موسسه فهیم

خلاصه ها

نظریه پردازی , تاریخ و سیره ,

نقش امام سجاد علیه السلام در تداوم حادثه‌ی کربلا

بسمه تعالی

موضوع: نقش امام سجاد علیه السلام در تداوم حادثه‌ی کربلا

نظریه پرداز: حجت الاسلام والمسلمین محمد علی مهدوی راد

18/9/91

 

موقعيت حساس دوران امام سجاد

بسم الله الرحمن الرحیم. قال الحسین علیه السلام «اللّهم إنّک تعلم أنّه لم یکن الذی کان منّا منافسته فی سلطان و لا التماس شیء من الفضول الحطام ولکن لنرد المعالم من دینک و نظهر الإصلاح فی بلادک»[1].

 و قال الصادق علیه السلام «ارتدّ الناس بعد الحسین علیه السلام إلا ثلاثة ... ثمّ إنّ الناس لحقوا و کثروا»[2] .

خداوند بزرگ و منان به نورانیت قرآن دل‌های ما را منور گرداند و ما را به حقایق قرآن و معارف اهل بیت آشنا گرداند.

موضوع جلسه، موضوعی است که در تاریخ تشیع و خصوصاً سیره‌ی معصومان علیه السلام بسیار مهم و اساسی است؛ یعنی نقش سید ساجدان و زینت عابدان، حضرت علی بن الحسین علیه السلام در تداوم اهداف و جهت‌گیری حادثه کربلا و عاشورا.

حقیقت امر این است که آگاهی‌های ما از سیره‌ی ائمه خیلی عمیق نیست و بعضاً سطحی است. روزگار حضرت سجاد علیه السلام قطعاً یکی از دشوارترین، ظلمانی‌ترین و دهشتناک‌ترین مرحله‌ی تاریخی تشیع است و در عین حال درس آموزترین و نقش ‌آفرین‌ترین مرحله است.

اگر بخواهیم به این حقیقت برسیم، باید به قبل از حادثه‌ی عاشورا برگردیم و به سرعت به بررسی این 50 سال بپردازیم تا ببینیم چه اتفاقی افتاده است و امام سجاد علیه السلام چه کار کرده است. لذا بحث بسیار فشرده خواهد بود و تأمل شما این گزیده‌گویی و فشردگی را جبران خواهد کرد.

پيامبر و ابلاغ ولايت حضرت علي علیه السلام

در دهم هجرت بعد از 23 سال تلاش، بیدارگری و آگاهی بخشی به ملکوت پر کشیدند. در این 23 سال که روز غدیر اوج ابلاغ ولایت است، به دفعات آینده‌ی اسلام را رقم زده بودند و ولایت امیرالمؤمنین را به صراحت بیان کرده بودند.

بر اساس تتبعی که من انجام دادم، غدیر بیست و پنجمین مورد است و پیامبرعلیه السلامص) در 24 مورد قبل از آن بحث ولايت حضرت علي علیه السلام را بيان فرمودند که گاهی 2 نفر، گاهی 10 نفر، گاهی 40  نفر حضور داشتند و شاید بیشتر از یک مورد مانند حدیث ثقلین نداریم که 300-200 نفر حضور داشته باشند.

از این جهت حادثه‌ی غدیر، یک حادثه جدی است و بر اساس ابزاری که آن روز در اختیار بود، بنا بود که پیامبرعلیه السلامص) این حقیقت را در حد امکان به همه‌ی مردم برسانند.

به وحی الهی جریان حج را رقم زدند و به تعبیر امام صادق علیه السلام پیام، سفیر و مبلغ فرستادند. در هر آبادی که اسلام به آن وارد شده بود، افرادی را با این پیام فرستادند که این حج حساس است و هر کسی می‌تواند بیاید.

همچنانکه ابن اسحاق گفته این حج، حج بلاغ است و اساساً این حج شکل گرفته است تا ولایت ابلاغ شود. لذا من فکر می‌کنم این  مَا اُنْزِلَ  نه آن چیزی است که غالباً عالمان شیعه گفتند و نه آن چیزی است که برادران اهل سنت می‌گویند؛ یعنی یا أیّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنْزِلَ.[3] بعد از پیامبر اکرم حادثه دگرگون شد و اینطور هم نبود که خلق الساعه شود.

عبدالله علائلي و مسأله غدير

عبدالله علائلی که فی حد نفسه ادیب است و مدرسه‌ی علائلی در مدرسه‌های ادبی قرن چهارده یک مدرسه‌ی شاخص است، مورخ و خطیب هم است و یک کتاب لغت و شاید صدها سخنرانی در رادیو لبنان دارد. علمای اهل سنت بعضاً گفتند او رافضی است، برخی هم گفتند او ملحد است و این به خاطر برخی از نکاتی است که این عالم داشته است.

در یکی از سخنرانی‌ها روز غدیر در لبنان، نکته‌ای بیان کرده که شیخ محمد جواد مغنیه آن را مکتوب کرده است. ایشان در «تجارب»، «منها و هناک» و «الشیعه المیزان» مشخصاً با تاریخ نقل کرده که آقای علائلی در رادیو لبنان گفتند: «من أنکر الغدیر فقد أنکر الإاسلام من أساسه». این داوری، داوری خیلی حساسی است.

مصری‌ها از ایشان دعوت کردند که در شب عاشورا در الازهر سخنرانی کند. مصر در 50-40 سال پیش واقعیتی غیر از واقعیت امروز داشت، هرچند که آنها هنوز هم دوستدار اهل بیت هستند. ایشان در آنجا سخنرانی می‌کند و بعداً خودشان آن را بازنویسی می‌کنند و کتاب «سموّ  المعني فی سمو الذات» را می‌نویسند.

این کتاب خیلی قدیمی است و محمدباقر کمره‌ای آن را ترجمه کرده است. به این کتاب یک تاریخ را ضمیمه می‌کند و یک چیز ادیبانه‌ای هم به نام «ایام الحسین» می‌نویسد که مجموعه‌ی آن «تاریخ الحسین» یا «الإمام الحسین» شده است. کتاب بسیار خواندنی است و مشخصاً از صفحه‌ی 27ـ34 خیلی صریح و به سرعت برای اینکه به علت وقوع حادثه‌ی کربلا برسند، به سال‌های آخر حیات پیامبر می‌پردازند و می‌گوید: بر اساس آنچه که پیامبر بارها فرموده بودند: «إنّي قد دعيت ویوشک أن اُجیب»[4] و پیام قرآن که إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَيِّتُونَ[5] می‌دانستند که پیامبر هم بالاخره خواهد رفت. لذا جریان‌ها شروع به برنامه‌ریزی برای آینده کردند.

تعبیر ایشان این است که 5 حزب در آستانه‌ی رحلت پیامبر مشغول برنامه‌ریزی برای آینده هستند و مشخصاً اسامی آنها را بیان می‌کند.

اینگونه نبود که بعد از این همه تلاش پیامبر، یک مرتبه وضعیت دگرگون شود. از این جهت شعار انصار که مي‌گفتند «منّا أمير و منکم أمير»[6] تکیه بر چنین واقعیتی دارد. گاهی هم به انصار توهین کردند که چرا صحنه را خراب کردند، ولی آنها با توجه به چیزی که می‌گذشت می‌دانستند که چه اتفاقی می‌افتد.

آقای دکتر ابراهیم بیضون، این مورخ عالی قدر شیعی، یک کتابی بنام «الانصار» دارد و توضیح داده است که چرا انصار در آنجا این شعار را دادند. چون آنها می‌دانستند، قبلاً هم پیامبر گفته بود و آنها بر این باور بودند اگر امیرالمؤمنین بیاید مشکلی ندارد و اگر نیاید حداقل یک جاپایی برای خود بسازند. اگر بنا است که علی نباشد «منّا أمير و منکم أمير» ولی این‌گونه نشد.

بالاخره جامه‌ی خلافت را کسی به تن کرد که شایستگی آن را نداشت. همه‌ی سیاستمداران هوشمند می‌دانند که اگر بنا باشد جای پای سیاست را محکم کنند، باید ثقافة را هم در جهت سیاست بکار بگیرند، وگرنه نمی‌شود، کودتا یک شبه انجام می‌شود، ولي اگر پایه‌های آن بر اساس ذهنیت و فکر مردم شکل نگیرد، شخص دیگری بلافاصله بعد از او کودتا می‌کند.

قصه قلم و کاغذ

اینها با توجه به برنامه‌ریزی‌هایی که داشتند، کارها را انجام می‌دادند. لذا در آستانه‌ی رحلت پیامبر غوغا آفرینی کردند و نگذاشتند پیامبر اکرم آن مطلب را بنویسد.

مرحوم شرف الدین از قول یکی از علمای بزرگ اهل سنت می‌نویسد: «با اشاراتی که پیامبر داشتند، به صراحت مشخص بود که چه چیزی می‌خواستند بنویسند و همه می‌دانستند که جامعه‌ی آن روز غیر نص را بر نمی‌تابد».

مرحوم شریعتی یک تحلیل مهمی دارد و آن اینکه شورا بلحاظ جامعه‌شناسی فضای فکری آن روز، کاری از پیش نمی‌برد که پیامبر بخواهد امور را به آنها واگذار کند. لذا ابن تیمیه که ایدئولیک اسلام اموی است، به صراحت در مجموعه‌ «المجموعه السابعه» که از او چاپ شده به صراحت می‌گوید: «پیامبر بعد از خود نص بر ولایت، امامت و خلافت ابوبکر کرده است و آن کلام ابن عباس که می‌گوید: «وای از آن روز، وای از آن روز» پیامبر در آن روز در بستر می‌خواست نام ابوبکر را بگوید که نهایتاً اینگونه نشد.»

منع کتابت حديث

پس آنها دست به کار شدند و اولین جایی که دیدم صراحتاً این نکته آمده است، تصریح مرحوم استاد محمدتقی شریعتی در کتاب «خلافت و ولایت از دیدگاه قرآن و اهل سنت» است که به نظر من هنوز هم این کتاب بی‌نظیر است.

ایشان در این کتاب به صراحت می‌نویسد: «وقتی که آنها در آستانه‌ی رحلت پیامبر، نگذاشتند پیامبر آنچه که آینده را صراحتاً رقم می‌زد، بنویسد، بعد از یک مدت دیدند که در بیان مردم، سخنانی از پیامبر است که به صراحت همان موضوع را تأیید می‌کند و لذا اصل را بر این گذاشتند که کلام پیامبر را برچینند و ماجرای منع کتابت پیش آمد.»

منع کتابت حدیث و نشر حدیث مسئله‌ی بسیار حساسی در تاریخ اسلام است، البته اینگونه نبود که اصلاً نوشته نشده باشد، خود علمای اهل سنت این مطلب را اذعان کرده‌اند، اما آخرین تلاش آنها این است که بگویند عمر جلوی تکثیر احادیث را گرفت نه اینکه جلوی نشر حدیث و کتابت را گرفته باشد.

اهداف منع کتابت

استاد محمد تقي شريعتي به صراحت بیان می‌کند: «منع کتابت به خاطر این بود که جایگاه علی بن ابی طالب7 و اولاد ایشان و به تعبیر صحیح‌تر برای جلوگیری از اینکه ایشان زعیم سیاسی شود و مرجعیت دین را برعهده بگیرد، باید مستندات آن از بین برود.»

بعد از ایشان هم مرحوم شرف الدین و علامه عسگری این نکته را گفته‌اند. من دو نکته بر این مطلب اضافه کرده‌ام که البته هر دوی آنها را از اشارت بزرگان گرفته‌ام و آن را تفصیل دادم.

آیت الله حاج عبدالهادی فضلی در «تاریخ التشریحات الاسلامی» مشخصاً می‌گویند:

«یکی دیگر از عواملی که باعث شد منع کتابت شکل بگیرد، استوارسازی پایه‌های مکتب رأی و اجتهاد بود.»

البته منظور از آن این اجتهاد فعلی نیست، بلکه همان اجتهادی است که حضرت علی هم با آن برخورد کرد. آنها می‌خواستند در هر حادثه‌ای که پیش می‌آید از طرف خود بر اساس مصلحت اندیشی، چیزی بگویند. این امر از دید متفکران اهل سنت مخفی نیست، نهایتاً توجیه اجتماعی می‌کنند و آن را به ذهنیت روشنفکرانه‌ی خلیفه‌ی دوم ارجاع می‌دهند.

آقای احمد امین می‌گوید: «خلیفه با توجه به روح نص اجتهاد می‌کرد.»

یا شخص دیگری می‌گوید: «خلیفه با توجه به ملابسات و برداشتن ملابسات و رفتن به روح نص اجتهاد می‌کرد، ولو در تفاوت با نص.»

آقای خالد محمد خالد می‌گوید: «خلیفه ولو در تناقض با نص، برای رسیدن به آن چیزی که می‌خواستند اجتهاد می‌کرد».

حالا اگر این اجتهاد را انجام می‌دادند، اما در بیرون نصی وجود می‌داشت، بلافاصله مردم نص را جلوی او می‌گذاشتند و نمی‌گذاشتند کار پیش رود، لذا باید نصوص پیامبر از بین می‌رفت.

نکته‌ی سوم که به نظر من مهم است، این نکته‌ای است که سعد ایوب علیه السلاماین مستبصر مظلوم مصری که کتاب «معالم الفتن» او کتاب بی‌نظیری است) به آن اشاره می‌کند. او مي‌گويد: «نصوص پیامبر را برچیدند تا معلوم نشود هویت اشخاص چیست.»

نه فقط علی علیه السلام یا رقیب او، بالأخره پیامبر درباره‌ی سلمان، اباذر، مقداد و هر کسی که شایسته بود و همچنین درباره‌ی مروان و هر کسی که ناشایسته بود، حرف زده بودند. اگر بنا بود که مردم بدانند مروان وزغ بن وزغ است و اگر می‌دانستند آنها جزء شجره‌ی ملعونه هستند، کاری پیش نمی‌رفت.

قاسم بن سلام خطبه‌ای را در «الانوار» نقل می‌کند که مرحوم علامه امینی هم آن را در «الغدیر» آورده، اما خیلی کم به آن توجه شده، در حالی که خطبه‌ی بسیار مهمی در تحلیل جریان‌های صدر اسلام است. عمر از یک جنگی بر می‌گشت و در یک منطقه‌ی جغرافیایی بنام جاویه اطراق کرد. خلیفه نماز خواند و بعد از نماز هم برای مردم کمی صحبت کرد و گفت: «چرا هر شخصی از من مسأله می‌پرسد؟ از این به بعد هر کسی دنبال فقه است، سراغ فلانی برود، فرائض می‌خواهد، دنبال زید بن ثابت برود، هر کس دنبال معاد است، سراغ فلانی برود و اگر پول می‌خواهد پیش من بیاید؛ چرا که «إنّ الله جعلنی قاسماً و خازناً». از این به بعد کسی حق ندارد از من سؤال کند و هر کس سؤال کند من او را ادب خواهم کرد.»

از آنجا به بعد هر کسی از او سؤال می‌کرد، حداقل به او یک شلاق می‌زد و نمی‌گذاشت کسی از او سؤال کند.

اینها اتفاق افتاد، اما بالاخره جامعه یک خوراک ذهنی می‌خواهد. من این تعبیر را از استاد محمدتقی شریعتی شنیدم که می‌گفت: «25 سال همه‌ی درها را بستند، جز دری که به نفع خودشان باشد و علیه علی و طرفداران او باشد». و این همان قصه سعدی در گلستان است که سگ‌ها را رها کردند و سنگ‌ها را بستند. مردی وارد دهی شد، زورگویی بالای ده ایستاده بود و گزمه‌های او رفتند تا آن مرد را بزنند و سگ‌ها را به طرف او رها کردند. وقتی که خم شد سنگ بردارد و سگ‌ها را بزند، زمین یخ بسته بود و نمی‌توانست سنگی بردارد و لذا گفت چه مردمان نامردی هستید، سگ‌ها را رها کردید و سنگ‌ها را هم بستید.

این قصه، قصه‌ی عجیبی است؛ یعنی از این طرف رها و از این طرف دهان‌ها بسته است تا اینکه به سال 61 هجری رسید. اینکه می‌گویند بالأخره معاویه ظاهر را حفظ می‌کرده است، حرف است. بنده تردید ندارم این عبارتی که از امام حسین علیه السلام نقل شده است که «به امام گفتند قیام کنید و امام گفت تا معاویه هست، قیام نمی‌کنم، چون بین ما و او عهدی است» از دروغ‌های تاریخ است، چون عهدی نبوده است. معاویه بلافاصله عهد را از بین برد، خطبه‌ی منا و نامه‌ی امام حسین علیه السلام به معاویه نشان می‌دهد که اینگونه نبوده است.

وقتی امام در مدینه حرکت می‌کند، به امام یورش بردند. امام می‌فرماید: «و علی الاسلام السلام»[7] یعنی فاتحه‌ی اسلام خوانده شده است. یکی از اهداف بلند امام همین جمله‌ای است که «ولکن لنرد المعالم من دينک»[8] یعنی همه‌ی آن مسیرهایی که طرف حق را نشان می‌دهد، از بین رفته است و من باید آنها را اصلاح کنم.

حديث ارتداد بعد از امام حسين علیه السلام

مهم‌تر از همه‌ی اینها، این جمله‌ی امام صادق علیه السلام است، که برخی از فضلای اهل سنت و حتی برخی از علمای خودمان گفته‌اند: «بعید است صادر شده باشد» و آن اینکه «ارتد الناس بعد الحسین إلا ثلاث» همه مرتد شدند جز 3 نفر یا 5 نفر یا 7 نفر. برخی از فضلای اهل سنت گفته‌اند چنین چیزی ممکن نیست.

بر فرض اینکه بگوییم بنی هاشم خروج تخصصی داشتند، بالأخره باز هم از 7 نفر بیشتر بودند. یکی از آیات عظام عالی قدر خود ما گفتند: «بعید می‌دانیم که این روایت صادر شده باشد.» بعضی از استادان قم طوری تاریخ را تحلیل می‌کنند و می‌گویند «واقعاً اینگونه بوده است و آن روایت بعد از پیامبر هم که «ارتد الناس...» اینگونه بوده است.»

ارتداد سياسي نه اعتقادي

به نظر من یک قرینه‌ی خیلی مهم در این نکته است و برخی از اعلام دیگر هم گفتند که این ارتداد، ارتداد سیاسی است، نه ارتداد اعتقادی. نه اینکه مردم نماز نمی‌خواندند یا روزه نمی‌گرفتند. اکثر آثار ثعالبی نیشابوری جُنگ است، ثعالبی‌ها زیاد هستند، مراد من ثعالبی ادیب است، او یک کتابی بنام «صغار القلوب» دارد که کتاب پر نکته‌ای است.

عبیدالله بن سلیمان از سیاستمدارن مهم دوره‌ی عباسی است و یک وزیر کاردانی است، او گفته است: «إنّ قتل الحسین أشد ما کان فی الإسلام علی المسلمین؛ لأنّ المسلمین یأسوا بعد قتله من کلّ فرج یرتجونه و عدل ینتظرون» یعنی تمام امیدها از بین رفت و این تکان، چنان تکانی بود که به قول معروف همه به گاراژ زدند و لذا نمی‌توان کاری کرد.

همه‌ی صحابه و همه‌ی تابعین با این ضربه خفقان گرفتند. حالا حضرت سجاد علیه السلام در این فضا است. آن حادثه‌ای که بعد از پیامبر اکرم اتفاق افتاد، برای این بود که دین در قالب امامت ادامه پیدا نکند. امامت یعنی اینکه کسی در جایگاهی قرار گرفته است که هم زعیم سیاسی است، هم مرجع دینی است و از همه مهم‌تر الگوی تربیتی جامعه است. پیامبرعلیه السلامص) هم امام است. انبیا هم امام بودند. جریان خلافت تلاش کرد تا این محتوا از دست آن کسی که در رأس هرم می‌ایستد، خالی شود؛ مثل خلیفه که گفت «إنّ الله جعلنی قاسماً و خازناً».

به همين جهت است که معاویه به علی علیه السلام نامه می‌نویسد، این نامه در «الغارات» است و نمی‌دانم که آیا آقای محمودی آن را در «نهج السعاده» آورده است یا نه؟ کتاب «الغارات»، کتاب بسیار مهمی است.

معاویه به علی علیه السلام نامه نوشته است: «اینکه مدام می‌گویی من خلیفه و جانشین فلانی هستم، خب باش.» معاویه چند آیه برای مردم خواند و رفت.

امام علی علیه السلام به این نامه جواب داد و یکی از فضلای عراقی این نامه‌ها را جمع کرده است. امام در پاسخ نوشتند: «اما اینکه درباره‌ی پیامبر چنین گفتی، در واقع انکار همه‌ی انبیا است: «ألا انّ محمداً کان نبیاً رسولاً زعیماً إماماً». تکیه بر «امام» در فرهنگ شیعه مهم بود.

حضرت امام صادق علیه السلام در منا جمعیت را جمع کردند و دستور دادند افراد مهم جمع شوند و بعد بالای یک بلندی رفتند. در واقع ائمه به ما درس موقعیت‌شناسی می‌دهند، همه‌ی ائمه غیر از امام حسن عسگری که به مکه نرفته است، از منا استفاده کردند، ائمه از این تجمع استفاده کردند. امام بر بالای یک بلندی رفتند و بعد فرمودند: «ایها الناس کان رسول الله اماما و بعده علی بن أبی طالب إ‌ماماً و...» تا اینکه به امام محمدباقر علیه السلام رسید که فرمود: «محمد بن علی کان إماماً و بعده هَ» راوی می‌گوید: «من از فردی پرسیدم، این هَ چه بود؟ گفت این به لهجه‌ی فلان قبیله یعنی «أنا»، من امام هستم.»

امام حسین علیه السلام در آن نامه فرمودند: «امام کسی نیست جز اینکه عامل به قسط باشد، حادث نفسه فی ذات الله باشد و داعی به دین الله باشد».

این مجموعه تلاشی است که از حضرت علی شروع می‌شود. اینکه جامعه قطبی داشته باشد که همه‌ی نشاط‌ها، حرکت‌ها و جریان‌ها حول آن بچرخد. این آهنگ کلی حرکت ائمه: است. به تعبير لطیف شهید صدر: «الائمه تلوع أدوار و وحدت الهدف» ائمه یک آهنگ داشتند. با حرکت‌های مختلف می‌خواستند به یکجا برسند.

موقعيت زماني امام سجاد علیه السلام

حضرت سجاد علیه السلام در موقعیتی رشته‌ی امامت را به دست گرفتند که امکان هیچ گونه حرکت صریح وجود ندارد. در زمانی زمام امور را به دست گرفتند که نه خدایی که تبلیغ شده، خدای قرآن است و نه پیامبر، پیامبر قرآن است و نه امام، امام قرآن است و نه این روابط فردی انسان با خود، با جامعه و با خدا یک رابطه‌ی قرآنی و الهی است، مردم هم بریدند.

در چنین وضعیتی امام باید مفاهیم را بازسازی کند، تحریف را از دین بزداید. باید حقیقت امامت را به جای خود برگرداند، معارف را احیا کند، روح صلابت و ایستادگی را بر مردمان، حداقل بر شیعیان بدمد و معیارهای زندگی انسانی- الهی را به انسان‌ها عرضه کند. حال آنکه هیچ موقعیتی هم ندارد، پس باید چه کاری کند؟ کار امام خیلی خطیر و مهم است.

حضرت صادق علیه السلام به صراحت فرمودند: «هر آنچه از انسان‌انگاری خدا وجود دارد، مربوط به بنی امیه است و یهودیان وارد فرهنگ ما کردند.» خدا در این فرهنگ تخت، کرسی، پا، الاغ و اسب دارد و الآن این توحید با همین چارچوب در دانشگاه‌های عربستان تدریس می‌شود.

«توحید ابن خزیمه» 4 جلد است که آن را در 1 جلد خلاصه کرده‌‌اند. پیامبر چه پیامبری است؟ پیامبر هم پیامبری است که به یک زنی نگاه می‌کند و دلش می‌لرزد. از این طرف رد می‌شود و او را نگاه می‌کند. من از دوستان خواهش می‌کنم کتاب «دین السلطان» نوشتة نیازی عزالدین را بخوانند که باز هم از طرف عالمان اهل سنت تکفیر شده است.

این آقا کتاب را بر پایه‌ی مسلم و بخاری نوشته است، نه «کنز العمال» که بگویند این روایت‌ها را قبول نداریم. تئوری آن این است که سلطه، بسیاری از روایات «صحيح مسلم» و «صحيح بخاری» را ساخته و جعل کرده است.

بالأخره وقتی خلیفه می‌خواهد عیاشی کند، پیامبر او حداقل باید یک چشم‌چرانی بکند تا او بتواند کارهای دیگری بکند. وقتی چنین چیزی در مسلم و بخاری هست، خانم فاضله و متدینه‌ای مثل بنت الشادی می‌گوید: «چرا شما مردان همه چیز را مردانه فکر می‌کنید؟ بالأخره زن دلربا است، این کتاب، کتاب خوبی درباره‌ی پیامبر است.»

این کتاب می‌گوید: «پیامبر در خانه‌ی زید آمد و در زد، زینب در را باز کرد و پیامبر یک نگاهی به او کرد و گفت: فتبارک الله أحسن الخالقین[9] وقتی زید آمد، زینب به او گفت من گمان می‌کنم امروز دل پیامبر را لرزاندم، گفت از کجا می‌دانی؟ گفت وقتی مرا دید، فهمیدم.»

اين نويسنده که این مطلب را جعل کرده است، توجه نکرده که زینب دختر عمه‌ی پیامبر است. آیات حجاب سال هفتم هجری نازل شده است و ایشان قبلاً بارها دختر عمه‌ی خود را دیده است، مگر برای اولین بار بوده که او را دیده باشد که تعجب نمايد؟

غزالی شخصیت بسیار بزرگی است، اما این قصه را در احیا نقل کرده و از آن نتیجه‌ی اخلاقی هم گرفته است.

بعد امام چه امامی می‌شود؟ در چنین وضعیتی امام هم هر کاری می‌تواند بکند. آن وقت خلیفه در محراب مستانه نماز می‌خواند و دیگران اعتراض نمی‌کنند، فقط سؤال می‌کنند که چرا 2 رکعت را 4 رکعت خواند؟ خلیفه هم در پاسخ می‌گوید: من سرحال هستم و 8 رکعت را هم می‌توانم بخوانم.

نتیجه این می‌شود که این دین، دین نیست. اين همان ارتدادی است که عرض کردم.

شاگرد امام؛ یعنی یحیی بن ام طویل علیه السلامکه وقتی راه می‌رفته، نگاه دیگران را به خود جلب می‌کرده است چون خیلی با هیئت بوده و کندر می‌جویده است) در چارچوب در مسجد ایستاد و گفت: علیه السلام قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ علیه السلام [10] این را برای مسلمانانی که در مسجد نماز می‌خواندند، خواند. یعنی این دینی که شما دارید، این دین، آن دینی نیست که باید باشد.

شهید عالی‌قدر آقای حسین باقر که یک کتاب کوچک به نام «الامام السجاد» دارد، در آن کتاب ظواهر زندگانی امام سجاد را در 5 مورد بيان کرده است که تحلیل این 5 مورد خیلی مهم است:

1. امام خیلی دعا دارد، همانطور که می‌دانید هیچ امامی به اندازه‌ی امام سجاد دعا ندارد. سبک دعای امام هم فرق با بقية ائمه می‌کند.

2. امام سجاد علیه السلام تعداد زیادی برده خریده است.

3. هیچ امامی به اندازه‌ی حضرت سجاد علیه السلام انفاق ندارد. برخلاف آنچه که در ذهن ما است که بیشترین انفاق از حضرت علی علیه السلام بوده است.

4. امام سجاد علیه السلام فراونی برای حادثه‌ی کربلا بسيار گریه کرده است.

5. امام یک دوره فقه دارد و اختصاصاً کتاب حج، زهد و حقوق دارد. یکی از علما می‌گفت: «اگر شما طلبه‌ها به رسالة حقوق امام سجاد علیه السلام عمل کنید، من قسم می‌خورم که بهشت می‌روید.»

هیچ یک از دعاهای ائمه به اندازه‌ی دعاهای امام سجاد علیه السلام صلوات ندارد و این خیلی چیز عجیبی است. امام مکرراً صلوات دارد. آقای آشیخ محمد معلمی خراسانی یکی از دوستان ماست که آقای شهرستانی او را به لبنان فرستاده است و در آنجا متون شیعه را به اسپانیولی ترجمه می‌کند و بسیار موفق است و الآن هم قرآن را ترجمه می‌کند. صحیفه را ترجمه کرده است.

ایشان می‌گفت: «وقتی که ترجمه‌ی آن تمام شد، برای اینکه اشتباهی در آن نداشته باشم، آن را به سفارت آرژانتین بردم و به یک کشیش که زبان اصلی و مادری او اسپانیولی بود، دادم و گفتم فقط يکي دو تا از این دعاها را بخوان و بررسی کن که از نظر ساختاری اشکالی نداشته باشد، هر چقدر هم هزینه داشته باشد، پرداخت می‌کنم. کشیش کار را قبول کرد و گفت دو هفته‌ی بعد بیایید. بعد از دو هفته تماس گرفتم، کشیش گفت، می‌توانید دو هفته بعد بیاید، قبول کردم. بعد از دو هفته‌ دیگر تماس گرفتم، کشیش گفت، می‌توانید دو هفته بعد بیاید، قبول کردم تا اینکه 2 ماه گذشت و بعد از 2 ماه سراغ او رفتم. کشیش می‌گفت این کتاب خیلی کتاب عجیب و حیرت‌آوری است. البته خود آنها هم دعاهای قشنگی دارند و یک مجموعه‌ی آن در اصفهان چاپ شده است. کشیش می‌گفت این کتاب خیلی در من اثر کرد و من به آن علاقه‌مند شدم. لذا به بازار لبنان رفتم و دعاهای امامان دیگر را هم گرفتم.

این فرهنگ، فرهنگ خیلی لطیفی است. منتها این صحیفه چیزی دارد که دعاهای دیگر شما ندارد، می‌توانید علت آن را به من بگویید؟ گفتم: چه چیزی دارد؟ گفت صلوات زیاد دارد. این صلوات‌ها به خاطر چیست؟»

آقای حکیمی در «عینیت الجامعه» یک اشاره‌ی لطیفی کرده است. ایشان می‌گوید: «علامه امینی می‌گفتند که یک علامه مصری به من نامه نوشته که «الغدیر» انسان را به بند می‌کشاند، آدم نمی‌داند چکار کند و همه‌ی حرف‌ها درست است. اما شما یک چیزهایی هم دارید، آنها را چطور توجیه می‌کنید؟ علی بن الحسین با 4 تا دعا در مجموعه‌ی تاریخ شما، کجا ایستاده است؟ دل من خیلی به درد آمد. حرم رفتم و به دلم افتاد که صحیفه را برای او بفرستم. بعد از مدتی نامه ایشان به من رسید. در یک قسمتی از این نامة نوشته بود که اگر امام آن کسی است که باید دست بشر را در دست او گذاشت تا او را به خدا برساند، انشاء کننده‌ی این کتاب افضل آنها است.»

اگر شما یک نگاه تاریخی به صحیفه داشته باشید، با این بیان ناقص و اندکی که من داشتم، متوجه خواهید شد که کلمه به کلمه‌ی آن یک گوشه را نشانه گرفته است. امام در قالب دعا دین را بازسازی کرده است. تعبیر بسیار دقیق آقای حسن الامین که بعد هم آقای جعفر مرتضی دارد: «الامام السجاد باعث الاسلام من جدید» امام سجاد اسلام را دوباره بازسازی کرد «ان هذا المقام لخلفائک و اصفیائک و مواضع امرائک فی الدرجات رفیع التی...»

تفسير آيات در صحيفه سجاديه

بر اساس «الصحیفة الجامعه» که آقای ابطحی تنظيم کرده‌اند و کمی به آن اضافه کرده‌اند، امام سجاد علیه السلام 194 آیه را یا تلویح کرده، یا به آن اشاره کرده یا استشهاد کرده یا مقدمه قرار داده و تفسیر کرده است. و قریب به اتفاق آنها آیاتی است که در فضای آن روز وارونه ترجمه شده بود.

جامعه‌ی آن روز، جامعه جبر است و جبرگرایی فضای عجیبی است. امام علیه السلام به ماه نگاه مي‌کند و دعا می‌خواند و بعد می‌گوید: «تو با همتایت که آفتاب باشد، می‌آیی و می‌روی، برای اینکه انسان عمل بکند و با عمل خود، یا ثواب ببرد یا عقاب بکشد.» بعد امام این آیه را می‌خواند که خدا بر اساس عمل شما این کارها را می‌کند و جبری در کار نیست.

مرجعیت صحابه قطعاً ساخته و پرداخته‌ی بنی امیه است. و فضلاي از اهل سنت هم به آن اذعان دارند، در رابطه با این جمله به عنوان روايت از پیامبر«اصحابي کالنجوم بايّهم اقتديتم اهتديتم»؛ آقای ابن هضج می‌گوید: اين روايت، «مکذوبٌ مخلوقٌ مجعولٌ لا يعتني به». امام در چنین وضعیتی باید بگوید مرجعیت برای اهل بیت است، نه برای صحابه. امام یک دعا دارد.

مرحوم شرف الدین در «الفصول المهمه» گفته است: «من به برادران اهل سنت فریاد می‌زنم که نظر ما درباره‌ی اصحاب همین دعای امام سجاد است و ما غیر از آن چیزی نمی‌گوییم.»

امام اول وصف خدا می‌کند ـ همه‌ی دعاهای امام وصف زیبا و دلپذیر خدا است ـ بعد امام می‌فرمایند: خدایا بر پیامبرت درود بفرست که اطلاق دارد. در ادامه می‌گوید خدایا بر اهل بیت او هم درود بفرست که این هم اطلاق دارد. بر اصحاب او هم درود بفرست که این دیگر قید دارد. اصحابی که این ویژگی‌ها را داشتند و این ویژگی‌ها را نداشتند.

وقتی از این زاویه به صحیفه و دعاهای دیگر نگاه کنید، هم تصور صحيح از خدا را تعليم مي‌دهد و هم جایگاه انبیا، پیامبر و امام را نشان می‌دهد.

آقای ابن جوزی نوشته است: «تردید ندارم که یهودی‌ها قصه‌ی داوود را وارد افکار اسلامی کردند و یهودی‌ها قصه‌ی زینب را هم  قالب‌سازی کردند، گرته برداری کردند و برای پیامبر ما ساختند».

ابن کثیر با اين که فرد متعصبی است، می‌گوید: «تنها نص مقبول و معقول برای من در قصه‌ی داوود، روایتی است که از علی بن الحسین نقل شده است.»

روش امام از نظر برخورد جالب است، امام در مدینه از سکوت محض معنادار شروع کردند، امام صادق7 فرمود: «ثم لهوا الناس» امام این زمینه را فراهم کرد. تا جایی که امام صریحاً به بزرگترین مفتی و فقیه اموی؛ یعنی محمد بن شهاب نامه می‌نویسد و این در سال‌های آخر امامت امام است.

امام سجاد و جريان حرّه

امام در قصه‌ی حره تقریباً هیچ کاری به آنها نداشت و به بیرون مدینه آمد چون حره‌ای‌ها به ائمه ربطی نداشتند. یک عالمی برای اینکه گفته‌ی اشتباه خود را با تاریخ تصحیح کند، گفته است «20 عالم از علمای مدینه پیش یزید رفتند و گفتند چرا فرزند رسول الله را کشتی؟» در حالی که چنین چیزی در تاریخ نبوده است. گاهی اوقات انسان از مطالعه بیشتر گریه می‌کند تا روضه گوش کردن. من برای تاریخ حدیث، زندگی امام سجاد علیه السلام را می‌نوشتم.

این مطلب را ابن عساکر دارد، از ابن عساکر غافل نباشید، او مطالب خیلی عجیبی دارد. از این مطلب خیلی گریه کردم. وقتی قافله آمد و امام به بشیر گفت برو و اهل مدینه را صدا بزن. یک نفر هم نیامد که بگوید از این اتفاق خاک بر سر ما شد. وقتي خاندان عصمت آمدند کنار قبر و فقط پسر حنظله یک آیه خواند و کمی اظهار تأسف کرد.

اینها ارتباطی با امام حسین علیه السلام نداشتند. چرا امام سجاد علیه السلام برای آنها دل بسوزاند؟ آنها برای شکایت از ولید نزد یزید رفتند تا بگویند این چه حاکمی است که بر ما منصوب کردی، که او مشغول زنان است. وقتی که نزد یزید رفتند، دیدند در بغل یزید، ابوقیس است و دست راست او هم ندیمه‌ای است که برای او شراب می‌ریزد. وقتی برگشتند و مردم مدينه نزد آنها رفتند، گفتند: «ما رأیت الا غریقاً» یزید نه تنها شراب مي‌خورد، بلکه غرق در شراب خوردن بود. بعد آن حادثه اتفاق افتاد. یزید هم که ماجرای کربلا را در ذهن داشت، آن کار را کرد.

امام در چنین وضعیتی حرکت کرده و به محمد بن شهاب نامه نوشته است. محمد بن شهاب آدم بی‌اهمیتی نبود و روابط خود را با اهل بیت حفظ کرده بود. نویسنده‌ی العراقی در «الامام الزهري و اثره فی تدوینه سنن» نوشته است: «شیعیان اشتباه می‌کنند، زهری با ائمه خیلی خوب بوده و روابط خود را با آنها حفظ می‌کرده است.»

برخی از علما در گذشته در مشهد می‌گفتند: «آنها مثل ساواکی‌های امروزی بودند؛ یعنی هم این طرفی بودند و هم آن طرفی.» اما بالاخره درباری بودند. ابن عساکر از شخصی نقل می‌کند: «من در طواف دیدم خلیفه وقتی راه می‌رفت، شانه به شانه‌ی ابن شهاب بود و او مرتب سؤال می‌کرد و او جواب می‌داد.» امام به چنین شخصی نامه نوشته است. یک روایتی را می‌خوانم، البته راویان ما این ملابسات را نقل نکردند، ای کاش نقل می‌کردند چه اتفاقی افتاد که امام این مطلب را گفت. قاعدتاً یک شخصی نزد امام آمده و گفته این چه وضعیتی است؟ نه معامله داریم و نه زندگی با آرامش داریم، امام در جواب او فرمود: «فما تمدون عیونکم؟» چشم‌هایتان را کجا بستید؟ شما فکر می‌کنید با آنچه که بر سر پیشینیان آمده و هنوز بر سر شما نیامده است، به بهشت می‌روید؟ آن شخص پرسید مگر با آنها چه کار می‌کردند؟ فرمود آنها را بین دو درخت می‌‌گذاشتند و اره می‌کردند. شما که هنوز به این مرحله نرسیدید.»

امام اینگونه آرام آرام فضا را ساخته است. دعاها باید خوب بررسی شود.

امام سجاد و خريد برده

از یک فاضل در تلویزیون از برده‌های ائمه سؤال کردند، جواب داد که «آنها برده‌های جنگی هستند و به همین خاطر اسیر هستند، نمی‌توان که همه‌ی آنها را کشت.» البته این جواب ربطی به آن سؤال ندارد، این شرایط در زمان جنگ است، بلکه واقعیت این است که ائمه از بازار برده می‌خریدند، در حالی که پیامبر فرمود: «شرّ الناس من باع الناس»[11] پس چرا این کار را می‌کردند؟ امام برده‌ها را می‌خریده است، مگر امام در زندگی خود چقدر به برده نیاز دارد؟ خانه‌ی امام سجاد علیه السلام به یک مدرسه تبدیل شده بود. از میان همین افراد ما تعداد زیادی مفسر و محدث داریم. بخش قابل توجهی از کسانی که کنار زید جهاد کردند، از آزاد شده‌های امام سجاد هستند.

امام در شب عيد غدیر، شب عيد قربان، شب عید فطر و شب جمعه درها را باز می‌کرد و می‌فرمود: «انتم حر» که خیلی‌ها نمی‌رفتند. بعضی‌ها هم فقیر بودند و اگر آزاد می‌شدند، دوباره باید برده می‌شدند، امام از آنها حمایت مالی می‌کرد تا مشکل پیدا نکنند. ابن عساکر از قول یک نفر می‌گوید: «از کوچه‌ای عبور می‌کردم، یک فردی که به مدینه آمده بود، به امام سجاد فحش می‌داد تا اینکه مردم دور جمع شدند و می‌خواستند او را ادب کنند که امام فرمود کاری با او نداشته باشید.» بعد خود ابن اثاکر می‌گوید «آنها از کجا آمدند؟ آنها همان افرادی بودند که امام آنها را تربيت کرده بود.»

آقای شهیدی می‌گفت: «من هر چه فکر می‌کنم، می‌بینم آیا اصلاً امکان دارد آن کاری را که امام انجام داد، کسی غیر از علی بن الحسین بتواند انجام بدهد؟» امام سجاد کار بسیار بزرگی انجام داده است. ایشان توانست امامت را با کل شاخصه‌ی کربلا که برای ایشان شکل گرفت، به جای اصلی خود بازگرداند.

یکی از شاعران خراسانی از زبان حال امام سجاد علیه السلام  چنين سروده است:

امام ساجدینم من                   ولیِّ عابدینم من

گهی رنجور خوانندم               گهی بیمار خوانندم

                 نه رنجورم، نه بیمارم

به سان باب جانبازم ـ مجاهد پرورم من

نگشتم کشته، تا زنده نگهدارم اصول پاکبازان را

کشم بر دوش، من پرچم گلرنگ قرآن را

در اون بزم پلیدی‌ها ـ در اون بزم یزیدی‌ها

به پا برخاستم با خطبه‌ای غرا- بفهماندم به ظالم‌ها- کجا من خارجی هستم؟

                                  عزیز فاطمه هستم.»

به هرحال شخصیت امام سجاد علیه السلام از ابعاد مختلفی قابل بحث و گفتگو است. از همه‌ی شما عزیزان که پراکنده‌گویی‌هایی ما را تحمل کردید، عذرخواهی می‌کنم.

یکی از حضار: آنگونه که شما در مورد نقش حضرت علی بن الحسین علیه السلام فرمودید، حضرت علی علیه السلام بعد از اینکه 5 سال خلافت کردند، برای اینکه این ظلمت را از بین ببرند، هیچ نقشی نداشتند.

استاد: نه، من به نقش امام علی علیه السلام اصلاً اشاره‌ای نکردم، والا علی علیه السلام یک کار مهمی انجام دادند. امام وقتی زمام را به دست می‌گیرند، به صراحت می‌فرمایند: «ان بلیتکم قد عادت کهيئتها يوم بعث الله نبيّه»[12]

یک مطلب جالبی هم از آقای مغنیه عرض می‌کنم که منحصر به فرد و خوب است. دربارة جمله‌ی امام علی علیه السلام که مي‌فرمايد: «لو لا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما أخذ الله علی العلما»[13] همه‌ی شارحان نهج البلاغه من البدو الی الختم، به یک گونه معنا کردند، و گفته‌اند: امام می‌فرمایند اگر این دو چیز. يعني اجتماع شما و پیمان از عالمان نبود، من مثل همیشه...».

اما آقای مغنیه در «فی ظلال» مانند کتاب تفسیر خود با همه‌ی اختصاری که دارد، گاهی نکته‌های ظریفی دارد و می‌گوید این سه چیز است: «لو لا حضور الحاضر» اگر این وضع سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی شما نبود که در آن همه چیز بهم ریخته است... اگر انسان آگاه باشد و جامعه هم بهم ریخته باشد، اما نیرو نداشته باشد، چه؟ «قیام الحجه بوجود الناصر» نیرو هم هست. حالا جامعه فاسد است و نیرو هم وجود دارد، اما به من چه ربطی دارد؟ «و ما اخذ الله علی العلما» امام در این خطابه نشان دادند که چنین و چنان است.

بعضی‌ها مانند آقای عسگری البته نه با صراحت نصوص، بلکه با اجتهاد و استنباط تاریخی می‌گویند: «علی علیه السلام هم یک جریان تفسیری برای قرآن و هم یک جریان تدوینی برای سنت ایجاد کرد.» حکومت امام که به 5 سال هم نرسید و ایشان یک سره می‌جنگید. در واقع با غارت‌گری‌های معاویه، چیزی در دستان امام نبود. مؤلفان ما خیلی الغارات دارند و یک فرهنگی در بین نویسندگان ما شده است که البته یکی از آنها مانده و محتوای همه‌ی آنها همین است.

علی7 می‌فرماید: «از همه‌ی آنچه که آفتاب بر آن می‌تابد، فقط کوفه در دست من است.» چیزی در دست امام نبوده است. امام علی علیه السلام کار خود را انجام داده است. من می‌خواستم عرض کنم که از سال 50 تا سال 61 هجری دین عملاً وارونه شده است.

* یکی از حضار: توضیح آقای حکیمی درباره‌ی صلوات را نفرمودید.

استاد: ایشان می‌فرمایند: «همه‌ی اینها توجه دادن به انسان صالح در نظام صالح است.» شما به چه کسی درود می‌فرستید؟ برای چه کسی شعار می‌دهید؟ امام با صلوات فرستادن مرتب که همان سبک «اللهم صل علی محمد و آل محمد» و «اللهم صل علی محمد و آل بیته» است، ما را به این نکته توجه داده است که پيامبر و آل او در مسیر حق و هدایت انسان به سمت قله‌ها هستند، نه افراد دیگر.

اتفاقاً بعد از این صلوات بلافاصله یک مسأله‌ی اجتماعی یا سیاسی یا اخلاقی مطرح است.

یکی از حضار: دعای مکارم الاخلاق حضرت 20 تا فراز است و هر 20 فراز با صلوات است.

استاد: بله، همینطور است. مرحوم آقای مطهری حداقل در دو جا در سخنرانی‌هایی که از ایشان چاپ شده است، به صورت عجیبی آرزو می‌کند که فرصت کند تا جملات مکارم الاخلاق را با پیشرفته‌ترین تئوری‌ها و نظریه‌های علم اخلاق و فلسفه‌ی اخلاق شرح کند.

اصلاً میراث امام سجاد علیه السلام عجیب است و ما به آن کم توجه داریم. مقاله‌ی «الامام الاسجاد باعث الاسلام جدیداً» را هم مرحوم حسن الامین در جواب یک فرد کویتی نوشته است.

و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.

 

 


[1] . نهج البلاغه، ‌ص 189، خطبه 131.

[2] . بحارالانوار،‌ ج 71، ص 220.

[3] . مائده (5): 67.

[4] . الإرشاد، ج 1، ص 176.

[5] . زمر (39) : 30.

[6] . الکافي، ج 15، ص 151، ح 19.

[7] . بحار الانوار، ج 44، ص 326.

[8] . نهج البلاغه، ص 189، خطبه 131.

[9] . المؤمنون (23): 14.

[10] . ممتحنه (60): 4.

[11] . الکافي، ج 9، ص 646، ح 5.

[12] . نهج البلاغه، ص 57، خطبه 16.

[13] . همان، ص 50، خطبه 3.

نگاهی نو به نسخ با رویکرد نفی آن

نگاهی نو به نسخ با رویکرد نفی آن

بسم الله الرحمن الرحیم. ابراز خرسندی می‌کنم از این‌که مؤسسه فهیم در جهت تحقیق و بررسی این گونه بحث‌ها تلاش دارد. شاید ظاهر بحث این باشد که اینگونه بحث‌ها نبش قبر بحث‌های گذشتگان است ولی در واقع اینگونه نیست. در بحثی که در دانشگاه‌ کاشان و برخی نشریات کشور داشتم گفتم که یکی از آسیب‌های جدی پژوهش‌های دینی معاصر ما کهنه زدگی از یک سو و روز زدگی از سوی دیگر است. یعنی گاهی آن طرف تاریخ مانده‌ایم و گاهی این طرف.

رویکردهای نو به حجیّت سنّت     ج1

رویکردهای نو به حجیّت سنّت ج1

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین. انه خیر ناصر و معین. «فلا و ربک لا یومنون حتی یحکموک فیما شجر بینهم». بحث از سنت و نگاه به سنت، از آن جهت برای ما با اهمیت است که سنت واقعه، نه سنت محکیه، عملاً عین قرآن است. همانگونه که در مراجعه به سرچشمه و منبع برای یافتن آموزه‌های دین از قرآن استفاده می‌کنیم، از سنت هم استفاده می‌کنیم و به همان اندازه که قرآن برای ما حجت است، سنت واقعه (یعنی سنتی که بتوان قطعاً و جزماً آن را به معصوم(ع) منسوب کرد)، نیز حجت

رویکردهای نو به حجیت سنت –  جلسه دوم

رویکردهای نو به حجیت سنت – جلسه دوم

بحث را آغاز می‌کنیم در ادامة آن چه که در جلسة پیشین عرض کردم. برای این که یک اتصالی به بحث داشته باشیم برای بعضی از عزیزانی که احتمالاً نبوده‌اند و همچنین برای این که امشب دیگر بتوانیم بحث را جمع بکنم به قول عرب‌ها الهیکل عام البحث را عرض می‌کنم.

مطالب مرتبط

فاطمه زهرا سلام الله علیها کوثر قرآن

فاطمه زهرا سلام الله علیها کوثر قرآن

امشب شب شهادت کوثر قرآن، فاطمه زهرا(س) و به تعبیر لطیف یکی از شاعران خراسانی، شب شهادت مادر فرزندان آرزو است. این شب بهانه و زمینه‌ای است برای آنکه امت مسلمان، دلدادگان به حق و شیفتگان معارف اهل‌بیت(ع) هر چه بیشتر با معارف، حقایق و آموزه‌های آن عزیزان آشنا شوند.

نقش امام سجاد (ع) در تداوم حادثه کربلا

نقش امام سجاد (ع) در تداوم حادثه کربلا

وی در آغاز گفت حقیقت این است آگاهی ما از سیره ائمه‌(ع) خیلی عمیق نیست. روزگار امام سجاد(ع) قطعا یکی از دشوارترین و تاریکترین و دهشتناک‌ترین دوران و در عین حال درس آموزترین دوران است. برای فهم این مسئله باید برگردیم به قبل از حادثه عاشورا و آن 50 سال را سیر کنیم تا بفهمیم امام سجاد (ع) چه کرده است.