بسمه تعالی
بازشناسی مفهوم تحریف عهدین
دکتر محمد حسن احمدی
24/2/90
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین ثم الصلاة و السلام علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و آله و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین.
با کسب اجازه از استاد ارجمند جناب آقای استاد قاضی زاده بحث امروز را تحت عنوان بازشناسی مفهوم تحریف عهدین در خدمتتان هستم و از نظرات شما انشاءالله استفاده خواهیم کرد.
مقدمتاً عرض خواهم کرد، که پایه بحث ما در بازشناسی مفهوم تحریف عهدین یک پایه کاملاً قرآنی است، و بحث به این سمت و سو میرود که مراد آیات قرآن را از مسئله تحریف بازگو میکند، حالا این نظریه تحریف عهدین میشود گفت که خواستگاه اصلی آن خود آیات قرآن است، گرچه خیلی ها سعی کردند پیشینه ای قبل از قرآن برای آن ترسیم بکنند، ولی میشود گفت حداقل به صورت جدی این اندیشه تحریف زمینه و خواستگاهش آیات قرآن هستند، نکته دیگر این هست که جلسه، جلسه نظریه پردازی است، و قطعا ظرفیت این گونه بحث ها را دارد، و این که ما آیات قرآن را تقسیم میکنیم به دو دسته: محکمات و متشابهات، ولی خیلی وقت ها همان آیات محکم را هم میتوان با یک دقتی محل بحث و نظر قرار بگیرد؛ استاد بزرگ اخلاق مرحوم آیة الله احمدی میانجی در بحث هایشان میفرمودند، که در آن جلسات تفسیری که داشتیم با بزرگوارانی مثل مرحوم آیه الله روحانی بحث های تفسیری به گونه ای پیش میرفت، که از ما مثلا میپرسیدند که چه کار میکنید در جلسات تفسیری؟ می گفتیم: که ما محکمات قرآن را تبدیل به متشابهات میکنیم. حالا این تعبیر خودش میتواند حکایت از این باشد که خیلی وقت ها نیاز است که روی همان محکمات هم دقت و تامل بیشتری بشود، و باز به تعبیر یکی دیگر از اساتید بزرگوار، میفرمودند: شبه پروری و شبه مداری خیلی چیز خوبی نیست، اگر بحث جایی خودش خوب شکافته شود، خیلی وقت ها شبهات بعدی هم به وجود نمیآید.
خوب بپردازم به بحث تحریف، از نظر لغت شناسی تحریف از ریشه حرف گرفته شده، این واژه وقتی به ثلاثی مزید میرود و مخصوصا در کاربردهای قرآنی به صورت تحریف و با تکیه روی یحرفون بیشتر مفسرین همان معنی اصطلاحی تحریف را از آن برداشته کرده اند، که البته ما با دقت بیشتری که روی اقوال مفسرین مخصوصا انجام دادیم، به پنچ طیف نظریه در مورد تحریف عهدین میتوانیم دسترسی پیدا کنیم. این که بیشتر تاکید میکنم طیف، از جهت این که شاید خیلی نتوانیم مرزبندی دقیقی بین نظریات برقرار بکنیم، و هر طیفی از طیف دیگر بتواند بهره مند باشد. نظریه های مطرح را در یک طبقه بندی میتوانیم، به پنج نظریه تقسیم بکنیم، چون نظریه آخرشان، نظریه مختار و منتخبی هست، که میتواند از نقد دوستان بهره مند بشویم.
نظریه اول که نظریه رایج و مشهور است، نظریه تحریف معنوی و لفظی مبتنی بر متن است. این دیدگاه میشود گفت که دیدگاه کاملا رایج در میان مفسران است. آیات شریفه قرآن که در سه جا ، تعبیر یحرفون به کار رفته و به صراحت به پدیده تحریف اشاره کرده است، یکی در سوره مبارکه نساء است، و دو بار در سوره مبارکه مائده است. با دو تعبیر یکی يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِه و دیگری يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِه ، کلاً از نظر پایه کار آیات قرآن در سوره مبارکه بقره، نساء و مائده آیات بسیاری مهمی هستند، در تحلیل مفهوم تحریف. این اصرار ما فعلاً بر واژه تحریف، اصرار بر این است که میخواهیم این کلمه را واژه شناسی و ریشه شناسی بکنیم، ممکن است تعابیر دیگری هم باشد، کما اینکه به آن میرسیم، که همان بار یحرفون را داشته باشد.
نظریه اول همان دیدگاه رایج و مشهور است که میگوید: این تحریف مراد تحریف معنوی است، طبرسی صاحب مجمع البیان مینویسد که: التحریف فی الکلام تغییر الکلمة عن معناها، یعنی معنای کلمه را تغییر بدهد.
تغییر معنایی چگونه صورت میگیرد؟ شما یک کلام را، تعبیر نادرستی از آن ارائه بدهید، تحریف معنوی است، یک چیزی در کلام باشد، و شما کتمان بکنید، تحریف معنوی است. نمیخواهم بگویم که تکیه قائلان بر این، صرف تحریف معنوی است، در مواردی ما میبینیم، که تحریف لفظی هم مراد مفسران بوده است.
سیوطی از ابن عباس نقل می کند: که برخی معتقدند، که علمای یهود برای رسیدن به اغراض مذهبی خود در تورات دست برده اند، و مطالب آن را جا به جا میکردند، این را به جهت این که، این دیدگاه کامل بشود، گفتم، ولی این رویکرد غالباً بحث تحریف معنوی است، در مجموع اگر بخواهیم شاخصه های این دیدگاه را بیان بکنیم، باید بگوییم که عبارت است از: تحریف معنوی در درجه اول و تحریف لفظی در مرتبه بعد، منتهی با یک پیش فرض، این پیش فرض را که عرض میکنم زمینه ای میشود، برای ورود ما به دیدگاه منتخب، آن پیش فرض چیست؟ این است که وقوع تحریف بر مبنای یک متن مشخص، یعنی پیش فرض این است که یک متن ثابتی به نام تورات و انجیل داریم، و این متن در معرض تحریف قرار گرفته است، یک متن مشخص و ثابت و با هویت نوشتاری ما بین الدفعتین، مثل همان قرآن کریمیکه امروز در محضرش هستیم، این نظریه اول.
دیدگاه دوم: تحریف به معنای عدم انطباق با وحی
مهم ترین بحثی که در بحث های انتقادی امروز، در مورد کتاب مقدس مطرح است، این است که این کتاب، انطباقی با آن متن وحیانی اولیه ندارد، آن چیزی که بر حضرت عیسی علیه السلام و حضرت موسی علیه السلام نازل شد چیزی بود، و با آن چیزی که هست، هیچ انطباقی با آن وحی اولیه ندارد، و این دیدگاهی هست، که قابل تأمل است.
صاحبان این دیدگاه چطور شد که به این دیدگاه متمایل شدند؟ به نظر میرسد در پرتو مقایسه ای که بین کتب الهی بین قرآن و تورات و انجیل بر قرار میشود، این پیش زمینه توی این رویکرد انتقادی بوده است، حالا که مزیت قرآن به این است که تطابق کامل با وحی داشته باشد، پس اگر تورات و انجیل از این خصلت بی بهره بوده اند، پس این ها تحریف شده هستند، یعنی میتوانیم یک زمینه فکری را در آن در نظر بگیریم، چون قرآن یک متنی است که ما مسلمان ها ادعا میکنیم، بنا بر دلایل معتبر و متقن که هیچ اختلافی با آن اصل وحی ندارد. و این جا میتواند سر منشاء یک مغالطه ای هم باشد. میخواهم بگویم که تحریف مثل آنچه در بحث فقهی که ما میکنیم، چیزی مانند حقیقت شرعیه، یک اصطلاح خاص پیدا میکند؛ ما نمی توانیم این را هر معنایی که خودمان میخواهیم، برایش بار بکنیم، آن تحریفی که ما در مورد قران به کار میبریم، با آن تحریفی که در مورد عهدین به کار میبریم، میشود گفت که این ها دو معنای متفاوت میتوانند باشند، چرا که آن تحریفی که در مورد قرآن کریم ما ادعا میکنیم، و آن تحریفی که مرحوم آیة الله خوئی در کتاب البیان می فرمایند، ولو به زیاد و کم شدن یک حرف، یعنی ما این دقت را توی اصطلاح تحریف در مورد قرآن داریم.
به نظر میرسد، همین برداشت ما از این اصطلاح تحریف، زمینه ای برای این شد، که این کلمه یا اصطلاحی که در قرآن به کار رفته، تحت عنوان يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِه را هم بر اساس همین معنا توجیه و تفسیر بکنیم، یعنی در واقع همین انتظار را داشته باشیم، که تورات و انجیل هم باید همین سبک و سیاق را داشته باشند. این دیدگاه عدم انطباق با وحی را همین جا اجازه بدهید، که یک نقد جدی در موردش بکنم.
ما از نظر تاریخی سه دوره میتوانیم برای کتاب مقدس در نظر بگیریم: یکی دوره تکوّن و شکل گیری کتاب مقدس تورات و انجیل، یکی دوره تدوین اولیه، تدوینی که صورت میگیرد، و یکی هم دوران تثبیت نهایی، میخواهیم ببینم این آیه قران که میفرماید: يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِه ، به دقت عقلی و تفصیلی نازل به کدام یک از این دوره ها است، این ادعایی که مطرح میشود، نتیجه بررسی ها این است که تحقق تحریف به معنای عدم انطباق با وحی در دوره اول کاملا طبیعی است، برای اینکه خود یهود حالا غیر از یهودیان سنتی، که یک اعتقاد انطباق با وحی نسبت با توراتشان داشته اند، ولی مخصوصا روشنفکران معاصرشان هیچ وقت چنین ادعایی نکرده اند و نمیکنند، این اصلاً در دوره اول عدم انطباق با وحی یک مسئله طبیعی است، در دوره دوم که دوران تدوین اولیه باشد، مخصوصا در مورد تورات که میگویند، بعد از آن حمله ای که به هیکل انجام شد و کتب مقدسان از بین رفت، و این ها شروع به جمع آوری دوباره کردند، تدوینشان در دوران ثانویه بر اساس سنت شفاهی بود، چون متنی دیگر باقی نمانده بود، چیزی در دستشان نبود بر اساس آن شفاهی که در ذهنشان بود تدوین کردند، اصلاً انطباق با وحی چیزی غیر ممکن میشود، چون من بیایم، بگویم که این تحریف صورت گرفته، زیرا که با وحی منطبق نیست، این اصلاً امکان نداشت.
میرسیم به دوره بعد که دوره تثبیت نهایی است، یعنی در آن زمانی که کلیسا تصمیم میگیرد، یک متن ثابت و مشخصی را در نظر بگیرد، یک وحدت رویه ای را ایجاد بکند، تنها فرضی را که میتوان مصداق آیات قرآن در مورد تحریف گرفت، و به عنوان عدم انطباق با وحی در نظر گرفت، همین قسمت سوم است. زیرا قسمت اول که خیلی طبیعی است عدم انطباق با وحی، و قسمت دوم هم که اصلاً غیر ممکن است، تنها چیزی که باقی میماند، همین قسمت سوم است، یعنی دوران پس از تثبیت نهایی که این را همه مورخین و هم علمای یهود و هم مسلمانانی که روی کتاب های عهدین تحقیق کرده اند، یک امر مسلمی است با وجود همه انتقاد های تاریخی که به عهدین وارد است، از یک امر مسلم نمیتوان چشم پوشید، نسبت به همین دوره سوم، و آن این که متن تورات و انجیل در یک دوره زمانی خاص تثبیت شد، کسی امروز نمیتواند بگوید که چهارصد سال پیش، هزار سال پیش، کسی آمده و دست برده است، اصلاً این یک امر نادرست و غیر علمیجلوه میدهد، این دوره سوم، با هر اختلاف نظری که در مورد زمان دقیق آن وجود داشته باشد، قطعا قرن ها قبل از نزول قرآن کریم است.
بر این اساس نمیتوان تحریف را ناظر به عهدین مطرح در این دوران دانست . قرآن کریم وقتی میفرماید يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِه ، مخاطبان و یهود و اهل کتاب در آن زمان حضور دارند، اینها چه برداشتی از این تحریف دارند، این نسخه که علمای یهود، دانشمندان مسیح ثابت میکنند، که این نمیتوانسته توی این مدت چند قرن اختلافی و خدشه ای در آن صورت گرفته باشد، این یک متن ثابتی است کسی نمی توانسته در آن تصرفی بکند، البته از آن طرف ما میبینیم، که آیات قران در بحث تحریف نسبت به زمان وقوع تحریف زمان خاصی را مشخص نکرده است، این ما هستیم که میگوییم، اگر احتمال قوی بخواهیم بگوییم، که قرآن کریم مد نظرش چه زمانی بوده است ،این همین زمان است، زیرا نه فقط در مورد مسئله تحریف، خیلی از چیزهایی که قرآن کریم در مورد یهود بیان میکند، زمانش مشخص نیست، مثل وَ إِذْ نَجَّيْناكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْن ، مخاطب به ظاهر کسانی هستند که همان عصر هستند . ظاهر آیات قرآن میرساند که هیچ تفکیکی ایجاد نمیشود بین معاصرین زمان پیامبر مکرم اسلام و عصر حضرت موسی ،آن احتمال قویی که ما میتوانیم بدهیم، این است که آیات ناظر به همان زمان است، خوب ناظر به این زمان اگر باشد، که این متن تثبیت شده این متن اصلا دخل و تصرف در آن ممکن نیست، این نظریه دوم .
نظریه سوم: تحریف به معنای نفوذ خرافات و افسانه ها
شاید اغراق نباشد اگر بگوییم امروز هر جا بحث تحریف مطرح میشود، بین مفسرین و متکلمین اولین چیزی که از مفهوم تحریف به ذهنشان میرسد، همین بحث خرافات و افسانه هایی که در تورات و انجیل که امروز در دسترس هست، به چشم میخورد، میگویند این مشهون از بدی هایی است که منتسب میکنند به پیامبران الهی که به اعتقاد ما معصوم هستند از هرگونه خطا . اما ما میخواهیم بگوییم که این معنا هم معنای قابل قبولی نیست، علی رقم شهرت خیلی فراوانش، باز من مجبور هستم که برگردم به مقدم چینی به خاطر ظرافت خاصی که دارد عرض بکنم که صحبت ما این نیست که بخواهیم بگوییم این تورات و انجیل که امروز در دست یهود و نصارا است، این چه وضعیتی دارد و ندارد، عرض کردم همان اول ما به دنبال این هستیم که مراد آیات قرآن را از تأویل يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِه و مفهوم تحریف از قرآن را به دست بیاوریم، نتیجه این بحث نمیتواند این باشد که این تحریف در مورد این کتاب است، ما به دنبال بازکاوی مفهوم تحریف در آیات قرآن هستیم، خرافه و افسانه، بله هست. ما یکی از رویکردهایی که میتوانیم تورات وانجیل را بررسی بکنیم، این است که بیاییم نقد متنی بکنیم، همان کاری که خیلی از مفسران انجام داده اند، اما سوال جدی این است که روایات تفسیری که در ذیل این آیات تحریفی آمده اند، چقدر تأیید میکنند این مفهوم تحریف را، مگر نمیگوییم تحریف یعنی خرافات و افسانه ها، بیاییم تمامی روایاتی که ناظر بر بحث تحریف هستند، نه فقط این سه آیه، بلکه آیه وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِل، همه آیاتی که به نحوی مفسرین گفته اند که اشاره به بحث تحریف دارد، تفسیر مثل تفسیر طبری از اهل سنت، سیوطی، تفاسیر شیعه ، ببینیم ذیل این آیاتی که در بحث تحریف است، اصلاً میتوانیم روایتی پیدا بکنیم، که تحریف مراد از آیات، تحریف به معنای خرافات و افسانه ها است، منکر نیستیم که این خرافات و افسانه ها است، و فراوان هم است، ولی منشاء این قول کجاست؟
علامه طباطبائی رحمة الله علیه در ذیل آیه پانزدهم سوره مبارکه مائده يا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثيراً مِمَّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتابِ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثيرٍ قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبين به مناسبت به این موضوع پرداخته، که اما این که فرمود از بسیاری عفو کردیم، منظور خدای تعالی این است که بسیاری از آن حقایق را که اهل کتاب، پنهان کردند، بیان نکردند، عفو کردیم و بیان نکردیم، شاهد این عفو، علامه میفرماید اختلافی است، که بین دو کتاب میبینیم، مثلا تورات شامل بعضی مسائل در توحید و نبوت است، که نمیشود آن را به خدای تعالی نسبت داد. این یعنی نقد متنی، یعنی علامه دارد از نقد متنی استفاده میکند، که تحریف که مراد خدای متعال است، تبیین میکند؛ مثل این است که مثال میزنیم که خدا را جسم، و نشسته در مکانش میدانند، و خرافاتی دیگر از این قبیل که نمیشود این مسائل را به انبیاء نسبت داد، مثل انواع کفر و فسق و فجور را که به انبیاء نسبت داده میشود، و این چیزی که در میان مفسرین است.
در نقد این دیدگاه باید گفت که آیات قرآن کریم وقوع تحریف را امری مسلم میداند، ما در این نمیخواهیم شبه ایجاد بکنیم يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِه ، ظاهر و نص صریح قرآن ،ولی نوع این تحریف را آیات قرآن مشخص نکرده است، خیلی با ابهام مطرح شده است ،حالا این خودش میتواند یک گذرگاهی باشد، عرض کردم سوره بقره، نساء و مائده که پایه آیات این قرآن است، اتفاقاً در همین سوره مائده که دو یا سه مورد از این، که مسئله تحریف و رویکرد نسبت به اهل کتاب تورات و انجیلشان هست، بحث امامت و ولایت هم در همان سوره مطرح میشود. من فکر میکنم میشود یک پیوندی بینشان بر قرار کرد، مخصوصاً که هر دوشان با ابهام، آیات قرآن از آن گذشته است، یعنی واژه تحریف در عین صراحتی که دارد، ولی مفهوم پشت پرده خیلی روشن نیست، به واقع از آیات قرآن نمیتوان این گونه نتیجه گرفت، که موضوع تحریف، عهدین هستند، حالا میرسیم به یکی از دیدگاه ها، مثل دیدگاهی قائل است، تحریفی صورت نگرفته است، تورات و انجیل تحریف نشده است، با این توجه پی بردن به خواستگاه پیدایش این دیدگاه اهمیت دارد، چطور شد که مفسرین ما آمدند و گفتند که مراد از تحریف، نفوذ خرافات و افسانه ها است، این که تحریف را به معنای نفوذ خرافات و افسانه ها بدانیم، و یا این که حداقل این موارد را مصداق بارز، تحریف ذکر شده در قرآن بدانیم، نیاز به اثبات جداگانه دارد، باز هم این احتیاط علمیما است، ما حداقل میگوییم نحن ابناء الدلیل، به چه دلیلی میگویید مراد از یحرفون الکلم، این خرافات و افسانه است، آنچه به عنوان نقد جدی بر این دیدگاه مطرح است، عدم وجود دلایل مستندی برای همین اثبات است، تنها احتمال قابل تأمل خواسته های دیدگاه آن است، که صاحبان این دیدگاه با بررسی متن عهدین و نقد متنی آن و مشاهده انبوه نا استواریهای متنی آن به این امر متمایل شده اند، که آیات قرآن وقتی میگوید تحریف، پس منظور همین است. آیه شریفه میفرماید يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِه، من آمدم تورات و انجیل را بررسی متنی کردم، و دیدم که خیلی نا استواری متنی دارد، خوب پس حتما همین است ،مخصوصاً که خیلی فراوان است، نا استواریهای متنی در تورات و انجیل.
یک نقد جدی دیگر که این خیلی قابل توجه است در نقد این دیدگاه، این است که در سوره ص که میپردازد به جریان حضرت داود علیه السلام، آنجا این داستان را مطرح میکند، که ملائکه آمدند و مستحضر هستید بدی هایی که نسبت میدهند به حضرت داوود، صحبت بر سر این است که روش طرح این داستان در قرآن کریم به چه صورتی است ؟ به گونه است که در عصر حضرت امام رضا علیه السلام نیاز به این میبیند که بیاید و نهیب بزند و مانع تفسیر اسرائیلی از این آیه بشود، یعنی آیه قرآن هنوز زمینه تفسیر اسرائیلی را دارد. اگر واقعا تحریف به معنای نفوذ خرافات و افسانه ها، مصداق جدی و بارز یحرفون الکلم بود، مگر قرآن در همان عصر نازل نشد، آیا تعابیر قرآنی در مورد نقل داستان حضرت داوود علیه السلام، نباید به گونه ای باشد که اصلاً رافع این شبه شود، و اصلاً زمینه پیدایش این تفسیر اسرائیلی به وجود نمی آورد، حالا چون تولد این بحث برای من در بحث تفسیر آیات تاریخی بود، این بحث اهمیتش خیلی بیشتر جلوه گر میشد، که چطور میشود که قرآن بیاید یک سری آیه در مورد انبیای سلف را بگوید، و آن وقت به آن بحث تحریف نپردازد.
بعضی ها معتقدند که آیات تاریخی قرآن عکس العملی است، که در مقابل تورات وانجیل است، حالا حتی به دیدگاه آن ها هم بگیریم، یا به دیدگاه خودمان هم که قرآن بافت مستقلی دارد، این چگونه است که هنوز زمینه برداشت اسرائیلی از آن وجود دارد، این به عنوان نمونه گفتم چون نمونه خیلی مهمیاست، یعنی آیه، آیه ای است که در لبه ی تفسیر اسرائیلی است.
ممکن است کسی بخواهد از این دیدگاه دفاع کند، و بگوید که در قرآن مواردی است که به این تحریف به معنای نااستواری های متنی در خود آیات قرآن است، شما لزومی ندارد، بروید دنبال روایت تفسیری بگردید، میگوییم کجا؟
میگویید همین مواردی که احصا شده است، عدم این موارد شمرده شده که این ها تحریف شده، نسبت داده شده، عدم مداخله خداوند در هستی پس از خلقت، حذف مطالب مربوط به آخرت، تقلیل عذاب یهود به مدت چند روز، قول به رابطه ی پدر و فرزندی یهود با خداوند، یهود چون معتقد بودند رابطه پدر و فرزندی دارند، پسر خدا دانستن عزیر، روبوبیت قائل شدن برای احبار. اخذ ربا، حلال کردن مال غیر یهود بر یهود، اخذ فدیه، تهمت زدن به مادر عیسی، این در مورد یهود. در مورد مسیحیان چیزهایی که در آیات قرآن آمده و در مقام دفاع میشود گفت، نمونه هایی که میشود در قرآن کریم به آن پرداخت: تصور رابطه پدر و فرزندی نصارا با خداوند، پسر خدا شمردن مسیح، باور به تثلیث، قائل شدن به الوهیت عیسی و مادرش، مصلوب شدن عیسی.
می گویم ما منکر نیستیم، قرآن کریم هم مطرح کرده است ، خیلی قاطع هم جلوی ابن و اب بودن هم ایستاده و موضع گیری قاطعی هم کرده است؛ ولی این چه ارتباطی به بحث ما دارد، ما دنبال این هستیم، که آیا این یحرفون اشاره میکند، به اینکه این تورات و انجیل عهدین تحریف شده است یا نه، تخطعه عقاید یهود و نصارا چه ملازمه ای دارد، با این که این حرف در متن مشخص نوشته شده و قرآن دارد میگوید، که این متن مشخص شما تحریف شده است، ممکن است حالا کسی، برخی از این موارد را در تورات و انجیل بتواند پیدا بکند، ولی اولاً باید کسی که میخواهد این بحث را ثابت بکند، حداقل غالب این موارد باید باشد، که مطالعه تطبیقی چنین چیزی را نشان نمیدهد، مثلا مصداق این تعبیر قرآن که لَقَدْ كَفَرَ الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَة، امروزه میگویند در هیچ کدام از اناجیل نیست و یا مسئله اعتقاد به پسر خدا بودن عیسی به صراحت این تعبیر را در تورات و انجیل باشد، اگر هم کسی بتواند این موارد را به صورت تطبیقی پیدا بکند، یعنی جهد خودش را هم به کار ببرد، باز نمیتواند از این نظریه دفاع بکند، یک عقیده ای بوده است که خداوند متعال آمده تخطعه کرده و هیچ دلیلی بر این نیست، که این مطلب در یک کتاب نوشته شده بوده وقرآن اشاره به یک متن مشخص به نام تورات و انجیل کرده. این هم دیدگاه سوم.
دیدگاه چهارم: این دیدگاه از یک طرف شاید یک دیدگاه سنتی باشد، ولی اتفاقاً زاویه ورود خوبی است برای دیدگاه منتخب و آن تحریف به عنوان کتمان نام و خصوصیات پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم، حذف نام پیامبر و خصوصیات وی در تورات و انجیل یکی از مهم ترین دیدگاه هایی است که در تبیین مفهوم تحریف ارائه شده است. از دیدگاه اندیشمندان مسلمان حداقل تحریفی که به تورات و انجیل راه یافته حذف نام پیامبر از آنها است، این دیدگاه البته دلایل خیلی متقن و مستدلی دارد، یعنی بر خلاف آن دیدگاه قبلی که نمیشود روایتی ذیلش پیدا کرد، که تحریف به این معنا است. اتفاقاً روایات بسیار فراوانی دارد، که نه فقط ذیل آیه یحرفون الکلم، بلکه ذیل آیاتی که اصلاً کلمه تحریف در آن نیست، مثل آیه وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُون ، این تَكْتُمُوا الْحَقَّ ، مراد چیست؟ حذف نام پیامبر. روایات فراوانی است، که یهود نام و خصوصیات پیامبر را مخفی میکردند، البته در آیات قرآن صراحتی نسبت به این مسئله نداریم، این هم باز نکته قابل تاملی است. آیاتی است که اشاره داشته که پیروان پیامبر، نام پیامبر و خصوصیات پیامبر را در تورات و انجیل مییافتند، يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ ، ولی تصریح به این که، این نام حذف شده از تورات و انجیل، نیست. در قرآن خیلی تاکید شده که امت عصر پیامبر نسبت به پیامبر آگاهی کاملی داشتند، به قول طبری، إنّ أمرَ النبی واضحٌ عند اهل الکتاب، در ذیل آیه، يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ ،اگر از آیات قرآن صرف نظر بکنیم ، مستند اصلی کسانی که معتقدند، تحریف به این معنا است، روایات تفسیری است که ذیل آن است. آیات به صراحت نمیتوانند چنین مفهومیداشته باشند، که نام پیامبر کتمان شده است، ولی در روایات این سه نکته مسلم است:
اول: کتمان بشارت ظهور پیامبر و تغییر اوصاف وی در تورات، روایات تفسیر میکنند.
دوم: کتمان بشارت عیسی در انجیل به این امر.
سوم: تعطیل کردن حکم رجم زانی.
این سه موردی است که روایات به عنوان مصادیق تحریف در عهدین ذکر کرده اند. در ابتدا سومی که در بحث رجم است، پرونده اش را ببندیم، بعد بپردازیم به آن دوتای بعدی. مسئله رجم که در برخی از روایات به آن اشاره شده است، مثلاً در تفسیر طبری ذیل آیه یحرفون الکلم، مصداقش همین بود که حکم رجم را تعطیل کردند؛ روایات خیلی روی آن تأکیدی نداشت، ولی ما هم امروز اگر به عهدین مراجعه بکنیم، حکم رجم وجود دارد، در رساله ام آدرس آن موجود است. از مسئله رجم که بگذریم تنها مسئله ی مورد اشاره در روایات که باقی میماند به عنوان مصداق واقعی تحریف، چون قرار است، متوجه بشویم که مراد خداوند متعال از این یحرفون چیست، کلام، خیلی کلام صریحی است، ولی مصداق روشن نیست، این است که یهود کتمان میکردند نام و خصوصیات پیامبر را، حالا من یکی دو نمونه را از موارد فراوانش عرض میکنم، ذیل آیه یحرفون الکلم طبرسی از مجاهد نقل میکند، که منظور از الکلم، تورات است؛ زیرا آنان صفات پیامبر را که در تورات بود کتمان میکردند، و یا این که در توضیح، فَوَيْلٌ لِلَّذينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْديهِم ، این باز خیلی جالب است که مذمت میکند، یهود را که کتاب را به دست خودشان مینوشتند، میگوید: این که کتاب را به دست خودشان مینوشتند، یعنی اینکه اوصاف پیامبر را تغییر میدادند، مثلا در تورات نبی اکرم به گندم گون و میانه بالا توصیف شده بود، در حالی که اینان آن را دراز قد توصیف میکردند، و خیلی روایات در این زمینه وجود دارد، نه فقط در آیاتی که لفظ تحریف را دارد، مثلا آیه شریفه ِ وَ يَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَليلا، طبرسی مینویسد: یعنی خدا را با بتان بی ارزش دنیا عوض کردند، یعنی در برابر این که نام خدا ، نام پیامبر را کتمان کنند، پول میگر فتند، و کتمان میکردند، خیلی جالب است این تمرکز روایات روی کتمان نام پیامبر و به صورت یک مصداق خیلی بارز محدود به این آیات تحریف نمیشود، یعنی اگر ما کمیپایمان را فراتر بگذاریم، آیات سوره مبارکه بقره، نساء، و مائده را با همین دید بررسی بکنیم مثلا آیه شریفه، فَإِنْ كُنْتَ في شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ، آمده که در کتب تورات انجیل نام و مشخصات پیامبر بوده و یهود قبل از آمدن پیامبر هیچ شکی در حقانیت او نداشته اند، این دیدگاهی است که مستندات خیلی قویی دارد، ولی یک پیش فرض دارد، و همان اشکالی که نسبت به دیدگاه اول بود، که این تحریف در بطن خودش حاوی یک ماهیت مشخص و ثابت نوشتاری از عهدین است، یعنی تصور بر این هست که تورات و انجیل کتبی مشخص و دفعتین وجود دارد، و یهود آمدند و نام پیامبر را از این برداشتند، کم کردند، اضافه کردند، این نقد به این دیدگاه وارد است.
دیدگاه بعدی که خیلی دیدگاه مهمیاست، و شاید هم خیلی عجیب باشد، دیدگاه عدم تحریف است. کتاب هم نوشته شده و نظریه هم داده شده که هیچ تحریفی در عهدین صورت نگرفته است، مستحضر هستید در قرآن کریم هیچ جا نمیتوانیم پیدا بکنیم، که یحرفون التورات و یا یحرفون الإنجیل اصلاً، يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِه، برخی روایات داریم، همان که خواندم، مثلا این که کلم را به تورات تفسیر کرده اند، ولی در آیات قرآن صراحتی به این موضوع وجود ندارد. برای این که این دیدگاه را سامان دهیم، و ببینیم چطور اینها به این نظریه رسیده اند، آیات قرآن در مورد تحریف در تورات و انجیل را میتوانیم به دو دسته تقسیم بکنیم: یکی آیاتی که اشاره به بحث تحریف دارند، حالا چه به صراحت و یا به کنایه، مثل یحرفون ویکتمون الحق ولی تحریف از آنها استنباط میشود، به هر حال نگفته است یحرفون التورات، ولی کسانی که خواستند بگویند، که تورات و انجیل تحریف شده به این آیه استناد کرده اند، ولی از آن طرف با دسته دوم مواجه هستیم، که از تورات و انجیل نام برده شده، و اتفاقا خیلی با عظمت هم نام برده شده است، میتوان با شهامت گفت که اتفاقاً هر جا در قرآن، لفظ تورات و انجیل آمده کاملاً ناظر به آن قسمت و قضیه مثبت است، یعنی به عظمت انجیل و تورات توجه شده که تعبیر به آیات الله و کتاب الله شده است، میگوید در مقام اختلاف بین پیامبر و یهود به عنوان محل رجوع تورات و انجیل است، میفرماید که مصدق کتاب های قبلی است، قرآن مصدق این کتاب ها است مصدق لما معکم، مثلا آيه شریفه و فَإِنْ كُنْتَ في شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ فَسْئَلِ الَّذينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِك ،البته همیشه این صحبتی بین مفسرین بوده که ما چه کار کنیم، در مقام تنافی بین این دو دسته آیات، کسانی که تحریف را به معنای تحریف تورات و انجیل میگیرند از این طرف، با تعبیر کتاب الله و آیات الله، این ها چطور با هم قابل جمع هستند.
علامه طباطبایی میفرمایند: که آیه مورد بحث آن توراتی را میگوید، که در خطاب حضرت مریم میفرمود: که به عیسی تعلیم میدهد، نه آن توراتی که در عصر بعثت آن جناب در بین یهودیان بود. در واقع تفکیک زمانی میکند آن تورات آن زمان توراتی بوده که لایق تعظیم و تشریف بوده است، نه توراتی که در زمان پیامبر بوده است. پس آیه مورد بحث ادامه فرمایش علامه هیچ دلالتی ندارد بر این که عیسی تورات متداول در آن زمان را قبول داشته و تا آن روز تورات تحریف نشده تا با جریان بخت النصر و این ها منافات داشته باشد، همچنان که آیاتی که میگوید: پیامبر اسلام تورات و انجیل را قبول دارد، منظورش تورات و انجیل متداول در عصر نزول قرآن نیست، بلکه تورات و انجیلی است که وحی بر آن جناب تعلیم داده شده است، این یک راه حلی است که داده شده است.
راه حل دوم این است که بفرمایید: آنجایی که قرآن میفرماید من تصدیق میکنم یعنی آن مطالب درستش را تصدیق میکنم، آنجایی که بحث تحریف است، وآن مطالب نادرستش را قبول ندارم، من اگر تصدیق میکنم آن درستش را تصدیق میکنم، باز علامه در جای دیگر چنین نظری دارد و تأیید و تحریف را مربوط به یک تورات میداند. ایشان مینویسد: در تورات موجود و رایج بین یهود امروز مقداری از تورات اصلی که بر موسی علیه السلام نازل شده وجود دارد، و مقداری هم از مطالب تحریفی، خلاصه یک سری را جا به جا کردند؛ آن بحث تصدیق ناظر به آن درستش است، بحث تحریف هم ناظر بر آن خرافاتی است که در آن دخل و تصرف کرده اند.
این به نظر ما خودش در معرض یک نقد جدی است، این که منظور قرآن از امر تصدیق وتأیید شده، کتاب واقعی نازل شده نه کتاب متداول در عصر نزول بدانیم، این سؤال را به وجود میآورد که تأیید کتابی که وجود ندارد، چه فایده ای میتواند داشته باشد؟ اگر آن کتابی که به دست هیچ کس نرسیده تصدیق شده چه ثمره عملی دارد؟ مثل حرفی که در مورد نزول دفعی و تدریجی قرآن زده میشود، به هر حال باید یک ثمره عملی داشته باشد! این تفکیک که مدعی شویم که تأیید، ناظر به تورات اصلی و تحریف، ناظر به تورات عصر نزول است، تفصیلی بدون دلیل است، اتفاقاً با توجه به حساسیت موضوع ایجاب میکرد، که در فرض مذکور قرآن کریم به قید کتاب مورد تأیید یا متهم به تحریف اشاره میکرد، به نظر میرسد صحیح آن است که بگوییم مصداق امر تحریف و تصدیق شده یک چیز بیشتر نیست، این زمینه های ورود ما میشود برای رسیدن به دیدگاه منتخب، یعنی وجود تحریف و تصدیق در قرآن در مورد مسئله عهدین، یک زاویه ورود خوبی است، که هیچ کدام از این دیدگاه ها قابل قبول نیست، اتفاقاً صحیح تر آن است که مصداق امر تصدیق و تحریف، یک چیز بیشتر نیست، و عدم فهم معنای درست امر تایید از طرفی و عدم فهم درست ماهیت عهدین، از سوی دیگر که انشاءلله به آن خواهیم پرداخت، سبب پدید آمدن این سوال شده است، که چگونه میشود که این دو با هم جمع بشوند، بعد هم این دیدگاه ها به وجود بیایند، که تفصیل میدهیم که زماناً یا موضوعاً، البته بعضی ها یک راه حل های دیگری هم شفاهاً من از آنها استفاده کردم، که گفتند آن آیاتی که میگویند تحریف ناظر بر دوره تاریخی ابتدا است، ولی آن بحثی که تصدیق میکند، ناظر بر انتها است که انتهای دوران نزول است، به هر حال کسانی که قائل به عدم تحریف عهدین شده اند، دلیلشان همین است که ما به دو دسته آیات مواجه هستیم، و آیاتی که میگویند تحریف اصلاً مصداقی مشخص نکرده اند، از آن طرف اتفاقاً از تورات و انجیل خیلی با عظمت یاد کرده است .
دیدگاه بعدی که دیدگاه منتخب ما است، این عنوان را برایش مصطلح کردیم، به عنوان کتمان مبتنی بر فرامتن، در واقع سعی کردیم، با توجه به کاستی ها و نواقصی که دیدگاه های پیشین داشت، این اصطلاح را خلق بکنیم، شاید از رهگذر نقل هایی که کردیم یک مقداری بستر آماده شده باشد.
دو تا شاخصه کلی بر این دیدگاه حاکم است، یکی ابتنا بر ماهیت فرامتنی، یعنی پیش فرض را از ذهن بیرون میکنیم، که تورات و انجیل قرار است با ماهیت مکتوب و نوشتاری مورد توجه آیات قرآن واقع شده باشد، من این قید را تکرار میکنم، که یک وقت سوء تعبیر به وجود نیاید، مراد آیات قرآن از یحرفون الکلم ناظر بر یک ماهیت متنی، نوشتاری و مشخص مثل قرآن کریم.
شاخصه دوم که در این دیدگاه است، تمرکز بر نام پیامبر است، یعنی ما خیلی متمایل هستیم، که این دیدگاه چهارم را قبول بکنیم، یعنی تحریف به معنای کتمان نام پیامبر، ولی به خاطر این که یک پیش فرضش اشتباه بود، و آن ابتناء بر ماهیت نوشتاری از آن صرف نظرکردیم وإلا از نظر ما این دیدگاه کاملاً مقبول است، گرچه به ظاهر میرسد از جهت این که مفسرین خیلی به آن نپرداخته اند، مورد بحث نیست، ولی به نظر ما خیلی دیدگاه مقبولی است، منتها اگر زمینه بشود به این بحث ماهیت فرامتنی ، بررسی آیات قرآن کریم در رابطه به تحریف نشان میدهد که تحریف مورد نظر قرآن کریم بر اساس مبنایی فرامتنی شکل گرفته است، تورات و انجیل به عنوان یک متن مشخص و ثابت مورد توجه آیات قرآن نیستند، و مفهوم تحریف را نمیتوان یا کمتر می توان، در فضاهای متنی و نوشتاری جست و جو کرد، شواهد و قرائنی که الان عرض میکنم خدمتتان، حکایت از آن دارد که برخی به تصور شایع بیشتر در یک فضای گفتمانی و نزدیک به تحریف معنوی قابل تحریف است، تا یک فضای نوشتاری، آنچه در این بازکاوی باید مورد توجه باشد، آن است که قبل از یافتن نشانه ای در تایید ماهیت متنی باید به اصل مراجعه کرد، ما قرار است که مفهوم تحریف در قرآن را خودمان بر اساس قرائن و ادله متوجه بشویم، عرض کردم این پیش زمینه مقایسه ای که بخواهیم اصطلاح تحریفی که در مورد قرآن به کار رفته در مورد تورات و انجیل این یک حدس است، ما باید بفهمیم که مراد تحریف که در قرآن آمده است چیست؟
اگر بخواهیم به قول اصولیون بر اساس اصل هم عمل بکنیم، اصل حاکم بر آن زمان چه بوده است؟ حالا میرسیم که ماهیت تورات و انجیل این بوده است، که سنت شفاهی رایج بوده نه کتبی، چند نفر بوده که در عصر نزول قدرت خواندن و نوشتن داشته اند، که ما خیلی اصرار میکنیم، که یک پیش زمینه نوشتاری و کتابتی از تورات و انجیل در ذهن خودمان تصویر بکنیم، و برای مخاطبان خود در نظر بگیریم. خوب پس وقتی اصل بر این است که ماهیت نوشتاری را به صورت خرط قتاط میشود پیدا کرد، برای این که ثابت بکنیم که یک ماهیت نوشتاری مشخص به نام تورات و انجیل در آن زمان بوده چنین کسی نیازمند این است که دلیلی ارائه بکند، در واقع دلیل را کسی باید اقامه بکند که میخواهد در فضای نص ثابت بکند، که من یک ماهیت نوشتاری از تورات و انجیل را میخواهم ارائه بکنم، اما حالا دلایلی را که ما اقامه میکنیم، علی رقم این که انصاف این است که خصم دلیل ارائه بکند، ولی ما برای روشن شدن، دلایل خودمان را ارائه کردیم.
اولاً تعابیر قرآنی در مورد خود عهدین، که قسمتی اش را در ضمن نظریه خدمتتان عرض کردم که در مورد تورات و انجیل، قرآن کریم سنگ تمام گذاشته و کاملاً با عظمت از این دو کتاب یاد میکند. اگر کسی بخواهد به اصطلاح کتاب به کار رفته در مورد تورات و انجیل جنود بورزد، برای اینکه تعبیر کتاب آمده است، این را عرض بکنم، که کتاب اگر ریشه یابی لغوی بشود، کار به کتب علیکم الصیام میرسد، یعنی کتاب با برداشتی که امروز در ذهن ماست، نمیتواند یک ماهیت نوشتاری ترسیم بکند، کتاب به معانی متعددی در قرآن آمده است، به معنای نامه عمل آمده است، به معنای نوشته آمده است، و به معنای لوح و محفوظ هم آمده است، و یک معنای مابین الدفعتینی ندارد که بگوییم اگر در مورد تورات و انجیل تعبیر کتاب شده بود، ما میتوانیم برداشتی بکنیم که یک ماهیت نوشتاری در این جا وجود داشته باشد. آنچه که نباید به عنوان معنای اصلی کتاب در نظر گرفته شود یک متن نوشته شده و به اصطلاح مابین الدفعتین است، اتفاقاً آنجایی که قرآن کریم خواسته این ماهیت نوشتاری تثبیت بشود، قیدش را آورده است، كِتاباً في قِرْطاسٍ، كِتابٌ مَرْقُومٌ، كِتابٌ مَعْلُوم، این قید آوردن، خودش نشان میدهد که ماهیت کتاب خودش ماهیت صرف نوشتاری نیست.
نکته دوم این که بعضی ها خواستند از این آیه شریفه ای که، وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراة، این برداشت را بکنند که وقتی تورات در نزد آنها بوده است این خودش قرینه است که یک ماهیت نوشتاری داشته است، وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتاب، آیه شریفه به آن اشاره میکرد که چرا شما امر به معروف ونهی از منکر نمیکنید؟ شما اهل کتاب هستید، شما تورات وانجیل خودتان را دارید میخوانید، گفتند: خوب این حکایت از این میکند، که ماهیت نوشتاری داشته است، البته کسی نگفته است، میخواهم بگویم میتوانست چنین دفاعی صورت بگیرد. همان طور که علامه ذیل آیه، وَ كَيْفَ يُحَكِّمُونَكَ وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراةُ ، مینویسد. در این آیه حکم تورات که در آن ایام در دست یهودیان بوده فی الجمله تصحیف شده و آن توراتی بوده که بعد از فتح بابل از راه، همان که گفتم در مرحله تثبیت دوم (تدوین ثانویه) با اذن کوروش پادشاه ایران جمع آوری کرد، و بنی اسرائیل را از اسارت بابلی ها نجات داد، و همین تورات در زمان رسول خدا و تا به امروز در دست است، از سویی دیگر این احتمال مطرح است که در دسترس بودن این کتاب ها با توجه به اُمی بودن مخاطبان، عملاً غیر ممکن بوده است، اینکه آیه شریفه قرآن میفرماید: که این تورات در دست آن ها بوده است، اگر برداشت ما این بود، که یک چیزی ما بین الدفعتین مانند قرآن در دست آنها بوده است، آنها که سواد خواندن و نوشتن نداشته اند، اصلاً قرآن اصرار دارد، از پیامبر و از کسانی که اطراف او بوده اند، تعبیر به اُمی و اُمیون بکند، آنها سواد خواندن و نوشتن ندارند، به نظر میرسد آنچه میتواند به عنوان مراد از دسترس بودن تورات و انجیل قابل طرح باشد، با توجه به ماهیت فرامتنی آن قابل تحلیل است. مطمئن هستم تو ذهن خیلی ها این نقش میبندد، که آنها خودشان عالم به کتاب بوده اند، و نوشتن و خواندن میدانستند، و این هم پاسخ دارد، و پاسخش این است که قرآن کریم دارد، با مخاطبانی صحبت میکند، که ما تصورمان این است که این ها بیست و چهارساعت با تورات و انجیل سر و کار دارند، و آن را می خوانند، و از آن تفسیر میگیرند، و حالا چهار نفر از اهل کتاب هم اطلاعاتی نسبت به این کتاب داشته باشند. این در مورد تعابیری که در مورد خود تورات و انجیل است، اما در مورد خود تحریف، ما آیات قرآن را میتوانیم به پنج دسته تقسیم بکنیم:
دسته اول آیاتی که تعابیر عامی دارند مانند: یحرفون، کسی نمیتواند از این استفاده متنی یا فرامتنی بکند، ولی تأیید کننده فرامتنی میتواند باشد.
دسته دوم آیاتی که متضاد هستند، یعنی در آیه تعبیر آمده است، که اتفاقاً ممکن است قائل به ماهیت متنی این آیه مستند باشد، مثل آیه شریفه فَوَيْلٌ لِلَّذينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْديهِم، یکتبون خودش داد می زند، که من ماهیت نوشتاری هستم! همین آیه را ببینید، مفسران چه نوشته اند، صریح ترین تعبیر که دلالت بر ماهیت نوشتاری میکند، علامه طباطبایی تفسیری در مورد این آیه ارائه نداده است، اما طبری ذیل مرتبط دانستن این آیه با مسئله تحریف در تعیین مبنای این تحریف بین تورات، متنی دیگر یا صرف مخالفت با ما انزل الله مردد است، طبری با وجود تصریح کتابت در این آیه، به تأویل هم متمایل شده است، اگر تصریح به کتابت است، دیگر تأویل را شما از کجا میآورید؟ پس معلوم است که خیلی هم این کتابت، بار نوشتاری ندارد.
دسته سوم که اتفاقاً میتواند مؤید ما باشد، از آن تعبیر کردیم، به تعابیر سازگار، مثل تلبسون، تلبیس، کتمان، اخفا، این هم با ماهیت نوشتاری سازگار است ، ولی ما حمل به مبنای خودمان میکنیم.
دسته چهارم تعابیر مؤید، که میتوانند مؤید ما باشند، مثل يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَيْمانِهِم، این خیلی به ما نزدیک است، این تعابیر قرآن در این زمینه بسیار بالا است. فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِم، خیلی جالب است، در مورد تحریف، گفته شده است، که کتاب را پرت میکردند روی سرتان ، من از شما سوال میکنم که این با ماهیت نوشتاری سازگار است یا با ماهیت فرامتنی؟ این بیشتر حکایت از یک مقوله رفتاری میکند تا یک مقوله نوشتاری.
دسته پنجم که دلالتش بسیار قوی است، بر نظریه ما و از آن تعبیر کردیم به آیاتی که دلالت قوی دارند، آیاتی از قبیل : وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْض، وَ لا تَكُونُوا أَوَّلَ كافِرٍ بِهِ ، أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ ، این آیاتی است که آمده اند، در ذیل آن گفته اند که این آیات دلالت بر تحریف میکنند، من از شما سؤال میکنم، أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ ، ظاهرش چه نشانه ای از تحریفی لفظی و نوشتاری میتواند داشته باشد، یعنی اگر بخواهیم آیات قرآن را هم ملاک قرار بدهیم، قائلان به ماهیت نوشتاری مشخص تنها یک دسته آیات بیشتر در دسترسشان نیست، و آن هم آیاتی که تعبیر عام دارند، و آن را هم ما میتوانیم بگوییم که آنها حمل به نظر خودشان کرده اند، یعنی آیه را تفسیر به رأی کرده اند، چون قرینه آیات دیگر چنین چیزی را نشان نمیدهد، یک ماهیت فرا نوشتاری را ثابت میکند، این آیات قرآن که هم ماهیت خود تورات و انجیل را ثابت میکند، که یک ماهیت فرا نوشتاری است، و هم ماهیت تحریف را ثابت میکند، که یک ماهیت فرا نوشتاری است، البته با تمرکز بر نام پیامبر نه بر خرافات .
قرینه دیگری که میتوان آن را در زمره قرائن تاریخی قلمداد کرد، دو قرینه مهم است که به یکی از آنها اشاره کردم، سنت شفاهی است، مشخص نیست کسانی که ناخداگاه نوشتار را ماهیت اصیل تورات و انجیل در نظر میگیرند، چه تصویری از جوامع اولیه در ذهن دارند، انتظار دارند که پیروان ادیان سابق دائماً دقدقه کتابت، کتاب دینی خود را داشته باشند؟ همان چیزی که ما در مورد قرآن خودمان این پیشینه ذهنیمان است، تصور میکنند که هر کس میتوانسته یا دوست داشته یک نسخه دینی را بیاورد و در خانه خودش نگاه بدارد؟ تصور میکند ابزار کتابت و قلم و دوات به قدری فراوان بوده که نوشتن و خواندن از بدیهیات زندگی بوده است؟ تصور میکنند توانایی نوشتن و خواندن در همه بوده است؟ یا این که تصور میکنند اگر کسی که نمیتوانست بخواند یا بنویسد، هیچ بهره ای از معرفت نداشت؟ و آیات قرآن سالبه به انتفاع موضوع است؟ البته این تصور در مورد جوامع اولیه آسیب جدی خیلی از تحلیل های تاریخی است.
شهید مطهری در مورد ناتوانی بشر آن زمان مینویسد: بشر چند هزار سال پیش نسبت به مباحث علمی و دینی ناتوان بوده است . اصلاً بحث کتابت قرآن چرا چیز مهمی شد؟ چون چیز جدیدی بود. ما نمیتوانیم همان تصوری که از کتابت قرآن داریم، توی کتب گذشته هم پیگیری بکنیم، و انتظار داشته باشیم، چه انتظار عقلانی و چه انتظار تاریخی. باید این اصل را در تحلیل تاریخ گذشته پذیرفت، که در کنار سنت قدیم شفاهی وجود نادر کتابت و نوشتار به حساب نمیآمده است. اساساً این برداشت که کتابت در دوره پیش از اسلام ابزاری ارتباطی بوده ناشی از عدم درک صحیح فضای تاریخی این دوره است، این برداشت به همان اندازه مصوب است که کسی ابزار ارتباطی مجازی را در تحلیل جامعه صد سال پیش به خدمت بگیرد، ویل دورانت بزرگترین کتابخانه جهان اسلام را در قرن سیزدهم میلادی کتابخانه انگلیس را با حدود دو هزار جلد کتاب میداند، در زمانی که جهان اسلام کتابخانه با حدود ششصد هزار، یا سه ملیون کتاب داشت، آن وقت ما چه انتظاری داریم که تورات وانجیل مکتوب بوده باشد، یک کلمه یا یک حرف اش هم جا به جا نشده است، آن وقت ما بگوییم که این انطباق با وحی ندارد، در آن خرافات و افسانه ها آمده اند، باز به آن قرینه بگوییم که همه این ها مراد آیات قرآن است، یعنی نکته اصلی بحث اینجاست که بگوییم همه اینها که میگوییم مراد آیات قرآن است. اصلاً خود آیات قرآن را مراجعه بکنیم، ماهیت تورات و انجیل قرار بوده به صورت یک ماهیت عهدگونه، آن داستان تابوت بنی اسرائیل که در سوره مبارکه بقره است، این ها تابوت داشتند، در این تابوت عصای موسی و کتاب تورات را نگاه میداشتند، و در مواقع خاصی بزرگشان کتاب را می آورد، و می خواند و استفاده میکردند، اصلاً اسمش روی آن است "عهدین" عهدی بوده است که تجدید میکرده اند، قرار نبوده که مثل قرآن بوده باشد. از عهد قدیم بر میآید، که تورات ناپدید شده است، بعد ها کسانی مدعی شدند، که آن را یافته اند، در یکی از این موارد، پادشاه تمام دستوراتی که کتاب عهد نوشته شده بود خواند، و بعد هم عهد بست که مطابق آن چیزی که در کتاب نوشته شده رفتار نمایند، و همه هم قول دادند، باز آمده است که تورات عبری را دانشمندان یهود در تابوت جا داده بودند، و هر هفت سال آن را از تابوت بیرون میآوردند، و بر یهود میخواندند، بعضی نسخه ها در فتنه های فلسطین از بین رفت، و آن جریان حمله.
پس از تبعید بابل، بنی اسرائیل از اعضای کاهن خواستند، که تورات را بر بنی اسرائیل بخوانند، و کاهنان تورات را هر روز بر مردم میخواندند، تا اینکه در روز هفتم قرائت تورات به پایان رسید، جالب است که ماهیت عهد گونه بودن این تورات به قدری قوی بوده است، که ویل دورانت طولانی شدن قرائت به یک هفته را موجب تردید در این میداند، که این کتاب همان کتابت شریعت موسی و کتاب عهدی میباشد که یوشیا بر مردم خوانده است، میگوید این کتاب خیلی کم تر است، و نباید آنقدر طول بکشد، قرار بر این نبوده، نه در میثاق الهی و نه در ذاکره تاریخی، شواهد تاریخی نشان میدهد که اصراری بر وجود ماهیت کتبی تورات در بین مردم چنان که مانند قرآن شاهد آن هستیم، در میان مردم نبوده است، کتاب های دینی در دسترس عموم نبوده است، و یک قشر خاصی استفاده میکردند.
علامه بلاغی مینویسد: تا قرن پانزدهم میلادی تنها روحانیون مجاز به مطالعه از کتب دینی بودند، قرآن دارد با چه کسانی صحبت میکند؟ مخاطبانش تنها اهل کتاب هستند؟ البته صورت نوشتاری کتاب مقدس ، تقدس خاصی داشته است، همان طور که عرض کردم آیه قرآن است، وَ بَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسى وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِكَة، و همین قرائنی که در خود عهدین است.
و بالاخره قرینه آخر، این است که عدم وجود ترجمه ، هیچ کسی نتوانست ثابت بکند، که ترجمه عربی تورات و انجیل در عهد پیامبر موجود بود، این که بروید تورات را بیاورید و بخوانید، یعنی تورات به ترجمه عربی اش در زمان پیامبر بوده است؟ همان اهل کتاب را میگویم، که شما در ذهنتان این است که آنها سواد داشتند، ما بین الدفعتین به نام تورات و انجیل بوده و آنها میرفتند و باز میکردند و می خواندند؟
یک دلیل و یک روایت در صحیح بخاری نقل شده است: در مورد ورقة بن نوفل، تنها قرینه ای که خواستند به عنوان ترجمه تورات و انجیل دلیل بیاورند، حالا فقط در مورد انجیل این گونه است که حالا داستان ورقة بن نوفل هست که در عصر پیامبر که آن حالت به پیامبر اکرم عارض شد، و از کوه پایین آمد، و بعد خدیجه گفت: که من عمویی دارم، بیا بریم پیش ورقه که اصلاً آیت الله معرفت زیر آب این قصه را میزند، و میگوید که این اصلاً با مبانی ما مشکل دارد، و به شدت اصل داستان را زیر سوال میبرد، حالا صرف نظر از خدشه سندی این روایت که راوی اش هم عایشه است، که من دیگر اصل داستان را نمیگویم، برخی خواسته اند که از این نتیجه بگیرند، پس ترجمه تورات وجود داشته است، خیلی روشن است که حتی اگر سند این روایت را هم از ابوحریره بپذیریم ، حداکثر دلالت آن بر این است که برخی از مسلمانان با تفسیر و نه ترجمه، قسمت هایی از کتاب مقدس آشنا بوده اند، اما این مسئله چه ربطی به این دارد، که بخواهیم بگوییم که مراد از قل فأتوا بالتورات فاتلوها این است؟ یعنی یک ما بین الدفعتین بوده و مصداقش این بوده است که ورقه بوده است، این آقای ورقه یک چیزی را گفته و یک چیزی را هم به عربی نوشته است، و هم به عربی و هم عبری مسلط بوده است، و آن چیزی را که میخوانده و یا آن چیزی را که مینوشته، همان تورات و انجیلی است، که ما امروز در مورد آن بحث میکنیم؟ یک سنت شفاهی بوده که حاکم بوده خیلی از فرهنگ مسیحیت در ذهنشان بوده و آنها میگفتند و این ها مینوشتند، واقعاً باید گفت: که بنا نهادن این طیف فراوان از آیات قرآنی بر مبنای این روایات ضعیف الدلالة رویکردی ضعیف و نادرست در تفسیر آیات قرآنی به شمار میرود.
یک روایت دیگر هم است، که به نقل از عمر بن خطاب است، که پایان بخش صحبت من است، که وقتی میآید در محضر پیامبر بزرگ اسلام، روایت است که پیامبر غضبناک میشود، و میگوید: این چیست که تو میخوانی؟ و میگویند خوب پس معلوم است؛ پاسخش این است که چیزی که در دست خلیفه دوم بوده است، یک چیزی به عنوان همان تورات و انجیل بوده که امروز در دسترس ما است، یک الواحی در دستش بوده که از روی آن میخوانده ، آیا این میتواند ثابت بکند که یک متنی به نام تورات و انجیل در همان زمان با همین پیش فرض ذهنی که ما از آن داریم، در آن زمان وجود داشته یا نه؟
به هر حال نتیجه بحث ما این میشود، که در تبیین مفهوم اصطلاح تحریفی که در قرآن به کار رفته است، میتوانیم بگوییم که این تحریف یک ماهیت فرامتنی، یا فرانوشتاری دارد، و ناظر بر یک متن مشخص نیست، و تمرکزش هم فقط روی نام پیامبر اسلام است، و این را یک جایی بحث میکردم، که یک بزرگواری گفت: که یحرفون عام است، و یک قاعده ای در تفسیر است که میگوید سبب نزول مخصص نیست و شما نمیتوانید. من خدمتشان عرض کردم: که درست است، که سبب نزول مخصص نیست، ولی این ربطی به آنجا ندارد، وآیه قرآن دارد، مصداق تحریف را در آن زمان ، نام پیامبر میگوید، عبور از این مصداق خاص، تحریف آیه قرآن است، یعنی یحرفون الکلم، مصداقش همان مواردی است، که تفصیل داده شده ، یعنی کتمان نام پیامبر و بحث بعد، این دو شاخصه ای است، که در این دیدگاه جدید و منتخب قابل اهمیت است.