بسمه تعالی
عنوان: نقد کتاب از عاشورای حسین تا عاشورای شیعه
ارائه دهنده: استاد اسفندیاری
ناقد: حجت الاسلام والمسلمین استاد مهدی مهریزی
2/10/91
ـ مجری برنامه: بسم الله الرحمن الرحیم. خدمت مهمانان گرامی برنامه، جناب استاد اسفندیاری و استاد مهرریزی خیر مقدم عرض میکنیم. موسسهی فهیم این توفیق را داشته است که به هر مناسبتی، زمینه و بستری که خاص یک موضوع علمی باشد را فراهم نماید. موسسه فهیم در ایام محرم و صفر، جلساتی در موضوع عاشورا پژوهی برگزار کرد که در این جلسه میخواهیم به نقد و بررسی کتاب استاد اسفندیاری با نام «از عاشورای حسین تا عاشورای شیعه» بپردازیم. ابتدا از استاد اسفندیاری درخواست میکنم تا مختصری در مورد کتابشان توضیح دهند و زمینهی نگارش این کتاب را برای ما تبیین کنند. بعد خدمت استاد مهرریزی هستیم تا از بیانات و مباحثی که مطرح میکنند، استفاده نماییم.
ـ استاد اسفندیاری: بسم الله الرحمن الرحیم چندی پیش جزوهای از بنده تحت عنوان «از عاشورای حسین تا عاشورای شیعه» چاپ شد. این جزوه در ابتدا یک مقاله بود و بنا به تقاضای آقای مهریزی برای نشریهای نوشته شد که در آن نشریه چاپ شد. بعدا آن را بسط داده و تبدیل به یک کتاب کردم. من در دو بخش از جایگاه و از محتوای این کتاب صحبت میکنم. همانطور که اطلاع دارید، الان یک رشته یا یک موضوع علمی به نام «آسیبشناسی عاشورا» یا «تحریفشناسی عاشورا» وجود دارد. در گذشته چنین تعبیری وجود نداشت و فعالیتهایی از این دست نبود، اما اکنون یک تعبیر رایج و مصطلح شده و تحت این عنوان، کتابهای زیادی نوشته و چاپ گردیده است. اینکه چرا ما به این موضوع توجه کردیم و گذشتگان توجه نمیکردند، نیاز به یک مقدمه دارد.
دوران اسف بار مقتل نویسی
قرن دوازدهم و سیزدهم دورهی انحطاط شیعیان بوده است، شاید بتوان گفت شیعه در هیچ دورهای تا این حد در انحطاط نبوده است. استاد مطهری(ره) و مرحوم دکتر شهیدی به این قضیه اشاره کردهاند و ظاهراً هر دو بیاطلاع از یکدیگر چنین چیزی گفته اند که منحطترین دوره برای شیعه، قرن دوازدهم و سیزدهم بود؛ یعنی تقریباً پس از صفویه دورهی اسفباری از لحاظ مقتل نویسی برای شیعیان بوده است. در این دو قرن کتابهای مقتل زیاد، ولی خیلی ضعیف نوشته شده است به عنوان نمونه در این دو قرن به دو کتاب اشاره میکنم: یکی کتاب «اسرار الشهاده» و دیگری کتاب «تذکره الشهداء» است. برعکس در قرن چهاردهم و پانزدهم که ما در آن به سر می ـ بریم، کتابهای بسیار ارزندهای نوشته شده است.
همانطور که مستحضر هستید، کتاب «اسرار الشهاده» از فاضل دربندی است و اسم کامل کتاب «اکسیر العبادات فی اسرار الشهادات» است. آقای فاضل دربندی فرد فاضل و معقولی بود و همعصر صاحب جواهر و شیخ انصاری بود و حتی خود را اعلم از آنها میدانست، اما کتاب او بسیار تحریفآمیز است و مطالب بسیار ضعیفی در این کتاب یافت میشود که به چند نمونه از تحریفات این کتاب اشاره میکنم:
1ـ فاضل در بندی در کتاب «اسرار الشهاده» میگوید «در روز عاشورا خداوند خورشید را در وسط آسمان نگه داشته و آن روز 72 ساعت بود.» و برای این حرف دلایل متعددی می آورد.
2ـ از چیزهای عجیبی که فاضل دربندی میگوید این است که «دمای هوا در روز عاشورا 70 درجه بیشتر بود.» یعنی اگر دمای هوا در روز عاشورا، در آن بیابان حدوداً 30 درجه بود، فاضل دربندی میگوید 70 درجه بیشتر شده بود یعنی دمای هوا 100 درجه میشود. شما تصور کنید در 100 درجه آب به جوش میآید و بخار میشود و کسی نمیتواند طلب آب کند.
3ـ از دیگر چیزهای عجیبی که فاضل دربندی درکتاب خود میگوید این است که «در روز عاشورا امام حسین(ع) دست خود را بلند کرد و از انگشت ابهام ایشان، آب جاری شد و اصحاب از آن آب نوشیدند.»
4ـ فاضل دربندی میگوید «امام حسین(ع) در غروب عاشورا که به شهادت رسیده بود، بلند شد و همهی اصحاب را ندا داد و آنها هم از جا بلند شدند، یک مائدهی آسمانی آمد، همه تناول کرده، سیر شدند و بعد به حالت نخست خودشان برگشتند.»
5ـ فاضل دربندی میگوید «حضرت ابوالفضل 25 هزار نفر را کشت.» چون فاضل دربندی فرد باسواد و ملایی بود تمام اینها را توجیه میکند و میگوید «میدانم که این شبهه برای خوانندگان کتاب من پیش میآید که در هنگامی که دو دست حضرت ابوالفضل قطع شد، ایشان نمیتواند روی زمین بنشیند و بیهوش میشود یا نمیتواند بایستد تا اینکه بخواهد بجنگد. پس چگونه حضرت ابوالفضل با دستان قطع شده، توانسته 25 هزار نفر را بکشد؟» فاضل دربندی جواب این شبهه را میدهد. یا نقل میکند که «امام حسین(ع) در روز عاشورا 330 هزار نفر را کشت.» همهی اینها در کتاب «اسرار الشهاده» فاضل دربندی از مقتلهای خیلی معروف دورهی قاجاریه است که سعی کرده همه را با استدلال و استناد توجیه کند.
کتاب مقتل دیگری که در آن زمان نوشته شده، کتاب «تذکره الشهداء» ملا حبیب الله شریف کاشانی است. ایشان هم در این کتاب میگوید «عاشورا 72 ساعت بود.» فاضل دربندی میگوید «گرمای هوا 70 درجه بیشتر شده بود.» اما ایشان نمیگوید که 70 درجه بیشتر شده بود، بلکه میگوید «70 برابر بیشتر شده بود» یعنی اگر گرمای هوا در روز عاشورا 30 درجه باشد، 70 برابر آن، 2100 درجه میشود. شمشیر و آهن در دمای 2100 درجه آب میشود. ایشان میگوید «آب از انگشت ابهام امام حسین(ع) جاری شده بود و 330 هزار نفر را کشت.» ملا حبیب الله شریف کاشانی هم تقریباً مطالبی را که فاضل دربندی میگوید، آورده است. ایشان هم فرد ملا و باسوادی بود و یک کتاب فقهی مفصل به نام «منتقد المنافع فی شرح المختصر النافع» دارد که دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم چند سال پیش آن را چاپ کرد. هر دو انسانهای فاضل و ملایی بودند، در این هیچ تردیدی نیست، مخصوصاً فاضل دربندی که خود را از صاحب جواهر و شیخ انصاری اعلم میدانست.
شما این رقمها را مقایسه کنید با چیزی که مسعودی در کتاب «مروج الذهب» میگوید. مسعودی شیعی در کتاب مروج الذهب میگوید «در روز عاشورا از سپاه امام حسین(ع) 87 نفر کشته شد و از سپاه مقابل 88 نفر» یعنی تفاوت 1 نفر است. در کتابهای مقتل کهن هم همینطور است، تفاوت شهدای این طرف با کشتهشدگان طرف مقابل 1، 5، 10 و 20 نفر است. اما در دورهی قاجاریه هزار تا هزار تا، دههزار تا ده هزار تا روی تعداد کشتهها میبردند.
دوران آسیبشناسی یا تحریفشناسی عاشورا
این جریان وجود داشت و چند نفر به مقابله با آن پرداختند که 3 نفر را نام میبرم: میرزا حسین نوری، علامه سید محسن امین عاملی و استاد مطهری که با این خرافات و مجعولات مقابله کردند. مرحوم محدث نوری صاحب «مستدرک الوسائل» وظیفهی خود دانست که با این جریان مقابله کند و در کتاب «لؤلؤ و مرجان در شرط پلهی اول و دوم منبر روضهخوانان» مینویسد: یکی از عالمان هند برای من نامه ای نوشت و آن عالم هندی، سید مرتضی جندپوری است که ایشان هم کتابهای متعددی دارد. ایشان مینویسد که «در هند وضع روضهخوانی خیلی اسفبار شده است و دروغهای زیادی میگویند و گویا یک عدهای دروغ را بر خود واجب میدانند، شما یک چیزی در این باره بنویسید.» میرزا حسین نوری در پاسخ میگوید «شما چقدر غافل هستید، خیال میکنید فقط در هند اوضاع به این صورت است، در ایران و در عتبات هم همینطور است.» لذا ایشان کتاب لؤلؤ و مرجان را در سال 1319 قمری، در مقابله با این مجعولات و خرافات مینویسند. اگر بگوییم آسیبشناسی یا تحریفشناسی عاشورا از چه زمانی آغاز شد، به نظر من ابتدا یا نقطهی اوج آن، میرزا حسین نوری است، وی می گوید: پلهی روضهخوانان دو شرط دارد: اخلاص و صدق. وی معتقد است «فرد باید در آن چیزی که میخواند، با اخلاص باشد و در آن دروغ نباشد.» نمونهای از مجعولات را آورده، از جمله کتاب اسرار الشهاده فاضل دربندی را در این کتاب نقد کرده و نشان داده که چرا فاضل دربندی، که با میرزا حسین نوری هم عصر هستند، دچار این اشتباهات و گزافهگوییها شده است.
پس از میرزا حسین نوری در سال 1319، علامه سید محسن امین در 1346 کتاب «التنزیه فی اعمال الشنیع» را نوشت. میرزا حسین نوری به روضهخوانی و علامه امینی به عزاداری پرداخته است. علامه سید محسن امین فتوا به تحریم قمه زنی داد. عدهای کتاب علامه امین را پسندیدند و عدهای هم نپسندیدند و در حدود 15 کتاب و مقاله در رد کتاب علامه امین نوشتند، بر عکس با کتاب میرزا حسین نوری هیچ کس مقابله نکرد و تقریباً مورد قبول واقع شد.
بر کتاب علامه امین خیلی نقد نوشتند و یکی از دانشوران عراقی 3-2 ماه پیش تمام مقالهها و کتابهایی که در رد التنزیه نوشته شده است را جمعآوری و در 3 جلد چاپ کرده است. چندین نقد در مورد علامه امینی نوشتند و از ایشان خیلی بدگویی کردند و ایشان را تا مدتها لعن میکردند.
کتاب سومی که در این مسیر نوشته شده، کتاب «حماسهی حسینی» مرحوم استاد مطهری است که مجموعهی سخنرانیها، گفتارها و یاداشتهای ایشان از سال 1347 شمسی تا 1356 است. ایشان برعکس میرزا حسین نوری که به روضهخوانی و علامه امینی که به عزاداری پرداخته بودند، استاد مطهری به تاریخنگاری عاشورا پرداختند و سعی کردند آن را تحریفشناسی و آسیبشناسی کند. خلاصهی سخن اینکه آسیبشناسی یا تحریفشناسی عاشورا از میرزا حسین نوری شروع و به استاد مطهری میرسد. بعد از آن به این موضوع پرداختند و کتابهای زیادی در مورد این موضوعات وجود دارد، دلیل آن هم انحطاطی بوده که دامنگیر ما شده بود و کتابهای مقتل ما ضعیف بود. لذا رشتهای به نام آسیبشناسی یا تحریفشناسی عاشورا بوجود آمد. این کتاب ناقابلی هم که بنده تحت عنوان «از عاشورای حسینی تا عاشورای شیعی» فراهم کردم، در ادامهی اینگونه کارها است.
ـ یکی از حضار: کتاب علامه امین ترجمه شده است؟
ـ استاد اسفندیاری: جلال آل احمد وقتی هنوز به حزب توده نپیوسته بود در اوائل جوانی، کتاب «التنزیه فی اعمال الشنیع» علامه سیدمحسن امین را تحت عنوان «عزاداریهای نامشروع» ترجمه کرد. بعدها جلال آل احمد در کتاب «شرح احوالات» که در مورد زندگی خود بود می گوید: «من این کتاب را ترجمه کردم و دیدم یک روزه در بازار تمام شد. بعد متوجه شدم بازاریهای مذهبی همهی کتابها را خریدند و سوزاندند.» کلاً این کتاب نایاب بود؛ یعنی قبل از انقلاب در هیچ کدام از مجموعه آثار جلال چاپ نشد تا اینکه فردی 10 سال پیش همت کرد و نسخهی جلال را پیدا و چاپ کرد. من دوست داشتم این کتاب را ترجمه و در کتاب عاشورای حسینی تا عاشورای شیعی بیاورم، وقتی که ترجمهی جلال آل احمد را نگاه کردم، دیدم افتادگیها و نواقص فراوانی دارد. به هرحال یک ترجمهی ناقصی از جلال آل احمد در دست هست.
ـ مجری برنامه: با تشکر از استاد اسفندیاری، که گفتارهای مقدماتی را در زمینهی نگارش کتاب بیان فرمودند. از ایشان خواهش میکنیم دربارهی مباحث محتوایی کتاب هم توضیح مختصری بفرمایند.
بخش های کتاب «از عاشورای حسین تا عاشورای شیعه»
ـ استاد اسفندیاری: عرایض مقدماتی دربارهی جایگاه کتاب بنده بود که در کجا قرار میگیرد. محتوای این کتاب 3 بخش دارد: در بخش اول از عاشورای سید الشهدا(ع) گفتم، در بخش دوم به عاشورای شیعه پرداختم که از کجا به کجا آمدهایم و در بخش سوم بحثی را دربارهی هدف امام حسین(ع) بیان کردم.
قیام امام حسین(ع) دو بُعد دارد: یک بُعد حماسه است و دیگری تراژدی، حماسهی آن حضرت در سدههای گذشته، در کانون توجه ما نبود. یکی از دوستان میگفت «اصلاً حماسهای وجود ندارد.» ما فقط به تراژدی میپردازیم. بله، تراژدی هست، اما حماسه هم است. چه حماسهای از این بزرگتر است که امام برای آن سر داد، بلکه همهی هستی خود را داد، اما دست بیعت نداد. خوشبختانه در قرن چهاردهم و پانزدهم که دورهی افتخارآمیزی برای مقتلنگاری است، به حماسه توجه شده است. نکتهی دیگر این است که ما با دو نگاه عاطفی و سیاسی میتوانیم به حادثه عاشورا بنگریم. اگر نگاه عاطفی داشته باشید، فقط تراژدی را میبینید اما اگر نگاه سیاسی داشته باشید، حماسه را هم میبینید.
بحث دیگری که انجام دادم، در مورد ماهیت قیام امام حسین(ع) است. یکبار سخن از این است که قضیهی عاشورا نزاع چه کسی با چه کسی بود؟ و یکبار سخن از این است که نزاع چه با چه بود؟ ما معمولاً از این صحبت میکنیم که قضیهی عاشورا نزاع چه کسی با چه کسی بود؟ یک طرف امام حسین(ع) است و طرف دیگر عمر سعد، یزید، ابن زیاد یا امویان هستند. اما یکبار هم باید بحث کنیم که نزاع چه با چه است؟ یعنی ماهیتشناسی کنیم. ما در کتاب به این امر پرداختیم و گفتیم تصور نشود که قیام امام حسین(ع) یک نزاع مذهبی است، نزاع این مذهب با آن مذهب، نزاع شیعه با سنی نبود. مثل نزاع فلان پادشاه صفوی با حاکم عثمانی نبود. نزاع کفر و دین بود و ثانیاً بالاتر از آن، نزاع عدل و ظلم بود. هنگامی که ثابت کنید قیام امام حیسن(ع) نزاع کفر و دین بود؛ یعنی همهی دینداران باید زیر پرچم امام حسین(ع) بیایند. اگر شما قیام امام حسین(ع) را محدود به شیعه و سنی کنید، شیعهها باید زیر پرچم امام حسین(ع) بیایند و سنیها آن طرف قرار بگیرند. من در این کتاب با استناد به سخنان طرفین، ثابت کردم که نزاع کفر و دین است. امام برای نجات قرآن حرکت میکند و آن طرف اصلاً اعتقادی به قرآن ندارد. در کربلا سپاه عمر سعد گفتند «یوماٌ بالیوم البدر». حتی معروف است که یزید چنین چیزی گفت. زمانیکه نزاع کفر و دین باشد، همهی اهل سنت باید زیر پرچم امام حسین(ع) بیایند. نکتهی دوم این است که تنها نزاع کفر و دین نبود، بلکه نزاع عدل و ظلم هم بود؛ یعنی نه دینداران، بلکه برتر از آنها همهی عدالتخواهان و آزادیخواهان باید زیر پرچم امام حسین(ع) بیایند. چیزی که ما قبلاً به آن توجه نداشتیم. نسل جوان زیر پرچم مارکس، ارنست چه گورا و مانند آنها میرفت؛ یعنی در دههی 20، 30، 40 و 50، در کشور ما و خیلی از کشورها، اسطورههای چپ و مارکسیستی بعنوان اسطورههای انقلابی مطرح بودند. چرا اینطور بود؟ چرا نسل جوان ما با اینکه انقلابی بود و میخواست با استعمار و استبداد مبارزه کند، نمیدانست که باید زیر پرچم امام حسین(ع) بیاید و زیر پرچم دیگران میرفت؟ ما در این کتاب گفتیم قیام امام اولاً نزاع کفر و دین و فراتر از آن نزاع عدل و ظلم بود. ما در بخش اول کتاب به این مسائل پرداختیم.
در بخش دوم گفتیم عاشورای امام حسین(ع)، حماسه بود و تنها تراژدی نبود. باید نگاه ما سیاسی هم باشد، سعی کردیم از قیام امام یک چهرهی جهانی نشان دهیم. در این بخش از آفت گزافهگویی صحبت کردیم. از هدف سازی گریه صحبت کردیم، گریه هست اما نباید از گریه هدفسازی شود. به پدیدهی روضهخوانی و قمهزنی پرداختیم و قمهزنی را بدعت نامیدیم.
7 نظریه در مورد هدف قیام امام حسین(ع) وجود دارد
عنوان بخش سوم کتاب، هدفشناسی قیام امام حسین(ع) است. یک بحث پرمناقشهای در ایران تحت عنوان «اهداف امام» از سال 1349 مطرح شد. این بحث از سال 1349 تا کنون در میان ما رایج شده است و سابقهی 40 ساله در ایران دارد. آثار، مقاله و کتابهای متعددی به زبان فارسی در این زمینه نوشته شده و از این جهت غنی هستیم، اما متأسفانه در جهان عرب به صورت جدی این مسئله مطرح نشده است و ما ایرانیها جلوتر از عراقیها و دیگر شیعیان عرب زبان هستیم. هدف امام در این قیام چه بود؟ همه میگویند هدف امام احیای دین و سنت، امر به معروف، نهی از منکر، نجات قرآن و اصلاح امور امت جدش بود. در اینها هیچ اختلافی وجود ندارد، نه در میان شیعه و نه در میان اهل سنت. اهل سنت میگویند «هدف امام حسین(ع) امر به معروف و نهی از منکر، احیای دین و قرآن بود.» اینها اهداف درجه اول امام است. اهداف درجه دوم یا برنامههای امام چه بود؟ امام از مدینه به مکه رفتند و از مکه میخواستند به کوفه بروند. امام دنبال چه چیزی بود؟ اهداف درجه دوم یا برنامهی امام چه بود؟ امام میخواست به کوفه برود یا به کربلا؟ امام در پی شهادت بود یا دنبال تشکیل حکومت یا به تعبیری اعادهی خلافت؟ اگر شما بگویید امام برای احیای دین قیام کرد، احیای دین با چیزهای زیادی منطبق است. اگر امام به استقبال شهادت برود و بخواهد با شهادت خود ضربهای به کالبد رژیم بزند، این هدف با احیای دین سازگار است. اگر بگویید امام دنبال تشکیل حکومت بود، این هم با احیای دین سازگار است. هدف امام از قیام چه بود؟ در اینجا اختلاف شدیدی میان دانشوران وجود دارد که برخی از آنها اصلاً با هم قابل جمع نیست. 7 نظریه هم ارائه شده است و ما در این کتاب به هدفشناسی قیام امام پرداختیم. اولین کاری که کردیم، تحریر محل نزاع بود که کار دشواری است؛ یعنی دقیقاً مشخص کنیم اختلاف در کجاست و این رأی با آن رأی در کجا اشتراک و در کجا اختلاف دارد. بنده 2 جلسه در مؤسسهی فهیم در همین زمینه صحبت کردم و نظر مختار خودم را آوردم و در کتاب «عاشورا شناسی» به تفصیل در مورد آن سخن گفتم. در این کتاب 7 نظریه را تقریر کردم، هیچ کدام را رد نکرده و قضاوت را به خواننده واگذار کردم.
عدهای میگویند «هدف امام فقط امتناع از بیعت بود و میخواسته دفاع کند» یعنی یک هدف سلبی داشته است و شرایط برای ایشان مهیا نبوده تا یک هدف ایجابی هم داشته باشد. عدهای میگویند «هدف امام در ابتدا تشکیل حکومت اعاده خلافت یا اقامه امامت بود. هنگامی که نامههای متعددی از کوفه میآید و مسلم بن عقیل به امام نامه مینویسد و میگوید «ان الجمع اهل الکوفه معک»، امام در ابتدا به قصد تشکیل حکومت میرود. اما از جاییکه خبر شهادت مسلم بن عقیل به او میرسد یا از جاییکه با حر روبرو میشود و میبیند عِده و عُده کم است، از حکومت قطع نظر میکند و به استقبال شهادت میرود تا با شهادت خویش، مظلومیت خود را ثابت کند.»
نظریهی سوم شهادت عرفانی است، سید بن طاووس میگوید «هدف امام شهادت بود، امام برای لقاءالله شهید شد و میخواست جامهی دنیا را از خود بیرون بیاورد». برخی شهات تکلیفی را بیان کردند و گفتند «امام به سوی شهادت میرفت و میدانست که به شهادت میرسد و این تکلیف فقط برای امام حسین(ع) است و برای دیگران نیست. سر آن را هیچ کس نمیداند و یک رازی میان خداوند و امام است.» نظریهی پنجم شهادت فدیهای است که میگوید «امام رفت تا به شهادت برسد و خود را فدای این امت کند و در روز قیامت شفیع گناهکاران شود.» تقریباً همان چیزی است که مسیحیان دربارهی عیسی(ع) میگویند. نظریهی ششم شهادت سیاسی است که در قرن چهاردهم و قرن پانزدهم بیشتر به این نظر قائل هستند. میگویند «امام میخواست با شهادت، مظلومیت خود را اثبات کند و از رژیم یزید سلب مشروعیت کند. امام میخواست پرده از رخسار امویان بردارد و چهرهی واقعی آنها را نشان دهد.» نظریهی هفتم، نظریهی تشکیل حکومت، اعادهی خلافت یا اقامهی امامت است. ما باید دلایل هر کدام از نظریات، نصوص، تاریخ و سخنان امام را بررسی کنیم تا نظر درست را تشخیص دهیم. هر کدام از این نظریات را که بپذیرید، مشکلاتی دارد، لذا باید بتوانید مشکلات آن را هم حل کنید. بهرحال 7 نظریه در این باب وجود دارد.
ـ مجری برنامه: با تشکر از استاد اسفندیاری، در اهمیت و بزرگی عاشورا همین کافی است که صدها سال است که افراد مختلف به تحلیل این مسئله پرداختند، ولی تا آیندهی بسیار دور هم جای این تحلیل باز است و افراد با دغدغه و از زوایه دید خود به این مسئله خواهند پرداخت. از استاد مهرریزی تقاضا میکنیم مطالب خود را بیان بفرمایند.
قضایا و حوادث تاریخی، بستر ساز نگاههای متفاوت به یک حادثه است
ـ حجت الاسلام و المسلمین استاد مهریزی: بسم الله الرحمن الرحیم از گزارش جناب استاد اسفندیاری استفاده کردیم. ایشان از نویسندگان و پژوهندگان برجستهی حوزوی و دارای نثر بسیار پخته، روان و خواندنی هستند. در کارها و مسائلی که به آن دامن میزنند، تتبع بسیار دارند و ابتکارات و ابداعاتی در آثار و تألیفات خود انجام دادهاند. این کتاب هم از مجموعهی این مزایا برخوردار است، یک نثر پخته، شیرین و خواندنی دارد و از پشتوانهی تتبعی و جستجوگری برخوردار است. علاوه بر اینکه ایشان قبل از نگارش این کتاب، «کتابشناسی امام حسین(ع)» را منتشر کرده بودند و با آثار و نوشتههایی که در این زمینه است، سروکار داشتند. در اینجا به برخی از ابتکاراتی که در این کتاب است، اشاره میکنم. بنظر میرسد که این جلسات بهانهای است تا پیرامون موضوعاتی گفتگو شود. شاید تصور اولیه این باشد که وقتی نقد یک کتاب گفته میشود، فقط نقد آن مدنظر است. ممکن است در بعضی از موارد نقد باشد، اما این کتاب از آن سنخ نیست، بلکه این جلسه بهانهای است تا در مورد بعضی محورها گفتگو شود و یک مسائلی برجسته گردد و تأکید شود که اینها جزء خلاءهای پژوهشی حوزههای علمیه است. علاوه بر مطالبی که ایشان فرمودند و قابل توجه بود، به نظر من 3-2 نکتهی دیگر هم هست که آنها هم باید برجسته شوند، که در این کتاب بعنوان حاشیه آمده، ولی قابل توجه است.
ایشان در مدخل و مقدمهی کتابشناسی امام حسین(ع) پیرامون مطالبی صحبت کردند و نگاههایی که به حادثهی عاشورا شده بود، در اینجا اجمالاً گفته شد که میخواهم آن را کمی برجسته و بزرگ کنم. گاهی ما کار عوام را در مورد عزاداری عرضه میکنیم که فکر نمیکنم خیلی فرق کرده باشد؛ یعنی قبلاً عزاداری میکردند و الان هم عزاداری میکنند. اما عمده این است که در میان پژوهشگران و نخبگان یک تحول نگاهی رخ داده است که به آن اشاره کردند؛ یعنی آثاری که تا قبل از قرن سیزدهم دربارهی عاشورا و پیرامون امام حسین(ع) نوشته میشد، در میان خواص یک نگاه را دنبال میکرده و از قرن سیزدهم به این طرف، زاویه دید دیگری باز شده است که نافی آن هم نیست و در واقع ظرفیت دیگری از ظرفیتهای عاشورا را بررسی و برجسته کرده است. ایشان یک گزارشی در پاورقیهای کتاب ارائه دادند که مثلاً اگر انسان کتابهایی که تا قبل از این دوره نوشته شده را بررسی کند، عمدتاً با تعبیرهایی مثل طریق البکاء، طوفان البکاء، و امواج البکاء روبرو میشود؛ یعنی محور آثاری که دربارهی امام حسین(ع) تا قبل از قرن سیزدهم بوده گریه، عزاداری، مقتل و تعبیرهای این چنینی است. اما در قرن سیزده با توجه به تحولاتی که در دنیا اتفاق افتاده و جهان اسلام از آن تحولات متأثر شده است، مفاهیم و عناوین در میان نخبگان و نویسندگان وجههی دیگری به خود گرفته است؛ مثلاً کتابهای «در سایه سرو آزادی»، «رهبر آزادگان»، «حسین پرچمدار آزادی»، «حسین بزرگمرد آزاده»، «حسین مظهر آزادگی»، «حماسه حسینی»، «حماسه عاشورا»، «حماسه کربلا»، «مردان انقلاب»، «رسالت انقلاب» و از این قبیل است. توجه به این نکته در این کتاب و در مدخل کتابشناسی امام قابل توجه است که تتمهی این بحث را در بخش دوم صحبت عرض میکنم. به هرحال منابع دینی ما، چه منابع قرآن و سنت، قضایا و حوادث تاریخی، ظرفیت مطالعه و نگاههای متفاوت را دارد؛ یعنی برای شکلگیری دیدگاهها و نگاههای متفاوت در هر بخشی میتوان نمونههای فراوان آورد. اگر شما کتابهای حدیثی، تفسیرهای قرآن و مطالبی که در حوزهی تحلیل تاریخی نوشته شده است را بررسی کنید، تحول و تطور نگاه به چشم میخورد و عمدتاً برخاسته از وقایعی است که در جامعه بوده است، برای مثال ما کتاب حدیثی «المحاسن» را قبل از کلینی داریم. در محاسن مباحث اخلاقی حدیثی طرح شده است و در اواسط جلد دوم یک بحثی دربارهی عقل دارد. اما مرحوم کلینی بعد از آن کتاب، کتاب «کافی» را مینویسید، بحث عقل و جهل ابتدا میآید و بعد میگوید «عقل سنگ آسیاب و سنگ پایهی دین است.» این در زمانی است که مرحوم کلینی در بغداد است و بحثهای عقلانی در فضای بغداد زیاد است. در زمان ایشان یک نفر از اهل سنت کتاب «ماهیه العقل» را نوشته است و این در کافی انعکاس دارد. بحث عقلی کتاب محاسن در اواسط جلد دوم است و جایگاه کمی دارد، اما در این کتاب در ابتدا قرار میگیرد. مرحوم مجلسی یکی از 25 بخش کتاب خود را «کتاب السماء و العالم» نوشته است و این در دورهای است که حکمت مشائی در ایران رایج است و فلاسفه، کتابهای ابن سینا و طبیعیات را مطرح میکنند. مرحوم مجلسی با توجه به آنها، کتاب السماء و العالم را مبتنی بر روایات راجع به کوهها، معادن، جواهر و طبیعیات نوشته است. در دروهی معاصر کتابهایی مثل «گفتگوی تمدنها در حدیث» و مانند آن نوشته میشود. این تحول و تطور یک امر مجاز، مباح و گاه مطلوب است و نشان میدهد که نویسنده با حوادث بیرونی و اوضاع و احوال فرهنگی در ارتباط است. همین امر در قضیهی برخورد با عاشورا اتفاق افتاده است. تا قبل از قرن سیزده در میان مسلمانان بحث انقلاب، جنگ و شهادت همان بحثهای سنتی بوده است و نویسندگان و کتابها در آن مسیر حرکت میکردند. اما وقتی این بحثها مطرح میشود، انقلابهایی در اروپا، شرق و کشورهای اسلامی صورت میگیرد، نویسندگان شیعی هم در این فضا به این بُعد و ظرفیت عاشورا توجه میکنند. هنوز هم ظرفیتهایی هست و ظرفیتهای آن پایان نپذیرفته است. اینطور نیست که اگر مثلاً مرحوم مجلسی کتاب السماء و العالم را نوشت، تقسیمبندی کتابهای روایی تمام شده باشد. ممکن است چند سال دیگر چیزهای جدیدی پیدا شود و این ظرفیت هست. چنانکه در تطور شکلگیری تفاسیر میبینیم، تفاسیر روایی است، بعد تفاسیر عرفانی، کلامی و اجتماعی بلحاظ چیزهایی که در آن دوره و زمانه رایج و غالب است، مطرح میشود. این نکته از نکات قابل توجه است و جای بسط بیشتری دارد که جناب استاد اسفندیاری به آن بپرازند.
تاریخ، قربانی فقه شده است
از نکات دیگری که در این کتاب هست و ایشان در گزارش خود آن را برجسته نکردند، بحثی تحت عنوان «تاریخ، قربانی فقه» است که ارتباط کمی با عاشورا دارد، اما یک بحث کلی است و یک خلاء کلی را در حوزهی علمیه نشان میدهد. این بحث به یک آسیبشناسی کلی در حوزههای علمیه توجه دارد که در حوزههای ما فقه محور اصلی است که همهی عرصهها را پوشش داده و لذا به مباحث دیگری که در حوزههای دینی لازم و مورد نیاز است، توجه نمیشود؛ مثلاً بحث تفسیر، حدیث و کلام. ایشان به مناسبت در اینجا بحث تاریخ را مطرح کردهاند، آنقدر که فقه رایج است، به مباحث تاریخی مربوط به حوادث دینی توجه نشده است. در این فاصلهی 1000 ساله، 7 کتاب در مورد امام حسین(ع) نوشته شده است، با اینکه یکی از مباحث کانونی و اصلی تاریخ تشیع به حساب میآید. این هم بحث مهم و قابل توجهی است. اگر به فقه توجه میشود، به خود تاریخ فقه هم توجه نمیشود. اگر یک فقیه در بسیاری از اوقات به کتابهای قبلی و تاریخ فقه نگاه کند، میبینید این مسئله در گذشته به گونه دیگری بوده است و چون به پیشینهی فقهی توجه نمی شود، گاهی استنباط، دیدگاهها و نظرات به گونهای است که از آنچه که به ثواب نزدیکتر است، فاصله پیدا میکند. توجه به تاریخ علوم اسلامی، تاریخ فرهنگ اسلامی و تاریخ حوادث اسلامی از چیزهایی است که در نوع نگاه ما در پژوهش و کارها تأثیرگذار است. تاریخ، مادر و بستر علوم اسلامی است، ما نمیتوانیم از گذشته و پیشینهی یک علم بیخبر باشیم و بعد شروع به نوآوری و ابداع کنیم. متأسفانه این امر آفت بزرگی است و ایشان به بهانهی این کتاب، به آن توجه کردند که نکتهی قابل تأملی است.
نکتهی دیگر که از مباحث حاشیهای است و ایشان تحت عنوان «کارنامهی عاشورا نگاری» به آن توجه کردهاند، این است که در هر موضوعی که میخواهیم وارد شویم، بخصوص موضوعاتی که پیشینه دارد، ابتدا باید مطالب مربوط به آن زمینه تدوین شود و بعد نوبت به تحریر و پالایش میرسد و بعد نوبت به تحویل میرسد. الان ادبیات تدوینی دربارهی عاشورا به حد وفور و مطلوب رسیده است و دربارهی گردآوری مطالب، کتابهای زیادی نوشته شده است اما جای خالی پالایش وجود دارد. شاید کاری که خود ایشان انجام دادند، کارهایی که نام بردم یا کاری که جناب آقای صحتی در حوزهی توجه به تحریفات حادثهی عاشورا انجام داده است، در مقام تحریر و پالایش مطالب باشد. خب این هم از نکات خوبی است که ایشان به آن اشاره کردند. بحث هدف شناسی را هم اشاره کردند. جمعآوری خوب و منظمی بود، البته همانطور که گفتند به نتیجهگیری اشاره نکردند و اینکه کدام رأی، نظر مختار ایشان است. شاید خواننده احساس کند که ایشان نظر آخر را بیشتر میپسندند، اما به هرحال مستقیماً به این بحث نپرداختند. اینها مواردی بود که دربارهی کلیات این کتاب به ذهن بنده رسید.
امام حسین(ع) از مرزهای انسانی و اخلاقی خارج نشد
اما بخش دوم صحبت من شاید جنبههای تکمیلی در این حوزه باشد. به نظر بنده ما در دهههای جدید با یک زاویه دید و نگاه جدید دربارهی حادثهی عاشورا و امام حسین(ع) مواجه هستیم. یک زاویهی دید تا قرن سیزدهم وجود داشت، یک زاویهی دید هم از قرن سیزده تا دهههای اخیر در میان نخبگان و نویسندگان شکل گرفت و الان وارد فضای جدیدی شده است که قابل توجه و تأمل است. این نگاه آنها را نفی نمیکند اما نگاه قابل تأملی است و یک نگاه انسانی به حادثهی عاشورا دارد. مقالات و کتابهایی که در این سالهای اخیر نوشته شده است، مباحثی مثل بحث اخلاق، کرامت انسان، نفی خشونت و توجه به مسئلهی زن در حادثهی عاشورا را مطرح میکنند. لذا یک نگاه سومی در حال شکل گرفتن است، که هم نحوهی شکلگیری آن قابل توجه است که چه چیزی اسباب و زمینهی این نگاه جدید بوده است؟ و هم ارتباط آن با موارد قبلی مهم است، گاهاً زوایای دید به مرور یکدیگر را تعدیل میکنند. وقتی نگاه حماسی به حادثهی عاشورا پیدا شود، قاعدتاً نگاه عاطفی را تا حدودی در میان محققان تحدید و از افراط آن جلوگیری میکند. نگاه انسانی به آنچه اتفاق افتاده است و اینکه امام حسین(ع) در هیچ حرکت و کاری از مرزهای انسانی و اخلاقی خارج نشدند، نگاه حماسی قبلی را تا حدودی تحدید و اصلاح میکند. کسانی که این نگاه را مطرح میکنند، فکر میکنند بحث حماسه و عاشواری امام حسین(ع) تا زمانیکه در اختیار مردم و در برابر قدرتها باشد، کارساز است، اما وقتی این بُعد در دست قدرت و حاکمیت قرار بگیرد، ممکن است تعبیرهای دیگری شود. لذا این نگاه عکس العمل و بازتاب این مسئله است که در حال شکل گرفتن است و این جنبه از عاشورا هم قابل توجه است. بر اساس آموزههای دینی و کلامی، هر یک از ائمه در تمام کارها و حرکات خود از حدود و مرزهای الهی، دینی و انسانی خارج نشدند، لذا خوب است که عاشورا هم از این منظر مورد تحلیل واقع شود؛ مثلاً بحثهای نفی خشونت، اخلاق و معنویت از این قبیل است. این هفته آقای صالحی در دارالعرفان بحثی را تحت عنوان «اخلاق و معنویت در حادثهی عاشورا» برگزار میکنند که بنظر من اینها در ادامهی شکلگیری نگاه سوم است. وقتی به عناوین مقالات کنگره نگاه میکردم، مقالاتی مانند نفی خشونت، عدم استفاده از حیله و نفی نیرنگ بازتاب افراطی نگاه دوم است. این یکی از نکات خوبی است که باید به آن پرداخته شود و آقای استاد اسفندیاری و سایر محققان باید در بحثهای خود به این بحث هم بپردازند.
یکی دیگر از نکات قابل توجه، این است: کسانی که قلم پخته و روانی دارند، گاهی ممکن است گرفتار برخی از تعبیرات خطابی شوند. ممکن است در این کتاب چنین تعبیراتی باشد، ایشان در صفحهی 85 تعبیری دارند که بنظر جنبهی خطابی آن بیشتر مدنظر بوده است؛ مثلاً میگویند «پیشرفت شیعه به دو جهت بوده است: عدالت علی(ع) و مظلومیت حسین(ع).» قاعدتاً باید در اینجا تعبیر را مسامحهای تلقی کنیم، چون ما معارف نهج البلاغه، صحیفهی سجادیه و معارف امام سجاد(ع) را داریم. آنچه میتواند تشیع را ماندگار کند، معارف شیعی و رفتار پیشوایان شیعی است که بر طبق عدل و انسانیت بوده است. عدالت امام علی(ع) و مظلومیت امام حسین(ع) یک ضلع است؛ یعنی آموزهها و معارف بلند شیعی یکی از ارکان اصلی و مهم ماندگاری مکتب اهل بیت(ع) است. امروزه نهج البلاغه در عرصههای مختلف فلسفهی سیاسی هماورد میطلبد. صحیفهی سجادیه در بحث نیایش و معنویت هماورد میطلبد و سایر معارف ائمه همینطور هستند. ماندگاری، جاودانگی و گسترش تشیع بر دو رکن اصلی استوار است که یکی آموزهها و تعالیم بلند پیشوایان مکتب و دیگری اعمال و رفتار آنها در عرصههای فردی و اجتماعی است که عدالت امام علی(ع) و مظلومیت امام حسین(ع) در این رکن قرار میگیرد.
ایشان به تقسیمبندی خوبی اشاره کردند که ما در قضایای امام حسین(ع) بعد از تدوین، به تحریر و بعد به تحلیل برسیم. جای این کار در این نوشتهها خالی است، در واقع قبل از پالایش سراغ تحلیل رفتند و هنوز منابع، گفتههای دیگران و منابع تاریخی به تحلیل کامل نرسیدهاند. چند روز پیش با آقای قاضیزاده و دوستان صحبت میکردیم، گفتیم خوب است مؤسسهی فهیم یک مجموعه متون کهن دربارهی امام حسین(ع) مثل «ینابیع الموده» آقای مراورید درست کند و منابع را تا زمان سید بن طاووس بیاورد. تاریخ طبری، ابن اثیر و دیگران جمع شود و پژوهشگر و محقق بتواند با دیدن همهی آنها، به نقد و بررسی و تحلیل بپردازد. مباحث مرتبط از متون کهن کاملاً و بدون هیچ ارزیابی استخراج شوند؛ یعنی متون موافق و مخالف کنار هم قرار بگیرد تا اگر یک محقق میخواهد ببیند تحلیل فلان نویسنده چگونه است، مبتنی بر آن باشد. اگر چنین کاری صورت بگیرد و کار تدوین کامل شود، نیاز به تحریر و پالایش دارد و بعد نوبت به تحلیل میرسد. شاید این سؤال به ذهن خواننده برسد که در این نوشته مرحلهی تحلیل کجا صورت گرفته است؟ نکتهی آخر این است که بنظرم تعبیر «خَرَجَ» که معمولاً به قیام معنا میکنند، مطابق با لغت نیست. «خَرَجَ» در زبان عربی اگر با الف و لام متعدی باشد، به معنای قیام است و الا به معنای بیرون رفتن است که گاهاً در برخی تعبیرات هجرت میگویند. «انی لم اخرج اشراً» که معنا میکنند من قیام نکردم یا حرکت نکردم، از نظر ساختار لغوی قابل مناقشه است. اگر خروج با الف و لام متعدی باشد، به معنای قیام است. چون همین موارد دستمایهی تحلیلهای این چنینی قرار گرفته است، شاید مخالفانی که این نظر را دارند، یک چنین نقدها و انتقاداتی هم داشته باشند.
ـ مجری برنامه: با تشکر از استاد مهریزی، از آقای استاد اسفندیاری تقاضا میکنیم قبل از اینکه به مطالب آقای مهریزی بپردازند، دلایل نظر مختار خود را هم بیان کنند.
از همهی ظرفیتهای قیام امام حسین(ع) استفاده نکرده ایم
ـ استاد اسفندیاری: با تشکر از استاد مهریزی، من «انما خرجت لطلب الاصلاح» را از بحار نقل کردم. مأخذ آن تا جاییکه به یاد دارم، ظاهراً «الفتوح» ابن اثم است که بر متفردات آن نمیتوان اعتماد کرد و فقط میتوان به مشترکاتی که با منابع ما دارد، اعتماد کرد. در همین چند سال اخیر چندین مقالهی علمی ـ پژوهشی دربارهی الفتوح ابن اثم، در قم منتشر شده است که ضعف آن را نشان میدادند. استاد مطهری یک سلسه سخنرانی تحت عنوان «اسلام و مقتضیات زمان» دارد که قبلاً بارها تحت عنوان «اسلام و مقتضیات زمان» چاپ شد. اما خانوادهی استاد مطهری این کتاب را که در مجموعه آثار او چاپ کردند، عنوان آن را عوض کردند و آن را به «اسلام و نیازهای زمان» تغییر دادند و درست هم تغییر دادند. استاد با عنوان «اسلام و مقتضیات زمان» بحث را آغاز کرد، اما وقتی بحث را ادامه داد، متوجه شد تعبیر دقیقتر نیازهای زمان است. در اواخر کتاب به این نکته اشاره کرده است که به جای مقتضیات زمان، چون ممکن است موجب بدفهمی و تفسیر به رأی شود، باید از اسلام و نیازهای زمان استفاده کنیم. لذا خانوادهی آن مرحوم، کتاب را تحت عنوان «اسلام و نیازهای زمان» منتشر کردند. مسئلهی اسلام و نیازهای زمان یا اسلام و مقتضیات زمان، یک موضوع بسیار مهم است که باید به آن توجه کنیم. یک حدیث در کافی نقل شده است که یک نفر از امام جواد(ع) میپرسد، علت تفاوت معجزات پیامبران چیست؟ امام جواد(ع) میفرمایند «حضرت موسی(ع) با عصایی که تبدیل به اژدهها شد یا با ید بیضا آمد، حضرت عیسی(ع) با مرده کردن زندگان و شفای بیماران آمد و پیامبر(ص) با کتاب و قرآن آمد به این دلیل بود که به نیازهای زمان توجه میشد.» یعنی خداوند که انبیاء را فرستاده، به نیازها یا مقتضیات زمان توجه داشته است و معجزهای را تقریباً از جنس آنچه که رایج بوده، آورده است. در زمان حضرت موسی(ع) سحر، ساحری و علوم غریبه رایج بود، لذا خداوند ایشان را با معجزهای میفرستد که تقریباً شبیه معجزات آنها، اما غیر از آنها است. برای آنها به خوبی روشن است که اگر عصا تبدیل به اژدهها شود، کار سحر نیست. در زمان حضرت عیسی(ع) علم پزشکی خیلی رایج بود، لذا خداوند ایشان را با چنین معجزهای میفرستد که تا مردهای را لمس میکند، زنده میشود یا معلولی را شفا میدهد و پزشکان که نخبگان آن زمان بودند، میفهمند این کار پزشکی نیست و این پیامبر با چیزی فراتر از آن آمده است. در زمان آخرین پیامبر خدا کلام و اشعار رایج بود و فصحا و بلغا مطرح بودند. به تعبیر دقیق استاد مطهری، ما به نیازها یا مقتضیات زمان (که تسامحاً بکار میبریم) باید بسیار توجه کنیم. همانطور که آقای مهریزی فرمودند، ما از همهی ظرفیتهای قیام امام حسین(ع) خوب استفاده نکردیم. از قرن 14 تا الان خوب استفاده کردیم و به بُعد انقلابی ـ حماسی خوب توجه نمودیم و متوجه شدیم که امام میتواند سرمایهی ما باشد و ما میتوانیم آن را پرچمی برای نسل جوان کنیم. یک عده به این بعد خوب توجه کردند، اما قیام امام ابعاد دیگر هم دارد و بُعدی که آقای مهریزی اشاره کردند، بُعد انسانی قیام امام حسین(ع) است. از قضا ایشان یک کتاب تحت عنوان «ماهیت انسانی قیام امام حسین(ع)» دارند و ما باید به این بُعد هم توجه داشته باشیم. الان عصر حقوق بشر و کرامت انسان است، لذا باید به ماهیت انسانی قیام امام حسین(ع) توجه کنیم. استاد مطهری میفرماید صفحهی سفید را ببینید. اگر شما بخواهید صفحهی سفید را ببینید، باید ماهیت انسانی قیام امام یا زیباییهای عاشورا را ببینید. حضرت زینب(س) فرمودند «ما رأیت الا جمیلا» این چه زاویه دیدی بود؟ زاویه دید به همان معنایی که در ادبیات داستانی بکار میرود. چرا ما زیبایی نمیبینیم؟ ما همواره جنایت، ظلم و پستی را میبینیم، اما حضرت زینب(س) میتواند از دل اینها زیباییها و به تعبیر استاد مطهری صفحههای سفید را ببیند. حدیث «ان الایمان قید الفتح» که در منابع شیعه و اهل سنت فراوان آمده، خیلی مهم است. مسلم حاضر به ترور کردن نشد. اگر مسلم ابن زیاد را ترور میکرد، صفحهی تاریخ عوض میشد و امام حسین(ع) در کوفه پیروز میشد. اما در اینصورت امام حسین(ع) فقط یک رهبر فاتح بود، نه آن امام حسینی که 14 قرن در خاطرهها بماند. نیما یوشیج در دورهای عضو حزب توده بود، به او میگویند استالین بزرگتر است یا حضرت علی(ع)؟ نیما میگوید «شما چقدر احمق هستید. از زمان استالین 50 سال بیشتر نگذشته است، اما از زمان حضرت علی(ع) 1400 سال گذشته است، اما مردم هنوز میگویند علی. اجازه بدهید 50 سال دیگر از زمان استالین بگذرد و ببینیم دیگران چه میگویند.» بعد از 50 سال نه تنها مجسمهی استالین، بلکه مجسمهی مارکس و لنین را هم پایین کشیدند. اگر ما زیباییهای امام حسین(ع) را ببینیم، میفهمیم چرا 14 قرن مانده است؛ یعنی عوام امام حسین(ع) را نگه نداشتند، 14 قرن است که نخبگان زیر پرچم امام سینه میزنند، اینها به دلیل آن صفحات سفید بود. زمانیکه شمر نزدیک شد، یکی از لشگریان امام قبل از شروع جنگ به امام گفت شمر چقدر انسان نانجیبی است، میتوانم با یک تیر کار او را تمام کنم. امام گفت: نه، من آغاز به جنگ نمیکنم. در سیرهی امیرالمؤمنین(ع) هم چنین چیزی است و ایشان هیچگاه آغاز به جنگ نمیکردند و اجازه میدادند اولین تیر را طرف مقابل بزند. این صفحات سفید مثل شروع به جنگ نکردن، ترور نکردن در قیام عاشورا بسیار زیاد است. نکتهی آخر اینکه جمعآوری متون انجام شده است و بنده با همکاری مرکز مطالعات راهبردی خیمه، متونی را دربارهی امام حسین(ع) بعنوان «عاشورا نامه» در 6 جلد جمعآوری کردیم که 5 جلد آن به زبان فارسی است و 1 جلد هم به زبان عربی است که در آن از کتابهای تاریخ ابن طبری، ابن اثیر، مسعودی و دیگران، آنچه دربارهی امام حسین(ع) است، جمعآوری کردیم. این کتاب تحت عنوان «عاشورا نامه» در 6 جلد چاپ شده است. اگر شما بخواهید ببینید متقدمان و متأخران دربارهی امام حسین(ع) چه گفتند، قسمتهایی از کتابهای آنها را جمعآوری کردیم و در این کتاب آوردیم.
عاشورا مدل همهی عرصههای زندگی نیست
ـ حجت الاسلام و المسلمین استاد مهریزی: یکی از دوستان گفتند شما خیلی اشکال نکردید، همانطور که گفتم جلسهی نقد بهانهی طرح دیدگاههایی است و نباید تصور ما همیشه از جلسات نقد، اشکال گرفتن باشد. گاهی یک وجه دین تمام وجه دین قرار میگیرد، اینجا هم یک وجه عاشورا همهی وجه عاشورا قرار میگیرد. میخواستم در بحث ظرفیتها به این نکته اشاره کنم. جدا از بحثهایی که دربارهی زیارت عاشورا میشود، با اینکه زیارت امام حسین(ع) در روز عاشورا مستحب است خوانده شود، اما خواستهی مهمی که در آن مطرح است «اللهم محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد» میباشد، که بنظرم کلید ورود به حادثهی عاشورا است؛ یعنی عاشورا وجههی تشیع نیست، بلکه یکی از وجوه است. مرحوم شهید صدر کتابی به نام «ائمه اهل البیت تنوع الاقوال و وحده هدف» دارد که مجموعه مقالات این کتاب چاپ و به فارسی ترجمه شده است، که در آن میگوید «اقوال امامان شیعه مختلف است، اما همه یک هدف دارند.» عاشورا یک مدل برای یک مقطع است و آن مدل، مدل همهی دورانهای تاریخ و همهی عرصههای زندگی نیست. بنظر میرسد که این نکته مغفول مانده است و ما در زیارتنامه میخواهیم که زندگی ما، زندگی پیامبر(ص) و آل پیامبر(علیهم السلام) و مردن ما، مردن پیامبر(ص) و آل پیامبر(علیهم السلام) باشد. این نشان میدهد که در این زیارت، این وجه دین، بعنوان تمام وجوه دین قرار نگرفته است. اوضاع، احوال و شرایط تعیین کنندهی این است که ما کدام مدل را برای زمان و حیات خود در نظر بگیریم، اگرچه آنها در تمام ادوار از مرزهای الهی و انسانی خارج نشدند، نه در اخلاق، نه در فتار و نه در موارد دیگر و این نکتهی قابل توجهی است. نکتهی دوم که در ادامهی بحث مطرح شد، بحث ظرفیتهای منابع دینی و تاریخی ائمه(علیهم السلام) است که قابلیت و ظرفیت برداشتهای متعدد را دارند. میگویند نفت 100 سال پیش در ایران کشف شد. آن موقع فراوردههای نفتی 4 تا بود: گازوئیل، بنزین، نفت و گاز، اما امروزه فراوردههای نفتی به 15 هزار مورد رسیده است. نفت عوض نشده است، اما دانش و نیازهای ما عوض شده است. منابع دینی، کتاب، سنت، تاریخ و سیرهی پیشوایان هم چنین ظرفیتی دارد و در شرایط مختلف میتوان با توسعه و گسترش دانش به زوایای متعدد و مختلف آن رسید.
ـ استاد اسفندیاری: اگر به همهی ظرفیتهای دین توجه شود، بسیار خوب است. برخیها سطحی هستند و لذا نمیتوانند تمام وجوه دین را ببینند؛ اما مثلاً وقتی استاد مطهری عاشورا را میبیند، ابعاد و زوایای متعددی را میبیند. امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «انَّ هذِهِ الْقُلوبَ اوْعِيَةٌ فَخَيْرُها اوْعاها»[1] امام دلانسان را به ظرف تشبیه میکند و میفرماید آن دلی بهتر است که وسیعتر و ظرفیت بیشتری داشته باشد. هر چقدر ظرفیت بیشتر باشد، سبب میشود ابعاد دین را بهتر کشف کنیم.
پرسش و پاسخ:
ـ یکی از حضار: بسم الله الرحمن الرحیم. اینجا بر نزاع کفر و دین در کربلا تأکید شد، اما به عنوان نقد میخواهم بگویم امام هیچ گاه طرف مقابل را تکفیر نکرد، بلکه یک نوع کفر پنهان و نفاق بود، کفری در لباس اسلام بود و به قول دکتر شریعتی مذهب علیه مذهب بود. دوگونه اسلام بود؛ یک اسلام انحرافی و اموی و یک اسلام علوی و درست.
ـ استاد اسفندیاری: در احادیث است که «اللهم لا تجعل مصیبتنا فی دیننا[2]» هر مصیبتی که وارد میشود، اشکالی ندارد، اما به دین ما مصیبتی وارد نشود. با اینکه هنوز یزید چهرهی خود را نشان نداده است، وقتی از امام حسین(ع) بیعت میخواهند، ایشان چه میفرماید؟ « «وَ عَلَى الْاسْلامِ السَّلامُ اذْ قَدْ بُلِيَتِ الْامَّةُ بِراعٍ مِثْلِ يَزيدَ[3]» میفرمایند «انا لله و انا الیه راجعون[4]» این یعنی انحراف در حکومت. از چیزی که خود یزید میگوید از مجموعه اینها میتوان چنین چیزی را نتیجه گرفت. یا از فرمایشات خود امام یا حضرت زینب(س) که میفرماید: غافلتر از اینها کسی را ندیدم، میتوان چنین چیزی را استنباط کرد. ابن زیاد میگوید «یوم بالیوم البدر» عاشورا به انتقام بدر بود، از بحار، جلد 45، صفحه 154.
ـ حجت الاسلام و المسلمین استاد مهریزی: تلقی من این است که نباید با این وضوح و عنوان مطرح شود، من دو قرائت را برای این بحث بهتر میدانم، در واقع دو برداشت از دین در این حادثه متجلی میشود. بحث عدل و ظلم خوب است، اما برای بحث دین و کفر، شاید بتوان تعبیر بهتری آورد. ما متنهای دیگری هم داریم، خود نگاه امام در متون گذشته قابل توجه است، مثل مطلبی که سید مرتضی از خود امام نقل میکند که من پیش پسر عمویم میروم و ... لذا اگر بخواهیم با این صراحت بگوییم، این اشکال تا حدی وارد است. مثلاً تعبیر «دو قرائت» که برخی در مقالات و نوشتههای خود دارند، برای آن سازگارتر است.
ـ استاد اسفندیاری: برخی از دانشوران اهل سنت از کفر معاویه صحبت کردند و گفتند ما معتقد به کفر معاویه هستیم. یزید که جای خود را دارد. یزید در 3 سال حکومت خود، در سال اول با خانوادهی پیامبر(علیهم السلام) میجنگد، در سال دوم واقعهی حره پیش میآید و در سال سوم خانهی خدا را با سنگ و آتش خراب میکند. با توجه به اینکه یک پرورش مسیحی هم داشته است، ظاهراً نباید اعتقادی به دین داشته باشد.
ـ حجت الاسلام و المسلمین استاد مهریزی: همانطور که فرمودید بحث شخص نیست تا بگوییم کفر یزد با ایمان امام حسین(ع) در نزاع است. وقتی میگوییم نزاع کفر و دین؛ یعنی کل آن جبهه از خاستگاه کفر برآمدهاند. اگر هم شما فرضاً ثابت کنید که از نظر تاریخی یزید کافر بوده، اما آن رویارویی نزاع این دو فکر نیست، خاستگاه آن لشگری که آنجا آمدهاند، خواستگاه کفر نبوده است. ممکن است افرادی بوده باشند که آن اعتقاد را داشتند، اما شما نمیتوانید بگویید رویارویی کفر و دین است، این قطعاً قابل دفاع نیست.
ـ استاد اسفندیاری: بله، من بیشتر امام حسین(ع) و یزید را مد نظر داشتم. اما از امام سجاد (ع) حدیث است که در بحار آمده که میفرمایند « وَ كُلٌّ يَتَقَرَّبونَ الَى اللَّهِ بِدَمِه» البته باید سند آن را بررسی کرد.
ـ استاد مهریزی: تقریرهای مختلفی است. اما چون میگویید بحث که با که نیست، بلکه بحث چه با چه است. چون این تعبیرها را میآورید، قاعدتاً این تعبیر با آن حرف نمیسازد.
ـ یکی از حضار: همین جملهای که عمر سعد میگوید «ابشر بالجنه»...
ـ حجت الاسلام و المسلمین استاد مهریزی: برخی از آنها قرآن و نماز شب میخواندند. لذا خاستگاه آنها خاستگاه کفر و دین نیست. دو قرائت و نگاه است چون خودشان هم تصریح کردند که بحث این نیست که چه کسی با چه کسی روبرو بود، بنابراین وقتی بحث چه با چه است، نمیتوان کفر و دین را گفت، بلکه دو قرائت و نگاه است.
ـ مجری برنامه: یک سؤال کتبی این است که «میفرمایید عاشورا ماندگار است، منظور از ماندگاری چیست؟ چون مسیحیت هم ماندگار شده است، اهل سنت هم ماندگارند و الان عقاید آنها مطرح میشود. منظور از ماندگاری حادثهی عاشورا چیست؟» سؤال بعدی این است که «چه کسی از بزرگان و عالمان به دیدگاه شهادت فدیهای؛ یعنی شهادت بخاطر پاک شدن گناهان اعتقاد دارند؟» سؤال بعدی این است که «دربارهی حوزهی اخلاق و عرفان عاشورا، میتوان سخن را بسط داد، اما در حوزههای سیاسی و اجتماعی از آسیب تفسیر به رأی باید پرهیز کرد؛ یعنی چه بسا مسائلی در قیام عاشورا دیده میشود که این قیام دربارهی آنها ساکت است یا زمینهای برای بروز آن مسائل نبوده است، مانند بسیاری از مسائل فلسفه سیاسی، انواع حکومت، نافرمانی مدنی و غیره.»
ـ استاد اسفندیاری: از قائلان شهادت فدیهای، یکی مرحوم ملا محمدمهدی نراقی مؤلف «محرق القلوب» است که پدر احمد نراقی است، یکی شریف طباطبایی صاحب کتاب «اسرار الشهاده آل الله» است، یکی شریف کاشانی صاحب کتاب «تذکره الشهداء» است، یکی هم ملا عبدالرحیم اصفهانی است. برخی از اعلام شهادت فدیهای را مطرح کردند و در تعزیههای دورهی قاجاریه فراوان آمده است. «تعزیه و تعزیهخوانی» از عنایت الله شهیدی مفصلترین کتاب در مورد تعزیه است که در آن، متن تعزیهها آمده و فراوان چنین چیزی بیان شده است. اینکه فرمودند «فقط عوام به آن معتقدند» اینطور نیست و اعلام و بزرگانی هم به آن معتقد بودند. منشأ اشتباه متوجه شدن آنها روایاتی است که خداوند به عوض شهادت امام حسین(ع)، به ایشان مقام شفاعت میدهد. آن روایات دستاویز عدهای شده است تا چنین استنباطی داشته باشند. خود من هم نمیدانم منظور از ماندگاری چیست. هر چیزی که ماندگاری داشته باشد، بهرحال یک رگههایی از حقیقت دارد. استاد مطهری میگوید «امام حسین(ع) سه گونه شهادت داشته است: شهادت تن، شهادت هدف و شهادت نام»[5] امام حسینی(ع) که نمیتوان نام او را برد، این همه روایت در فضیلت گریه کردن، گریانیدن و خود را به گریه زدن برای چه بوده است؟ برای اینکه بردن نام امام حسین(ع) ممنوع بود، متوکل رفت و کسانی که قبر را به آب میبستند و نمیخواستند نام امام حسین(ع) باشد، همه رفتند. یزید چقدر فرزند داشت، در کتابها آمده که 12-10 فرزند داشت، اما کسی هست که بگوید من از اعقاب یزید هستم؟ ظاهراً از امام حسین(ع) یک فرزند بیماری مانده بود که گفته بودند ایشان هم ممکن است این روزها از دنیا بروند. اما امام حسین(ع) ماند، همان چیزی که نیما یوشیج گفت که بگذارید 50 سال بگذرد. خیلی از متجددین این مراسم را به سخره میگرفتند، آنها همه گم شدند، اما این خورشید درخشید.
ـ مجری برنامه: نقطهی مشترک همهی تحلیلگران با عدم توجه به زمان و مکان این است که همه در پی پررنگ کردن اهمیت حادثهی عاشورا و بزرگداشت این حماسهی بزرگ هستند.
ـ یکی از حضار: سؤال آخر که تصور کرده بودند برای سبقهی عرفانی عاشورا ادله داریم، اما برای سبقهی سیاسی عاشورا ادلهی کمی وجود دارد و در محل لغزش است و میتوان خیلی از چیزهای سیاسی را به آن نسبت داد.
ـ استاد اسفندیاری: سبقهی سیاسی که داشت. امام حسین(ع) با سپاه مقابل بیعت نمیکند و لذا سبقهی سیاسی دارد. همان چیزی که مرحوم امام خمینی(ره) فرمودند. عاشورا یک مسئلهی صد درصد سیاسی است. امام روبروی یک حکومت میایستد و بیعت نمیکند، این سیاسی است. اما در اینکه بُعد عرفانی هم دارد، تردیدی نیست. منتها بُعد عرفانی مربوط به آن شب و آن روز نیست. در روایت آمده که «امام و اصحابش شب تا صبح مانند زنبورها که در کندو صدا میکردند، به نماز، عبادت، تهجد و تلاوت مشغول بودند.»[6] سراسر زندگی امام اینگونه بود و آن شب هم اینگونه بود.
ـ حجت الاسلام و المسلمین استاد مهریزی: اینکه بُعد سیاسی زمینهی لغزش میشود، تفاوتی نمیکند، زمینههای معنوی، عبادی و عرفانی هم همینطور است. تفاوتی بین بُعد سیاسی و عرفانی، در سوء استفاده کردن نیست، چه بسا زمینههای سوء استفادهی آن بیشتر باشد.
ـ یکی از حضار: مقصود من این بود که اگر بخواهیم یک نگاه حداکثری داشته باشیم، در یک جاهایی ممکن است تفسیر به رأی صورت بگیرد؛ مثلاً تعابیر نافرمانی مدنی را که در بعضی متون است، نمیتوان بر گردن امام حسین(ع) گذاشت. اینکه استاد فرمودند باید به نیازهای زمان توجه داشت، درست است، ولی نباید منجر به این شود که تحریف کنیم؛ یعنی در غالب دانش خودمان به آن حادثه بنگریم و بعد با یک ادبیات نو آن را توضیح بدهیم و مخاطب را دچار سوء فهم کنیم. بنظر من این حادثه در خیلی از حوزههایی که فعلاً با آن سروکار داریم، ساکت است.
ـ حجت الاسلام و المسلمین استاد مهریزی: در واقع فرمایش ایشان این است که ما اگر بُعد حماسی و سیاسی حادثهی عاشورا را میبینیم، اینطور نیست که به تمام نیازهای سیاسی ما پاسخ بدهد. این حرف کاملاً درستی است و دربارهی بحث ظرفیتهای متون دینی هم صادق است. اگر کتاب «السماء و العالم» را ذکر کردم، به این معنا نیست که هر حرفی که در حوزهی طبیعیات است، به این روایت نسبت دهیم، بلکه خواستم بگویم اجمالاً چنین تبادلی وجود دارد، ولی گاهاً به خطاهای فاحش در برداشت از آیه، روایت و حدیث منجر میشود که در اینجا هم قاعدتاً صادق است.
[1] نهج البلاغه حکمت 147
[2] نهج الفصاحه حدیث 503
[3] لهوف صفحه 11
[4] بقره آیه 156
[5] مجموعهآثاراستادشهيدمطهرى، ج17، ص 466
[6] لهوف صفحه 127