موسسه فهیم

خلاصه ها

نظریه پردازی , فقه و اصول ,

فقه سلفی و نسبت آن با خشونت

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث: «فقه سلفی و نسبت آن با خشونت»

نظریه ‏پرداز: حجت الاسلام و المسلمین دکتر داود فیرحی

23/1/93

موضوع بحث «فقه سلفی و نسبت آن با خشونت» است. اگر ما دو نکته را کنار هم قرار بدهیم، اهمیت این موضوع بیشتر روشن می‌شود. نکته‌ی اول آن است که از حدود 15-10 سال قبل تا الان، شاهد رشد یک پدیده‌ی بسیار مهم به نام خشونت مذهبی هستیم و چون غلبه با بحث‌های اسلامی است، می‌توانیم اسم آن را خشونت اسلامی در حوزه‌ی عمومی بنامیم که در همه جا شاهد آن هستیم. پدیده‌ای که هر روز، کم و بیش وجوه مخرب آن در درگیری‌های سوریه، جنوب غربی عراق و مصر دیده می‌شود. حتی در داخل کشور و در بعضی از مناطق، شاهد آن هستیم. نکته‌ی دوم این است که خشونت مذهبی در جهان اسلام به شدت با جریانی از اهل سنت که به جریان سلفی معروف است، پیوند خورده است. من در ابتدا به معرفی این جریان پیچیده‌ای می‌پردازم. هرچند نمی‌توان همه‌ی ابعاد آن را توضیح داد، لذا توضیح مختصری را خدمت شما عرض می‌کنم و بعد درباره‌ی ماهیت فقه سلفی صحبت می‌کنم که چگونه تولید خشونت می‌کند.

جریان های فکری سلفی

در دنیای اهل تسنن، دو جریان قوی سلفی و اخوانی وجود دارد. تفاوت این دو در این است که جریان اخوانی به لحاظ تشکیلات خیلی قوی‌ و به لحاظ ایدئولوژی، نوگراست، اما جریان‌های سلفی به لحاظ تعداد پیروان، خیلی بیشتر است؛ برای مثال از 240 میلیون نفر جمعیت کشور اندونزی، ، 70 میلیون نفر عضو دو جریان بزرگ به نام جنبش محمدیه و نهضت علما هستند، 40 میلیون نفر عضو جنبش نهضت علما و 30 میلیون نفر هم عضو جنبش محمدیه هستند. جریان سلفی به لحاظ تشکیلاتی کم، ولی به لحاظ میزان جمعیت، زیاد هستند. جریان سلفی، جریانی است که 3 ویژگی دارد:  مذهب ساده و روان‌تری است که همه آن را می‌فهمند. ادعاهایی دارد که بسیار جذاب است؛ برای مثال دنبال راه‌حل رادیکال برای جهان اسلام است. و جنبشی ضد غرب است. و ویژگی سوم این است که جریان عمل‌گراست. این 3 ویژگی باعث شده است که جریان‌های سلفی، جریان‌های قوی باشند. ما می‌توانیم فقه سلفی را به 3 دوره تقسیم کنیم: 1ـ فقه ابن تیمیه که مربوط به قرن 7 و 8 هجری است و حوزه‌های علمیه‌ی ما بیشتر با این فقه آشنا هستند. 2ـ فقه محمد بن عبدالوهاب نجدی که متعلق به قرن 12 هجری است. این فقه، فقه سیاسی‌تری است و به حکومت آل سعود گره خورده است و می‌توان گفت که بازوی ایدوئولوژیک عربستان در منطقه و جهان است. 3ـ فقه سلفی معاصر که به 4 جریان تقسیم شده است و تقریباً از سال 1994 به بعد رشد کرده است. یک جریان مهم، جریان محمد امان الجامی است که تا حد زیادی جریان محافظه کار است و بیشتر با دولت عربستان مأنوس است. جریان دیگر، جریان سروریه است که کمی رادیکال است، آنها در جنگ عراق با کویت و در مناقشه‌ی عربستان با عراق و مسأله‌ی آمریکا، طرف دولت را نگرفتند و به شدت از عربستان سعودی انتقاد کردند و لذا همه‌ی آنها به زندان افتادند. از درون آنها، اندیشه‌ی جدیدی به نام «نهضت جدید نو سلفی» شکل گرفت که امروز به «مشایخ صحوه» یا مشایخ بیداری معروف شده و خیلی اهمیت پیدا کرده است. هنر مشایخ صحوه این است که سعی می‌کنند در اندیشه‌های سلفی بازاندیشی داشته باشند و این جریان بزرگ را به دنیای مدرن نزدیک کنند. آنها اصحاب تکنولوژی، و علما و مجتهدان فیسبوکی هستند و در این حوزه‌ها فعالیت می‌کنند. یکی از آنها سلمان العوده، شخصیت عربستانی است که صفحات او هر روز در فیسبوک، نزدیک به 4 میلیون و در تویتر نزدیک به 2 میلیون لایک می‌خورد. حتی فیلم کوتاه می‌سازد. یک جریان دیگر در مقابل اینها قرار دارد که به تکفیری‌ها معروف هستند. بنابراین اگر ما دو فقه گذشته؛ یعنی فقه ابن تیمیه و فقه وهابی را استثنا کنیم ـ که نمی‌توان جریان‌های امروزی را وهابی نامید ـ شاهد 4 جریان بزرگ به نام‏های؛ جریان جامی، سروری، تکفیری و مشایخ صحوه هستیم که در جهان اهل سنت تحت عنوان سلفی حضور دارند. این 4 جریان، جریان‌های بزرگی هستند. من در این جلسه بیشتر به جریان تکفیری و جریان بیداری می‌پردازم.

فقه سلفی چیست و چرا خشونت تولید می‌کند؟ فقه سلفی از یک جهت روشنفکرترین فقه اهل سنت است، البته اگر اخوان را از آن استثنا کنیم. دلیل آن این است که خیلی به مکاتب سنتی چهارگانه پایبند نیست و نسبت به مکاتب اربعه‌ی حنفیه، حنبلیه، مالکی و شافعی انتقاد دارد و به نوعی فقهِ بدون مفتی یا مرجع است. روشنفکران هم چنین فقهی را دوست دارند. در همه‌ی جوامع، متفکران دانشگاهی دوست دارند که مذهبی باشند و در عین حال به مراجع مذهبی استناد نکنند و خود را مقلد جلوه ندهند. در این فقه، یک جریان روشن‌فکری است و دقیقاً به دلیل وجود این پتانسیل روشنفکری، مولّد خشونت هم است؛ یعنی طرفداران سلفی، اکثراً فقرا نیستند، بلکه بیشتر تحصیل‌کرده‌های دانشگاهی با مدرک بالای لیسانس هستند. لذا اگر آمار نسبی از حضور نیروهای خارجی در سوریه داشته باشیم، می‌بینیم که اکثر آنها مهندسی خوانده‏اند.

سؤال دوم این است که جریان‌های بیداری چه خطری را حس کردند که سعی می‌کنند جلوی تکفیری‌ها بایستند؟ این را در پرانتز عرض کنم که عربستان کشوری است که در مرز تکفیر و صحوه قرار دارد. دولت عربستان گاهی جریان‌های تکفیری را تقویت می‌کند، اما از سال 2001 به بعد بر خلاف آن صحبتی که در ایران وجود دارد، دولت عربستان خیلی به دفاع از تکفیری‌ها نپرداخته است. ما کدهای زیادی داریم که دولت عربستان سعی کرده است بیشتر جریان بیداری را تقویت کند.

مبانی فقه سلفی

در مورد مبانی فقه سلفی، چند نکته را عرض می‌کنم.

فقه سلفی 3 مبنای بزرگ توحید، اتّباع و تزکیه دارد. جالب این است که هر سه اینها مولّد خشونت هستند. سلفی‌ها در باب توحید معتقدند که باید به صفات و اسماء خداوند ایمان داشته باشند و آن‏گونه که در قرآن آمده است، بدون اینکه هیچ‏گونه تأویلی درباره‌ی آن داشته باشند، حکم به ظاهر آیات می‌کنند. نکته‌ی دوم، مسأله‌ی پرهیز از شرک در عبادت است. آنها معتقدند که مشکلات جهان اسلام از آنجایی شروع شده که مسلمانان به دین عمل نکردند و باورهایی دیگری را به دین اضافه کردند و به همین دلیل با شیعه در تضاد هستند. هیچ جریان سنی به اندازه‌ی سلفی‌ها، با شیعه تضاد ندارد. تقریباً می‌توان گفت تضاد با شیعه برای سلفی، دقیقاً به اندازه‌ی مسأله‌ی خلیفه‌ی دوم برای شیعه است. لذا سلفی‌ها برای آنکه بتوانند هویت خوبی پیدا کنند، همیشه با شیعه در تضاداند. آنها در اندیشه‌ی توحید، اصلی به نام پرهیز از شرک دارند که این یکی از مباحث مهمی است که سبب می‌شود با شیعه و بعضی از جریان‌های سنی درگیر شوند. سومین نکته‌ی مهمی که در توحید دارند، این است که معتقدند حق قانونگذاری منحصراً در اختیار خداوند است و بنابراین هر نوع قانون موضوعه را نفی می‌کنند. اگر هر دولتی علاوه بر احکام شریعت، قانونی را وضع کند، قبول نمی‌کنند و در واقع چیزی به نام حوزه‌ی مباحات را نمی‌پذیرند. پس سومین نکته، گرایش ضد مدرنیتیه و ضد حکومت‌های اهل سنت را نشان می‌دهد. آنها معتقد هستند که هر کسی قانونی را وضع ‌کند، این قانون یک نوع شرک است. پس شرک در عبادت را به شیعه و شرک در وضع قانون موضوعه را به اهل سنت نسبت می‌دهند. این یک نتیجه‌ای در بر دارد و آن اینکه شرک مساوی با کفر است. یعنی آنها هر کسی که قانون موضوعه را در کشور پیش ببرد، متهم به شرک می‌کنند و شرک را مساوی با کفر می‌دانند و مفهوم تکفیر هم همین است. جریان تکفیری یعنی جریانی که در آن، بخش بزرگی از مسلمانان اعم از شیعه و سنی را به کفر متهم می‌کنند و به همین دلیل اسم آنها را جریان‌های تکفیری گذاشته‏اند. آنها معتقدند که توحید با این اضلاع سه‌گانه تفکیک‌ناپذیر است. نکته‌ی دیگر این است که شرک را بر طبق تعریف خودشان ـ نه تعریفی که قرآن از شرک دارد ـ وقتی مساوی با کفر می‌گیرند، جهاد با کفر را هم واجب می‌دانند. به این ترتیب این اندیشه، به طور اتوماتیک پتانسیل جهاد را در خود دارد. یکی از جاهایی که مولد خشونت است، مسأله‌ی توحید با این قرائتی است که جریان سلفی دارد.

دومین مبنای سلفی‌ها، مفهوم اتّباع است. اتّباع واژه‌ی خیلی مهمی است. اتّباع از تبعیت است و اشتراک لفظی دارد. انسان از مجتهد تبعیت می‌کند، ولی واژه‌ی اتّباع برای آنها یک واژه‌ی تخصصی است. منظور آنها از اتّباع این است که انسان مسلمان از هیچ کسی تقلید نمی‌کند، بلکه از نص تبعیت می‌کند. نص هم دو قسمت است: یکی کتاب و دیگری سنت است. آنها در اتّباع چند نکته را جدی می‌گیرند: اول؛ حذف جریان‌های اجتهادی، و بنابراین حذف مکاتب اربعه نیز به طور کلی صورت می‌گیرد تا مستقیم به قرآن و سنت مراجعه کنند. دوم؛ آنها معتقد هستند که وحی فقط شامل حوزه‌ی عبادت نمی‌شود، لذا حتی حکومت و حوزه‌ی عمومی را هم دربرمی‌گیرد، بنابراین در تمام حوزه‌های دنیای انسانی باید به نص مراجعه کرد. سوم؛ آنها اطاعت مطلق را از پیامبر(ص) دنبال می‌کنند، برخلاف بعضی از تئوری های اهل سنت که معتقد هستند پیامبر(ص) در حوزه‌ی زندگی شخصی خود معصوم نبود. آنها در حوزه‌ی نفی تقلید می‌گویند: تقلید از مجتهدان چند ایراد دارد برای نمونه؛ اهل سنت معتقدند که به رغم تناقض فتاوا، همه‌ی آنها درست است، درحالی‏که چنین چیزی برخلاف حکم عقل است. بسیاری از فتاوا، افتای بدون علم و دلیل هستند. در بسیاری از فتواها، مراجعه به نص مغفول مانده است و به تعبیر آنها به جای اینکه فقه را با معیار نص بسنجند، نص را با معیار قواعد فقهی می‌سنجند و لذا به این امر ایراد می‌گیرند. سلفی‌ها معتقد هستند که مکاتب اربعه با این مکانیزم سه‌گانه بسیاری از حوزه‌های شریعت را تعطیل کردند. 

سومین مسأله، تزکیه است. مفهوم تزکیه با برداشتی که ما از آن داریم، متفاوت است. در ادبیات شیعه، مفهوم تزکیه این است که گاهی انسان به خود مراجعه کرده و اعمال خود را ارزیابی کند و بر طبق آن تصمیم بگیرد، درحالی‏که منظور سلفی‌ها از تزکیه این نیست. آنها معتقدند که تحت تأثیر جریان‌های مذاهب مختلف، امت اسلامی به خطا رفته است، لذا منظور از تزکیه، بازگرداندن کل امت به مسیر اصلی است. پس منظور آنها از تزکیه، تزکیه امت است تا تزکیه افراد. امت با مفهوم حکومت خود را شکل می‌دهد. آنها معتقد هستند که تزکیه‌ی امت دو ابزار دارد: عمل به شریعت و وجود حکومتی که حامی شریعت باشد؛ یعنی چنین حکومتی می‌تواند تزکیه را شکل دهد. منظور از شریعت، شریعتی که در مکاتب اربعه وجود دارد، نیست، بلکه مراد شریعتی است که در نصوص دینی، احادیث و قرآن وجود دارد. منظور آنها از تزکیه و شریعت، خاص است و کاملاً با ادبیات ما فرق می‌کند. بعضی از دوستان که این مطالب را پیگیری می‌کنند، اگر تأمل نداشته باشند، از اشتراک لفظی واژه‌ها دچار تعجب می‌شوند، اما این‏گونه نیست و این جریان سازمان متفاوتی دارد.

دعوت سلفی، اهدافی دارد که این اهداف مهم هستند. آنها معتقدند جریان سلفی، یک جریان فراگیر است؛ یعنی تنها یک جریان خیریه، جنبش اجتماعی و یا یک حزب سیاسی نیست، بلکه همه‌ی این موارد است. آنها به شدت مرزها و دولت‌های ملی را نفی می‌کنند و اعتقادی به آن ندارند. و نظام‌های سیاسی موجود را به شدت نفی می‌کنند. آنها دو دیدگاه دارند: اول؛ تا آنجا که ممکن است مسیرهای خود را از نظا‌م‌های سیاسی پنهان کنید. بنابراین جعل پاسپورت به لحاظ شرعی اشکال ندارد. دوم؛ اگر نتوانستید در برابر حکومت مقاومت و تقیه کنید. این مفهوم تقیه، غیر از تقیه‌ی شیعه است که در ادبیات آنها وجود دارد. آنها معتقدند: مسلمانان، مسلمان واقعی نیستند و لذا باید مسلمان دیگری ساخت و مفهوم خشونت هم از اینجا شکل می‌گیرد؛ یعنی آنها به دنبال این هستند که یک انسان مسلمان آرمانی درست ‌کنند که در هیچ جای دنیا نمونه‌ی آن وجود ندارد و همه‌ی انسان‌ها را با آن الگو و شاخص می‌سنجند و از آنجایی‏که هیچ‌کس مطابق آن شاخص نیست، پس نسبت به همه خشونت می‌ورزند. آنها دنبال ساختن یک جامعه‌ی حقیقی اسلامی هستند و منظور آنها از چنین جامعه‌ای، جامعه‌ای است که حاکم، ابزار اجرای شریعت باشد و هیچ قانونی را وضع نکند. آنها معتقدند که دعوت سبب می‌شود تا برای معاندان و غیرمسلمانان حجت تمام شود؛ یک بخشی از دعوت آنها برای غیر مسلمانان است. آنها عبارت «الاعذار الی الله باداء امانه الدعوه» دارند و معتقدند که دعوت، بزرگترین امانتی است که خداوند در میان آنها قرار داده است. این دعوت، خود را در قالب امر به معروف و نهی از منکر نشان می‌دهد و بدین ترتیب آنها امانت خداوند را پس می‌دهند. در این جلسه، مسئله‌ی فقه امر به معروف و فقه خشونت در میان سلفی‌ها را مطرح خواهم کرد. این مسئله‌ای است که در جامعه‌ی ما هم کم و بیش مشکلاتی را ایجاد کرده است و ما به مرور شاهد آن خواهیم بود. آنها ویژگی‌های خاصی برای دعوت در نظر می‌گیرند، این دعوت برای توحید، اصلاح جامعه، احسان و خیر، وحدت جهان اسلام و آسان‌سازی شریعت است. منظور آنها از آسان‌سازی، تساهل یا تسامح نیست، بلکه به معنای این است که پیچیدگی‌های اصطلاحات فقهی را که در مکاتب چهارگانه ایجاد شده است، کنار بگذارند. اصطلاحاً به آن فقه تنزیهی می‌گویند، فقهی که بیشتر پیرایش می‌کند و قواعد مکاتب چهارگانه را کم می‌کند تا سبک باشد.

موضع سلفی‌ها نسبت به رهبران مذاهب بسیار مهم است. آنها معتقدند که احترام علمای مذاهب واجب است، اما حفظ وحدت اسلامی از آن مهم‌تر است و لذا با تکیه به مفهوم وحدت، به مذاهب اسلامی انتقاد می‌کنند. آنها معتقدند که یک  مسلمان باید مستقیم به نص مراجعه کند و به آرمان انسان جدید و جامعه‌ی جدید می‌پردازند.

تضادهای بزرگ فقه سلفی

این فقه، 4 پارادوکس بزرگ در داخل خود دارد و از داخل همین تضادها، خشونت‌ ایجاد می‌شود. یکی از تضادهایی که آنها دارند، مفهوم وحدت است. در جامعه‌ی ما، وقتی صحبت از وحدت می‌شود، اگر کمی به آن توجه کنیم، مشکلات خود را نشان می‌دهد. مفهوم وحدت به ظاهر مفهومی بسیار جذاب است، اما اگر بخواهید بیشتر به آن بپردازید، مولد خشونت می‌شود. در ادبیات سلفی اصلی وجود دارد که برای آنها جدی است و آن اینکه آنها معتقدند که اگر می‌بینید مسلمانان عقب افتاده‏اند، دلیل آن نیروهای خارجی نیست، بلکه ضعف داخلی است. برخلاف تئوری‌های چپ‌گرا در جهان اسلام که معتقدند تمام مشکلات جهان اسلام ناشی از امپریالیست‌ است، آنها معتقدند که تمام مشکلات جهان اسلام، ناشی از خود مسلمانان است. مسلمانان جهان مانند موازییک کنار هم هستند و طبیعی است که اگر ملات موازییکی ضعیف باشد، موزاییک‌های دیگر فشار می‌آورند و آن را خرد می‌کنند. تبیین سلفی‌ها از عقب‌ماندگی جهان اسلام چه در مواجهه با مغول و چه در مواجهه با غرب جدید، این است که قدرت بیگانه سبب عقب‌ماندگی مسلمانان نیست، بلکه این امر ناشی از ضعف مسلمانان است و ضعف مسلمانان از تفرقه در مذاهب و فراموش کردن اصل کتاب و سنت ناشی می‌شود و لذا راه‌حل آن وحدت و بازگشت همه به کتاب و سنت است. پارادوکس هم از همین اصل شکل می‌گیرد؛ یعنی اگر بگوییم وحدت، بازگشت به کتاب و سنت است، کتاب و سنت به گونه‌ای است که اگر به آن بازگردیم، اختلاف برداشت پیش می‌آید. بنابراین اگر بخواهیم وحدت را حفظ کنیم، لازمه‌ی آن پذیرش تکثر یا حداقل پذیرش یک نوع تساهل در نوعی از تفسیرها است. در فلسفه می‌گویند اگر بخواهید عرض یک شیء بیشتر شود، حتماً از طول آن کم می‌شود و اگر بخواهید طول آن بیشتر باشد، حتماً از عرض آن کم خواهد شد. بنابراین اگر شما بخواهید برای وحدت شروطی بگذارید، وحدت زیادی شکل نمی‌گیرد. این یکی از تناقض‌ها است؛ یعنی از یک طرف به درستی معتقدند که مشکل جهان اسلام از درون آن است، لذا باید وحدت باشد تا جامعه بتواند شکل بگیرد، از طرف دیگر مبنای وحدت را به نص ارجاع می‌دهند، اما اگر به نص مراجعه کنیم، بالاخره تفسیرهای متفاوتی شکل می‌گیرد که آنها این تفسیرها را نمی‌پذیرند. این یکی از مواردی است که برای مثال در مسئله‌ی جهاد ایجاد مشکل کرده است. یکی از شخصیت‌های معاصر سلفی، سلمان العوده است که 62 سال سن دارد و به خوبی توانسته است در جهان اسلام جا بیافتد. او احساس کرد که اگر مفهوم جهاد را رها کند، علیه اهل سنت عمل می‌کند. چون وی زمانی فتوایی داد و گفت «انجام جهاد، احتیاج به اذن از هیچ کس ندارد و جهاد تکلیف الهی است.» بعد معضلی در بعضی از جاها پیش آمد و لذا وی در فتوای خود تجدید نظر کرد و گفت «جهاد مانند سایر واجبات و مانند نماز و روزه است و مهارت‌های تخصصی که شرایط روزه یا نماز را نشان می‌دهد، باید در جهاد هم باشد و لذا در جهاد هم باید عالمان آشنا به نص فتوای جهاد بدهند.» معنای این امر بازگشت به مذاهب اربعه و سنت گذشته است. به هرحال تأکید بر وحدت، چنین مشکلاتی را فراهم کرده است. همه‌ی آنها از وحدت صحبت می‌کنند، اما به جای اینکه از با هم بودن صحبت کنند، از دیگران می‌خواهند که با آنها باشند و اگر دیگران این‏گونه عمل نکنند، راه خشونت باز می‌شود.

مسئله‌ی دیگر، مسئله‌ی تکفیر است. تکفیر در تفکر سلفی، بحرانی است که هنوز هم نتوانستند از کمند آن خارج شوند. ظاهر قضیه این است که تفکر سلفی اصلاً نمی‌تواند از تکفیر جدا شود و در ذات آن نهفته است. از نظر سلفی‌ها، هر کسی که قانونی را وضع کند، مشرک است، چون حق انحصاری خداوند را نقض کرده و وارد حاکمیت خداوند شده و بنابراین مشرک است. از نظر آنها هر کسی دعا کند و در آن دعا به غیر خداوند توسل کند؛ مثلاً اگر به ائمه(ع) یا به پیامبر(ص) توسل کند، مشرک است. بدین ترتیب شیعیان و یا سنی‏هایی که تن به دولت‌های ملی داده‏اند مشرک هستند. لذا تفکر سلفی بخش بزرگی از جامعه را از حوزه‌ی مسلمانی بیرون می‌کند و به همین دلیل فقط خودشان را مسلمان می‌دانند و با سایرین مانند کفار رفتار می‌کنند.

فقه انکار در نزد سلفی‏ها

معضل بسیار مهم برای آنها، مسئله‌ی امر به معروف است که خیلی پیچیده است. بحث امر به معروف در سلفی، احتیاج به یک تحقیق مفصل دارد و با بحث امر به معروف ما متفاوت است. واژه‌ها یکسان هستند، اما قضایا به طور کلی فرق می‌کند، تا جایی‏که امروزه در جریان سلفی، شاخه‌ای به نام فقه الانکار به معنای فقه نهی از منکر ایجاد شده است. فقه انکار مبحث مهمی است و در سیاست خارجی ما هم اهیمت دارد. قبل از اینکه به بحث فقه امر به معروف و فقه انکار بپردازم، به بحث اجتهاد و اتّباع می‌پردازم که یک معضل برای اهل سنت است. آنها از یک طرف اجتهاد را نفی می‌کنند و از طرف دیگر نفی اجتهاد، یک نوع آنارشیسم تولید می‌کند؛ یعنی گروه‌ها خرد می‌شوند که اصطلاحاً به آن «جمرات الارض» ـ به معنای آتش‌باره‌های غیر قابل کنترل ـ می‌گویند. اگر سنگی درون تنور بترکد، انسان نمی‌داند که تکه‌های آن به کدام سمت پرتاب می‌شود. جمرات، آتش‌باره یا سنگ‌های داغی است که به سر و گردن انسان می‌خورد، در حالی‏که انسان نمی‌داند که آنها از کجا آمده‏اند و اساساً قابل کنترل نیستند. جریان سلفی راه نمی‌افتد، مگر اینکه اجتهاد را تعطیل کرده تا هر کسی مستقیماً به نص مراجعه کند. هنگامی که هر کسی به نص مراجعه کند، انسجام اجتماعی به هم می‌ریزد و در چنین حالتی خود سلفیه هم با مشکل روبرو می‌شود. در بحث فقه انکار، اولین مسئله این است که فقه انکار در نزد سلفی به چه معنا است؟ از نظر آنها اصل بر این است که هر مسلمانی که به ظاهر مسلمان، ولی در واقع مشرک است، چون با دولت‌ها زندگی می‌کند. فرض بر این است که انسان مسلمان و جامعه‌ی مسلمانی مسخ شده است و آنچه که امروزه هست، پوستین وارانه است. اگر چنین باشد، یک نگاه بدبینانه‌ای نسبت به انسان وجود دارد که در آن به دنبال انکار و نهی از منکر هستند. در بحث امر به معروف و نهی از منکر، همیشه نهی از منکر بر امر به معروف غلبه دارد. در ادبیات سلفی نیز، اصل بر کم کردن فساد است تا افزدون معروف، چون از نظر آنها جامعه، جامعه‌ی فاسدی است. این مسئله‌ی بسیار مهمی است که در داخل سلفیه تبدیل به یک مناقشه شده است؛ یعنی فقه انکار پاشنه‌ی آشیل مناقشه بین تکفیری‌ها و بیداری‌ها است. و این جریان، تبدیل به یک جریان جدی شده است. دولت عربستان از سال 1994 تا سال 2001 بیشتر دنبال تکفیری‌ها بود؛ ولی از سال 2001 تا سال 2011 و قبل از بهار عربی، بیشتر با جنبش صحوه بود و از سال 2011 تا الان سیاست مذهبی عربستان مبهم است، گاهی با این و گاهی با آن است و خیلی نمی‌تواند با آنها کنار بیاید. بنابراین مسئله‌ی فقه انکار، تبدیل به پاشنه‌ی آشیل دو طرف شده است. آنچه که الان از آن گزارش می‌کنم، فقه انکاری است که جریان صحوه آن را دنبال می‌کند تا به وسیله‌ی آن بتوانند جریان‌های تکفیری را کنترل کنند. به دلیل اینکه رشد جریان‌های تکفیری زیاد شده است، به نظر می‌آید هلال تکفیری در حال شکل گرفتن باشد. هلال تکفیری از ازبکستان شروع شده و به عراق و اردن و از آنجا به سوریه می‌رسد و در حال پیشروی به شمال آفریقا است. لذا این احتمال وجود دارد که خود دولت عربستان را هم تهدید کند. فقه انکار، مناقشه‌ای بین تکفیری‌ها و مشایخ صحوه است که اصطلاحاً اسم آن را شریره ـ به معنای باریکه ـ گذاشته‏اند. بحث انکار شریره‌ای بسیار خطرناک است. آنها فقه انکار را به دو قسمت فقه ما قبل انکار و فقه حال انکار تقسیم کرده‏اند؛ یعنی قبل از امر به و معروف و نهی از منکر و در حین امر به معروف و نهی از منکر. امر به معروف و نهی از منکر به ذات از دو جهت مولّد خشونت است: چه از سوی کسی که آن را انکار می‌کند و چه آن کسی که موضوع انکار است؛ یعنی کسی که امر به معروف می‌کند و کسی که  امر به معروف می‌شود. هر دو در معرض پرخاش هستند و هر دو خود را برحق می‌دانند، لذا با هم درگیر می‌شوند و هر کدام با بسم الله سر دیگری را می‌بُرد. فقه انکار چنین حالتی را به وجود می‌آورد. بدین ترتیب متفکران صحوه سعی کردند در امر به معروف و نهی از منکر، خدشه ایجاد کنند و به وسیله‌ی شبهات مهمی که به آن وارد کردند، سعی نمودند آن را کنترل کرده و نهی از منکر را از حالت همگانی خارج کنند تا خشونت همگانی آن از بین برود. اولین کاری که آنها کردند این است که گفتند اصلاً فاعل منکر را می‌توان شناخت؟ در اینجا دو اتفاق رخ می‌دهد: یکی فعل منکری است که رخ داده است و دوم انسانی است که فعلی را مرتکب شده است. غیر از این دو رکن، رکن سومی وجود دارد و آن اینکه فعل منکر چیست؟ بنابراین آنها گفتند: شناسایی یک فعل منکر کار سختی است. حتی اگر فعل به ذات منکر باشد، رابطه‌ی آن با اراده و نیت فاعل مشخص نیست، چه بسا انسانی وجود دارد که کاری را منکر نمی‌داند و آن را انجام می‌دهد؛ مثلاً یک خانم مسیحی حجاب را واجب نمی‌داند، لذا رعایت نمی‏کند. از دیدگاه سلفی، این کار منکر است، ولی آن مسیحی منکر بودن آن را باور ندارد. به همین خاطر آنها گفتند: شناسایی فعل و فاعل منکر دشوار است. آنها این شبهه را مطرح کردند تا انکار را از امر همگانی خارج کنند، چون بحران در این قسمت در حال شکل گرفتن است. مسئله‌ی دوم، خویشتن‌داری و عدم عجله است؛ یعنی نباید فوراً برای هر چیزی که ظاهر آن را دیدید، حکم بدهید. آنها گفتند: حکم با عجله، نامشروع است. اثبات اینکه آیا واقعاً منکری رخ داده است، خود یک مسئله است. آنها می‌گویند: گاهی یک منکر، منکر عرفی در جامعه است و گاهی هم منکری است که شریعت آن را بیان می‌کند. آنها معتقدند: منکر شرعی که انکار آن واجب است، همان انکاری است که در شریعت تعریف شده است. بنابراین کسانی که احاطه‌ی تفصیلی به شریعت و نص ندارند، حق ندارند نهی از منکر کنند. تئوری مشایخ صحوه، حلقه‌ی تکفیری‌ها را تنگ‌تر می‌کند. مورد دیگر، علم به جوانب مسئله است، اینکه چگونه باید حکم داد؟ اسباب آن چیست؟ مورد دیگر، خطر غلوّ و افراط است. آنها معتقدند که امر به معروف و خصوصاً نهی از منکر، واجبی است که مصلحتی در آن قرار دارد، اما وقتی تخریب‌هایی را ایجاد می‌کند، مفسده‌ی آن خیلی زیاد می‌شود. بنابراین کسی که امر به معروف و نهی از منکر می‌کند، باید از مقاصد شریعت یعنی حفظ جان، مال، دین، ناموس و سایر مسائل آگاه باشد. امر به معروف و نهی از منکر نباید شکل بگیرد، مگر اینکه نظر علما درباره‌ی آن پرسیده شود. مسئله‌ی دیگر این است که رهبران مذهبی و دولت باید شرایط امر به معروف و نهی از منکر را به افرادی که می‌خواهند امر به معروف و نهی از منکر کنند، آموزش بدهد؛ یعنی بر افراد کنترل داشته باشند تا بتوانند جلوی خشونت را بگیرند. در حوزه‌ی فقه در حال انکار، درست است که منکری صورت گرفته است، اما اگر در انکار منکر مفسده‌ی بزرگتری وجود داشته باشد، چه کار باید کرد؟ مثلاً اگر شما بخواهید امر به معروف کنید و حرفی بزنید، طرف مقابل به شما سیلی می‌زند و این سبب درگیری می‌شود. مفسده‌ی این درگیری بیشتر است یا آن عمل منکر؟ آنها بحثی تحت عنوان اسلوب انکار دارند و معتقدند: انکار با نرمی ملازمه دارد نه با خشونت. بحث دیگری تحت عنوان «انکار در والیان امور» دارند و یک معمایی را شکل دادند: از یک طرف فقه سلفی می‌گوید از حاکمان اطاعت کنید، از طرف دیگر می‌گوید امر به معروف و نهی از منکر کنید. اما آیا حاکمان را باید استثناء کرد؟ حاکمان باید امر به معروف کنند یا اینکه بر حاکمان هم باید امر به معروف کرد؟ خود جریان‌های سلفی در این باره درگیر هستند. به عنوان مثال جامیه معتقدند که نظم حاکم مهم‌تر است و بنابراین اگر حاکم خطا کرد، نباید انکار منکر کرد، اما در مورد دیگران باید این کار صورت بگیرد. اما سروریه معتقدند که اگر محتمل قوی باشد و خطایی که حاکم آن را انجام می‌دهد، مصالح اسلامی را زیر سؤال می‌برد، باید حاکم را هم امر به معروف کرد. این درگیری‌ها داخل خود آنها شروع شده و شکل گرفته است و می‌توان گفت فقه سلفی پتانسیل‌ها و عکس‌العمل‌هایی دارد. پتانسیل‌های فقه سلفی این است که از درون تضاد اجتهاد و اتّباع، امر به معروف و مشکلات آن، مسئله‌ی وحدت و تکفیر، خشونت‌هایی در جامعه شکل می‌گیرد. تفکر نوسلفی مثل مشایخ صحوه متوجه هستند که این فقه خشونت ایجاد می‌کند و لذا متوجه ارکان آن شدند. اما مسئله این است که اگر هر یک از این ارکان را حذف کنید، فقه سلفی هم با آن حذف می‌شود؛ یعنی از یک جنبش بسیار بزرگ تبدیل به یک جریان خاموش و پوسیده می‌شود، لذا نمی‌توانند این کار را انجام بدهند.

آینده‌ی جنبش سلفی به این نکته برمی‌گردد که چگونه خشونت را کنترل کنند، اما خشونت در ارکان اربعه‌ی فقه سلفی یعنی در مسئله‌ی وحدت، تکفیر، امر به معروف و نهی از منکر و اتّباع نهادینه است که تقریباً شبیه اصول‌الدین سلفیه شده است و شما نمی‌توانید به راحتی آن را حذف کنید. به نظر می‌رسد هم کشورهای بیرون از خاورمیانه و هم کشورهایی مثل عربستان که با آن درگیر هستند؛ احساس می‌کنند که باید سلفیه و بخش‌های تکفیری آن را از طریق گسترش امکانات صحوه کنترل کرد. آیا آنها خواهند توانست جریان تکفیر را کنترل کنند یا اینکه جریان تکفیری بر جنبش صحوه غلبه پیدا می‌کند؟ جامعه‌ی شیعه چگونه می‌تواند از این مناقشات اطلاع داشته باشد و بهره‌ای از آن ببرد؟  الان فرصت خیلی خوبی است که ما با جریان‌های صحوه بیشتر ارتباط داشته باشیم. هر چند که جریان‌های صحوه ضد شیعه‏اند، اما حداقل ضد تکفیر هستند. آنها مخالف اعزام نیرو به سوریه هستند. در خیلی از مواردِ سیاست خارجی  با ما اشتراک دارند. نبست به دیگر جریان‌ها، بیشتر اهل گفتمان هستند و می‌توانند طرف گفتگو قرار بگیرند. بدین ترتیب آیا جوامع شیعی ما مثل حوزه‌های قم و نجف به فکر آشنایی با جریان‌های سلفی جدید هستند یا نه؟ اتفاقی که در زمان آقای بروجردی در مصر رخ داد، آیا کسی الان به این مباحث می‌پردازد؟ کسی که از تقابل شیعه و سنی عبور کند و به اصلاح بپردازد؟ در این صورت شاید ما بیشتر بتوانیم مباحث را دنبال کنیم.

پرسش و پاسخ:

ـ یکی از حضار: آیا آنها وهابی نیستند؟ اینکه آنها معروف به وهابی شدند، اشتباه است؟

ـ حجت الاسلام فیرحی: جریان وهابی با جریان سلفی، عموم و خصوص من وجه است؛ یعنی این‏گونه نیست که هر سلفی، وهابی باشد. سلفی بسیار وسیع است و وهابی اندیشه‌ای از سلفی است که تحت حمایت رسمی دولت عربستان عمل می‌کند. در جنگ دوم کویت که صدام عربستان را به حمله تهدید کرد، عربستان از آمریکا تقاضا کرد که ارتش خود را وارد عربستان کند، جریان‌های سلفی به شدت اعتراض کردند و به زندان افتادند. زندان معمولاً انسان‌های رادیکال را معتدل و انسان‌ها معتدل را رادیکال می‌کند. کسانی که به زندان افتادند، دچار چرخش دیدگاه شدند. الان سلمان العوده در فیسبوک، یک بحثی را تحت عنوان «سلمان العوده قبل السجن و بعد السجن» دارد، بحثی تحت عنوان «علمنی الحیاه» دارد؛ یعنی زندگی به من خیلی چیزها یاد دارد.

 

 

 

 

نوآوری‌های فقه سیاسی شیعه در دوران معاصر

نوآوری‌های فقه سیاسی شیعه در دوران معاصر

تأملی در مشروعیت امربه‌معروف و نهی ازمنکر فراگفتاری تحولات تاریخ فقه سیاسی از زمان مشروطه تا کنون مسیری طی شده که عبارت است از دولت مبتنی بر قانون اساسی که نسبتی با قانون و شریعت داشته است. تحولات دو گونه است: سیاسی اجتماعی و دیگری تاریخ فقه که تاریخ فقه مورد بحث مي باشد. سؤال این است که اساساً در ایران چه اتفاقی در فقه شیعه رخ داده و آیا متفکران مسلمان توانسته‌اند نسبتی بین فقه و دولت مدرن برقرار کنند؟

 امکانات و محدودیت های فقه مشروطه

امکانات و محدودیت های فقه مشروطه

با عرض سلام خدمت دوستان ارجمند، امیدوار هستم که بحث کوتاهی داشته باشم و نامفید وقت دوستان را نگیرم. عنوان بحثی که به ذهن من آمده بود «امکانات و محدودیت های فقه مشروطه» است و به این دلیل این قسمت را انتخاب کردم چون مدت ها درگیر بحث های فقهی سیاسی بودم و به دهنم آمد که بعضی نکات را با دوستان به اشتراک بگذارم و نظر دوستان را هم جویا شوم که آیا این بحث ها، بحث های قابل توجهی است یا حداقل نتایج علمی دارد یا ندارد؟ وقتی از فقه مشروطه صحبت میکنیم،

جریان های فکری سیاسی عرب معاصر

جریان های فکری سیاسی عرب معاصر

در دنیای امروز اهل سنت، بعد از فروپاشی خلافت عثمانی در سال 1926 میلادی؛ یعنی نزدیک به 86 سال قبل، ما شاهد ظهور چند جریان بزرگ هستیم. معمولاً این جریان­ها را به چهار دسته­ی بزرگ تقسیم می­کنند:

مطالب مرتبط

جریانهای مذهبی ـ سیاسی در جهان عرب(2)

جریانهای مذهبی ـ سیاسی در جهان عرب(2)

خلاصه­ای از بحث گذشته را عرض و بعد بحث امروز را دنبال می­کنم. در جلسه­ی گذشته خدمت دوستان عرض کردیم که در جهان اسلام معاصر و بعد از فروپاشی عثمانی، شاهد 4 جریان بزرگ بودیم، که یکی از آنها امتداد جریان­های سنتی است، نوعی اسلام گرایی سنتی که از جمله معروف­ترین رهبران آن، آخرین شیخ الاسلام عثمانی مرحوم شیخ مصطفی صبری بود. جریان دوم جریان سکولار بود که به دو شاخه­ی چپ و راست؛ یعنی ناصری و کمالی تقسیم می­شد. ویژگی این جریان این بود که بعد از خلافت عثم