بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله ربّ العالمین و العاقبة لأهل التقوی و الیقین و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین
سیّما بقیة الله فی الأرضین روحی و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداء.
مقدمه
خدمت اساتید ارجمند، دوستان عزیز، خواهران و برادران گرامی خیرمقدم عرض میکنم و اعیاد شعبانیه، بهویژه ولادت حضرت اباالفضل العباس و امام سجاد را خدمت عزیزان تبریک و تهنیت میگوییم. لازم است از مؤسسۀ فهیم، به دلیل جریان فرهنگی خردمندانهای که به وجود آوردند، تقدیر و تشکر کنیم و با بحثهای مناسب و مورد نیاز جامعه، گفتمان و گفتوگوهای فرهنگی و نخبهگرایانهای را ایجاد کردند که امیدواریم منشأ ارتقای فرهنگی و علمی در جامعه باشد.
بحثی که بناست ارائه بدهم، بحث «مراقبت معنوی بیماران» است که به نظر یکی از نقطههای مغفولی است که تاکنون توجه کافی به آن ـبهویژه در حوزه- نکردهاند و میکوشیم که چشماندازها و پنجرههایی را در این زمینه باز کنیم.
پیش از آغاز بحث، چون در خدمت دوستان در یک مؤسسۀ محدودی که داریم، با نام «سلامت نوید نیایش»، حدود سه سالی است که این کار را آغاز کردیم،عنوان بحث ما -همانگونه که میبینید- «مراقبت معنوی بیماران» است. چند مسئله را در این فرصت محدودی که خدمت عزیزان هستیم، میخواهیم به آن بپردازیم. مشکلات و چالشهای معنوی و دینی بیماران چیست؟ پرسشهای بیماران در ابعاد معنوی ـ دینی کدام هستند؟ ظرفیتهای دین اسلام به عنوان دین جامعی که به مباحث گوناگون مورد نیاز جامعه، بهویژه در زمینة هدایت، میپردازد، چیست؟ رسالت و وظیفۀ حوزه و روحانیت دربارة سلامت معنوی بیماران چیست؟ آیا اصلاً وظیفهای دارند؟ یا اینکه در این زمینه میتوانیم بگوییم که نه، همانگونه که تاکنون بیتفاوت بودیم، از این به بعد نیز بیتفاوت هستیم؟ و بالأخره، آیا تبلیغهایی که ما داریم، اصلاً تبلیغ تخصصی معنا دارد؟ تبلیغ تخصصی شامل مراقبت معنوی بیماران هم میشود یا نه؟
این نکته را به عنوان مقدمه یادآور شوم: بحث ما بر اساس آن بحثی که امروزه مطرح میشود، با نام طب اسلامی یا حتی علم دینی نیست؛ یعنی چه آن بحث را قبول داشته باشیم یا نداشته باشیم، این بحثی که داریم مطرح میکنیم، قابل طرح و گفتوگو خواهد بود.
ضرورت بحث
ممکن است کسانی بگویند آقا اینقدر مسائل سیاسی و اجتماعی مهم داریم، شما چرا به این بحث پرداختید و میخواهید به آن توجه کنید یا دربارة آن گفتوگو میکنید؟
چند نکتۀ کلیدی را مطرح میکنم. البته انشاءالله در پایان بحث خیلی علاقهمندیم که دیدگاههای استادان ارجمند را نیز جویا شویم و اگر نقد یا پیشنهادهایی هست، بهرهمند بشویم؛ ولی بههرحال، بر اساس تجربۀ اندکی که ما در طی این چند سال در این زمینه داشتیم، این نکتهها را مطرح میکنیم.
اولین بحث، وظیفۀ اخلاقی و انسانی ما برای کاهش رنجها و آلام بیماران است. دوستانی که امروزه، بهویژه با گسترش بحث سرطان در جامعه، با بیماریهای صعبالعلاج یا بعضاً بدون درمان، روبهرو هستند؛ بهخصوص در اطرافشان شاید کسانی هستند که این مشکل را دارند و به دردها و رنجهای بسیاری مبتلا هستند و به فرض اینکه ما بتوانیم حتی گامی در کاهش رنجهای آنها داشته باشیم، آیا وظیفۀ اخلاقی و انسانی ما در این زمینه ایجاب نمیکند کارهایی انجام دهیم؟ این اولین نکته است.
نکتۀ دوم، پیشگامی مسیحیت و هیئتهای تبشیری با حضور بر بالین بیماران است. شاید آنها بیش از صد سال در این مسئله سابقه دارند. دوستانی که برای مسائل درمانی به برخی کشورهای غربی و خارجی رفتهاند، حتماً تجربههایی در این زمینه دارند، از خودشان یا از نزدیکانشان. یکی از دوستان ما از قول آیتالله فاضل لنکرانی نقل میکرد که ایشان برای درمان بیماریشان -آن زمان که در قید حیات بودند- به انگلستان رفتند، میگفتند که همان شبهای اول که در بیمارستان بستری شدیم، یکی از مسئولان بیمارستان به ما گفت اگر احساس کردید بیخوابی دارید یا ناراحت هستید، این دکمه را فشار دهید و کسی با شما گفتوگو میکند. ایشان گفتند: ما اتفاقاً یکی از این شبها، به دلیل درد و ناراحتی، تا نزدیک ساعت دو بعد از نیمهشب خوابمان نمیبرد. گفتیم حالا آزمایش کنیم ببینیم چیست؟ تا این دکمه را زدیم، دیدیم فردی اتفاقاً با زبان فارسی خیلی روان آیاتی از انجیل را برای ما میخواند و گفتوگو میکند و خیلی خوب ما را به مسیحیت دعوت میکند و بحثهایی از آن را برای تسکین ما بیان میکند.
ولی این عمومیت دارد، بههرحال، بهویژه بر بالین بیماران، از راههای گوناگون حاضر میشوند و با روشهای خیلی مناسب و با مهربانی به آنها کمک میکنند.
سوم، رویکرد علمی به این بحث است که امروزه (بیست الی سی سال گذشته) در سه شاخه از رشتههای علمی به این بحث توجه شده است: یکی در بحث روانشناسی است که یکی از شاخههای آن، روانشناسی بیماری و سلامت است و مباحث جدیای را دربارة احوالات روانشناختی بیماران در موقعیتهای گوناگون بیان میکند و اینکه این مراحل بیماری تا سلامت و حتی مرگ و داغدیدگی، چه مشکلاتی دارد، چه مسائل و استرسها و فشارهایی را برای بیمار ایجاد میکند؟ دربارة اینها بحث میکند.
دو کتاب را در این زمینه معرفی میکنم: یکی کتاب روانشناسی سلامت که از مَتیو هست و بنده و همکارانمان ترجمه کردیم و تعلیقههایی نیز بر آن افزودیم، با ضمیمههایی از نگاه اسلامی است و انتشارات سمت در این زمینه چاپ کرده است. یکی نیز کتابی است که بهتازگی خودم ترجمه کردم و تعلیقههایی بر آن دارم، از جیمز نلسون، روانشناس دین و معنویت که باز بحثهای مفصلی در این زمینه دارد.
محور دوم، طب تسکینی (Palliative care) است که جزو بخشهای طب مکمل به شمار میآید. امروزه در بسیاری از کشورها بحث طب تسکینی به صورت جدی ادامه دارد. بهویژه در کشور ایتالیا که مهد این بحث است و از این کشور به کشورهای دیگر بیشتر انتقال مییابد، معمولاً در تیم درمانی بیماران صعبالعلاج، یا لاعلاج، یک نفر کشیش هم وجود دارد، که روانشناس نیز است و بحثهای طب تسکینی (Alliative care) را به عهده دارد و طبق تحقیقات آماری که ما داریم، در ایران حدود چهل درصد بیماران سرطانی بهبود مییابند؛ ولی در کشورهایی که طب تسکینی وجود دارد و از روانشناس و روحانی استفاده میشود، شصت درصد بیماران سرطانی بهبود پیدا میکنند؛ یعنی بیست درصد بیشتر از روشهایی که مثلاً در زمینۀ پرتودرمانی و بحثهای شیمیدرمانی یا بحثهای جراحی که روشهای متعارف است. البته در ایران -دو سه سال اخیر- این تجربه در برخی شهرها، مانند اصفهان شروع شده است، الآن نیز در مشهد و تهران تجربۀ اندکی در این زمینه داریم.
محور سوم، بحث مراقبت معنوی است و دقیقاً به همین موضوع مربوط میشود که خود مراقبت معنوی (Spiritual Care) و کتابها و منابعی که در این زمینه است، بر این باورند که ما صرف اینکه مسائل زیستی و پزشکی بیماران را دنبال کنیم، کفایت نمیکند و باید به مباحث روانشناختی بیماران نیز توجه کنیم. اصلاً در بیست سال گذشته، الگوی سلامت به همین دلیل تغییر کرده است و الگوی زیستپزشکی که قبلاً در میان پزشکان رواج داشت، امروزه دیگر جوابگو نیست. در ایران نیز در سندهای مهم، از الگوی چهاربعدی زیستی، روانی، اجتماعی و معنوی برای بحث الگوی سلامت استفاده میکنند که مراقبت معنوی هم یکی از اجزای آن است.
عمومات آموزههای دینی
بحث بعدی، عمومات آموزههای دینی است که این وظیفه و ضرورت را برای ما در این بحث ایجاد میکند. من نمونههایی را فقط ذکر کردم؛ مثل اشتراک در خلقت و داشتن ریشة مشترک، بحثهای نوعدوستی، «هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا»، یا حدیث نبوی مشهور که «إِنَّ النَّاسَ مِنْ آدَمَ وَ آدَمَ مِنْ تُرَاب»؛ یعنی همۀ آدمها ریشۀ مشترکی دارند و ما در خصوص دیگران وظیفه داریم این بحث را دنبال کنیم.
نکتۀ دوم در آموزههای دینی، شدت پیوستگی میان آحاد امت اسلامی است که با مفهوم برادری یا اخوت، در فرهنگ دینی رواج یافته است. امام صادق میفرمایند «الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ كَالْجَسَدِ الْوَاحِدِ إِنِ اشْتَكَى شَيْئاً مِنْهُ- وَجَدَ أَلَمَ ذَلِكَ فِي سَائِرِ جَسَدِهِ وَ أَرْوَاحُهُمَا مِنْ رُوحٍ وَاحِدَة» همان چیزی است که سعدی هم به شعر در آورده که ذیل همان بحث است:
بنی آدم اعضای یکدیگرند *** که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار *** دگر عضوها را نماند قرار
باز مفاهیمی که در متون فقهی، اخلاقی و روایی داریم، بهشدت بر این موضوع تأکید کرده است: مفاهیم اخوت، الفت، مودت، محبت، رحمت، اغاثۀ ملهوف، قضاء الحاجة المؤمن و عناوین دیگری که در منابع فقهی و حدیثی ما وجود دارد. اینها هم ما را برمیانگیزد که نسبت به احوالات، دردها، مشکلات و نیازهای بیماران بیتفاوت نباشیم. من دو مورد را باز اشاره کردم. آیۀ شریفۀ «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» و حدیث نبوی مشهور: «مَنْ أَصْبَحَ لَا يَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِينَ فَلَيْسَ مِنْهُمْ».
محور پنجم که باز این ضرورت را اندکی تبیین میکند، آموزههای دینی خاص دربارة عیادت، توجه و پیگیری امور بیماران است. با توجه به این حدیث: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَمَرَهُم...»؛ یعنی مؤمنان را (من بخشی از روایت را نقل کردهام) «... بِسَبْعٍ وَ نَهَاهُمْ عَنْ سَبْع» به هفت چیز سفارش کردند و از هفت چیز نهی کردند؛ نخستین آنها اینکه «أَمَرَهُمْ بِعِيَادَةِ الْمَرْضَى». اصلاً جزو یکی از سنتهای مسلمانان است که به این نکته توجه کنید. جزو حقوق اخوان شمرده شده و عناوین زیادی در این باره وجود دارد که باز بحث دارم. بابی در «کافی» است با نام «بَابٌ فِي كَمْ يُعَادُ الْمَرِيض»، وقتی میرویم به عیادت مریض، چه مقدار باید در آنجا بمانیم؟
«وَقَدْرِ مَا يَجْلِسُ عِنْدَه» و تمامُ العیادۀ به معنای چیست؟ اینها را بحث کرده که من از اینها میگذرم. باز در سیرۀ نبوی هم این مسئله تأکید شده که یکی از سیرههای حضرت این بوده که «يَعُودُ الْمَرْضَى فِي أَقْصَى الْمَدِينَة»؛ یعنی حتی اگر دور بود و میفهمیدند یکی از مؤمنان بیمار است، به عیادتش میرفتند.
من این بحث ضرورت را با این نکته جمعبندی میکنم که با توجه به وضعیت سیاسی ـ اجتماعی که جامعۀ ما دارد، قطعاً یکی از وظایف روحانیت با این دلایل و نکاتی که ذکر کردیم، این است که مقداری بیش از این، در جانب مردم باشیم. به مشکلات، مسائل و نیازهای مردم، بهویژه بیماران که قطعاً یکی از نیازهای مهم جامعۀ ماست، توجه کنیم و کاری که از دست ما برمیآید، انجام دهیم؛ بعضی کارها، مثلاً پزشک یک وظیفه دارد، کاری که ما میتوانیم بکنیم، در زمینۀ مراقبت معنوی است که انشاءالله توضیح میدهم.
یک تعریفی داشته باشیم که بحث شفافتر پیش برود که مراد ما از «مراقبت معنوی» چیست؟ تعریف که برگزیدیم و از منابع جمعبندی کردیم، این است: معنایابی و معنابخشی به ارتباطهای چهارگانۀ انسان با خداوند، با خودش، با خلق و خلقت، برای رسیدن به نظام باور و عمل یکپارچه و انسجامبخش که در چارچوب مبدأ و معاد، برای زندگی را سه ویژگی به وجود میآورد: هدفمند میکند، ارزشمند میکند و شایستۀ رنج و کوشش میکند. این در مورد زندگی است. در مورد مرگ نیز مرگ را معنادار میکند. برخی دوستان ما اکنون مشغول همین بحثهای مراقبت معنوی هستند. دربارة همین بیماران سرطانی، موردی داشتیم که شرایط بیماری او به حدی حاد بوده که بهبود نیافت؛ ولی مرگ باآرامشی را داشته است. همین فردی که تا مدتی قبل، به همه چیز بد و بیراه میگفت، به باورهایش تردید میکرد و مشکلات مختلفی داشت، با همین ارتباطات مراقبت معنوی به حالتی رسیده بود که دستش در دست همان مراقب معنوی بود و با آرامش از این دنیا رفت. خود این باز به نظر میآید، ولی همینقدر که مرگ برای او روشن و معنادار شود، نشان میدهد که ما به بخشی از وظیفهمان عمل کردیم.
مراد از بیماری چیست؟ فرایند آسیب معینی که دارای مجموعۀ خاصی از نشانههاست. بیماری ممکن است بر تمام بدن یا بخشی از آن تأثیر بگذارد و از نظر علتشناسی، آسیبشناسی، یعنی تغییر ساختار یا کنشی، در بافت که معلول آن بیماری است و پیشآگهی هم یعنی پیشبینی نتایج محتمل بیماری، که ممکن است شناخته یا ناشناخته باشد؛ یعنی ما بتوانیم پیشآگهیها را بیان کنیم. برای نمونه دربارۀ سرطان امروزه بخشی از آنها را میگویند یا در مورد ام اس نیز همینگونه است. بعضی موارد هم هست، برخی بیماریها چارچوب شناختهشدهای ندارد. این است که ممکن است نتوانند آنها را کامل بیان کنند؛ چه علتشناسی، چه آسیبشناسی یا پیشآگهی که دربارۀ آینده است.
برخی پرسشها و چالشهای بیماران را برایتان بگویم. کتابی در دست انتشار است، با نام چرا من؟ در قالب حدود سیصد پرسش از نیازهای بیماران در شاید بیش از دویست مورد از بیماران سرطانی که با آنها مصاحبه شده یا در بالینشان بودهاند، جمعآوری شده و انشاءالله این کتاب در آستانۀ انتشار است. اکنون چند مورد از این پرسشها را که درحقیقت وظیفۀ ما را روشنتر میکند، برای این بحث برگزیدم.
برخی از پرسشها و چالشهایی که در خصوص بیماران (بیمارانی که ما اینجا میگوییم، بیشتر منظور ما بیماران صعبالعلاج یا لاعلاج است) است؛ یعنی بیماران حاد. یکی از آنها «چرا من؟» است. خیلی عمومیت دارد. وقتی میرویم بالای سر بیمار سرطانی، میگوید چرا این اتفاق برای من رخ داد؟ چرا من به سرطان مبتلا شدم؟ چرا خدا این بیماری را به من داده است؟ چرا دیگران اینطور نشدند؟ یا مثلاً این میرود در محور عدالت خدا. که عدالت خدا کجاست؟ من که نماز میخواندم. بعضی اینگونه هستند؛ البته مواردی هم داشتیم؛ مثلاً از آن طرف هم یک موردی در تهران، بیمارستان فیروزگر بود، رفته بودم بالای سرش، میگفت که رانندۀ تاکسی بود، میگفت که خودم میدانم که علتش این است مدتی نمازم را کنار گذاشته بودم. سپس به محور بعدی میرسیم.
اما از آن طرف هم داریم، بعضی هستند که بیشتر از این قسمت است. میگوید: من که نماز میخواندم، وظایفم را انجام میدادم، چرا باید بیمار بشوم؟ ببینید! اگر کسی نباشد که به این پرسشها پاسخ بدهد، بیمار از نظر حالت روانی روز به روز بدتر میشود. پزشک میگوید کار من این نیست. درست است؟ پزشک میگوید من کار دارویی را انجام میدهم. میگوید اصلاً من بلد نیستم. پرستار میگوید من کار خودم را انجام میدهم. چه کسی باید به اینگونه مشکلات بیماران پاسخ دهد که رنج جسمی او را افزون میکند. این یک رنج روانی و معنوی است و واقعاً او را از هم میپاشد. او را بیاعتقاد میکند و خیلی برایش دشوار است. کسی که تا به حال باایمان زندگی میکرده، اکنون ایمانش در معرض نابودی و تزلزل است، واقعاً جدی است، در این مسئله شک و تردید دارد. بازی نیست؛ یعنی بیماری آنقدر شدید است که فرصتی نیست برای اینکه نمایش بازی کند یا بخواهد مشکلات سیاسی را نشان بدهد. حالا در جاهای دیگر ممکن است نمود مسائل سیاسی باشد که به شکلهای مختلفی درمیآید؛ ولی در مورد بیماری اصلاً همة حواسش در همین بحثهاست.
احساس گناه شدید
آیا بیماری من به خاطر کارهای خلاف من بوده؟ این موضوع خیلی برایش مهم است. میخواهد برایش روشن شود. این را در منبرها در جاهای مختلف زیاد مطرح میکنیم. آیا به بیمار هم میتوانیم بگوییم که هان! این به خاطر گناهان تو بوده؟ این درست است؟ درست نیست؟ اینها بحثهایی است که باید روشن شود.
سؤالش باز این است: چرا خدا به آدمهای لاابالی بیشتر نعمت میدهد؟ اگر من بیدین بودم، اکنون سالم نبودم؟ اینها باز برایشان مسئله است. بیماری به خاطر گناه در بزرگترها را میتوانیم بپذیریم. الآن همین کودکی که من فیلمش را ابتدا گذاشتم. چگونه میتوان این را توجیه کرد. خیلی دشوار است. نمیدانم، چقدر شما این موضوع را درک می کنید، من سعی کردم شما را در صحنه قرار بدهم، چقدر با بحث همدلی دارید؟ واقعاً برای کودک دشوار است؛ یعنی خود ما گاهی در این بحث میمانیم. برای بزرگترها آسانتر است، ولی برای یک کودک چهار یا پنجساله در یک بیمارستان در اصفهان دشوار است که یک بخش از این بیمارستان در اصل ویژۀ کودکان است. هرکه برود، واقعاً متأثر میشود، منقلب میشود؛ خیلی دشوار است. یک کودک چهار یا پنجساله، یک کودک سهساله وقتی که آنجا میآید، اشک هم از گوشۀ چشمهایش بیاید، هر دفعه پدر و مادر میبینند، اصلاً منقلب میشوند. چگونه ما میتوانیم این مقوله را دربارۀ مسائل معنوی حل کنیم؟ چگونه میتوان پدر و مادر را در این زمینه متقاعد کرد؟
این کودک سرطانی چه گناهی دارد؟ این پرسشی است که برای اینها مطرح است. اینها باید بحث بشود، پاسخ داده شوند. باید در رسالههای سطح چهار و سطح سه حوزه به این بحثها بپردازیم. اینها نیازهای جامعه است. چرا باید اینقدر درد بکشم؟ آیا بیماری تنبیه خداست؟ اینها سؤال آنهاست؟ برای شفای بیماریم چه کار کنم؟ اینها برایشان سؤال هستند. باید چه کار کنم؟ چرا پیش امام رضا هم رفتم، شفا پیدا نکردم؟ اینها دقیقاً، همهاش مستند است؛ یعنی سؤالهایی است که بارها در بیماران دیدیم. آیا زندگی من چشم و نظر خورده بود؟ آیا سحر و جادو شدم؟ اینها باز بحثهایی خرافاتی و این قبیل چیزهاست. چشم و نظر که منشأ قرآنی و حدیثی هم دارد، ولی سحر و جادو و بحثهای دیگری هم برایشان جدی مطرح میشود. آیا اینها بوده؟ آیا جن است؟ آیا بحثهای دیگر است؟ اینها بیشتر مطرح میشود. چگونه میتوانم با خدا رابطه برقرار کنم؟ گروهی از آنها پس از مدتی که از بیماری میگذرد و این مشکلات کمی عادی میشود، میگویند نه، من باز میخواهم. ما نیز تلاش میکنیم مقداری در این باره با آنها گفتوگو کنیم و آنها را متقاعد کنیم که با خدا رابطه برقرار کنیم؟ آنها در پی رابطه هستند؛ بهویژه برای کسانی که در عمرشان با خدا رابطۀ جدی نداشتند. من از خدا گله و شکایت دارم. آیا این اشکال دارد؟ آیا من میتوانم گلایههایم را هم با خدا مطرح کنم؟ او از یک سو احساس گناه میکند که میگوید این را من مطرح کنم؟ آیا رابطۀ من با خدا به هم میخورد؟ خب این را چه کسی باید به او توضیح بدهد؟ تلاشم این است که با طرح این پرسشها، بحث را مقداری ملموستر کنم.
ما به بیماری که میگوییم مراقب بیماران، منظور ما کدام بیماران است؟ در بحث کنونی، مراد ما بیشتر بیماران حاد است؛ یعنی شدید یا مزمن، ولی انواع بیمارانی که نیازمند مراقبت معنوی هستند، میتوانیم چنین طبقهبندی داشته باشیم؛ یکی از نظر سنی است که نیازها متفاوت و گوناگون است، مسئلهها متفاوت است که کودکان، بزرگسالان و سالمندان نیازهایشان متفاوت است. این یک طبقهبندی.
یکی از نظر جنسیتی است. زنان و مردان باز نیازهای متفاوتی دارند. البته مشترکات هست، ولی بعضی از نیازها متفاوت است. یکی دیگر از نظر نوع بیماری است. برای نمونه در مورد سرطان، بحث بیماری ام اس، بیماری ایدز، دیابت، معتادان و... توجه دارید که افزون بر موارد اشتراکی، ویژگیها و نکاتی دارند که باید به آنها نیز پرداخته شود.
از نظر وضعیت بیمار که گاهی فرد بیمار فعلاً عادی است، گاهی بحرانی میشود. گاه مرحلۀ آخر بهویژه در مورد بیماران سرطانی یک اصطلاحی دارند که به آن میگویند (End stage)؛ یعنی وقتی است که «متاس تاز» میکند. «متاس تاز»، یعنی اینکه غدۀ سرطانی در بیمار منتشر میشود و گسترده میشود و معمولاً در این شرایط است که بیشتر پزشکان متخصص میگویند دیگر قابل بهبود نیست.
یکی از پرسشهایی که خود پزشکان در اینجا هم دارند، این است که آیا ما باید به بیمار بگوییم یا نه؟ این مقوله از بحثهای جدی در میان پزشکان است. این روی آن، بحث نشده است. امروزه در غرب -بهخصوص امریکا- این رویکرد به صورت جدی مطرح است که یکی از حقوق بیمار این است که باید به او بگویی که بیماریت چیست، ولی فرهنگها متفاوت است. ما در مورد بیمارها تجربه کردیم، وقتی به برخی افراد بگویی، اصلاً به هم میریزد؛ وضعیتش حادتر میشود. جواب واحدی برای این مسئله وجود ندارد. حالتها و شرایط بیمار، گاهی ممکن است حتی بیماری قلبی هم داشته باشد، اینها را باید در نظر بگیریم. این نیاز به الگو و مدلسازی در این زمینه دارد.
بحث بعدی گونهشناسی مراقبت معنوی است. حالا که ما میخواهیم مراقبت معنوی برای بیماران ارائه بدهیم، اقسام مراقبتهای معنوی چگونه است؟ به چه شکلهایی میتوانیم ارائه بدهیم؟ ما نیز بر حسب تجربه و کتابهای علمی، چند مورد را بیان میکنیم. اینها اینگونه نیست که منحصر باشد. میتواند گسترش هم پیدا کند. میتواند فردی باشد؛ یعنی مخاطب ما یک نفر است که ما به صورت چهره به چهره این سرویس را به او ارائه میدهیم. میتواند گروهی باشد که الآن بیشتر از روش گروهی استفاده میکنیم. مثلاً پنج نفر تا ده نفر بیمار هستند که چون شرایط مشابهی با هم دارند، گاهی تبادل تجربه هم میکنند. خیلی به تقویتهای روحی اینها کمک میکند و میتواند برایشان بهبودی ایجاد کند.
بیمار میتواند در خانه باشد. البته حضور مراقب معنوی در خانه معمولاً به همراه پرستار است که کارهایی را برای آنها انجام میدهد، خود این مراقب معنوی نیز به او توصیههایی میکند. در خانه، افزون بر بیمار، دربارۀ خانوادۀ بیمار نیز این بحثها، در خصوص اینکه آنها باید چه کار کنند، نیز مطرح میشود.
همچنین بیمار میتواند در درمانگاه باشد که حضور مراقب معنوی در بیمارستانها یا در درمانگاهها بر بالین بیمار باشد. امروزه بعضی جاها این شرایط را دارند. الآن یک طبقه از بیمارستان فیروزگر را به این بحث اختصاص داده است. در اصفهان بخشی از بیمارستان سیدالشهدا را به این قسمت اختصاص دادهاند. اخیراً در مشهد بخشی از بیمارستان امام رضا، را به این مقوله اختصاص دادهاند. الحمدلله این بحث شروع شده و تجربهها در حال افزایش است.
بحث دیگر این است که همانگونه که ما در بحثهای پزشکی به ارزیابی نیاز داریم که پزشک معاینه میکند و میگوید که آیا این فرد نیاز به درمان دارد؟ مشکل جدی دارد یا نه، بحثی که اکنون ما داریم و کتابهایی نیز در این زمینه به فارسی چاپ شده، ارزیابی نیاز به مراقبت معنوی است. معیارهایی که ما ارائه دادیم، عبارتند از: اظهار ناراحتی، پرسش، چالش و سردرگمی، در حیطهها و حوزههای زیر:
ارتباط با خداوند
یکی از این حوزهها در ارتباط با خداوند است. اگر این مباحث به عنوانِ (اصطلاحاً ما میگوییم) نشخوارهای ذهنی، خیلی جدی برایش مطرح است، عقوبت خدا، عدالت خدا، قضا و قدر، دعا و اجابت، توکل، رضایت، امید، آرامش، معنویت، ترس از مرگ، بعضی از عبادات و مناسک، این بحثها اگر جدی مطرح شود، پیداست که به بحث مراقبت معنوی نیاز دارد.
ارتباط با خود
دوم، ارتباط با خودش است. وقتی عزت نفس بیمار لطمه میبیند، در بیماران سرطانی بهویژه بیمارانی که دچار سرطان بدخیم هستند، که به روده مربوط میشود، وضعیت اینها خیلی دشوار است؛ بهویژه اینکه بوی عفونت و بوهای نامطلوب هم دارند، بهشدت عزت نفسشان پایین میآید و در این زمینه به کمک نیاز دارند.
خودآگاهی معنوی، کاهش تابآوری یا صبر در آنها بهشدت احساس میشود، صبرشان کاهش مییابد، خودفراموشی، افسردگی و اضطراب، در رابطه با خود فرد است.
اینها ملاکهایی است که نشان میدهد به مراقبت معنوی نیاز دارد و معمولاً در این زمینهها از پرستار نیز کمک میگیریم. وقتی بیمار اینگونه شکایتها را دارد، پیداست که باید به او در این زمینهها کمک کرد.
ارتباط با دیگران
رابطه با تیم درمانی، رابطه با خانواده، گاهی اصلاً با تیم درمانی همکاری نمیکند؛ نه به دلیل اینکه احساس درد ندارد، مشکلات ندارد، بلکه از نظر روحی به هم ریخته است. همه چیز را دیگر میگوید که ولم کنید، رهایم کنید.
رابطه با خانواده، ابراز خشم، ناراحتی، رابطه با عیادتکنندگان، عدم تمایل، اظهار تنفر، اینها بحثهای جدی است که برای ما کاملاً تجربه شده.
ارتباط با خلقت
بحث چهارم ارتباط با خلقت است، نقش طبیعت و محیط در بروز بیماری، برداشتهای غیرمنطقی که دارد یا نقش مثبتی که میتواند داشته باشد و برایش شبههناک است.
بحث بعدی غربالگری است. چگونه اینها را بشناسیم که الآن نیاز دارد یا نه؟ معمولاً از سه روش استفاده میکنیم: یکی مشاهده است که وضعیت گفتاری و رفتاری بیمار که یک جلسه که پیش او برویم، تا حدودی روشن میشود. دوم مصاحبه از طریق گفتوگو یا ذکر چند پرسش است. البته باید شرایط بیمار را در نظر بگیریم؛ فرد عادی نیست. زیاد حوصله ندارد. با چند سؤال میشود به آن رسید که معمولاً با مقدماتی آغاز میشود تا آن ارتباط عاطفی ایجاد شود. این امر با چند پرسش روشن میشود.
بحث سوم پرسشنامه است برای بیمارانی که بتوانند، تعدادی سؤال محدود در اختیار آنها قرار میدهند که اینها را علامت میزنند و وضعیت آنها از نظر مراقبت معنوی روشن میشود.
اصول کلی مراقبت معنوی
ما برای اینکه مراقبت معنوی را از آن مراحلی که گذشت (ارزیابی و غربالگری) بهتر بفهمیم که این آقای x یا خانم y به مراقبت معنوی نیاز دارد، چه کار باید بکنیم؟ ما راهکارها، تکنیکها و فنونی داریم که اینجا اجرا میشود. اصول چیست؟ اصول کلی مراقبت معنوی این چند چیز هستند:
یکی برقراری ارتباط عاطفی، همدلی و گوش دادن است. از بدو شروع کار که داریم پیش بیمار میرویم، گاهی باید سکوت بکنیم. گاهی باید بنشینیم و فقط احوالپرسی کنیم. گاهی اصلاً جلسۀ اول مجال هیچ کاری را نمیدهد. باید با او رابطه برقرار کنی، از کجا هستی؟ چند پرسش ساده بپرسیم. چه شده؟ دوست داری که با هم دربارۀ این مسئله حرف بزنیم؟ نامت چیست؟ شغلت چه بوده؟ از چیزهای کلی، اصلاً کاری به بیماری نداریم، فوری وارد نشویم. اگر این رابطۀ عاطفی ایجاد شود و میبینیم میتوانیم گوش بدهیم، بهویژه گوش دادن خیلی مؤثر است، خیلی. یکی از القاب پیامبر این بود «یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ». یکی از دلایل موفقیت حضرت این بود که به حرفهای مردم گوش میداد. یکی از مشکلات ما این است که میخواهیم خودمان همیشه حرف بزنیم (مثل من که زیادی پرگویی میکنم، ببخشید!)، ولی اگر گوش بدهیم، آرام، با آرامش به حرفهای بیمار گوش بدهیم، تأثیر بسیاری بر او دارد. احساس میکند تخلیۀ روانی شده است. یک فرد روحانی، فردی که اهل اینگونه مسائل است، به حرفهای او گوش میدهد. توجه میکند، خیلی اثر دارد.
شناسایی مسائل و نیازهای معنوی ـ روانشناختی بیمار، مرحلۀ دوم است.
سوم شناسایی رفتارهای آشکار و پنهان کنونی که در مورد این مسائل چه کار کرده است؟ آیا کتاب خوانده؟ با کسی مشورت کرده؟ دربارۀ این سؤالها و مشکلاتی که دارد؟ باید وضعیتش را بررسی کرده و ببینیم چه سابقهای دارد. آیا ذهنش خراب شده یا نه؟ چه شده است؟
چهارم، ارزیابی میزان اثربخشی اقدامات کنونی در بهبود وضعیت بیمار. کارهایی که انجام شده، چقدر مؤثر بوده؟ یعنی دقیقاً فرض کنیم همان کاری که پزشک میکند، ما نیز همان مدل را در مراقبت معنوی داریم که اینها را همینطوری وارد نشویم. پیشینۀ کار را ببینیم.
پنجم انتخاب راهکارهای سازگارانه و کارآمد برای تأمین خواستهها و نیازها: گاهی باید شناختدرمانی کنیم؛ یعنی اشکالهایی را که دارد، از بعد علمی برایش توضیح دهیم. باید فرد، به این مباحث مسلط باشد. گاهی باید مسائل عاطفی را چه بکنیم. گاهی روشهای رفتاری دارد که در بخشهای بعدی بیان میکنم.
ششم، ارزیابی و اصلاح راهکارهای انتخاب شده در طی جلساتی که ما داریم.
هفتم پایان جلسات مراقبتی که برخی جلسات فردی است و بعضی گروهی است که آنها متفاوت است.
به تکنیکهایی که در این بحث به کار میبریم، دقت بکنید! عنایت داشته باشید! یکی از تکنیکهای عمومی در بالین بیمار، ارتباط فیزیکی با بیمار است. ما از روایات در این زمینه خیلی بهره میبریم. نکتههای ظریفی گاهی در روایات نقل شده که تحقیقاتی را که در حیطۀ روانشناسی بیماری است، بیان کرده است.
1) ارتباط فیزیکی با بیمار: در روایت دارد که عیادت کامل بیمار این است که دست بر او بگذارد و بپرسد چگونه صبح کردی و درود کامل این است که با وی مصافحه کند. در مواردی که همجنس هستند، دستش را میگیرد و همینگونه که با او صحبت میکند، خود گرفتن دست او که امروزه میگویند انرژیبخشی و تبادل انرژی و بحثهایی ازایندست، در آرامش او اثربخش است.
2) امیدبخشی به بیمار: علامه طباطبایی به این بحث پرداختهاند. بله به نظر، برداشت ایشان از روایات این است که هرگاه نزد بیمار رفتید، او را به سلامت و طول عمر امیدوار سازید. ممکن است این امیدواری در قضای الهی مؤثر نباشد، ولی بیمار را دلخوش میکند و موجب آرامش و تسکین او میشود.
این خیلی مهم است. ما معمولاً با پزشکها هم که صحبت میکنیم، میگوییم راه را بر او نبندید. ممکن است از نظر پزشکی واقعاً به بنبست رسیده باشد؛ یعنی «متاس تاز» شده باشد. منتشر شده باشد. قاعدتاً این است؛ ولی همیشه این راه وجود دارد که «لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذَلِكَ أَمْرًا»؛ یعنی خداوند مسیر جدید را باز کند. برخی پزشکان نیز به این نکته معترف هستند که ما شرایطی داشتیم که این مورد پیش آمده، ولی باز برگشته است.
3) تلاش برای تقویت عزت نفس بیمار: این روایت را ببینید. من فکر کنم با من همداستان بشوید. خیلی جالب است. میگوید چون بر بیماری وارد شدید، از او بخواهید برای شما دعا کند؛ زیرا دعای او همچون دعای فرشتگان است. این را ما به منزلۀ تقویت عزت نفس بیمار میدانیم؛ یعنی نه تنها بیمار درمانده و سربار نیست، بلکه از او میخواهیم که برای ما دعا کند. چقدر من او را تکریم کردم، به او چه دادم! این را به او بگوییم. این در عزت نفس بخشیدن بیمار خیلی مؤثر است. معمولاً بیماران ما یک حالت درخودماندگی، احساس افسردگی، احساس سربار بودن دارند. اینها تکنیکهای ویژهای است.
4) دلجویی: نشستن در کنار بیمار، گوش دادن به درد و دل او و گفتن سخنان آرامشبخش اینها همان مطالبی است که به آنها دلجویی میگوییم.
5) همدردی: همدلی و همدردی کردن با رنجها، دردها و سختیهای بیمار که برای این بخش، فنون ویژهای نیز داریم؛ یعنی گاهی انعکاس محتوا بد است. گاهی بازتاب احساسات بد است. لازم نیست گریه کنی؛ ولی دستکم از ناراحتیهای او احساس تأثر خودتان را نشان بدهید.
6) دعا کردن برای بیمار: این یکی از سنتهاست که در روایات فراوانی نقل شده است؛ ازجمله دعاهایی که در روایات گوناگونی دیدیم، این دعاست: «اللَّهُمَّ اشْفِهِ بِشِفَائِكَ وَ دَاوِهِ بِدَوَائِكَ وَ عَافِهِ مِنْ بَلَائِك».
یک سری ملاحظات و ممنوعیتهایی در بحث داریم که در مراقبت معنوی وجود دارد، باید دقت بکنیم.
الف) اول اینکه درمان پزشکی و اقدامات پرستاری ممنوع است! همین دعوایی که امروزه با وزارت بهداشت دربارۀ این موضوعها مطرح شده است، به دلیل خطایی است که بعضی همکاران ما داشتند. برخی همکاران که میگویم، یعنی دوستان روحانی؛ نه دوستانی که در مراقبت معنوی هستند. اتفاقاً این آموزشها را به آنها میدهیم، یک وقت این کار را نکنند. تقریباً در اصفهان که یکی از تیمهای دوستان آنجا مستقر است، در سه سال گذشته هیچ مشکلی در این زمینه نداشتیم.
خود پزشکان متخصص از همکاری عزیزانی که در این زمینه کار میکنند، خیلی استقبال میکنند؛ ولی باید توجه داشته باشیم که در حیطههایی که تخصص نداریم، مثل درمان پزشکی، به هیچ وجه اظهارنظر نکنیم. اقدامات پرستاری به عهدۀ ما نیست. ما نباید وارد بشویم. کار خودمان را باید انجام دهیم.
ب) پرهیز کردن از پند و نصیحتهای کلی و عمومی: ذکر چیزهای کلی، گفتن بحثهای عمومی کاری برای بیمار نمیکند. این مباحث را ممکن است کسانی دیگر در جاهای دیگر بگویند؛ اما در بحث مراقبت معنوی باید تخصصیتر و اختصاصیتر وارد بشویم.
پ) محکوم نکردن بیمار و قضاوت نکردن آن: مراقب باشیم. ببینید! ما روایاتی داریم در این زمینه که ممکن است حتی بیماری ما به دلیل گناهی باشد که کردیم. اینها عمومی است، ولی من خودم فقط میتوانم خودم را متهم کنم، اما شما حق نداری. ما حق نداریم که فرد دیگری را متهم کنیم. هان! تو به خاطر آن، بیمار شدی. بله، اگر معصوم باشد، با آن اشرافی که دارد، ممکن است ایشان بگوید. ولی باید مراقب باشیم این کار را نکنیم. با این کار، نه تنها کمکی نمیکنیم، بلکه درد و مشکل او را دوچندان میکنیم.
ت) توجیههای غلط و نادرست یا پاسخهای غیرعلمی: بخشی از اینها به بحثهای کلامی نیاز دارد. به بحثهای اخلاقی نیاز دارد، به بحثهای معنوی نیاز دارد، باید با مطالعه با بحثهای علمی جواب داد. نه این که همینطوری و بدون مبنا پاسخ بدهیم.
ث) راهکارهای معنوی بیپایه و اساس: ما نباید اجازه دهیم خرافات در این زمینه وارد شود! اینقدر ما در دین خودمان منابع اخلاقی و معنوی دینی مطالب ارزشمندی داریم که بسیار محکم است و پایههای محکمی دارد، از آنها استفاده بکنیم. نیازی نیست که به مباحث بیاساس و بیپایه متمسک شویم.
من این فنونها و تکنیکهای خاص را باز در سه بخش مختصر ارائه میدهم. امیدوارم تا پنج دقیقه دیگر بتوانم بحث را تمام کنم که در خدمت عزیزان هم باشیم و از پیشنهادهایشان استفاده کنیم.
فنون و تکنیکهای خاص مراقبت معنوی
مهارتهایی که باید برای بیمار ایجاد کنیم و به آنها آموزش میدهیم، معمولاً یک دستهاش فنون شناختی ـ معنوی است؛ یعنی معرفت بیمار را بشناسیم، مشکلاتی را که در این زمینه هست، به آن میپردازیم که در چند قسمت گفتیم: یکی تقویت ایمان است؛ به تجربه من خیلی راحت برایتان بگویم، کتابی هزار صفحهای ترجمه کردیم از تحقیقات تجربیای که اندیشمندان و دانشمندان غربی در این زمینه انجام دادهاند. الآن من اینجا که در خدمت شما هستم، با یقین دارم این مسئله را میگویم. افرادی که ایمانشان قویتر است، در برابر بیماری مقاومترند. هم تجربههای بالینی ما این را نشان میدهد، هم تجربههای علمی بسیار زیاد. اگر من بگویم هزاران منبع و مقاله در این زمینه داریم، خدا میداند بدون هیچ اغراقی این بحث را میگویم.
تحقیقات تجربی در این زمینه که معنویت و ایمان، مقاومت و تابآوری افراد را در مقابل بیماری بالا میبرد؛ ازقبیل توحید، توکل، رضا، بحثهای مفاهیم و... . البته باید خوب تبیین بشود. اینها یکی از بحثهاست.
روشهای مختلفی وجود دارد که چگونگی تقویت ایمان را تبیین میکند، بحثهای معرفتی سر جای خود، بحثهای رفتاری نیز سر جای خود.
اصلاح باورها
یک سری از این بیماران باورهایشان مشکل دارد. اینها را باید روشن کنیم. میگوید نه، این را اصلاً در تقدیر من نوشته بودند. این یک بحث است. بحث دیگر اینکه «كَتَبَ اللَّهُ لَنا». اینکه من به قضای الهی راضی باشم. باید مرز آن را فقط روشن بکنیم. این کار به این معنا نیست که برای بهبود بیماری کوشش و تلاش نکنی. هم آن قضاست، هم این قدر است. هر دو مورد در کنار هم است، ولی بعضی باورهای سحری ما داریم؛ به چیزهایی نسبت میدهند که اصلاً پذیرفته نیست. اینها باید اصلاح شود.
تغییر خطاهای شناختی: اینها باز خیلی مهم است. بعضی از چیزها را تعمیم میدهد. به دلیل خطایی که کرده، میگوید اصلاً من همۀ عمرم به خطا بوده است. اینها از نظر روانی او را پایین میآورد. نمیتوانیم کمک به او کنیم. اعتماد به نفسش را پایین میآورد.
بزرگسازی چیزها یا کوچکسازی موفقیتهای خودش: وقتی که با او صحبت میکنیم، تلاشمان بر این است که نقاط قوتش را به دست بیاوریم تا اعتماد به نفسش تقویت بشود. اینها را باید انجام بدهیم.
معنابخشی به رنجها و دردها
بحث دیگر معنابخشی به رنجها و دردها و بیماریهاست. این تجربه برای ما ثابت شده است. در زمان جنگ خودم این را مشاهده کردم. یکی از دوستان ما در جبهه مجروح شده بود، به عیادتش رفتیم. وقتی آنجا رفتیم، ایشان روی تخت خوابیده بود، در کنارش هم (مثلاً پنج یا چهار متر متر آن طرفتر) شخصی بود که از بالای بام افتاده بود، مصدوم شده بود. پرستار آمده بود به ما میگفت: من میدانم که این رفیق شما چه دردی میکشد. چند ترکش بود و زخمها و مشکلات مختلفی داشت. میگفت ولی این شبها که میخواهد بخوابد، هیچ ناراحتی ندارد، ولی این فردی که من میدانم یکدهم او درد میکشد، بیمارستان را شبها از داد و بیداد در حلقش میکند!
علت این دو چیست؟ بله؟ به بیماریش معنا میدهد؛ به مصدومیتش معنا میدهد. برایش روشن است. همین که میگوید این در جنگ بوده، در جبهه بوده، در دفاع مقدسی که شرکت کرده بود. این به ایران اختصاص ندارد. مطالعاتی که حتی در جنگ جهانی دوم شده، این تفاوت را ثابت کرده است؛ یعنی وقتی معنا میدهد، خود این معنا ناراحتی را کاهش میدهد. همین بحثی که ما دربارۀ ابتلا داریم، اصلاً در قرآن، آیاتی که در مورد ابتلا آمده است و... . اینکه این آزمایشها برای چیست. به بیماری
یافتن اطلاعات، شیوهها و راهحلهای مناسب در مورد بیماری: یکی از وظایف ما این است که راهحل مناسب دربارۀ بیماری را برای فرد توضیح دهیم. البته ما کمک میکنیم، ولی از پزشک و پرستار میخواهیم بیشتر خود بیماری را برای این فرد توضیح بدهند. چه شده که این اتفاق رخ داده است. وقتی دربارۀ بیماری توجیه شود، درد و رنجش کاهش مییابد. بیماری برایش قابل فهمتر میشود.
فنون عاطفی ـ معنوی: باز بحثهایی دربارة امیدبخشی و امیدافزایی وجود دارد. ما اصلاً یک بستهای (پکیج) داریم، یکی از دوستان ما رسالۀ دکتریش دربارۀ امید بوده و از منابع دینی هم استفاده کرده که ما چگونه برای افزایش امید در شرایط بسیار سخت استفاده کنیم. پکیجش درست شده که دوستان معمولاً آموزش میبینند. از این استفاده بکنیم و بهخصوص اینکه ما بدانیم شفا در دست خداست؛ یعنی پیش خدا بنبست وجود ندارد. البته ممکن است مصلحت خدا باشد که تو از دنیا بروی. باز آن هم با آرامش است.
خانم بیماری (البته من اینها را مثال میزنم که بحث روشنتر شود) در اصفهان داشتیم که معلم بود. به او گفته بودند شش ماه دیگر از دنیا میروی. اکنون دو سال از آن شش ماه گذشته است. دوستان مراقبت معنوی با او کار کردند، الآن در خانهاش معلم قرآن شده است. برنامههای خودش را تغییر داده است. اصلاً یک امیدی دارد. میگوید برای من دیگر فرقی نمیکند امروز از دنیا بروم یا سال دیگر یا ده سال دیگر. میدانم برایم مسئله چیست.
دوم تعالی معنوی و احساس معنوی: روایات ما در این باره خیلی کمک میکند. روایاتی را که به بیمار مربوط است، اصلاً نگاهش را عوض میکند. از قبیل این روایات: «لِلْمَرِيضِ أَرْبَعُ خِصَالٍ يُرْفَعُ عَنْهُ الْقَلَم»؛ یعنی گناهان گذشتهاش بخشیده میشود. «يَأْمُرُ اللَّهُ الْمَلَكُ يَكْتَبُ لَهُ كُلَّ فَضْلٍ كَانَ يَعْمَلُهُ فِي صِحَّتِهِ» خداوند فرشتهای را مأمور میکند که هر کار خوبی، هر کار خیری را هنگامی که صحیح و سالم بود، انجام میداد، الآن که بیمار است، برایش نوشته شود: «وَيَتَّبِعُ، مَرَضُهُ كُلَّ عُضْوٍ فِي جَسَدِهِ فَيَسْتَخْرِجُ مِنْهُ ذُنُوبَهُ» این بیماری بر همۀ اعضایش تأثیر بسیار خوبی میگذارد و این گناهان را از تکتک اعضا برمیدارد.
«فَإِنْ مَاتَ، مَاتَ مَغْفُوراً لَهُ»؛ اگر از دنیا برود، آمرزیده از دنیا میرود. «وَإِنْ عَاشَ، عَاشَ مَغْفُوراً لَه». این بشارت را ببینید، این روایت را آدم باید برای بیمار بخواند. گاهی همین روایات (من دیدم) تأثیر مثبتی بر آنها دارد. البته ببینید! اینها من از آغاز شروع درمان معنوی، آن بخشهای شناخت درمانی را عرض کردم. آنها باید انجام بشود. اگر آن مشکلات شناختی را دربارۀ عدالت خدا داشته باشد، اینها فایده ندارد. مرحلۀ بعد این است.
آرامشبخشی با اذکار خاص: روایت خاص دربارۀ ذکر یونسیه داریم. چون در ادامهاش میفرماید: «لَّا إِلَـهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ» و بعد میگوید: «وَكَذَلِكَ نُنجِي الْمُؤْمِنِينَ». در روایت داریم حضرت به همین اشاره میکنند و میگویند این یک نسخۀ عمومی است؛ یعنی مداومت بر این ذکر، میتواند غم و اندوه فرد را کاهش بدهد. چون میگوید «وَكَذَلِكَ نُنجِي الْمُؤْمِنِينَ». یا ذکر «لا حول و لا قوّة...» این ذکر در افراد اثر دارد. اینها را ما به تجربه دیدیم که اثربخش است. نیایش و دعا با ادعیۀ خاص، بهویژه دعای بیستودوم صحیفۀ سجادیه، اصلاً همۀ دعا دربارۀ طلب تندرستی و اینهاست. این را ما یک برگهای،درست میکنیم، به بیمار میدهیم که هرگاه شرایطش مناسب است، از این دعا استفاده بکند. با معنا خیلی مؤثر است.
یکی دیگر، ویژگیهای شخصیتی است. یکی از آنها سخترویی (Hardiness) است. تجربههای علمی نشان میدهد، افرادی که دارای این سه چیز باشند -تعهد، کنترل و چالش- مقاومتشان در بیماری بالاتر است.
از حضار:... آخری را توضیح دهید .
آذربایجانی: بله این...، توضیح بدهم؟ بله، این سخترویی را. ببینید: سه (C) است، تعهد یعنی Commitment))، کنترل همان (Control) است، چالش هم همان (Challenge) است. این سه واژه که با حرف C شروع میشود، یک نظریه است. نظریۀ از آنتونوفسکی است که در کتاب روانشناسی سلامت بحث گستردهای در مورد آن انجام دادیم. افرادی که به هر چیزی تعهد داشته باشند، مقاومتشان بیشتر است، اینها را به آنها میگویند؛ سخترو (Hardiness) یعنی مثل آهن که محکم است، در مورد بیماری هم اینها مقاومتشان بیشتر است.
افرادی که احساس کنترل میکنند، یعنی فکر میکنند همه چیز در کنترل آنهاست تا اینکه فکر کند همه چیز از دستش خارج شده است. آنگاه در کتاب روانشناسی سلامت این بحث را کردیم که نقش توحید در این سه عبارت چقدر مؤثر است؛ یعنی توحید، وقتی که ما میگوییم حول و قوهای از خدا خارج نمیشود «لَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ الَّا بِاللَّه»، این فرد احساس کنترلش بالاتر میرود. با اتصال به خدا احساس میکند کنترل دارد. اگر بیماری هست، ولی از دست خدا خارج نشده. غیر از این است؟ ببینید! البته با آن پایۀ ایمان.
چالش یعنی افرادی که اصلاً استقبال میکند به چالش رفتن. الآن موردی ما داریم، یک موردی را داشتیم که تمام کارهایش را کرده بود، که از ایران برود. خانمی بود که همۀ کارهایش را انجام داده بود، به خاطر بچهشان میگفتند ما میخواهیم برویم خارج، برویم بلژیک. همۀ کارهایشان را کرده بودند و حتی بعضی از چیزهایشان را فروخته بودند و آماده شدند برای سفر. شاید مثلاً یک ماه مانده به سفر، خانوادۀ این خانم متوجه شدند که بله، مبتلا به سرطان سینه شده است. اصلاً زندگیشان به هم ریخت. یکی دو ماه اول چه شدند. ولی الآن این خانم کاملاً متفاوت شده است. از لحاظ حالتهای معنوی، از نظر چه، و میگوید من با این مسئله کنار آمدهام. البته بهبود نسبی هم پیدا کرده و یک بخشی از سینه را برداشتند. ولی الآن کنار آمد. حالاتش تغییر کرده است؛ به دلیل اینکه با این شرایط توانست کنار بیاید.
فنون رفتاری معنوی را باز ما اینجا ذکر کردیم، مثل نماز خواندن، «وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ» که ما به آنها آموزش میدهیم. هرچند در تخت خوابیده هستی، نماز و ارتباط با خدا را ادامه بده. حمایت خواستن از دیگران، گفتوگو، عیادت، توسل و...؛ اصلاً توسل و این ارتباطهای معنوی با ائمه، زیارت، حضور در مشاهد مشرفه و اماکن مقدس برای کسانی که امکانپذیر است، ورزش، تفریح و مسافرت، اینها چیزهای رفتاری است که در حد امکان و متناسب است که نشاط را افزون میکند. روایات ما اتفاقاً به خود ورزش، پیادهروی، اشاره و تأکید کرده است و میتوانیم از این موارد هم استفاده کنیم.
پرسش و پاسخ
یکی از حضار: بسم الله الرحمن الرحیم. ضمن تشکر از جناب آقای دکتر آذربایجانی که مطالب خوبی را مطرح فرمودید و این بحث ظاهراً خیلی هم سابقهای ندارد. اولین نکتهام حاجآقا! دربارۀ پیشینۀ تحقیق بود. چیزی نفرمودید که آیا دستکم در ایران، کار پژوهشی در این باره انجام شده است؟ تألیفی، جشنوارهای، نمیدانم توضیحاتی، چیزی انجام شده یا نه؟ اشارهای نفرمودید. نکتۀ دوم به مسئلۀ شکلی برمیگردد. این نمایشی که داده بودید، در آن ضرورت تحقیق فرموده بودید از منظر آموزههای دینی، ولی پایین که مصداق را مشخص کرده بودید، فقط به آیات و روایات اشاره داشتید. عرضم این است، یا مصادیقی از آموزههای غیراسلام را بیاورید یا اگر نه، آن عنوان را حداقل از کلیت آموزههای دینی حذف کنید، آموزۀ اسلامی باشد یا دین اسلام باشد که عنوان، تیتر و مصادیقش با هم متناسب باشد.
آذربایجانی: در مورد پیشینۀ تحقیق واقعاً در ایران حدود سه سال است که این بحث شروع شده. یکی از استادهایی که واقعاً میتوانیم بگوییم نقش مؤثری داشتند، آقای دکتر حزینی هستند که خیلی هم فعال هستند. ایشان متخصص سرطاناند و تخصصشان را از ایتالیا گرفتند و این تجارب را منتقل کردند، بهویژه در طب تسکینی و ما با ایشان همکاری داشتیم، ولی همانگونه که میفرمایند، واقعاً در ایران حدود سه سال یا سه سال و نیم بیشتر نیست این بحث آغاز شده است. به همین دلیل که پیشینۀ تجربی زیادی در ایران نداریم. همین کارهاست که اخیراً دوستان میکوشند آنها را به مقاله یا کتاب تبدیل کنند. چند جلدی کتاب در زمینۀ مراقبت معنوی نوشته شده؛ مثل بحث ارزیابی مراقبت معنوی که در این زمینه نوشته شده است. سه الی چهار جلد از آقای دکتر احمدی فراز در زمینة مراقبت معنوی نگاشته شده است. در این باره خیلی کم کار شده، ولی در خارج از ایران بحث گستردهای شده است. شما همین بحث (Spiritual care) یا (Palliative care) را در اینترنت جستوجو کنید که دربارۀ مراقبت معنوی و طب تسکینی است، در این باره ادبیات علمی وسیعی وجود دارد.
در مورد آن بحث دینی، اشکالتان وارد است؛ یعنی من باید عناون آن را «در آموزههای اسلامی» انتخاب کنم. منظور از «دینی» که گفتیم، اسلام است. من این را اصلاح میکنم. متشکرم.
یکی از حضار: سؤالم این بود که درواقع، فرض کنید شما برای کودک یا نوجوانی که بیماری سرطان لاعلاج دارد، میخواهید توضیح دهید که خدایی وجود دارد و قرار است شما را شفا بدهد. برداشتی که از خداوند داریم، یعنی موجودی با این سه ویژگی: علم علیالاطلاق، قدرت علیالاطلاق، و خیرخواهی علیالاطلاق، این سه ویژگی با هم.حالا ببینیم، سؤال آن نوجوان را چگونه میخواهید توجیه کنید؟ یک نوجوان بگوید که مثلاً من چه کار کردم؟ من که هنوز به آستانۀ تکلیف هم نرسیدم. آن خدایی که این سه ویژگی را دارد، من را برای چه به این دنیا آورد؟ چگونه میخواهید به این آرامش بدهید؟ و با این سه گزاره چگونه قابل جمع است که خداوند این سه ویژگی را دارد، ولی کاری از دستش برنمیآید یا نمیکند؟ میخواستم ببینم با توجه به مطالعاتی که در متون دینی و روانشناسی دارید، چون با متافیزیک میخواهید این موضوع را حل کنید. البته به غیر از متافیزیک هم میشود حل کرد. همه را به مسائل روانشناختی ارجاع بدهید که بگویی این مغزی که سرطان را ایجاد کرده، خودش میتواند آن را بردارد. ولی شما در مورد آن بیماری که میخواهید با توجه به متافیزیک الهی این را برطرف کنید، چگونه است... .
آذربایجانی: بله، خب ببینید! البته این بحثی که فرمودید و انتظار دارید الآن در این جلسه دربارۀ آن صحبت کنیم، دستکم جلسهای یک ساعت وقت لازم دارد که دربارة آن گفتوگوی مفصلتری داشته باشیم، ولی من دو یا سه سرنخ میگویم. اولین در مورد بیماران سرطانی نکته این است: واقعاً اشکال کلامی آنها، اشکال عمده نیست. ذهن و روح و روانشان به هم ریخته است. اگر ما بتوانیم با او ارتباط روانی عاطفی برقرار کنیم و اجازه بدهیم حرفهایش را بزند؛ یعنی ما گاهی، اصلاً جلسۀ اول شاید دو سه تا جمله بیشتر نگوییم. بیشتر اجازه میدهیم او حرفهایش را بزند، گریه بکند، تنشها و هیجانهایش را بیرون بریزد. فقط به او کمک میکنیم که این تخلیه اتفاق بیفتد. به حرفهایش خوب گوش میدهیم. این مرحله را وقتی که طی بکند، خودش آرامش مییابد. این یک بحث است. نکتۀ دوم اینکه، در اینگونه مواردی که فرمودید، ما اصلاً در صدد توجیه این نیستیم. یک بخشی از بیماری را برمیگردانیم به عوامل کاملاً جسمانی؛ یعنی خداوند کاملاً خیر علیالإطلاق است، علم علیالإطلاق است، قدرت علیالإطلاق است. ولی به او میگوییم حالا همین خدا اگر شما قانونی که در طبیعت گذاشته، مثلاً فردی از پشت بام، به جای اینکه از نردبان پایین بیاید، از بالا به پایین بپرد. پایش چگونه میشود؟ مصدوم میشود یا نه؟ اینها جزو قوانین است؛ یعنی خداوند بنا نیست قوانین طبیعت را در مورد تکتک ما دخالت دهد، دست ما را میان زمین و هوا بگیرد. گاهی ممکن است شرایطی پیش بیاید و این اتفاق رخ دهد؛ ولی اینها قانونهایی است که خداوند در طبیعت گذاشته است: «أبی الله أن یجری الأمور إلاّ بأسبابها». شما اگر از بام، از نردبان بیایی، با سلامت پایین میآیی. اما اگر بالای پشت بام مثلاً چهار متری، پنج متری پریدی، طبیعی است که دست یا پایتان میشکند. اینگونه نیست؟
همانگونه که این هست، سرطان یا بیماریهایی مثل ایدز یا موارد دیگر، آن هم معلول یک سری عوامل است. بخشی از آن شناخته شده است، بخشی نیز ناشناخته است. دلیلی ندارد ما فوری بیاییم گریبان خدا را بگیریم. البته این را الآن خیلی صریح میگویم. اگر اول این را من بگویم، قابل قبول نیست. باید به من اعتماد بکند. ببینید! مهمترین چیز این است که من بتوانم اعتماد بیمار را جلب کنم که من همدلی داشته باشم. جلسۀ اول من کاملاً تأیید میکنیم، اجازه میدهیم حرفهایش را بگوید. این مرحله را بگذراند که به من اعتماد داشته باشد؛ وقتی حرفها و توضیحات را برایش میدهم، مرحلۀ دوم این کار را میکنم و بخشی را حالا توضیح میدهم.
بحث سوم این است که حالا ما حکمتهایی که برای بیماری است، مسائل مختلف، نمونههای دیگر. من عرض بکنم، الآن همین خانم بیماری که مثال زدم، زندگی معنوی جدیدی پیدا کرده است. احساس میکند تولدی دوباره پیدا کرده است. یادم میآید در این برنامهای هست، در ماه رمضان، بله، «ماه عسل». یک خانمی بود یا یک آقایی بود، نمیدانم، آورده بود. تعریف میکرد و میگفت: تجربۀ سرطان برای من یک موهبت بود، یک نعمت بود. کم نیستند افرادی که این را میگویند.
به این علت که ما فقط از این نگاه و این زاویه میگوییم. اصلاً میگفت زندگیم بیشتر معنا یافته است، مفهوم چیزهای معنوی را میفهمم. میگفت: طعم دعا و نیایش را قبلاً نمیفهمیدم، اما الآن به گونهای با خدا حرف میزنم که احساس میکنم کس دیگری این نزدیکی و قرابت را با خداوند ندارد. اینها را شما چه میگویید؟ دقت میکنید؟
البته میگویم. ما به او کمک میکنیم که به این حالت برسد. وقتی به این احساس دست مییابد که به خدا نزدیک باشد، «لَا يُبَالِي كَيْفَ أَصْبَحْتُ» دیگر برایش مهم نیست، چگونه بشود؛ بیماریش فوری بهبود بیابد یا طول بکشد، کمکم بیماری را به عنوان یک واقعیت میپذیرد و این را برای خودش روشن میکند.
نکتۀ آخر هم اینکه بههرحال، این یک مرحلهای از زندگی است؛ یعنی زندگی واقعی و حقیقی ما این دنیا نیست. «إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ». اگر ما بتوانیم این نکته را به او منتقل بکنیم، یک ماه طول میکشددورۀ موقت است. اگر من بتوانم در این یک دوره به او بگوییم، برای نمونه مثالها و داستانهای زیادی وجود دارد. مثل اینکه من اشارهای به همین موضوع کردم که میگفت: خانهام سوخت، ولی ایمانم نسوخت. این یک داستان است. سعی میکنیم اینگونه موارد را گاهی با یک داستان، گاهی با یک روایت به او منتقل کنیم که اگر فرض کنید فرصتی یک یا دو کیلومتر داشته باشید، از این یک کیلومتر یا دو کیلومتر، ده متر آن را را به حالت سینهخیز، خیلی شدید باید بروید، برای اینکه آماده بشوید، بقیهاش را راحت باشید. قبول میکنید یا نه؟ بله؟ هست یا نیست؟ میتواند این را تجربه کند. البته اینها بر اساس ایمان استوار است. باید بحث ایمان برای فرد حل شود و مقداری از تجربۀ ایمان را داشته باشد تا بتواند بحثهای بعدی را برای خودش حل کند.
یکی از حضار: عرض سلام و ادب، هم از شما به دلیل بحث بسیار خوبی که ارائه فرمودید، تشکر بکنم، هم از دوستان بزرگوار مؤسسة فهیم. عرضی داشتم: ما همیشه در بیمارستانها با یک پیامی روبهرو میشویم که پیشگیری بهتر از درمان است. در هر بیمارستان یا درمانگاه با این عبارت مواجه میشویم. به نظر میرسد علیرغم اینکه در جامعۀ امروز ما، از تریبونهای مختلف معنویتافزایی را ترویج میدهند، ولی هنوز به نظر میرسد که سطح معنوی و فرهنگی جامعه آنقدر آماده نیست که وقتی مثلاً این بحثی که فرمودید، میرویم در جامعه، بیماریای پیش میآید یا هر علت دیگر، میگوید چرا من؟ یا سایر چیزهای دیگر که به نظر میرسد هنوز فعالیتهای فرهنگیای که گویا تبلیغاتی نیز انجام میشود، خیلی موفق نبودند. میخواستم ببینم این بحث پیشگیری بهتر از درمان که در درمان پزشکی انجام میشود، شما نیز برای آن، از نظر معنوی برنامۀ خاصی دارید؟ در حوزۀ مطالعاتی کاری شماست که به طور تخصصی بتوانیم از این دریچه ورود پیدا کنیم؟ حالا شاید در دریچههای دیگر، موفقیت نداشتیم. از این دریچه ورود پیدا کنیم که بشود یک مراقبتهای معنوی را هم داشته باشیم؟
آذربایجانی: درست است. خیلی نکتۀ خوبی را اشاره کردید. دربارة بحث مراقبت معنوی هم همین فرمایش شما وجود دارد. قطعاً پیشگیری بهتر از درمان است و مداخلات پیشگیرانه بسیار اثربخش است، ولی متأسفانه ما امروزه با توجه به شرایط سیاسی و اجتماعی جامعهمان و اشباع کاذبی که به وجود آوردهایم، در این زمینه نتوانستیم واقعاً کارآمد باشیم، باید اقرار کنیم که موفقیت خوبی نداشتیم. نمیخواهم بگویم هیچ کاری انجام نشد؛ نه، در بعضی قسمتها هم کارهای خوبی انجام گرفت، ولی به دلیل اینگونه مسائل، الآن ما بخواهیم روی افراد سالم این مسائل را پیاده کنیم، خیلی جواب نمیدهد؛ زیرا احساس نیاز نمیکنند. اشباع کاذب است. اصلاً میگوید که من آنقدر اینها را شنیدم که کاری ندارم، ولی بیمار به دلیل شرایط اضراری، الآن احساس نیاز میکند. ولی ما این بحث را داریم. قطعاً باید بحثهای مراقبت معنوی یا به تعبیر دقیقتر، «سلامت معنوی» در اصل موضوع آن برای جامعه و افراد سالم مطرح شود. باید برای کودکان و نوجوانان مطرح بشود؛ یعنی ما مانند بحث سخترویی، افراد را برای مشکلات آماده کنیم که اگر به بیماری مبتلا شد، درحقیقت خودش را نبازد و زیر بار این بیماریها و ناراحتیهای مزمحل نشود.
یکی از حضار: بسم الله الرحمن الرحیم. ضمن قدردانی و تشکر از مسئولین محترم مؤسسة فهیم و حضرتعالی، میخواستم بگویم که چند سالی است چیزی با نام طب اسلامی و طب سنتی رواج یافته است، به نظر شما بخشی از مراقبت این بیماران به این مقوله برنمیگردد؟ مگر چند نوع طب داریم؟ طب سنتی یعنی چه؟ یعنی برگردیم به صد سال پیش؟ برگردیم به دویست سال پیش، با آن روشهای قدیمی شروع کنیم؟ و از آن سو نیز طب اسلامی و غیراسلامی. بیمارانی را در گوشه و کنار میبینیم که از فریبی که خوردند و کلاهی که سرشان رفته، به شدت شکایت میکنند. مثلاً مریضی میگفت پای من در شُرف قطع شدن بود. خدا نجاتم داد و رفتم به پزشک جدید ماهر و حاذق مراجعه کردم؛ وگرنه پایم قطع شده بود. در این قسمت -اگر محبت بفرمایید- چه وظایفی داریم؟
آذربایجانی: بله، ببینید! من ابتدای بحث، فکر کنم شما تشریف نداشتید. این نکته را عرض کردم که بحث مراقبت معنوی، بر اساس بحث طب اسلامی و غیراسلامی نیست؛ یعنی ما چه به طب اسلامی قائل باشیم، چه نباشیم، طب سنتی را قبول داشته باشیم، چه نداشته باشیم، امروزه غربیها هم که طب اسلامی و سنتی برایشان مطرح نیست. همین پزشکی و مسائل روانشناسی جدید مطرح است؛ ولی این بحث را جدی مطرح میکنند. ما که از نظر محتوای دینی در این زمینه بسیار غنی هستیم، نمونههایی از آن را به شما نشان دادم. قطعاً میتوانیم این بحث را مطرح کنیم. پس این بحث مبتنی بر طب اسلامی و اینها نیست.
اما یک نکتهای، به دلیل مطالعات اندکی که در این زمینه دارم، میخواهم بیان کنم. بحث پزشکی جدید یا طب جدید کاملاً روشن است و تأثیرات و کارآمدی آن، در حد خودش مشخص است. ما گاهی در هر چیزی بیش از حد افراط میکنیم یا خدای نکرده در و دکان باز میکنیم. میآیند از آنچه میکنند، آنها بحثهایش جداست. داروها اثرات خودش را دارد. سودمندی داروها بهویژه آنتیبیوتیکها در کتابهای علمی مشخص است. حالا آن کسانی که سودجو هستند را کنار بگذارید. آنتیبیوتیکها بخش زیادی از بیماریها را واقعاً ریشهکن کرده و اینها مهم است. واکسنهایی که زده میشود. در دورۀ سنی ما، در آن برههای که ما دورۀ کودکی را میگذراندیم، بسیاری از کودکان به دلیل فلج اطفال، مشکل پیدا میکردند. هیچگاه هم خوب نمیشدند یا به دلیل بیماریهای دیگر. امروزه این واکسنها از بسیاری از بیماریها پیشگیری میکند. به همین دلیل طول عمر و امید به زندگی بالا رفته است.
این دربارة پزشکی جدید، کسانی که سود میکنند، از دیدگاه من درحقیقت به سبب مطالعة کم است، کمتجربگی است، این کار پذیرفته نیست. از آن سو نیز ما مکتبی داریم با عنوان طب سنتی که افرادی مثل بقراط، بوعلی و کسانی در این زمینه تحقیقاتی داشتند و بزرگان ما این بحث را تدریس میکردند. زمانی من از حضرت استاد، آیتالله حسنزاده آملی شنیدم، ایشان میفرمودند که استادان ما، آقای شعرانی، آقای رفیعی قزوینی و آقای الهی قمشهای، این سه نفر بحثهای قانون را تدریس میکردند، در حوزهها بوده و تجربۀ ارزشمندی در آن زمینه هم وجود دارد؛ آن هم در حد خودش کارایی دارد، ولی محدود است. بههرحال، با آن پزشکی که در گذشته صورت میگرفت، این جراحیهایی که امروزه انجام میدهند، قطعاً قابل قبول نیست. بسیاری از جراحیهای فوق تخصصی که امروزه روی شبکیة چشم انجام میشود و فرد را از نابینایی نجات میدهند، در طب سنتی امکانپذیر نبود.
پس اینها میتواند مکمل هم باشد و باید استفاده بشود. این در مورد این دو بخش که فکر کنم روشن و قابل قبول است.
اما در مورد طب اسلامی، به نظر من الفبای بحث تازه دارد مطرح میشود. ما نباید بهطورکلی این موضوع را رد کنیم یا در حال حاضر که ناپخته است، هنوز به حد بلوغ نرسیده، آن را مطرح کنیم. باید اجازه دهیم افراد متخصص در این باره بحث بکنند. بالأخره حدود پنج هزار روایت در آن مجموعۀ احادیث پزشکی که دارالحدیث جمعآوری کردهاند، سه جلد احادیث پزشکی وجود دارد، حدود پنج هزار (به نظرم) احادیث پزشکی وجود دارد.
این روایات بخشی از آنهاست که سند دارد، بخشی نیز سند ندارد. بخشی از آن روایتها پذیرفتنی است، معتبر است، ولی بخشی قابل قبول نیست. اینها را باید هم متخصص حدیثشناس و هم کسانی که با بحثهای طب سنتی و جدید سروکار دارند، بحث کنند. ما باید اجازه دهیم در جلسههای علمی خصوصی در حوزهها و دانشگاهها بحث شود و فعلاً بحثها را به جامعه نکشانیم. الآن ما بخواهیم این بحثهایی را که هنوز ناپخته است، به عنوان نسخه به مردمی که جانشان، مرگ و میرشان و حیاتشان در دست ماست، بدهیم، به نظرم روش درستی نیست. باید به پختگی لازم برسد که ما از آن بحثها بتوانیم استفاده کنیم.