بسمه تعالی
«نقد وبررسی دیدگاه خاورشناسان درباره مصادر قرآن»
استاد محمد کاظم شاکر
3/2/90
أعوذبالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله ربّ العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
بحث امشب که برای ما انتخاب شده است، بحث نقد و بررسی دیدگاههای خاورشناسان درباره مصادر و منابع قرآن کریم است. قبل از اینکه به بحث مصادر بپردازم و نمونهای از کاری که خاورشناسان درباره آن اظهار کردند که قرآن از منابع کتاب مقدس برداشت کرده و دچار حتی اشتباه تاریخی هم شده، این مقدمهای لازم است برای دوستانی که احیاناً با بحث خاورشناسی قرآن خیلی آشنائی ندارند من عرض بکنم و بعد وارد اصل بحث مصادر قرآن و برخی از اتهاماتی که در این ارتباط به پیامبر و قرآن وارد شده یا به هر حال چالشی که آنها قرآن را با آن دچار کردند. خاورشناسی و قرآن به طور کلی دارای سه دوره است و خود خاورشناسی یعنی پژوهشهائی که غربیان درباره شرق انجام دادند، درباره جهان شرق دادند اعم از پژوهشهائی که درباره ادبیات شرق، فرهنگ شرق، آداب و رسوم شرق و ادیان شرق انجام دادند به مجموعه این پژوهشهائی که غربیان درباره مسائل مربوط به جهان شرق انجام دادند خاورشناسی گفته میشود. اما در خصوص فعالیتها و پژوهشهای خاورشناسانه در ارتباط با قرآن ما سه مرحله را میتوانیم نام ببریم و در بررسیهائی که انجام میدهیم نبایستی غافل از اختلافاتی که در هر یک از این سه مرحله هست با یکدیگر دارند نبایستی از آن غافل باشیم.
مرحله اول از خاورشناسی که در ارتباط با قرآن انجام شده است، خاورشناسان وابسته به کلیسا بودند و اولین فعالیتهائی هم که در ارتباط با قرآن انجام دادند ترجمه قرآن به زبانهائی بوده که آنها با زبانهای علمی خودشان بوده، زبان علمی در مسیحیت شرق یونانی بوده و زبان علمی در مسیحیت غرب لاتینی بوده زمانی که امپراطوری روم مسیحی شد کنستانتین آن زبان لاتینی که زبان رسمی امپراطوری بود درواقع زبان علمی مسیحیت هم شد همانطور که زبان علمی ما مسمانها عربی است لذا علمای ما که فارسیزبان هستند، ترکزبان هم هستند وقتی که مثلاً فقه مینویسند، اصول مینویسند، تفسیر مینویسند به زبان عربی مینویسند حتی مثلاً نونبکت در سال 1856 وقتی رساله دکتریش را در زمینه تاریخ قرآن مینویسد به زبان لاتینی مینویسد چون زبان علمی جهان غرب بود و زبان علمی دنیای مسیحیت شرق یونانی بوده است. لذا اولین فعالیتها درباره قرآن از طرف خاورشناسان ترجمه قرآن بوده؛ ابتدا به زبان یونانی درحدود قرن نهم میلادی توسط برخی از کشیشان مسیحی و سپس در قرن دوازدهم میلادی به زبان لاتینی انجام شده است. این ترجمهها قربةً إلی الله نبوده، فقط هم برای این نبوده که دنیای غرب با قرآن آشنا بشود اصلاً در اختیار مردم عادی قرار نمیدادند، صرفاً قرآن را ترجمه میکردند تا علمای آنها بخوانند و بر قرآن ردّیه بنویسند و لذا خاورشناسی در دوره اول توسط کلیسا پشتیبانی میشده است و هدف آن ردّیهنویسی بر قرآن بوده تا جلوی گسترش اسلام را بگیرند و شاید هم تا حدودی موفق شدند و شاید برخی از همین فعالیتها که این قضیه ترجمه قرآن به زبان لاتینی در آندلس انجام شد، این ردّیهنویسیها چهبسا اثر خودش را هم گذاشت و جلوی گسترش اسلام را، گسترش بیش از آنچه که اتفاق افتاده بود را گرفتند. بنابراین دوره اول خاورشناسی که من دیگر بیشتر از این واردش نمیشوم توسط کلیسا اداره میشد و کشیشان بیشتر این کارها را انجام میدادند.
دوره دوم خاورشناسی توسط دولتهای استعماری هدایت میشد و رهبری میشد. اینجا انگیزه و هدف تا حدودی فرق داشت؛ دوره اول، کلیسا میخواست جلوی گسترش اسلام را در جهان غرب بگیرد و با کارهای ردّیهنویسی این کار را انجام میداد. در دوره دوم دولتهای استعماری خیلی کاری به دین نداشتند که حالا میخواهند مسیحیت را گسترش بدهند یا جلوی گسترش اسلام را بگیرند، هدفشان این بود که کشورهائی که بر آنها دارند حکومت میکنند و کنترل میکنند بهتر بشناسند تا بهتر بتوانند در آنجا به منافع خودشان بپردازند و طبیعی بود که وقتی مثلاً استعمار انگلیس در هندوستان بود یا فرانسه و ایتالیا، در جاهای دیگر ، طبیعتاً میخواهند که این فرهنگ کشور را و دینی که این کشور دارد را بشناسند تا بهتر بتوانند منافع خودشان را در این کشورها تأمین بکنند و لذا میبینیم بسیاری از این مستشرقان کسانی هستند که در دستگاههای دولتی وارد این کشور شدند به عنوان کنسولگری در سفارت مشغول به کار بودند و کار فرهنگی و فکری میکردند و کارهایی راجع به قرآن انجام میدادند. این هم دوره دوم که بنابر این به دین بماهو دین کاری نداشتند فقط میخواستند ببینند که اگر یک جائی مخالف با منافع استعماری آنهاست، روی آن کار بکنند.
دوره سوم که ما الان در آن هستیم کاملاً با این دو دوره فرق دارد یعنی ما بعضی از نوشتههای بعضی از دوستان را میبینیم که به زبان عربی یا فارسی مینویسند الان راجع به خاورشناسان، بیشتر با فضای دوره اول وارد بحث میشوند یا با فضای دوره دوم وارد بحث میشوند در حالیکه فضای دوره سوم کاملاً فرق دارد. خاورشناسی از نیمه قرن نوزدهم به بعد یک رشته آکادمیک دانشگاهی شده یعنی شما وقتی میروید در دانشگاههای غرب میبینید دپارتمانی وجود دارد به نام دپارتمان مطالعات شرقشناسی. حالا این شرقشناسی گاهی ریز هم میشود؛ شیعهشناسی، اسلامشناسی، قرآنشناسی و از این قبیل عنوانها پیدا میکند. این دوره خاورشناسی در دست دانشگاهها است یعنی به عنوان یک رشته دانشگاهی است، نه دیگر دین یعنی کلیسا کنترل تام و تمام بر خاورشناسی یا قرآنپژوهان غربی دارد و نه دیگر دولتها. یعنی دین و دولت هیچکدام کنترل خاورشناسی را بر عهده ندارند بلکه به عنوان یک فعالیت آکادمیک درآمده است. نمیخواهیم بگوئیم کلیسا دیگر دستش بسته است و هیچگونه فعالیتی نمیتواند بکند چرا که کلیسا میتواند یک نفر را بفرستد در دانشگاه یا چند نفر را بفرستد در دانشگاه و مطالعات شرقشناسی انجام بدهد یا قرآنشناسی انجام بدهد. یا نمیخواهیم بگوئیم دولتهای استعماری دیگر اصلاً این کار نمیکنند، چرا ممکن است سازمان CIA افرادی را بفرستد در یک دانشگاهی، بگوید ما شما را تأمین میکنیم بروید راجع به قرآن تحقیق بکنید. این کار را میتواند در حوزه علمیه قم هم انجام بدهد، این کار را میتواند در حوزه علمیه نجف هم انجام بدهد یعنی فردی را تأمین بکند، یک واسطههائی را بفرستد در حوزه علمیه نجف، در حوزه علمیه قم برای او مطالعات فقهی داشته باشند، شیعهشناسی داشته باشند یا قرآنشناسی داشته باشند. این کار را نمیخواهیم نفی بکنیم ولی میخواهیم بگوئیم حرکت کلی، جریان کلی خاورشناسی دیگر اینطور نیست که به طور کامل توسط کلیسا کنترل بشود یا توسط دولت کنترل بشود به خاطر اینکه دانشگاهها در غرب به طور کلی مستقل از دین و دولت هستند؛ نه نهاد دین مثل کلیسا دخالت تام در آنها دارد که بتواند امر و نهی شان بکند نه نهاد دولت میتواند اینها را کنترل بکند گرچه عرض کردیم رگههائی از دین و دولت میتوانند دخالت بکنند به اینکه افرادی را بفرستند در این مراکز و کارهائی را انجام بدهند. لذا در این دوره فعالیتهای خاورشناسان به صورت آکادمیک درآمده است و روشمند هست اما نه این معنا که آنچه که نوشتند درست است؛ گاهی تصور میشود وقتی ما میگوئیم فعالیتها روشمند است یعنی اینکه هر چه که آنها گفتند پس درست است، نه ببینید فقهای ما فتوا میدهند، حکم میدهند بعد همهشان هم به صورت روشمند دارند کار میکنند اما این به معنای این نیست که همه اینها هر چه گفتند درست است، فتواهائی ضد و نقیض هم وجود دارد که مطمئناً برخی از آنها قطعاً درست نیست اما میگوئیم کار روشمند است یعنی شما دیگر نباید با این عینک نگاه کنید که این فعالیتها صرفاً برای ردّیهنویسی است با یک اغراض خاصی، سمتوسوی خاصی دارد یا این فعالیتها را دولتهای استعماری... بلکه اینها در دانشگاهها نشستند کنار آن دانشمند مسیحی که راجع به قرآن دارد کار میکند یک دانشمند مسلمان هم وجود دارد حتی گاهی بعضی از مسلمانهائی که در دانشگاههای غربی در کنار اینها نشستند و کرسی تدریس دارند حتی بسیار ظاهرگرا، سلفیون، وهابیون، اینها هم هستند خیلی هم تندرو هستند در آن اسلامی که ارائه میدهند. پس بنابراین، این خاورشناس هست این مسلمان هم هست اینطور نیست که او حالا هرچه بخواهد کار بکند برای کلیسا دارد کار میکند یک مقاله اگر نوشت فردا در مجله علمی دانشگاه چاپ میشود ، میتواند شماره بعد آن مسلمان نقدی بر او بزند لذا آن خاورشناس هم حواسش جمع است که نمیتواند هر چیزی خواست بنویسد، دیگر اینجا کلیسا نیست که بخواهد در کلیسا برای افراد صحبت کند و فعالیتهای تبلیغی بکند، بلکه آنچه که نوشت پسفردا ریپیو میشود، مرور میشود، نقد میشود و اگر بنا باشد یک چیز واقعاً پیشپا افتادهای را مطرح کرده باشد آبروی خودش میرود یعنی آن حیثیت علمی خودش را از دست میدهد پس بنابراین ناچار هست، چالشهائی را که متوجه قرآن یا حدیث میکند به صورت روشمند باشد و اتفاقاً این برای ما مشکلتر است یعنی ما هم بایستی بنابراین به صورت متولیک وارد بشویم و این فعالیتها را نقد بکنیم. دیگر اینطوری نیست که بخواهید به این راحتی شما یک اشتباهات خیلی راحتی را از یک مستشرقی بگیرید و نقد بکنید مثلاً در دوره اول آیات را غلط ترجمه میکردند، بد ترجمه میکردند صرفاً برای این بود که میگفتند ما میخواهیم به هدفمان برسیم به مسیحیها بگوئیم ببینید این قرآن مسلمانها این حرفها را میزند و بعدش هم نقدش میکردیم و مسیحیها هم از ما قبول میکردند دیگر کسی سراغ قرآن نمیآمد. ولی الان اینطوری نیست. پس بنابراین، این سه دوره یعنی دوره اول خاورشناسی در ارتباط با قرآن توسط دین و نهاد دین که بیشتر کلیساها بودند هدایت میکردند و بیشتر هم کارشان ردّیهنویسیها بود و با جلوهدادن ضعفهائی که وجود داشت در متون اسلامی و ترجمههای غلطی که گاهی از قرآن ارائه میدادند ردّیههاشون را بر این استوار میکردند. دوره دوم، دولت این کار را میکرد. اما دوره سوم که الان در آن هستیم دورهای است که این فعالیتها دانشگاهی شده و آکادمیک شده، دیگر نه نهاد دین و نه نهاد دولت دخالت تام در این امر ندارد و کارها به صورت روشمند شده است.
نکته دوم راجع به مصادر قرآن است، بحث اینکه قرآن مصادری دارد. شاید برای ما خیلی تعجببرانگیز باشد به عنوان یک مسلمان که معتقد هستیم که مجموعه قرآن من البدو إلی الخلق کلام الهی است و خداوند کلمه به کلمه این را إلقاء کرده، آفریده و إلقاء کرده به پیامبر، این را ما بشنویم که یک عدهای دارند صحبت میکنند که قرآن دارای مصادر و منابع است. من این را یک مقداری اول باز کنم برایتان که از آن شگفتزدگی بیرون بیائیم که این اصلاً مفهوم مصادر قرآن داشتن یعنی چی؟ ببینید خاورشناسان با مبانی خودشان طبیعتاً سراغ قرآن میآیند نه با مبانی ما، برخی از این خاورشناسان روسیاند مثلا ماکسین ودرسون یکی از خاورشناسانی است که در این ارتباط حرف زده و گفته تمام قرآن مصادرش از مصادر یهودی و مسیحی و اینها است. شما از یک خاورشناسی که کمونیست است و اصلاً دین را قبول ندارد و اینکه جهان غیبی است و اینکه خدائی است که از ماوراء این طبیعت به یک شخصی وحی میفرستد و از اخبار گذشتگان به او خبر میدهد اصلاً همچنین حرفهائی را قبول ندارد وقتی که با قرآنی مواجه میشود که مثلاً از موسی و فرعون حرف میزند، انتظار شما از این خاورشناس کمونیست چیست؟ قطعاً میگوید این مطالب را پیغمبر از کجا گرفت؟ حتماً از یک جائی گرفته است مثل این می ماند، یک کسی بیاید از دوره قاجار تاریخهای دقیقی را برای شما بیان کند؛ ناصرالدین شاه در چه زمانی بوده، کی تاجگذاری کرده، کی چکار کرده، مظفرالدین شاه چطور، بعد ازدوستتون بپرسید که اینها را از کدام کتاب تاریخ دارید نقل میکنید بگوید هیچی همینطوری، همینطوری که نمیشود شما وقتی دارید تاریخ دوره قاجار را بیان باید مستد باشد ، گاهی دانشجویان پایاننامه مینویسند میبینید 5-4 صفحه مطالب تاریخی گفتند یک ارجاع ندادند من میگویم اینها را از کجا نوشتید ، اینها که شعر نیستند. شعر به معنای واقعی خودش بر پایه خیال است این میتواند آفرینش در آن باشد یعنی یک شخصی میتواند مفاهیمی که در شعرش آورده را بیافریند خودش بگوید من اینها را آفریدم، ولی وقتی که تاریخ ذکر میشود 5 صفحه مطالب تاریخی به طور دقیق ذکر میکنید طبیعتاً مخاطب شما از شما میپرسد که اینها را از کجا نقل کردید، از کجا آوردید، و شما باید پاسخ بدهید که مثلاً این مطلب را از ناسخ التواریخ آوردم این را از تاریخ بیهقی آوردم، این را از تاریخ طبری آوردم این هم جلدش این هم صفحهاش بفرمائید. این میشود مصادر آن حرفهای تاریخی شما. بنابراین، این گروه که معلوم است به طور طبیعی وقتی که یک کمونیست خاورشناس مواجه میشود با قرآن میگوید این راجع به موسی است، راجع به فرعون است ،آن یکی راجع به عیسی است، آن یکی راجع به ابراهیم است اینها مطالبی است که قصههای تاریخی است. اینها را از کجا آورده، طبیعتاً باید از یک جائی آورده باشد این یکسری خاورشناسانی که کمونیست هستند.
یک دسته از خاورشناسان هستند که دین دارند مسیحیاند و یهودیاند اما پیامبری پیامبر اسلام را قبول ندارند. آنها هم طبیعتاً سؤال میکنند میگویند که این مطالبی که راجع به ابراهیم«ع» آمده، راجع به داوود «ع» آمده ، راجع به پیامبران دیگر آمده، و چون پیامبری پیامبر«ص» را قبول ندارند پس طبیعتاً آنها هم میروند سراغ اینکه بگویند اینها را پیغمبر اسلام از چه منبع یا منابعی آورده است که اولین بار یک یهودی به نام گایگر کتابی نوشت و عنوانش را هم گذاشت « اقتباسات محمد از کتابهای یهودیت»، و بعد هم به دنبال آن کتابهای مختلفی نوشت. این هم دسته دوم، یعنی گروهی که خودشان جزء ادیان ابراهیمی هستند ولی اعتقادی به پیامبری و نبوت پیامبر اسلام ندارند مثل این اشخاص. حتی نولوکه و اینها هم جزء این گروه هستند.
گروه سومی هستند که پیامبری پیامبر اسلام را قبول دارند مسیحی هم هستند مثلاً مثل آقای وات مونت گومری این خاورشناس اسکاتلندی که کتابهای زیادی نوشته و کتابهایش هم بسیاریش به فارسی و به عربی هم ترجمه شده است. این در یک کتابی دارد به نام «برخورد آراء مسلمانان و مسیحیان» در آنجا میگوید من 40 سال است دارم اعلام میکنم پیامبر اسلام از آسمان وحی دریافت میکرده و صادق بوده است. در یک کتاب دیگری هم که نوشته و آقای خرمشاهی ترجمه کرده، کتاب خیلی خوبی هم هست اگر خواستید بخوانید ترجمهاش به عنوان «درآمدی بر تاریخ قرآن» چاپ شده، آنجا هم در مقدمه بحث این کتاب ایشان بیان میکند که خاورشناسان در ارتباط با پیغمبر«ص» چه سیری را طی کردند؟ تا به این دوره رسیدند که برخی مثل خودش پیامبری پیامبر اسلام را قبول دارد اما در عین حال مسیحیاند چون مسیحیها پیامبری را منافاتی نمیدانند که یک کسی پیغمبر باشد میگویند با عیسی رقابت نمیکند چون عیسی پسر خداست، عیسی خداست. همین الان در کلیساهای غرب، برخی را پیغمبر میدانند برخی از مردانش را میگویند پرافت به زنانشان هم میگویند پرافتس چون در کتاب مقدس پیغمبر زن هم داریم، 7 تا پیغمبر زن در عهد عتیق آمدند. بنابراین پیامبری منافاتی با مسیحیت ندارد که پیامبر اسلام هم پیامبر باشد. این گروه هم از مصادر قرآن هم سخن گفتند. اینها چهجوری از مصادر قرآن سخن گفتند؟ اینها میگویند در خود مسیحیت تلقی مسیحیان از وحی، مثل تلقی مسلمانان از وحی نیست تلقی اغلب مسیحیان از وحی، این است که وحی اصلش الهامی است ولی این منافاتی ندارد که وحیشونده محتوا را از مصادری گرفته باشد مثلاً یک کسی میگوید به من الهام شد فلان شب که داشتم میرفتم سخنرانی کنم هیچ آمادگی هم نداشتم ولی خدا الهام کرد به من، یک ساعت سخنرانی کردم و صحبتهای خیلی خوبی هم کردم از همیشه هم بهتر شد. بعد وقتی سؤال میکنید که شما این مطالب را از کجا آوردید؟ میگوید من 20 سال در حوزه دارم درس میخوانم، یک خورده مطالعه کردم یک مقداری از سر کلاسهای درس خارج، یک خورده از کلاسهای سطح و جاهای مختلف بالاخره حرفهایی که زدم آنجا محتوایش را از مصادری که آموخته بودم، گرفتم ولی این شخص اصل کل این قضیه را، این سخنرانی را، الهامی میداند. یا مثال دیگری برایتان میزنم مثلاً شاعری که شعر میگوید، قوهای است خدادادی. یک کسی این قوه را بهش داده شده است اما حالا شعری که میگوید محتوایش را از کجا میآورد ، محتوایش را از چیزهائی که یاد گرفته میگوید حتی اگر تاریخی را به غلط آموخته باشد یعنی از اول ابتدائی تا آخر یک تاریخی یا تواریخی را به غلط یاد گرفته باشد، ولی چون او اینطوری آموخته، در شعرش هم از همین تاریخهای غلط استفاده میکند لذا اینجا میگویند شعر قوهای است خدادادی، من اگر ندارم نمیتوانم شعر بگویم آن کسی که این قوه را دارد شعر میتواند بگوید اما محتوا را از کجا میآورد؟ محتوا را از آموختههایش، از کتابها و اندوختههائی که در طول عمرش اندوخته بر میدارد داخل اینها میگذارد. این گروه سوم هم که به پیامبری پیامبر اسلام معتقدند باز هم به مصادر برای قرآن معتقدند. و میگویند به پیامبر الهام شده و قوه نبوت بهش داده شده اما این محتویات، این الفاظ و حتی محتویات قرآن مشکلی ندارد که از جائی گرفته باشد. بنابراین، اینها مصدر دارد حتی راجع به واژگان قرآن وقتی که وارد بحث میشوند، مثلاً آرتور جکی کتابی نوشته به نام «واژگان دخیل در قرآن» میگوید این واژه نَبتی است یا این واژه از مصر آمده بعد میگوید این واژه حالا از کجا پیغمبر این واژه را دانسته یا حتی اگر وحی هم به پیغمبر میشود این واژه باید در فرهنگ واژگان پیامبر باشد تا وحی این واژه را بکار بگیرد و در قرآن استفاده بکند؟ میگوید آری مثلاً این واژه نبتی و مصری را پیغمبر از همسرش به نام ماریه قبطیه گرفته است یعنی وقتی که او وارد زندگی پیامبر شده این واژهها را بکار برده و پیامبر این واژهها را از او آموخته است یعنی از این لحظه به بعد این کلمات وارد فرهنگ واژگان پیامبر شده است پس بنابراین مصدرش این است حتی اگر شما معتقد باشید که این کلمات را خدا وحی کرده به پیغمبر ولی باید این کلمات و این واژهها در فرهنگ لغت پیامبر باشد تا وحی آن را بکار بگیرد یا نباید باشد؟ بنابراین بعضی هم اینجوری حتی آنهائی که معتقد هستند به صداقت پیغمبر، حتی آنهائی که معتقد هستند به وحیانیت پیغمبر این بحث را منافی نمیدانند با بحث اینکه قرآن دارای مصادری باشد، یک اینکه طبق عقیده و مبنائی که خود مسیحیان دارند؛ مسیحیان در کتابهایشان مینویسند ما با مسلمانها در این مبنائی که وحی چگونه است اختلاف داریم آنها مثال میزنند میگویند وحی از نظر مسلمانها مثل آب داخل اسفنج است یعنی وقتی یک لیتر آب را شما اینجا گذاشتید بعد یک اسفنج میگذارید تمام این آب را جذب میکند بعد این را با دستگاه پرس میتوانید تمام این یک لیتر آب را دوباره از این اسفنج بگیرید میگویند مسلمانها اینجوری فکر میکنند راجع به وحی که یک چیزی عیناً در ذهن و زبان پیامبر گذاشته میشود و پیامبر عیناً آن را، درواقع همینطور هم ما فکرمیکنیم ولی آنها اینجوری فکر نمیکنند یعنی مسیحیان غالبشان راجع به وحی، میگویند کتابهای آسمانی دو تا مؤلف دارد؛ یک مؤلف الهی دارد یک مؤلف بشری دارد. مؤلف الهی که روحالقدس هست الهام میکند ولی مؤلف بشری از مقتضیات زمان خودش، فرهنگ خودش محتوای این را میریزد داخل آن ، به اصطلاح الهامی که میشود با این قلم، با این الفاظ و با این محتویاتی که او دارد، استفاده میکند پس بنابراین این هم دسته سوم که حتی به وحیانیت پیغمبر هم ممکن است معتقد باشند ولی قائل به مصدرداشتن قرآن میشوند. بعضی از نواندیشان مسلمان هم که اخیراً بحثهای مربوط به وحی را مطرح کردند که وحی، قرآن میتواند صددرصد کلام پیامبر باشد و در عین حال صددرصد کلام خدا باشد آنها هم درواقع این قسم از مصدریت را برای قرآن میپذیرند یعنی میگویند هیچ اشکالی ندارد که پیغمبر یکسری قضایای علمی را از دنیای زمان خودش گرفته باشد و آنها درواقع وقتی که بهش الهام شده که مطلبی بگوید از آنها استفاده کرده و یک مطالبی گفته است. این هم مقدمه دوم که درباره انواع و دستههای مختلفی از خاورشناسان که یک دسته کسانی که اصلاً دین ندارند آنها به طور طبیعی میگویند مطالبی که راجع به تاریخ است و قصه است باید منبعی داشته باشد میروند دنبال منابعش پیدا کنند. دسته دوم یهودیان، مسیحیانی که اعتقادی به وحیانیت قرآن ندارند، اعتقادی به پیامبری پیامبر اسلام ندارند آنها هم میگویند پیامبر باید کتابهائی را خوانده باشد از جاهائی شنیده باشد مطالبی گفته باشد. دسته سوم مثل مونت گومری و یوسف حداد است که کشیشیان مسیحی لبنان،مارونی لبنان که کتابی نوشته به نام «القرآن و الکتاب» که در آنجا میگوید: و القرآن له مصدران؛ مصدرٌ إلهی و مصدرٌ بشری، اینها هم که به پیامبری پیامبر معتقدند میگویند منافاتی ندارد که وحی باشد مثل قوه شعر، ولی شاعر محتوایات را از زندگی خودش، تاریخ و مطالعات خودش گرفته است، اما میرویم سراغ اصل مطلب.
کتابهای متعددی را خاورشناسان نوشتند به عنوان مصادر قرآن، ریشههای قرآن، که برخی از اینها در چندین فصل است؛ مثلاً فصل اول آن چیزی که پیامبر از یهودیها گرفته، فصل دوم آنچه که پیامبر از مسیحیها گرفته، فصل سوم آنچه که پیامبر از تابئین گرفته، فصل چهارم از حنفاء گرفته، فصل پنجم از شعرای جاهلی گرفته مثلاً کتابی است به نام آقای تیس دال یا تیزدال نوشته که درواقع تقریباً میشود گفت مفصلترین کتاب است که به زبان انگلیسی که برخی از ایرانیان خارج از کشور برداشتند ترجمه کردند فارسی اش را هم در اینترنت گذاشتند کسی خواست ببیند میتواند مراجعه کند. یا یک شخصی است که ظاهراً مرتد است به نام ابن وراق، که ظاهراً این اسم هم مستعاری است که حرفهای او و کتابهای او بسیار تندتر از کتابهای سلمانرشدی است ولی ظاهراً با این اسم مستعار کتابهای زیادی را مینویسد. یک کتابی را هم نوشته «چرا مسلمان نیستم؟» بر پایه آن کتابی که نوشته «چرا مسیحی نیستم؟» و کتابهای متعددی در این زمینه نوشته شده است. حالا بحثی که امشب من میخواهم مطرح کنم این است که یک مورد خاص است. اینهائی که این کتابها را مینویسند برخیشون صرفاً میگویند که قرآن دارای مصادری است که گفتیم در شق سوم ممکن است که سوءنیتی هم نداشته باشند و بگوئیم که اینها به وحیانیت وحی قرآنی معتقدند و در عین حال میگویند قرآن میتواند دارای مصدر باشد اما برخی از اینها گفتند؛ قرآن علاوه بر اینکه از کتابهای دیگر اقتباس کرده است، در این اقتباس دچار اشتباه هم شده یعنی دچار اشتباهات فاحش تاریخی شده که این بحثی که من امروز دارم در این مجله قرآنشناس شماره 5 هم چاپ شده است، دوستان میتوانند مطالعه بکنند که راجع به هامان است تحت عنوان «هامان و ادعای خطای تاریخی در قرآن» است.
خلاصه بحث این است: هامان در قرآن در کدام داستان آمده است؟ در داستان فرعون، در کنار فرعون مطرح شده و قارون. داستان فرعون و موسی مال کی است؟ 1350 سال قبل از میلاد، مال کدام منطقه است؟ مصر. این به این معنی است که در مصر درحدود 1350 سال قبل از میلاد یعنی 3400 سال پیش شخصی به نام هامان در فرهنگ مصر، در مصر هست و حالا مفصلاً گفتند وزیر فرعون ولی در قرآن به عنوان وزیر مطرح نشده اما معلوم میشود این شخص مهمی است چون که قرآن وقتی که میگوید «جنود» میگوید «جنودَهما»؛ هم به فرعون نسبت میدهد هم به هامان نسبت میدهد معلوم میشود آدم مهمی است. میگوید برای من کاخی بساز که مثلاً به خدای موسی میخواهم برسم. عرض شود که بنابراین شخص مهمی است. در تمدن مصر زندگی میکند این شخص و حدود 3500 سال پیش است، این داستان در قرآن هم هست، حالا در کتاب مقدس هم فقط در یک جا آمده؛ در داستانی در کتابی است به نام « اِسْتَر» تنها جائی هست که بحث هامان مطرح شده است حالا این کتاب «اِسْتَر» حکایت را مربوط به کی میداند؟ این حکایت کتاب «استر» داستانی است مربوط به خشایارشا، حالا این نکته را هم بگویم که کسی نگوید خشایارشاه، شاه غلط است، خشایارشا درست است خشایارشا یعنی شاه مردان، اصلاً خود خشایارش یعنی شاه، آن قسمت دومش یعنی مردان و خشایارشا یعنی شاه مردان. خشایار در داستان مربوط به خشایارشا مطرح شده است، داستان مربوط به خشایارشا مربوط به کی است؟ 500 سال قبل از میلاد یعنی بیش از 2500 سال پیش. فاصله بین 3500 سال پیش و 2500 سال پیش چقدر است؟ 1000 سال. دو تا فرهنگ هستند؛ یک فرهنگ اینجا فرهنگ فارس است، آن فرهنگ مصر است، تمدن مصر است. 1000 سال فاصله، یک اسم مال دو تا تمدن مطرح شده، طبیعتاً اگر که یک اسم در یک فرهنگ تکرار میشد اشکالی نداشت، البته این را هم اشکال گرفتند به قرآن ، چرا خدا به مادر عیسی میگوید: «یا أخت هارون» در حالی که آن کسی که أخت هارون بوده مریمی بوده که خواهر مریم و هارون است. اینجا شما خیلی راحت میتوانید جواب بدهید مگر لزومی دارد که حتماً آن هارون باشد، میتواند مریم علیهاالسلام او هم یک برادری داشته باشد به نام هارون. کما اینکه پدرانشان هم یک نام داشتند مثلاً بنت عمران یا موسی بنعمران، چون یک فرهنگ هست شما نمیتوانید بگوئید آقا اسم من رضا است شما چرا رضا هستید؟ چه اشکالی دارد در یک فرهنگ مشکلی خیلی ندارد که حالا با صد سال فاصله دو نفر یک اسم داشته باشند و اتفاقاً نام پدارانشان هم یکی باشد و اتفاقاً نام برادرانشان هم یکی باشد. اما اگر مال دو تا فرهنگ بود؛ یکی مثلاً رضا اینجا پیدا شد یکی هم فرض کنید یک کسی گفت آقا صد سال پیش یک اثری پیدا شده از یک رضانامی در انگلستان یا در فرانسه یا در آلمان، آن وقت شما چه میگوئید؟ میگوئید نه این دوتا که نمیشود، این یکیش، این رضا مال یک فرهنگ مثلاً میگوئید مال فرهنگ عربی است، مال فرهنگ اسلامی است این اسم اسلامی است پس در انگلستان یا فرانسه عاریتی است اینجا اصلی است. حالا اینجا سؤالی واقعاً مطرح کردهاند. یکی از مهمترین اشکالاتی که در بحث مصادر قرآن کردند خاورشناسان و به نظر خودشان خیلی پیروزمندانه از این بحث بیرون آمدند این بحث است؛ میگویند هامان وزیر خشایارشا بوده است و حالا توی مصر چکار میکند، اون هم 1000 سال قبلش؟ لذا میگویند که پیامبر این مطلب را از کتابی از یک داستانی شنیده بوده که خلط کرده این مطلب را و یکمرتبه برده در داستان فرعون در حالی که مال یک داستان دیگری بوده است. ببینید من 4-3 تا از اینها را فقط میخوانم برای شما که یکی هم خیلی تند است. من عذرخواهی میکنم از ساحت مقدس پیامبر اکرم ببینید اسقف لوکوچی ماراچی که دومین مترجم قرآن به زبان لاتینی بوده ایشان میگوید که محمد«ص» داستانهای مقدس را مخلوط کرده است او هامان را وزیر فرعون دانسته در حالیکه او در حقیقت وزیر خشایارشا بوده است.
بعد جرج سل مترجم قرآن به زبان انگلیسی است که باز او متأخرتر است که این ترجمه شاید 70-60 بار حداقل چاپ شده است و یکی از ترجمههای مهم قرآن به زبان انگلیسی است باز همین ادعا را مطرح کرده در ترجمهاش. نولدکه یکی از تندترین حرفهایی که زده با وجودی که او را آدم نسبتاً معتدلی میدانند در مقالهای که در سال 1891 اواخر قرن نوزدهم، در دائرة المعارف بریتانیکا که دائرة المعارف مهم جهانی است نوشته، با لحن بسیار نامناسب میگوید نادانترن یهودیان نیز هیچگاه هامان، وزیر خشایارشا را با وزیر فرعون اشتباه نمیگیرند با یک همچنین لحنی ایشان بیان میکند خیلی پیروزمندانه از این بحث بیرون آمدند که این حتماً اشتباه است تاریخچه پیامبر و قرآن. دائرة المعارف اسلام لایدن که در 12 جلد منتشر شده و بارها تجدید چاپ شده به صورت نه جلدی، شش جلدی، سه جلدی و یک جلدی هم کوتاه شده و بارها چاپ شده است این دائرة المعارف هم گفته که هامان نام شخصی است که قرآن به علت یک اشتباه هنوز نامشخص به جای وزیر خشایارشا در کتاب «استر» او را مربوط به فرعون میداند. یعنی خیلی دیگر لطف کرده یکخوردهای در دائرة المعارف اسلام تخفیف داده؛ گفته که به دلیل یک اشتباه هنوز نامشخص به جای او نشسته. و همینطور دیگر مستشرقان این ادعا را تکرار کردند و جزء مسلمات گرفتند که پیغمبر این اشتباه را کرده است. عرض کردم با توجه به اینکه دو تا فرهنگ هست فاصله خیلی زیاد است و یک اسم مال یک فرهنگ طبیعتاً باید اصالت داشته باشد نمیشود اینجا یک اسمی را مطرح بکنیم مثلاً بگوئیم که اسم یک کسی مثلاً نانسی است بعد بگوئیم که نانسی از کجا آمده؟ بگوئیم از فرهنگ اسلامی مثلاً ازعربستان زمان پیغمبر، یعنی چی؟ این اسم، اسم غربی است. یا مثلاً اسم کسی جرج باشد بعد بگوئیم این جرج مثلاً مال شمال ایران است. نمیشود اینجوری نسبت داد لذا میگویند فرض خاورشناسان این است که هامانی تاریخی هست که در کتاب مقدس آمده و آن مربوط به خشایارشا 500 سال قبل از میلاد است و هامانی که قرآن مطرح کرده و او را برده توی یک فرهنگ دیگر، توی یک تمدن دیگر، آن هم مال 1000 سال قبل از آن، این اشتباه تاریخی است این نتیجهای است که گرفتند اما ما حالا میخواهیم چه بگوئیم؟ ما میخواهیم برعکسش را اتفاقاً ثابت بکنیم. ما ثابت کردیم در این مقاله که اونیکه دچار اشتباه تاریخی شده او نویسنده کتاب «استر» در کتاب مقدس است و نه قرآن. یعنی ما میگوئیم هامان کتاب مقدس تاریخی نیست و اتفاقاً هامان قرآن ، تاریخی است و اینکه در کتاب مقدس آمده یک داستان عاریتی است این اسم، اسم عاریتی است. دلائل ما چیست؟ أولاً هامان تنها جائی که در کتاب مقدس آمده درکتاب «استر» است؛ کتاب هفدهم عهد عتیق. این کتاب را برخی از خود یهودیان و مسیحیان قائلند که تنها چیزی که نمیتواند باشد تاریخ است. من برای شما حالا یک جملهای را بخوانم از شخصی سموری کندی کتابی دارد به نام «آئین شهریاری در شرق» آقای فریدون بردهی از مترجمان زبردست ما این را ترجمه کرده، آئین شهریاری در شرق، این آقای سموری کندی میگوید که کتاب «استر» همه چیز میتواند باشد جز تاریخ، داستانی افسانهآمیز است که غرض ظاهری این افسانه آن بوده است که برای جشنگرفتن عید پوریم یک حقانیت و واقعیت تاریخی ذکر کند. اعتراف حتی دائرةالمعارف یهود به اینکه بسیاری از یهودیان معتقدند که این کتاب افسانه است خود اینها اعتقاد دارند. در تاریخ هخامنشیان اصلاً کسی به نام هامان نداریم کسی به نام استر نداریم. این داستان را هم بگویم باز خود داستانش را کسی نگاه بکند کاملاً میفهمد که یک رمان نوشته است ، مثلاً آمده گفته که خشایارشا یک ملکهای داشته به نام «وشتی» بعد یک مجلس مهمانی بوده حالا این ملکه خانم با خشایارشا دعواشون شده بوده گفته من مجلس ضیافتتان نمیآیم، و چون شرکت نکرده خشایارشا رفته یک دختری گرفته به نام «استر» که این دخترخانم یهودی بوده است و او شده ملکه هخامنشیان و این استرخانم که یک دختر یهودی بوده یک پسرعموئی داشته به نام مُردخوای، الان هم در همدان جائی هست میگویند اینجا قبر مُردخوای است ، همدانیها میگویند مَردخوای ولی مُردخوای تلفظش درست است، هامان هم وزیر خشایارشا بوده است، بعد سر یک قصهای این آقای مُردخوای تعظیم نمیکند نسبت به هامان و هامان میرود به خشایارشا میگوید که این تحریک میکند که یک فرمان قتلعام یهودیان را صادر بکند و خشایارشا هم همچنین کاری میکند و بعد آقای هامان هم یک چوبه دار مخصوص میگذارد برای مُردخوای و تا این لحظه خشایارشا نمیداند که استر یهودی است حالا پسرعمویش که مُردخوای باشد یک یهودی معروف است و قیم استر است طبق این کتاب و حالا خشایارشا هنوز نمیداند که این استر که همسرش شده این یک دختری یهودی است. این داستان را اینجوری درست کردند. در تاریخ ایران نه اسمی از استر است نه اسمی از هامان هست نه اسمی از مُردخوای هست در تاریخ هخامنشیان که ما لوحهائی داریم سنگهائی داریم این هم نیست.
نکته دیگر بر اینکه این کتاب استر کتاب واقعی نبوده و دورههای بعدی نوشته شده؛ درحدود 70-60 سال پیش در منطقهای به نام قُمران در کنار بحرالمیّت، حدود صد قطعه از نوشتههای عهد عتیق به دست آمد که الان چاپ هم شده است، عربی آن هم چاپ شده است میتوانید ببینید، به عنوان «مخطوطات قُمران» در کتابخانههای فرهنگ و معارف قرآن و در کتابخانه ادیان و کتابخانه تاریخ اسلام و ایران این کتاب را میتوانید ببینید؛ 3 جلد کتاب است به نام مخطوطات قمران. این مخطوطات قمران معلوم شد که مال زمان حضرت عیسی علیه السلام هست یعنی یهودیانی که در آن زمان بودند. این کتابها، این نوشتهها تقریباً اصل وجود تمام کتابهای عهد عتیق را به نوعی تأیید کرده است که مثلاً صفر پیدایش در ایران هست، صفر خروج هست، صفر لاویان است، صفر تثنیه هست، صفر اعداد است، کتاب ویژه است همینطور بروید تا آخر، کتب عهد عتیق 39 تا کتاب است . تمام این 39 تا کتاب 38 تا از اینها در این کشفی که حدود 60 سال پیش شده و میگویند مربوط به زمان عیسی ارزیابی شده، کارشناسی شده تمام کتابهای عهد عتیق اثری از آنها هست به جز کتاب استر ، یعنی معلوم میشود که در آن دوره حضرت عیسی کتابی به نام کتاب استر وجود نداشته است در حالی که داستان استر مال 5 قرن قبل از میلاد است در واقع و مربوط به کتابهای یهودیها است.
نکته دیگر اینکه در کتابهای عهد جدید ، چه در اناجیل که حضرت عیسی استناد میکند که مثلاً در تورات چنین آمده است چه در کتابهائی مثل نامههای پولس به خیلی از کتابهای عهد عتیق استناد شده است مثلاً پتروس میگوید که بله در فلان کتاب چنین آمده است مثلاً در کتاب شهیای نبی آمده است که باکرهای حامله خواهد شد الان هم هست الان در کتاب شهیای نبی که جزء کتابهای عهد عتیق است، اتفاقاً در عیون اخبارالرضا، امام رضا علیهالسلام هم به آن استناد میکند به یهودی میگوید کتاب شهیای را خواندی؟ آن شترسوار که آنجا آمده است چه کسی است؟ یا آن الاغ سوار چه کسی است ؟ الاغ سوار منظور حضرت عیسی است شترسوار منظور پیامبر اسلام است، شهیای نبی فراوان در کتابهای عهد جدید به آن استناد شده است. در کتابهای عهد جدید به کتابهای عهد عتیق استناد شده است اما یک مورد استناد شده باشد به کتاب استر، وجود ندارد و این هم شاید شاهدی باشد بر اینکه حتی این کتاب در دهههای پس از میلاد مسیح نوشته شده است بنابراین تاریخیت این کتاب، هم از نظر برخی از یهودیان و مسیحیان، هم از نظر تاریخ ایران و هم از نظر کشفیات جدیدی که راجع به کتاب مقدس انجام شده است زیر سؤال است و لذا بسیاری از خود غربیها گفتهاند این کتاب افسانهای بیش نیست حالا ما ادعامون این است که این اسمها، یعنی تحقیقات تاریخپژوهان و باستانپژوهان به اینجا منتهی شده است که اسمهائی مثل استر و مُردخوای اینها گرفتهشده از ایشتار و مُردوخ است. ایشتار و مردوخ دو تا اله؛ یکی الهه یکی اله، اله و الهه بابلیان بودهاند و ایلامیان هم خدائی داشتند به نام هِمان یا هُمان و اینها رقیب یکدیگر بودند و لذا اینطوری میشود استفاده کرد که یک رماننویس یهودی برداشته الهام گرفته ازآن اسمهای بابلی، چون میدانید که یهودیها 70 سال در بابل نزدیک شوش تبعید بودند لذا دانیال نبی را شما جائی میبینید یا هبقوق نبی را میبینید آن مال دورهای بخت نصر است که درحدود 600 سال قبل از میلاد بیتالمقدس را از بین برده، اینها را تبعید کرده اینجا، بنابراین، این اسمها مردوخ و ایشتار دو تا خدای بابلیان بودند و هُمان یا هِمان خدای ایلامیان بوده است ، یک داستاننویس یهودی برداشته داستانی را سرهم کرده است و از این اسمها الهام گرفته، این اسمها بیشترش مال فارس نیست مال ایلامیان و بابلیان است، حالا ما میخواهیم بگوئیم که اصلش مال ایلامیان و بابلیان هم نیست بلکه مال تمدن مصر است و ایلامیان از تمدن مصر این اسم هامان آمده و این هم خوشبختانه در یکی از تحقیقات باستانشناسی که انجام شده در اواخر قرن بیستم توسط آقای موریز موکای که کتابش هم راجع به قرآن، تورات، انجیل و علم به فارسی هم دو تا ترجمه شده ظاهراً یکی را هم آقای دکتر حسن حبیبی ترجمه کرده که مشهور این است که موریز موکای مسلمان شده بوده ولی اظهار نمیکرده و میگفته من به این صورت بهتر میتوانم اسلام را تبلیغ بکنم، 1998 موریز موکای از دنیا رفته، بدن فرعون را «رامسیس دوم که حالا معروف فرعون زمان حضرت موسی بوده» برای ترمیم میبرند به فرانسه و بعد یکی از پزشکان متخصصی که در این تیمی که برای بازدید از این جسد و برای اینکه راههای ترمیم را بلد بوده این آقای موریز موکای بوده، آنجا ایشان پی میبرد به یکسری موادی که در این بدن هست و نشان میدهد که این بدن در دریا افتاده بوده است و این سؤال میکند که این چیست؟ میگویند مسلمانها معتقدند که این فرعون زمان موسی است و این در دریا غرق شده بوده و قرآنشان هم گفته وقتی فرعون درخواست کرد که من به خدای بنیاسرائیل ایمان آوردم و نجاتم بده قرآن میگوید که خداوند گفت که: الیوم ننجیک ببدنک لتکون لمن خلفک آیة؛ ما امروز بدن تو را نجات میدهیم تا آیتی برای بعدیها باشد و بعد این از همین راه پیگیری میکند و مسلمان میشود. بعد این داستان هامان و این اشکالی که مسیحیان و یهودیان و خاورشناسان و همه روی این زوم کردهاند، عرض کردم توردور مور دوکر خیلی قاطع میگوید ، امروز دیگر هر کسی میداند که هامان مال زمان خشایارشا است آنجا چکار میکند؟ لذا این قصه را پیگیری میکند که این هامان قصهاش چیست؟ تا اینکه میرسد به این مطلب که روی یک سنگ یک ستون یک در که مال تمدن مصر بوده است و در اتریش نگهداری میشود با خط هیرودریک این کلمه را پیدا میکند. خط مصریها هیرودریک بوده، جالب است بدانید تا حدود 1832 ، خط هیرودریک رمزگشایی نشده بوده و این هم از چیزهای جالبی است که نشان میدهد اعجاز قرآن را و اینکه واقعاً قرآن الهی است، یعنی این خط هیرودریک بیشتر حروفش تصویری است، تا قبل از آن فکرمیکردند که اینها یکسری طلسمهائی است وقتی میرفتند مثلاً وارد اهرام مصر یا جاهایی که این خط هیرودریک بوده کسی که اینها را بازدید میکرده فکر میکرده اینها یکسری طلسمهای مذهبی است که در این معبدها درست کردند ، نمیدانستند این خط ، واقعاً خوانده میشود و معنا دارد چون بعضی از حروفش تصویری است مثلاً برای اینکه معنایی را إلقاء بکنند شکل انسانها را میکشیدند ،تا اینکه یک سنگی در زمان ناپلئون در سال 1798 اواخر قرن 18، پیدا میشود که تصویرش هم در این مجله است در اینترنت هم میتوانید این سنگ را ببینید اسمش هست سنگ روزِتا، و شخصی به نام شامپولیون این را رمزگشائی میکند. من خودم یک وقتی میخواستم بروم آلمان بعد یک سیدی گرفتم که آلمانی یاد بگیرم، اسم این سیدی بود روزتا استون بعد واقعش مانده بودم چرا سیدی زبان را گذاشتند روزتا استون متوجه نشدم و آن کار را هم منصرف شدیم و بعد رفتیم آمریکا از یک دانشگاهی بازدید میکردیم یک پیرمردی که وابسته به یک کلیسائی هم بود آمد خودش را معرفی کرد و گفت ما یک مؤسسه زبان داریم که به نام رُزِتا استون بعد ما فهمیدیم که اون سیدیهائی که در قم گرفته بودیم و گوش میدادیم مال اینهاست. توی آمریکا تولید میکنند باز هم حقیقتش من، قبل از اینکه این مقاله را بنویسم ، باز هم ما حواسمون نبود از این پیرمرد بپرسیم چرا اسم مؤسسهتون را گذاشتید رزتا استون یعنی سنگ روزتا، سنگ روزتا چه ربطی دارد به این مؤسسه زبان؟ باز این هم غافلانه از کنارش رد شدیم تا اینکه این مقاله را که داشتیم مینوشتیم دیدیم این سنگ در یک روستائی در زمان ناپلئون که آنجا رفته در مصر پیدا کردند سربازها، که اسم این روستا الرشید بوده و آن وقت این سنگ را به اسم آن روستا بالاخره به زبانی که خودشان داشتند گفتند روزتا استون نمیدانستند اسمش را چه بگذارند. این سنگ جالبیش این است که به سه زبان یک مطلب مذهبی یا دولتی و آئینی را روی آن نوشته اند؛ زبان هیرودریک، دیموفلیک، یونانی، اگر رفته باشید در شوش ، کاخ هخامنشیان را اگر بازدید کرده باشید آنجا مشخص است، به دلیل اینکه اینها بر مناطق مختلفی حکمرانی میکردند گاهی بیانیههایشان را با سه زبان مینوشتند؛ مثلاً زبان آرامین، زبان دیوانی که زبان آن موقع هخامنشیان بوده و شاید زبان عبری مینوشتند برای اینکه یک عدهای الان تحت سرپرستی آنها هستند به نام یهودیان که دارند در بابل زندگی میکنند شاید به یک خط بابلی هم بنویسند به خاطر اینکه ، بخت نصر بعد شکستدادن آنجا باید به بابلی هم بخوانند . الان مثلاً در کانادا هم همینطور است تابلوها دوزبانه است؛ فرانسه و انگلیسی چون مردم به دو زبان حرف میزنند بعضی انگلیسی بعضی فرانسوی. روی این سنگ به سه زبان یک مطلب نوشته شده است و لذا چون یونانی را میتوانستند بخوانند به زبان هیرودریک، دیموفلیک و یونانی ،آن وقت یک شخصی پیدا شد که عمرش را گذاشت برای رمزگشایی هیرودریک با توجه به آن معادلههایی که در یونانی داشت و زحماتی که بسیاری که کشید این اسمش در تاریخ ثبت شده ژان فرانسوا شامپلیون که عمر کوتاهی هم داشته است بنده خدا؛ 1790 متولد شده 1832 از دنیا رفته، 42 سال عمر کرده است ولی تمام عمرش را گذاشته فقط برای همین رمزگشائی خط هیرودریک ،آن زمان رمزگشائی شد تا آن زمان کسی نمیتوانسته هیرودریک را بخواند این سنگ معلوم شد 2200 سال قدمت دارد و روی این سنگ در این کتیبه کاهنان از کارهائی که پادشاه جوان برای معابد و مردم مصر انجام داده بود تعریف کرده و سلطنت او را مورد تأیید قرار داده است. حالا آقای موریز موکای میرود این کلمه را پیگیری میکند در فرهنگهای لغت و بعد میرسد به یک ستون سنگی که در موزه اتریش نگهداری میشود و این با خط هیرودریک که الان کشف شده و رمزگشائی شده، خوانده میشود هامان نه اینکه این هامان حتماً همان هامانی باشد که در فرعون آمده، ولی این مهم است که هامان اسم مصری است و نه ایلامی و نه بابلی و نه فارسی، آنوقت جلوی آن حرف هم شغل این شخص نوشته شده بوده که نوشته فرمانده کارگران در معادن سنگ بوده و آن شخص هاماننامی بوده و مصری بوده این هم شغلش بوده است. بنابراین اینجا معلوم میشود که وقتی مال یک فرهنگ باشد یک اسم تکرار بشود مشکلی ندارد ولی وقتی دو فرهنگ باشد نمیشود گفت که هر دو اصالت است. و مسیحیان و یهودیان گفتند پیغمبر اشتباه کرده، دچار اشتباه تاریخی شده و با مسخره که هامانی که در 2500 سال پیش در فارس زندگی میکرده ،رفته وزیر فرعون شده در 3500 سال پیش و پیروزمندانه از این صحنه بیرون آمدند ولی حالا معلوم شد که هامان تاریخی مال مصر است. پس اگر معتقد شدیم که دو فرهنگ هم هست و این اصالت دارد، اینکه نمیشود اون یکی باشد که بعد بگوئیم که از آنجا گرفتهاند مثل این قضیهای که یک کسی یک شعری از حافظ خواند و گفت من این غزل را دیشب من گفتم بعد یکی فهمید گفت این مال حافظ است شما شعر حافظ را میخوانید به نام خودت؟ گفت، نه مال من است حافظ از من دزدیده است گفتند حافظ که مال 800 سال قبل است ، حالا 800 سال قبل چطور حافظ میتواند از تو شعر دزدیده باشد؟ گفت من نبودم که از من دزدیده اگر بودم که مچش را میگرفتم، و بنابراین حالا اینجا که نمیتوانید بگوئید که هامان اینجا را بردند آنجا. بعد مثلاً قدمت این سنگ را وقتی نگاه میکنیم که مال زمان فراعنه است واین شخص را دارد معرفی میکند لذا هامان قرآن تاریخی است و آن که دچار اشتباه تاریخی شده است اگر بخواهد تاریخ را بگوید که قصدش این بوده که تاریخ را دارد ذکر میکند آن نویسنده یهودی است که رمان استر را نوشته است. این ماحصل حرف ما بود از اینکه مصدع اوقات شدیم عذرخواهی میکنم. آمادگی دارم که اگر سؤالاتی در این زمینه هست، پاسخ دهم . و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
*این نام و تاریخ که فرمودید ازآن لوح 2200 سال به تاریخی که استر گفته نزدیکتر است به 2500 سال؟
نه 2200سال قبل از آن زمانی که کشف شده و این هم مربوط به مصر بوده یعنی گفته شده که این سنگ تخمین زده شده که مال 2200 سال قبل از این زمانی که کشف شده بوده است یعنی دارد بحث فرعون را مطرح میکند و این ربطی به کلمه هامان ندارد ، این سنگ رُزتا صرفاً وسیلهای شد برای اینکه خط هیرودریک خوانده شود. حالا من این نکته را هم بگویم قبل از این تحقیقات کسان دیگری به نحو دیگری جواب میدادند آنها به این صورت جواب میدادند ، آیتالله معرفت هم در شبهات خودشان آوردند، ایشان می گفتند هامان در قرآن معرّب آمون است وآمون کیست؟ آمون رئیس کائنان بوده در زمان فرعون و این معرّب این کلمه دانستند یا مرحوم خزائری در کتاب عَلم القرآن مثلاً معرب یک کلمه دیگری دانستند یا فخررازی تنها مفسری که از قدماء این اشکال را مطرح کرده است. فخررازی اتفاقاً اشکال یهودیها را خیلی مفصل نقل کرده ولی جواب خودش خیلی قانعکننده نیست ، اشکال را با طول و تفصیل نقل میکند، بعد میگوید که ما به قرآن اعتماد داریم قرآن که گفته هامان وزیر فرعون بوده ما هم میگوئیم وزیر فرعون بوده، کار به این چیزهای شما می گوئید نداریم . فقط همین این را مفصل میگوید، میگوید یهودیها میگویند آره چطور هامان 1000 سال رفت آنجا بعد یک سؤال هم میکند، میگویند مثل این میماند که شما ابوحنیفه را دارید بعد یکی پیدا بشود بگوید یک ابوحنیفه هم داریم مال زمان پیغمبر اسلام ، بعد هم میگوئید که ابوحنیفه دو تا داریم یک ابوحنیفه مال زمان پیغمبر است میگوید شما که قبول نمیکنید از کسی که یک همچنین ادعایی بکند. فقط این را فخررازی میگوید قیاستان معالفارق است چون که این کسی که ادعا بکند که دو تا ابوحنیفه داریم یکی مربوط به زمان پیغمبر است یکی مربوط به امام، چون عهد پیغمبر خیلی نزدیک به ما هست این باید گزارش میشد اگر چنین چیزی میبود ولی آن عهد فرعون 1350 سال قبل از میلاد است، کی نقل کرده؟ چون اصلاً هیچ کتاب تاریخی این را نقل نکرده، تنها کتابی که این را آورده است کتاب استر است میدانید که این مطالبی که در کتاب مقدس یهودیها است بسیاری از اینها هیچ کتاب تاریخی وجود ندارد، که اینها را تأیید بکند حتی مسائل مربوط به حضرت عیسی به طوری که در غرب بسیاری کتاب نوشتند، مقاله نوشتند که یکی از آنها هم آقای توفیقی ترجمه کرده است به نام عیسی اسطوره تاریخ . من خودم که مقالهای مینوشتم درباره عیسی در احادیث کافی در مقایسه با عیسی در مسیحیت حدود 40 تا کتاب و مقاله در دانشگاه ویرجنیا پیدا کردم که آنجا راجع به اسطوره بودن داستان عیسی حرف زدند یعنی میگویند فقط صحبت شده که اگر 2000 سال پیش همچنین شخصیتی اینجا زندگی میکرد، میگویند چرا یوسیفس که نویسنده یهودی است و کتابش وجود دارد، راجع به او حرف نزده است راجع به او ننوشته؟ در همان زمان بوده، بنابراین یا این تاریخ درست نیست یا اصلاً او شخصیت تاریخی نبوده اسطورهای است. یعنی این مطالبی که حتی در عهد جدید هست هیچ کتاب تاریخی تأیید نمیکند فقط این را مسیحیان میگویند که اینها را در قرن دوم میلادی بعدش هم در قرن چهارم میلادی، بعد هم در قرن 15 و 16 میلادی اسقفها و کاردینال ها رفتند در کلیسا جمع شدند و اینها را تأیید کردند ، مثل قضیه اجماع ما است که میگوئیم اجماع کاشف از رأی معصوم است اینها میگویند که وقتی کاردینال ها جمع شدند بر یک رأی اتفاق کردند کاشف از رأی روحالقدس است یعنی کاشف از این است که روحالقدس بر اینها الهام کرده است چون میگویند که عیسی گفته که وقتی که من رفتم بعد از من روحالقدس شما را هدایت میکند و روز پنجاهم، روحالقدس بر حواریون نازل شد و کل دستورات کلیسا حتی بیانیههائی که کلیسا صادر میکند آنها را جزء سنت میدانند یعنی مثل کتاب مقدس با آن برخورد میکنند ولی هیچ اتکائی به تاریخ ندارند یعنی هیچ جای تاریخ این چنین نیامده است لذا گفتیم حتی در دوره هخامنشیان که خیلی چیزها واضح است؛ اسمها آمده، بیانیهها آمده، سنگها داریم، لوحها داریم نه استری وجود دارد نه هامونی وجود دارد نه مُردخواهی وجود دارد فقط خشایارشا است و لذا احتمال قوی این است که یک داستاننویسی آمده از مجموعه این اسمها ، الهام گرفته و این یک داستانی ساخته به نفع یهودیت یعنی درواقع آن استر و ایشتار و مردخت که خدای بابلیان بودند بر آن خدای ایلامیان در این داستان پیروز شده است با این داستانی که نوشته است. حالا دیگر فرصت این نبود که من این داستانها را مفصل ذکر بکنم اگر خواستید کتاب هفدهم عهد عتیق را بروید بخوانید. اصلاً بینید میخورد به اینکه واقعیت داشته باشد آیا پادشاه ایران میآید یک دختر یهودی بگیرد مثلاً ملکه باشد؟ بعد نخستوزیرش هم جالب است هامان اعدام شده و بعد استر گفت من یهودیام اگر میخواهید یهودیها را اعدام بکنید من را هم باید اعدام بکنید بعد باعث شد که نظرش برگردد و برعکس شود حالا مُردخوای شده نخستوزیر، هامان اعدام شده بعد آن وقت خشایارشا بیاید یک همسر یهودی داشته باشد، نخستوزیرش هم یهودی باشد یعنی کسانی که از یک منطقهای آمدند فقط تبعیدی هستند در اینجا حالا هم نخستوزیر این مملکت بزرگ یک یهودی باشد هم ملکه آن یک یهودی باشد. بعد هم یک آدمهای سادهای بودند با یک همچنین چیزی، یک کسی با یک کسی حسودی میکند برود به پادشاه بگوید بعد پادشاه فرمان قتلعام تمام یهودیان را صادر بکند بعد پادشاه نداند که استر که دخترعموی آن مُردخوای معروف است آن هم معروف به یهود است ، نداند که زنش هم یهودی است یعنی این چیزها و این اطلاعات را که کنار هم میگذاریم واقعاً به همان نتیجهای میرسیم که سموئر کندی در کتاب آئین شهریاری در شرق میگوید که کتاب استر همه چیز است جز تاریخ. چون اطلاعات غلطی هم راجع به دوره هخامنشیان ارائه میدهد یکی از چیزهای دیگری که در کتاب استر است این است که اطلاعات غلطی راجع به دوره هخامنشیان را ارائه میدهد که معلوم میشود طرفی که رمان مینویسد واقعیت دوره هخامنشیان را نمیداند، مثل این انجیل بارنابا، الان در کلیسا هست، یکی از اشکالاتی که دارد این است که؛ مسیحیها میگویند این را یک یهودی تازه مسلمانشده نوشته یعنی نه مسیحیت میدانسته نه اسلام و مسلمانی میدانسته است چرا؟ برای اینکه مثلاً آمده گفته پیغمبر اسلام مسیحی است عیسی مسیحی نیست اصلاً این نمیدانسته که در قرآن عیسی به عنوان مسیح معرفی شده است یا مثلاً آمده یک جائی را دریا معرفی کرده که آنجا اصلاً دریا ندارد مثل اینکه یک کسی یک داستانی بنویسد بعد بگوید که من در کنار دریای یزد سه سال پیش شنا کردم یزد دریا ندارد معلوم میشود که این آقائی که این داستان را نوشته یزد را ندیده ، لذا آمده در همان انجیل بارنابا ، پیغمبر را مسیح معرفی کرده و حالی که قرآن خودش میگوید عیسی مسیح است لذا بعضی از این مسیحیها گفتند که این کتاب را یک یهودی تازه مسلمانشده نوشته که نه دقیقاً از مسیحیت خبر داشته نه دقیقاً از احکام و از معارف اسلام خبر داشته است لذا این کتاب استر هم یک کسی نوشته که دقیقاً تاریخ ایران را نمیدانسته چون ایالتهای ایران، تعدادش را اشتباه گفته مواردی را اشتباه اینجوری هم دارد. یک نکته دیگر هم خدمت شما بگویم یک زمانی یهودیها این کتاب را کنار گذاشته بودند از کتابهای مقدسشان. چرا؟ به دلیل اینکه تنها کتابی که از کتابهای عهد عتیق که اسم خدا در آن نیامده کتاب استر است یعنی همه جا اسم خدا هست جز این کتاب و لذا عدهای از یهودیها گفتند اصلاً این کتاب مقدس نیست این یک داستان است نوشته شده و لذا ربطی به ما ندارد ربطی به پیامبران ندارد این را کنار گذاشتند در یک مدتی. بنابراین، اینها هم باز قرائنی است برای اینکه این کتاب داستان است، افسانه است و نه تاریخ و آن تحقیقات باستانشناسی که به خط هیرودریک است، آن تاریخ است.
*با این توضیحاتی که حضرتعالی فرمودید خاورشناسان برای کتابهای مقدس خودشان اصلاً ارزشی قائل نمیشوند که برایش مصادری در نظر بگیرند؟
ببینید نه من عرض کردم که خاورشناسانی که مسیحی هستند مبانی اینها را باید درنظر بگیریم یعنی مسیحیان غالبشان کل این کتاب مقدس چه 39 تا کتاب عهد عتیق، چه 27 تا کتاب عهد جدید غالب مسیحیان قائل به املای وحی نیستند یعنی وحی املائی را بهش قائل نیستند که خدا کلمات را املاء کرده ، ولی یهودیان میگویند تورات تمامش را خدا املاء کرده و موسی به دست خودش نوشته و بنابراین املای وحی را قبول دارند ولی غالب مسیحیان میگویند تمام کتابهای مقدس الهامی است ، بعد هم میگویند دو تا مؤلف دارد؛ مؤلف الهی و مؤلف بشری. مؤلف الهی اصل الهام را روحالقدس کرده مثل اینکه شما میگوئید به من الهام شد بروم یک سخنرانی بکنم ولی محتویات را از کتابها، از اندوختههای ذهنیتان که درطول عمرتان آموختید منتها نه اینکه ما ممکن است اشتباه بکنیم یعنی اندوختههای غلط را هم در سخنرانی خود بکار ببریم منتهی غالب مسیحیها قائل به خطابودن کتاب مقدس یا خطاپذیر بودنش نیستند میگویند همان روحالقدسی که اصل الهام مال او است این قدر کنترل دارد بر این فردی که از اطلاعات دروغ و غلط استفاده نکند مانعش بشود ولی میگویند این بشر است که دارد حرف میزند از فرهنگ خودش با کنترل روحالقدس. لذا از نظر آنها خود کتاب مقدس هم مصدر دارد، مصادر دارد لذا اینطور نیست که بگویند قرآن مصادر دارد آن مصدر ندارد. بعضی دارند دنبالش میگردند ببینند مثلاً این کتاب فرض کنید که فلان کتاب مقدس این مطالبش را از کجا گرفته؟ پیغمبر که گفته این در زمان خودش بوده دارد زمان خودش را مثلاً توصیف میکند و این ایده غالب مسیحیان است.
*ارتباط بحثهائی که آقای سروش مطرح میکنند با مطالبی که حضرتعالی مطرح فرمودید چیست؟
نه ارتباطی وجود ندارد من فقط اشارهای کردم که اینکه قرآن مصدر دارد با این نظریات هم سازگار است چه حالا مونت گمری وات بگوید قرآن وحی است و پیغمبر صداقت دارد ولی در عین حال همان مونت گمری میبینید در جائی گفته که پیغمبر این داستان را از کتابهای یهودی گرفته است تعجب میکنید میگوید این بابا مثل اینکه منافق است، در این کتابش میخواسته بگوید من اینها را قبول دارم ولی در کتاب دیگرش چیز دیگر، نه اینها با هم منافاتی ندارد. یعنی از نظر مونت گمری وات منافاتی ندارد که پیغمبر، پیغمبر باشد ولی بگوید این داستان را از فلان کتاب یهودی گرفته مثل اینکه بگوید فلان شاعر این مسئله در فلان قصیده را از تاریخ طبری گرفته ولی این معنایش این نیست که این قصیده مال طبری است، قصیده مال طبری نیست قصیده مال یک انگلیسی زبانی یک شعری را میگوید قوه شعر دارد قصیده میگوید ولی از تاریخ طبری استفاده میکند شما میگویید منبع این دو تا بیت تاریخ طبری است ولی نه اینکه این قصیده را طبری گفته، این قصیده را ایشان گفته است. لذا با پیشفرضی که بعضی دارند مثل آقای سروش و غیره این با اندیشه اینها هم سازگار است که قرآن وحی باشد و به قول ایشان صددرصد الهی باشد و صددرصد بشری باشد ببینید هر دو تا، آنها میگویند الهی و بشری و لذا قضایای علمیاش مناسب با همانی باشد که در جامعه عربستان مطرح بوده یا بحث راجع به اهل کتابش همانهائی باشد که در عصر پیامبر مطرح بوده این را برخی از نویسندگانی که مسیحی بودند مسلمان شدند هم گفتند مثلاً بیل رابینسون که من مقالهاش را ترجمه کردم در شماره 24 هفت آسمان چاپ شده است. ایشان میگوید بعضی از داستانهائی که راجع به عیسی گفته است قرآن، در هیچکدام از کتابهای اصلی مسیحیان نیست مثلاً سخنگفتن عیسی در گهواره یا پرندههائی که حضرت فوت کرد پرنده شدند اینها در کتابهای اصلیشان نیستند آقای بیل رابینسون به اینها نشان میدهد که اینها در کتابهای غیراصلی و غیررسمی شما هستند ،ولی ایشان میگوید که این داستانها چون در میان مسیحیان دوره پیامبر رایج بوده، قرآن از همینها استفاده کرده است ولی عقیده غلط در آن را اصلاح کرده مثلاً یک همچنین حرفی را میزنند میگوید اینجا در انجیل یک انجیلی بوده به نام انجیل عربی طفولیت، این انجیلها دوره کودکی حضرت عیسی را گزارش کردند مثلاً حضرت چه کارهائی کرده، الان هم در اینترنت آنهائی که انگلیسی بلدند، عربیش نیست ، ترجمه انگلیسیاش را من دیدم شما در گوگل سرچ کنید یا به فارسی هم بزنید انجیل عربی طفولیت به شما میدهد ، اولین آیههای این انجیل این است که عیسی در گهواره سخن گفت که من پسر خدا هستم و خدا مرا فرستاده است تا ناجی جهان بشوم، رستگاری را برای جهان به بار بیاورم حالا آقای بیل رابینسون در آن مقاله میگوید که آری پیغمبر این مطلب را دیده یا وحی یا الهام، خدا، جبرائیل این را دیده این مصدر بوده برای آنجائی که عیسی گفت منتهی قرآن نمیگوید بلکه اصلاح میکند عقیده غلط را و عقیده غلط این بود که میگفت من پسر خدایم فرستاده شدهام را تا جهان را نجات بدهم، وحی الهی میگوید که إنی عبدالله آتانیَ الکتاب؛ من بنده خدا هستم. حالا ایشان هم میگوید حالا خب داستان مثلاً آنجا بوده و این درواقع باعث شده ، ولی مسیحیت اصلی میگوید اگر قرآن مواجه اش با مسیحیت اصلی است ما که همچنین حرفی، داستانی در کتابهایمان نداریم داستان پرندهها نداریم. ایشان میگوید که بله اینجا بالاخره مخاطب اولیه آنها بودند مخاطب اولیه این حرفها را قبول داشتند مثل اینکه شما میروید یک جائی تبلیغ میکنید اینها یک زمینه فکری خاصی دارند مثلاً فرض کنید رفتید در یک روستائی تبلیغ کردید حرفهای بزنید که میخواهید در پاریس بزنید متوجه نمیشوند شما باید مطابق با آن چیزی که اینها قبول دارند حرف بزنید وآن وقت عقائد غلطشان را اصلاح کنید و اینها میگویند برخی از داستانهای قرآن را این نصرانیهای زمان پیامبر اینجوری با توجه به کتابهائی که آنها در اختیار داشتند اونجوری بودند و وحی درواقع آمده اینها را اصلاح کرده حالا به هر حال خیلی وارد این بحث من نمیخواهم بشوم، بحث مفصلی است فقط خواستم بگویم مصلحتداشتن قرآن با برخی از اندیشههائی که اخیراً راجع به وحی مطرح شده سازگار است یعنی این گروه میگویند اشکالی ندارد که قرآن وحی باشد و مصدر هم داشته باشد.
حضار: خیلی متشکریم دست شما درد نکند استفاده کردیم.
خواهش میکنم.