بسمه تعالی نظریه پرداز: حجتالاسلام و المسلمین سیف الله صرامی تاريخ جلسه:01/12/1386
|
بسم الله الرحمن الرحیم. موضوع بحث، ارتداد است و بر اساس این که کتابی تحت عنوان «احکام مرتد از دیدگاه اسلام و حقوق بشر در مرکز تحقیقات و استراتژیک تدوین کردیم از بنده دعوت کرده اند که این بحث را مطرح کنم. مباحث مرتد خیلی گسترده است و جهات مختلفی دارد از موضوع، احکام، فلسفه، به لحاظ قرآن، احادیث، روانشناسی، جامعه شناسی و... قابل بحث است. از جهت تبرک به قرآن و تمایلات قرآنی این مرکز و پیشنهاد آقای قاضی زاده و به لحاظ اینکه قبلاً پیرامون قرآن و ارتداد مباحثی ارائه شده است، موضوع را با نگاهی به قرآن پی میگیریم. طبیعی است که مطالب قرآنی از نظر فقهی است گر چه میتواند از جهات جامعه شناسی و انگیزه شناسی ارتداد، مطالبی را تدوین کند. ولی اینجانب با نگاه فقهی به ارتداد پرداخته و لذا ممکن است آراء فقهی هم مطرح شود.
دسته بندی مباحث:
1- زمینه کلی ارتداد به لحاظ فقهی در قران بررسی شود بر محور آیه لا اکراه فی الدین چون وقتی مساله مرتد مطرح میشود و مجازاتهای شدیدی که به ذهن میآید با این بحث گره میخورد که ارتداد با آزادی عقیده چه نسبتی دارد؟
2- دسته بندی آیاتی که به طور مستقیم راجع به مرتد هست بررسی شود.
در ادامه بررسی به این میرسیم که روایات را هم بررسی اجمالی داشته باشیم چون بحث ما فقهی حقوقی است و لذا روایات را به خصوص در تشخیص موضوع مرتد که مهمترین مبحث و مساله ارتداد است بررسی شود.
3- تقسیم مرتد به ملی و فطری که مختص به فقه شیعه است و در غیر شیعه به ندرت یافت میشود. که احکام متفاوتی دارد.
ارتداد و نسبت آن با آزادی عقیده.
در این مورد مهمترین آیه که از قدیم تا به حال بحث شد آیه لا اکراه فی الدین است که گر چه آیات مشابهی هم دارد ولی مهم این است که چه تفسیری از این آیه میتوان داد. از طرف دیگر آیات جهاد و احکام مرتد داریم که فقهای اهل سنت و شیخ طوسی به احکام مرتد در قرآن توجه داشتهاند و لذا از قدیم الایام مشهور شده که این آیه (256) لا اکراه با آیات جهاد منسوخ شده است و حتی با آیات ارتداد، لذا خود را راحت کرده و در تفسیر این آیه بحث زیادی نکردهاند ولی دانشمندان شیعی که کمتر قائل به نسخ هستند خصوصاً در این اواخر که فقط در یکی دو آیه میپذیرند، توجیهات متفاوت هست که یکی از خودم میباشد.
بهترین توجیه که من قبول دارم گر چه اشکالاتی دارد توجیه که آیت الله خویی در البیان کرده است: نسبت این آیه با آیات جهاد اگر حل شد با آیات ارتداد نیز حل میشود.
توجیهی که مرحوم خویی دارند: اکراه از ماده کره است دو معنا دارد الف) ناخوشایند بودن ب) غیر اختیاری بودن.
معنای دوم در آیات دیگر نیز هست مثل حمل فرزند توسط مادر که کره در آن هست چون مادر از حملش ناراحت نیست بلکه خوشحال است ولی غیر ارادی میباشد. ایشان تلاش دارند که در آیه مورد نظر، کره به معنای غیر ارادی بودن است لذا با آیات جهاد تعارضی ندارد. میخواهد بگوید دین غیر ارادی است و این منافاتی ندارد که چون ناخوشایندشان است با آنها جهاد کنید.
برای ورود بحث آیه 256 سوره را میخوانم: لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ (256) ؛ خلاصه آنچه به نظرم رسیده این است که اولاً تأکید آیه روی قدتبیّن الرشد من الغیّ است و باید خوب تحلیل شود تا فهم آیه بهتر صورت بپذیرد.
ثانیاً تخاطب آیه با کیست؟ آیا تخاطب آیه مؤمنین و مسلمانان است تا با آیات ارتداد و جهاد تعارض داشته باشد و یا با کفار است که دیگر تعارضی نباشد.
باید این آیه را با آیات قبل 246 به بعد ملاحظه کرد که قومی از بنی اسرائیل تحت ظلم بنی اسرائیل بودند که قصه جالوت و طالوت میباشد. این آیات همراه با آیه الکرسی که نشان دهنده قدرت خداست، به آیه لا اکراه منجر میشود و لذا میرساند که تخاطب آیه با کفار است که میفرماید شما مبارزهتان با مؤمنان چون دین خاصی دارند چون رشد از غیّ حاصل شده، مبارزه بی خودی است... پس هر کس تمسک به عروه الوثقی کرد گسستنی نمیباشد.
پس تأکید آیه بر این است که کسی که رشد را فهمیده، نمیتوان از عقیدهاش او را جدا کرد. اگر اینگونه آیه تفسیر شود پس با ارتداد هیچ چالش و اصطحکاکی نخواهد داشت چون موضوع آیات ارتداد این است که کسی برایش تبیّن رشد از غیّ شده و بر خلاف آن بخواهد عمل کند و حرکت کند ولی در این آیه میگوید لا اکراه فی الدین برای کسی که تبیین رشد از غی شده باشد یعنی جهت این است که کسی از مسیر صحیح که برایش کشف شده نمیشود او را از آن برگرداند ولی مرتد بر خلاف این مسیر و این جهت حرکت میکند یعنی از رشد به غیّ حرکت کرده و حقایق را انکار میکند. پس نسبت عکس شد یعنی آیه نه تنها با مرتد تعارض ندارد بلکه آیه در امتداد مرتد میباشد یعنی هر کس مقابل این حقیقت ایستاد باید با او جهاد کنید و هیچ ربطی به لا اکراه فی الدین ندارد چون لا اکراه میگوید کسانی که فهمیدهاند راه حق را بی خودی زور نزنید تا آنها را به راه غیّ برگردانید در حالی که مرتد کسی است که تبیّن رشد از غیّ برایش شده ولی بر خلاف رشد، راه غیّ را دارد میپیماید لذا اینها با هم تعارض نداشته بلکه همراه میباشند.
پس هدف قرآن این است که منطق و آگاهی و دانش صحیح پیروی شود و اگر کسی بر خلاف این حرکت کرد یعنی حقیقت برایش روش شد ولی انکار کردـ این با آیه لا اکراه تعارضی ندارد.
ممکن است که شما بگوئید چگونه ارتداد اثبات میشود این بحث دیگری است و حتی ممکن است دیر اثبات شود و اتفاقاً برخی جزائیات اسلام همین گونه است مثل زنا که چهار شاهد عادل میخواهد. ارتداد نیز اینگونه است تا مرتد به صورت فردیاش امر پنهانی باشد تا کس دیگری را فوراً به ارتداد متهم نکند کما اینکه در عالم اسلام متاسفانه اینگونه بوده ولی با مبنایی که عرض میکنم ارتداد حربهای نیست تا برخی با سوء نیت یا بدون سوء نیت دیگران را به ارتداد متهم کند. در کنار ارتداد باید تبیّن رشد از غیّ شده باشد و این حصولش خیلی آسان نیست. اگر تبیّن رشد از غیّ معیار باشد، خیلی تالی فاسدهای تکفیر از بین میرود.
دسته بندی آیات پیرامون مرتد
هشت دسته آیه وجود دارد که باید ارتداد و موضوعش را با تعبیر قرآنیاشـ تبیّن رشد از غیّـ پیش برویم مطالعه این آیات گرچه حکم خاصی از مرتد را به دنبال ندارد ـ برخی حتی قتل را کشف میکنند ـ ولی خصوصیت این آیات، زمینههای فهم احکام مرتد را در روایات اولاً و زمینههای برخورد با مرتد را در حکومت اسلامی چه به صورت قانون گذاری و چه به صورت برخوردهای اجرایی در مرحله عمل را از آیات قابل استفاده است هر چند تکتک آیات قابل استفاده نباشد.
الف) آیاتی که به مرتد وعده عذاب اخروی و خسران داده شده است.
1-سوره بقره: «يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَصَدٌّ عَن سَبِيلِ الله وَكُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِندَ الله وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَلاَ يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّىَ يَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُواْ وَمَن يَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُوْلَـئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَأُوْلَـئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ»؛
چند نکته در این آیه قابل توجه است:
الف) از این آیه میتوان فهمید که مرتدـ چه فطری و چه ملیـ راه توبه برایش باز است چون فرموده اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون این را مقید کرده به و من یرتدد منکم عن دینه فیمت وهو کافرٌ شده پس اگر بحث توبه نبود لازم نبود این قید بیاید و عذاب به صرف ارتداد حاصل میشد ولی اینکه حبط اعمال و عقاب مقید شده به فیمت و هو کافر، در صورتی است که توبه از ارتداد نکند.
ب) برخی از مفسرین و فقها از حبط اعمال در دنیا فهیمدهاند که احکام مرتد منظور است یعنی قطع زوجیت و مالکیت استفاده فقهی از تفسیر آیه کرده و گفتهاند آن وضعیات دنیایی مثل عقد نکاح، مالکیت، ارث بردن و... که شارع امضاء میکرد، از بین میرود. پس احکام وضعی در رابطه با او از بین میرود.
نقد: اگر کسی این تفسیر را بپذیرد میتواند بگوید برخی از احکام مرتد در قرآن آمده ولی به نظرم میرسد این تفسیر مخدوش است و نمیتوان از حبط عمل، به استنباط احکام فقهی پرداخت و لازمهای بین این آیه و احکام نیست. پس استنباط فقها از این آیه قابل تأیید نمیباشد.
ج) نکته دیگر که مهم است استنباط احکام و پذیرش مجازاتهای سخت برای مرتد، ولو با شرایطش برای شناخت موضوع یا احکام، از موضوعات مهم است که میخواهم روی آن دقت شود. در آیه هست که والفتنه اکبر من القتل این تعبیر ولو اینکه راجع به قتال در مسجد الحرام و مطالب بعد از آن است ولی نمیتواند راجع به مباحث بعد از خودش بیگانه باشد. پس اولاً بی ارتباط نیست. ثانیاً استعمال فتنه در زمان نزول این آیه این را تقویت میکند که از فتنه اینگونه تداعی میشود که تغییر دین میداده است. سیره ابن هشام: امتنان در موردی بوده که شخص به هر دلیل، دین خود را عوض میکرده است. پس این فراز آیه میتواند زمینه ساز و احکام مرتد باشد خصوصاً اگر قیاس بکند که بحث قتال هم هست کانّه در مجموع به ذهن میآید که به لحاظ نگاه شرع، آن گونه که انسانها خیال میکنند مهمترین چیز جان انسانهاست، اینگونه نیست بلکه از جان ستانی انسانها مهمتر، فتنه میباشد. والفتنه اکبر من القتل.
اگر فتنه را با توجه به کاربرد زمان نزول آیه به کار بگیریم به دست میآید که ولو فقط میخواهد حکم و عذاب اخروی را بیان کند ولی اگر بخواهیم خصوصاً به استدلال کلامی توجه داشته باشیم که آیات و روایات یک هماهنگی کامل با هم دارند و در یک شبکه منظم هستند پس به ذهن می آید که الفتنه من القتل در چه زمینه احکام استنباطی مرتد و چه احکام موضوعی، یک راهکار و سیاست کلی است که قرآن ارائه میدهد که فتنه مهمتر از قتل است لذا افراد مادی گرا ایراد نگیرند که در برخی احکام چه در قالب جهاد و چه ارتداد و چه رجم و... با شرایطش حاضرید جان انسانها را بگیرید. لذا این آیات میرساند که این اشکال بی جاست.
از آیات دیگری که برای خسران و عقاب اخروی را وعده داده است آیه 25 سوره محمد (ص) است:
إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّواْ عَلىَ أَدْبَارِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَينََ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلىَ لَهُمْ(25)
ذَالِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ لِلَّذِينَ كَرِهُواْ مَا نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِيعُكُمْ فىِ بَعْضِ الْأَمْرِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِسْرَارَهُمْ(26)
فَكَيْفَ إِذَا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلَئكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبَارَهُمْ(27)
ذَالِكَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُواْ مَا أَسْخَطَ اللَّهَ وَ كَرِهُواْ رِضْوَانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ(28)
نکته ای که از این آیه رویش تأکید میشود این است که تبیّن لهم الهدی، یعنی وعده عذاب برای مرتدی است که برایش تبیین هدی شده و ارتدادش از روی شیطان بوده است. اما اگر کسی از روی دلیل و برهان به خطا رفته باشد و اشتباه کرده باشد و شک در خدا و پیامبر کرده باشد این شخص مرتد نمیشود.
2- دسته دوم که دلالت میکند بر عدم پذیرش دینی غیر از اسلام
آیه 85 سوره آل عمران:
وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ (85)
از این آیه برای قتل برای ارتداد فهمیده شده است.
شیخ در المبسوط این آیه را از ادله قتل دانسته است از اهل سنت هم اینگونه نظری وجود دارد.
در این آیه حکمی از ارتداد نیست ولی فقها آن را استفاده کردهاند.
نقد: سیاق آیه مربوط به آخرت است و چنین اقتضایی ندارد و اینکه خداوند در آخرت عملی از او را قبول نمیکند دلیل نمیشود که حکومت اسلامی هیچ چیزی را قبول نکند و او را بکشد.
3- دستهای که میرساند که مرتد احکام شدیدی در آخرت دارد ولی توبهاش به صورت مطلق پذیرفته شده است.
آیه 86 آل عمران به بعد: «كَيْفَ يَهْدِي الله قَوْمًا كَفَرُواْ بَعْدَ إِيمَانِهِمْ وَشَهِدُواْ أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَاءهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَالله لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ * أُوْلَـئِكَ جَزَآؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ الله وَالْمَلآئِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ * خَالِدِينَ فِيهَا لاَ يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلاَ هُمْ يُنظَرُونَ * إِلاَّ الَّذِينَ تَابُواْ مِن بَعْدِ ذَلِكَ وَأَصْلَحُواْ فَإِنَّ الله غَفُورٌ رَّحِيمٌ»
توبه مرتد را قابل پذیرش دانسته است. از این آیه استفاده میشود که الا الذین تابوا... صرف اینکه توبهاش قبول باشد نیست بلکه واصلحوا را هم به دنبال دارد یعنی باید اصلاحگری کند. آیا میتوان پذیرفت که خدا گفته باشد مرتد ولو به اصطلاح خودش بپردازد میشود او را اعدام کرد یا مالکیت از او گرفته شود یا زوجه اش او جدا شود اینجا مشکل است ولو حکم را بیان نکرده ولی یک راهنمایی مقابل فقیه و حکومت میگذارد که برخورد با مرتد توبهگر اصلاحگر، باید غفور و رحیم باشد.
لذا اگر کسی مرتد شود ولو فطری باشد و توبه کرد و اصلاح کرد، مشکل است حکم به قتل او کرد.
4- دسته دیگر آیاتی است که دلالت دارد که اگر ارتداد، به صورت کفر پس از ایمان باشد و مکرر باشد این توبه هرگز پذیرفته نیست:
الف) آیه 90 سوره آل عمران« إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا بَعْدَ إيمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا كُفْراً لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الضَّالُّونَ»
آیه 137 سوره نسا:« إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ آمَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ ازْدَادُواْ كُفْرًا لَّمْ يَكُنِ الله لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَلاَ لِيَهْدِيَهُمْ سَبِيلاً »
از این آیات دو نکته استفاده میشود: اولاً در مورد مرتد مکرر است نه هر مرتد. و ثانیاً اینکه اگر واقعاً توبه کند کسی نمیتواند بگوید توبهاش پذیرفته نمیشود گر چه آیه ممکن است برساند که چنین کسی ممکن است موفق به توبه شود.
دلیل: در ادامه آیه بعد میفرماید لیهدیهم سبیلاً یعنی راهی برای توبه کردن برایش بوجود نمیآورد ولی اگر موفق به توبه شد خداوند میپذیرد.
5- دسته دیگر آیاتی که اشاره دارد به برخی احکام مرتد که اگر کسی مکره باشد و کلمات ارتداد آلود بگوید ارتداد به حساب نمیآید.
آیه 106 سوره نحل:« مَن كَفَرَ بِالله مِن بَعْدِ إيمَانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِيمَانِ وَلَـكِن مَّن شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ الله وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ »
این آیه اشاره به اثبات ارتداد دارد.
7- آیاتی که نکته کلی بیان میکند که ارتداد ضرری به خدا و رسول نمیزند
آیه 144 و 177 آل عمران و 54 سوره مائده: «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَن يَنقَلِبْ عَلَىَ عَقِبَيْهِ فَلَن يَضُرَّ الله شَيْئًا وَسَيَجْزِي الله الشَّاكِرِينَ»**« إِنَّ الَّذِينَ اشْتَرَوُاْ الْكُفْرَ بِالإِيمَانِ لَن يَضُرُّواْ الله شَيْئًا وَلهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ»**« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي الله بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ الله وَلاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ الله يُؤْتِيهِ مَن يَشَاء وَالله وَاسِعٌ عَلِيمٌ»
گرچه از این آیه استفادههای غیر فقهی زیادی میتوان کرد ولی این نکته را به ذهن فقیه میرساند که اگر کسی مرتد شد ضرری به دین و خداوندذلِكَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا فَطُبِعَ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ (3) نمیرساند .
8- آیاتی که ارتداد را عامل نفاق میداند:
سوره منافقون:« ذلِكَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا فَطُبِعَ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ» (3)
به هر حال از مجموع آیات به دست میآید:
الف) با عنایت به الفتنه اکبر من القتل زمینه سازی برای مجازاتها خصوصاً قتل، در آیات هست گر چه قتل و احکام ذکر نشده باشند.
ب) من بعد ما تبین لهم الهدی میتواند به موضوع مرتد اشاره داشته باشد که در برخی روایات هم به آن اشاره شده است.
ج) آیات به صورت مطلق، توبه مرتد را قبول شده میداند و اگر دو روایت تعارض کرد میتواند به این آیه استناد کرده و روایات موافق آن را ترجیح دهد.
پاسخ و پرسش:
1-
بله. صاحب جواهر همین بحث را آورده که اگر کسی اهل ذمه باشد که تحت حکومت اسلامی هستند اگر آنها از دین خودشان برگردند باید چه برخوردی با آنها کرد.
البته این آیه دارد که ظاهر ایمانهم گر چه در مورد اهل کتاب است ولی عبارت و شهدوا ان الرسول حقٌ دلالت دارد که اینها ایمان به پیامبر دارند.
اشکالی به اصل استفاده نیست چون او اذعان به حقانیت مبانی اسلامی کرده و بعد کفر آن را اختیار کرده است. حتی اگر ایمانهم به معنای ایمان اهل کتاب باشد، در این صورت هم چون حقانیت اسلام برایشان روشن شده ولی چون کفر ورزیدهاند پس ارتداد شامل آنها هم میشود چون قد تبیّن الرشد من الغیّ.
2-
جواب: این آیه موضوعش مرتد نیست و با آیات مرتد تعارض نداشته بلکه هم سنخ میباشد چون طبق آن آیات، مرتد بر خلاف تبیّن رشد از غی حرکت کرده و در این آیه هم میفرماید بر خلاف تبیّن رشد از غیّ حرکت نکنید. پس این آیات با هم، همسو میباشند. این آیه را برخی خیال کرده اند که با احکام مرتد در تعارض است و من طبق تحلیل و تفسیری که گفتم، عرض کردم که این آیه نه تنها با آیات مرتد تعارض ندارد بلکه همسو با آن میباشد و خطاب آیات نسبت به مشرکین است که میفرماید برای مؤمنین رشد از غیّ تبیین شده پس بر خلاف این رشد، آنها را مجبور نکنید نه اینکه خطاب این آیه به مؤمنین باشد تا بر خلاف جهت آیات ارتداد باشد.
3-
این بحث موجبات ارتداد است اگر گفتیم دین عبارت است از اصل وجود خدا و رسالت پیامبر، پس انکار هر یک انکار دیگری است و اگر ضروری دین را هم اضافه کردیم سه تا میشود و اگر مثل آیت الله خویی معاد را هم اضافه کردیم، این هم انکارش به ارتداد میانجامد.
4-
چه ملاکی داریم که اثبات هدایت و ضلالت شده یا نه؟ یک امر تشکیکی است.
این ممکن است اثباتش خیلی سخت باشد ولی نکتهای باید اضافه کرد و مؤید روایی هم آوردهاند که ارتداد اگر جملی باشد کانه یک حالت نهادینه و جریان پیدا کرده دارد، پس ارتداد ثابت میشود چون اگر جملگی دست به ارتداد بزنند خصوصاً در تحت حکومت اسلامی که تبلیغات اسلامی هم هست، این اثباتش راحت است ولی در اثبات ارتداد برای شخص خاصی، مشکل است لذا در آئین دادرسی ارتداد، برای اثبات ارتداد باید خیلی دلیل و مدرک بیاورد. این اشکال پیچیدهای نیست که قابل اثبات نباشد و اتفاقاً این یک حسن است تا هر کسی به این دستاویز تمسک نجوید و دیگری را متهم کند.
5-
من در زمان پیامبر و حضرت علی حتی با این قیدـ تبیّن رشد من الغیّـ پیدا نکردهام که کسی را کشته باشند و اگر موردی بوده مواردی مثل سبّ و هجو پیامبر و یا غلو درباره حضرت علی بوده که باعث قتل شخص میشده و فساد در این جا همراه با قرائنی غیر از ارتداد بوده است.
اما اجرای حکم ارتداد در زمان خلفای دیگر و بنی امیه وجود داشته است.
6-
به نظر بنده فطری و غیر فطری یعنی پرورش مسلمانی است. پس کسی فطری است که پرورش مسلمانی داشته باشد، لذا فرض کنید که اگر کسی پدر و مادرش مسلمان است ولی در محل کفر به دنیا آمده است به نظرم فطری نیست و این از برخی روایات هم به دست میآید. من در این جا تحلیل خودم را با تحلیل فقها متفاوت میدانم که البته جای بحث و بررسی دارد.