل کرده است این تیکه است بعدش هم است، در کافی هم است در جاهای دیگر هم است آنها اینجا را نقل نکرده‌اند آنها فقط گفته‌اند که پیغمبر اکرم(ص) گفت که بر من دروغ نبندید «من کذبه علیه متعملا کذا» آقای عبده می‌گوید این که شما خودتان می‌گویید که این بیش از هفتاد تا طریق دارد، این روایت را با این همه طرق نمی‌شود پیغمبر(ص) این را بدون یک مبدأیی گفته باشد، بدون یک فضایی گفته باشد، حتماً یک میدانی بوده است، یک خبرهایی بوده یک اتفاقاتی افتاده است اینها گفتند خیر یک قصة کوچکی اتفاق افتاده است یک بنده خدایی در بیابان بود از قبا آمد می‌دانید این یثرب حالا مرکزیت داشت این قبایل کوچک کوچک دور و برش زیاد بودند قُبا البته وضع بیشتری داشت. آنجا یک قوم و خویشی داشت رفت سر راه که به پیغمبر سر بزند به خانة قوم و خویشش رفت. نگاه کرد دید دختر خوبی دارد. آمد گفت این دخترتان را به من بدهید گفتند نمی‌شود برو دنبال کار و زندگی‌ات. نزد پیغمبر (ص) رفت و گفت ما در بیابان داریم گوسفند می‌چرانیم، گاهی دل‌مان برای شما تنگ می‌شود نمی‌توانیم یثرب بیاییم یک چیزی از زندگی‌ات به ما بده که به او نگاه کنیم به یاد شما بیفتیم. پیغمبر(ص) عبایش را به وی داد و گفت مال تو برو. در مسیر برگشت دوباره نزد همان خانواده آمد و گفت که پیغمبر(ص) به من گفت برو خواستگاری کن و به اینها بگو که پیغمبر(ص) گفت که دختر را بدهند و نشانه‌­اش هم این عبای پیغمبر است، شما که عبای پیغمبر را می‌شناسید. پدر دختر گفت، دختر را بدهیم پیغمبر گفته است، دایی دختر که آدم زرنگی بود گفت ببینید پیغمبر(ص) در کارهای خصوصی مردم دخالت نمی‌کند، این معلوم نیست، یکی را فرستاد که بپرسد پیغمبر همچین چیزی را گفته است یا نگفته است. این آمد و پرسید و پیغمبر(ص) گفت من کی همچین حرفی زدم. آن مرد هم جای را خالی کرد و رفت. آن جا پیغمبر(ص) فرمود: «من کذب علیه متعملاً کذا». اینها می‌گویند قصه همه‌اش همین است و بیشتر از این هم نیست. عبده، احمد امین و امثال اینها می‌گویند که این، این طوری نمی‌شود بالأخره یک فضایی بوده است. و اگر چنین است ما باید مواظب باشیم و اگر چنین است ما چشمان‌مان را ببندیم و بگوییم ما صحاح داریم و در صحاح این اتفاقات افتاده این خبر نیست و باید بدانیم که این اتفاق همه جا افتاده است. اگر این طوری است نقد و بررسی را عامش کنیم. این تجدیدنظرطلبی که من عنوان آن را گذاشتم گمان کنم از اینجا شروع می‌شود بعد خود رشید رضا است و پرچم مهم‌تر دیگر مودودی است. مودودی یک کتابی دارد که من متأسفانه عربی آن را ندیدم که البته یکی از فضلای اهل‌سنت می‌گفتند که عربی‌اش اصلاً‌ ترجمه نشده است، شما اسمش را آن طور دیده‌اید. چون من در فارسی دیدم که نوشته بود الخلافة و الملوکیه ولی می‌گفت که از اردو مستقیماً به فارسی ترجمه شده است و عربی ندارد. ولی فارسی آن خلافت و ملوکیت است کتاب بسیار خواندنی است. شاید شما فضلا کم دیده باشید همان سال‌های اول انقلاب این نشری که حالا در تهران اسمش نشر احسان است آن وقت‌ها اسمش نشر پاوه بود، اینها چاپ کردند. این سلسله مقالات بود، مودودی یک مجله‌ای به نام ترجمان قرآن داشت که در همان جا تفسیر هم می‌نوشت که حالا تفسیرش هم دارد به فارسی به نام ترجمان قرآن ترجمه می‌شود که تفسیرش هم تفسیر مهمی است. آن جا سلسله مقالات نوشت در نقد سنت به اصطلاح سنت ؟؟؟ از جمله در ادامه‌اش در این مقاله‌اش به عثمان پرید و وضع سیرة عثمان که این با وضعیت سیره پیغمبر(ص) ناسازگار بود. عنوان بحثش را هم خلافت و ملوکیه گذاشت و معتقد شد که پیغمبر(ص) خلافت داشت، ابوبکر هم خلافت داشت، عمر هم خلافت داشت، عثمان دیگر شاه بود بعد علی ابن ابیطالب(ع) خلیفه بود، بعد هم دیگر شاه بودند و دیگر خلیفه وجود ندارد لذا عنوان کتابش الخلافة و ملوکیه شد. خیلی دیگر علیه ایشان حرف می‌زنند و مقاله می‌نویسند. آن وقت ایشان آن مجموعه مقالات را به کتاب تبدیل کرده است. بعد که به کتاب تبدیل کرده است یک مقدمه برای این کتابش نوشته است گفته که شما علما به من این حرف‌ها را می‌زنید، شما در مسجد نشسته‌اید با مریدتان و کسی به شما کاری ندارد، اما من با جوانان روبرو هستیم، من دانشگاه می‌روم، من اروپا می‌روم. با من حرف می‌زنند می‌گویند این آقا یک مرتبه چه حقی داشت که یک جا همة درآمد آفریقا را به دخترش برای عروسی‌اش داد. چه حقی داشت که همچین کاری کرد من چه کار کنم باید، از دو حال خارج نیست یا باید بگویم که آن چه که مربوط به عثمان است دروغ است یا باید بگویم راست است. اگر بگویم دروغ است خُب اینها را چه کسانی نقل کرده‌اند هم طبری نقل کرده است، هم ؟؟؟ ، ابن کثیر نقل کرده، ابن اثیر نقل کرده است و... آن وقت جوان به من می‌گوید که آن قسمت‌هایی که از پیغمبرتان نقل کرده است، از سیره‌هایش نقل کرده، از شخصیتش نقل کرده است، آنها از کجا معلوم درست است، آنها هم دروغ است. اگر بگویم که آن چه را از پیغمبر(ص) نقل کرده است راست است، باید بگویم این هم راست است. بعد حالا در بسته، گفت که حالا ما چیزی زیادی نمی‌گوییم که می‌گوییم اشتباه کرده، خطا کرده است ولی این کار را کرده است. سید قطب هم همین طوری است. شما اگر الاعدالت الاجتماعیه را بخوانید صحابه الآن در عربستان برخلاف آن روزهای اول که محمد قطب را هم سید قطب را علو علو می‌کردند حالا برگشته‌اند بگویند که اینها آدم‌های درستی نیستند. و حالا یک کتابی ما امسال دیدیم یکی از کتاب‌هاست النقد موجد فی رد السید قطب و عطیه محمد این دو جلد کتاب است هر چه فحش عالم است داده‌اند و مهم‌ترین هم این است که اینها به صحابه نگاه بد دارند و صحابه را نقد می‌کنند. از اینجا ماجرا شروع می‌شود و اینها حرفهای خیلی خوبی زدند اینها گفتند بالاخره اگر بخواهید که این میراث را به همین صورت که است نگه دارید نتیجه‌اش این است که همه را از دست می‌دهید. بالأخره تو اگر خودت پا شوی و بگویی که آقا این مسلم یک جاهایی‌اش خراب است، یک جاهای آن درست است. آن درست‌های آن را بگیر و خراب‌هایش را رها کن. بسیار خوب است. پرچمدار بعدی که واقعاً مهم است غزالی است. واقعاً خدا این مرد را رحمت کند مرد بزرگی بوده است. در السنة النبویه در فقه السیریه در السنة النبویه بین اهل الفقه و اهل الحدیث  و بالأخره من افراد زیادی اینجا نوشته‌ام مثل این آقای جمال البنّا برادر آن حسن البنّا ایشان از یک کتابی اسم می‌برد که من متأسفانه ندیدم و شما بزرگوارانی که اهل سایت هستید اگر این را پیدا بکنید بسیار قابل توجه باید باشد. تفسیر الامه و حقیقة سنه این کتاب را ایشان از یک مرد بسیار بزرگی که ایشان خیلی تعریفش را می‌کند از یک کسی به نام اسماعیل منصور و می‌گوید این آقا چون آدم شریفی و آدمی نبود که بخواهد میراث را خراب بکند از این کتابش یک تعداد بسیار بسیار محدودی چاپ کرد می‌دانید حدود پانصد تا چاپ کرد و به فضلا و علمای الأزهر داد که اگر یک وقتی درباره‌اش دارند بزنند ولی دیگر علما ناراحت شدند و جمعش کردند و از بینش بردند. و عرض می‌شود این آقای اسماعیل کردی که من ایشان را دیدم و می‌شناسمش و با ایشان گفت و گو کردم که آدم جالبی است و احتمال می‌دهم سعودی الاصل نباشد. در سوریه من ایشان را دیدم. این کتابش را نگاه کنید خیلی جالب است تفقید قواعد النقد متن الحدیث دراسه تطبیقی علی بعض احادیث صحیحه، ایشان آمده گفته که ببینید این آقای ابن تیمیه گفته که اگر حدیث با این قاعده نسازد باطل است ابن قیم این را گفته است، ابن حجر این را گفته است و از افراد قابل قبول یکسری قاعده درست کرده است. گفته خیلی خوب حالا این حدیث مسلم با این قاعده نمی‌سازد، این حدیث بخاری با این قاعده نمی‌سازد، اینها را خودتان گفتید. بعد آن مقدمه را نوشته است. این یک جریان تجدیدنظر طلبی است که روز به روز هم در جهان اهل سنت زیاد می‌شود که این آقای ثامن استانبولی یکی از اینهاست که آدم جالب توجهی است. من تقریباً یک بخش قابل توجهی از آثار اینها را در آن مقاله معرفی محتوایی کردم ولی بعد از آن مقاله هم به افراد زیادی دست پیدا کردم که اینها معتقدند که سنت باید حفظ بشود، این میراث باید حفظ بشود، این میراث میراث با ارزشی است ولی به شدت باید پالایش بشود حتی بخاری و مسلم و آخرین سخنم این است که من گمان می‌کنم حتی البانی هم این را معتقد بوده است. البانی سلفی است و محدث هم است، متکلم هم نیست و آدم بسیار بسیار نقاد و قوی بوده است گاهی هم نسبت به روایات شیعه حرف‌های بی‌ربطی دارد ولی اخیراً تمام صحاح را غیر از این دو تا زهاف صحاح درست کرد مثلاً صحاح السنن نسائی زهاف ولی دیگر به مسلم و بخاری دست نزد. یک کار دیگری کرد و آن این که یک طرحی ریخت که پولش را این عبدالمحسن ترکی که خودش یک مؤسسة بزرگی دارد و یک وقتی وزیر عربستان بود وزیر مخابرات عالیه بود ایشان پولش را می‌داد یک چیزی درست کرد به نام المعجم فی صحیح و الحسان. در این صحیح الحسانش گرفت که تمام کتاب‌های اهل سنت را بریزد و بعد پالایش کند صحیح الحسان فقط بیاورد و آن وقت براساس ابواب الفقه می‌آورد. و آن وقت شما کتاب الطهاره‌اش را اگر نگاه بکنی و صلاه را ببینی بخش قابل توجهی از روایات مسلم و بخاری را نیاورده است. یعنی جرأت نمی‌کرده که به صحیح بگوید صحیح صحیح المسلم. بهر حال این رویکرد به سنت در این دورة معاصر این حالت را دارد، نفی مطلق، پذیرش مطلق و تجزیه طلبی

والسلام علکیم و رحمة الله برکاته  

 

 

نگاهی نو به نسخ با رویکرد نفی آن

نگاهی نو به نسخ با رویکرد نفی آن

بسم الله الرحمن الرحیم. ابراز خرسندی می‌کنم از این‌که مؤسسه فهیم در جهت تحقیق و بررسی این گونه بحث‌ها تلاش دارد. شاید ظاهر بحث این باشد که اینگونه بحث‌ها نبش قبر بحث‌های گذشتگان است ولی در واقع اینگونه نیست. در بحثی که در دانشگاه‌ کاشان و برخی نشریات کشور داشتم گفتم که یکی از آسیب‌های جدی پژوهش‌های دینی معاصر ما کهنه زدگی از یک سو و روز زدگی از سوی دیگر است. یعنی گاهی آن طرف تاریخ مانده‌ایم و گاهی این طرف.

رویکردهای نو به حجیّت سنّت     ج1

رویکردهای نو به حجیّت سنّت ج1

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین. انه خیر ناصر و معین. «فلا و ربک لا یومنون حتی یحکموک فیما شجر بینهم». بحث از سنت و نگاه به سنت، از آن جهت برای ما با اهمیت است که سنت واقعه، نه سنت محکیه، عملاً عین قرآن است. همانگونه که در مراجعه به سرچشمه و منبع برای یافتن آموزه‌های دین از قرآن استفاده می‌کنیم، از سنت هم استفاده می‌کنیم و به همان اندازه که قرآن برای ما حجت است، سنت واقعه (یعنی سنتی که بتوان قطعاً و جزماً آن را به معصوم(ع) منسوب کرد)، نیز حجت

مطالب مرتبط

نقش امام سجاد علیه السلام در تداوم حادثه‌ی کربلا

نقش امام سجاد علیه السلام در تداوم حادثه‌ی کربلا

موقعيت حساس دوران امام سجاد بسم الله الرحمن الرحیم. قال الحسین علیه السلام «اللّهم إنّک تعلم أنّه لم یکن الذی کان منّا منافسته فی سلطان و لا التماس شیء من الفضول الحطام ولکن لنرد المعالم من دینک و نظهر الإصلاح فی بلادک»[1]. و قال الصادق علیه السلام «ارتدّ الناس بعد الحسین

فاطمه زهرا سلام الله علیها کوثر قرآن

فاطمه زهرا سلام الله علیها کوثر قرآن

امشب شب شهادت کوثر قرآن، فاطمه زهرا(س) و به تعبیر لطیف یکی از شاعران خراسانی، شب شهادت مادر فرزندان آرزو است. این شب بهانه و زمینه‌ای است برای آنکه امت مسلمان، دلدادگان به حق و شیفتگان معارف اهل‌بیت(ع) هر چه بیشتر با معارف، حقایق و آموزه‌های آن عزیزان آشنا شوند.

نقش امام سجاد (ع) در تداوم حادثه کربلا

نقش امام سجاد (ع) در تداوم حادثه کربلا

وی در آغاز گفت حقیقت این است آگاهی ما از سیره ائمه‌(ع) خیلی عمیق نیست. روزگار امام سجاد(ع) قطعا یکی از دشوارترین و تاریکترین و دهشتناک‌ترین دوران و در عین حال درس آموزترین دوران است. برای فهم این مسئله باید برگردیم به قبل از حادثه عاشورا و آن 50 سال را سیر کنیم تا بفهمیم امام سجاد (ع) چه کرده است.