بسم الله الرحمن الرحیم
اهداف قیام حسینی(1)
استاد :حجه الاسلام و المسلمین نظری منفرد
12/10/91
معمولا انسان وقتی اقدام به کار می کند ،هدفی از انجام آن کار دارد که آن هدف را اصطلاحا علت غائی می گویند .علت غائی در ذهن مقدم از علل دیگر و در خارج موخر حاصل می شود.
و تمامی این علل سه گانه مقدمه آن علت غائی است؛ علت مادی و سوری و فاعلی، اینها برای رسیدن به آن علت غائی است.
امام حسین سلام الله علیه چه هدفی را تعقیب می کرد که این مسائل اتفاق افتاد و این حوادث عجیب روی داد؟ ثبوتا ممکن است انسان برای حرکت امام حسین سلام الله علیه اهدافی را ذکر کند!
ممکن است کسی که حرکتی می کند هدف مادی یا شهوانی داشته باشد یا رسیدن به مقام باشد، رسیدن به جاه باشد. اهداف متعددی است که حرکات را معمولا در زندگی انسان شکل می دهد ؛اما امام حسین علیه السلام با توجه به جایگاهی که داشتند از نظر ما امام معصوم و خامس اهل کساء و سبط رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بوده اند،انسانی که در زندگی پنجاه و هفت ساله او هیچ نقطه تاریکی وجود ندارد، نور است و این تعبیر بلند رسول خدا درباره او که به ابی بن کعب فرمود:
مكتوب عن يمين العرش: إنّ الحسين مصباح الهدى و سفينة النجاة[1] عبارت همین طور است مصباح الهدی خوانده می شود مصباح الهدی و سفینة النجاه ،اما در روایت دیگر ابی این گونه آمده است: فَإِنَّهُ لَمَكْتُوبٌ عَنْ يَمِينِ عَرْشِ اللَّهِ مِصْبَاحُ هُدًى وَ سَفِينَةُ نَجَاةٍ [2]
کسی که مشعل هدایت و کشتی نجات است چه هدفی را تعقیب می کرد. معمولا انسان وقتی اقدام می کند به کارهای بزرگی پیداست هدف، هدفی است بزرگ و طبیعتاً برای هدف بزرگ انسان باید بهای بیشتری را هم بپردازد
ممکن است جریان و حادثه عاشورا را افراد اززاویه های مختلفی مورد بررسی قرار بدهند و تحلیل کنند و برای اینکه ما خود داوری نکنیم و ازخودمان چیزی مایه نگذاریم باید ببینم که خود امام حسین سلا م الله علیه در رابطه با این حرکتشان هدف از این حرکت و قیام را چه بیان کردند این بهترین راه برای پی بردن به آن هدف است.
سید الشهدا سلام الله علیه یک هدف مستأجل داشتند بدون تردید و آن هدف مستأجل این بود که صحه نگذارند روی حکومت جائر و ظالم وقت ؛چون بیعت معنایش صحه گذاشتن روی این حکومت است و این هدف مستأجل امام بودو برای این هدف ایستادگی کردند و در سخنانشان نیز کاملا مشهود است . ایشان فرمودند: يَا أَخِي وَ اللَّهِ لَوْ لَمْ يَكُنْ مَلْجَأٌ وَ لَا مَأْوًى لَمَا بَايَعْتُ يَزِيدَ بْنَ مُعَاوِيَة[3]. من اگر در دنیا هیچ پناهگاهی پیدا نکنم با یزید بیعت نمی کنم و این مطلب را در شکل های مختلف بیان کردند و در جلسات مختلف ذکر کردند مثلا وقتی ولید بن عتبه حاکم مدینه فرستاد به دنبال ایشان و ایشان تشریف آوردند به دارالعماره و نامه یزید را ولید قرائت کرد . حضرت فرمود إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ [4]
امروز راعی این امت (مثل چوپانی که به هر طریقی بخواهد گوسفندان را می برد ) یزید شده است و باید فاتحه این اسلام راخواند و فردای آن روز وقتی مروان حضرت را در کوچه های مدینه در آن جلسه که حضرت بیعت نکردند حتی تهدید به قتل هم شدند . مروان به ولید بن عتبه گفت که همین جا کار حسین را تمام کن زیرا تو بعد از این به او دست پیدا نخواهی کرد مگر به کشته های زیاد. همین جا مسئله را تمام کن و "دمه فی عنقی" خون حسین به گردن من که حضرت برخورد کرد:
فوثب عند ذلك الحسين [عليه السّلام] فقال: يا ابن الزرقاء أنت تقتلني أم هو؟! كذبت- و اللّه- و أثمت[5]
فردای آن روز مروان به امام حسین برخورد کرد و گفت :" أنی لک ناصح "بیا با یزید بیعت کن و الا جانت در معرض خطر است حضرت فرمود : فَقَالَ أَيُّهَا الْأَمِيرُ إِنَّا أَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنُ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِكَةِ وَ بِنَا فَتَحَ اللَّهُ وَ بِنَا خَتَمَ اللَّهُ وَ يَزِيدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ قَاتِلُ النَّفْسِ الْمُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلِي لَا يُبَايِعُ مِثْلَهُ [6] با این خصوصیاتی که در یزید است من چطور با اوبیعت کنم ، بیعت کردن یعنی صحه گذاشتن روی عنصری که مجسمه فساد است و من به عنوان رهبراسلام با او بیعت کنم؟ و آن هم چه کسی دارد بیعت می کنم؟ زمانی یک آدم عادی بیعت می کند و یک وقت کسی که پیامبر خدا او و برادرش را سیدا شباب اهل الجنه معرفی کرده است.
در راستای این هدف مستأجل امام علیه السلام مجبور به ترک مدینه شدند.
منتهی با این تفاوت،که مکه یک جای امنی بود و لکن در مدینه احتمال ترور حضرت توسط بنی امیه مثل مروان و دار و دسته شان زیاد بود .
حضرت برای اینکه در جای امنی باشند و بتوانند در آن جای امن اطلاع رسانی بکنند.به مکه رفتند،که این کار شد و حضرت از مدینه بیرون آمدند. شما تاریخ حرکت حضرت را ملاحظه کرده اید و حتما دیده اید ابن زبیر شبانه و محرمانه از طریق فرعی و از طریق غیر اصلی مکه تقریبا نوعی فرار بود از مدینه به بیرون آمد.
اما امام حسین علیه السلام در روایات هست که از طریق اعظم یعنی راه بزرگی که همه رفت و آمد می کردند به مکه آمدند. این حرکت در راستای بیعت نکردن با یک چنین کسی بود چون بیعت یعنی صحه گذاشتن ؛لذا ما نسبت به امام حسن مجتبی با معاویه تعبیر بیعت نمی کنیم می گوییم صلح امام حسن. لذا معاویه وقتی نامه ای " هنوز امام حسن سلام الله علیه از کوفه به مدینه منتقل نشده بود" به امام حسن نوشت : که من سپاهی را در اختیار شما می گذارم و شما با این سپاه به جنگ خوارج برو، حضرت در جواب معاویه مرقوم فرمودند که اگر قرار بود که من جنگ کنم با اولین کسی که جنگ می کردم تو هستی نه خوارج، خب با چنین کسی حضرت بیعت نکردند صلح کردند. امام حسین سلام الله علیه حاضر به این صلح هم نشدند و چون زمان فرق می کرد و آن کسی که آمده بود سر کار و آن کسی بود که در زمان حیات معاویه امام حسین سلام الله علیه در نامه ای که ظاهرا در سال 57 این نامه را به معاویه فرستاده بودند. پس از آنکه متذکر شدند کارهای ناشایست معاویه را مانند قتل اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم مثل قتل حمر بن عمل خذائی و مثل قتل حجر بن عدی حضرت در آن نامه این گونه معاویه را توبیخ می کند و می فرمایند :تو برای فرزند خردسالت بیعت گرفته ای.
این هم در حقیقت یک نوع سکوتی بود و برادرشان سکوت کرده بودند و منتظر بودند تا معاویه هلاک شد و حالا یک چیز جدیدی اتفاق افتاده بود و آن این بود که بنی امیه تصمیم گرفتند که حکومت و خلافت پس از رسول خدا را موروثی کنند و بحث شایستگی و بحث انتخاب و به قول امروزی های دموکراسی مطرح نبود بحث موروثی بود حالا هر کس فرزند هر کسی باشد عنصر شایسته ای باشد و یا نباشد!
لذا عبدالرحمن بن ابی بکر یکی از اعتراضاتی که به معاویه داشت این بود گفت: شما خلافت را مثل سلاطین روم موروثی کرده اید که پسر بیاید به جای پدر، این یکی از اهداف امام حسین علیه السلام بود، هدف مستأجل بود.
ایشان وقتی تشریف آوردند به مکه برای اینکه شرایط یک شرایط نامساعدی بود و حضرت می دیدند که دستاوردهای پیامبر با آن همه زحمات و دشواری ها ملعبه دست این ها قرار گرفته شروع کردند در مکه که تقریبا یک منطقه امنی بود به فعالیت کردن.
یکی از کارهایی که امام حسین علیه السلام در مکه کردند نامه به مردم بصره است به روسای و اشراف بصره نامه ای نوشتند من عبارت هایی که در آغاز خواندم عنوان نامه حضرت است به روسای بصره احنف بن قیس و منذر بن جارود و قیس بن هیثم و مصرع بن مالک و یزید بن مسعود ظاهرا به این پنج نفر. به این ها می گفتند رووس الاخماس.
محتوی یک چیز بیشتر نبود اما پنج نامه را به پنج نفر فرستنادند: وَ قَالَ ابْنُ نَمَا كَتَبَ الْحُسَيْنُ ع كِتَاباً إِلَى وُجُوهِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ مِنْهُمُ
الْأَحْنَفُ بْنُ قَيْسٍ وَ قَيْسُ بْنُ الْهَيْثَمِ وَ الْمُنْذِرُ بْنُ الْجَارُودِ وَ يَزِيدُ بْنُ مَسْعُودٍ النَّهْشَلِيُّ وَ بَعَثَ الْكِتَابَ مَعَ زَرَّاعٍ السَّدُوسِيِّ وَ قِيلَ مَعَ سُلَيْمَانَ الْمُكَنَّى بِأَبِي رَزِينٍ فِيهِ إِنِّي أَدْعُوكُمْ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَى نَبِيِّهِ فَإِنَ السُّنَّةَ قَدْ أُمِيتَتْ فَإِنْ تُجِيبُوا دَعْوَتِي وَ تُطِيعُوا أَمْرِي أَهْدِكُمْ سَبِيلَ [7]
در این نامه کوتاه هدف و مقصد عالی امام حسین علیه السلام مشخص است که امام حسین سلام الله علیه چه دردی را داشت و چرا از آنها طلب نصرت کرد . چون سنت ها مرده یعنی دستاوردهای پیامبر از دست رفته، نمی فرماید که در حال از بین رفتن است می فرماید علی و ان السنت قد امیتت سنت ها مرده است.
این نامه را حضرت نوشتند و دادند به کسی که از موالین خودشان بود بنام سلیمان ،که ابورزین کنیهاش بوده است. ایشان نامه را آورد به بصره اگر عنایت بفرمایید کسانی که نامه امام حسین و مکتوب امام حسین به آنها نوشته شده بود واکنش ها را اگر ببینید ملاحظه می کنید که چه وضعیتی در آن زمان حاکم بوده نامه رسید به احنف بن قیس خب احنف یکی از شخصیات های مطرح آن زمان بوده در قبیله جایگاهی داشته، به فرستاده امام حسین گفت: فَكَتَبَ الْأَحْنَفُ إِلَيْهِ أَمَّا بَعْدُ فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لا يُوقِنُون یعنی الان وقت حرکت نیست یعنی شما بخواهید مقابله بکنید کشته خواهید شد.
اعتمادی هم به این مردم نیست این جواب ایشان است عرض کردم که این نامه را با یک مضمون به چند نفر نوشته بود.
نامه رسید به دست منذر بن جارود، منذر دخترش زن ابن زیاد است و خودش آدم معتدلی و علاقمند به اهل بیت و به هرروی دخترش زن ابن زیاد است و ابن زیاد هم در بصره است و هنوز به کوفه نیامده است و ترسید که مبادا داماد من این را فرستاده چون اون زمان این وسایل و ارتباطات نبود که انسان برایش مشخص نبود که این فرستاده کیست، گفت ممکن است این فرستاده کسانی از مأمورین اطلاعاتی ابن زیاد باشد و این نامه را به اسم امام حسین علیه السلام فرستاده و می خواهد که من را امتحان بکند و آزمایش بکند که ببیند من چه کاره هستم من طرفدار او هستم یا طرفدار حسین بن علی هستم. فرستاده امام حسین را با نامه فردا صبح برداشت آورد پیش ابن زیاد و گفت چنین نامه ای را برای من آوردند و ابن زیاد دستور داد تا فرستاده را در بصره به دار آویختند. اول کسی که شهید شد از اصحاب امام حسین در بصره بوده و او ابورزین سلیمان فرستاده حضرت بوده است که ابن زیاد او را به دار آوریخت و فردای روزی که او را به دار آویخت راهی کوفه شد برای مقابله با مسلم.
یزید بن مسعود النَّهْشَلِيُّ وقتی نامهی امام حسین به دستش رسید قبایلی راکه از ایشان شنوایی داشتند جمع آوری کرد و برای ایشان صحبت کرد و گفت که شما در جنگ جمل از امیرالمومنین حمایت نکردید و این یک ننگی شد به دامن شما و بیایید این ننگ را بزدایید با حمایت و نصرت پسر امیرالمومنین و گفتند سمعاً و طاعتاً.
برای امام حسین سلام الله علیه نامه نوشتند که من حاضرم و هر وقت بفرمایید حرکت می کنم در تدارک حرکت بودند چون مکه تا بصره فاصله زیادی بود تا اینکه این ها آماده بشوند سلاح آماده کنند و امکانات برای خانواده هایشان بگذارند وقتی امدند حرکت کنند خبر شهادت امام حسین علیه السلام را شنیدند.
در این میان خانه ای در بصره بوده که پیرزنی از شیعیان امام علی سلام الله علیه صاحب خانه بوده و آن خانه در آن محوطه ای بوده که شیعه در آن به صورت محرمانه جمع می شدند و در مورد این مسائل تبادل نظر می کردند. این ماجرا در آن منزل که در خانه ماریه دختر سعد، (اسم این زن بوده است)مطرح شد که امام حسین سلام الله علیه یک نامه ای را نوشته به بزرگان بصره و از آنان خواسته که با حضرت همکاری بکنند چون امروز بدعت ها زنده شده و سنت ها از میان رفته است یک آقایی است به نام یزَيْدِ بْنِ ثُبَيْتٍ الْقَيْسِيِّ این بزرگوار بلند شد در آن جلسه و گفت لبیک من آماده هستم.
گفتند خب توآماده هستی تو که تنها نمی توانی به هر حال در وارد شدن به این شهر خارج شدن از این شهر از تو سوال می کنند.
گفتند یا با من همراهی کنید یا من ده پسر دارم هر کدام از این ده پسر با من همراهی کردند من اجازه می دهم چرا که امام حسین سلام الله علیه از حجاز به عراق می آید من می روم و به حضرت ملحق می شوم یک عده به او می گفتند این کار را نکن و این کار کار خطرناکی است! آمد منزل و با فرزندانش مطرح کرد دو تا از پسرهایش با او موافقت کردند خودش و با دو فرزندش (عَبْدِ اللَّهِ وَ عُبَيْدِ اللَّهِ ابْنَيْ يَزِيدَ بْنِ ثُبَيْتٍ الْقَيْسِي) از بصره حرکت کرد و این مسافت طولانی را محرمانه آمدند مکه و با حضرت بودند و آمدند در کربلا و هر سه شهید شدند.
اما یک نکته جالبی در جریان این یزید بن ثبیت بصری است که قابل توجه است .ایشان خب ایام حج بود و امام حسین علیه السلام هشتم ماه ذی الحجه از مکه آمدند بیرون، ایشان آمد در آن شلوغی ایام حج وارد مکه شد و گفت حالا محرم هم بوده است حتما ،آمد یک جایی و اتراق کرد و چادرش را زد و طواف انجام داد برگشت و رفت سراغ امام حسین علیه السلام را گرفت به ایشان گفته شد حضرت در ابطح است. خیمه شان آنجا است آمد سراغ خیمه امام در ابطح سوال کرد که آقا کجا هستند؟ به ایشان گفته شد که حضرت آمدند به سراغ شما! آمد سراغ بساط خودش آنجایی که اساس را گذاشته است و دید که حضرت نشسته اند آنجا و سلام کرد و نشست و حضرت سوال کرد ،و او ماجرا را برای حضرت تعریف کرد. امام حسین علیه السلام در پاسخ ایشان یک آیه ای را تلاوت کردند این آیه را حضرت تلاوت کرد: قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ (يونس : 58) حالا تناسب این آیه را این طور برداشت می کنم که این نصیب تو شد و این بهتر از چیزهایی است که آنها جمع می کنند.
این هایی که عرض شد هدف های مستأجل امام علیه السلام بود برای حرکتشان که در فرمایشات خودشان مشهود است:
یکی بیعت نکردن با یزید و یکی هم امروز روز سکوت نیست چون سنت ها مرده و بدعت ها زنده شده ما بایستی برگردانیم یعنی سنت ها را زنده کنیم و بدعت ها را بمیرانیم
اهداف دیگری هم امام حسین علیه السلام داشتند که در فرمایشان خودشان و ائمه خودشان ذکر شده انشاءالله من فرداشب به عرض می رسانم.
[1] مدينة معاجز الأئمة الإثني عشر، ج4، ص: 52
[2] بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج36، ص: 205
[3] بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج44، ص: 329
[4] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى، النص، ص: 25
[5] وقعة الطف، ص: 81
[6] حار الأنوار (ط - بيروت)، ج44، ص: 326
[7] بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج44، ص: 340