موسسه فهیم

خلاصه ها

نظریه پردازی , فقه و اصول ,

فقه تکفیر و تحولات آن در اندیشه معاصر

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فقه تکفیر و تحولات آن در اندیشه معاصر

نظریه پرداز: حجت الاسلام و المسلمین دکتر فیرحی

12/7/93

خدمت همه حضار اساتید و دوستان و پژوهشگران محترم سلام عرض می‏کنم. عنوان بحث «فقه تکفیر و تحولات جدید تکفیری در اهل سنت» است. فقه تکفیری یا فقه تکفیر چیز جدیدی نیست، و از قدیم بوده است؛ یعنی بخشی از فقه ما و عمر آن به اندازه کل دستگاه فقه و کل تمدن اسلامی است. فقط به تدریج در مصادیق و موضوع و نه در مفاهیم کلی تکفیر، دگرگونی‏هایی صورت گرفته است.

اولین بحث این است که فقه تکفیر چیست؟ من فکر می‏کنم موضوع فقه تکفیر از عنوان تکفیر روشن است. در ادبیات فقهی ما تکفیر را این گونه تعریف کرده‏ اند: نسبت دادن کفر به یک مسلمان یا التکفیر هو نصفه ؟؟؟(9:38) من اهل القبله الی الکفر، در فقه تکفیر سه موضوع؛ شرایط، احکام و آثار تکفیر را بررسی می‏کنند. از دیدگاه فقه تکفیر کفار به چند قسم تقسیم می‏شود: اولین تقسیم آن کافر کتابی و غیر کتابی است. و از کتابی طایفه سه‏گانه یهود، نصاری و مجوس یا زرتشت را نام می‏برند. غیر اهل کتاب دو قسمت‏اند: افرادی که غیر اهل قبله‏اند و افرادی که اهل قبله‏اند. فقه تکفیر قسم آخر را مورد توجه قرار می‏دهد؛ یعنی در مورد شرایط، احکام و آثار کافرِ غیر کتابیِ اهل قبله صحبت می‏کنند.

در اهل سنت برای فقه تکفیر سه دوره را می‏توانیم تشخیص دهیم و این تقسیم‏بندی در ادبیات شیعه نیست. در ادبیات سنی ما شاهد سه تحول در فقه تکفیر هستیم؛ آن هم نه به اعتبار ماهیت آن، بلکه به اعتبار تحولات جانبی این دگرگونی دیده می شود: اولی دیدگاه‏های سنتی تکفیر است. دومی دوره‏ای از فقه تکفیر است که در زمان القاعده رشد پیدا کرد و سومی هم این اندیشه‏های تکفیر است که اخیراً در ادبیات تکفیری‏های جدید خود را نشان می‏دهد. تساهل فقه کلاسیک اهل سنت بیشتر است حتی نسبت به فقه شیعه. به عنوان مثال؛ فقه کلاسیک اهل سنت در تکفیر مرتد فطری به اندازه فقه شیعه سختگیر نیست. آنها به مرتد فطری استتابه می‏دهند، توضیح می‏خواهند و اجازه می‏دهند تا توبه کند؛ برخلاف فقه شیعه که مشهور حتی اجماع وجود دارد که استتابه فقط مختص مرتد ملی است. به همین دلیل تساهل فقه کلاسیک اهل سنت کمی بالاست. توضیح خواهم داد که چرا تساهل فقه کلاسیک اهل سنت بیشتر است و بعدها چه اتفاقی رخ داد که رادیکال شد و افراطی‏تر به نظر می رسد.

تقسیم کفار به اهل قبله و غیر اهل قبله آخرین موضوع فقه تکفیر است. یک قسم از این دو قسم، منصوص است ولی موضوع تکفیر نیست. خوارج موضوع تکفیر نیست چون از قبل عنوان دارد. آنچه که خیلی مهم است کسی است که منکر ضروری دین باشد یعنی فقه تکفیر این قسمت آخر را مورد توجه قرار داده است. یعنی حتی ؟؟؟ را ذیل فقه تکفیر نبرده‏اند چون برای آن عنوان مستقلی دارند. بنابراین فقه تکفیر عبارت است از بررسی شرایط، احکام و آثار مربوط به انسانی که ضروری از ضروریات دین را انکار می‏کند و این قسمت را بیشتر مورد توجه قرار می‏دهند. ادبیات این قسمت کمی لیز است؛ یعنی تعریف ضروری دین کمی در فقه اهل سنت مشکلاتی دارد علت آن هم این است که بعضی‏ها خیلی موارد را ضروری دین تلقی می‏کنند و از نظر خیلی‏ها ضروری دین تلقی نمی‏شود و برعکس. به این ترتیب قاعده‏ای در شیعه و در سنی به ویژه در سنی درست کردند و ضروری را به ضروری خاص و عام تقسیم کردند. از بین شیعیان مرحوم «ملااحمد نراقی» در «الرسائل و وسائل» گفته است که موضوع فقه تکفیر ضروری عام است. ضروری عام یعنی هر کسی که مدتی در جهان اسلام زندگی بکند احساس می‏کند که مسائلی از ضروریات دین اسلام هستند. این قسمت را فقه تکفیر مورد بررسی قرار می‏دهد.


ویژگی‏های تکفیر در فقه سنتی اهل سنت


به این ترتیب فقه تکفیر کم کم موضوع خود را در ادبیات روشن می‏کند، اهل سنت در فقه تکفیر اصلی را در نظر گرفته‏ است و آن اصالت ایمان یا اصالت اسلام است. در این باره به آیه «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى‏ إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِنا»[1] استدلال می کنند. بعد قیدی آورده‏اند تا تکفیر را جمع کنند؛ یعنی ابزاری دست خیلی‏ها نباشد. فقهای اهل سنت دو راه برای تکفیر منکر ضروری دین طی کرده‏اند و یکی از آنها را بسته‏اند و آن اجماع است. چون در خیلی موارد اجماع وجود ندارد، یا جزء اجماعات ادعائی است و خیلی جاها هم قابل احراز نیست. قوی‏ترین دلیلی که دارند این است که تکفیر منکر ضروری دین به انکار اصل دین یا انکار توحید و یا نبوت بر می‏گردد. حال با توجه به این بحث، موضوع تکفیر اینگونه می‏شود: بررسی شرایط، احکام و آثار کسی که منکر ضروری است و از این انکار، انکار دین حاصل شده است و محدوده آن را خیلی بسته‏اند. ممکن است شخص منکر ضروری دین باشد ولی به انکار دین ختم نشود و خیلی جاها تحلیل‏هایی ارائه می‏کنند.

این مقدمه‏ای کلی بود. اهل سنت در ادبیات قدیم یعنی قبل از حدود 30ـ20 سال پیش اصول و ضوابط مهمی را برای تکفیر در نظر گرفته بودند. برای نمونه یکی از این اصل‏ها حفظ نظم موجود بود. اصل حفظ نظم موجود یک اصل فقهی بود اما نتایج اجتماعی ـ سیاسی داشت، از جمله نتایج سیاسی ـ اجتماعی این بود که رهبران سیاسی و فکری جامعه را نمی توانستند تکفیر کنند. فرض کنید شخصی عالم بزرگ است و پیروانی هم دارد؛ تکفیرِ این شخص را منع می‏کردند. منظور از حاکمان و رهبران جامعه یعنی هر کسی که به گونه‏ای صاحب مکتب و پیروان بزرگ است. تکفیر اینها را به خاطر اصل حفظ نظم موجود جامعه منع می‏کردند؛ مثل تکفیر رؤسای مذاهب. حتی این حکم را به رئیس الازهر هم سرایت داده‏اند که او را نباید تکفیر کرد، یا قاضی را نباید تکفیر کرد. بنا بر این اصل، خروج بر حاکم مسلمان تحریم می‏شد. و معنی قضیه این بود که نمی‏شود حاکم را تکفیر کرد، بعد اصل دیگری داشتند که به جای تکفیر حاکمان را نصیحت کرده و یا آنها را دعا می‏کردند. طبق این بحث هر نوع خروج و اعتراض به حکومت را از ذیل عنوان تکفیر خارج می‏کردند و عنوان منفی می‏دادند. یعنی اگر امتناع از اطاعت بود مفسد تلقی می‏شد و در حکم بغات بود. به عبارت دیگر کسانی که به حاکم می‏شوریدند و می‏خواستند او را عزل کنند بغات بودند و کسانیکه خروج می‏کردند حکم خوارج را داشتند. نتیجه این بحث این بود که تکفیر به حوزه مدنی محدود می‏شد و به حوزه سیاسی اصلاً وارد نمی‏شد. این یکی از نتایج اصل حفظ نظم بود که در ادبیات اهل سنت به آن میپرداختند.

دومین اصل، ظاهر بود؛ یعنی هر کس که ظاهر اسلامی داشت و ادبیات او ادبیات مسلمانی بود از حکم به تکفیر او امتناع می‏کردند. اصل احتیاط در تکفیر معین به نظر من اصل خیلی مهمی بود. معنای تکفیر معین این است که آنها در کتب فقهی، در منبرها و در مکتب های خود از شرایط تکفیر صحبت کرده و مردم را می‏ترساندند ولی اینکه شخص به خصوصی را تکفیر کنند به شدت احتیاط می‏کردند. آخرین اتفاقی که افتاد در مورد نصر حامد ابوزید بود که سرانجام حکم تکفیر او نقض شد و راه به جائی نبرد.

سومین اصل در تکفیر این بود که باید به دادگاه‏های خاص ارجاع می‏دادند. بنابراین بحث تکفیر باید شاکی داشته باشد؛ حتی دادستان هم نمی‏توانست این کار را بکند. یعنی باید عدول و شکات عادل شکایت می‏کردند. این شکایت تیغ دو دم بود اگر به هر دلیلی شکایت‏کنندگان نتوانند اثبات کنند صدمات به شکایت‏کنندگان بر می گردد، بنابراین طوری این قسمت را بسته بودند.

چهارمین اصلی که داشتند این بود که زود حکم نمی‏دادند؛ یعنی حکم را طول می‏دادند. گاهی حکم را برای مدت طولانی معلق می‏کردند و نتیجه این بود که عملاً کسی تکفیر نمی‏شد ولی آن هیمنه بر روی جامعه بود که در این مسئله مردم خیلی فکر نکنند. مخصوصاً آنها که لابالی هستند فکر نکنند جامعه رها شده است. حتی اگر شکایت هم می‏کردند چهار، پنج مانع برای تکفیر گذاشته بودند. یکی از آنها جهل بود؛ مثل اینکه شخص نمی‏دانست انکار فلان مسئله ضروری چنین حکمی دارد.

خطا در لسان، اکراه و تأویل از سایر موانع تکفیر بود. تأویل یعنی کسی که منکر بود، تفسیرهائی داشت که حکمی را ضروری دین تلقی نمی‏کرد. التبه علمای ما هم مثل «مرحوم نراقی» در مورد این مسئله می‏گوید: اگر کسی پیامبر(ص) را در اموری مجتهد بداند و اجتهاد خود را نیز حجت بداند و با پیامبر(ص) مخالفت کند چون از این مسیر آمده است منکر ضروری محسوب نمی‏شود. پنجمین مانع برای تکفیر تقلید بود و خیلی مهم بود. تقلید یعنی این که شخص از کسی دنباله‏روی کند و تکفیر را انجام دهد یعنی استدلالی برای خودش نداشته است. با این روش تقریباً جلو 99/99 درصد جامعه را می‏گرفتند؛ یعنی انکار به تقلید، حکم تکفیر ندارد. علمای اهل سنت به وسیله این موانع آثار سنگینی بر تکفیر بار می‏کردند؛ ولی خیلی به تکفیر نمی‏رسیدند. در ادبیات ما همه این آثار را داریم، مخصوصاً احکام اربعه مرتد را آنها هم دارند، به استثنای قتل بدون استتابه در مرتد فطری، که آنجا توبه را شرط کرده‏اند. در ادبیات فقه سنتی اینها ویژگی‏های تکفیر بود.


تحولات فقه تکفیر


فقه سنتی تکفیر بیشتر در ضروریات احکام بود تا عقاید؛ در تکفیر بیشتر در مورد منکر روزه، حج، جهاد و این مسائل بحث می‏کردند. ولی از حدود نزدیک بیست سال پیش در دستگاه‏های تکفیر در اهل سنت، دگرگونی‏ پیش آمد و آن این بود که اکثر تکفیرها به باورها ارجاع پیدا کرد به جای اینکه به فروعات ارجاع پیدا کند. از حدود سال 1995 میلادی به بعد شاهد این چرخش‏ هستیم که عوامل تکفیر به جای اینکه به سمت ضروریات احکام یا فروعات شرعی برود به سمت باورها یعنی عقاید رفت. قبلا عقاید بود ولی عقاید عموماً در حوزه تأویل جا می‏گرفت و راه به تکفیر باز نمی شد. در این دوره در تکفیر شاهد سه دگرگونی انقلابی و ویرانگر هستیم: اولی مهاجرت عوامل تکفیر از احکام به سمت باورها است که آثار عجیبی داشت. مثلا مفهوم بدعت به سمت باورها رفت به این معنا که هر نوع اعتقاد به دموکراسی و انتخابات به معنی مخالفت با حاکمیت الله تلقی شد. یا بحث نفاق و شرک هم به سمت باورها رفت. مثلاً شرک به تمام کسانی که باورهای اعتقادی مخالف اهل سنت ـ به خصوص سلفیه ـ داشتند، کشیده شد و کسی که در تیغ آنها قرار گرفت شیعه بود. تاریخچه این مطلب در عربستان به بحران حوثی‏ها برمی‏گردد. با توجه به جغرافیای منطقه، یمن حیاط خلوت امنیتی عربستان است. جنبش‏های حوثی شاخه‏ای از شیعیان جارودیه هستند. دولت عربستان برای مواجهه با حوثی‏ها باید ملاک شرعی پیدا می‏کرد؛ نه با کسانی که امنیت عربستان را تهدید می‏کردند بلکه با کسانی که اصل اسلام را تهدید می‏کنند. به همین خاطر دولت عربستان از علمای نجد فتوا گرفت و از همانجا شیعه به شیعه اثنا عشری هم کشیده شد. بنابراین واژه‏ای به نام «الشیعه کلهم هم الروافض» تولید شد. اگر فیلم‏های اینها را دیده باشید در زیرنویس می‏نویسند: «نحن الصیاد الروافض» ما شکارچیان رافضی‏ها هستیم. پس از مسائل امنیتی ـ سیاسی که مربوط به حوثی‏ها بود و جارودیه از آنجا رشد کرد، این واژه تولید شد و به به ادبیات شیعیان اثنی عشری تعمیم پیدا کرد و به شدت جریان سلفی در مقابل شیعیان قرار گرفت و تکفیر را در حوزه اعقتاد راند. در این اواخر این یکی از مهمترین تحولاتی بود که رخ داد و رگه‏های آن از شیعیان حوثی بود.

دومین تحول بسیار مهم این بود که فقه تکفیر جدید به سمت تکفیر حکام رفت، در حالی که در گذشته اصلاً این مسئله اتفاق نمی‏افتاد. تکفیر، سیاسی شد اما در گذشته در حوزه مدنی بود؛ یعنی تکفیر روی افراد عمل می‏شد. این دو تحول، بسیار مهم است. دلیل تکفیر حاکمان هم به مسئله سیاسی ـ اجتماعی در عربستان بر می‏گردد. داستان این‏گونه بود که دولت عربستان به گروه‏هائی بودجه داد و آنها را به افغانستان فرستاد. وقتی دولت طالبان متلاشی شد اینها به عربستان بازگشتند در حالی که سیاسی شده بودند و زمانی که برگشتند دولت عربستان همه اینها را به قرنطینه برد تا کارهای سیاسی انجام ندهند. همزمان که در افغانستان فقه تکفیر سیاسی شده بود اینها در عربستان همین موج را علیه آل سعود هم به حرکت در آورند؛ یعنی حاکمان را تکفیر کردند. اتفاق دیگری هم به این قضیه کمک کرد و آن مسائل خلیج فارس یعنی حمله صدام به کویت و اتحاد عربستان با آمریکا بود. بنابراین طبق نظر فقه تکفیر هر کسی که ضروری دین ـ یعنی «الْاسْلامُ يَعْلو وَ لا يُعْلى‏ عَلَيْهِ»[2] را قبول نداشته باشد ـ را انکار کند و هم پیمان کفار باشد، کافر است. دولت عربستان با تناقض مواجه شده بود قبلاً واژه جهاد را نه تنها پرورده بود بلکه حتی فقه نیابت در جهاد را بسط داده بود. فقه نیابت در جهاد مثل مثل نیابت در حج است؛ یعنی کسی که مستقیم جهاد نمی‏کند پولش را به مجاهد بدهد و او به جایش جهاد کند؛ آنها چنین کاری را بسط دادند. البته در فقه ما روایاتی شبیه این نیست ولی ؟؟؟ 39:46 فقه ما به این سمت حرکت نکردند ولی آنجا چنین اتفاقی رخ داد. بنابراین از جمعیت کشور عربستان نه تنها مجاهدان درگیر جهاد علیه کفار بودند بلکه کسانی که پول جهاد نیابتی داده بودند هم درگیر جهاد شدند. بعد شبهه‏ شرعی ایجاد شد که چطور می‏شود که جهاد با کَفَره روس جهاد حساب می شود اما درگیری با کَفَره غرب جهاد حساب نمی‏شود؟ با این شبهه بخش بزرگی از جریان‏های جهادی، حاکم را هم تکفیر کردند و به خاطر همین درگیری‏های مهمی شروع شد، بخش بزرگی به زندان افتادند. نیروهای مذهبی ـ سیاسی عربستان نمی‏توانستند توجیه کنند که با اینها چه باید کرد؟ می‏شود گفت که بحران سوریه معجزه‏ای بود که توانست بخشی از تحولات عربستان را به آن طرف تغییر جهت دهد. کتابی در این باره وجود دارد به نام «عربستان سعودی و جریانات اسلامی» که نویسنده آن خانم مضاوی الرشید است؛ این کتاب به زبان انگلیسی بود و دکتر نجف زاده آن را در سال 93 به زبان فارسی ترجمه کرده است. کسانی که در این حوزه می‏خواهند کار کنند، این کتاب مناسبی است.

سومین تحول مهمی که رخ داد این بود که در فقه کلاسیک حکم تکفیر از درون محکمه بیرون می‏آمد در حالی که حکم تکفیر از این پس احتیاج به محکمه نداشت و با احتمالی حکم تکفیر می‏دادند. یعنی گروه‏ها، جریانات و افراد خودشان هم قاضی شدند و هم مجری؛ و سلاحی دستشان گرفتند و افرادی را ترور کردند و ابتدا رهبران و مدیران امنیتی کشورهای عربی را ترور کردند. به این ترتیب نسل دوم فقه تکفیر با سه ویژگی بسیار بزرگ ظاهر شد: مهاجرت از احکام به اعتقادات، دوم مهاجرت از ضرورت اطاعت از حاکم به تکفیر حاکم و سوم حلقه تکفیر یا فرایند تکفیر از بیرون دادگاه‏ها شروع شد. الان شخص را قبل از اینکه بگیرند حکمی برایش صادر کرده‏اند و شخص موقع اجرا می‏فهمد که تا مرگ یک ثانیه بیشتر فاصله ندارد. این اتفاقاتی است که رخ داده و باعث شده است که این فقه رادیکال‏تر شود. این فرایندی بود که طی شد و می‏توان گفت که فقه تکفیر را به شدت به عرصه‏های سیاسی ـ اجتماعی راند و فقه تکفیر حلقه اتصالی بود که سلفی‏ها را به حوزه درگیری‏های اجتماعی کشاند و توجیه این درگیری‏ها برابر مبنائی که داشتند، این اتفاق دوم است و به نظر می‏آید اتفاق بسیار مهمی در دستگاه‏های فقهی تکفیری رخ داد و شاید لازم باشد دوستان محقق در حوزه، راجع به این مسائل کار کنند.

سومین نسل از اندیشه‏های تکفیر از حدود 2006 به بعد ظاهر شدند. عمر آن هفت یا هشت سال بیشتر نیست اما رادیکال‏تر هستند. قاعده‏ای در جریان‏های اجتماعی وجود دارد که می‏گوید: جریانات اجتماعی زیگزاگی عمل می‏کند ولی این قاعده در اینجا رعایت نشده است. یعنی یک موج رادیکال می‏آید و بعد اعتدال می‏شود؛ بعد از آن موج رادیکال می‏آید و بعد اعتدال می‏شود. برای نمونه؛ می‏گویند بعد از لیبرالیستم، موج نو لیبرالیسم آرامتر است. این جریانات سیاسی یک حرکت زیگزاگی داشتند اما در ادبیات تکفیری این اتفاق نیفتاد. جریان مکتب سوم تکفیر و فقه نسل سوم به جای اینکه کمی معتدل‏تر شود رادیکال‏تر هم شده و به منتهی الیه افراط حرکت کرده است. اتفاقی که در نسل سوم اینها رخ داد این بود که تکفیر از حاکمان به کل جامعه سرایت کرد و دو رکن قبلی؛ یعنی تکیه بر عوامل اعتقادی برای تکفیر و تکفیر بیرون از دادگاه‏ها سرجای خود ماند. در ادبیات قبلی جریان‏های تکفیری‏ها، حاکمان را مقصر می‏دانستند اما احساس کردند جوامع بر ضد آنها عمل می‏کنند به همین خاطر خود جامعه را تکفیر کردند؛ و این یعنی درگیری با توده مردم. در تاریخ تکفیر می‏بینیم که قبلاً حاکمان، فرماندهان نظامی و قضات را می‏زدند ولی الان شهروندان را می‏زنند؛ و این دو دلیل دارد: اول اینکه جامعه را تکفیر کردند و دوم اینکه صدای محاکمه منکران اجتماعی بلندتر و شکار آنها هم راحت‏تر است. چون حاکمان محافظ دارند ولی شهروندان اینطور نیستند. و در این مسئله تکنیک و تکنولوژی رسانه به دردشان خورد. یعنی به راحتی به شهروند دسترسی دارند و به همان اندازه به فیسبوک و سیستم‏های جدید رسانه‏ایی دسترسی دارند و از این طریق وحشت عمومی بیشتر می‏شود. شهروندان قربانیانی هستند که نمیتوانند از خودشان حمایت کنند و بنابراین آن بحث «نصر به رعب» قاعده می‏شود که در ادبیات اسلامی رواج داشت. برای نمونه؛ وقتی داعش به ایزدی‏ها یا یزیدی‏های عراق حمله کرد همین که خبر آمد که اینها می‏آیند، با وحشت همه فرار کردند. یعنی نتوانستند مقاومت بکنند. البته بعداً بعضی گروه‏ها مثل شیعیان ترکمن کارهایی کردند؛ ولی در ابتدا موج ترس حاکم بود. بنابراین مهمترین ویژگی نسل سوم فقه تکفیر انتقال تکفیر از حاکمان به جامعه است. یعنی دیگر شیعه «بما هو شیعه» کافر می‏شود نه این حاکم و آن حاکم؛ نه این معین و آن معین. آنها کل جامعه شیعه را تکفیر کردند و فرقی هم نمی‏کند که شخص تکفیر شده ملتزم به احکام مذهبی باشد یا نه. صرف اینکه مُهری در خانه یک فرد شیعه پیدا کنند، برای قتل او کافی است؛ حال معلوم نیست این مُهر را برای مهمان گذاشته یا برای خودش است. این تکفیر فقط برای غیر سنی‏ها نبود خود سنی‏ها را هم شامل می‏شود. بر اساس آمار کنونی، تعداد کشته‏های هدفمندی که تکفیری‏ها از جریان‏های صحوه داشتند بیشتر از شیعیان است. به این ترتیب ما شاهد سه نسل از تکفیر هستیم: نسل کلاسیک، نسل میانه که مربوط به دوران القاعده است و نسل متأخر که جامعه را تکفیر کرده و به شهروندان حمله می‏کنند. در تفکر نسل اول و دوم تکفیری هنوز جنسیت را حفظ کرده و فقط مردان را هدف قرار می‏دهند اما نسل سوم این گونه نیست. هرچند در آثارشان دیده می‏شود که اینها شیعیان و سنی‏ها را در گروه‏های جمعی، استتابه می‏دهند، از آنها می‏خواهند توبه کنند و به آنها امان‏نامه می‏دهند ولی در عملیات‏های خود جنسیت را نادیده گرفتهاند ولی در اسیران جنسیت را رعایت می‏کنند.


ویژگی‏های منطقه خاورمیانه و ارتباط آن با شبکه تکفیر


در نسل سوم مثلث دشمن داریم که این در نسل دوم نیز وجود دارد؛ اما در نسل دوم دولت ایران و آمریکا ملاک است در حالی که در نسل سوم جامعه شیعه و جامعه غرب ملاک می‏شود. تفاوت این است که تکفیر دیگر به حاکمان و سیستم‏ها بر نمی‏گردد و جدی‏تر است. یک مثلث دشمنی در فضای سومی شکل گرفته است اول: جامعه شیعه و جامعه غرب را تکفیر میکنند؛ به جای اینکه دولت امریکا را تکفیر کنند صلیبیون و نصارا را تکفیر می‏کنند. خود اهل سنت هم می‏گویند: «مکفرون». مکفرون کسانی هستند که در مورد جهاد موضع‏گیری نکرده و سکوت می‏کنند و نتیجه آن تعلیق جهاد است؛ به همین دلیل اینها تکفیر می‏شوند. نوک حمله مکتب تکفیر در دوره دوم در مثلث شیعه، سنی و غرب، ابتدا دولت‏های غرب، بعد شیعه و بعد اهل سنت بود. در ادبیات جدید تکفیر ابتدا شیعه، بعد اهل سنت و در نهایت غرب است. یعنی در ادبیاتشان وارونه‏تر شده است. این یک مثلث خاصی است که ایجاد شده و اولویت‏های آن نیز فرق کرده است. در دور دوم عملیات در قلب دشمن دور مثل آمریکائی‏ها مهم بود، اما اینجا بغداد مهم‏تر از قدس و قدس مهم‏تر از غرب است. این دگرگونی که ربطی به خود فقه ندارد عامل بیرونی دارد. در این منطقه ما شاهد یک منطقه‏ای هستیم که به آن منطقه هژمون می‏گویند. منطقه هژمون در اصطلاح سیاسی مناطق محلیِ بین‏المللی شده را می‏گویند. منطقه‏ای که محلی است، اما حوادث آن بازتاب بین‏المللی دارد. یا حاشیه‏ای که کارهای آن جهانی می‏شود و دلیل آن سه چیز است: اولی که خیلی مهم است، مهاجرت است. تقریباً می‏توان گفت که از همه کشورهای اسلامی در تمام کشورهای غربی جمعیت قابل توجهی حضور دارند. یعنی اگر اتفاقی اینجا رخ دهد افرادی آن طرف هستند. اگر کسی اینجا کشته شود دل فرد دیگری در لندن یا در جایی دیگر به درد می‏آید. این با غرب فرق می‏کند چون اگر حادثه‏ای در غرب رخ دهد غربی‏ها در تهران بستگانی ندارند. بنابراین خشونت هایی که در این منطقه رخ می‏دهد به تدریج به عکس‏العمل‏هایی در دل متروپل تبدیل می‏شود. یعنی در دل پایتخت‏های غربی عکس‏العملی شکل می‏گیرد و یارگیری می‏کنند. دوستانی که در غرب بودند می‏دانند، دل افرادی که مهاجرت می‏کنند این طرف است. کسانی که این طرف هستند فکر می‏کنند آنجا باغ بهشت است ولی وقتی که بیشتر آنجا می‏روند دلشان در این طرف است. بعد حساسیت‏هایشان زیاد می‏شود، آنجا یک اختلاف کوچک باعث شکل گیری عملیات‏هائی می‏شود یک دلی آن این است که این منطقه اینطور است یک توجیه می‏خواهد که فقه تکفیر این توجیه را انجام می دهد.

دومین ویژگی جغرافیای این منطقه است، این منطقه هم نفت دارد و هم ابرقدرت‏ها در آن حضور دارند. مثلا خیلی فرق دارد که دروازه امنیتی روسیه دمشق باشد، یا دوشنبه یا تاشکند یا جاهای دیگر. یعنی فاصله‏ها زیاد می‏شود و هیچگاه غربی‏ها این منطقه را رها نمی‏کنند و به همین دلیل است که مسلمانان با غربی‏ها همیشه درگیرند و این درگیری به صورت اتوماتیک، ادبیات جهادی را تقویت می کند. ویژگی دیگر این منطقه دولت‏های ناکام منطقه است؛ یعنی دولت‏ها هم مستبد هستند و هم امنیتشان ضعیف است.

ویژگی دیگر این است که دولت‏های منطقه عقب افتاده‏اند، یعنی پول و سلاح دستشان هست ولی تکنولوژی سلاح را ندارند. و جوان‏های تحصیل‏کرده غرب به منطقه می‏آیند و راحت از این تکنولوژی استفاده می‏کنند.

ویژگی آخری که خیلی برای ما اهمیت دارد این است که شبکه تکفیر تنها نیست و تکفیر با واژه هجرت همراه است. در تکفیر سنتی یک نفر کافر بود و تکفیر کننده فکر می‏کرد در جامعه مسلمانی زندگی می‏کند و شخصی که کافر شده استثناء است و او باید تبعید شود مثلا ابو زید باید به هلند برود، اما در دوره دوم حاکمان تکفیر شدند. یعنی می‏گفتند این دارالاماره کافر است و بقیه مسلمان هستند؛ در حالی که در نظریه نسل سوم جامعه تکفیر می‏شود. بنابراین وظیفه تکفیر کننده این است که اگر می‏تواند به صورت فیزیکی مهاجرت کند. جایی را پیدا کند که دوستانش آنجا هستند تا مهاجرت کند. اگر نمی تواند حداقل دلش مهاجرت کند. بنابراین به کانون‏های تکفیری در جوامع تبدیل می‏شوند و گروه‏هایی که همدیگر را پیدا می‏کنند با جامعه ارتباط ندارند. به این ترتیب تئوری تکفیر در نسل سوم به صورت اتوماتیک با فقه مهاجرت گره خورده است؛ چون همه جامعه بد است و زندگی در جامعه بد، شرعاً نامشروع است و باید جای دیگری را پیدا کنند. اینها دوستان خود را در تمام دنیا پیدا می‏کنند و هر کجا یک خلاء امنیتی پیدا شود آنجا، دارالهجره را تشکیل می‏دهند و این ادبیات مهمی است که شکل گرفته است. یک جوان مسلمان که در اروپا بزرگ شده فکر می‏کند همه کافرند؛ چه مسلمان‏ها باشند مثل بغداد، ریاض، تهران، کابل و آنکارا؛  و چه لندن و جاهای دیگر، فرقی نمی‏کند. بنابراین باید جایی مهاجرت کند که دوستانش در آنجا حضور دارند، مدتی با آنها خوش باشد و به لحاظ ذهنی آرام  باشد. هجرت با جهاد گره می‏خورد و دلیل آن این است که این هجرت باید مکان داشته باشد و مکان را هم باید با جنگ باز کرد. مکان را به افراد نمی‏دهند یعنی فضا با دولت‏های ملی بسته شده و حتماً باید برای به دست آوردن مکان، هجرت کرد.

بنابراین نسل سوم تئوری‏های تکفیر، تکفیر را با سه فقه مهم و یک مثلث که شبکه می‏شود، گره می‏زند.

پرسش و پاسخ

ـ سوال ....

به دو گروه از فقهای اینها که سنشان جوانتر است ولی جالب اینست که

ـ استاد فیرحی: اگر فیلم‏های فقهای تکفیری را ببینید اینها سعی می‏کنند دیدگاه‏های خود را به احکام تکفیری نسل اول ارجاع دهند. یعنی گزاره‏های تکفیر را روی فرد معینی بار نمی‏کردند. داعش یک هئیت فقهی 16 نفری داشت که الان 42 نفر شده‏اند، اکثراً 40 تا 60 نفر و فارغ‏التحصیل ریاض و مدینه هستند. اینها اکثراً از شاگردان مکتب فقهی محمد زین العابدین صورالدین سوری هستند. این شخص از اخوانی های حُمص بود از آنجا در سال 1982 بعد از سرکوبی حافظ اسد، به عربستان فرار کرد و به تدریج این اندیشه شروع شد. اینها به تکفیری‏های جدید معروف هستند.

ـ سوال .....

ـ استاد فیرحی: یک تیره است و قبیله بزرگی است زیدی هستند. ولی زیدی‏ها گروه‏های متفاوتی دارند و آنچه که برای اینها مهم است جارودی‏ها بودند. آنها بیشتر جارودی‏ها را تکفیر کردند شاید دلیل آن این بود که جارودی‏ها فعالان مهم یمن بودند و این مطلب در آثارشان موجود است.

ـ سوال .........

استاد فیرحی: عرض کردم مثلثی است که این را تولید می‏کند به نام مثلث هژمون؛ اما ادبیات‏شان ادبیات شرعی است. نمی‏توان گفت که حتماً یک سامانه فقهی این کار را کرده است.

ـ سوال ...........

ـ بعضی‏ها گفته‏اند که مشکل هویتی هم وجود دارد. اتفاقی هم رخ داده و آن اتفاق عبارت از روحانیون اینترنتی است. پدیده بسیار جالبی است و اصلاً کسی نمی‏داند که اینها چه کسانی هستند. مثلا شخصی به نام جرجیس عطیه الله وجود دارد. خود را مسیحی نام‏گذاری کرده است. معلوم است اسم و فامیل خودش نیست. اگر به سایت این شخص مراجعه کنید روزانه چهارصد هزار مراجعه دارد و ماه پیش بیش از پنج میلیون بازدید کننده داشت. تکفیری‏ها به فتاوای وی استناد می کنند و با این مسائل بسیج می‏شوند و اتفاق بسیار عجیبی است؛ تحت عنوان روحانیون اینترنتی یا الکترونیک ماسک.

ـ یکی از حضار: سؤال من اینست که این شما بحث را در حوزه فقه محدود کردید. آیا در حوزه عرفان چنین مطلبی وجود دارد یا می توان آن را به فلاسفه بسط داد؟ نکته دیگه اینست که بحث هائی که در سده های اخیر در اهل سنت مطرح شده مثل کشف جرم ؟؟؟ مبنی بر تقریر موقت یا به قول شما ؟؟؟ تا چقدر مهم است در رفع ؟؟؟ تکفیر

ـ استاد فیرحی: در ادبیات تکفیری ندیدم علاقه‏ای به فلسفه یا عرفان داشته باشند. اما در گروه‏های آنها کردهائی هستند که رگه‏های صوفی دارند حتی از علوی‏ها در آنها هستند. جمعیت تکفیری‏ها زیاد می‏شود و ادبیات آنها ادبیات نص‏گرایانه سلفی است. راجع به بحث تقریب هم تلاش‏هائی می‏شود ولی به نظر می‏رسد اینها در این جوامع بلد شده‏اند. ولی تلاش‏های خوبی شروع شده و سازمان ملل هم مسیری را تحت عنوان رهبران مذهبی و صلح شروع کرده و همه جا حرکت می کند و بیشتر در کشورهای مسیحی خوب جواب داده است.

ـ یکی از حضار: راجع به نسل اول می خواستم ببینیم آن سخت‏گیری که راجع به تکفیر داشته‏اند خود سنی‏ها را در بر می‏گرفته یا شیعه هم بوده؟

ـ استاد فیرحی: شیعه هم بوده، گزارش‏های تاریخی فقط در سلفی‏های وهابی خیلی زیاد است؛ ولی من در جاهای دیگر ندیدم که خیلی جدی باشد. از دیدگاه آمار تکفیر زیاد است و حداقل آن این است که تکفیرها را به مفتیان خاص نتوانسته‏اند  نسبت دهند. شبیه ترورهایی که فدائیان اسلام انجام می‏دادند؛ آنها می‏گفتند که فتوایی از مرجعی دارند ولی حتی رگه آن را هم نتوانستند پیدا کنند. در قدیم چنین چیزهایی بود ولی الان با شجاعت تکفیر می‏کنند.

ـ یکی از حضار: ارتباط نسل سوم از نظر فکری با وهابی‏ها ؟؟؟ هست؟

ـ گزارش‏هایی وجود دارد که این چنین است ولی تقریباً می‏توان گفت از انتهای نسل دوم به خصوص با انفجار برج‏های دوقلو به شدت از دولت فاصله گرفتند و الان یکی از تهدیدها برای آنهاست. وقتی که نگاه می‏کنید در ادبیاتشان به شدت دولت عربستان را تکفیر می‏کنند.

ـ سوال ...

از جاهای دیگر تغذیه می‏شوند، دو گونه می‏توانیم صحبت کنیم، یک بار می‏توانیم به نمایندگی از سیاست خارجی جمهوری اسلامی حرف بزنیم، این حتماً برای عربستان است و دائم از عربستان تغذیه می‏کنند. یک بار به عنوان محقق به مسئله نگاه می‏کنیم می‏بینیم اینها خودشان درگیر هستند. تعدادی از اینها در عربستان زندانی بوده‏اند. یک نسل خاصی هستند که القاعده در 16 می 2014 میلادی گفت که اینها با ما نیستند و حتی با نسل سوم فقه تکفیر و نسل چهارم سلفی‏ها. اینها حتی با القاعده نیستند و بعد از عملیات‏هایی که غرب بر روی داعش انجام داد بخشی از القاعده گفتند که می‏خواهند با اینها متحد شوند یعنی بخشی از کتائب النُصره نه همه آنها. قبلاً سر همدیگر را می‏بریدند حتی با القاعده هم درگیر بودند.

به تازگی کتابی در اینترنت به نام جیش خراسان (ارتش خراسان) منتشر شده و عنوان آن ادله شرعی بر رد انتخابات است. آنها در این کتاب، دلیل اینکه چرا خلافت را تأسیس کردند، را توضیح می‏دهند. یک مجله اینترنتی پیشرفته‏ای به نام دابق دارند. و اولین شماره آن تحت عنوان اعلان خلافت است و توضیحاتش را شروع می کند به دادن ...



[1]  سوره نساء، آیه 94

[2]  نهج الفصاحة، ص: 367، حدیث 1056

نوآوری‌های فقه سیاسی شیعه در دوران معاصر

نوآوری‌های فقه سیاسی شیعه در دوران معاصر

تأملی در مشروعیت امربه‌معروف و نهی ازمنکر فراگفتاری تحولات تاریخ فقه سیاسی از زمان مشروطه تا کنون مسیری طی شده که عبارت است از دولت مبتنی بر قانون اساسی که نسبتی با قانون و شریعت داشته است. تحولات دو گونه است: سیاسی اجتماعی و دیگری تاریخ فقه که تاریخ فقه مورد بحث مي باشد. سؤال این است که اساساً در ایران چه اتفاقی در فقه شیعه رخ داده و آیا متفکران مسلمان توانسته‌اند نسبتی بین فقه و دولت مدرن برقرار کنند؟

 امکانات و محدودیت های فقه مشروطه

امکانات و محدودیت های فقه مشروطه

با عرض سلام خدمت دوستان ارجمند، امیدوار هستم که بحث کوتاهی داشته باشم و نامفید وقت دوستان را نگیرم. عنوان بحثی که به ذهن من آمده بود «امکانات و محدودیت های فقه مشروطه» است و به این دلیل این قسمت را انتخاب کردم چون مدت ها درگیر بحث های فقهی سیاسی بودم و به دهنم آمد که بعضی نکات را با دوستان به اشتراک بگذارم و نظر دوستان را هم جویا شوم که آیا این بحث ها، بحث های قابل توجهی است یا حداقل نتایج علمی دارد یا ندارد؟ وقتی از فقه مشروطه صحبت میکنیم،

جریانهای مذهبی ـ سیاسی در جهان عرب(2)

جریانهای مذهبی ـ سیاسی در جهان عرب(2)

خلاصه­ای از بحث گذشته را عرض و بعد بحث امروز را دنبال می­کنم. در جلسه­ی گذشته خدمت دوستان عرض کردیم که در جهان اسلام معاصر و بعد از فروپاشی عثمانی، شاهد 4 جریان بزرگ بودیم، که یکی از آنها امتداد جریان­های سنتی است، نوعی اسلام گرایی سنتی که از جمله معروف­ترین رهبران آن، آخرین شیخ الاسلام عثمانی مرحوم شیخ مصطفی صبری بود. جریان دوم جریان سکولار بود که به دو شاخه­ی چپ و راست؛ یعنی ناصری و کمالی تقسیم می­شد. ویژگی این جریان این بود که بعد از خلافت عثم

مطالب مرتبط

انا لله و انا الیه راجعون

انا لله و انا الیه راجعون

رحلت جانگداز اندیشور فرزانه و محقق متخلق و متواضع جناب حجت الاسلام و المسلمین دکتر داود فیرحی عضوی شورای عالی مشورتی موسسه فهیم و نظریه پرداز فعال موسسه موجب تأثر شدید گردید .