به گزارش روابط عمومی موسسه فهیم، دویست و بیست و دومین جلسه نظریه پردازی موسسه فهیم شب گذشته ـ شنبه 15 آذرماه ـ با موضوع " بررسی تحلیلی تکفیر و شیوه های اثبات آن" با سخنرانی «حجت الاسلام و المسلمین سیف الله صرامی» و با حضور اساتید، طلاب، دانشجویان و پژوهشگران در محل موسسه فهیم قم برگزار شد.
وی در ابتدای این نشست گفت: این روزها تکفیر به عنوان موضوع داغ مطرح است و در این مورد مباحث زیادی مطرح می شود. مشکل اصلی بحث تکفیر مبحث فقهی یا کلامی نیست بلکه بحث سیاسی ـ اجتماعی است.
وی درباره وجود تکفیر در قرآن اظهار داشت: با وجود اینکه در قرآن در مورد کفر بیش از پانصد آیه وجود دارد ولی کلمه تکفیر در قرآن نیامده است. خداوند در قرآن، مرز کفر و ایمان، خصوصیات و احکام کافران را بیان کرده است و این، اهمیت بحث کفر و ایمان را می رساند.
این استاد حوزه و دانشگاه در مورد معنای لغوی و اصطلاحی کفر گفت: کفر در لغت به معنای پوشیدن و پوشاندن است و در اصطلاح چهار معنا دارد اولین معنای اصطلاحی کفر، پاک کردن گناهان و عقاب است. و این معنا در قرآن، حدیث و کلام علما بسیار استعمال شده است.
وی ادامه داد: معنای اصطلاحی دوم کفر، پرداختن کفاره است که برای بعضی امور واجب می شود. این اصطلاح روایی و فقهی است و در قرآن نیامده است. معنای سوم دست روی دست گذاشتن در نماز است که اهل سنت به آن معتقدند و از دیدگاه امامیه باطل کننده نماز است و این معنا روایی و فقهی است.
حجت الاسلام صرامی افزود: معنای چهارم کفر، نسبت دادن کفر به کسی است. این معنا در قرآن نیامده و اصطلاحی فقهی و کلامی در اهل سنت و شیعه است. معنایی که مورد نظر ماست این معنای چهارم است. اینکه می گوییم این اصطلاح در قرآن به کار نرفته به این معنا نیست که در قرآن مصادیق کفر و ایمان بیان نشده است. بیان مرز ایمان و کفر یک مسئله است و کافر دانستن فردی، مسئله دیگر است.
وی در مورد پیشینه تکفیر در اسلام یادآور شد: اولین بحث تکفیر در جریان رِدّه بعد از رحلت پیامبر(ص) رخ داد. در جریان رِدّه، عده ای را تکفیر کرده، با آنها نبرد کردند. کسانی که متهم به کفر شدند سه دسته بودند: یک عده مدعی نبوت بودند، یک عده منع زکات کردند و زکات را به خلیفه بعد از پیامبر(ص) ندادند و دسته سوم که کمتر از آنها بحث شده است کسانی هستند که مسلمان بودند، زکات می دادند ولی خلافت و حکومت رسمی را قبول نداشتند. آنها می گفتند که پیامبر(ص) وصی خاص داشت و این خلیفه مشروع نیست. در نتیجه مسلمانان با آنها نیز نبرد کردند.
این استاد حوزه و دانشگاه ادامه داد: مورد دوم تکفیر در جریان خوارج رخ داد. خوارج از لشگر امام علی(ع) خارج شدند و حضرت علی(ع) را تکفیر کردند و تکفیر شدند. مورد سوم تکفیر در دوره بنی عباس بعد از بحث های کلامی در مورد مخلوق بودن قرآن اتفاق افتاد. در این رویداد کسانی که در مخلوق بودن قرآن تردید داشتند، تکفیر شدند.
وی خاطرنشان کرد: در همه این موارد، سیاست و حکومت با تکفیر آمیخته شده بود. بحث های سیاسی و درگیری هایی در جریان بود وغائله تکفیر باعث این جریانات شده است. برای نمونه در مورد خلق قرآن، حکومت و مفتی ها درگیر بودند. تکفیر که امروزه سیاسی ـ اجتماعی است در گذشته نیز این چنین بود. و علمایی که تکفیر می کردند سیاسی بودند.
حجت الاسلام صرامی خاطر نشان کرد: اصل اینکه در اسلام تکفیر وجود دارد مسئله ای روشن و واضح است. عده ای مثل یهودی ها و مجوسی ها به طور قطع، کافر هستند.
وی در مورد حکم فقهی افرادی که تکفیر می شوند اظهار داشت: شخصی که تکفیر می شود. یا خود را مسلمان می داند یا مسلمان نمی داند. اگر شخصِ تکفیر شده خود را مسلمان نداند دو حالت دارد: یا سابقه اسلام دارد و یا اینکه سابقه اسلام ندارد. کسی سابقه اسلام ندارد و خود را مسلمان نمی داند، کافر است و احکام خاص خود را دارد.
این استاد حوزه و دانشگاه افزود: کسی که خود را مسلمان می داند دو نوع است یا اقرار به شهادتین دارد یا اینکه شهادتین را اقرار نمی کند. اگر شخصی اقرار به شهادتین دارد و خود را مسلمان می داند به اجماع علمای اسلام این شخص را نمی توان تکفیر کرد. همه علمای اسلام از شیعه و سنی اسلام را اقرار به شهادتین می دانند و کسی که به شهادیتن اقرار می کند مسلمان است.
وی با قرائت برخی از فتاوای علمای شیعه و سنی در باب اینکه هر کس شهادتین گفت مسلمان است و هیچ کس مجاز به تکفیر آن نیست، ادامه داد: از دیدگاه علمای شیعه کسی که منکر ضروری اسلام باشد اگر این انکار، تلازم بالفعل با انکار شهاتین داشته باشد باعث کفر شخص خواهد بود.
حجت الاسلام صرامی خاطر نشان کرد: اگر کسی خود را مسلمان می داند و اقرار به شهادتین ندارد، آیا می شود مطلقا به کفر چنین شخص حکم داد یا نه؟ ـ البته تحقق چنین فرضی نادر است ـ به نظر من در این فرض، ائمه(ع) بین جحود و عدم جحود شخص تفصیل قائل شده اند یعنی اگر شخص جحود ندارد نمی توان حکم به کفر شخص داد.
وی در بیان معنای جحود گفت: جحود به معنای انکار از روی علم و شک است. یعنی شخص با اینکه حقیقت را می داند ولی با عناد و لجاجت خلاف حقیقت را می گوید. یا با وجود اینکه در مورد مطلبی شک دارد، انکار می کند.
این استاد حوزه و دانشگاه در مورد دلایل قائل شدن به تفصیل بین جحود و غیر جحود، گفت: در مورد این تفصیل روایاتی وجود دارد. روایت اول از امام صادق(ع) در اصول کافی است. و متن آن این است: « كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَالِساً عَنْ يَسَارِهِ وَ زُرَارَةُ عَنْ يَمِينِهِ فَدَخَلَ عَلَيْهِ أَبُو بَصِيرٍ فَقَالَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا تَقُولُ فِيمَنْ شَكَّ فِي اللَّهِ فَقَالَ كَافِرٌ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ قَالَ فَشَكَّ فِي رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ كَافِرٌ قَالَ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى زُرَارَةَ فَقَالَ إِنَّمَا يَكْفُرُ إِذَا جَحَدَ.» ابوبصیر از امام صادق(ع) پرسید که اگر فردی در مورد خدا و رسول الله(ع) شک کند، چه حکمی دارد. حضرت فرمود: کافر است. بعد به عنوان ملاک فرمود: «إِنَّمَا يَكْفُرُ إِذَا جَحَدَ.» زمانی که شخص، جحود داشته باشد کافر است. یعنی کسی که شک کند در خدا و رسول در صورتی کافر است که جحد داشته باشد و انکار کند. این روایت در مورد شک کند است و جحد در معنای لغوی برای شک نیست بلکه برای کسی است که علم دارد و بر خلاف علمش عمل می کند.
وی ادامه داد: روایت دیگر مطلقِ جحد را بیان می کند این روایت نیز در کافی است: «كَتَبْتُ مَعَ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ أَعْيَنَ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَسْأَلُهُ عَنِ الْإِيمَانِ مَا هُوَ فَكَتَبَ إِلَيَّ مَعَ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ أَعْيَنَ سَأَلْتَ رَحِمَكَ اللَّهُ عَنِ الْإِيمَانِ وَ الْإِيمَانُ هُوَ الْإِقْرَارُ بِاللِّسَانِ وَ عَقْدٌ فِي الْقَلْبِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ وَ الْإِيمَانُ بَعْضُهُ مِنْ بَعْضٍ وَ هُوَ دَارٌ وَ كَذَلِكَ الْإِسْلَامُ دَارٌ وَ الْكُفْرُ دَارٌ فَقَدْ يَكُونُ الْعَبْدُ مُسْلِماً قَبْلَ أَنْ يَكُونَ مُؤْمِناً وَ لَا يَكُونُ مُؤْمِناً حَتَّى يَكُونَ مُسْلِماً- فَالْإِسْلَامُ قَبْلَ الْإِيمَانِ وَ هُوَ يُشَارِكُ الْإِيمَانَ فَإِذَا أَتَى الْعَبْدُ كَبِيرَةً مِنْ كَبَائِرِ الْمَعَاصِي أَوْ صَغِيرَةً مِنْ صَغَائِرِ الْمَعَاصِي الَّتِي نَهَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْهَا كَانَ خَارِجاً مِنَ الْإِيمَانِ سَاقِطاً عَنْهُ اسْمُ الْإِيمَانِ وَ ثَابِتاً عَلَيْهِ اسْمُ الْإِسْلَامِ فَإِنْ تَابَ وَ اسْتَغْفَرَ عَادَ إِلَى دَارِ الْإِيمَانِ وَ لَا يُخْرِجُهُ إِلَى الْكُفْرِ إِلَّا الْجُحُودُ وَ الِاسْتِحْلَالُ أَنْ يَقُولَ لِلْحَلَالِ هَذَا حَرَامٌ وَ لِلْحَرَامِ هَذَا حَلَالٌ وَ دَانَ بِذَلِكَ فَعِنْدَهَا يَكُونُ خَارِجاً مِنَ الْإِسْلَامِ وَ الْإِيمَانِ دَاخِلًا فِي الْكُفْر». تاکید من این قسمت روایت است: «وَ لَا يُخْرِجُهُ إِلَى الْكُفْرِ إِلَّا الْجُحُودُ وَ الِاسْتِحْلَالُ» روایت می گوید شخص از اسلام به کفر خارج نمی شود مگر اینکه جحود باشد و قائل به استحللال باشد. استحلال به این معنا است که به چیزی که اقرار دارد حلال است بگوید حرام، و بر عکس به چیزی که اقرار دارد حرام است بگوید حلال است.
حجت الاسلام صرامی افزود: در روایت دیگر امام صادق(ع) می فرماید: « لَوْ أَنَّ الْعِبَادَ إِذَا جَهِلُوا وَقَفُوا وَ لَمْ يَجْحَدُوا لَمْ يَكْفُرُوا.» اگر افراد جحود نکنند کافر نمی شوند. کسی که اعتقاد دارد خدا نیست و بگوید خدا نیست در اینجا جحود یعنی عناد و لجاجت وجود ندارد. و شخص کافر نیست. ولی اگر می داند که خدا وجود دارد و می گوید خدا نیست این شخص عناد و لجاجت دارد و کافر است.
وی در پایان گفت: بحث تکفیر بحث سیاسی ـ اجتماعی است و تاریخ آن هم به مسائل سیاسی و حکومتی مرتبط است و ما در اینجا در مورد حکم به تکفیر مسلمانی که اقرار به شهادتین ندارد تفصیل قائل شدیم بین کسی که جحود صدق کند، تکفیر ثابت است. و کسی که جحود نداشته باشد، کافر نیست.