|
مقدمه:
وحی بیانی در میان نویسندگان متأخر بیشتر رایج است و به گمانم در میان قرآن پژوهان ایران از علامه عسگری به یادگار مانده است و ایشان از این موضوع سخن به میان آورده اند. نگاهی به آثار پیشینیان از قرن 2 تا کنون نشان میدهد که وحی بیانی همواره مورد توجه حکیمان، متکلمان، مفسران، فقیهان و اصولیون بوده و البته از وحی بیانی با تعابیر گوناگونی سخن به میان آمده است.
در این جلسه شاید در حد طرح بحث بتوان روزنه جدیدی به بحث وحی شناسی را باز کرد و به جمعبندی نهایی نتوانیم برسیم ولی با توجه به اهمیت موضوع، میتواند کمک کند به گشودن حوزههای گوناگون علوم قرآن، تفسیر و... .
منظور از وحی بیانی آن دسته از الهامات و وحی هایی است که به پیامبر شده و در قرآن نیامده است. در روایات و کتب علوم قرآنی از وحی غیر قرآن, الوحی غیر المقروء؛ الوحی غیر المتلوّ؛ وحیای که نص نیست تعبیر شده است.
در این جا لزوماً مراد از وحی بیانی، وحی تفسیری نیست بلکه هر وحیای غیر از قرآن میباشد که در منابع دینی کهن از آن سخن گفته شده است.
پیشینه بحث
برای روشن نتر شدن بحث به برخی تعابیر گوناگونی که در سده های نخستین تا کنون در این باره گزارش شده است می ÷ردازیم:
- شافعی متوفای قرن دوم هجری: هرچند وی به وحی بیانی با تعبیرهای یاد شده اشاره نکرده ولی گفته است:
وقد کانت لرسول الله فی هذا سننا لیست نصا فی القرآن. أبان رسول الله عن الله معنی ما أراد بها و تکلم المسلمون فی أشیاء من فروعها لم یسن رسول الله فیها سنه منصوصه فمنها قول الله «فإن طلقها فلا تحل له» من بعد حتی تنکح زوج غیره فإن طلقها فلا جناح علیهما أن یتراجعا.[1]
ابانه موضوع از سوی خدا توسط پیامبر در کلام شافعی هست که میتواند مترادف وحی بیانی باشد.
- ابن قتیبه متوفای قرن سوم هجری: ولم یکن رسول الله صلی الله علیه و سلم یعلم من حکم الله تعالی إلا ما علمه الله عز وجل و لا کان الله تبارک و تعالی یعرفه ذلک جمله بل ینزله شیئا بعد شیء و یأتیه جبریل علیه السلام بالسنن کما کان یأتیه بالقرآن و لذلک قال أوتیت الکتاب و مثله معه یعنی من السنن.[2]
ایشان به صراحت از دو وحی سخن گفته است: الف) وحی قرآنی؛ ب) وحیای که از آن به سنت نبوی نام برده است.
- نیشابوری از حسانبن عطیه (اوایل قرن چهارم) نقل میکند که: کان جبرائیل ینزل علی رسول الله صلی الله علیه وسلم بالسنه کما ینزل علیه بالقرآن یعمله أیاها کما یعلمه القرآن.[3]
- جصاص(متوفای 370 هجری) که عبارت بلندی دربارة توجیه حرف خلیفه دوم – نسخ آیه رجم- دارد و می گوید:... أنزل الله تعالی قرآنا و غیر قرآن، قال الله تعالی فی وصف الرسول علیه السلام: و ما ینطق عن الهوی إن هو إلا وحی یوحی. وروی فی بعض ألفاظ هذا الحدیث أنه قال: إن مما أنزل الله آیه الرجم. و هذا اللفظ لو ثبت لم یدل أیضا علی أن مراده أنه کان من القرآن.
من کاری به صحت و سقم توجیهش ندارم ولی مهم این است که او متفطن شده به نزول وحی غیر قرآنی و تصریح دارد به اینکه به پیامبر چیزی غیر از قرآن نازل میشده است.
- فخر رازی از وحیای سخن گفته و نوشته: و ذلک ضرب من الهام بل ضرب من الوحی؛ او می گوید انسان زیرک چیزی دارد که از الهام میآید و یا حتی از وحی.
- ابن عاشور( قرن چهارم): و لیس الوحی إلی موسی منحصرا فی هذا النوع فإنه کان یوحی إلیه الوحی الغالب لجمیع الأنبیاء و الرسول و قد حصل هذا النوع من الکلام لمحمد صلی الله علی و سلّم لیله الإسراء... .[4]
اینها صرفاً مروری است از تعابیر گذشتگان راجع به وحی بیانی که با عبارات متفاوتی بیان شده است.
وحی بیانی در اندیشه معاصرین
- محمد جمال قاسمی در تفسیر محاسن التاویل می نویسد: فان الوحی غیر محصور فی القرآن.
- رشید رضا نیز در المنار این گونه آورده است: ولیس کل وحی قرآنا فإن للقرآن أحکاماً و مزایا مخصوصه و قد ورد فی السنه کثیر من الأحکام مستنده الی الوحی و لم یکن النبی(ص) و لا أصحابه یعدونها قرآنا، بل جمیع ما قاله علیه السلام علی أنه دین هو وحی عند الجمهور و استدلوا علیه بقوله: و ما ینطق عن الهوی ان هو إلا وحی یوحی. و أظهره الأحادیث القدسیه. و من لم یفقه هذه التفرقه من العلماء وقعت لهم أوهام فی بعض الاحادیث روایه و درایه و زعموا أنها کانت قرآنا و نسخت.[5]
هر وحیای قرآن نیست و بسیاری چیزها بر پیامبر نازل شده که قرآن نبوده است. از وحی غیر قرآنی به وحی غیرمتلوّ یاد شده است. وحی غیر قرآنی نیز باید آموزش داده شود چرا که جزو سنت است.
تفسیر مظهری پاکستانی در ده جای تفسیریش تعبیر به وحی متلوّ و غیر متلوّ شده است .
- حضرت امام در انوار الهدایه آورده است که: قد أصرّ المحقق الخراسانی رحمه الله فی جمله من تحریراته علی أن للأحکام مراتب أربعه و قد مضی أنّ ما هو متصور من المراتب لیس إلا مرتبتین:
المرتبه الأولی: مرتبه الإنشاء و وضع الأحکام القانونیه، کالأحکام الصادره قبل عروض التقییدات و التخصیصات، و کالأحکام التی أوحی الله تعالی إلی نبیّه (ص) و أمره بعدم تبلیغها فی صدر السلام و جعلها مخزونه محفوظه عند أئمه الهدی علیهم السلام و الآن مخزونه عند ولی الأمر صلوات الله علیهـ و لا تقتضی المصلحه إبرازها و إجرائها إلی زمن ظهوره عجّل الله تعالی فرجه و لمّا کان الوحی منقطعاً بعد النبی صلی الله علیه و آله فلا محیص عن إیحاء الأحکام التی تکون المصلحه فی إجرائها فی آخر الزمان، و هذه الأحکام هی أحکام إنشائیه، لا تکون المصلحه فی إجرائها إلی أمد معیّن، کما أنّ موارد التخصیصات و التقییدات الأحکام الإنشائیه التی لا تکون المصلحه فی إجرائها.[6]
ایشان از وحیای یاد کرده که پیامبر آنها را دریافت کرده ولی آنها را برای ائمه مکتوم و مخزون داشته و تا زمان امام عصر که آنها را برملا خواهد کرد.
نویسنده معاصر عرب محمد راتب نابلسی نیز می نویسد:
هناک وحیان: وحی متلو وحی غیر متلو، الوحی المتلو هو القرآن الکریم، و الوحی غیر المتلو هو السنه المطهره، أو ما صح من السنه، و السنه أقوال النبی (ص) و أفعالیه و إقراره.
صبحی صالحی همین تعبیر را دارند.[7] ملاصدرا، نجمی نویسنده الاضواء علی الصحیحین و دیگران این گونه عباراتی را دارند.این تکرار تعابیر به این جهت است که بیشتر آشنا بشویم که آیا اینها الهام بوده و یا وحی؟ شاید آنچه که منظور ایشان است همان قطعیات سنت باشد.
- آیت الله سبحانی هم عبارتی دارند: المقصود من «الوحی» هو کتابنا السماوی «القرآن الکریم» و الأحادیث التی تنتهی أسنادها إلی رسول الله (ص) .[8]
وحی دو دسته است یک دسته در قرآن و دسته دیگر احادیث منتهی به پیامبر اسلام. ایشان هم، سنت را یک نوع وحی میداند.
در برخی تعابیر مفسران، مثل فخر رازی، از محدث (کسی که نوعی وحی غیر قرآنی دریافت میکند) تعبیر میکند. اتفاقاً ملاصدرا همین تعبیر را از فخر رازی نقل کرده است گرچه پایان حدیثی را که فخر رازی آورده و گفته شخص محدث فلانی است آن را حذف کرده است.
به نظرم مسلّم است که علما در گذشته نگاهشان به آموزههای وحیانی دو گونه ـ وحی قرآنی و وحی بیانی- بوده است.
ضرورت طرح بحث وحی بیانی و نتیجه آن
اولاً بحث شناخت ابعاد وحی یک بحث مهم معرفتی است و باعث م یشود انسان با عمق تعالیم آسمانی بیشتر آشنا شود. ثانیاً پارهای تعابیر در کتب حدیثی هست که آشنایی با آن تعابیر پارهای از ابهام را حلّ خواهد کرد. در خیلی روایات, آیات قرآن به گونهای تلاوت شده که با قرائت قرآن موجود، سازگار نیست و در پایان با افزودن یا کاستن هایی که در روایت آمده است, گفته شده که هکذا نزلت... . به نظر میرسد غالب این روایات ناظر به وحی بیانی است. مثلا این که امیرالمومنین دارد که هر چه بر پیامبر نازل میشد بر من تعلیم میداد و بر همین راستا حضرت علی, قرآن و مصحفی را تدوین کرده بر اساس همین وحی بیانی است ولی این روایات، به خاطر نا آشنا بودن افراد با این اصطلاحات، غلط انداز شده و به تحریف قرآن تفسیر و توجیه شده اند.
آیاتی از قرآن در رابطه با وحی، نبوت و پیامبری است که نشان میدهد وحی چیست، نبوت چیست و پیامبر کیست؟ فهمیدن وحی بیانی زوایایی از این آیات را بر ملا خواهد کرد و معانی تازه ای را خواهد گشود.
به عنوان مثال ما در قرآن با پارهای از فرمان ها، تصمیمها و مطالبی دربارة آینده مواجه هستیم که در آن به گونه ای با ÷یامبر سخن گفته شده که گویی قبلا به ÷یامبر در باره آن سخن گفته شده است و حال آن که هیچ جای قرآن به آن مطالب اشاره نکرده است. این توجیهی نمی تواند داشته باشد جز این که به یک نوع دیگر از وحی معتقد شویم.
به هر حال آنچه که از آن به مجموعه دین تعبیر میشود آیا همه از ناحیه خدا نازل شده و یا پارهای از آنها نازل شده که پیامبر بر اساس کشف و شهود و تجربه خودش آنها را بسط داده و از دل آن شریعتی را خارج کرده است. این بحث هم می تواند با توجه به بحث وحی بیانی روشن شود.
سرانجام اینکه به نظرم پاره ای از تفسیرها، تحلیلهای پیامبر راجع به وحی و جایگاهشان روشن میشود. در قرآن از نماز و حج و... یاد شده و یا از زکات و... ولی ابعاد و احکام و کیفیت انجام آنها ریز بیان نشده ولی پیامبر با دقت ریز و واضح بیان کرده است, مثل: صلوا کما اصلی، یا اینکه جبرئیل من را در انجام مناسک پیشوایی کرد و یا تعبیری چون: امّنی الجبریل. آیا اینها وحی از جانب خداست و همگان ملزم به تبعیت آن هستند یا استنباطها و اجتهادات شخص پیامبر بوده و چون ماذون از ناحیه خدا بوده در ردیف آیات میباشد.
المنار در نوشتههایش در همین زمینه دارد که:
جمیع ما قاله علیه السلام علی أنه دین هو وحی عند الجمهور و استدلوا علیه بقوله: و ما ینطق عن الهوی ان هو إلا وحی یوحی. و أظهره الأحادیث القدسیه. و من لم یفقه هذه التفرقه من العلماء وقعت لهم أوهام فی بعض الاحادیث روایه و درایه و زعموا أنها کانت قرآنا و نسخت.[9]
اگر کسی بین این دو وحی درست تشخیص ندهد به توهم میافتد که این روایات, می خواهد بگوید که قرآن نسخ و یا دستکاری شده است.
آبشخور و منشاء بحث
1-این پرسش که تشریعات پیامبر دربارة احکام از ناحیه خداست یا خود پیامبر؟
دو دیدگاه هست: الف) همگی وحی هستند؛ ب) پیامبر اجتهادات و فهم شخصی از وحی داشت و آنچه تشریح کرده همگی نوعی فهم بوده همانگونه که دیگران میفهمیدند ولی اینکه این فهم همگی صائب است و یا شبیه استنباط دیگر است یا نه اینها جای بحث دارد.
از طرفداران این دیدگاه می توان به موارد زیر اشاره کرد:
1-
2-
التبه اجتهاد زمان پیامبر و پیامبر و یا لااقل تا زمان ابوحنیفه، معنایی غیر از معنای فعلیاش دارد.
البته عدهای هم اعتقاد به اجتهاد پیامبر داشته که مصیب بوده است, چون ماذون از ناحیه شرع بوده است.
2-سخنان مفسران پیرامون برخی آیات
برخی آیات قرآن در باره نزول حکمت نیز در کنار نزول آیات و کتاب سخن به میان آورده است. مانند: « وَمَا أَنزَلَ عَلَيْكُمْ مِّنَ الْكِتَابِ وَالْحِكْمَةِ يَعِظُكُم بِهِ وَاتَّقُواْ الله وَاعْلَمُواْ أَنَّ الله بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» سوال این است که آیا حکمت چیزی غیر از قرآن است؟[12]
مفسران در اینکه حکمت در کنار کتاب نقل شده اقوالی دارند. معنای لغوی، کاربردی و اصطلاحی حکمت باعث شده سخنان زیادی دربارة آن بگویند ولی در مصداق آن همگی و یا غالب گفتهاند منظور سنت نبوی است. پس وحی است و لذا بر ایشان دو وحی نازل شده که گاهی به سنت و گاهی غیر سنت- قرآن – تعبیر شده است که به سخن برخی از آنان اشاره می شود:
-
-
-
-
در تفاسیر آمده که الحکمه هی الوحی الغیر المتلوّ.
پس مفسران تصریح دارند که مقصود از حکمت، وحی غیر قرآنی است تا پارهای از اجمالها، مصداق یابیهای آیات را روشن سازد.
این گونه تفاسیر هم زیاد است. غیر از آیه فوق که گفته شد، در ذیل آیات دیگر هم تصریح کردهاند. آلوسی در باره اوایل سوره یوسف[16] می گوید: « نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَـذَا الْقُرْآنَ وَإِن كُنتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَ » چرا آین آیات به قرآنیت آیات متعرض شده است و فرموده است بما انزلنا الیک هذا القرآن؟
ایشان در جواب می گوید:
و التعرض لعنوان قرآنیتها لتحقیق أن الاقتصاص لیس بطریق الإلهام أو الوحی غیر المتلو.[17]
ابن عاشور هم در تفسیر آیه وانک لعلی خلق عظیم ضمن بر شمردن خلقیات پیامبر مینویسد:
و غیر ذلک من آیات القرآن. و ما أخذ به من الأدب بطریق الوحی غیر القرآن.[18]
در ذیل برخی آیات، مفسران متعرض شدهاند که غیر از وحی القرآن، وحی دیگری نازل شده که آیات قرآن ناظر به آن هستند. مثلاً این که در سوره جمعه بر ترک نماز جمعه و شتافتن به امر تجارت مذمت شده است و حال آن که قبلا آیه ای دلالت بر وجوب جمعه نازل نشده بوده است. پیامبر از کجا این تشریع را کرده بوده است. پس این آیه بر آن فرمان پیشین تأکید کرده است که نماز را برای زاد و توشه رها نکنید. از این قبیل آیات که دلالت بر مطلبی معهود برای پیامبر دارد را می توان فراوان یافت و این دلالت بر گونه ای دیگر از وحی را دارد.
3-روایات دال بر وحی غیر قرآنی
روایات فراوان فریقین بر این امر تصریح کرده و بیتردید نشان می دهد که جبریل بر پیامبر نازل میشد که خداوند بر تو سلام میرساند و می گوید چنین کن.
این دسته روایات توجه به وحی بیانی را برانگیخته است.
مثلاً: عن علی (ع) قال: «کان جبرئیل ینزل علی النبی صلی الله علیه و آله، فی مرضه الذی قبض فیه، فی کل یوم و فی کل لیله، فیقول: السلام علیک، ان ربک یقرئک السلام فیقول: کیف تجدک؟ و هو أعلم بک، ...[19].
این دسته روایات هم که در کتب دسته اول است مثل المحاسن، کافی و کتب صدوق، تعبیر نزل، کان ینزل، هبط جبریل و... دارد که در همه حوزههای معرفتی و زندگی از آن حرف زده شده است. اینها در روایت شیعی است و در منابع اهل سنت هم هست.
این روایات سخن از نزول جبرئیل دارد و مهمتر از همه که مورد بحث و گفتگو قرار گرفته که خیلی از شارحان اهل سنت آن را شرح کردهاند روایت ذیل می باشد:
اوتیت الکتاب و مثله معه. الکتاب یعنی قرآن را دریافت کردم و کتابی هم و یا چیزی هم شبیه آن به من داده شد. از زمان بیهقی تا کنون به شرح این حدیث پرداخته و گفتهاند منظور از مثله چیست؟
عبارتی از شیخ محمد حسن آشتیانی صاحب بحر الفوائد راجع به نزل جبرئیل، هبط، کان ینزل و... وجود دارد:قال الصدوق فی محکی اعتقاداته إنه قد نزل من الوحی الذی لیس بقرآن ما لو جمع إلی القرآن لکان مبلغه مقدار سبّع عشره ألف آیه و ذلک مثل قول جبرئیل للنبی (ص) تعالی یقول لک دار خلقی مثل ما أداری و مثل قوله اتّق شحناء الناس و عدواتهم و مثل قوله عش ما شئت فإنک میت و أحبب ما شئت فإنک مفارقه و اعمل ما شئت فإنک ملاقیه و شرف المؤمن صلاته بالیل...[20]. ایشان می نویسد وحی غیر قرآنی آن قدر زیاد بود که اگر کنار قران بود، قرآن به 17 هزار آیه میرسید.
این مجموعه روایات، همه حوزههای زندگی را در بر میگیرد. این جمعبندی ایشان از این گونه روایات این است که اینها، وحی قرآنی نمیباشند.
س) اکثر مطالب موافقین این نظریه بود مخالف قابل ذکر هم دارند و نظر کسانی که میگفتند پیامبر اجتهاد میکرد چگونه با امی بودن قابل جمع است.
ج) مخالفان وحی بیانی را بگذارید در جمع بندی و جلسه دیگری به آن بپردازیم که منظور آنها از وحی بیانی چیست؟
غالباً افرادی مثل ابن عربی، عبدالرزاق، مفسران، اصولیون و... به این بحث پرداختهاند به نحوی به آن اشاره کرده اند.
بحثی بنیادی است و حجیت سنت دائرمدار وحی بیانی است که در اصول مورد بحث میباشد تا جایی که حجت آن را ذاتی دانستهاند ولی بحث من این است که آیا سنت بخشی از وحی بیانی است یا نه مستقل است .
نکته دوم اینکه بحث اجتهادی که مطرح کردم، اجتهاد فعلی نیست که تابع اصول و قواعدی است. قطعاً این اجتهاد حداقل تا زمان ابوحنیفه نبوده است. تعابیر تند امام صادق از اجتهاد ابوحنیفه شامل قیاسات و اجتهادات شخصی او میشده است.
اجتهادات پیامبر مثلا این گونه بوده است:
الف) پیامبر حکمی را دریافت میکرده و مصداق آن را خود بیان میکرده است و این متفاوت است با اجتهاد امروزی.
مثلا آیه بلغ ما انزل... نازل می شده و یافتن مصداق این حکم یا به نحو بیانی بوده و یا تلاش برای انطباق حکم با مصداق از ناحیه ÷یامبر بوده است.
ب) بسط دادن پارهای از اجمالا.
اینکه آیه دارد که نماز بخوانید و پیامبر کیفیت را گفته است. اگر این فرض را قبول کنیم که خداوند به ÷یامبر خود فرموده است که هر گونه تلقی کردی و گفتی به پیروانت، این یعنی اجتهاد ماذون و به عنوان یک تکلیف دقیق آن را می پذیرم. گاهی در تفسیرهای پیامبر از آیات، آمده که پیامبر اشاره به عبارات و واژگان عربی کرده و این به نظرم نوعی اجتهاد و یا حظی از اجتهاد دارد. پس این غیر قابل جمع نیست با با امی بودن.
س) آیا وحی بیانی گفتاری است یا شامل رفتار هم میشود و مطلب دیگر اینکه منقولات پیامبر بیانی هستند پس حدیث هم وحی است.
ج) خیلیهاـ چه شارحان حدیث و چه مفسران و چه اصولیونـ گفتهاند که سنت وحی است.
س) پس ضوابط وحی قرآنی برای وحی بیانی جاری است.
ج) دقیقاً همینگونه است و در جمعبندی نهایی در این باره سخن خواهم گفت.
وحی بیانیـ بنابراینکه این کاربرد درست باشدـ شامل هر نوع توضیح رفتاری و گفتاری است که پیرامون آموزههای دینی است.
در روایات هست که کسی مثلاً از وجه الله سؤال میکرد و حضرت علی به جای توضیح کلامی، آتشی روشن کرد و حضرت از او فرمود وجه این آتش کجاست تا من هم به تو وجه خدا را بگویم. حضرت با نمونه عینی آنچه تلقی ما از وجه الله را رد کرد.
پس وحی بیانی عام است و شامل گفتار و عمل میشود. پیامبر هم فرمود: صلوا کما رایتمونی اصّلی
س) آیا آنچه در قرآن است وحی قرآنی است و هیچ وحی بیانی در آن نیست.
ج) به نظر میرسد این که پیامبر حساسیت زیادی که نشان میداد که غیر از قرآن نوشته نشود بر این بود که وحی بیانی و قرآنی به هم آمیخته نشود و همین حساسیت تا یک قرن ادامه داشت. البته نمیخواهم نفی کنم که انگیزههای سیاسی هم در منع کتابت نقش نداشته ولی به نظرم نباید همه منع کتابت را با انگیزههای سیاسی دید.
[1] . رساله الشافعی، ص 158 و 159.
[2] . تاویل مختلف الحدیث، ج1، ص 166.
[3] . المنقی من السنن المسنده، ص 46.
[4] . التحریر و التنویر، ج25، ص 198.
[5] . المنار ، ج1، ص 414 و 415.
[6] . النوار الهدایه، ج2، ص 184 و 185.
[7] . فالذی ینزل علی النبی لیس یلازم أن یکون قرآنا، فقد یکون حدیثاً نبویاً آو قدسیاً، و قد قال رسول الله (ص) فیما أخرج البخاری: [ألا إنی أوتیت القرآن و مثله معه.
[8] . الاضواء علی الصحیحین، ص 259.
[9] . المنار ، ج1، ص 414 و 415.
[10] . تفسیر کبیر، ج17، ص 225؛ محاسن التأویل، ج4، ص 366.
[11] . المنیر، ج7، ص 215.
[12] . بقره (2): 238.
[13] . تفسیر ابن ابی حاتم، ج11، ص 163.
[14] . الجامع لاحکام القرآن، ج3، ص 157.
[15] . لباب التأویل فی معانی التنزیل، ج1، ص82 .
[16] . یوسف (12): 3.
[17] . روح المعانی، ج6، ص 367.
[18] . التحریر و التنویر، ج29، ص 60.
[19] . المستدرک، ج2، ص 74؛
[20] . بحر الفوائد، ج1، ص 98 و 99.