بسمه تعالی
عنوان: نقد و بررسی ترجمان وحی، اثر آیتالله صادقی تهرانی
نظریه پردازان: حجت الاسلام کوشا و آقایان دکتر مهیار و دکتر مردادی
11/3/92
ـ جناب آقای صادقی تهرانی مبارک و خجسته است خدایی که بر قلب نورانی بندهی ویژهی خود، قرآن، کتاب جدا سازندهی حق از باطل را فرو فرستاد تا برای جهانیان هشدار دهندهای باشند. با عرض سلام خدمت سروران و دوستان گرامی، پیشاپیش ضمن تبریک ایام رجب و مبعث رسول خاتم(ص)، خدمت اساتید، علما و فرهیختگان به نمایندگی از جامعه العلوم القرآن خیرمقدم عرض مینمایم و امیدوارم این جلسه که به دعوت موسسه فهیم و همت دانشمند عالیقدر حضرت آیتالله قاضیزاده در نقد کتاب گرانقدر «ترجمان وحی» مزین شده است، توفیقات لازم را کسب نماید. فقیه قرآنی آیتالله دکتر محمد صادقی تهرانی، صاحب تفسیر «الفرقان» در جایگاه عالیترین مقام اجتهاد در علوم قرآنی و از جمله نوادر دوران و شهید راه خدا بود، که با قرآن زیست، انیس و مونس آن بود و با پیشینهی بیش از نیم قرن کاوش بیشائبهی درون قرآنی برای دریافت حقایق و ظرائف کلام وحی، پس از تألیف 30 جلد تفسیر قرآن به صورت تسلسلی و 30 جلد تفسیر موضوعی قرآن و نیز تفسیر «البلاغ» که فشرده و تفسیر قرآن به قرآن بطور ترتیبی است، و «ترجمان وحی» بعنوان اولین ترجمهی تفسیری به زبان فارسی با مبنای قرآن به قرآن و همچنین در حدود 60 سال تدریس تفسیر قرآن به زبانهای عربی و فارسی در حوزههای علمیه و دانشگاههای تهران، قم، نجف، بیروت، مکه، مدینه و سوریه و پس از تألیف تعداد بسیاری کتب فقهی، اصولی، مقارنات ادیان، فلسفی، عرفانی، عقیدتی و سیاسی و در مرحلهی آخرِ تحقیقات قرآنی خویش تفسیر «ترجمان فرقان» را برای فارسیزبانان حجت و بیانی روشنگر و برای سایر تراجم پس از متن عربی قرآن، اصل و بنیادی شایسته به یادگار گذارد و روح پاکش به ملکوت اعلی و نزد پروردگار جهانیان شتافت. با توجه به روحیهی نقدپذیر علمی مرحوم پدر رحمه الله علیه، قبل از هر مطلب، بخش کوتاهی از مقدمهی معظم له در «ترجمان وحی» را که بیارتباط با جلسهی امشب نیست، شایستهی مرور میدانم. «ترجمان و بازگردان درست قرآن از ترجمهی کتابهای دیگر، چه وحیانی و چه غیر وحیانی، حتی از تفاسیر قرآن، بس دشوارتر و ظریفتر است و برای انجام آن باید مبانی زیر محقق باشد:
اول آشنایی کامل و سیر عمیق در تفسیر تسلسلی و موضوعی قرآن است.
دوم آنکه باید به گونهای شایسته و با کمال باریک بینی، حقیقت نگری و به دور از پیشفرضها و انتظارات تحمیلی، تنها بر مبنای قرآن و با استفاده از ابزار، لغات و یافتههای درونی آیات آن، بدون در نظر گرفتن عوامل بیرونی، آراء، اقوال و نظرات تحمیلی تفسیر گردد.
سوم آگاهی دقیق به زبان قرآن بر اساس تفسیر درونی و زبانی که به آن برگردان میشود. در تحقیق این مبانی تنها دانستن لغت قرآن و بازگردانش برای ارائهی معانی آن کافی نیست. در این پایه حتی مفسرین هم به سختی میتوانند از پسِ بازگردان آن برآیند، تا چه رسد به دیگران که به صرف دانستن زبان عربی و زبانی دیگر چون فارسی، به ترجمهی قرآن همت میگمارند.» پیشاپیش این مطلب را نقل کردم تا ظرافت تأمل در شیوه و موضوعات نقد این ترجمان را یادآور شوم. گمان میکنم در حوزهی نقادی این اثر شریف، اقتضاء آن است که نقد دوستان توأم با توجه به اصول پایه و مبانی تفسیر قرآن به قرآن صورت پذیرد و از حواشی اقوال و بینشهای خارج از مبانی پرهیز شود. جامعه العلوم القرآن در راستای توسعهی بیداری قرآنی، حفظ و صیانت از آثار صاحب الفرقان را بعنوان وظیفهی اخلاقی و شرعی بر عهده دارد و در این راستا از تمامی امکانات موجود مضایقهای نخواهد داشت. و در راستای حفظ امانت از هر گونه ویرایش مفهومی و یا تعویض متون اصلی، علیرغم توصیهها و اصرار برخی دوستان دور و نزدیک خودداری شده است. گمان میکنم که بهترین راه برای اعمال نظر منتقدین، حاشیه بر اثر و ابراز سلایق و سبک و سیاق معمول آن و احترام به امانت تألیف است که بدان واقف هستیم و در صیانت آن کوشا. از جمله مخالفت این مجموعه با ویرایش مفهومی ترجمان وحی است، کما اینکه نظر خاص معظم له چنین بود و ما ملزم به صیانت از آن هستیم. مع ذلک آخرین تصحیح و دستنویس آن مرحوم در ترجمان وحی اعمال شده و به زودی تقدیم جامعهی اسلامی و قرآن پژوهان عزیز میگردد. نشر معارف قرآن، این آخرین کلام وحی الهی برای ما رحمت واسعه و افتخاری گران مایه است. امید آنکه طالبان حقیقت و جویندگان طریقت از آن بهره گیرند و ما را سهیم دعای خیرشان دارند. و سلام علی عباد الله الصالحین.
ـ استاد محمد مرادی: در این نشست «ترجمان وحی» کتاب مقدس و شریف که توسط حضرت آیتالله صادق تهرانی ترجمه شده است، به بحث و بررسی گذاشته می شود. طبیعتاً نظری هم خواهد بود به پارهای از اشکالات احتمالی ترجمه و ویژگی هایی که در این ترجمه وجود دارد. در محضر اساتید معظم و معزز جناب آقای مهیار و حضرت حجت الاسلام والمسلمین کوشا هستیم و از جمع حاضر هم استفاده خواهیم کرد. در این نشست جناب آقای مهیار دربارهی ترجمهی معاصر یا زبان ترجمهی معاصر و جناب آقای کوشا دربارهی پارهای از اشکالات احتمالی این ترجمه سخن بگویند و بنده هم در عین حال که در محضر این دو عزیز و جمع محترم هستم، دربارهی یکی از ویژگیهای این ترجمه که به باور من موجب پویایی این ترجمه است، نکاتی را عرض خواهم کرد.
ـ جناب آقای مهیار: نمیدانم به چه دلیل در اینجا حضور پیدا کردم، ولی آنچه مسلم است، مربوط به زبان خواهد بود. چون بنده اگر سراغ قرآن هم آمدهام، به دلیل زبان است و اینکه نگاه تاریخی به ترجمههای قرآن داشته باشم. تحقیقات بنده هم تاریخی و هم زبانشناختی است. از این دیدگاه شاید بتوانم نکاتی را خدمت دوستان عرض کنم که ممکن است بکار بیاید.
هنوز به زبان مقدس دست پیدا نکردیم
نکتهی اول این است که در نگاه تاریخی به مسألهی ترجمه، میدانید زمانی که قوم عرب به ایران آمدند، با انگیزهی دینی آمدند. غایتاً انگیزهی دینی در کتاب مقدس قرآن شکل گرفت. نظر به اینکه آنها بر ایرانیان مسلط بودند، هیچ تغییری در قرآن نباید داده میشد، مخصوصاً اینکه اقوامی که آمده بودند، در ابتدا معتقد بودند که قرآن قدیم است و هیچ تغییر و ترجمهای نباید در آن بوجود بیاید. ما قرآن را نمیفهمیدیم و آنها هم حاضر نبودند حتی ترجمه را بپذیرند. بر این اساس شاید حدود 150 سال طول کشید تا اینکه کمکم متوجه شدند ناچار هستند تن به اجازهی ترجمهی قرآن بدهند. ولی با یک شرط، و آن اینکه قرآن نباید ترجمه شود، بلکه قرآن باید تفسیر شود. به همین دلیل است که ما تا 150 سال قبل هیچ ترجمهای از قرآن کریم نداریم. یعنی میترسیدند ترجمه کنند، اجازه هم نمیدادند. تفسیر همراه با نوعی ترجمهی لفظی شروع شد. لذا این دو عیب وجود داشت: هم باید ترجمه لفظی شود و هم باید همراه با تفسیر باشد. جالب این است که شیعیان هم از ترس همین تفکر، حاضر به ترجمهی قرآن نمیشدند. ابوالفتوح رازی همان کاری را کرد که فرضاً سورآبادی یا طبری کرد. یعنی شیعیان هم این فکر را دنبال کردند. حتی در زمانی که شیعیان در دورهی صفویه کاملاً بر ایران مسلط شده بودند، باز این اندیشه در ذهنشان وجود داشت که قرآن نباید ترجمه شود، بلکه باید تفسیر شود. شاید اولین باری که تقریباً ترجمه را میبینیم، در حدود سال 1170 باشد، که در پاکستان آن ترجمهی معروف انجام گرفت. اگر چه او هم با یک مقدار ترس شروع کرد و بعد از آن در ایران یکی دو ترجمه داریم. ترجمهی الهی قمشهای هم که کاملاً لفظی است و بعد از اوست که اولین قدمهای ترجمهی علمی و درست به وسیلهی دو نفر شکل گرفت و این دو نفر تاج سر کل مترجمین قرآن هستند. یکی آقای زینالعابدین رهنما است، گرچه ایشان نوعی ترجمه و تفسیر را بنیاد نهاد، ولی با شکل علمی شروع کرد، تا جایی که بعداً کل مترجمین معاصر هم، حتی زمانی که رودررو با این دوستان صحبت میکردم، اذعان داشتند که ترجمهی زین العابدین رهنما را بعنوان الگو قرار دادند. حتی جناب آقای خرمشاهی را هم که نگاه کنید، ساختار ظاهری قرآن ایشان هم شبیه به آن است. یعنی بالا را دو قسمت کرده است، شامل ترجمه و متن و در پایین تفسیر انجام داده است. در طی این سالها ترجمههای متعددی انجام گرفت، از جمله ترجمهای که اکنون پیش روی شما است. من بر اساس چاپ اول این ترجمه صحبت میکنم، چون چاپ دوم آن را ندیدم. اصل ماجرا بر سر یک مسأله است، ما دهها ترجمه داریم، ولی هنوز به رضایت نرسیدیم. هنوز جناب آقای کوشا در بهترین کارها میفرمایند «این باید الگویی برای ترجمههای بعدی باشد.» پس ما هنوز در ترجمه به رضایت نرسیدیم. دیگران میگویند بس است دیگر راجع به حافظ تحقیق نکنیم، اما هنوز نگفتهاند که ترجمهی قرآن بس است، چون ما هنوز در اول راه هستیم. علت آن این است که ما هنوز به زبان مقدس دست پیدا نکردیم و این مسأله اساس کار ماست. یعنی همچنانکه نثر یک مورخ باید نثر تاریخی باشد، قصه نویس باید بر اساس نثر رمان کار کند. و هر کسی نثر خود را دارد. ما باید نثر مقدس داشته باشیم که بتوانیم قرآن، نهج البلاغه، صحیفه سجادیه و آثار دیگر را بر اساس آن ترجمه کنیم. نه اینکه مرحوم شهیدی نهج البلاغه را بر اساس نثر مسجع سعدی ترجمه کند، یکی دیگر بیاید قرآن را بر اساس ذائقهی خود ترجمه کند. اینها تماماً سیاه مشق است. یعنی آنچه ترجمه تا به الان انجام شده است، جز سیاهمشق نداریم و ما هنوز به زبان مقدس در زبان فارسی دست پیدا نکردیم، اگرچه در گذشته داشتیم. در زبان پهلوی که قبل از زبان فارسی است. ولی در زبان فارسی امروز زبان مقدس نداریم و این باید کمکم حاصل شود. به همین خاطر ما باید حوزهی واژگان را قوی کنیم، ما نیاز به حوزهی واژگان وسیع داریم. اینها باید به ترتیب در متون واژگان قدیم جمعآوری شده و فرهنگ واژگان قرآنی به دست آید و ترجمههایی که انجام میشود، بر اساس آن حوزهی واژگانی صورت بگیرد. وگرنه ما پیوسته این مسأله و مشکل را خواهیم داشت که ترجمههایی انجام میشود، اما رضایت خاطری بدست نمیآید. این ترجمهها بسیار زیبا است، ولی آنچه میخواهیم نیست.
اختلافات بنیادی زیادی بین زبان عربی و فارسی وجود دارد
مسألهی بعدی این است که هر کسی آمده و گفته است «قرآن را تحتاللفظی ترجمه کنیم یا به معنا گرایش پیدا کنیم» این مشکل وجود دارد و حل شدنی نیست، چون سرشت زبان فارسی با عربیدوگانه است. در زبان شناسی این مسأله جا افتاده است که هر کسی سخن میگوید، میاندیشد و اندیشه و زبان یکی است. یعنی ما به نوعی مشکلات خود را حل میکنیم که بیان میکنیم. به همین خاطر است که در تمام دنیا زبانهای مختلف، دارای نوع زندگی و فرهنگهای مختلف هستند. پس بنابراین زبان عربی با زبان فارسی سرشتی دوگانه دارد و از دو نحله هستند: نحلهی سامی و آریایی که این دو متفاوت است. به همین خاطر اگر ما زبان فارسی را از پهلوی، فارسی میانه و تا الان دنبال کنیم، ساختار ما مشخص است. یعنی ما اول فاعل را، بعد متممها و مفعول، و بعد قید را میآوریم و آخر فعل را قرار میدهیم. اما در زبان عربی نمیتوانیم این کار را کنیم. در زبان عربی اول باید فعل را بیاوریم. در مورد قیدها نیز همین مشکل را داریم، ما در زبان فارسی هرچه قید داریم، قید جمله است، ما قیدی نداریم که جمله را تحت تأثیر قرار ندهد، ولی در مورد زبان عربی این حالت را نداریم. اختلافات سرشتی زیادی بین زبان عربی و فارسی وجود دارد که ترجمههای معاصر را خللپذیر میکند. من از این دیدگاه میتوانستم بعضی نکات را بیان کنم و بیش از این صحبت نمیکنم، چون اصل کلام با جناب استاد کوشا است، که در این زمینه تخصص دارند.
ـ جناب آقای مرادی: با تشکر از جناب آقای مهیار، البته یک دور دیگر هم در محضر ایشان خواهیم بود. من فراموش کردم عزیزان را معرفی کنم، هرچند که گمان میبرم نیازی به معرفی نداشته باشند. جناب آقای مهیار متخصص زبان و ادبیات فارسی و عضو فرهنگستان زبان هستند و تاکنون چند ترجمهی قرآن از ایشان چاپ شده است که در واقع ترجمههای کهن قرآن کریم از ابوالفتوح رازی و سورآبادی است و اخیراً هم درباره ترجمهی طبری کار میکنند که ظاهراً آماده نشر است. جناب آقای کوشا قرآنپژوه و ناقد هستند و تاکنون دهها مقاله در نقد ترجمههای گوناگون نوشتهاند، هرچند آثار دیگری هم دارند، اما شخصیت برجستهی ایشان در حوزهی ترجمه و نقد ترجمههای موجود قرآن کریم است. از محضر ایشان دربارهی ویژگیهای ترجمان وحی استفاده میکنیم و بعد هم به نقدهای ایشان گوش خواهیم سپرد.
ـ حجت الاسلام و المسلمین آقای کوشا: باید یادی از فقیه و مفسر بزرگوار، مرحوم آیتالله دکتر صادقی تهرانی داشته باشم. فقیه و مفسر بزرگوار، مرحوم آیتالله دکتر محمد صادقی تهرانی از جمله اسلامشناسان پرتلاشی است که گذشت زمان، پیشرفتهای علمی و فکری حوزوی، بویژه تقابل تفکرات سنتی با اندیشههای پویای جدید، قدر و منزلت علمی و شخصیتی ایشان را بهتر نمایان خواهد کرد. مرحوم آیتالله صادقی تهرانی عالمی جامع، محققی اندیشمند و مفسری پرتوان و اثرگذار بود. او آنچه را که دریافته بود، به زبان و قلم عرضه کرد و تمام عمر خویش را در جهاد علمی، مبارزه با طاغوت، رویارویی با متحجران و آگاهیبخشی قرآنی برای همگان بویژه برای نسل جوان در نجف، حجاز، بیروت و قم گذراند و با وجود همهی سختیها و ناملایمات، نه قلم را بر زمین گذاشت، نه کرسی تدریس را رها کرد و نه از امر به معروف و نهی از منکر باز ایستاد. این عالم بزرگ قرآنمدار هیچگاه از کتاب خدا جدا نشد و آن را به حاشیه نراند، بلکه با جد و جهد تمام، قرآن کریم را متن اصلی علوم حوزوی قرار داد. ایشان ارج و اعتبار فقه، اصول، کلام، فلسفه و حتی ادبیات عرب را به میزان ارتباط و انطباق آنها با قرآن کریم مورد ارزشگذاری قرار میداد. بارزترین ویژگی این شخصیت علمی صراحت لهجه، نشر فکر و فرهنگ قرآنی، نفاق گریزی و غلوستیزی بود. تفسیر بزرگ 30 جلدی «الفرقان» بهترین اثر ماندگار اوست و دهها اثر علمی دیگر ایشان در فقه، اصول، کلام و معارف دین گویای جامعیت علمی ایشان است.
ترجمه قرآن از ایشان با دو چاپ نسبتاً متفاوت وجود دارد که این نشست علمی برای بررسی، معرفی و نقد آن تشکیل شده است. تفسیر ایشان از جمله ترجمههای اجتهادی عصر ما به شمار میآورد که مترجم گرامی بر اساس نگاه تفسیری خویش، آن را به زبان فارسی عرضه داشته است. لذا اگر تفاوت چشمگیری از جهاتی با ترجمههای دیگر در آن دیده میشود، مربوط به نگاه خاص اجتهادی و تفسیری ایشان است. نکتههای دقیق حاکی از تدبر در قرآن و تفسیر قرآن به قرآن که در تفسیر «الفرقان» به وضوح نمایان است، تا حدودی در ترجمه فارسی ایشان نیز انعکاس یافته است. بنابراین نقاط قوت در این اثر فراوان است، اما نقاط ضعف آن بیشتر به نوع نگارش و نثر فارسی آن برمیگردد که قطعاً اگر پیش از چاپ به ویراستار اهل فن سپرده میشد، از شماری از لغزشهای نگارشی در امان میماند. نگاه انتقادی این جانب در این مقام، تنها متوجه نکاتی است که دیگر مترجمان قرآن نیز کم و بیش مبتلا به آن هستند. این نشست تقریباً صد و چهلمین نقد بنده از نقدهای کتبی و شفاهی است که درباره ترجمههای قرآن کریم از قرن چهارم تا ترجمههای بعد از انقلاب اسلامی داشتهام.
مشکلترین ترجمه، ترجمهی تطبیقی است
بنده برای این جلسه 21 مورد از نکات لازم را یادداشت کردهام که مربوط به جنبههای صرفی و نحوی، لغت شناسی و اشتقاق، لازم و متعدی، معلوم و مجهول، تشخیص مرجع ضمیر و نکات مشابه آنها میباشد. جناب استاد مهیار که انصافاً در ادب فارسی سرآمد، و دارای تألیفات بسیار ارجمندی هستند، مطالبی فرمودند که من میخواهم در تأیید مطالب ایشان چند جملهای را بیان کنم. ترجمهی قرآن کریم به مراتب از تفسیرنگاری مشکلتر است. ما 5 نوع ترجمهی تحت اللفظی، تفسیری، مضمونی، منظوم و تطبیقی داریم. مشکلترین ترجمه، ترجمهی تطبیقی است. یعنی مترجم علاوه بر اینکه باید آشنا با زبان عربی و فارسی ـ یا هر زبان دیگری که قرآن به آن ترجمه میشود ـ باشد، بایستی هنرمند نیز باشد. هنرمند در اصطلاح ترجمه قرآنی، به کسی میگویند که مسلط به علم معانی و بیان باشد و ریزهکاریهای علوم بلاغی را بداند و بتواند آن را اعمال کند. بنابراین ما دو عنصر اصلی در ترجمه قرآن داریم: عنصر اول، عنصر ادب است که شامل صرف و نحو، لغت و اشتقاق میشود. عنصر دوم، عنصر هنر است که به معنای آشنایی کامل با علوم بلاغی است، آن هم نه در حد تدریس علوم بلاغی، بلکه چنان برای او ملکه شود که به زبان و قلم او در ترجمه نمایان شود. مراد ما از هنرمندی این است. در قرآن کریم از جهت ترجمهی تطبیقی با دشواریهای زیادی روبرو هستیم. دشواری ترجمه قرآن نسبت به دیگر متون عربی بیش از آن چیزی است که در بدو امر نسبت به آن تصور میشود، زیرا در این کار مترجم با کلامی روبرو است که از جهت لفظ و محتوا، چینش کلمات و ترکیب جملات نظیری را برای آن نمیتوان یافت؛ یعنی به تمام معنا معجزه و سبک و سیاق آن آموزهی ادب و هنر و الگوی ادیبان و هنرمندان در عرصهی فصاحت و بلاغت است. به گونهای که ادبیات قرآن، فراتر از هر ادبی و هنرنمایی آن پر جلوهتر از هر هنری است. در کمترین لفظ، بیشترین معنا را دارد و در کوتاهترین جمله، پربارترین و ژرفترین مفهوم را گنجانده است. بدین ترتیب مترجمی که آگاه به علوم، فنون و راز و رمز قرآنی باشد، ظرف دانش محدود خود را در برابر کلام خدای نامحدود چنان کوچک و ناتوان میبیند که در بهت و حیرت فرو میرود که نازلترین تشبیه برای آن، گنجاندن اقیانوس در کوزه است، ولی با این همه باید گفت «آب دریا را اگر نتوان چشید، هم به قدر تشنگی باید چشید» از این جهت مترجم آگاه به فنون ادب و هنر با توجه به توسعهی زبان و تعالی اندیشه میتواند کم و بیش ترجمان چنین متن مقدسی باشد و با الهام از ظرافتها و زیباییهای آن بر ظرافت و زیبایی زبان مقصد بیافزاید که طبعاً چنین روندی در طول زمان سیر تکاملی خواهد داشت و زمینه بهرهبرداری از قرآن کریم را بیشتر و بهتر نمایان خواهد ساخت. بنده با توجه به آشنایی عمیق نسبت به ترجمههای کهن و جدید، در هیچ یک از نقدهایی که نگاشتهام، هرگز قصد تنقیص مترجمی را نداشتم، بلکه هدف من این بوده که ترجمه، قابل توجه بوده است و به گمان من باید کاملتر شود. بنده به نیت تکمیل، تمام نقدها را نوشتهام و خالصانه به مترجمان تقدیم نمودم. از این جهت ما باید قدردان وجود مترجمان عزیز و گرانقدری مثل مرحوم آیتالله دکتر صادقی باشیم که ایشان مفسری بزرگ هم بودهاند و انشاءالله توسط کسانی که خبره این فن هستند، باید در یک نشست درباره «الفرقان» ایشان صحبت کرد. من خیلی خرسندم که امسال تفسیر الفرقان ایشان به عنوان کتاب سال و بهترین تفسیر سال شناخته شد و چاپ جدید آن نیز که با ویراستارانی که در بیروت روی آن کار کردند و عرضه شده است، نسبت به چاپهای پیشین بسیار کاملتر و بهتر است. امید است که اهل نظر به این تفسیر بسیار اجتهادی و گرانقدر عصری توجه داشته باشند. البته هیچ کسی از خطا و لغزش مبرا نیست، اما ما باید نام و آثار چنین بزرگانی را که تمام عمر خویش را صرف کار قرآنی کردهاند، گرامی بداریم و به نسلهای بعدی منتقل کنیم. این مقدمهای بود که لازم دیدم خدمت شما عرض کنم.
مصادیقی از نقد ترجمه قرآن آیت الله صادقی
شاید اگر آقای دکتر صادقی حضوراً این نقدها را میشنیدند یا میدیدند، با توجه به شناخت اجمالی بنده از ایشان، قطعاً نسبت به آنها پاسخی داشتند. امیدوارم شاگردان مبرز ایشان اگر نسبت به نکات ما نقدی دارند، در همین جلسه بیان دارند.
نکته اول در سوره اعراف، آیهی 156 است که در آن جمله «انا هدنا الیک»[1] است. ایشان ترجمه فرمودند «ما همواره به سوی تو رهنمون شدیم.» در حالیکه کلمه «هُدنا» از هدی حدوث است نه از هدی ـ یهدی. آقای خرمشاهی بر این نقدی داشتند و جواب آقای دکتر صادقی به ایشان این بود که «هُدنا ماضی مجهول است؛ یعنی راهنمایی شدیم» و بعد ایشان هدیتَ، هدیتُ، هدینا را بیان کردند و گفتند که «هدنا مخفف هدینا است.» این یک ادعا است و بنده هر چقدر گشتم دلیلی بر اثبات چنین ادعایی در کتب ادبی نیافتم که «هدینا» مخفف و تبدیل به هدنا شود و این صرف نظر از ارتباط معنایی این جمله، با ما قبل و ما بعد آن است. بنابراین ترجمهی دقیق «انا هدنا الیک» که ایشان آن را به «ما همواره به سوی تو رهنمون شدیم» ترجمه کردند، این است که «ما به سوی تو برگشتیم» هدی به معنای برگشتن است و این با سیاق آیه و ما قبل و ما بعد آن سازگار است.
نکته دیگری که ایشان تا آخرین لحظات دست از آن برنداشتند، این است که ایشان میپنداشتد تمام باب افعال در هر جا متعدی است. در حالیکه گاهی باب افعال لازم است و باب افعال در همه جا متعدی نیست. ایشان «قد افلح المومنون»[2] را به «مومنان بیگمان خودشان و دیگران را رستگار کردند.» ترجمه کردهاند، البته خودشان و دیگران را در پرانتز گذاشتند؛ یعنی «قد افلح المومنون» را «رستگار کردند» ترجمه کردهاند. درست است که باب افعال در بیشتر موارد برای تعدی است، اما «اصبح زید» در باب افعال است، اما چگونه میتوان آن را متعدی کرد؟ «زید صبح کرد» این لازم است. «اغد البعیر» شتر غده درآورد. آیا میتوان گفت شتر غده درآوراند؟ در اینجا «اغد» باب افعال است، ولی در عین حال معنای لازم میدهد. ما کلمات زیادی داریم که در باب افعال است، ولی معنای لازم دارند که آقای خرمشاهی هم در نقد خود به آنها اشاره کردهاند. به هرحال این نکتهای بود که کسی جز ایشان به آن قائل نشدهاند.
نکتهی دیگر آیهی 69 سوره یاسین «ان هو الا ذکر و قرآن مبین»[3] است. ایشان در ترجمهی آن نوشتهاند «این پیامبر(ص) خود جز یادواره و قرآنی روشنگر نیست.» یعنی قرآن و ذکر را خود پیامبر(ص) دانستهاند و در توضیح آن نوشتند که «در اینجا رسول گرامی(ص) به عنوان ذکر و قرآنی بیانگر خوانده شده است، زیرا تمام وجوه رسالت ایشان، تجسم تمامی قرآن بوده است. اگر چه خود از ثقل اصغر بوده، ولی بر محور ثقل اکبر نیز هر دو ثقل را در برداشته است.» و در جواب آقای خرمشاهی نوشتند «پیامبر(ص) خود تجسم قرآن است و قرآن هم تجسم پیامبر(ص) است. پیامبر(ص) یا عین قرآن است و یا غیر قرآن. پیامبر(ص) با اضافهی خود به قرآن، مجموعه الثقلین است.» در صورتی که اولاً لفظ قرآن در این کتاب آسمانی، برای تک تک یا مجموعهی آیات وضع شده و برای شخص پیامبر(ص) وضع نشده است. اطلاق قرآن به شخص پیامبر(ص) که گیرنده آیات است، امری بسیار قریب است که ایشان به آن قائل هستند. ثانیاً چنین ادعایی با مفهوم و سیاق خود این آیه در سورهی یاسین ناسازگار است، چون آیه میفرماید «و ما علمناه الشعر و ما ینبغی له ان هو الا ذکر و قرآن مبین» «ما او را شعر نیاموختهایم و شایسته او هم نیست، آن کتاب جز پندنامه و قرآنی روشنگر نیست.» چون عدهای از کفار و مشرکین قرآن را شعر میدانستند، این آیه نازل شد تا ادعای آنها را نادرست اعلام کند و بگوید این کتاب اصلاً از نوع شعر نیست و شعر و شاعری هم زیبندهی پیامبر(ص) نیست. چون مدار و محور شعر، خیال پردازی است و شعر بر خیال استوار است. در صورتی که این کتاب مشتمل بر پند و یاد خدا و کتابی خواندنی است و به حقایق ملموس و محسوس اشاره و به روشنگری میپردازد. این 3 نکته بود که فعلاً خدمت شما عرض کردم.
ـ جناب آقای مرادی: نکتهای که در مورد این ترجمه یا ترجمان وحی بنظر من میرسد، این است که اولاً این ترجمه ویژگیهایی دارد که شاید دیگر ترجمههای قرآن از آن برخوردار نباشند. بسیاری از ترجمههای قرآن را کسانی نوشتند که مفسر نبودند و به درستی از تفسیر آگاهی نداشتند، ولی این ترجمه محصول قلم یک مفسر است که چندین دوره تفسیر نوشته و درس داده است. کسی که مفسر است و به فراز و فرودهای معنا و تفسیر متن آگاهی دارد، طبیعتاً ترجمهای مناسب تفسیر متن بوجود خواهد آورد. فرزند جناب آقای دکتر صادقی در آغاز جلسه اشارهای به مبانی ترجمهی ایشان داشتند و خود ایشان در موخره ترجمهی خود آنها را یادآوری کردند. لذا کسانی که علاقهمند هستند، میتوانند به آن موخره مراجعه کنند، اما چون فرصت کم است، نمیخواهم به آنها بپردازم.
ترجمه قرآن آیت الله تهرانی پاسخ به شبهات گوناگون است
نکتهای که بنظرم میرسد در این ترجمه لازم است به آن توجه شود، نوعی پویایی ترجمه است یا به تعبیر دقیقتر، پویایی متنی است که نویسنده یا مترجم پدید آورده است. منظور از پویایی ترجمه، ناظر بودن ترجمه به شبهههای کلامی، فقهی و دیدگاههای فقهی مترجم، تصحیح پارهای از اندیشههایی است که احیاناً مفسران، فقیهان، متکلمان و تاریخنویسان داشتند و ایشان تلاش کرده است که ترجمه را با توجه به آنچه که در زمان وی روی داده و با آن درگیر بوده است، شبهات و سوالاتی که وجود داشته است، سامان دهد. طبیعتاً کمتر مترجمی است که چنین دغدغهای را داشته باشد. از آغاز وقتی این ترجمه را شروع به خواندن میکنید، کمتر میتوان نکتهی جدیدی را پیدا نکرد که ایشان در صدد طرح باور و نظریهای از سوی خود یا در رد و نقد پارهای از مطالبی هستند که در میان اندیشمندان، نویسندگان و حتی فقیهان رایج سنتی رواج دارد و زبان به زبان میگردد و در کتابها نوشته میشود و این نکتهی بسیار مهمی است. برای اینکه این مسئله یک مقدار روشنتر شود و با مشکلات کار بیشتر آشنا شویم، بحث را اصولی فقهی مطرح میکنم.
مشکل ترجمه قرآن این است که یا باید به متن وفادار ماند و یا متن زیبایی پدید آورد
نکته این است که مترجمان همواره بین دو چیز در دّوّران هستند، مشکل بسیاری از مترجمانی که اهل ترجمه هستند و میفهمند ترجمه چیست، این است که آیا باید به متن وفادار بمانند و یا یک متن زیبایی را پدید بیاورند که برای خوانندگانشان جذاب شود؟ نه زیبا، بلکه لزوماً برای خوانندگانشان جذابیت محتوایی هم داشته باشد؛ یعنی وقتی ترجمه را میخوانند، احساس کنند با ترجمه خو میگیرند و میتوانند مشکلات خود را با ترجمه حل کنند. پارهای از مشکلات و شبهات احیاناً در متن میتواند مطرح باشد و به گونهای مطرح شده که در ذهن خواننده است یا در فضایی است که خواننده در آن فضا قرار دارد. بنابراین مترجم بین وفاداری به متن و از سوی دیگر زیباسازی متن و قابل هضم کردن آن مشکل جدی دارند. غالباً مترجمان در جمع کردن بین این دو صورت ترجمه، ناتوان هستند. یک ضرب المثل فرانسوی دربارهی ترجمه وجود دارد که شاید یک مقدار دور از شأن این جلسه باشد، ولی بنظرم برای تقریب به ذهن نکتهی جالبی است و آن این است که ترجمه مانند خانمها میماند، اگر زیبا باشند، وفادار نیستند و اگر وفادار باشند، زیبا نیستند. اصولاً ترجمهها با این مشکل مواجه هستند. خیلی از مترجمان تلاش میکنند تا یک متن زیبای خواندنی پدید بیاورند، اما نمیتوانند وفادار به متن باشند. برای نمونه عرض میکنم؛ مثلاً ترجمهی مرحوم دکتر شهیدی انصافاً یک ترجمه ادبی است، اما ایشان در خیلی از جاها به ناچار بخشهایی از زبان عربی را ترجمه نکرده یا بگونهای ترجمه کرده است که به صورت یک متن فاخر فارسی دربیاورد، تا اینکه گویایی لازم را داشته باشد یا انتقال دهندهی دقیق متن نهجالبلاغه باشد. به عبارت دیگر آیا ما باید بدنبال مراد استعمالی ماتن باشیم یا مراد جدی او؟ اگر دنبال مراد جدی نویسنده باشیم، لوازم خیلی زیادی دارد، در نتیجه مترجم باید کاوشهای بسیار گستردهای را به عمل بیاورد تا مراد جدی ماتن را بدست بیاوریم و این کار بسیار شاق و دشواری است، اما اگر قرار باشد مراد استعمالی گوینده را مد نظر داشته باشیم، سراغ لغتها، ساختار زبانی و سیاق کلام میرود. آنچه که از ظاهر یک متن بدست میآید، چیزی است که کلمات گویای آن هستند، اما اینکه در ورای این کلمات، چه نکتهها و معناهایی نهفته است، خیلی از مترجمان مسئولیت این کار را برعهده نمیگیرند و میگویند کار مترجم این نیست که از لابلای متون مراد جدی گوینده را هم بدست بیاورد. جمع بین مراد جدی و استعمالی، کار دشواری خواهد بود. این یک معضلی است که همواره هم در تفسیر و هم در دورانهای کهن وجود داشته است. در واقع کسانی که به تأویل متن روی آوردهاند و گاهی از آغاز تا پایان کتاب خدا را تحلیل کردند و هیچگاه به ظاهر الفاظ بسنده نکردند، در پی یافتن حقایق معنا بودهاند. اینها هم دارای رتبههای متفاوتی هستند: گاهی مترجمان و مفسران اصلاً معناگرا هستند و در پی یافتن باطن متن هستند که کار بسیار شاقی است و قاعدتاً با رویکرد ذوقی و با ذائقهی مترجمان و مفسران صورت میگیرد. گاهی چنین نیست و به تعبیری گاهی ترجمه و تفسیر یا به تعبیر دقیقتر تأویل، تأویل اصولی است. تأویل اصولی یعنی گذر از ظاهر متن و یافتن معنای جدیدی برای متن. مفسر یا مترجم احساس میکند که ظاهر متن نمیتواند مراد جدی گوینده باشد، پس باید گوینده یا نویسنده معنای دیگری را قصد کرده باشد، از این رو در خیلی از جاها هم مفسران و هم مترجمان به ظاهر الفاظ بسنده نمیکنند و سراغ معنایی میروند که تقربیاً بتواند با متن سازگارتر باشد، هر چند که ممکن است یک مقدار خارج از قاعده باشد. این کار هم در فقه و هم در تفسیر و حدیث فراوان اتفاق افتاده و میافتد. خیلی از الفاظ را داریم که واقعاً بخش قابل توجه یا به تعبیری اکثریت قریب به اتفاق عالمان اسلامی نظر و ظاهر آنها را نمیپسندند و معتقد هستند که ظاهر آنها مراد نیست؛ مثلاً در میان مفسران چند نفر را میتوان پیدا کرد که « وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَة إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ»[4] را دقیقاً به معنای ظاهری آن معنا کرده و گفته باشند که در روز قیامت یا در دنیا چهرههایی شاداب وجود دارند که به خداوند نگاه میکنند؟ یا به تعبیر جناب صادقی نگرانِ وجود خداوند هستند؟ نگاه کننده یا نگران اسم مصدر یا مصدر فعل نگاه کردن است. این معنای ظاهری را نمیپسندند و لاجرم تأویل میکنند، شاید در میان مفسران یک درصد هم پیدا نکنید که آنها خود را به ظاهر متن موظف بدانند. از این رو به سمت تأویل میروند. این تأویل برای چه صورت میگیرد؟ فکر میکنند که مراد گوینده مراد استعمالی نیست، بلکه یک مراد جدی دارد که باید آن کشف شود. این مراد جدی چگونه بوجود میآید؟ مثلاً یک سری باورها در جای دیگری بدست آمده است، در علم کلام یا آیات دیگر قرآن کریم یک باورهایی شکل گرفته است، لذا یک متن را با باورهای دیگرشان سازگار میکنند. فکر میکنند که یک سازمان و نظام فکری برای آنها تأسیس شده است که ظاهر پارهای از آیات قرآن کریم با آن سازمان سازگار نیست، از این رو لاجرم باید این بخش از آیات را هم با آن نظام فکری سازگارتر کنند. یا نه، پارهای از واژگان را از معنای خاص خود خارج کنند. درواقع اعمال خصوصیت میکنند و گسترهی معنایی بیشتری به واژگان و عبارات میدهند و دایرهی معنا را وسیع میکنند تا بتوانند از گسترهی معنایی آیات استفاده کنند و متن موردنظر خود را ترجمه و تفسیر کنند. گاهی هم نه، واقع این است که ویرایش فرهنگی در متن صورت میگیرد؛ یعنی احساس میکنند که نباید چنین متنی اتفاق افتاده باشد و خداوند چنین چیزی را گفته باشد. نظر بر این دارند که این کلمات و الفاظ ساخته و پرداختهی ذهن پیامبر(ص) پس از دریافت وحی بوده است. کسانی بر آن هستند که باید این ساخته و پرداختهی ذهن پیامبر(ص) را ویرایش کنیم و بگوییم که پیامبر(ص) در فلان جا به فلان منظور فلان حرف را زده است، لذا بگویم منظور خداوند چیز دیگری بوده است و این متن نمیتواند منظور اصلی خداوند باشد. مترجم و مفسر یکی از این سه راه را انتخاب میکند تا از ظاهر متن عدول کند یا پارهای از پرسشها را پاسخ دهد و ظاهر را ملاک قرار ندهد.
ترجمه دکتر صادقی ناظر به بسیاری از مسائل روزگار است
مرحوم آقای دکتر صادقی یک ترجمهای را پدید آوردهاند که ناظر به بسیاری از مسائل روزگار خودشان است و جاهایی ناگزیر از ظاهر متن عدول کردند و در جاهایی نیز از ظاهر متن عدول نکردند، اما در توضیحات و پاورقیهای فراوانی که برای این ترجمه نوشتهاند، توضیح دادند و توجیه کردند که ظاهر این متن میتواند گویای چه چیزی باشد. من چند مورد را برای شما میخوانم تا ببینید که نگاه ایشان در ترجمه چگونه بوده است. عرض کردم که ایشان یک ترجمهی پویا پدید آوردهاند. طبیعتاً ترجمهی پویا میتواند یک امتیاز فوق العاده باشد، چون مترجم یک ذهن فعال دارد که ناظر به یافتههای جدید دروان خود و حتی گذشتهها است. از طرفی گاهی میتواند یک آسیب جدی را هم پدید آورد، وقتی مترجم و مفسر در صدد توجیه آیات قرآن کریم و عدول از ظاهر آنها است، ممکن است به هیچ وجه منظور ماتن و قرآن کریم را کشف نکند و از خود چیزی را پدید بیاورد که با متن سازگار نباشد. من برای نمونه در بخش آسیب مایل هستم به تفسیر و ترجمهی گروه فرقان که قاعدتاً همهی دوستان با آن آشنا هستند، اشاره کنم. این گروه در سال 1355 در تهران توسط یک طلبهای بوجود آمد و بعد هم فجایعی را به خاطر عدول از ظاهر الفاظ پدید آورد. من چند نکته را که آن گروه برای خود ملاک قرار داده بودند و از ظاهر متن عدول میکردند، عرض میکنم تا به آسیب این نوع نگاه در ترجمه و تفسیر پی ببریم. البته کاری که مرحوم آقای دکتر صادقی انجام دادند، با توجه به اینکه ایشان یک فقیه جامع الشرایط و یک مفسر تمام عیار بودند و چندین تفسیر نوشتهاند، با کار آنها اصلاً قابل قیاس نیست و من صرفاً برای تقریب به ذهن این یادآوری را خواهم داشت: مثلاً آنها نوشتهاند «ما سعی کردیم از آیات قرآن پیش برویم، نه اینکه بر اساس برداشت و پیشداوریهای خودمان به این آیات برسیم. اگر روش این باشد که اول پیشداوری و تصوراتی در ذهن داشته باشیم و بر اساس همان تصورات به آیات قرآنی رجوع کنیم، طبیعی است که چیزی جز تصورات خودمان نمیتوانیم از قرآن دریابیم.» این ملاک را خودشان میدهند، بعد میگویند «حالا سراغ متن برویم و ببینیم پایداری به این مبنا در این تفسیر بوده است یا نه؟» میگویند «بطور کلی مفسر قرآن در نظام استعمالی علاوه بر شرایط فوق کوهی از سواد فلسفه، منطق، حکمت، کلام، فقه، اصول و صرف که سنگینی آنها او را آزار خواهد داده و از میانِ تنها به تنهایی بکشاند.» این را به طنز میگویند و تعریض میزنند به کسانی که به متن بسیار پایدار هستند و از متن عدول نمیکنند. و در جایی مینویسند «تفسیر مفسر باید به سان اندیشه و تفسیر امام باشد و بر مبنای آموزشها و اعمال او شکل گرفته باشد.» سرانجام در جاهای مختلفی از این تفسیر مینویسند «اکنون که این معانی را دریافتید، باید بدانید که تنها با دید انقلابی و بر اساس ایدئولوژی و طرز فکر حزب خداوند میتوان به قرآن نگریست و حقایق آن را دریافت و از اینجا روشن میشود که ارزش تفسیر امام هم بر مبنای همان دید انقلابی است.» در جاهای زیادی از این تفسیر مدام تأکید میکنند که خدا خود یک شخص انقلابی است و لذا باید از آن منظر قرآن را نگاه کنیم.
شما در جابجای این تفسیر و ترجمه میبینید که نگاه مارکسیستی و انقلابیگری کاملاً خود را نشان میدهد و این از آسیبهای گذشت ناپذیر یک تفسیر است که بخواهد خود را عصری و ناظر به وقایع و رویدادهای زمان خود کند و سر از ناکجاآباد درآورد. من در فرصت بعدی نمونههای فراوانی از تفسیر مرحوم آیتالله صادقی را خدمت شما خواهم خواند که ناظر به مباحث کلامی، فقهی، اخلاقی، تاریخی و حتی مباحث علمی است. چون قرار است که از نظرات دوستان و آقایان سرمدی و ایازی هم استفاده کنیم، اجازه دهید یک دور مختصری بزنیم و بعد برگردیم و از محضر اساتید استفاده کنیم.
دیدگاههای صاحب نظران حاضر در جلسه
جناب آقای سرمدی
ـ چند مورد از ترجمهی مرحوم آقای دکتر صادقی تهرانی به نظر بنده آمد، که شاید جزء نقطه نظرات جناب آقای کوشا هم باشد. من این را بدون شائبه عرض میکنم، ما در ترجمهی قرآن نباید رنگ مذهبی به آن بزنیم؛ یعنی از دیدگاه مذهبی و فرقهای نباید به قرآن نگاه کرد. قرآن کلامی برای همهی مسلمین است. ممکن است در تطبیق، گاهی مطابقت دهیم و فلان آیه را با فلان امام معصوم یا شخصیت دینی تطابق دهیم، ولی بسیاری از مترجمین ما متأسفانه این کار را در ترجمهی ذیل آیه انجام دادند و این اشتباه مدام جلو آمده و تکرار شده است. در مورد آیهی 43 سورهی بقره مترجمین دیگر همان کاری را کردند که مرحوم دکتر صادقی کردند و تطابق زدند. میفرماید «وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ ارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعين»[5] این را به چه کسانی میگوید؟ در بالا میگوید «یا بنی اسرائیل»[6] و بعد اینجا ترجمه شده است «نماز به جا آورید، زکات بدهید و رکوع کنید» بعد در پاورقی توضیح داده است «منظور، نماز جماعت است» آیا به یهود اینطور گفته شده است یا نه؟ اینجا «و ارکعوا مع الراکعین» بعد از «اقیموا الصلاه» آمده است، وقتی گفت «اقیموا الصلاه» نماز با همهی قیام، رکوع، سجود، تشهد و سلام آن تمام شده است. «و اتوا الزکاه و رکعوا مع الراکعین» زکات بدهید و خضوع کنید و با میل و رغبت این کار را بکنید. زکات بحث اقتصادی است، و به این آسانی نیست، برای خیلیها مسألهی پرداخت زکات خیلی سخت بوده و در قدیم هم بوده است. در مذهب یهود و مسیحیت هم داریم، «وَ أَوْصاني بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا»[7] پس در شریعت عیسی و موسی هم زکات بوده است. ولی این زکات معمولاً همواره با میل و رغبت نبود. آیه «و ارکعوا مع الراکعین» چه جایی دارد؟ مبنای ترجمهی قرآن، ترجمهی قرآن به قرآن است، آیات قرآن با آیات دیگر مقایسه شود، حالا اگر در تأیید و راستای هم هستند یا در تضاد با هم. خدواند در آیهی 54 سورهی توبه در مورد منافقین میفرماید «ولایأتون الصلوه»[8] چون اقامهی نماز برای مؤمنین است، برای نماز حاضر نمیشوند، «ولا یأتون الصلوه الا وهم کسالی» به نماز نمیآیند مگر در حال کسالت «و لا ینفقون الا و هم کارهون»[9] انفاق نمیکنند و زکات نمیدهند، مگر با حال کراهت. ولی مؤمنین چه؟ حالا شیعه بگوید این در تصدیق و تطبیق عمل امام علی(ع) است. بله، ولی دقیقاً در قرآن مقابل دارد، در آیهی 55 مائده میفرماید «انما ولیکم الله و رسوله و الذین امنوا الذین یقیمون الصلوه و یوتون الزکاه و هم راکعون»[10] چون بالای همین آیات میفرماید «یا ایها الذین امنوا لا تتخذوا الیهود و النصری»[11] یهود و نصاری را اولیا نگیرید، آنها دوست شما نیستند، دوست شما مؤمنین هستند، «الذین یقیمون الصلوه و یوتون الزکاه و هم راکعون». این حال «یقیمون الصلوه» است یا حال «یوتون الزکاه»؟ «یقیمون الصلوه» با تمام زوایا و قواعد خود تمام شد، «یوتون الزکاه و هم راکعون» زکات میدهند در حالیکه خاضعاند، مثل منافقین با کراهت نمیدهد «و لا ینفقون الا و هم کارهون». همانطور که در «و ارکعوا مع الراکعین» رکوع را رکوع نماز ترجمه کردیم، اینجا رکوع را نمیتوان رکوع نماز ترجمه کرد. آیهی 55 سوره مائده را جناب آقای طاهری قزوینی، خرمشاهی و فولادوند درست ترجمه کرده است.
در آیهی 115 سورهی بقره میفرماید «و لله المشرق و المغرب فایتما تولوا فثم وجه الله ان الله واسع علیم»[12] در تمام قرآن همه جا «واسع علیم» همه جا گشایشگر است، الا این یک مورد، چون مسألهی تکوین و ذات خداست. همه در این قسمت نوشتند گشایشگر دانا. در حالیکه اصل معنی آن چیست؟ «و لله المشرق و المغرب فایتما تولوا فثم وجه الله ان الله واسع علیم» خدا گسترده وجود دانا است. مرحوم استاد نیز این را به معنای گشایشگر گرفتهاند.
در آیهی 47 سورهی مریم میفرماید «قال سلام علیک»[13] اکثراً به اشتباه نوشتند درود و سلام بر تو باد. پدر بتپرست حضرت ابراهیم ایشان را میراند، «لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ وَ اهْجُرْني مَلِيًّا»[14] برو که این مدت تو را نبینم. حضرت ابراهیم هم در جواب او میفرمایند درود و سلام بر تو؟ اینجا آقای قزوینی این را درست ترجمه کردند و گفتند «تو را به سلامت». اما آقای خرمشاهی و فولادوند و همچنین مرحوم استاد ترجمه کردند سلام و درود بر تو. این مثل سلام نماز است، السلام علیکم و رحمه الله، خداحافظی نماز است. عربها موقعی که میخواهند از هم جدا شوند، میگویند السلام علیکم و رحمه الله و برکاته. زبان مقصد و زبان مرجع اینجا است. عرب به خداحافظی، سلام علیکم دارد. پس ابراهیم هم گفته است سلام علیک؛ یعنی بدرود. ولی استاد ترجمه کردند سلام و درود بر تو.
در آیهی 103 صافات میفرماید «و تله للجبین»[15] من در ترجمههای مختلف قرآن دیدم که اشتباه کردند، الا آقای خرمشاهی که درست نوشتهاند «او را بر گونهاش به خاک افکند». چون کسی که میخواهد سر کسی را ببرد و او را ذبح کند، با پیشانی او را به خاک نمیاندازد و از پشت گردن ببرد، «فلما اسلما و تله للجبین»، «جبین» را پیشانی ترجمه کردند. در صورتی که درست این است: او را بر گونهاش خواباند، تا گلوی او را ببرد. آقای خرمشاهی دقت کردهاند و بر گونهاش نوشتهاند.
در آیهی 47 ذاریات میفرماید «وَ السَّماءَ بَنَيْناها بِأَيْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُون»[16] بسیاری از مترجمین میخواستند مسألهی بادکنکی فیزیکدانان غربی را نشان دهند و بگویند چنین چیزی هم در قرآن بیان شده است. گفتهاند «و انا لموسعون» مال گسترشدهندگان است. در حالیکه اینجا «لموسعون» مانند «عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُه»[17] «و انا لموسعون» یعنی «و انا لقادرون» ولی اینجا به معنای گسترش دهندهی جهان هستی آمده است.
ـ جناب آقای زمانی: همانطور که جناب آقای مرادی فرمودند، بیشتر جنبهی گویا بودن ترجمه مدنظر دکتر صادقی بوده است، تا روانسازی خود قرآن. اما نکاتی که جناب آقای کوشا فرمودند، و بحق دقت نظر خیلی خوبی هم داشتند، یکی بحث «مفلحوا» است که مرحوم آقای صادقی آن را بعنوان فعل متعدی گرفته بود. شاید بر همان مبنایی است که ترجمهی لفظی را قبول دارند و گذشته از آن، مبنای دیگری که مرحوم صادقی دارند، این است که حتی الامکان اگر آیهای احتمالات عدیدهای دارد، این احتمالات بررسی شود و احتمالات خطا کنار گذاشته شود و آن احتمالی که قطعی است را بیاورند. اینکه «مفلحوا» از باب افعال است، اصل اولیه این است که خود معنای اصلی آن باید بیاید. حالا اگر بین اینها جمع شود که هم متعدی و هم لازم باشند، هر دو را در جایی که امکان داشته باشد، میآورند.
اما در بحث دوم که آیهی 69 سوره یاسین را مطرح کردید، نکتهای وجود دارد در خود همین بحث که آیا نفس شخص پیامبر(ص) قرآن و ذکر است یا نه؟ من همهی ترجمهها را برای این آیه دیدم، هیچ کدام از ترجمهها قرآن و ذکر را نفس پیامبر(ص) نمیدانند. برخی آن را خود متن آیات قرآن، آیهای از قرآن، کتاب آسمانی و انواع و اقسام بیانها میدانند. ولی زمانی که به مرجع ضمیر دقت میکنیم «ان هو الا ذکر و قرآن مبین»[18] "هو" به چه کسی بر میگردد؟ زمانی که مرجع ضمیر را جستجو میکنیم، هیچ چیز جز خود نفس پیامبر را نمیبینیم. «و ما علمنه الشعر و ما ینبغی له ان هو الا ذکر و قرآن مبین لینذر من کان حیا و یحق القول علی الکافرین»[19] "لینذر" هم میتواند نفس پیامبر(ص) باشد و هم قرآن. اجتماع این دو در دیدگاه آقای صادقی محال نیست؛ یعنی هم خود قرآن میتواند انذار کند و هم نفس پیامبر(ص). «و ما ینبغی له» به چه کسی برمیگردد؟ «و ما علمنه الشعر و ما ینبغی له» مرجع ضمیر به چه کسی برمیگردد؟ یک تذکری را هم بطور اجمالی به بحث آقای سرمدی دارم و آن گویا بودن است و اینکه در تفسیر از متن قرآن خارج نشویم. در واقع همان نکتهای که آقای مرادی فرمودند که با پیش فرضهایی که از مباحث دیگر داریم، به قرآن مراجعه نکنیم.
جناب آقای صادقی
ـ من یک صحبتی با آقای کوشا دارم. ایشان مسائل تفسیری و ترجمهای را به خوبی مورد بررسی قرار دادند. ایشان نکته بسیار جالبی فرمودند که این ترجمه، ترجمهی اجتهادی است. 4-3 موضوعی که ایشان فرمودند، از این حیطه خارج شده است؛ یعنی آن مبنایی که ایشان قبول داشتند که این ترجمه، ترجمهی اجتهادی است. همانطور که جناب آقای مرادی بیان کردند، این ترجمه بعد از تفسیر 30 جلدی الفرقان است و حدود 60 سال از سن ایشان در این حوزهی کاری گذشت و توانستند آن را به تألیف برسانند. من 25 سال در درس ایشان بودم، هر تفسیری که برای آیهای انجام میدادند، با شاگردان خود از جمله آقای زمانی بحث و مشورت میکردند و خود آیات را به گونهای بحث میکردند که به صورت سؤالی باشد و آن را مورد بررسی قرار میدادند. این ترجمه بعد از اینکه کل تفسیر الفرقان بصورت مسلسل، آیه به آیه و حتی بصورت موضوعی بیان شده است، بصورت ترجمه اجتهادی کار شده است و این کار توسط یک مفسر انجام شده است. ما اگر میخواهیم در مقامی باشیم که ایرادی بگیریم، باید از نقطه نظر ترجمهی اجتهادی، به نکته نظرات ریز هم تکیه داشته باشیم.
جناب آقای اسلامی
ـ استاد صادقی میفرمودند که باید به آیه نگاه و در آن دقت کرد. با توجه با آیات قبل و بعد و آیات همخانواده، تفسیر شود. استاد پیشداوری مخالف و موافق نداشتند. ایشان متفکر بودند و از پیش خودشان صحبتی نمیکردند. مثلاً در آن نکتهای که آقای مرادی فرمودند «الی ربها ناظره»[20]، چرا نفرمود «الی الهها ناظره»؟ از همین «رب» میفهمیم که خدا عنایت دارد؛ یعنی «الی ربوبیتها ناظره» خدا که دیدنی نیست. در برزخ و بخصوص در قیامت که حیات اصلی است، انسانها با همین چشم ظاهری به ربوبیت رب یعنی به باغات، بهشت مادی و معنوی که خدا ساخته است، نگاه میکنند. یا در قضیهی حضرت موسی و ماجرای گوسالهی سامری برخی میگویند «سامری یک مقدار از خاک رد پای حضرت جبرئیل را برداشت و در گلوی آن گوسالهی ساختگی ریخت و از این طریق از آن صدا درآمد» ولی استاد میفرمایند «جبرئیل حتی برای خیلی از انسانهای خوب هم دیده نمیشود و لذا برای سامری که اصلاً دیده نمیشود.» یا به تعبیر من حضرت جبرئیل مثل ماشین گرد و خاک نمیکند و رد پای او مشخص نیست تا سامری خاکی بردارد. جبرئیل یا حضرت موسی فرمود «فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ»[21] یعنی من از اثر رسالتی رسول یک مقدار برداشتم. آن خاک نبود. پس چه چیزی بود؟ اولین دعوت او چه بود؟ دعوت به خداپرستی. سامری مغلطه کرد و از سخنان حضرت موسی دربارهی توحید و خداشناسی استفاده کرد؛ یعنی آثار دعوتی رسالت رسول را گرفت و مغلطه کرد و آنها هم که سابقه و زمینهی بتپرستی داشتند، توسط سامری گمراه شدند. استاد در تفسیر این آیه از خود آیات استفاده میکرد و از پیش خود چیزی نمیگفت.
آیا خدا تابع عربها است؟ من به کشورهای عربی رفتم، وقتی میخواهند بروند، میگویند السلام علیک. یک نفر که ندیده بود، خندهاش گرفت و گفت «انسان زمانی که میخواهد بیاید، سلام میکند، نه زمانی که میخواهد برود!» آیا خدا مقلد بندگانش است؟ جبین به چه معنا است؟ آیا به گونه، جبین میگویند یا به پیشانی؟ چرا حضرت ابراهیم سلام کرد؟ آیا این به معنای خداحافظی است؟ عموی ایشان یعنی آذر به او وعدهای داده بود که مرا به حال خودم رها کن، حضرت ابراهیم تصور کرد که او میخواهد فکر و اندیشه کند، لذا فرمود سلام. حالا این سلام به دو معنا است: گاهی معنای انشایی میدهد؛ یعنی خدا تو را سلامت بدارد که این نوعی دعا کردن است. گاهی هم سلام به معنای خبری است؛ یعنی من فعلاً با تو کاری ندارم و بین من و تو اصلاح است. استاد از پیش خود چیزی نمیگفت و در آیات دقت میکرد. مقام معظم رهبری خیلی دوست داشتند که بوسیلهی مرحوم استاد مواد درسی حوزه را اصلاح کنند اما نشد. نکتهای از صحبتهای ایشان وجود دارد که متأسفانه ندیدم در این جلسه و آن کنگره مطرح شود و آن اینکه ایشان میگفتند «من آنقدر فکر میکنم که گاهی در بیداری میمانم و در خواب یک مرتبه به ذهن من میرسید و بعد از اینکه از خواب بلند میشدم، آن را مینوشتم.» استاد پیشداوری موافق و مخالف نداشت و ما باید در نقدها و بررسیهای خود دقت کنیم.
ـ جناب حجه الاسلام و المسلمین آقای ابراهیمی: بنده تفسیر آیت الله صادقی را خواندم، البته نه همهی آن را، بلکه بعضی از جلدهای آن را خواندم و شیوهی آن را نپسندیدم. به نظر من تفسیر ایشان، هم از نظر لفظ و هم از نظر موضوع عناوینی که دارد، یک تفسیر غیر ویراستاری است. چون آن را نپسندیدم، چند جلد آن را بیشتر نخواندم و آن را کنار گذاشتم. من زمانی که قرآن را ترجمه میکردم، برای اینکه با ترجمههای جدید آشنا شوم، با حرص و ولع ترجمهی ایشان را خواندم، ولی آن را هم نپسندیدم. لذا کلاً ترجمهی ایشان را کنار گذاشتم و اسمی هم از آن نبردم. به هرحال من ترجمه و تفسیر ایشان را نپسندیدم، حالا ممکن است که الان ویراستاری شده باشد که آن بحث دیگری است. انشاءالله خداوند روح ایشان را شاد کند و از دوستان و اساتید بزرگوار معذرت میخواهم.
جناب استاد آقای ایازی
ـ گاهی وقتی مترجم ترجمه میکند، سراغ تفاسیر میرود و میخواهد آن ترجمه را قهراً بدست بیاورد، یا چون میخواهند وفادار به معنا باشند، سراغ تفسیر میروند و قهراً میخواهند برابری بکنند و زبان مقصد را رعایت کنند. اما مترجمینی هستند که بدین شکل این دغدغه را ندارند. آنها میخواهند آن چیزی را که فکر میکنند در تفسیر گفته شده است، بصورت یک عصارهای، با یک نوع برابری متن عرضه کنند. ولی چون نمیتوانند، در قالب ترجمههای تفسیری ارائه میدهند. من از مباحث نقدهای ادبی میگذرم، چون هر مترجمی ممکن است که به آن دچار شود و لذا هر مترجمی باید بصورت جدی در مورد آن دقت کند. من میخواهم به یک نکتهای اشاره کنم و آن اینکه اصولاً مسیر آقای صادقی با 99 درصد از مترجمین متفاوت است. من برای اینکه این مطلب را روشنتر بیان کنم، داستانی را عرض میکنم. یکی از مترجمین معاصر ما «جناب آقای محمد باقر بهبودی» است که ترجمهای بنام «معانی القرآن» دارند. وقتی این ترجمه عرضه شد، خیلی جنجال به پا کرد. محققین مفسری که در جمع ما در مرکز فرهنگ و معارف قرآن بودند و سالها در تفسیر قرآن کار کرده بودند، خیلی برآشفته شدند و گفتند خیلی از معانی و معادلها هیچ سازگاری ندارند. در بیرون هم 5-4 نقد مطرح شده بود. این دوستان همیشه انتقاد میکردند. من گفتم آقای بهبودی را دعوت کنیم تا در یک جلسه به نقدها پاسخ بدهند. نهایتاً جلسهای برگزار کردیم که از ساعت 8 صبح تا 12 طول کشید. جالب این بود که اکثر دوستانی که به شدت نسبت به نکات ترجمهی ایشان، منتقد بودند، میگفتند «نکاتی که آقای بهبودی بیان کردند، درست است» یعنی پشتوانهی نکات ترجمهای ایشان، ریشه در شکل نگاه تفسیری ایشان داشت. نکتهای که میخواستم بگویم، دفاع از یک مترجم مفسر است و آن این است که پشتوانهی آن ترجمهها و دغدغههای مترجم، اندیشهها و پیشفرضهای تفسیری اوست. من به اشکالات ادبی کاری ندارم، آنها سر جای خودشان هستند. اما میخواهم بگویم ترجمهی آقای صادقی با 50 سال تجربهی تفسیری، متکی به آن آرای تفسیری بود که اگر فرصت میکردند و جلسات نقدی فراهم میشد، حرفی برای گفتن داشتند. البته هر انسانی غیر از معصوم ممکن است خطا کند و آن بحث دیگری است. ولی من میتوانم به ضرس قاطع بگویم که آرایی که ایشان در حوزهی تفسیر دارند، پشتوانهی نگرش ترجمهی ایشان بوده است. من این را به صورت نظری مبسوطاً بحث کردم که خود این یک بحث چالشی را ایجاد کرده است، همان بحثی که آقای مرادی به آن اشاره کردند، بحث دعوای بین ارادهی استعمالی و جدی یا آن حرفی که آقای هایدگر میگوید که ما کاری به ماتن و مولف نداریم، ما به لفظ کار داریم. ولی مفسر میگوید من دنبال این هستم که ماتن متن چه میگوید. اینکه لفظ گویا نیست، بحث دیگری است. تقریباً این دعوایی است که میشود دربارهی این ترجمه جدا از آن بحثهای ادبی مطرح کرد.
-اجازه بدهید من مطلبی را بیان کنم. ترجمهی قرآن به زبان فارسی نمیگنجد، نه اینکه مترجمین مشکلی داشته باشند. مشکل این است که ما میخواهیم قرآن را به زبان فارسی ترجمه کنیم. غنیترین زبان در دنیا زبان عربی است. بنابراین نمیگنجد، ظرف و مظروف با هم مناسبتی ندارد. مگر اینکه قرآن را به زبان عربی تبیین کنیم. اگر به زبان عربی تبیین کنیم، به مراتب از اینکه تفسیری به زبان فارسی انجام دهیم، مطالب بیشتری را میتوانیم از قرآن بدست بیاوریم.
ـ جناب آقای مرادی: لابد منظور شما، ترجمهی فارسی است، چون تفسیر فارسی فرقی با تفسیر عربی نمیکند. اگر تفسیر فارسی شود، میتواند تبیین شود.
ـ تبیین فارسی همان ترجمهی تحت اللفظی است.
ـ جناب آقای مرادی: نه بیش از ترجمه است.
ـ ما نمیتوانیم عموم قرآن را به زبان فارسی انجام دهیم. لذا مشکل از مفسرین نیست، مشکل زبان است.
باید همراه ترجمه، توضیح تاریخی باشد
ـ جناب آقای مهیار: مسائلی که مطرح کردم، خلاصهپذیر نیست و شاید ذیلی برای آن لازم باشد تا شکل بگیرد. من در ابتدا یک نقلی را عرض میکنم. سالهای دههی 50 بود که من در لندن درس میخواندم، هربرت مارکوز به دانشگاهی که ما بودیم، آمد و سخنرانی کرد. در همان زمان مرحوم احمد آرام بخشی از «open sosiety and it is enemy» را ترجمه کرد و اسم آن را تاریخگرایی گذاشت که چیزی در حدود 60-50 صفحه شد. یک کار فلسفی که نیازمند دقت بیشتری بود. بعداً جناب آقای عزتالله فولادوند آن را به نام «جامعهی باز و دشمنانش» ترجمه کرد که تقریباً ترجمهی بسیار خوبی است. ولی همچنان نیازمند بازتر شدن بود، لذا ترجمهی سومی از آن شروع شد، اما مترجم آن فقط جلد اول آن را ترجمه کرد و بعد از آن فوت کرد. ما اگر بسیاری از کارها را بارها ترجمه میکنیم، به این دلیل است که حس میکنیم حق مطلب ادا نشده است. اما ظاهراً این امر در مورد قرآن متفاوت است. ما اگر میخواهیم به راهی برویم که به مقصد برسیم، اشتباه نکنیم، ما کارهای پیچیده زیاد داریم. میتوان چندین بار کارهای پیچیده را ترجمه کرد تا متوجه شد. مسألهای که آقای قاضی فرمودند، امروزه جواب نمیدهد. یک زمانی زبان عربی، زبان بسیار خوبی بود، اما مسلم است که زبان عربی برای مسائل امروز قاصر است. زبان انگلیسی میتواند بسیاری از مسائل را حل کند که زبان عربی نمیتواند. زبان آلمانی میتواند مسألهی فلسفهی معاصر را حل کند، اما زبان عربی هرگز نمیتواند آنها را حل کند. پس زبان فی نفسه نه قوی است و نه ضعیف، بلکه وابسته به این است که روی آن کار شود. یک زمان روی زبان عربی خیلی کار میشد، لذا خیلی هم قوی بود و طبیعتاً زبان فارسی ضعیف بود. در اینجا سخن ایشان درست است که میخواست از یک زبان قوی وارد یک زبان ضعیف شود، اما این متعلق به الان نیست، بلکه متعلق به زمانی است که ما در قرن پنجم بودیم و تفسیر طبری و سورآبادی شکل میگرفت. امروزه ما این مسأله را نداریم.
واقعیت این است که امروز در مورد ترجمه یک مقدار به بنبست رسیدیم و این بنبست آن است که همهی دوستان و مترجمین قرآن را از طریق تفسیر فهمیدند؛ یعنی اگر بخواهید فی نفسه قرآن بخوانید، بعضی جاها نیازمند به تفسیر است. بنابراین لازم است هر شخصی سراغ تفسیر برود. حالا از این بابت معذرت میخواهم که وارد مسائلی میشوم که تا حدی شاید مربوط به من نباشد، ولی چون مربوط به زبان فارسی است، به من مربوط میشود. مشکل ما اینجا بر سر این است که باید در مورد قرآن کاری کنیم تا ترجمه به صورتی دربیاید که همراه توضیح تاریخی باشد، البته شکی نیست که توضیح کلامی وجود دارد. من متفاوت با آقای کوشا فکر میکنم، ایشان از نظر کلامی به نوعی فکر میکند، بنده به نوع دیگری فکر میکنم، پس طبیعی است که پایین آن تفسیر در مورد تک تک آن مسائل، مطلب را به گونهای بنویسم و ایشان هم به نوع دیگری بنویسند و این به تفکر کلامی بنده و ایشان برمیگردد. من از نظر کلامی با ایشان متفاوت هستم، توقع هم نداشته باشید که من و آقای سرمدی به یک صورت فکر کنیم. مسلم است که اگر تفاوت کلامی دارید، حتماً باید بر آن حاشیهی جداگانه بنویسید. اگر کسی هم بخواهد اصرار کند که فقط همین است و غیر از آن نیست، اشکال به او وارد است. بنابراین اگر ما میخواهیم قرآنی بدست دهیم که وافی و شافی باشد، بهترین شکل آن این است که به 70-60 سال قبل یعنی سال 50 برگردیم که مرحوم رهنما ترجمهی قرآن را به درستی به آن شکل درآورد. آن شکل را دنبال میکردیم به این معنا که هم ترجمه را در مقابل قرار میدادیم و هم مسائلی را که تاریخی هست میآوردیم. حالا گزیده تاریخی یا گزیده کلامی، مثلاً گفته شود که شیعه در این حوزهی کلامی اینطور فکر میکند، چه اشکالی دارد که بگوییم فرق دیگر هم به این صورت فکر میکنند و این نظر را دارند؟ اگر ما راه درست را پیش برویم، ترجمههایی که فقط ترجمه باشد، این کار اشتباهی است. باید راهی را که مرحوم رهنما رفتند و آقای خرمشاهی به نوعی دنبال کردند، دنبال شود.
نقدهایی بر ترجمه قرآن آیت الله صادقی
ـ جناب آقای کوشا: فرزند آقای دکتر صادقی نکتهای را فرمودند و آن اینکه ترجمهی ایشان، ترجمهی اجتهادی است. معنای ترجمهی اجتهادی این نیست که نقدناپذیر باشد. صاحب عروه، عروه الوثقی را نوشته است، آقایانی که درس خارج میگویند، با اینکه با یک متن اجتهادی روبرو هستند، مجتهدانه نظریات صاحب عروه را نقد میکنند و کسی که وارد حوزهی نقد میشود، قطعاً باید در آن محدوده صاحب نظر باشد و بدون صاحبنظر بودن وارد معرکه شدن به معنای این است که هم خود و هم دیگران را به استهزاء گرفته است. لذا اگر ما با یک متن اجتهادی روبرو شویم، قطعاً نقدها هم باید اجتهادی باشند. در این 21 موردی که یادداشت کرده بودم، نکتههای فراوانی وجود دارد که اگر فرصت لازم وجود داشت، بیان آنها خوب بود. اما فقط به یک مورد آن اشاره میکنم و آن سورهی کوتاه مسد، آیهی اول، سوم و چهارم است. «تبت یدا ابی لهب و تب» ایشان آن را ترجمه فرمودند «بریده است دو دست ابی لهب و خودش هم بریده است» منتهی در پرانتز هم نوشتند «دو نیروی سلبی و ایجابی». «سیصلی نارا ذات لهب» ایشان آن را ترجمه فرمودند «به زودی آتشی زبانهدار پس از مرگش بیافروزد». «و امراته حماله الحطب» ایشان آن را ترجمه فرمودند «و زنش بسی کشندهی هیزم از جمله هیزم اعمال آتش است» این عین عباراتی است که در این ترجمه آمده و من آن را خواندم. اولاً ایشان در «تبت یدا ابی لهب و تب» تبت را که یک فعل ماضی است، به همان معنای ماضی ترجمه فرمودند؛ مثلاً بارک الله و جزائک الله، خب مگر اینها فعل ماضی نیستند، آیا اینها را در ترجمه هم باید به فعل ماضی ترجمه کنیم؟ «تبت یدا...» نفرین است، نفرین یک دعای منفی است، به صیغهی ماضی هم آمده است.
ـ جناب آقای اسلامی: آقای کوشا نکته همین جاست که ما نفرین میکنیم و از خدا میخواهیم، لذا جمله یا خبری است یا انشایی. ایشان میفرمودند ما که نفرین میکنیم، حتی پیامبر(ص) که نفرین میکند، از خدا میخواهیم که او را نابود کند، خدا از چه کسی بخواهد؟ در اینجا خدا خبر میدهد و میگوید که او بیاثر است و کاری از پیش نمیبرد. ابو لهب عموی پیامبر(ص) بود و حرفهایی که میزد، اثر بیشتری داشت تا حرفهایی که ابوجهل میزد، به همین دلیل در قرآن اسم ابولهب آمده است، با اینکه ابوجهل پیامبر(ص) را بیشتر آزار داد. با این حال میگوید حرفهای ابولهب بیاثر است. ما نفرین میکنیم و از خدا میخواهیم که او را نابود کند، خدا از چه کسی میخواهد؟ در اینجا خدا خبر میدهد، ما انشا میکنیم و التماس میکنیم خدایا این را نابود کن. یا در مسأله «سیصلی»، در آیات «و اللیل اذا یغشی و النهار اذا تجلی» و «لا یصلها الا الاشقی» اگر «لا یصلها» به معنای دخول باشد، فقط شقیترینها داخل میشوند. استاد میفرمایند صلی به معنای برافروختن است؛ یعنی سردمداران کفر مثل ابوجهل و ابولهب زیربناهای آتش هستند، بنزین جهنم هستند، آتشهای اصلی آنها هستند، وقتی آنها شعلهور میشوند، دیگران هم در آن میسوزند.
ـ جناب آقای کوشا: من فقط یک نکته از شما میپرسم، ترجمه «ایدک الله تعالی» چه میشود؟
ـ این را خدا نمیگوید، ما میگوییم. خدایا ما را توفیق ده، ما را موفق بدار. خدا به چه کسی بگوید؟
ـ جناب آقای کوشا: ایشان ترجمه تحت اللفظی کرده و گفته است «بریده است دو دست». اولاً «تبت یدا» در مقام دعاست؛ یعنی نفرین است و نفرین یک دعای منفی و مانند سایر دعاهای دیگر است. ثانیاً ایشان «سیصلی ناراً ذات لهب» را «به زودی آتشی زبانهدار پس از مرگش بیافروزد» ترجمه فرمودند. اگر این جمله را برای هر کسی به زبان فارسی بخوانید، چه میفهمد؟ نکته اینجاست که یصلی از ماده صلی است نه اصلی، یصلی از مصدر صلی است، نه از مصدر اصلی باب افعال، بنابراین متعددی نیست و لازم است، «سیصلی ناراً ذات لهب» یعنی بزودی در آتشی شعلهور درآید و بسوزد، نه اینکه پس از مرگش آتشی بیافروزد. اصلاً چه معنا دارد که پس از مرگش آتشی بیافروزد؟ «و امراته» حمل بر فاعل یصلی است، «حماله» حال امره است و حتی گفتند مفعولٌ به یک فعل مقدر امثال این است.
ـ یکی از حضار: اگر لازم باشد، «ناراً» چه نقشی دارد؟
ـ جناب آقای کوشا: «سیصلی ناراً ذات لهب» یعنی بزودی در آتشی شعلهور درآید. ما از نظر ادبی یک "صلی" داریم، یک "اصلی" داریم، یک "تصلیه" داریم و یک "اصتلی" داریم که همهی اینها مصدر هستند و در قرآن آمده است. مشتقات "صلی" در قرآن یصلون، اصلوا، صالوا است. مشتقات اصلی، اصلی، نصلی است. مشتقلات تصلی هم تصلوا است. مشتقات اصتلی هم تصتلون هست. یعنی باید بگوییم آیا مصدر این فعل متعدی است یا لازم؟ این هم یکی از مواردی بود که خواه ناخواه دوستان باید روی آن فکر کنند.
نکتهی پایانی ترجمهی آیهی 59 سوره انعام است که 99 درصد مترجمان به آن بیتوجه بودند و این امر فقط به ایشان اختصاص ندارد. ترجمهای که ایشان از «و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو و یعلم ما فی البر و البحر و ما تسقط من ورقه الا یعلمها و لا حبه فی ظلمات الارض و لا رطب و لا یابس الا فی کتب مبین» کردند، به گونهای است که «لا» را لای نفی جنس تصور کردند. ما لای نهی، لای نفی، لای نفی جنس و لای زائده داریم، باید ببینیم در اینجا کدام «لا» مدنظر است. ایشان «وعنده مفاتح الغیب» را «و درهای غیب تنها نزد اوست» ترجمه کردند. اولاً مفاتح یا جمع مِفتح یا جمع مَفتح است. شما لسان العرب را ببینید، اگر مفاتح جمع مِفتح باشد، به معنای کلیدها است و اگر جمع مَفتح باشد، به معنای خزینهها و گنجینهها است. ایشان مفاتح را درهای غیب گرفتند، اما بنده هیچ جا ندیدم مفاتح به معنای ابواب باشد. نکتهی دیگر این است که ایشان نوشتند «درهای غیب تنها نزد اوست، کسی آنها را نمیداند، آنچه را که در خشکی و دریاست، میداند و هیچ برگی فرو نمیافتد، مگر اینکه آن را میداند.» ترجمه تا اینجا مشکلی ندارد. «و هیچ دانهای نهفته در تاریکیهای زمین و هیچ تر و خشکی نیست.» و هیچ تر و خشکی نیست، این لای نفی جنس و معادل «لا رطبَ و لایابسَ» است. لای نفی جنس نصب میدهد، اما قرآن میگوید «لا رطبِ و لا یابسِ». تمام مفسرین و اهل ادب میگویند اینجا لای زائده است. بنابراین ترجمه صحیح آیه اگر مفاتح را جمع مِفتح یا مَفتح بگیریم، این است که «گنجینههای غیب نزد اوست». ترجمهی جملهی آخر هم که به آن ایراد گرفتیم که چرا ایشان آن را لای نفی جنس گرفته، این است «و هیچ برگی از درخت نیافتد، جز آنکه آن را میداند و نیز دانهای در اعماق تاریک زمین و تر و خشکی در هیچ جا نیافتد» طبق ظاهر آیه «لا»، لای زائده است و لای نفی جنس نیست. خیلی از مترجمان نسبت به این بیتوجه بودند. نکات دیگری هم وجود دارد که انشاءالله در فرصت دیگری بیان خواهم کرد. آقای اسلامی از شاگردان خوب و وفادار ایشان هستند و الفرقان ایشان را هم ترجمه کردند و جلد اول آن را به من رساندند و من در مورد آن نکاتی را یادداشت کردم. آقای اسلامی اگر بخواهید این ترجمه را سامان دهید، به یک ویراستار قوی اهل فن بسپارید. چاپ اول الفرقان بطور پشت سر هم و بدون آیین نگارش ویرایش در زبان عربی است و فصل بندی و تیترگذاری نشده است، حالا من باید چاپ جدید آن را ببینم که آیا عنوانگذاری و تیترگذاری کرده است.
حوزه از جامعیت علمی آیت الله صادقی استفاده نکرد
بنده بیش از خیلی از افراد حوزوی نسبت به جناب آیتالله صادقی وفادار هستم و واقعاً تأسف میخورم که با آن جامعیت علمی که ایشان داشتند، حوزه از ایشان بطور جدی استفاده نکرد، بلکه زمینههای محدودیت ایشان را فراهم ساختند که البته این ریشه در عدم رشد فکری ما دارد. حوزه هم باید تحول پیدا کند و نقادی شود. بازار نقد حوزه هم باید گرم شود و نقد در تمام زمینهها باشد. در فقه و اصول نقادان خوبی داریم، چرا این نقدها وارد فقه و اصول، کلام و تفسیر نشوند؟ چرا بازار نقد تفسیر ما هنوز هم کساد است، با اینکه بعد از انقلاب بحثهایی دربارهی قرآن نسبت به گذشته شده است؟ من تقاضا دارم عزیزان حتماً تفسیر الفرقان را مطالعه کنند. نکات جدید فراوانی در تفسیر الفرقان هست و اخیراً «آیتالله سبحانی» آن را به شخصی سفارش کرده بود. از ایشان پرسیده بودند که تفسیر عصری اجتهادی جدید که مشتمل بر نکات جدید باشد، چه تفسیری است؟ ایشان تأمل کردند و گفتند « من الفرقان را میشناسم.» الفرقان مسائل جدید زیادی دارد. همانطور که در 2:00:12 الفقها نگاه انتقادی به فقها دارند، نگاه انتقادی هم به مفسران دارند. تفسیر مرحوم علامه طباطبایی را تا جلد سوم دیده و تعریضی هم بر آن نوشتهاند، آن را تأیید کردند و به ایشان گفتند که ادامه پیدا کند. به هرحال این یک تفسیر عصری و اجتهادی است و آقای ایازی که در علوم قرآنی صاحبنظر هستند، میدانند که امروز در تفاسیر اجتماعی عصری «تفسیر المیزان»، «تفسیر الفرقان» و تفسیر «من وحی القرآن» میدرخشند و بعد از این سه، «تفسیر الکاشف» مرحوم شیخ محمد جواد لبنانی است.
جمع بندی مطالب جلسه
ـ جناب آقای مرادی: علی رغم اینکه وقت را تمدید کردند، فرصت تمام است. من هم البته حرف زیاد داشتم که انشاءالله در فرصت دیگری بیان خواهم کرد. از نظرات اساتید و دوستان در این جلسه استفاده کردیم. آقای مهیار نگاهی به گذشتهی ترجمه در قرنهای دوم هجری و ممنوعیت ترجمه در قرن اول و دوم داشتند و بعد به ترجمههایی که در آن زمان پدید آمد، اشاره کردند. تأکید ایشان در بخش دوم بر این بود که ترجمهها تکراری شده است و لذا باید یک طرح نویی دراندازیم. پیشنهاد خود ایشان این بود که ترجمهی «مرحوم زین العابدین رهنما» میتواند یک الگوی موفق برای ترجمه باشد و بر اساس آن ترجمههای نوینی را سامان داد. جناب آقای کوشا نگاهی به تلاشهای علمی مرحوم آیتالله صادقی تهرانی داشتند و بر پارهای از بخشهای ترجمهی ایشان نقد ادبی داشتند. متأسفانه فرصت کم بود و فقط به 5 مورد آن اشاره و تصحیح داشتند. دوستانی از جمع هم از برخی از نوشتههای مرحوم استاد صادقی دفاع کردند. شاید اشکالاتی بر اساس مبانی خود مرحوم آقای صادقی بر ترجمهی ایشان وارد شود که آقای سرمدی از این منظر نگاه کردند، چون تأکید آقای صادقی بر این است که ما باید عمدتاً همه چیز را از خود قرآن بفهمیم. ایشان تصریح دارند که شارع اول و منحصر به فرد خداوند است و هیچ کس دیگری در جایگاه شارعیت نیست. بنابراین حتماً حرف اول را باید از خود خدا بگیریم و بقیه را هم با او تطبیق کنیم و از سنت نبوی در مرحلهی بعد استفاده شود. جناب استاد ایازی هم اشارهای داشتند بر اینکه مبانی تفسیری مرحوم صادقی تهرانی در ترجمهی ایشان جلوهگر شده است و چیزی که مبنای تفسیر، فقه و اصول ایشان بوده است، در ترجمه آوردهاند و نگاه به این ترجمه باید نگاه ویژهای باشد و طبیعتاً با سایر ترجمهها متفاوت است. عرض من که ناتمام ماند، این بود که نگاه آقای صادقی در ترجمه، تفسیر و فقه عمدتاً نگاهی است به پیرامون خود که در حوزههای متفاوت فکری، عملی و فقهی اتفاق افتاده است. تلاش ایشان این بوده است که بر اساس نیازهای زمانه تفسیر و ترجمه پدید بیاورند. جناب آقای کوشا فرمودند این ترجمه، اجتهادی است و من آن را پویا نامیدم که شاید هم یک تفاوتی در نگاه باشد. من نمونههای فراوانی را دیدم که ایشان آیات را بر اساس نیازهای زمانه ترجمه کرده و توضیح داده است، برخلاف نظر جناب اسلامی که میفرمایند از جیب خود نگذاشتند. البته شاید این تعبیر، تعبیر درستی نباشد. در هر صورت کسی که قرار است متنی را گویا کند و به خوانندگان خود تحویل دهد، طبیعتاً باید کار اجتهادی صورت دهد، مبانی خود را در آنجا مطرح کند و بر اساس مبانی کار کند و سر و سامان دهد. افزودهی به این ترجمه فراوان است که خیلی جاها با ظاهر متن نمیسازد. مانند نمونهای که آقای اسلامی مثال زدند که چرا «الی ربها ناظره» را «الی الله ناظره» نفرمودند؟ البته ایشان «الی ربوبیت ناظره» نفرمودند، فرمودند «الی ربوبیت جزاء ناظره»؛ یعنی ناگزیر یک چیزی را اضافه کردند، برای اینکه متن را برای خواننده قابل فهم کنند و بگویند منظور این است که پاداش، رحمت و جزای خداوند است، همانطور که سایر مترجمان میگویند، ولی ایشان ربوبیت جزا گفتند. در پایان از همهی دوستان حاضر در جلسه سپاسگذار هستیم که با دقت جلسه را دنبال کردند و بخصوص از جناب استاد قاضیزاده که زحمت میکشند و چنین جلساتی را ترتیب میدهند، سپاس ویژه داریم.
[1] سوره اعراف آیه 156
[2] سوره مومنون آیه 1
[3] سوره یس آیه 69
[4] سوره قیامت آیه 23 و 22
[5] سوره بقره آیه 43
[6] سوره بقره آیه 40
[7] سوره مریم آیه 31
[8] سوره توبه آیه 54
[9] همان
[10] سوره مائده آیه 55
[11] سوره مائده آیه 51
[12] سوره بقره آیه 115
[13] سوره مریم آیه 47
[14] سوره مریم آیه 46
[15] سوره صافات آیه 103
[16] سوره ذاریات آیه 47
[17] سوره بقره آیه 236
[18] سوره یس آیه 69
[19] سوره یس آیات 70 و 69
[20] سوره قیامت آیه 23
[21] سوره طه آیه 96