موسسه فهیم

خلاصه ها

نظریه پردازی , قرآن و حدیث ,

روش فقه الحدیث (1)

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: روش فقه الحدیث

سخنران: محمد کاظم رحمان ستایش

 تاریخ: 23/6/1387 شماره 25

 

 

«... و نیّسرک للیسری. فذکّر إن نفعت الذکری. سیذّکروا من یخشی. و یتجنّبها الأشقی. الّذی یصلی النّار الکبری. ثمّ لا یموت فیها و لا یحیی. قد افلح من تزکّی. و ذکر اسم ربّه فصلّی. بل تؤثرون الحیوۀ الدّنیا. و الاخرۀ خیر و ابقی. إنّ هذا لفی الصّحف الاولی. صحف ابراهیم و موسی.»

1: بسم الله الرحمن الرحیم آرزوی قبولی طاعات و عبادات و روزه و نماز همه عزیزان را داریم برای ماهی که خداوند آن را مبارک گردانده و (؟؟؟) و مقرون به ماه رحمت و برکت قرار داده است از اوقات هر گونه که استفاده کنید خدای تبارک و تعالی برکت خود را به شکلی شامل می کند که ثمره بسیار بسیار بیشتر نمود و ظهور خواهد کرد. مجلسی که داریم به هر حال مجلس خاصی است که در این اوقات شریف از ماه مبارک رمضان گرد هم آمدیم و زیارت و همچنین تذکر و مذاکره حدیث را انشاء الله خواهیم داشت. از این جهت است که خدمت استاد جناب آقای (؟؟؟)زاده هستیم و بقیه عزیزان خلاصه حساب حساب این که القاء از یک طرف بکنیم نیست، عنوان مجلس انس است و ما هم درس هستیم. چند جلسه ای که خدمت عزیزان در این ماه مبارک خواهیم بود موضوعی را که فرمودند من پیگیری کنم بحث آشنایی با فقه الحدیث است اگر چه که جلساتی که طراحی شده و امکان حضور آن است، کم هست امّا خطوط کلی و محورهای کلی مباحث فقه الحدیثی را می­توانیم مطرح بکنیم اگر چه که برخی از مباحث، مبانی و قواعد جای تحصیل و بحث دارد، در صورتی که در وقت دیگری موقعیتی پیش آمد انشاء الله عرض خواهم کرد، لذا عنوان بحث ما آشنایی با فقه الحدیث است. صلواتی بفرستید.

اللهم صلّ علی محمد و آل محمد.

مقدمتاً عرض کنم که ما در برابر هر حدیثی که قرار می گیریم سه تا سوال اساسی مطرح است که این سه سوال را در علم اصول مرحوم شیخ انصاری به شکلی بیان کرده و دیگران که بعد از ایشان آمده اند با تعبیر عبارت هایی همان را گفتند سوال اول در برابر حدیث این است که آیا این که به عنوان حدیث مطرح شده و به عنوان ناقل و حکایت گر کلام گفتار و عملکرد، یا همان فعل معصوم یا تایید و تقریر معصوم است و می خواهد بگوید که این معصوم این را گفته، این کار را کرده، این چیز را در برابر ایشان انجام داده اند و تایید کرده اند. اولاً چنین بوده و این از معصوم صادر شده است تا این دارد آن را نقل می کند، حکایت می کند یا نه؟ این اولین سوال، اولین نقد است که در مورد آن باید تحقیق شود. مرحوم شیخ از این به اصل صدور تعبیر کرده است. سوال دومی که پس از احراز صدور روایت مطرح می شود این است که حالا بر فرض این که روایت صادر شده است، آیا صدور آن به جهت بیان واقع و بیان حکم شرعی یا آموزه شرعی است یا صدور آن به جهت ضرورت ها و اقتضائات خاص است که از آن به جهت صدور تعبیر می کنند. یعنی اصل جهت صدور را باید تحقیق کرد. در صورتی که پاسخ سوال من مثبت بود یعنی این که این روایت صادر شده، برای ضرورت و مقصد خاصی مثل تقیه و امثال این موارد هم صادر نشده است. و می خواهد بیان واقع بکند . در مرحله سوم نوبت به این می رسد که پاسخ دهیم پیام این حدیث چیست، حالا این پیام این گفتار چیست، پیام این کردار چیست، پیام این تایید و تقریر معصوم چیست؟ به ما چه می خواهد یاد دهد و ما چه می خواهیم از آن فرا بگیریم؟ این را به اصل ظهور تعبیر می کنند که مرحوم شیخ در ذیل همین (؟؟؟) این هم در واقع خود دو تا شاخه می شود: یکی این است که ظاهر عبارات و تفسیر ظاهری عبارت معصوم را بفهمیم، و در مرحله دیگر، آن مقصود را واقع مراد معصوم را بفهمیم. فهم ظاهر و فهم مراد. این نکته ای دارد که حالا در جای خود آن عرض خواهیم کرد. این سه تا سوال، سوالات اساسی در حوزه حدیثی است، یعنی هر حدیثی این سه تا سوال باید پاسخ داده شود، تمام علوم حدیث و دانشهای حدیثی تهیه شده اند برای این که بخشی یا تمام یکی از این سوالات را پاسخ دهند. برای مثال اگر علم رجال را (؟؟؟) می کردند وظیفه اصلی آن است که سوال اول را پاسخ دهد، یعنی بگوید صدور روایت چگونه است، و مثلاً حالا (؟؟؟) فقه الحدیث سوال سوم را باید پاسخ دهد و سوال دوم را مجموعه اطلاعات و (؟؟؟) که گهگاه رجالی و گهگاه فقه الحدیثی است، کمک می کند و نشان می دهد به این که این حدیث احیانا برای تقیه و ضرورت دیگری صادر شده است. پس ما در مجموعه دانش های حدیثی به دنبال این هستیم که این سه تا سوال را به شکلی پاسخ دهیم. و بر این اساس دو تا علم به عنوان علم اصلی مطرح شده اند: یکی علم رجال، یکی علم فقه الحدیث و به عنوان ارکان علوم حدیثی شناخته شده اند، یکی کار صدور و سند را کار دارد: علم رجال، و یکی کار تحلیل محتوا و متن حدیث را که به آن فقه الحدیث می گوییم. البته عنوان (؟؟؟) که گفته می شود، زیر مجموعه دارد یعنی علوم فرعی ذیل آن قرار می گیرد، همین طور فقه الحدیث هم علوم فرعی ذیل آن قرار می گیرد که الان اشاره خواهم کرد. پس بنابراین دانش های حدیثی با این سه تا سوال در واقع شکل گرفته اند و فلسفه وجودی شان پیدا است. ما می خواهیم آن قسمتی که سوال سوم را پاسخ می دهد که عرض کردم به آن فقه الحدیث اجمالاً می گویند، آن را بحث می کنیم، این سوال را می خواهیم پاسخ دهیم، فعلا کاری به دو سوال دیگر نداریم. حالا که در واقع اجمالاً سر نخ را پیدا کردیم علوم حدیث از چه سوال اساسی شروع می شود تا می آید سراغ فقه الحدیث قرار می گیرد، حالا ببینیم فقه الحدیث یعنی چه؟ خب ابتدا اجازه دهید کلمات را معنا کنیم، هیچ اشکالی ندارد گهگاه این تعبیر پیش می آید و به اصطلاح در کلمات آمده  این تایید ها (؟؟؟) الإسم هستند و امثال این موارد. خب این یک چیزی است که مرحوم آخوند از مرحوم سبزواری یاد گرفته اند همان هفت هشت ماهی که در (؟؟؟) ماند و پیش ملا هادی سبزواری تحصیل کرد این کلمه را یاد گرفت و بعد هم آمد و در دفاعیه دائما همه اینها را هر جا خواست خراب کند گفتم حالا اسم است. خیلی به آن گیر ندهید رد شویم برویم. اما واقعیت آن این است که اگر حالا یا امکان داشته باشد یا تحقق پیدا کند تعریف بسیار خوب است. ماهیت حد و حدود و در واقع آن معیارهایی که بر اساس آن معیارها، بحث ها را می شود به صورت مشخص و منظم تشخیص داد، حد و حدود های آن را معین کرد و مباحث را طبقه بندی کرد، ما از این تعریف ها می توانیم در بیاوریم. لذا بحث تعریف آن چنان هم (؟؟؟) بله یک وقتی حالا بعضی از تعریف ها شاید این طور باشد، ولی علوم  و امثال این موارد باید دقیقاً حد و مرزهای آن روشن باشد. فقه الحدیث به لحاظ لغوی، حالا دو کلمه خیلی مشهور فقه و حدیث را دارد، اما لازم است که من اشاره کنم که فقه با برخی از کلمات و واژگان هم مرز و شبیه اند. کلمه فهم در مقدمه .معالم اگر خاطر شما باشد، و الفقه هو الفهم. فقه را به فهم به لحاظ لغوی معنا کردند. به درایت، به علم هم معنا کردند. من فقط اشاره کنم رد شوم و یک نکته از این عبارت کار دارم روی آن تاکید می کنم. فهم مطلق علم است؛ یعنی انتقاش صورت خارجیه در ذهن. آن صورتی که ما در خارج می بینیم، نقش، شکل و رسم آن که در ذهن بوجود می آید آن انتقاش در ذهن را فهم یا علم می گویند. این صرف یک صورت ایجاد شدن است نه بیشتر. در سنین بعد یک نکته بالاتر از این علم وجود دارد و آن در واقع ترجیز و استقرار و ماندگاری آن است؛ یعنی اگر صرفاً تصویر یک شیئی روی صفحه ای یا دیوار بیفتد و برود، این انتقاش تحقق پیدا کرده یک آن این مبدا به وجود آمد و از بین رفت. اما اگر ماند و ماندگار شد، این را در تعبیر فقه می گویند. پس اگر صورت در ذهن اجمالا درست شد و ظاهر شدنی بود، فهم است، اما اگر ماندگار شد فقه. پس همان است ماهیتاً با یک نکته تاکید بر استقرار، دوام و ماندگاری. درایت یک چیزی بالاتر از فقه است. درایت وقتی شما نگاه می کنید به تعبیراتی که در کتب لغت هست، می بینید آن موردی است که با باورها همراه است تقریباً. حالا تعبیرات البته کلمه باور در آن نیست. اما وقتی تشریح می کند معادل همان باورها می شود. لذا درست است که فهم و فقه و درایت هر سه در یک مبدا مشترک هستند، یک نوع ادراک یعنی همان فهم همه آنها هست اما در آن فقه و درایت هر کدام یک نکته ای دارد که قید تاکیدی و قید تاییدی بیشتری در آن است. این جهت باعث شده که اگر (؟؟؟)بکند در مباحث قرآنی، خودش جالب است که در مواردی که «انّا انزلناه فی لیلۀ... و ما ادریک ما لیلۀ القدر» یا «الحاقّۀ. و ما الحاقّۀ. و ما ادریک ما الحاقّۀ» و تعبیرات اینها، چرا از درایت استفاده شد، از این واژه این تعبیر را ساختند. علم نیاوردند. یا مثلاً بعضی ها فهم نیاوردند. این صرف نمی دانیم و ما گفتیم بدان فایده ندارد، نه او باور کند؛ یعنی هم به تصویر. نه صرف تصویری که راحت بوجود بیاید و از بین برود بلکه ماندگار شود، « و ما ادریک ما الحاقّۀ» درک واقعی آن جهت را بگوید. پس اینها در یک جهت مشترک هستند: فهم، فقه، ادراک و درایت در واقع حالا لفظ درایت را به کار می برم. این سه تا در مبدا یک گونه هستند، اما در حد و حدودشان با هم حالا این بحث فقه الغۀ است. اما وقتی در عالم اصطلاح می آییم. در عالم اصطلاح فقه دو گونه به کار رفته، یکی علم فقه که وقتی شما علم فقه را در کتب اصول یا کتب رسمی علم فقه می خوانید، آنجا می گویند علمی است که بواسطه آن علم شما قواعد استنباط از ادله را فرا می گیرید. پس این فقه وقتی تعریف شد به یک علم، یعنی علم فقه شد، یا به تعبیر دیگری دانش فقاهت، استنباط و تعبیرهای این چنینی. این چیزی است که فقیه انجام می دهد یعنی با استفاده از اصول و از آن ادلّه استنباط می کند، اما فقه یک اطلاق دیگری هم دارد، که آن هم زیاد در کاربردهای خودمان این بیشتر است. اهداف شرعی را هم فقه می گویند. مثلاً می گویند آقا اگر فقه می دانید در برخی از موارد همین مسائل شرعی را می گویند. همین گزاره های دینی که در توضیح المسائل نوشته اند، این مجموعه را فقه می گویند. به تعبیر خودمان ما هم این گونه می گوییم یک وقت به حساب معنای مصدری آن مد نظر است، یک وقت معنای اسم مصدری آن. فقه به معنای مصدری آن در واقع عنوان علم فقه قرار می گیرد. یا بفرمایید آنجا فقه یعنی فقاهت کردن. و به کار گیری آن قواعد استنباط. یک جا اسم مصدر است محصول آن استنباط. آن مسئله های شرعی، آن مد نظر است. خب در بحث فقه الحدیث کلمه فقه به هیچ کدام از این دو اصطلاح نیست؛ یعنی نه علم فقه مد نظر است، که علمی است برای علم. و نه آن گزاره های استفاده شده از آن فقاهت؛ یعنی مسئله های شرعی. اینها نیست. پس کدام است؟ اینجا منظور از فقه همان معنای لغوی است نه آن دو مورد که عرض کردیم. یعنی فهمی دقیق، عمیق و در واقع استوار، این مراد از فقه است. حدیث هم که روشن است. البته من (؟؟؟) برخی از اجزای این مطلب (؟؟؟) روشن می شود. حدیث یک اصطلاح و یک تعریفی دارد، که فقها از آن تعابیری کردند گفتند قول، فعل، تقریر. الآن هم من همین شکل را قبلا در کلام خود گفتم، گفتار، کردار، تایید. این سه تا را گفتند حدیث. محدثین این سه را فقط حدیث نمی دانند. آنها یک چیز اعم و اوسعی را قائل هستند که حدیث است. آن وجه (؟؟؟) یعنی در آن نکاتی که بیشتر از فقها در تعریف حدیث محدثین می گویند دو نکته است: یک خلقیات، منظور از خلقیات اوصافی است که معصوم بر آنها خلق شده است. در روایات و کتب حدیث ما آمده که معصوم قد ایشان کوتاه بود یا بلند بود، محاسن ایشان چگونه بود، لباس پوشیدن ایشان چگونه بود، حالا لباس پوشیدن یک مقدار چیز است. (؟؟؟) تولد امام، این فلان امام فلان وقت متولد شد، این که فعل اختیاری نیست، فعلی که ما در تعریف حدیث می آوریم یعنی فعل اختیاری، آن کاری که به اختیار و برای تبلیغ دین انجام می دهد. اما تولد معصوم که در اختیار او نیست، (؟؟؟) در کتب روایی ما این است که فلان امام می گوید بعد از فلان امام در فلان وقت فوت کرد، یک وقت راوی می گوید که فلان امام در تاریخ روز فلان، تاریخ فلان، ماه فلان فوت کرده، خب اینها مسائل خلقیات است، چیزی نیست که در اختیار او باشد. تولد، وفات، قد، هیکل، چاق، لاغر، موها مثلا ریخته بود یا نه اینها هست در کتب روایی. این خلقیات.  و دیگر وجه فرق خلقیات، خلقیات یعنی اموری که ملکات نفسانی اند. مثلاً فرض کنید اگر در روایت آمده « کان امیرالمؤمنین شجاعا» خب اگر راوی گفت کان امیرالمؤمنین شجاعا، آن شجاعا چیست، قول است، خب این که یک راوی گفته است، می گوید من دیدم امیرالمؤمنین خیلی شجاع بود، بگویید که فعل است، این شجاعت که خودش فعل نیست، یک ملکه است بله به لحاظ افعال ظهور و بروز دارد، «از کوزه برون بتراود آن چه که در اوست» این وجود آن هست، شجاعت به عنوان یک ملکه است، ولی ظهور و بروز آن در افعال است، اما آن ملکه نیست، و هکذا تقریر ... لذا محدثین علاوه بر آن سه موردی که فقها گفتند، این دو مورد را هم اضافه می کنند و گهگاه مجموعه را ساده می کنند. مطلقا ما ازید إلی المعصوم. هر چه که یک نوع اضافه و نسبت به معصوم دارد. شما اگر با تعریف فقها، کتب روایی را تدبر بکنید خیلی چیزها طبق آن تعریف در نمی آید؟ شما کتاب اصول کافی را باز کنید، بخشی از آن راجع به تولد امام است، راجع به وفات امام است، راجع به شمایل امام است و امثال این موارد، خب اینها هم نباید حدیث باشند، در حالی که در کتب حدیثی هستند. محدثین هر آنچه که نسبت دارد با معصوم، اینها را می آید نقل می کند تاریخی باشد غیر از آنها، اما فقها چون می خواهند از حدیث حکم در بیاورند، نگاه به حدیث می کنند به عنوان یک منبع، یک دلیل. خب طبیعتاً از خلقیات که نمی شود حکم در آورد. اگر امام قد ایشان کوتاه بود، همه واجب است قدشان کوتاه باشد، یا اگر قدشان بلند باشد، همه واجب است قدشان بلند باشد اینها که در نمی آید. لذا به جهت دیدگاه خودشان آمدند تعریف کردند. خب فقه الحدیث یعنی فهم و ادراک استوار حدیث. این عنوان به لحاظ تفسیر واژه و عنوان بحث اما وقتی که عنوان ظاهری لفظی به عنوان یک علم مطرح شد، در مقام تعریف آن، تعریفات مختلفی را گفت. به نظر می رسد که تعریف صحیح فقه الحدیث به این عنوان که یک علم است، یک دانش است در کنار و در عرض دانش هایی مثل علم رجال و امثال این موارد. تعریف صحیح آن این باشد علم به قواعدی است که در تفسیر ظاهر متن و دست یابی به مراد از متن، حالا مراد یا مقصود هر دو معادل هم است. مراد و مقصود از آن لفظ به کار گرفته میشود. ما در دانش فقه الحدیث به دنبال این هستیم که قاعده های تفسیری، حالا یک تفسیری که گفتم مراد من فعلاً تفسیر ظاهر است، یعنی ببینیم ظاهر چه می گوید، در ورای آن ظاهر امر دیگری هم است، مقصود و مراد از آن لفظ چیست؟ این مجموعه را فقه الحدیث می گوییم. وظیفه دانش فقه الحدیث این است؛ قواعد تفسیر و فهم مقصود از حدیث. حالا که این مطلب روشن شد برای این که در واقع این تعریف ترکیز در اذهان شود، من دو تا تعریف را که دیگران گفتند سازگار هست یا نیست؟ یک تعریف این است علمی است که از مفاد الفاظ متن حدیث، چون شرح لغات حدیث و بیان حال حدیث از لحاظ اطلاق و تقیید و عموم و خصوص و داشتن معارض و مانند اینها بحث می کند، که مناسب است نام این قسمت را فقه الحدیث بگذاریم. این یک تعریف است این تعریفی است که مرحوم آقای (؟؟؟) در کتاب درایۀ الحدیث ارائه کرده است، آیا به تصور شما این تعریف با این بیانی که ما داشتیم جامع و مانع هست یا نیست؟

2: یک بار دیگر باید بخوانید چون خیلی تند خواندید.

1: پس الحمد الله که شما  سر درس ما نمی آیید. علمی است که از مفاد الفاظ متن حدیث، چون شرح لغات حدیث و بیان حال حدیث از لحاظ اطلاق و تقیید و عموم و خصوص و داشتن معارض و مانند اینها بحث می کند که مناسب است نام این قسمت را فقه الحدیث بگذاریم.

2: خیلی فرق می کند.

1: بله، چه چیز آن فرق می کند؟

2: این تقیید و اطلاق همه چیز آن درست است، فقط بیان مقصود، یعنی فهم مقصود دیگر در آن نیست.

1: احسنت. تمام این مطالب مربوط به ظاهر بود، اطلاق، تقیید، عموم، خصوص همه این موارد بحث ظهورات هستند و دلالت های ظواهر هستند. و اصلاً بحث مقصودی مطرح نیست به آن معنایی که عرض کردم که مراد .... تعبیر دیگری را که بعضی دیگر تعبیر کردند این است که دانشی که به بررسی متن حدیث می پردازد و با ارائه مبانی و سیر منطقی فهم ما را به مقصود اصلی گوینده حدیث نزدیک می گرداند. دقت بفرمایید دانشی است که به بررسی متن حدیث می پردازد و با ارائه مبانی و سیر منطقی فهم ما را به مقصود اصلی گوینده حدیث نزدیک می گرداند. این با تعریف ما چگونه می سنجید.

3: این ظاهر را اطلاق دارد. یعنی ظهورات ...

1: نه این اینجا صریح و مقصود اصلی این است.

3: خب می گوییم مراد را می فهمد ولی به ظاهر کار ندارد که چه ظاهر است چه ظاهر نیست. یعنی بیشتر به همان مراد که از ظاهر در بیاید یا نه، (؟؟؟)

1: بله این مطلب که فرمودند درست است، مطلب جناب آقای یوسفی هم درست است، اینجا بحث مبانی را مطرح کردند. بحث مبانی اصولاً خارج از خود قواعد است، ما یک وقت قاعده تفسیر می خواهیم، یک وقت مبانی آن را می خواهیم. ما می خواهیم بحث از قواعد بکنیم و قواعد تفسیر متن و رسیدن به ظواهر یا به مقصود، اما آن مبانی خارج هستند حتی شرح خود حدیث هم خارج است، خود این حدیث معنایش چیست، این اعمال قواعد است نه خود قواعد، و با هم دیگر متفاوت هستند. این تعریفی است که در کتاب روش علم حدیث آمده و این اشتباه است خب پس برگردیم و دوباره بازخوانی کنیم پس تعریف صحیح به نظر این آمد: علم فقه الحدیث علم به قواعدی است که در تفسیر ظاهر متن و رسیدن به مقصود از متن .. خب حالا که اجمالا تعریف فقه الحدیث مشخص شد لازم است یک نکته را بر اساس مطلب قبلی که راجع به لغت فقه و درایه گفتیم روشن کنیم. که پس درایت الحدیث چیست، فقه الحدیث چیست، درایۀ الحدیث چیست؟ شما هم الآن گفتید که درایه یعنی فهم، فهم عمیق و دقیق همراه با باور، خب چرا این را فقه الحدیث می گویند و درایۀ الحدیث در واقع اسم علم دیگری است. توجه دارید که در علوم متعارف حدیثی ما علم دیگری به عنوان درایۀ الحدیث شناخته می شود. آن علم غالب موضوعش بحث اصطلاحات حدیثی است کتابهای متعددی در درایه داریم و به این شکل شناخته شده هستند، شهید ثانی اولین کتاب مستقل جامع شیعه را در حوزه درایه نوشته، نه که قبلش ما نداشتیم نه، تعریف مستقل (؟؟) شهید آمده نوشته (؟؟؟) دارند کتاب می نویسند موجود است، (؟؟؟) صرفاً تعریف مصطلحات است، حدیث صحیح ، موثق، حسن، مغلوب، مشتبه چیست و امثال این موارد. خب این چیزی که شما گفتید با درایۀ الحدیث خوب جور است و سازگار است در حالی که در واقع باید اسم فقه الحدیث داشته تا درایۀ الحدیث به حسب واقع، به هر حال درایۀ الحدیث را اسم یک علمی گذاشتند که مصطلحات در آن معنا می شود. و این را گذاشتند فقه الحدیث. نکته ای را من باید این جا تکمیل بکنم و آن این که در آنجا می گفتند درایۀ الحدیث اولاً منظور شان حدیث شناسی است. شناخت حدیث به القاب و اشکال مختلفی که دارد متوقف بر این است که آن القاب تعریف بشوند، اما مراد از تعریف صرفاً این که یک توافق، و به تعبیر درست آن اصطلاح، یعنی صلح کنیم، مصالحه کنیم، با هم کنار بیاییم که اسمش این بشود. یک قراردادی که صرفاً اسم گذاری باشد، نیست بلکه در کنار این اسم گذاری، محتوا است.  ما اگر مثلاً فرض کنیم بخواهیم حدیثی را ببینیم معتبر است یا نیست، سوال: حدیثی نقل شده، هر کسی راوی، کاتب هر کسی یک تکه از حدیث را اول آورده، و تکه اول را دوم آورده، جعل کرده بدون این که یک کلمه کم کرده باشد و یک کلمه زیاد کرده باشد، جا به جا کرده. این را اصطلاحاً حدیث مقلوب می گویند. خب این صرفا یک اسم گذاری صرف بی معنی است، یا نه یک واقعیتی است؟ خب واقعیتی است که من یک نوع حدیثی که نمی شود به همین شکل آن اعتماد کرد، تغییر و تحول در آن تحقق پیدا کرده، من آن را می شناسم. و بعد حکم آن را هم بحث می کنم، حکم حدیث مقلوب چیست، آیا این کلاً غیر معتبر است؟ نه، اگر من پیدا کنم این جا به جایی به چه شکل است، و بر گردانم به شکل صحیح آن، این که دیگر غیر معتبر نیست، می شود به آن اعتماد کرد. این را نگویید حدیث موضوع است، موضوع آن ساختگی است. از اول درست کردند. این را درست نکرده قطعا همین است به هر دلیلی، حالا به خاطر انس ذهنی یا هر چیز دیگر، تکه اول را دوم گفته، تکه دوم را اول گفته، صرفاً همین است، بدون اینکه کلمه ای کم و زیاد شده باشد، این گونه موارد ما هم حدیث را می شناسیم هم حکم آن را، لذا از قدیم و ایام اسم این را گذاشتند درایۀ الحدیث.در بحث مصداقی در مورد شناخت احادیث کار درایۀ الحدیث است با این شکلی که هست، خب یک اسم گذاری است، و فقه الحدیث به محتوا می پردازد. آن چه که در بین قدما ما بوده این است که این مباحث فقه الحدیثی که ما می گوییم حتی در درایۀ الحدیث در گوشه و کنارش بود. مثلاً یکی از مباحثی که مکرر در این تعریف ها بود شرح لغات حدیث بود. به این غریب الحدیث می گویند. الفاظ غریب در حدیث. غریب الحدیث تعریف آن چیست، منابع آن چیست، چطور می شود استفاده کرد در درایۀ الحدیث آمده است. و بحثهای از این بحث. این را زیر مجموعه آن می دانستند. پس درایۀ الحدیث علم امروز مصطلح الحدیث است و منظور شان آن است. اما در بین قدماء ما حدیث شناسی به معنای عام آن بوده است. در عصر حاضر که مصطلح الحدیث بیشتر متعارف شده و به کار می برند، یا اصول الحدیث به کار می برند. یک اشتباه کوچک اتفاق افتاده، اشاره می کنم سریع رد می شوم. ساختار حدیث و هندسه علوم حدیث نزد اهل سنت، با هندسه علوم حدیث نزد شیعه فرق می کند. آنها می گویند کل علوم حدیث دو شاخه است، علم الحدیث روایتاً، علم الحدیث درایتاً. علم الحدیث روایتاً یعنی هر دانشی که مربوط به شیوه نقل حدیث، شیوه کتابت حدیث، حتی این بحث را دارند که اگر شما صلوات را خواستید بنویسید، چگونه بنویسید؟ اگر حتی (؟؟؟) نوشتن چگونه تأثیر(؟؟؟) یا امثال این موارد، چه تعبیراتی را باید در نقل حدیث به کار ببریم و امثال این موارد. فقط مربوط به نقل ظاهر است، نقل شفاهی یا نقل کتبی. هر چه غیر از این باشد، می شود علم الحدیث درایتاً. سوال: (می خواهم ببینم مطلب جا افتاده) بحث رجال در ساختار علوم حدیث در نزد اهل سنت علم الحدیث روایتاً است یا علم الحدیث درایتاً؟

2: درایتاً.

1: رجال است، اما علم الحدیث درایتاً است. بحث اختلاف حدیث علم الحدیث روایتاً یا درایتاً؟

2: درایتاً.

1: بحث مشکل الحدیث. بعد هر کدام از اینها می رود آنجا. یعنی هر چه بحث علمی است در درایۀ الحدیث، و هر چه بحث راجع به شیوه نقل شفاهی یا کتبی حدیث است، صرفا آداب نقل است. می شود علم الحدیث روایتاً. چون مقسم علم الحدیث درایتاً است، خب این اصطلاحات حدیثی جایش کجاست؟ در علم الحدیث درایتاً است. قسم آن را مجبور شدند اسمش را بگذارند مصطلح الحدیث. چون نمی شود قسم و مقسم  یک اسم داشته باشد، مقسم درایت به حدیث بود، حالا این قسم اسم آن می شود مصطلح الحدیث. لذا اهل سنت اسم آن را گذاشتند مصطلح الحدیث. مرحوم آقای (؟؟؟) که حالا خود شان قصه حدیث گویی شان را گفته یک زمانی ایشان را دعوت کردند به دانشگاه که این را تدریس کند. ایشان می گفتند من کتاب در اختیار نداشتم، کتابهای سنی در اختیار من بود. به اشتباه وقتی مراجعه کرده این را دیده که آنها به آن می گویند مصطلح الحدیث و درایه که می گویند یعنی علوم چیز. لذا این ها روی هم دیگر چیز کرده و این حرف را ذکر کرده که علماء اینها اشتباه کردند و آنها نباید به این مصطلح الحدیث می گفتند درایۀ الحدیث. آنها باید می گفتند مصطلح الحدیث. به (؟؟؟) الحدیث باید درایه الحدیث می گفتند. در حالی که ما به لحاظ تاریخی شاید (؟؟؟) شدیم و این اشتباه شده نظام هندسی علوم حدیث ما با نظام اهل سنت متفاوت است آنها مجبورند بگویند مصطلح الحدیث ما مجبور نیستیم. می گوییم درایۀ الحدیث. درایۀ الحدیث هم به این معنا است یعنی حدیث شناسی، انواع حدیث، احکام هر نوع به صورت خاص مورد بررسی و (؟؟؟) قرار می گیرد. بر گردیم به بحث خودمان پس اگر درایه گفته شد به معنای فهم، به لحاظ لغت همین گونه است، اما به لحاظ هندسی علم الحدیث درایۀ الحدیث علم دیگری است. علمی است که از نوع کلی حدیث از نظر سند و متن بحث می کند. آن کاری به مصداق ندارد می گوید که حدیث اگر سند آن این خصوصیات را داشته باشد، می شود حدیث مضطرب یا حدیث مقلوب. این انواع و اقسام کلی را می گوید. به تعبیر دیگر گاه من به کار می برم فرمولهای کلی را ارائه می کند. ریاضی اگر خاطر تان باشد، یک سری فرمول بود می گفتند x  و y اگر با هم یک نسبت خاصی داشته باشند جوابش چنین خواهد شد. ما فرمول را با x و y حفظ می کردیم، بعد عدد می گذاشتیم جای x  و y جواب می داد. در واقع دانش مصطلح الحدیث طبق تعبیر این حضرات یا درایۀ الحدیث کارش این است که این فرمولهای کلی را می دهد. به ما می گوید که هر حدیثی که سند آن متصل بود و راویان آن هم یکی یکی عادل زاهد،امامی بودند، اسم آن صحیح است یعنی چه؟ یعنی به جای آن x و yها که در سند قرار می گیرد، آدم های عادل و ضابط را می گوید کاری ندارد کیست. اسم زراره مهم نیست، اسم محمد بن مسلم یا هر کسی. این جا مهم نیست فرمول آن مهم است. (؟؟؟)کار به این فرمول دارد این فرمول ها بعضی مربوط به سند است، بعضی مربوط به متن است، یکی خصوصیات سند را می گوید، یکی خصوصیات متن را می گوید، بعدا علم رجال مفردات را، آن (؟؟؟) جایش آدم می گذارد. می گوید زراره ثقۀٌ. یعنی عادل ضابط امامی است. محمد بن مسلم عادل ضابط امامی است، پس آن فرمول کلی که ارائه داده بود آن فرمول اینجا صادق است، پس اسم آن را بگذار صحیح. تعبیر صحیح است. یا در محتوا یا در متن آن اینجا قلب تحقق پیدا نکرده، جا به جایی نشده، خب این حدیث صحیح است، اما این یکی نه، قلب در آن است. یا (؟؟؟)به اصطلاح غیر از این متن حدیث در آن داخل شده، حالا غیر از متن حدیث می تواند حدیث دیگر باشد، کلام راوی باشد، می تواند خیلی چیزها باشد.

3: (سوال نا مفهوم)؟؟؟

1: نه اینها داخل می شوند و این تشخیص می دهد که این گونه اتفاق افتاده است. در فقه الحدیث من تشخیص دادم این اتفاق افتاده، درایه می گوید اگر این اتفاق افتاده بود اسم آن حدیث مقلوب است، حکم آن هم این است، چگونه با آن برخورد کنیم. پس بنابراین درایه الحدیث یعنی حدیث شناسی قاعده های کلی حدیث شناسی را می گوید، هر چه که مصداق شد راجع به سند بود، کار به(؟؟؟)دارد، هر چه مصداق شد کار به متن دارد، آن می شود مربوط به فقه الحدیث. تفسیر قواعد تفسیر یک متن خاص. اینها می شود فقه الحدیث،(؟؟؟) به این نکته این موارد مبانی نیستند، درایۀ الحدیث را نمی توان مبنا نمی شود مطرح کرد، بلکه در واقع در قضیه (؟؟؟) قرار می گیرد با یک تفسیر خاصی که (وقت گرفته می شود باز مفصل می گویم) . خب این تعاملی است که دانش فقه الحدیث با سایر دانشهای حدیثی یعنی درایۀ الحدیث و مصطلح الحدیث حالا به تعبیرهای مختلف، این معنا یعنی کوشش کردن برای فهم متن، در کلمات معصومین با لفظ درایه از آن یاد شده، اما منظور من از درایه، درایه مصطلح الحدیث قطعاً نیست، متاسفانه یک بنده خدایی کتاب مصطلح الحدیث نوشته بود و چون اسم کتاب را درایۀ الحدیث گذاشته بود، این احادیث را هم آورده بود، اول ما نفهمیدیم چه ربطی دارد، از باب نمونه روایتی بخوانیم. أن برید رزاق أن أبی عبدالله: قال ابو جعفر امام صادق از پدرشان نقل می کنند؛ یا بنیّ (؟؟؟)علی قدر روایتهم و معرفتهم فإنّ المعرفۀ هی الدرایۀ بالروایۀ. معرفت و شناخت همان درایت روایت است. فهم و درک البته فهم و درک با آن خصوصیت خاص برای روایت، و بالدرایات لروایات یعلو المؤمن إلی اخذ الدرجات الإیمان. آن حالت ادراک و در واقع درایتی که در شخص مؤمن به وجود می آید نسبت به روایات، یعلو المؤمن. علو پیدا می کند مؤمن درجات ایمان او، و در واقع از آن پله های ترقی ایمان را طی می کند. إنّی نظرت فی کتاب لعلیّ فوجدت فی کتاب. من در کتاب علی نظر کردم و در آن کتاب این بود؛ إن قیمۀ کل مراء و قدره معرفته أن الله تبارک و تعالی یحاسب الناس علی قدر ما آتاه من العقول فی الدار الدنیا، قیمت هر کسی و قدر هر کسی به شناخت او است. و این شناخت هست که بر اساس عقل به دست می آید، عقلی که در دار دنیا به عنوان ابزار در اختیار شخص قرار گرفته است. و باز در روایتی دارد که: حدیث (؟؟؟) خیر من ألف حدیث(؟؟؟)  و لا یکون رجل منکم فقیهاً حتی یعرف (؟؟؟) اگر یک حدیثی بفهمی خیلی بهتر است از هزار تا حدیث که فقط لغو کنی . این نکته است که صرف رعایت کردن بدون تأمل یا فهم باشد، آن فهم برای تعقل ها بر آن روایت ها ترجیح دارد. بنابراین این لفظ درایه متن در درایۀ الحدیث یعنی مصطلح الحدیث هم ندارد. این ها فقه الحدیث است. یعنی تاکید به این است که فهم حدیث داشته باشید، و در واقع واقعیات را بفهمید. خیلی به دنبال این نباشید که آمار و کمیت و کیفیت بالا برود. خب این مجموعه ای از نکاتی که راجع به دانش فقه الحدیث به عنوان تعبیر و تعریف و حد و  حدود تقریبا مشخص شود لازم بود. اما همچنانکه اشاره کردم این عنوان فقه الحدیث زیر مجموعه دارد. زیر مجموعه دانش فقه الحدیث چندین دانش دیگر دارد. یکی از آن دانشها دانش شناخت یا به تعبیری واژه شناسی احادیث است، که اصطلاحاً ما به آن می گوییم، غریب الحدیث. مفردات احادیث را چگونه می توان شناخت؟ آن خودش یک علمی شده، شاخه ای شده، کتابهای خاص خودش را دارد. دیگر در بخش فهم مقصود از حدیث اسباب ورود حدیث در جای خودش بیشتر اشاره خواهم کرد شبیه شأن نزولی که در قرآن می گوییم، اما آنجا می گویند سبب قلوب. و دیگر اختلاف الحدیث؛ خب احادیث با همدیگر احیانا در برخی موارد اختلاف دارند، چه کار باید کرد، چگونه باید فهمید که متنی که دچار معارض است و دچار مخالف است؟ که حالا این را هم عنوانا اشاره کنم طلب شما هم در جای خودش. این بحث، بحث تعارض نیست، مساوی با تعارض نیست. در برخی موارد حدیث مخالف قرینه میشود به ما کمک می کند که همین حدیث خود مان را بفهمیم و کاری ندارد که معارضه اش را حل بکنیم یا نکنیم. این مسئله دیگری است. و همچنین علم مشکل الحدیث یعنی متون احادیث بدون اینکه با حدیث دیگری گرفتار باشد اما خودش فی نفسه یا برداشت عقلی یا برخی از قواعد، ظواهر نمی سازد، جور نیست، سخت است، مشکل است، ناهموار و نا سازگار است. اینها و برخی از علوم دیگر هم هستند که به عنوان زیر مجموعه های فقه الحدیث خودشان کأن علم مستقلی را به خودشان اختصاص دادند و الآن ظهور و بروز دارند.

(چقدر وقت دارم من آقای رضایی)

3: یک ربع

1: (یک ربع وقت دارم خب الحمد الله ... ما دیگر آنها را خودمان می پرسیم) این مقدار شاید به رغم کلی با دانش فقه الحدیث، جایگاه فقه الحدیث در دانشهای حدیثی همین مقدار کفایت می کند، گرچه بحث تفصیل دارد. فقط برای اینکه من مطمئن شوم مطلب جا افتاده من یک سوال بکنم و آن سوال این است؛ الآن کتابهایی در اختیار داریم شرح الحدیث، مرآۀ العقول شرح کافی است. مرحوم ملا صالح مازندرانی شرح اصول کافی دارند. و قاضی سعید قمی شرح توحید دارد و کتب دیگر. آیا این کتابها کتابهای فقه الحدیث هستند یا نه؟ اینها را جزء کتابهای فقه الحدیث بشماریم یا نشماریم؟

2: خودش یک کتاب حدیثی به شمار می رود

1: نه من الآن کاری به... آن کتاب که شرح کتاب حدیث است کافی حدیث است، توحید حدیث است، آن که بحث نیست شرح این کتابها فقه الحدیثی است یا نیست؟

2: زیر مجموعه (؟؟؟)

1: آن که فقه را گفتم دو تا داریم اینجا به درد می خورد.

3: (؟؟؟)قواعد را به ما یاد نمی دهند فقه الحدیث (؟؟؟)

1: اسم مصدری اند. کتابهای شرح الحدیث اگر هم به آن بگویید فقه الحدیثی یعنی اسم مصدری. مثلاً مسئله های در رساله، ما  در علم فقه الحدیث به عنوان علم نگاه بکنیم قواعد یاد می گیریم. اما در این کتابهای (؟؟) آن قواعد تطبیق می شود بر این حدیث، آن حدیث و شرح می کند و تفسیر می کند. اینها اگر هم به آن بگوییم فقه الحدیث به آن عنایت است، فقه به معنای اسم مصدری بگیریم. اما به معنای مصدری یعنی خود فقاهت مثلاً بفرمایید خودمان معنای عملیات و قواعدی که مد نظر است، اینها فقه الحدیث نیستند. این را هم برای تجربه... بعد از این بحث نظری راجع به ماهیت علم و دانش فقه الحدیث اگر ما بخواهیم قواعد فقه الحدیثی را یک مروری داشته باشیم و یک جایی شروع کنیم و یک جایی هم تمام کنیم، قواعد به چه شکل است. برای فقه الحدیث ما سه مرحله داریم. منظور ما از این مراحل یعنی اینکه مسیری را باید طی بکنیم اول، دوم و سوم. در هر کدام از این مسیرها یک سری قاعده داریم قاعده های خاص آن مرحله، تا به مرحله  دیگر برسیم، در این مجموعه فراهم است. اجمالا من فهرست این سه مرحله را بگویم بعد تفسیر کنم. مرحله اول پیش نیاز فقه الحدیث است، یعنی فراهم آوردن متن اصلی مرحله دوم، تفسیر ظاهر حدیث یا قواعد تفسیر حدیث، مرحله سوم قواعد دستیابی به مقصود حقیقی است. خب حالا یکی یکی تفسیر اینها. اول مرحلۀ الاولی: بسم الله الرحمن الرحیم مرحله اول این است که ما اگر بخواهیم یک حدیثی را به لحاظ متن به تفسیر آن اقدام بکنیم یک پیش  نیاز داریم. این داخل فقه الحدیث تصادفا نیست، پیش نیاز آن است. باید این باشد و الّا مرحله دوم و سوم امکان پذیر نیست، آن پیش نیاز چیست؟ آن پیش نیاز این است که آن متنی که می خواهیم تفسیر بکنیم مطمئن بشویم دقیقاً به همین شکل آن حدیث است. در احادیث ما اتفاقاتی رخ داده که من در پرانتز یک توضیح بدهم. ببینید این را آویزه گوش بکنید فرق بین سنت و حدیث، سنت آن واقعیتی است هزار و چهار صد سال پیش به عنوان کلام معصوم از (؟؟) معصوم خارج شده، یا به عنوان فعل معصوم آن را انجام می دهد. آن الآن موجود نیست، آن سنت حجت است هیچ بحثی هم ندارد یعنی اصلا در علوم حدیث سنت نیست، آن حجت است هیچ کاری هم نمی شود کرد. بعد چیزی که اتفاق افتاده آن واقعه 1400 سال پیش به شکل حدیث در غالب حدیث با نقل راویانی که بشر عادی اند، معصوم نیستند، مثل من و شما در طول تاریخ زبان به زبان سینه به سینه کتاب به کتاب گشته، تا به دست ما رسیده این شده حدیث. حدیث ناقل سنت است، حاکی سنت است و سنت محکی است صفحه دوم (؟؟؟). سنت محکی و حدیث حاکی است. ما اصلا بحث در حوزه حدیث راجع به سنت نداریم. سنت اقسام آن چنانی به لحاظ اعتباری ندارد. قطعا سنت معتبر است، ادله کلامی هر شکل سنت را معتبر کرده، اصلاً بحث نداریم. آن چه که بحث است حدیث است. یعنی این ناقل ها، ناقل ها بشرند. این ها هیچ پدیده مقدسی نیستند، معصوم از خطا نیستند. آنها هم مثل من و شما بشرند. آنها هم اشتباه می کنند و در ذهن شان و حافظه شان خطا رخ می دهد. احیانا چشم شان بد می بیند در مقام نوشتن از یک دفتر به دفتر دیگر می خواهند منتقل کنند اشتباه کردند. مگر خودمان مدرسه نرفتیم رو نویسی نکردیم. کتاب جلویمان بوده از روی آن نوشتیم (؟؟؟) یک کلمه را اشتباهی نوشتیم، هست دیگر هیچ کس نمی تواند بگوید من (؟؟) خب آنها هم که حدیث می نویسند با همه دقت و اینها باز یک اتفاقی برایشان افتاده، این طور نیست که نیفتاده باشد، علوم حدیث دنبال این است که اینها را کشف کند، راه از بین رفتن آنها را هم یک طوری (؟؟) که اگر مثلا در ذهن کسی قلب در این حدیث رخ داده، پیدا بکند و این قلب را برطرف بکند، جا به جایی را بر طرف بکند و به متن اصلی برسد. و آنرا کشف بکند. اگر ادراج یعنی ادخال چیزی از خارج در حدیث اتفاق افتاده آنرا کشف بکند، ببیند چه قسمت کلام معصوم نیست در تفسیر است و امثال این موارد. اتفاقی که در علوم حدیث می افتد این است که این حدیث را به عنوان ناقل بررسی می کنیم. حالا این پرانتز بسته شود .

این عملکردی که در طول تاریخ محدثین و رواۀ داشتند به عنوان یک بشر، خطا کردند بدون اینکه خودشان بخواهند یا احیانا کسانی هم پیدا شدند نعوذ بالله آدم های مقرض به تعمد نه اشتباه، اشتباه اصلا لغت آن با غلط فرق می کند، اشتباه یعنی دو چیز شبیه هم، حالا در ذهن او جای هم را بگیرد. فرق با غلط دارد. اشتباه حتی عالم هم اشتباه می کند دو چیز شبیه هم در آن خطا می کند. غلط یعنی از بیخ و بن اصلا بی ربط یک چیزی می گوید و بیان می کند. لذا اشتباه را عالم هم می کند اما غلط، عالم آن را انجام نمی دهد، نباید انجام دهد. رواۀ و محدثین هم ین اتفاق ها برایشان افتاده، چون ما این ها را می بینیم باید قبل از اینکه بنشینیم به تفسیر این متن، قبل از اینکه قواعد تفسیر را اعمال بکنیم، آن متن را باید به آن دسترسی پیدا کنیم که این متن، متن است، این را می خواهم تفسیر  بکنیم. به تعبیری نه کمتر نه بیشتر، البته به حسب ظواهر. این را باید کشف بکنیم. لذا در یک مرحله باید متن اصلی را پیدا کرد، چگونه متن اصلی را پیدا کرد؟ اجمال اشاره می کنم. اگر نسخه خطی در اختیار ما است، تحقیق در مورد این نسخه، از کجا آمده، چه کسی این را نوشته، چه کسی این را بررسی کرده، برخی از کتابهای حدیثی ما، نسخه های خطی اش در اختیار بزرگانی بوده، که آن بزرگان اینها را تدریس کردند و حتی در کنار صفحات امضا کردند، که اصطلاحا بلاغات و الحاقات می گویند. بلاغات و الحاقات عزیزان خاطر شان است وقتی رسائل آنها را (؟؟؟) می خواندیم خیلی ها بودند (؟؟) شاید شما بودید و دیدید وقتی که مطلب را امروز درس را می خواندید، حاشیه می نویسید اینجا تاریخ می زدید، تاریخ فلان تا اینجا رسید درس. همین کار را قدماء ما انجام می دادند (؟؟؟) الی (؟؟) شهید ثانی کافی را تدریس کرده و نسخه خطی کافی که مرحوم شهید ثانی کنارش امضاء کرده، هر روز امضا کرده در کتابخانه آیت الله مرعشی الآن موجود است. و کتابهایی که بلاغات اعلی در آن است یعنی  قرائت شده، تدریس شده، کلمه به کلمه خوانده شده و دقت شده، اعتبار می دهد به نسخه. خب یک بحث نسخه شناسی این گونه است، بلاغات و الحاقات و امضای اعلام و اینجا مهم است. یک بحث غیر از این است. یک نسخه را اعتبارش که عرض کردیم رغم بر مقابله این نسخه با نسخ دیگر است. حالا این نسخه هم یک عالم این کار را کرده، آن عالم که معصوم نیست، شاید او هم اشتباه کرده، خب نسخه های دیگر را با این حساب می کنیم. شما رو حساب احتمال است. الآن یکی از شیوه های تصویر تایپی این است، می گویند  دو تا تایپیست هم زمان یک متن را تایپ می کنند، این دو هم زمان می زنند می دانید احتمال اینکه دقیقاً آن کلمه ای که یکی غلط می زند، همان کلمه را دیگری غلط بزند چقدر است، خیلی ضعیف است و خیلی راحت می شود اینها را شناخت که موارد خطا خیلی کم است. خب این ناسخ نوشته، آن ناسخ هم نوشته و آن ناسخ دیگر هم نوشته، چقدر احتمال دارد که چیزی که هر سه اینها با هم متوافق باشند، خلاف واقع باشد، درست است که نوشتند، چیزی که هر سه متفق است، درست است. اگر من یک چیزی گفتم، شما می گوید آقا شما فلان چیز را گفتید، یک نفر گفت، می توانم منکر بشوم، ولی وقتی پنج نفر گفتند که آقا من همین جمله را از شما نوشتم، دیگر نمی توانم منکر بشوم باید بگویم همین است خب یکی هم این است نسخه های متعدد یک کتاب. و همچنین یک حدیث در منابع مختلف، و لو این که نسخه این نیست. این حدیث را کافی این گونه آمده تفسیر کرده در کتابهای دیگر چنین و چنان و حتی در کتب اهل سنت در مواردی که حدیث مشترک باشد، اینها وقتی قرار می گیرد ما می توانیم با استفاده از اینها برسیم به اینکه متن همین است و در واقع این متن درست نقل شده، باید اولین مرحله این کار را بکنیم. شیوه شناخت را اجمالا گفتم، در این جهت آن وقت بحث درایۀ الحدیث ... انواع و اقسام اتفاقات ممکن است افتاده باشد، قلب ممکن است اتفاق بیفتد، ادراج ممکن است اتفاق افتاده باشد، خیلی چیزهای دیگر همه اینها را از این طریق باید کشف کرد . یعنی با مقابله اینها باید بفهمیم متن کامل کدام است، و بعد به تفسیر آن بپردازیم. این قسمت را من به همین مقدار اجازه دهید بسنده کنم. چون عرض کردم این پیش نیاز است و داخل در فقه الحدیث نیست، جزء قواعد نیست، یک امر دو دو تا چهار تا است، اگر به شما بگوید که این عبارت را تصحیح کن، می گویند اول برادری ات را ثابت کن، این عبارت را این شخص گفته یا نگفته، می گویند از امام خمینی فلان جمله را گفته شما تصحیح کن، بعد می گوید آقا اصلا چنین حرفی را ایشان نزده خب طبیعتا چه را تفسیر بکنیم. یا اگر حرفی زده به این شکل نگفته، خب طبیعتا اوضاع عوض خواهد شد، این یک امر مبرهن است که این امر لازمی است اما شیوه ها و راهکار هایش متعدد است عرض کردم بحث مسئله نسخه شناسی است، بحث مسئله حدیث شناسی است که چه اتفاقاتی ممکن است در حوزه حدیث افتاده باشد و چه احتمالاتی وجود دارد، من که همان مقدار را عرض کردم مرحله اول را بسنده می کنم. جلسه بعد مرحله دوم را آغاز خواهیم کرد، خدمت عزیزان اگر سوالی باشد...

3: کتابهایی که شما نوشتید بخاطر این  است که  (؟؟؟) فایده نداشته...؟

1: نه اصلاً من عادت نداشتم در کتابم چیزی بنویسم.

(صحبت گروهی)

بر محمد و آل محمد صلوات

1:بعضی هستند که سوال نمی کنند می گوییم احد الأمر یا مطلب را خیلی خیلی خوب گفته شما متوجه شدید یا اصلاً متوجه نشدید.

والسلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته

عاشورا در فقه

عاشورا در فقه

شب اربعین شهادت سالار شهیدان ابا عبدالله الحسین می‌باشد است. بحث نگاه به عاشورا و حرکت امام حسین از منظر فقهی است. نگاه ما تاریخی، کلامی، اجتماعی و سیاسی نیست بلکه نگاهی صرفاً فقهی است که نشان می‌دهد فقها با مستندات فقهی چگونه این قضیه را تحلیل کرده‌اند.

جدایی فقه و کلام و پیامد‌های معرفتی آن

جدایی فقه و کلام و پیامد‌های معرفتی آن

موضوع« جدایی فقه و کلام و پیامد های آن» نگاهیست تاریخی به جدایی دو دانش بزرگ اسلامی فقه و کلام و سیر تطور این پیوستگی و جدایی میان آن دو و پیامد‌های جدایی آن در تاریخ دانش اسلامی در حوزه معرفت دینی و این که چه آسیب‌هایی از این رهگذر برای فقه و کلام به وجود آمده است.

مطالب مرتبط

 اصول اندیشه‌های فقهی‌ـ سیاسی امام خمینی‌ره

اصول اندیشه‌های فقهی‌ـ سیاسی امام خمینی‌ره

این جلسه را که در ایام رحلت امام خمینی‌ره و نیمه خرداد یعنی آغاز انقلاب اسلامی ایران هست اختصاص به تحلیل اندیشه‌ها و آراء حضرت امام و نظریاتی که در عرصه تحلیل اندیشه‌های امام در این دوران صورت گرفته و مورد توجه جامعه اسلامی بوده قرار می‌دهیم. به عنوان مقدمه عرض می‌کنم شاید یکی از پدیده‌هایی که درباره ؟؟؟ امام قکابل انتظار بود این بود

بررسی فقهی تفاوت ضابط تصمیم‌گیری  در عرصه‌های شخصی و حکومتی

بررسی فقهی تفاوت ضابط تصمیم‌گیری در عرصه‌های شخصی و حکومتی

می دانیم که مکلف، در حوزه فقه شخصی وقتی با علم و یا دلیل معتبر مواجه می شود لازم است که بر اساس علم و یقین و یا گمان معتبر شخص خودش عمل کند. آیا در حوزه حکومتی نیز این گونه است؟ یعنی حاکم اسلامی در تصمیم گیری های کلان و عمومی که به حوزه حکومت و عرصه اجتماع مربوط است باید بر اساس یقین و اطمینان و یا گمان معتبر که برای شخص ایشان حاصل می شود عمل کند و یا ضوابط و قواعد دیگری در این عرصه وجود دارد؟ برای روشن تر شدن بحث مثال هایی را ذکر می کنم:

ررسی محدوده حریم خصوصی از منظر فقه

ررسی محدوده حریم خصوصی از منظر فقه

دین پژوهی در دوران معاصر یکی از نیازهای اساسی جوامع دینی است. پرسش های فرا روی اندیشه دینی و تحولات دنیای جدید آموزه‌های فرهنگی سنتی دینی را به چالش کشیده است. عنصر اجتهاد در عرصة فهم دین باید در دو زمینه پاسخهای مناسب به پرسشهای نوین و طرح نظریه‌های متناسب با شرایط زمان و مکان فعال‌تر شود و از مجموعه معارف دینی دفاعی منطقی و عقل مدارانه بنماید. موسسه فرهنگی فهیم در جهت ایفای این نقش فعالیت‌های خود را سامان داده است و با برگزاری جلسات علمی پاسخ