سیر تحلیلی مقتل نگاری های متأخر عاشورا
استاد محمد هادی یوسفی غروی
جلساتی پیش از این مزاحم و مصدع حضار محترم در این موسسهی فهیمانه فهیم نصیب ما شده است و حالا عنواناً به مناسبت ایام عزای سید الشهدا (ع) صحبت از بقیه ی صبحت در باره مقاتل آن حضرت است. من فهرست وار از نخستین کتاب مستند نهضت عاشورا یعنی اخبار کتاب مقتل ابی مخنف لوط بن یحیی بن سعید بن سالم بن ازدی قامدی کوفی متوفی 157 هجری که ولادت او حدود 80 هجری بوده است و وقایع توابین و مختار را در کوفه احاطه داشته حالا چون در زمان حیاط او نبوده است پیش از حیات او بوده است و همینها کافی بوده برای اینکه روشن کند که تقاضا در این زمینه به مقدار کافی هست. ده هزار نفر با توابین یعنی با سلیمان بن صرد خزائی، بیعت کردند و به عنوان امام حسین (ع) و ده هزار بعدش با مختار و این کافی است برای اینکه فهمیده بشود زمینه عرضه ی برای این تقاضا به مقدار کافی است لذا لازم نیست که منتظر بشویم که دعوت بنی العباس شروع شده باشد و تحت تاثیر وجود دعوت بنی العباس یا الثارات الحسین بن العباس ایشان انگیزه پیدا کرده باشد برای جمع آوری این اخبار برای اولین بار که بعضیها این طوری ذهنشان رفته است و نتیجه گرفتند که بنابراین پس قلم تاریخی برای دولت علیه دولت قبل است پس بنابراین چندان از این جهت سست است و چندان اعتباری ندارد.
یک نفر مجموعهی این اخبار ابی منخف را از او دریافت کرده است به نام هشام کلبی که به نوبهی خودش معرف همانطور که استادش ابو منخف از نخستین معرفین جهان اسلام شمرده میشود هشام کلبی هم شماره دوم است در این ردیف شمرده میشود و او متوفی 204 یا 206 هجری یعنی معاصر مامون و از این طرف دیگر حضرت رضا (ع) بوده است.
مرحوم شیخ مفید به عنوان اولین عالمی که عالم شیعی که در صدد جمع آوری اخبار رجع به معصومین (ع) و و به خصوص ائمه اطهار (ع) بوده است و در صدد ذکر مقتل امام حسین (ع) بوده در کتابش ارشاد عنایت کرده است به این اخبار از این طریق همین هشام کلبی از استادش ابی مخنف و صد سال قبل از ایشان طبری در تاریخش همین عنایت را کرده است عمده این اخبار سال 60 هجری را از کتاب مقتل هشام کلبی که در واقع تکمیل و تمتمه کتاب استادش ابی مخنف بوده است طبری نقل کرده است با ذکر اسناد به همان کیفتی که درخودمقتل کلبی بوده است اما مرحوم شیخ مفید گویا دیده است که صد سال قبل طبری در تاریخش این اخبار را با اسنادش نقل کرده است و لذا اگر کسی اهل خبره نباشد که التماس دعا اگر کسی اهل خبره باشد و یا اهل بخیه باشد به دنبال اسناد این اخبار باشد خوب میتواند به مقتل طبری در ضمن کتابش حوادث سال 60 هجری اواخر 60 و تمته اش در سال 61 هجری میتواند مراجعه کند و لذا ایشان دیگر اعتنایی به اسناد این اخبار نکرده است اگر کرده بود ما را مستغنی میکرده الان از اسناد در تاریخ طبری ولی چون نیآورده است مار را محتاج کرده است به این اسناد یعنی شده تنها کتابی اسناد این اخبار را عنایت کرده است و آورده است تاریخ طبری است متاسفانه مگر گاهی بعضی از کتابهای مختصر مثل مفاتل الطالبین یا مقاتل الطالبین ابوالفرج اصفهانی و یا تذکره سبط ابن الجوزی و آن هم مختصر بعضی از اخبارش را با اسناد به همین کلبی یا ابی مخنف منتهی کرده است.
مرحوم سیدین شریفین رضیین در بغداد بودند و یک عده ای رفتند در زیر پوست خلفای عباسی که این خلفایی که در مصر ادعای فاطمیت میکنند خوب است اینها را از اصل انتصاب فاطمیت وها شمیت بیرون کنید و شما از طبیعت و تائید مذهب ابی حنیفه که برای خلیفه مسلمین غیر از تعریف رجلٌ فقل ... علی المسلین شرطی ندارد و به خصوص شرط حتی اسلام را ندارد در کتبی که از آن مانده است که این طوری یعنی منقولاتی که از آن مانده است اینطوری و یا بله حتی شرط عربیت و چه برسد قریشت و چه برسدها شمیت و در صورتی که این شرایط را شافعی نداردو پس بنابرانی به نفع شما که از تائید مذهب ابی حنیفه به تائید مذهب شافعی منتقل بشوید و به استناد فتوای شافعی به این شرایط در خلیفه شما مستند بشوید و فاطمیون مصر را این معاصرین را اینها را یک جوری ساقط کنید از این ادعا خوب علمای بغداد را جمع کردند 400 نفر یک صورت مجلس درست کردند از جمله سیدین شریفین رضیین را دعوت کردند مرحوم سید مرتضی ناچار شد حاضر شد و امضا کرد که اینها سید نیستند اینهاها شمی نیستند اینها قریشی نیستند اما مرحوم سید رضی عبا کرد و تمارز کرد و طبیعی است وقتی بر خلاف دولتی کسی اقدام کند شخصیتی اسمی رسمی نامی و نشانی داشته باشد طبعاض اگر نتوانند و یا نخواهند به صورت ظاهر با او بجنگد لااقل علیه او شایعه سازی میکنند. مرحوم سید شریف رضی مدرسه ای داشت که 80 طلبه در آن داشت و تا آن وقت به فکر تاریخ خواندن در مدرسه نیافتاده بود اول تابستان بود تعطیلی تابستان بود و ایشان عصرهای 5 شنبه را به عنوان شب جمعه پیاده در کناره ی دجله از بغداد به کاظمین میرفت که مشرف به زیارت جدش حضرت امام موسین بن جعفر (ع) بشود این مطلب را در مقدمه کتابش ذکر کرده است که احدی از آقایان به اصطلاح علمای اهل سنت بغداد سلامی علیکی کرد و اوغر به خیر و ایشان فرمود که میخواهم مشرف به زیارت جد موسی بن جعفر (ع) بشوم بنابر آن شایعه ی اینکه این اصلاً موسوی در نصب هست اما موسوی در عقیده نیست یعنی این طرفدار فاطمیان است طرفدار مذهب اسماعیلی است طرفدار اسماعیل بن موسی بن جعفر است ببخشید طرفدار اسماعیل بن جعفر بن محمد است نه موسی بن جعفر لذا این گفت: ملذا متی؟ از کی تا به حالا؟ یعنی براساس آن شایعاتی که علیه سید الشریفی رضی منتشر کرده بودند و ایشان تعبیر دارد که من سوختم از این تعبیر او و کانها به خودش خطاب کرده است برگشته است که تقصیر خودت که تا تو به حال کتابی در تاریخ آباء و اجدات و ائمه اطهار موسی بن جعفر (ع) ننوشتی که اظهار عقیده کرده باشی در مقابل این شایعاتی که اینها کردند.
و لذا بنا میگذارد که کتابی در این زمینه بنوسید به نام خصائص الائمه شروع میکند به خصائص امیرالمومنین (ع) و این تقسیم بندی سه گانه خطب و کتب و کلمات را ایشان در آخر خصائص امیرالمومنین (ع) میآورد قبل از نهج البلاغه و تابستان تمام میشود و این کتاب را یا بگوییم کتابچه را ایشان به مدرسین مدرسه اش تحویل میدهند که به عنوان تاریخ معصومین (ع) در مدرسه اش در بغداد تدریس کنند و این مدرسین و معلمین، ایشان خودش بعد تعبیر میکند که اینها خیلی خوششان آمد از این جمع آوری مرحوم سیدشرفی رضی و مخصوصا از قسمت اخیر آن یعنی کانها گفته است که خوب یکی از معرفات شخصیتها کلمات آنهاست خود امیرالمومنین فرموده است: که قیمت کل ما یحسن یا المراه .... لسانی لا... لسانه که ابن ابی الحدید میگوید آنهایی که لطافت این کلام را به این صورت معنا نفهمیده اند نقل به معنا کردند المراه ... تحت لسانی لا ... لباس خاصی است سفیدی بوده است که عباد زرتشتیان، فارسیان در عراق مانده اینها میپوشیدند مسلمان این را طریحی در مجمع البحرینش آورده است که اینها وقتی وارد عراق شدند مسلمانان عرب عبادشان از این لباس سفید خودشان آمد چون لباس سفید در اسلام مستحب است و بنا کردند همین لباس عباد زرتشتیان مجوسی در عراق را بپوشند و علمای اسلام هم جلوگیری نکردند و این را منافی با شئون اسلامی ندیدند و لذاست که نشانه عباد شد طیل لسان شاید اصلش طیل شانه بوده است طیل به معنای لباس فاخر، لباس فاخری که بر روی شانه میاندازد هنوز هندیها و یا خیلی از اقوام این عادت را دارند بالاخره عرضم این است که بنا بر کلمات امیرالمومنین تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد بنابراین جزء معرفات امیرالمومنین (ع) کلمات آن حضرت است و لذا این تقسیم بندی در آن کتاب آورده است به دست اساتید داده است اساتید احسسان کردند و ازشان تکثیر این قسمت را خواستند که این سر از نهج البلاغه در آومرده است و عجیب این است که اینهمه نهج البلاغه چاپ میشود مقدمه خود مرحوم شریف رضی هم در آن است اشاره ای به این مطالب هم در مقدمه ی ایشان است اما تا یک چاپ نشده است آن کتاب موسس یا مسبب تالیف نهج البلاغه که خود تذکره یا خصائص امیرالمومنین (ع) یعنی بخش اول از کتاب خصائص الائمه را در مقدمه نهج البلاغه چاپ کنند.
حالا ای کاش یک کسی یک وقتی به این فکر بیافتد و این کار را بکند که البته کتاب قبلاً نجف اشرف چاپ شده بود و قبل از انقلاب یک نسخه ای با خودم از نجف آورده بودم و یک مقدمه ای مختصری برای آن نوشتم و مرحوم بصیرتی از روی چاپ نجف منتشر کرد اما بعد از انقلاب مرحوم دکتر شیخ محمدها دی امینی جزء انتشارات بنیاد پژوهشها ی اسلامی توس مشهد منتشر کرده و چندین بار اعاده چاپ شده است اما خوب انصافاً قبول ست که یک تصفیه ای میخواهد یک عالم علامهای مثلاً پدر آقای شیخ محمدها دی مرحوم علامه امینی یک تصفیه که بر آنچه که مرحوم شریف رضی در اینجا در آن اجاله تابستانی جمع آورده کرده است یک تصفیه ای احتیاج دارد بعضی از اخبار آن اخبار فی گزینش قوی نیست.
خوب عرضم اینکه شریف رضی تا امد نهج البلاغه را تمام کند عمرش تمام شد چهارصد و پنج هجری تاریخ وفات ایشان است و مسئله ظاهراً منتقل شده است به شیخ مفید رفتم خدمت شیخ مفید و از او تقاضا کردم که این کار مرحوم شریف رضی نوشتن تاریخی از ائمه از معصومین (ع) این اینطوری شد نیمه کار شده نیمه کاره که نه جزء به کاره شد. و لذا خوب است که شما تکمیل کنید و این سبب تعطیل ارشاد شد مرحوم شیخ مفید کانه مناسب ندید که حالا کتاب یا نوشته ی شاگردش سید شریف رضی را تکمیل کند از سر بگیرد مناسبتر است لذا کتاب ارشاد را از سر گرفت و نوشت.
خوب رسید به بخش مقتل امام حسین (ع) و اشاره دارد که من اخبار مقتل امام حسین (ع) را از کلبی و مدائنی و دیگران میآورم اما وقتی که من این کتاب را تحقیق کردم تطبیق با ارشاد با شیخ مفید کردم دیدم که اکثریت قریب به اتفاق همان اخبار کلبی از استادش ابی مخنف است که صد سال قبل از مرحوم شیخ مفید طبری در تاریخش آورده است و لذا در کتاب وقع دفع غالبا اخبار را دوگانه منبع دادم یعنی نوشتم طبری و ارشاد شیخ مفید و همچنین در مقتل دوم ضمن کتاب موسوعه التاریخه الاسلامیه در جلد ششم باز همین کار کردم غالب اخباری از اعم از اغلب اخباری که طبری آورده است مرحوم شیخ مفید در ارشاد آورده است که هر چیزی از آنها نباشد ضمنا معلوم میشود از آن عطف مرحوم شیخ مفید است یعنی از مدائنی هست و خیلی کم گیر میآید اما کتاب مقتل مدائنی هیچ جا نمونده که قابل تطبیق باشد. همان اندازه که مثل آن نیست یا مثل طبری نیست میفهمیم از آن عطف شیخ مفید است یعنی مدائنی.
چهار صد هجری میگذرد چهارصد و سیزده هجری هم که مرحوم شیخ مفید وفات میکند این مقتل شیخ مفید ضمن کتاب ارشاد که ارشاد آن در واقع سه قسمت میشود قسمت قبل از مقتل ثلث اول کتاب و قسمت دوم ثلث دوم کتاب مقتل امام حسین (ع) و قسمت سوم تراجم و شرحال ائمه طسعه ابناء امام حسین (ع) این سه قسمت کتاب ارشاد شیخ مفید است.
از چهارصد و اندی هجری این کتاب در دسته در دست شیعه حداقل بوده است برسیم تا نیمه قرن هفتم هجری مرحوم محمد بن جعفر بن نمای حلی از علمای در حله یک مقتل مینویسد به نام مثیر الاحزان فی مصائب السید العطشان ایشان حدود شصد و سی و شاید وفاتش باشند تاریخ وفات دقیق ایشان در دست نیست. این کتاب مثیر الاحزان جای کتاب شیخ مفید را متاسفانه میگیرد متاسفانه چون هر چه باشد و به هر اعتباری که بگیریم ارشاد شیخ مفید اقوا و امتح است تا این کتاب مثیر الاحزان ابن نما، ابن نما یک کتابی در این ردیف دارد به نام زوبن نزار فی اخبار اخذ ثار مختار و اخباری درباره مختار نقل کرده است آن هم متاسفانه بدون سند و مدرک رویه و حوکیه این منحصر به همین کتاب ابن نما همین ذوب النزار است که مرحوم مجلسی در ضمن بحار این کتاب را آورده است رحمه الله مختار و انه لمن.... (19:40) .... و امثال اینها اخبار در جهت مدح و سنا و تائید مختار منحصب به این اخبار کتاب ذوب نزار است ولی خوب بالاخره علمای ما، تقلی به قبول کردند که و لذا در نهایت میگویند بله بر روی این حساب این اخبار از ائمه اطهار که ایشان در این کتاب نقل کرده است ما تلقی به قبول میکنیم و قائل به نجات مختار و حسن خاتمه اش حسن خاتمه اش میکنیم.
اهل حله شیعیان حله، حله به همان معنای محله است یعنی حلول کاروانی یا قبیله یا عشیره ای که اینجا عمدتاً منظور شیعیان بنی اسد بوده است بنی اسد اینجا را انتخاب میکنند کناره شط دجله در میان راه مثلثی بین بغداد و کربلا و کوفه و یا بعد بگویید نجف الاشرف اینجا را انتخاب میکنند و اینجا را شهر سازی میکنند و لذا میشود الحله مذید البته مذید تیرهای از بنی اسد هستند المذید الاسدید فیحا اینها القابی است که برای حله میشمارند. اینها برای دهه محرم عدهای از آنها یک کاروانی را تشکیل دادند که برویم کربلا دهه محرم را در جوار مرقد سید الشهدا (ع) بگذارنیم مرحوم سید الطاووس که حدود 30 سال کوچکتر از مرحوم ابن نما است حدود 20 ساله بوده است دعوتش میکنند که شما با ما بیا تا برویم کربلا که شبانه روز اقلاً یک مجلس با حضور شما از شما استفاده کنیم در ایام دهه محرم و ایشان ظاهراً همین کتاب مسیر الحزان ابن نما را با خودش بر میدارد ولی ظاهراً کتابهایی یا همراهش بوده است یا بالاخره دسترسی داشته است و گاهی بعضی از جاها یک حواشی و یک تعلیقات اضافی بر اخبار ابن نما حاشیه میزند و بعد که بر میگردد به حله سر از کتاب اللهوف علی قتلیالطفوفکتاب نزدیک ترین ترجمه فارسی نام کتاب ترجمه مرحوم اسید احمد فهری زنجانی است آهی سوزان بر مزار شهیدان حالا بر مزار شهیدانش البته نقل به معناست نسبت قتل التفوف اما خود آهی سوزان نزدیکترین ترجمه به ملهوف لحفان یعنی آه سوزانی کسی که آه سوزان مثل عطشان و سکران و این وزن فعلان وصفی البته اختصاراً لهوف گفته میشود این کلمه اختصاری است و نام اختصاری است. نمی دانم مرحوم سید ابن طاووس گرچه طلبه جوانی بوده است بیست ساله بوده است در وقت این اولین تالیف مرحوم سید ابن طاووس است همان طوری که مرحوم شهید محراب آسید محمدعلی قاضی طباطبایی در نخستین تحقیق در نخستین اربعین سید الشهدا این مطلب را با عنایت بیشتری با شواهدش نقل کرده است آقایان که حال و حوصله دارند و طالب هستند میتوانند به آنجا مراجعه کنند.
خب چرا ایشان عنایت به ارشاد شیخ مفید نکرده است؟ حتی نامی هم از ایشان نیآورده است؟ حالا در پایان نامهها میگویند که پیشینه را اول باید ذکر کند صاحب رساله بگوید که پیش از من هم پیشینه موضوعی و هم پیشینه کتابی و نسخه ای و تالیفی و مرحوم سید الطاووس هیچ اعتنا و حالا وهو بسبق حائز تفضيلا ... مستوجب ثنائي الجميلاحتی گفتند خدا بیامرزد مرحوم مدرس افغانی را میگفت که ان وقتی که اوائل برپایی اعلان رسمیت مذهب شیعه دولت صفوی بود علما ترجیح دادند چون همزمان کتاب شرح سیوطی از کاردر آمده بوده و به دست رسیده بود به مرجحاتی و از جمله همین که در این جا عنایت به هو به سبک الحافظ تفضیلا را دارد حتی اگر یک کلمه از یک کتابی استفاده کرده باشند مثلاً میگویید که بالفتح ذکر هو فی التحصیل اغفال نمیکند حتی اگر یک فتحه را برای یک کلمه ای از یک کتابی استفاده کرده باشد ذکر میکند لذا این از مرجحاتی علمای شیعه بود برای انتخاب در میان این همه شروحی که الفیه ابن مالک دارد و سیوطی از نسبت به آن زمان آخرین کسی بوده است که الفیه ابن مالک را شرح کرده است. اما خوب یکی از مرجحات برگردیم که مرحوم سید ابن طاووس متاسفانه هیچ نامی از ارشاد شیخ مفید نمی آورد و در کل مقتل از هر جای دیگری هر مطلبی را نقل کرده باشد باز مگر جاهای شاذ و نادری اسم کتاب را بیآورد و الا غالباً بی اسناد ایشان ذکر کرده است و لذا اخیراً برادر محترممان جناب آقای دکتر شیخ مصطفی صادقی کاشانی البته به الزام از طرف پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه دفتر تبلیغات پژوهشگده تاریخ و سره اهل بیت علیه السلام به ایشان وادار کردند که کتابها ی دیگری در دست داشت اما وادار کردند که این کتاب مورد احتیاج است و تا به حال کسی این کار را نکرده است در صورتی که شدیداً مورد احتیاج است و بالاخره ایشان این کار را کرده است چاپ شده است و منتشر شده است. منبع شناسی کتاب ملهوف علی قتل الطفوف آقایانی که اهل حال و حوصله و تحقیق هستند خواهش میکنم به این کتاب به چاپ این کتاب مراجعه کنند و ببینید که مرحوم سید میر طاووس از کجاها چه مطالبی را نقل کرده است و عنایتی به ارشاد شیخ مفید نداشته است.
بگذریم لذا هیچی دیگر کتاب لهوف سید بن طاووس میشود مرجع اصلی مراجعا مقتلی شیعه تا اعلان رسمیت تشیع صفوی و صفویه هم حالا میگذارند غیر از آن کتاب عظیم دو روضه ما داریم یک روضه عربی یک روضه فارسی روضه عربی قبل از روضه فارسی کمتر توجه میشود گرچه اصل کتاب آن شناخته شده است روضه شهدا فتال نیشابوری به دار کشیده شده در راه تبلیغ تشیع حاکم نیشابور خبر به او رسیدند که اینجا یک ممم شمالی مازندرانی است در حله درس میخواند اما برای ایام مناسبات تبلیغی سروکله اش اینجا پیدا میشود ویک یاداشت هایی داره و در میآورد و در مجالس و محافل برای مردم میخواند و مردم گمراه میکند گمراه به تشیع میکند و لذا این حاکم نیشابوری که وصف شده است و یک آدم فاسق است فاجر است خمیر است شراب خوار بودند و بالاخره میفرستد و ایشان را دستگیر میکند و به دار میکشد مرحوم شهید فتال نیشابوری. کتابش دو جلد است و غالبا با هم دو جلد با هم چاپ میشود جلد اول آن مواضع ارشادات است جلد دوم آن تواریخ معصومین است و از جمله مقتل امام حسین (ع) ولی باز متاسفانه ایشان غالباً بی ذکر منابع چون در واقع یادداشتی برای خودش بوده است این دفاتر یادداشت منبری خودش بوده است. همان طور که عذر مرحوم سید طاووس هم ظاهراً همین میشود. چون عمده ی این نوشتهها اینها یادداشتها یی بوده است که اطراف کتاب مسیر الاحزان ابن نما که باز خود اون کتاب را هم عرض کردیم که هیچ عنایتی به مصادر و منابعش ندارد ایشان هم خوب مزید علت شده است و اینها را به همین یادداشتها یی است برای خودمان و خودمان میخواهیم مثلاً در منبر و مجالسمان بخوانیم همه ی اهل مجالس هم که اهل تحقیق نیستند که بخواهند منبع شناسی کنند و بروند و مراجعه کنند بالاخره پس یک روضه ، روضه الواعظین است ولی مجالس روضه فارسی در میان شیعه ایران این را نمیشود به آن کتاب روضه الواعظین فتال نیشابوری نسبت داد و لذا نسبت مشهور آن نسبت به آن روضه نیست روضه عربی بلکه نسبت به روضه فارسی است کتاب روضه الشهدای واعظ کاشفی سبزاواری که وقتی که هرات میرفته سنی شافعی میشده است وقتی به سبزوار بر میگشته شیعه اثنی عشری میشده و بالاخره کتابش چون اول اعلان تشیع صفوی بوده است مورد احتیاج بوده است و کتابش استنساخ شده است و پراکنده شده است و همه جا پخش شده است و لذا مجالس به روضه خوانی یعنی کتاب روضه الشهدا خوانی نسبت داده شده است که خوب یک کتاب والذاریاتی است هم در قسمت روضه الانبیاءش و هم در قسمت گریزهای برای مصیبتها یی که حالا احیاناً ذکر مصائب انبیاء را هم کرده است و بعد هم مصائب اهل بیت و مصائب امام حسین (ع) اما متاسفانه باز این هیچ سند و مدرکی هیچ جا ارائه نکرده است و لذا هر چی دل تنگش هر جا خواسته است گفته است الی ماشذ الی ندر بعضیها اسم کتابهایی را احیاناً انجام داده است.
خوب باز میگذرد قضیه تا زمان حاج فرهاد میرزای قاجار قاجاری، معتمد الدوله رئیس از یک سو رئیس ایل قاجار و از سوی دیگر عموی ناصر الدین شاه قاجار و البته ولایت ، ولایتها یی متعددی به طور متوالی به او واگذار کرده است ناصر الدین شاه یک پنج سالی والی شیراز بوده است و یک پنج سالی والی کرمان بوده است ولی عمده ی ولایتش در کرمانشاه بوده است و ایامی که در کرمانشاه بوده است آن وقتی که بقیه قاجاریها پولهایشان را حتی در بانکهای خارجی ذخیره میکردند ولی در یک جلسه عائلی، خانوادگی بنا کردند افشا گری خدمت یکدیگر که من آنقدر در فلان بانک دارم و افتخار میکرند از این جهت و مرتب از ایشان میخواستند البته اصل شبه توطئه بر این بوده است بگوییم تا ایشان را نمی دانم پولهایش را کجا میبرد بگوییم تا این ناچار بشود بگوید و ایشان هی عقب میانداخته و تا به آخر رسیده است و منحصر شده است و اشکش جاری شده است و گفته که بانک من خیلی قوی تر از کل بانکهای شماست من هی صبر کردم که ببینم بانکهای شما مفاخره میکنید قلم سبقت را از همدیگر میگیرید چه بانکی مهمتر از بانکهای دیگر است تا بعد با قرائنی میفهمند منظورشان خرجی است که هر کس گیرش میآمده است خرجش صحن کاظمین (ع) میکرده است و بعد هم وصیت کرده است که جنازهاش را ببرند دم در باب المراد حضرت که الان در اصلی ورودی صحن کاظمین همان باب المراد است قبلاً ان باب قبله بیشتر محل مرآورده و ورود و خروج زوار بود اما در این فتوهی اخیر باب المراد و آنجا هم یک شعری نوشته بود متاسفانه آن را تصرف میکنند شعرهای تاریخی البته این سفر ده محرمی که مشرف شدم این را به روضه علویه به حساب عتبه علویه گله کردم و آنها یک مهندسی را معرفی کردند که ایشان مامور به این است که این تصرفات را یادداشت کند و مثلاً یک طوری وعده دادند که انشاء الله بر میگردانیم این تصرفاتی که حتی اشعار فارسی ، گفتم حتی اشعار فارسی، این طوری گفتم که حتی اشعار را فارسی را که از بین برده بودند و نابودند و کاشیها یش را برداشته بودند و کاشیها ی دیگری با گل و بوته و جایش را پر کرده بودند بالاخره اینها را شما اگر شعرهایشان را شما یا از برید برای ما بگوییم ما مینویسیم املاء کنید یادداشت میکنیم حداکثر میدهیم یک کسی شعر را به شعر عربی ترجمه کند و شعر عربی را درشت تر و شعر فارسی را کنارش که این اصل آن شعر است و میگذاریم بالاخره این وضعیت را اعاده میکنیم. و اینها نه تنها تصرف در شعرهای فارسی کردند که حتی شعرهای عربی خیلی نفیس را از بین بردند یک شعری هست مال علی بن عیسی حربلی صاحب کشف الغمه این وقتی که در بله شافعی بود و ار اربیل شمال عرق (شهر اربیل) بالاخره این وقتی که شیعه شد از آنجا دید که نمیتواند اینجا بماند و با انتقال مذهبی و لذا منتقل به بغداد شد و در بغداد کسی به او گفت مگر نصی بر علی (ع) چون مبنای تفاوت شیعه و غیر شیعه عقیده به نص است دیگر و لذا گفت: آیا نصی بر علی (ع) یافته ای به عنوان یک معرف و یک محدث؟ و او هم این را به شعر در آورد و قائل و سائل هل عطا نص بحق علی عجب تو هل عطا نص بعلی که خود سوره هل عطاء اگر هیچ نص دیگری درباره علی نباشد خود سوره هل عطا کافی است در مقام نص بر علی چون یک همچین مدح و سنایی از آن هم از خدا آن شهادت بزرگی است برای لیاقت خاص امیر المومنین (ع) از کل صحابه و بعد از پیغمبر اکرم پس وسائل هل عطا به نص به حق علی عجبت هل عطی یعنی عین جملهی او را جواب قرار دادم او گفت هل عطا به نص به حق علی من هم گفتم نعم هل عطی نص به حق علی فظنني اذ غدا مني الجواب له صدى من صفحة الجبل وما درى خیال کرد در دامنه کوهی ایستاد است و پژواک صدا از کوه دارد بر میگردد من کوه هستم دارد بر میگردد. خوب یک همچین شعری که جنبه تاریخی زیبایی دارد این را در ایوان طلا آن کفشداری ایوان طلا در آن کفشداری شمالی یعنی طرف در طوسی طرف در مقبره علامه حلی، و مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی بالاخره این را از بین بردند این را تغییر دادند خوب برای چی؟ مگر اینکه ادم شکم درد داشته باشد که یک همچین شعر خوبی را بردارد عوض کند. بالاخره خوب قول دادند من املاء کردم که یکی یکی یعنی طواف کردیم در صحن و یکی یکی این تغییراتی که انجام گرفته بود برایشان املا کردم اینها یادداشت کردند حالا ببینم کی اینها وفای به وعده میکنند.
برگردیم که این آقا عرضم بر سر کتاب فرهاد میرزای قاجار بود که وصیت کرد مرا آنجا دفن کنید و بیت شعری آنجا نوشته بودند... بر روی در ورود صحن کاظمین که محل دفن جنازه مرحوم حاج فرهاد میرزاست میگویند: لذ إن دهتك الرزايا و الدهر عيشك نكّد بكاظم الغيظ(موسى) و بالجواد(محمد) اللهم صلی علی محمد و آل محمد گرچه این محمد، محمد صلواتی نبود ولی منافاتی ندارد عرضم این است که این آقا در مقدمه مقتل تا حدود زیادی معتبرش به نام غم غم و صم صمام ... میگفت که من والی بودم و یکی از تکالیف والی این بود که عزای دهه عاشورای را تائید کند قند و شکرش را بدهد و بیشتر از این و هر تائیدی که از جمله حضور در مجالس و آن هم در کرمانشاه، کرمانشاه مشترک، شیعه و غیر شیعه و میگفت که در بعضی از مجالس حاضر میشدم و چون من حاضر میشدم علمای اهل سنت کرمانشاه هم به احترام من میامدند و حاضر میشدند و این آاقیان ذاکرین میرفتند منبر و آبروریزی میکردند جاتون خیالی که میآمدند و چی میگفتند و سر ما را چه طور به زیر میاندازند به شرم و خجالت و بعد از این که تمام شد اینها جرئت کردند و به من گفتند که این مجالسی که شما آنقدر اهمیت میدهید برای این مطالبی که الان این خواند؟ واقعاً شما اینها را قبول دارید؟ اینها حرفهای درستی است؟ و من شرم کردند و بعد حاضرش کردم و گفتم که چرا همچین میکنی آبروی ما؟ میگفت: که شما دادید و ما نخواندیم؟ شما بدهید ما میخوانیم؟ شما ندادید ما اینها گیرمان آمد و اینها را داریم میخوانیم. دیدم اتمام حجت قوی است و لذا عهد کردم که هر وقت فرصتی این ناصر الدین شاه ، پسر برادرم، ناصر الدین شاه این فرصت را به من بدهد من بنشینم یک مقتل معتبری که عمدتاً استناد و اعتماد بر منابع تاریخی معتبر هم داشته باشد بنویسیم. و سر از این در میآورد بله حالا چون ناصرالدین شاه متبرع میشود طلاکاری گنبد عسکرین (ع) در سامره یعنی وقتی میبیند که عمویش حاج فرهاد میرزا دو گنبد کاظمین را طلا کرده است با چهار گلدسته لذا این بنای مسابقه را میگذارد ناصر الدین شاه مرحوم حاج عبدالحسین شیخ العراقین را مکلف میکند با یک مشت طلا به سامره و چون توافق میکنند با دولت ترکان عثمان چون عراق به دست آنها بوده است که آنها حمایت کنند و چون آنجا جای دشمنان است و مخصوصاً اگر بفهمند که اینها پول و طلا همراهشان است مگر میگذارند و لذاست البته دولت عثمانی حمایت کرده بود تا اینها از کار خارج شده بودند و یک مقداری طلا اضافه آمده بود و از ناصر الدین شاه پرسید که چه کنیم و چون که قبلاً شایع شده بود که صفویه ، شاه عباس وقتی یا حتی شاه طهماسب وقتی وارد عراق و بغداد شدند به قبر ابوحنیفه بی اعتنایی و بی احترامی کردند، بی احترامی که چه عرض کنم حتی از او پرسیدند این لشکر 50 هزار را کجا اردوگاه برایشان بزنیم؟ گفت: که بین بغداد و کاظمین که نزدیک کاظمین باشند و شیعه هستند برای زیارت به کاظمین بروند و از آن هم طرف اشراف بر بغداد داشته باشند گفتند که آخر اینجا مسجد و قبر ابوحنیفه است گفت: آنجا را وضو خانهی لشکرش کنید. وضو خانه که میدانید یعنی چه؟ بقیه اش را خودتان را حدیث مفصل بخوان از آن مجمل و لذاست که ناصر الدین شاه به شکرانه حمایت دولت عثمانی به مرحوم شیخ العراقین میگوید که برو و قبر ابو حنیفه را تعمیر کن هنوز این اسلکت موجود قبر ابوحنیفه همان است که به دستور ناصرالدین شاه و با مباشرت مرحوم ا شیخ العرقین انجام گرفته است.
بالاخره باز میگوید که یک مقدار از طلا اضافه شده است گفت که رومانها انارک گنبد را طلا کن سه تا انار بزرگ و وسط و کوچک بر روی آخر گنبد بوده است و اینها را طلا میکنند خوب برای افتتاح آن به من بگوید من بیایم ناصر الدین شاه و میرود و میرسد و برنامه ریزی میکند که وقت اذان ظهر جمعه یعنی وقت نماز جمعه برسد ناصر الدین شاه و موذن هم بالای مناره گلدسته مشغول اذان و به گلوبازش یعنی جلوازش یعنی میرغضبش دستور میدهد میگوید برو بالا اگر نگفت که علی ولی الله میخواهم سرش را دم رو کنید اینجا بر زیر پایم و پایم را بزارم بر رویش و بروم افتتاح کنم قبر ابوحنیفه را آن هم میرود بالا و میگوید اما او باور نمیکند ابا میکند و لذا این پایش را بر میدارد و دمرو میکند میاندازد زمین و ناصر الدین شاه هم پا میگذارد بر روی مخش و میرود قر ابوحنیفه را افتتاح میکند یعنی هر دو طرف را انجام میدهد.
خوب و لذا روابط به هم میخورد چون اصلاً سلطان عثمان این عثمانیان آن جد بزرگشان عثمان که از بقایای ترکان مغولی بودند و حالا بر دست کردهای آن دیار مسلمان و شافعی چون کردها از قدیم شافعی بودند و الان هم شافعی هستند لذا اینها شافعی میشوند ولی بعد وقتی سلطان سلیم آنها به قاهره میرسد میگویند که یکی از نوادگان بنی العباس اینجا هست و برده ای که ادعا میکنند که بُردهای پیامبر اکرم (ص) باشد و بنابراین شما میتوانید اینجا تاج گذاری کنید و تا آن وقت فقط میگفت ملک و ادعای خلافت رسول الله نکرده بود اما اینجا تاج گذاری کنید و از این به بعد امیرالمومنین بشوید خلیفه الرسول بشوید به امتداد خلافت بنی العباس که این نوهشان از نوداگان این است.
اما یک عده ای رندی کردند و امدند گفتند که آخر شرایط امام شافعی برای خلافت شامل شما نمی شود چون شریطش این است که مسلمان عرب قریشیها شمی باشد اگر مسلمان باشد عرب باشد بدون قریشیت یا قریشیت باشد بدونها شمیت استحقاق ندارد چرا؟ چون شافعی استناد بر الائمه بعدی الاخفاء بعدی اثنی العشر و کلهم من قریش استناد بر این حدیث دارد و همچنین اشتراطی میکند و لذاست که سلطان سلم مذهبش را عوض کرد. از حنفیه به شافعی ببخشید از شافعی به حنفی و لذا مذهب ابو حنیفه میشود مذهب رسمی خلافت عثمانی و آن جاهایی که افتتاح عثمانیها است مثل حوض بالکان، بوسنی و هرزگویین فقط مذهبی حنفی در آن است. چرا؟ چون فاتحین آنها همین ترکان عثمانی بودند. میروند بغداد قبر ابوحنیفه را تعمیر میکنند پلی کنارش میسازند و اسمش را میگذارند الامام الاعظم آن محل را اسمش را میگذارند الاعظمیه جسر الاعظیمه بالاخره تمام اینها بر روی حساب به رسمیت شناخت مذهب حنفی است که مذهب رسمی دولت عثمانی باشد بالاخره ناصر الدین شاه حاج فرهاد میرزا را دست به دامن ایشان شد که ایشان برود ترکان عثمان برود پیش دربار آستانه استنابول و مثلاً عذرخواهی کند از این وضعیت وقتی آنجا میرود زمستان بوده است و از او میپرسند که شما میدانید که کرسی میگذارید ولی ما شومینه داریم یعنی بخاری دیواری داریم شومینه کافی است برای شما یا حتماً کرسی میخواهید یک مقدار تامل میکند میگوید: فی بلادی به اختیاری و اختباری آیت الله الکرسی اولی من روایات بخاری حالا آمده است برای صلح اما این طوری جواب میدهد و از همینجا بفهمید که چقدر فاضل بوده است. ادیب بوده است و هم عربی قوی بود و هم فرانسوی اش قوی بوده است نسخه خوان بود عبریش کامل بوده است عبری میخوانده است یک رجل مجتهد یا قریب الاجتهاد بوده است از جمله زنبیلش تذکر میدهد که به خط قدیم قدیم ترین نسخهها ی دعای کمیل فلکل حجت علیه است اما بی سوادان فی الحمد خواندند چون حمد و حجت در نوشتن یک جور هست برای کسی که دقت نداشته باشد و لذا است که اشتباهاً فلک الحمد معنا ندارد در مقام معصیت میگوید که الحمدالله معصیت کردم این که فلک الحجت فی جمعی ذلک و لا حجت فی ما جری علی فیه قضیک و امثال این ملاحظات دقیق در همان کتاب زنبیلش کتاب کشکولی دارد که مطالب بسیار نفیس و عالی دارد از جمله همین تعلیقات بر نسخهها ی ادعیه .
برگردیم که ایشان بنا میگذارد و میرود کربلا و میبرند بر روی پای قبر امام حسین (ع) یعنی پنج شش پله میخورد میرود پایین و از خاک کنار قبر به او میدهند و او این خاکها را با خودش داشته است و در دریای مدیترانه وقتی که گیر میکند و همه به خطر میافتد یکی یادآوریش میکند که مگر تربت امام حسین با تو نیست بریز چه موقعیت خطرناکتر از این ممکن است برای ما عارض بشود تربت را برای کجا ذخیره کرده ای و میریزد و همه شان نجات پیدا میکند و لذاست که مستقیم پیش ناصر الدین شاه میرود و میگوید دیگر بس است دیگر به من مهلت بده که من بتوانم بنشینیم این وعده ای که دادم که مقتل معتبری برای امام حسین بنویسم ، بنویسم. و لذا مینشینید و این کتاب قَمْقامِ زَخّار وَ صَمْصامِ بَتّار و خود اسم کتاب اشارهای به همان واقعه است قَمْقامِ یعنی دریا و زخار یعنی مواج صمام (شمشیر) بتار (برنده) اشاره به اثر تربت سید الشهدا (ع) دارد. که مثل یک شمشیر برنده ای تمام آن هیجان امواج دریای مدیترانه را خاموش میکند که این کتاب را نوشته است.
این اولین مقتل معتبری است که در میان شیعه بعد از رسمیت تشیع بعد از انتشار بی جای روضه الشهدای میر حسین کاشفی سبزواری سنی در شیعه تظاهر به تشیع میکرده اما وقتی به هرات میرفته است علناً میگفته است که نه من شیعه نیستم حالا هر چی بالاخر این اولین مقتل معتبری است که منتشر شده است مستند بر بیش از 60-70 مصدر معتبر و اخیراً شاید یک ده سال پیش یکی از کتابفروشها یی که اصالتاً تبریزی بودند و نجف بودند حاج کاظم کتبی تبریزی این پسرش ابوزینب نامی است در پاساژ صاحب زمان لب چهارمردان که او کتاب فروشی دارد که خیلی از کتابهای چاپ شدهی قبلی مکتب حیدریه نجف را بیشتر چاپ میکنند تجدید چاپ میکنند اما این کتابفروشی عنایت کرده است یکی از منبریهای ادیب عربی خوزستانی اهوازی سید شجاع از او خواسته است که این کتاب قَمْقامِ زَخّار وَ صَمْصامِ بَتّار را به عربی برگردانده است و این برای اولین بار از فارسی البته در فارسی آن هم ملمع است به قلم زمان هر جا رسیده است عربی نوشته است و هر جا رسیده فارسی نوشته است. بالاخره من ظاهراً آن ساعتی آنجا گذشته شده است.
خوب منتقل بشویم از قَمْقامِ زَخّار وَ صَمْصامِ بَتّار به همین مقدار به همین اسم اکتفا کنم منتقل بشویم به اینکه بعد از او دیگر باید بیایم تا برسیم مقتل معتبر اگر بخواهیم برسیم به کتاب نفس المهموم مرحوم محدث قمی گرچه باز خود محدث قمی بعد از اینکه نفس المهموم را وقتی نوشته است وقتی به منتهی الامال رسیده است آنجا نوشته است ظاهراً به مناسبت ذکر عروسی قاسم بالاخره به یک مناسبتی یک مطلبی ایشان میگوید که اگر بین مطالب نفس المهموم که به عربی نوشتهام که ظاهراً منظورش بوده است که برای عکس علم باشد و لذا کتاب علمی مثلاً شمرده بشود البته اینجا خوب است یادم باشد بگویم که ایشان در این کتاب هم آن اخبار ابی مخنف چون ایشان شاگرد مرحوم حاجی نوری کتاب شناس و نسخه شناس است تاکید میکند که علمای ما، یک جمله قبل از این اجازه بدهید من استدراک کنم که مرحوم شیخ مفید وقتی این اخبار ابی مخنف را در کتاب ارشادش نقل میکند بعد شاگردش ایشان مرحوم شیخ طوسی کتاب فهرستش را مینویسد البته با فواصلی فاصله کمی است اما بعد از فهرست شیخ طوسی ایندفعه مرحوم شیخ نجاشی که هر دو شاگردان شیخ مفید بودند کتاب فهرست اسماء مصنفین شیعه که استخاراً به اسم رجال نجاشی ، نجاشی تشدید ندارد عربی شده نگاسی است من از خود حبشیها ی آفریقایی آیا آفریقایی حبشی شنیدم که نگاسی به معنای شاهنشاه است این آمده است تا عربی شده است نجاشی بدون اینکه تشدید بخواهد. یک بنده خدایی از کاشان زنگ زده است از من میپرسد که چرا در رادیو معارف هی میگویند رجال نجاشی آیا این درست است؟ جواب نه درست نیست و صحیح آن بدون تشدید است.
عرضم این است که ایشان کتاب فهرستش اصلاً به قصد تصحیح کتاب فهرست شیخ طوسی مینویسد یعنی به نظرش میرسد که به عنوان یک زی فن در مقابل ذو فنون مرحوم شیخ طوسی جامعه است و از جمله در رجال هم کار کرده است اما شیخ نجاشی ایشان ذی فن است متخصص است البته برای احترام شیخ طوسی به عنوان شیخ الطائفه تصریح نمیکند اما بسیاری از علمای ما تسبیح به این معنا کردند که کتاب فهرست یعنی رجال نجاشی در واقع تصحیح کتاب از جمله موارد تصحیحش همین است یعنی راجع به ابی مخنف است ابی مخنف را قبل از نجاشی شیخ طوسی در فهرستش ذکر کرده است اما لیست کتابهایش را آورده و هیچ وصفی برای خود ابی مخنف نکرده است غیر از اینکه معرف کتاب نویس است و کتابها ی متعددی نوشته است و این هم صورت کتابها یش اما مرحوم شیخ نجاشی دیده است که نه اینجایش خالی است مخصوصاً بعد از این که شیخ شیعه مرحوم مرحوم شیخ مفید شیخ الاسلام است در وقت اقامه دولت شیعهی رسمی اثنی عشری آل بویه آل دیلمیان ایشان که در کتاب ارشادش مقتلش را بر کلبی شاگرد ابی مخنف استناد میکند. حالا خوب است مناسب نیست این طوری ابو مخنف رها بشود و ایشان در کتابش مینویسد این عمده وصفی است که مرحوم نجاشی برای ابی مخنف آورده است و تمام رجالیون ما بعد از این جریان از ایشان تبعیت کردند. کان شیخ اصحاب الاخبار اخبار در اصطلاح آن وقت در اصطلاح قدیمها، اخبار تاریخی است کان شیخ اصحاب الاخبار بالکوفه و وجههم و کان یکسن الی ما یرویح و این توثیق است و این معنایش توثیق و تائید مقتل استادش مرحوم شیخ مفید در ارشاد است با وجود این میبینم که مرحوم شیخ طاووس این طوری میکند و الی آخر و حالا برگردیم .
مرحوم آقای محدث قمی هم این مطلب یعنی تاکید بر خصوصیت ابی مخنف به عنوان اولین معرفی که این اخبار به طور مستند گزینش کرده است و جمع آوری کرده است و در کتابش آورده است و تاکید بر روی این مطلبی که در بازار رایج شده است و به اسم ابی مخنف مطلب نامعتبری است اما معتبرترین همان اخباری است که طبری در تاریخش نقل کرده است لذا مرحوم محدث قمی خمیر مایه ی اصلی نقلش در نفس المهموم همین اخبار ابی مخنف است ولی باز انگار که احتیاط میکند و میگوید قال الازدی البته در اول کتاب میگوید که منظورم از ازدی همین آقای ابی مخنف است اما خوب به همین کلمه ازدی اکتفا میکند اما در منتهی الامال که ده سال بعد از نفس المهموم نوشته است ایشان نوشته است که اگر تنافی یا تضادی یا تهافتی بین مطالب این کتاب فارسی من منتهی الامام که اخیراً به عربی دو بار ترجمه شده است یک بار استاد دکتر نادر تقی استاد کرسی ادب فارسی در دانشگاه دمشق ایشان ترجمه کرده است و بار دیگر اینجا ترجمه شده است عرضم این است که ایشان میگوید رحجان بر خلاف توقع با نفس المهموم نیست رجحان با این کتاب منتهی الامال است چرا؟ چون در فاصله ده سال من پخته تر شدم در شناسایی ، کارشناستر شدم در شناسایی اخبار مقتل امام حسین (ع) و لذا اینجا با خبره بیشتری مینویسم و لذا اگر تنافی و یا تفاوتی باشد این اولی است و رحجان دارد پس از این بگذریم و برویم بر روی مقتل معرف محقق معاصر ایشان آقای سید عباس رزاق موسوی مقرن نجفی که الحمدالله کتابش و مقتلش را نسخهای با خودم از نجف آورده بودم این هم باز همین طور شد که با مرحوم آقای بصیریتی انتشارات بصیرتی دادم از روی آن اوپست کرد و منتشر کرد و این اولین انتشار این مقتل در قم و در ایران بود و الحمدالله شناخته شده است و به فارسی هم ترجمه شده است. چهره ی گلگلون حسین (ع) یا چهرهی خونین حسین (ع) دیگر ترجمه اش مرحوم شیخ عزیز الله اتآوردی قوچانی بود خدا رحمتش کند.
بالاخره این کتاب هم عمده ی خمیر مایه اصلیش همان اخبار ابو مخنف است از تاریخ طبری چون این آقایون قبل از کار من بوده است یعنی قبل از تطبیق این اخبار بر اخبار شیخ مفید بوده است که جلب توجهشان بکند که این اخبار شیخ مفید همان اخباری است که صد سال قبلش طبری از همان کتاب مقتل کلبی که آن مقتل مشترک خودش و استادش ابی مخنف بوده است نقل کرده است خوب بعد میرسیم به این مقاتلی که در این زمان در مقام تحقیق احیاناً نوشته شده است و آخرینش ده جلدی که انصافاً پای آن زحمت کشیدند به عنوان دانش نامه امام حسین (ع) در دار الحدیث آقای ری شهری و مخصوصاً آنی که من بیشتر با آن سروکار دارم و مورد عنایت هست الان یک کتاب هفتصد صفحه ای است خلاصه و میشود گفت مختار از همان دانش نامه امام حسین است اما به عربی به عنوان المقتل الاصحیح لسید الشهدا (علیه السلام) و این کتاب مدتهای رویش میتوان گفت که حدود 10 سال ده نفر رویش کار کردند و سر از این دانشنامه ده جلدی امام حسین (علیه السلام) و بعد این خلاصه ی عربی شده اش به نام المقتل الاصحیح سید الشهدا است. و از جمله در اوایل این کتاب خیلی از مطالبی که در مجالس و محافل و در منبرهای ما گفته میشود تاریخ یعنی شناسایی تاریخ نخستین گزارش این طوری کی چی در چه مقتلی این مطلب را برای اولین بار آورده است. یعنی کهن ترین منبعی که این مطلب را نقل کرده است کی بوده و در چه کتابی؟ و این انصافاً کار خوب و کارستانی است که البته در این کتاب اصلش در آن دانشنامه امام حسین است ولی در این کتاب هم به آن عنایت شده است یعنی کتاب عربی المقتل الصحیح آورده است و در آخر کتاب هم بحثها یی مثلاً از قبیل بحث تحقیقی درباره صحت و سقم زیارت عاشورا کدام نسخه از زیارت عاشورا آیا نسخه کامل الزیارات یا نسخه مصباح المتهجد آیا مصباح المتهجد شیخ طوسی قبل از نیمه قرن هفتم یعنی نسخههای مصباح قبل از 650 هجری یا حتی نسخهها ی بعد از این تاریخ چون از این تاریخ به بعد است که مصباح المتهجد دو نسخه پیدا میکند یک نسخه مطابق کامل زیارات اصل و یک نسخه تحریفاتی اضافاتی در آن است که از جمله همان عبارت معروف اللهم خص اول ظالم ظلم هست که در کامل زیاراتی که مرحوم علامه امینی برای اولین بار این کتاب را تحقیق و منتشر کرد قبل از اینکه مشغول کتاب الغدیرش بشود در آنجا در آن کتاب نسخه کامل زیارات بدون هیچ اختلاف و نسخهای چنین عباراتی نیست و همچنین در آخر همین کتاب المقتل الصحیح این که زیارت ناحیه مقدسه دو تا زیارت است کدامش میتواند معتبر باشد آیا زیارت ابی غالب اصفهانی میگوید: خرج علینا من الناحیه المقدسه سنه ی 252 یعنی سه چهار قبل از ولادت امام زمان اسم ناحیه مقدسه را میگذارد حالا بعضیها توجیح میکنند که شاید منظور زمان امام حسن عسکری (ع) بود که در صورتی که این توجیح به ما لایجرع صاحبه است یعنی هیچ شاهدی ندارد یک ادعای تبرعی است و بالاخره این تحقیقات در ضمن همین کتاب مقتل صحیح آمده است.
یک مقتل دیگری که جامعترین و به همین مقدار کار بر روی آن انجام گرفته است چون عنوان موضوعی که با حاج آقای قاضی زاده صحبت شد که همین بود که به عنوان مقاتل متاخره صحبتی کرده باشیم معرفی کرده باشیم آخرین معرفی من کتاب دو جلدی مقتل جامع سید الشهد از یک ده نفری از رفقای گروه تاریخ موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی با برادر محترمانه جناب آقای پیشوایی یعنی با همکاری ایشان و زیر نظر ایشان این کتاب نوشته شده است و انصافاً کتاب در مقتل امام حسین (ع) کتاب تحقیقی جامعی است و همان طور که اسمش را هم گذاشتند مقتل جامع سید الشهدا بنابراین به همین جا کلام را ختام میدهیم. اقول قولی و هذه استغفر الله لی و لکم و صلاه علی سیدنا محمد و رحمت الله و برکاته ...
اللهم صلی علی محمد و آل محمد
با تشکر از استاد عزیز دوستان هر کس که سوال دارد با میکروفن بگوید چون میخواهد ضبط بشود صدا برسد. چه کسی اشکال دارد؟
استاد: من یادم رفته بود این بخش سوال را جوابش را و از ساعت هم غفلت کرده بودم شاید یک مقداری وقت سوال و جواب را یک مقداری گرفته باشم.
سوال: سلام علیک خیلی متشکر از حضرت استاد از باب تواضع ازوقعه التف اسم به میان نیآورده ای
استاد: شاید قبلاً صحبت کرده باشم احتمال دادم که قبلاً صحبت کرده باشم.
سوال: حالا بالاخره احیاناً دوستانی باشند که اطلاعاتی در مورد این کتاب داشته باشند.
استاد: ولی اشاره کردم که دو مقتل دارم یکی وقعه التف و بعد در ضمن موسوعه «ج» 6 مقتل امام حسین است و در هر دو خمیر مایه اصلی هم اعتنای بر هر دو است. تاریخ طبری و ارشاد شیخ مفید.
سوال: الان اگر خودتان بفهمید که به عنوان ویژگی و خصوصیتی که این مقتل دارد
استاد: مهمترین ویژگی آن این است که هیچ مقتلی نمیتواند این ادعا را بکند که برسد به شاهد حاضر ناضر جریان هیچ خبری در این مقتل در متنش نه البته در حاشیه در حاشیه بله ممکن است بعضی از اخبار البته باز از منابع معتبر است تا نیمه قرن هفتم یعنی بعد از 600 هجری تا آن تاریخ در پاورقی مطالبی آمده است مطالبی که لازم و ضروری دیده شده است اما در متن کتاب هیچ خبری نیست که نرسد به کسی که حاضر و ناضر آن جریان باشد یعنی همانطوری که آن شاهد گفته است بودم و دیدم برای ابن زیاد وای چه دیدم که دو چشمم مباد. بله بفرمائید
سوال: بسم الله الرحمن الرحیم بله ما امشب حسن تصادف شدیم آمدیم و خیلی هم استفاده کردیم عرض میشود راجع مرحوم مقرم خیلی سریع رد شدید میخواستم یک مقداری اینجا بیشتر توقف کنید و اعتبار کتاب من البته خودم از کتاب ایشان استفاده میکنم مخصوصاً در شب عاشورا در یک قضیه ای نقل میکند از حنظله اسعد شبابی و حی حی خلف فیه الا تسلک بین هذه جبلین ... این را گفت و این را هم فقط ایشان نقل میکندها ن یعنی در اداره اصحاب نیامده است البته از ادد ساکبه است ولی خوب اینجا میخواستیم راجع به خود مرحوم مقرم که ما درکش نکردیم.
استاد: یک مقاله ای در یک سالنامه ای منتشر شد تحت عنوان امام حسین (ع) مرد صلح یا انقلاب خونین و رسید به عراق و نجف و من مقاله را به فارسی به عربی برگردان کردم پنج دلیل آورده بود برای اینکه خبر امام حسین (ع) بر سر قبر جدش خواب دیده است این معتبر نیست من در مقام تحقیق دو پنج تای دیگر پیدا کردم مجموعاً شد 15 دلیل مرحوم مقرم در بازار بزرگ نجف دیدم میدانستم آن وقت آنجا اعلم علمای به تاریخ شیعه و به خصوص به تاریخ الائمه و امام حسین (ع) است و در حدی بنده خدا فدایی اصلاً در وفایت معصومین و ولایت معصومین در منزلش مجلس داشت که عمده فضلای همه طبقه خود ایشان بیشتر حاضر میشدند و ایشان از نوشتهها ی خودش در میآورد و خودش میخواند نه اینکه حالا یک منبری به کار بگیرد. و لذا به ایشان عرض کردم که من یک مقاله ای را به عربی برگردان کردم مایل هستم که شما به عنوان صاحب خبیر کارشناس ببینید و بشنوید و یک اظهار نظری کنید یک وقتی از ایشان خواست و ایشان وقت معین کرد و رفتم منزلش طبق وقت و ایشان برد بالای خانه اش و نشست به همان روش قدیمی سیگارهای پیچیدنی که شاید درک کرده باشید که پیرمردها سیگارها میپیچید بالاخره به آن روش سیگار میپیچید و هی پشت سر هم دیگر سیگار پشت سیگار ایشان هم مثل مرحوم آقای خوی و مدرس افغانی انگشتانش از سیگار قهوه ای شده بود تمام اتاق را پر دود کرد و من مقالهام را خواندم و تمام کردم ایشان کلمه ای حرف نزد. گفتم : آقا من وقت گرفتم آمده ام این مقاله را خوانده ام که نظرتان گفت: عجب واقعاً شما توقع دارید که مقتلم را اینطوری مینوشتم؟ یا میخواهید مقتل امام حسین را اینطوری اگر اینطوری بخواهی اخبار کربلای اما حسین را بررسی کنی همان حرف معروف بلانسبت عوامانه را زد که هیچ چیز ته آن نمیماند مگر اینکه قتل الحسین عصر عاشورا فی کربلا عطشاناً بقیه اش هوای منصوراً خیلی ناراحت شدم که یک همچین شخصیتی با یک یک همچین حرفی بخواهد بزند بعدش گفت که میدانی من چرا مقتل را نوشتم چون یک روزی از در صحن امیرالمومنین (ع) داشتم میامدم بیرون دیدیم یک بچهاش نشسته است کنار کوچه بازار هویش و داره داد میزند مقتل الامام مجاهد مجدد العظیم آیت الله العظمی الشیخ محمد حسین کاشف الغطا یک کتابچه کوچکی است به اسم مقتل امام حسین به اسم کاشف الغطا دارد و لذا ایشان تعبیر میکردم احترجت سوختم یعنی مقتل امام حسینی که این همه ما برایش در سر و سینه میزنیم همین است. اینی که عالم و مرجعمان نوشته است این موجب شد که من این کتاب را نوشتم و برای اینکه یک صورتی پیدا کند سه قسمتش کردم یعنی مثل کتاب ارشاد مفید که سه قسمت است قسمت اول آن مجموعه ی مقالاتی است که روی همان مبنای حوزوی که اول اشکال را مطرح نکن و بعد بخواهی جواب بدهی چون بسا میشود اشکال پاگیر بشود جاگیر بشود اما جوابش مقبول نیافتد و لذا اصلاً مقاله را طوری صحبت کن که بعد نتیجه بگیری ان دفع الاشکال به حزافیر است این روش حوزوی است قدیم این طوری بودند که اشکال را نباید مطرح کرد مگر شما مثلاً کم توجه هستید زرنگ و زیرک نیستی.
بله و به این روش شبهات راجع به قیام امام حسین (ع) را یکی یکی اینجا هر کدام را تحت عنوان یک مقاله ای بحث کردم. البته بحث ایشان در اینجا بحث علمی و دقیق است خیلی خوبی هم هست بعد ثلث دوم متن مقتل است و ثلث سوم مراثی امام حسین (ع) است اینها را من برای همین آوردم که خیلی از مردم عقلشان در چشمشان است و نمیتوانند مقتل امام حسین را به این کوچکی بینند اما غافل از اینکه آن وجه دارد و وجهش این است که جدش مرحوم شیخ جعفر کبیر یک منزل درندشت مرحعیتی داشتند و چون وصیت کرده است که این برای بچهها ی اهل علمم باشد به شرط اینکه در روز عاشورا خودشان مشغول بخوانند و خود مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء مرجع در روز عاشورا خودش در همان مجلس مقتل میخوانده است و لذا حاج محمد حسین برای خودش این مقتل را نوشته بوده است و حالا یک عده برداشتند چاپ کردند.
حالا بالاخره من این وضعیت را در نجف دیدم که حتی ایشان هم یک همچین حرفی میزند و لذا بنا را گذاشتم بر اینکه تحقیق کنم ببینم عجب واقعاً اینطوری است یعنی بر روی موازن تاریخی یک مقدار متعبری معتد به از اخبار در حد مبانی معتبر تاریخی نمی ماند فقط قتل الحسین عصر عاشورا عطشانا میماند وقتی تحقیق کردیم سر از همچین مقتلی در آورد و قعت طف این در واقع جواب این روش و منش متاسفانه شایع در بین اهل علم و طلاب که حتی دارند نقل از مرحوم محرم میکنند که خودش مولف یک همچین کتابی است اما یک همچین حرفی را میزند مثلا آن یکی از عبارات خیلی سوزناک و خیلی از نظر معنا و محتوا به جاست دست کرد حضرت زینب (ع) زیر جسد امام حسین (ع) و عرض کرد اللهم تقبل منا هذه القلیل قربان منبعش در همین کتاب مقتل مقرم کبریت الحمد نهاوندی یعنی بعد از هزار و سیصد سال این کلمه تازه سر در آورده است. زمین گل شکفته است و این خبر در آمده است و بله حضرت زینب و امد چنین کرد. اصلاً میشود آدم باور کند؟ 1300 سال گذشته است احدی یک همچین مطلبی را نقل نکرده است یک هو حاج اکبر نهاوندی در کتاب کبر احمد آورده است این میشود سند؟ و مرحوم سید محرم اینطور در مقتلش گرچه من اسمش را آوردم گفتم مقتل ایشان هم نسبتاً باز نسبتاً یعنی نسبت به خیلی از کتابهای دیگر باز مقتل معتبری است چون خمیر مایه اصلی آن باز اخبار ارشاد شیخ مفید است و تاریخ طبری ظاهراً این کافی باشد فعلاً
سوال: با قدر دانی و تشکر از حسن انتخاب آقای قاضی زاده و فرمایشات ارزشمند شما اگر محبت کنید یک اشاره ای به مقتل خوارزمی و ابن اعظم کوفی بفرماید مخصوصاً انجاهایی که شما خلفای راشدین را راحت قبول نمیکنید
استاد: نه تنها من قبول نمیکنم خیلیها قبول نمیکنم.
سوال: نه گاهی میبینم که خطبه امام سجاد فقط از خوارزمی اگر محبت کنید یک تذکر توضیح بدهید.
استاد: خوارزمی مقتلی است که حدود 650 هجری میزیسته است و عمدتاً اعتماد و استنادش بر کتاب تاریخ فتوح احمد بن اعظم کوفی بوده است که در وصفش در کتب تراجم گفتن کان قصاص وضاع و یضع احادیث و اقاصیص این احمد کوفی که همزمان با طبری، که طبری از آمل به بغداد رفته است و ایشان از کوفه به بغداد رفتند و معاصر یکدیگرند و هر دو حدود 310 هجری فوت میکنند هر دو معرف هستند اما این کجا و ان کجا کتاب تاریخ طبری حتی مرحوم علامه عسکری به عنوان طبری شناس که احدی نمیتواند ادعا کند که مرحوم علامه عسکری طبری شناس قوی تر از او یافته بشود. حتی ایشان وقتی که وارد ایران شدند قبل از انقلاب آیا سیداحمد اشکوری یک همچنین شب و یک همچین وقتی یک شامی ایشان را دعوت کرد و من را به همراه ایشان دعوت کرد چون ایشان قاصد بود یعنی همان کتاب یعنی خبر دار شده بود دیده بود کتاب وقت طف را که من تحقیق کرده بودم و میخواست بگیرد و چاپ کند ولی شک و شبهه اش بر این بود که چون عمده ی اعتماد در درجه اول بر طبری است، تبر بر سرش یک دفعه نخورد لذاست از آقای عسکری پرسید، آقای عسکری فرمود که هر حرفی درباره طبری داشته باشیم در این حرفی نداریم که خیانت نکرده است اگر خیانتی دارد در گزینش آن است نه در خود نقل خبر در نقل خبر حتی یک واو و فاو کم و زیاد نمیکند اما بله بعضیها یک گزینش به نظر ما بی خودی کرده است ولی آنجا باز لاسیبلی رد نکرده است افشا گری کرده است که دیدم بله اگر اخبار ابی ذر غفاری آن طوری که نقل است موجب تجریح هم عثمان میشود و هم خود ابوذر اما یک اخباری اینجا است مال سیف بن عمر است زندیق تمیمی اما این اخبار را اگر نقل کنم خوبی آن است که به هر دو ناز میکشد هم سر عثمان ناز میکشد و هم بر سر ابوذر آرام باشید به جون همدیگر نیافتید مثلاً این وضع طبری است در اخبار سیف بن عمر نسبت به هر از یک طرف حضرت ابوذر و از یک طرف نسبت به عثمان.
حالا بالاخره اینی که ایشان اشاره کردند وصیت امام حسین (علبه السلام) است این است که این طور شده مشهور امام حسین (ع) به محمد حنفیه که وصیت کتابتی هم بوده است کتب الی اخیه علی محمد حنفیه این اصلش هیچ منبعی ندارد منبع منحصر آن یعنی من میگویم و تائید میکنم که اگر کسی بتواند منبع دیگری پیدا کند خدا پدرش را بیامرزد ولی انچه که ما میدانیم غیر از همین کتاب فتوح احمد بن حثم منبع دیگری ندارد احمد حثم هم غالب نقدش بی سند و مدرک است از جمله همینش دفعاً و کتب حین خروج مکه المکرمه کتب علی اخی محمد حنفیه همان انی..... و اثیر به ... ابی علی بن ابی طالب... در صورتی که خلفای راشدین از اصطلاح امام حسین و عصر امام حسین نیست. برای اولین بار اصطلاح خلفای راشدین از احمد بن حنبل بر وزن طنبل در آمده است احمد حنبل اصلاً یکی از القاب احمد حنبل مُربّع است تربیع گر است یعنی خلفا را چهارتا میکند. خلفای سه گانه و امیرالمومنین این چون احمد بن حنبل فهمید که متوکل عباسی مدعی شده است که من مقلد احمد بن حنبل هستم و لذاست که یک تاکیدی که کرد که چرا تا به حال ذکر علی بن ابی طالب در ردیف خلفا در خطبهها ی نماز جمعه نمیشود و لذا متوکل را واداشت که او بخش نامه کند به تمام خطبای ائمه جمعه که نام خلفای اربعه در خطبه تان بیاورید و از جمله تاکید بر ذکر علی بن ابی طالب حالا ببیند که مظلومیت امیرالمومنین در چه حدی است که بعد از آن 130 سال بنی امیه حدود 120 سال دیگر از بنی العباس گذشته است و نام علی را بنی عباس نمیآورد و حالا حنبل بن احمد دلش بر علی (علیه السلام) سوخته است و میگوید که نامش را بیاورید و اینها قبول میکنند و بخشنامه میکنند حالا عرضم این است که خلفای راشدین را این احمد بن حنبل در این نامه اش برای اولین بار این اصطلاح را به کار میبرد. از جمله کتابهایی که این مسئله را تاکید میکند کتاب الشیعه اهل سنت از آقای دکتر سیدمحمد تیجانی سماوی این در کتابش همین مسئله را با منابعش ذکر کرده است که اصطلاح خلفای راشدین از احمد بن حنبل است. و اینجا که امدیم ایام اربعین امام حسین (ع) در پیش آمد و این مشهور معروف این است که متوکل عباسی هی متوالی چند مرتبه یا چندین مرتبه مرقد امام حسین (علیه السلام) را جسارت کرده است و از بین برده است و اینها از نظر اعتبار تاریخی دوبار احمد بن حنبل ببخشید دو بار متوکل عباسی از سامرا احمد بن حنبل را از بغداد دعوت کرده است و به فاصله ده سال و در این دو بار در هر دو بار لشکر کشی میکند به کربلا و قبر امام حسین را به همان کیفیت هتک میکند و مزنه قوی این است که این از تحریکات احمد بن حنبل بوده است یعنی تقارن زمانی و این وهابیون هم الان حنبلی هستند و البته خود احمد بن حنبل تصریح به حرمت بنای قبور ندارد بلکه خودش مقبره اش در بغداد گنبد و بارگاهی برای خودش داشته است و عصرها ی پنج شنبه به عنوان شب جمعه برو و بیایی داشته است تا بالاخره دجله در بغداد فیزان کرده است و سیل قبر ابوحنیفه را برده است.
اینجا تکمیل میکنم به جای این وصیت ابن حنفیه وصیت امام حسین به ابن حنیفه با خلفای راشدین علیکم به کتاب مناقب ابن شهر آشوب و ایشان مشابهی البته وصیت مشابهی البته خیلی مختصرتر اما مشابه از نظر همین ... وصیت شفاهی به پسر عمویشان عبدالله بن عباس دارد و دیگر خلفای راشدین و غیر راشدین در آن نیست. بنابراین چرا ما آن سالم تره را ول کنیم و بیایم بر سر این خراب مگر خراب هستیم که به دنبال خراب باشیم. و السلام علیکم و رحمت الله.