بسمه تعالی تاريخ جلسه: شنبه 28/9/1388 نظریه پرداز: محمد اسفندیاری |
در جلسه قبل بحث از هدف شناسی قیام امام حسین علیه السلام بود که هفت نظریه تبیین شد که البته در سه نظریه کلی میگنجد.
الف) امتناع از بیت؛ ب) نظریه شهادت که خودش تفسیرهای متفاوتی دارد؛ ج) تشکیل حکومت و اعاده خلافت و امامت.
در ادامه بحث به نقد نظریه شهادت پرداختیم ولی الان به نظریه حکومت که نظریه این جانب است میپردازم. ممکن است نظریه شهادت نقد و یا رد شود ولی برای اثبات نظریه حکومت نیاز به دلایل و مستندات دیگری هستیم که در این جلسه به آم می پردازیم. قبل از ورود به بحث ذکر دو مقدمه ضروری است:
الف): تاریخ علمی نقلی است و باید نظریه پردازی در این عرصه مستند به منقولات قطعی باشند نه بر اساس تحلیلها. اینکه فراوان گفته میشود به نظر من، به گمان من،.... اینها همه ادعا است. در این عرصه گاهی ادعاها آن قدر تکرار می شود که تلقی به قبول شده و شکل نظریه و یک مطلب مسلّم و قطعی را به خود می گیرد در حالی که باید دلیلها و ادله با هم تضارب داشته باشند تا دلیل قویتر روش شود.
پس باید برای دریافت هدف امام از قیا مش به سراغ منقولات رسیده از آن حضرت رفت و نه تحلیل ها.
ب): منظور از حکومت، معنای مصطلح آن نیست بلکه هدفی فراتر است. منظور از حکومت اعاده خلافت و امامت می باشد یعنی همان مسیری را که پیامبر برای جامعه اسلامی ترسیم کرده بود. بزرگترین انحراف صدر اسلام، انحراف حکومت از اسلام بود چون از نظر شیعه نظام امامت به نظام خلافت تبدیل شد و بعد همین نظام خلافت تبدیل شد به نظام سلطنت. اتفاقاً همان زمان برخی از اصحاب میگفتند معاویه در ولایت عهدی یزید، کار قیصر و کسری را انجام داده است. پس این بزرگترین انحراف است و لذا طبیعی است که منظور امام حسین حکومت باشد. به نظر می رسد ادله ای را که برای این نظریه می توان فهرست کرد عبارت است از:
1-
2-
اگر قبول کنیم که این بزرگترین انحراف باشد پس قیام امام حسین برای اعاده خلافت و حکومت اسلامی در مسیر اصلی خودش، امری طبیعی می باشد و نظریه های دیگری که بر خلاف آن هستند دلیل میخواهد. پس شهادت و یا امتناع از بیعت دلیل میخواهد و الا بدیهی است که امام برای اصلاح امر حکومت قیام کرده باشد، چرا که سخنان آن حضرت بر این مطلب دلالت دارد.
3-
4-
و کنا اهله و اولیائه و اوصیائه و ورثته و احقّ الناس بمقامه فی الناس فا ستاثر علینا قومنا بذلک ... و نحن نعلم انّا احقّ بذلک الحق .... ان تسمعوا قولی و تطیعوا امری اهدکم سبیل الرشاد؛ ما اهل بیت پیامبر هستیم و از ورثه و اهل بیت او هستیم ولی عدهای خودشان را به این امر مستحق دانستهاند... اگر شما گفتارم را بشنوید و فرمانم را پیروی کنید شما را به راه رشد هدایت می کنم. اگر حضرت برای شهادت می رفت و نه برای حکومت پس چرا از دیگران یاری و پیروی می خواهد.
5-
این پیک ها که سفر تفریحی نرفتند بلکه برای سنجیدن اوضاع کوفه و بصره بدانجا می رفتند. پس اگر هدف امام شهادت بود این اشکال هست که امام چرا سفرایی را فرستادند.
طبیعی است که فرستادن سفیر و پیک برای سنجیدن اوضاع سیاسی و اجتماعی مردم کوفه و بصره بود و این با قیام امام حسین (ع) برای اعاده حکومت و خلافت سازگاری بیشتری دارد تا نظریه شهادت.
6-
از این نامه روشن میشود که مردم کوفه برای چه چیزی امام را دعوت کردند. امام هم میافزاید که حاکم اسلامی باید چه رفتار و خصوصیاتی داشته باشد.
این مطالب در اکثر کتب تاریخی مثل طبری، الارشاد و تقریباً در همه منابع هست.
جناب مسلم به کوفه میرود و اوضاع را دقیق بررسی میکند و از مردم بیعت برای جهاد میگیرد و پول میدهد برای خرید اسلحه و بعد نامهای به امام مینویسد که ان الرائد لا یکذب اهله یعنی پیشرو و سفیر شما دروغ نمیگوید، زمینه برای ورود شما به کوفه مهیا است. لذا امام به طرف کوفه حرکت کرد. مسلم چه وقتی کوفه را گزارش داده است؟ مورخان و محققان معمولاً بین دو کوفه اشتباه میگیرند. کوفهای که حاکم او نعمان بن بشیر بوده و کوفهای که عبید الله بن زیاد حاکم آن است. در زمان نعمان بن بشیر مردم یک دست بوده و اتحاد داشتند و لذا شامیان و امویان در کوفه ترسیده و نامهای به شام فرستادند که نعمان مردی نرم خو است و یا خودش را به مسالمت زده است لذا، یزید، عبید الله بن زیاد را که مردی فاسق فاجر و تند خو بود به کوفه فرستاد و او با یه حقه و کاری شبیه یک کودتا امارت کوفه را به دست گرفت.
7-
اگر این دلیل همین گونه باشد بهترین دلیل برای نظریه شهادت است ولی در واقع این روایت تقطیع شده است و اگر به آن فراز حذف شده توجه کنیم می یابیم که آن مؤید نظریه خلافت و حکومت است. عبارت تقطیع و حذف شده این است:
و القضاء ینزل من السماء والله یفعل ما یشاء
تا جایی که میدانم وضع کوفه این است که قلب مردم با شماست ولی شمشیر هایشان بر علیه شماست اما مقدرات از آسمان فرود می آید و خداوند هرچه خواهد می کند. امام در تأیید میفرماید: صدقت لله الامر و کل یوم ربّنا فی شأن ان نزل القضاء بما نحبّ فنحمد الله علی نعمائه و هو المستعان علی اداء الشّکر و ان حال القضاء دون الرجاء فلم یبعد من کان الحق نیته و التقوی السریرته؛ راست گفتی دست خدا و پروردگارمان هر روز در کاری است پس اگر قضای خداوند به آن چه ما خشنودیم فرود آمد او را به سبب نعمت هایش ستایش می کنیم و او یاور ماست برای ادای این شکر و اگر قضای خداوند بر خلاف امید ما جاری شد پس دور نمی افتد کسی که مقصودش حق باشد و پرهیزگاری پیشه اش. این احادیث نشان میدهد که امام به قصد شهادت نرفته است.
8-
مسلم که به عبارتی سخنگوی امام حسین(ع) است در جواب می گوید: اهل المصر زعموا ان اباک قتل خیارهم و سفک دمائهم و عمل فیهم اعمال الکسری و قیصر فاتیناه لنأمر بالعدل و ندعو الی حکم الکتاب؛ مردم این شهر نظرشان این است که پدر تو به شیوه قیصر و کسری رفتار کرده است و لذا آمدهایم که به عدل رفتار کنیم. این سخن نماینده امام است. بین مسلم و عبیدالله گفتگوهایی هست که همهاش مستندات نظریه حکومت است.
9-
من به پیشنهاد عبد الله کاری ندارمـ چون پیشنهاد درستی نبوده و من در کتابم آن را نقد کردهامـ عبد الله بن عباس از حرکت امام چه فهمیده بود؟ فهمیده بود امام دارد برای حکومت و پیروزی میرود نه شهادت.
10-
تمام کسانی که از حرکت امام به کوفه منع میکردند، از حرکت امام فهمیده بودند که امام به قصد حکومت میرود نه شهادت. اصحاب آن حضرت هم هیچ گاه تلقی نکرده بودند که امام به قصد شهادت میرود بلکه فهمیده بودند که برای مقابله با ظلم و اعاده خلافت میرسد، لذا در بین راه که خبر کشته شدن مسلم و هانی به امام رسید به امام گفتند: یا رسول الله شما مثل مسلم بن عقیل نمیباشید اگر به آنجا بروید کشته نمیشوید و بلکه مردم به سوی شما میآیند. این حرف درستی بود و لذا دشمن هم فهمیده بود و به همین خاطر بین امام و کوفه مانع ایجاد کردند که امام به کوفه نرسد.
اصحاب استنباط نکرده بودند که امام قصد شهادت دارد. چگونه میشود که امام به یاران خودش نگوید که به سوی شهادت میرود در حالی که فرموده من از این اصحاب بهتر سراغ ندارم و یا خبری از آنان پنهان نمیکنم.
11-
پنج بار فرمود بگذارید به حجاز برگردم که نگذاشتند. دوبار سپاهش را به طرف حجاز حرکت داد که حرّ نگذاشت یک بار در روز عاشورا به یکی از اصحابش فرمود که بروید و به آنها بگو اجازه دهند برگردیم. یکی از این موارد در جایی است که میفرماید:
اگر هدف امام شهادت بود با این پیشنهاد سازگار نیست. این همه اصرار به برگشت با شهادت قابل توجیه نیست.
ممکن است کسی بگوید- کما این که برخی گفته اند- این همه اصرار امام برای اتمام حجت و به قصد اتمام حجت بود.
اگر اینگونه است یک بار کافی است نه هشت بار.
12-
الف) یکبار عبدالله بن ضحاک مشرقی را دید و به او فرمود به ما کمک کن. او گفت باشد تا جایی کمک میکنم که از جان شما دفاع کنم و اگر دیدم نمیتوانم از شما دفاع کنم و یا دفاع من بی فایده است دست از دفاع بر می دارم.
ب) حبیب بن مظاهر در کربلا به امام عرض کرد در این جا قبیله بنی اسد هست بگذار از آنها کمک بخواهم. امام قبول کرد، گرچه قبیله بنی اسد نتوانست به امام کمک کند.
استنصار و طلب نصرت و یاری خواستن با استشهاد قابل جمع نیست . این عده و عُده جمع کردن برای چیست؟ یک نفر اگر در مقابل لشگر انبوهی کشته شود مظلومیتش بیشتر است تا اینکه ده نفر کشته شوند. هرچه تعداد کشته ها کمتر باشد و تعداد دشمن این نشان از مظلومیت بیشتر کشته شدگان است. هرکس که به سراغ شهادت میرود سعی او بر این است که سببکارتر برود.
یکی از بزرگان می گوید امام میخواست بر عدد کشتگان افزوده شود... امام حسین یارانی میخواست که کشته شوند نه کسانی که او را نجات دهند.
این حرف به نظرم مخدوش است چون امام شرطّ ضحاک را پذیرفت.
13-
عمر سعد هم قلباً نمیخواست جنگی رخ دهد و لذا نامهای به ابن زیاد نوشت که جنگ از ما برداشته شد و حسین به کوفه میآید. ابن زیاد نیز پذیرفت ولی شمر نظر او را عوض کرد.
اگر قصد امام شهادت بود و نه اعاده حکومت و خلافت پس این همه استنصار و مذاکره برای چیست؟ اینها با شهادت قابل جمع نیست چون مذاکره برای جلوگیری از جنگ است و تا جایی پیش رفت که عمر سعد و ابن زیاد هم در ابتدا پذیرفتند.
14-
امام سجادمی فرماید: پدرم در شب عاشورا شعری خواند :ـ یا دهراف لک من خلیلی کم لک بالاشراق و الاصیلی.... - که فهمیدم بلا نازل شده است. حضرت زینب به امام حسین فرمود: إستقتلت ؟نفسی فداک؛ آیا میخواهی کشته شوی جانم فدایت؟ امام میفرماید اگر پرنده قطار را شبی بگذارند میخوابد.کنایه از این که بنی امیه من را رها نخواهند کرد.
استقتلال همان استشهاد و به دنبال شهادت رفتن است. امام میفرماید دنبال استقتال نیستم. اگر مرغ قطا را یک شب رها کنند میخوابد. این ضرب المثل برای چیست؟
حضرت زینب در ادامه می افزاید افتغصب نفسک اغتصابا فذلک اقرح لقلبی و اشدّ علی نفسی ؛ وای بر من آیا چاره را از تو گرفته اند – آیا جانت را به زور می گیرند- این بیشتر قلب من را غمگین می کند و بر جانم بیشتر سنگینی می کند.
حضرت زینب کشته شدن را تعبیر به کشته شدن به زور میکند در حالی که اگر شهادت مورد طلب و رضایت امام حسین بود دیگر تعبیر به اغتصاب نمیکرد.
چون ذهن ما به نظر دیگری عادت کرده لذا نظریات مخالف را به راحتی نمیپذیرد و لذا به نظرم از تعارض مضمونی این ادله به دست میآید که نظریه شهادت با هر تفسیری که میخواهد باشد- گرچه نظریه شهادت سیاسی از میان همه آن ها بهتر است- خیلی موجه نیست.
در مجموع دو نظریه باقی ماند، نظریه شهادت سیاسی و نظریه حکومت که نظریه حکومت قویتر به نظر میرسد و قراین و شواهد بیشتری بر آن دلالت دارد.
اشکالات این نظریه
1-
امام در مدینه تهدید به قتل یا بیعت شد لذا به مکه آمد. در مکه مشکل دو تا شد یکی همان تهدید و دیگری بی حرمتی به خانه خدا لذا فرمود اگر یک وجب دورتر کشته شوم بهتر است از اینکه در خانه خدا کشته شوم.
امام فرمود به کوفه میروم اگر کشته شوم که مثل اول است و اگر نه موفق به حکومت می شوم.
پس امام در کوفه چیزی را از دست نداد.
س) سؤال این است که حضرت وقتی از شهادت حضرت مسلم خبر یافتند متوجه شدند که کوفه توان ادامه همکاری را ندارد پس حرکت به کوفه چه معنایی دارد.
و دیگر اینکه عبدالله بن عباس میگفت به جاهایی برو که دشمن توان دستیابی به شما را نداشته باشد. آیا این ها موید نظریه شهادت نمی باشد؟
ج) یکی از مهمترین اشکالات حکومت، اشکال اول است که باید جواب بدهند که پس از اینکه در میان راه خبر شهادت مسلم به امام رسید و اوضاع عوض شد، چرا امام باز هم به طرف کوفه رفتند.
جواب این را در فصل رفتن امام به کوفه بعد از شهادت مسلم در حدود هشت صفحه آوردهام. حداقل چیزی که میتوان گفت امام به قصد پیروزی نمیرود ولی نه به این معنا که به قصد شهادت برود به استناد و سخنانش در دو روز قبل از عاشورا. بعلاوه امام دیگر راه برگشت نداشت.
اما اینکه چرا امام از مدینه به کوفه نرفت در صورتی است که تقریر درستی از نظریه حکومت نداده باشیم. هدف امام از مدینه تا مکه امتناع از بیعت و دفاع بود. در مکه مدتها ماند و لذا نظریه حکومت شکل نگرفته است ولی وقتی نامهها و پیکها میآید و نمایندهاش را میفرستد به انگیزه پیروزی و حکومت و اعاده خلافت میافتد، گرچه احتمال شکست را هم میداد.
س) اگر بگوییم امام وظیفهاش امتناع از بیعت بود و بعدش این مطلب پیش میآید که به سمت حکومت یا شهادت حرکت کرد بهتر نیست؟
ج) امتناع از بیعت قدر متیقین است. درست است و قائلان به حکومت هم به آن معتقدند ولی به فراتر از آن که مستنداتی هست چه باید کرد. امام به ابن عباس میگوید: هذه کتبهم و رسلهم و قد وجب علّی المسیر لقتال اعداء الله؛ نامه ها و پیغام های کوفیان است پس بر من لازم است که بروم و با دشمنان خدا بجنگم. امام بر اساس آن با ابن عباس استدلال می کند پس از این مرحله به بعد نظر امام حکومت و خلافت می باشد.[1]
[1] . برای مطاله و اطلاع بیشتر ر.ک: ( عاشورا شناسی پژوهشی در باره هدف امام حسین / محمد اسفندیاری)