بسمه تعالی
عنوان بحث: وحی(نقد نظرات عبدالکریم سروش در باب وحی و قرآن)ج2 تاريخ جلسه: 26/02/1387
نظریه پرداز: حجت الاسلام و المسلمین کاظم قاضی زاده مقرر: حجت الاسلام سراقی
مقدمه:
مشکلی که داریم این است که خیلی اوقات ساده انگاری میکنیم خیال میکنیم مطالب به سادگی بیان شده و همین است که گفته شده است و مطلب دیگری باقی نمانده است لذا با نگاهی تاریخی وقتی منازعه میان برخی علماء را میبینیم در مییابیم که نزاع میان اصولیون و اخباریون و تکفیرها و یا نسبت دادن عدم درک و فهم به طرف مقابل ناشی از همین هاست.
سروش تا به حال در باب وحی چهار مطلب جدی و مطالبی حاشیهای و پیرامونی داشته است و البته نقدهایی که به او شده را در سایت خودش آورده است:
1.آتش بر خرمن نبوت از دکتر نصری؛
2. خداوند قرآن را برای مرم زمان خاصی قرار نداده است/ آقای ایازی
3. ادعای بشری بودن قرآن در تاریخ اسلام بی سابقه است/ دکتر سید یحیی یثربی
4. این ادعا که الهام از نفس پیامبر میآید متأثر از بودیسم است/ مظاهری سیف
5. پاسخهایی به قرآن ستیزان/ خرمشاهی
6. سروش دیگر یک اصلاحگر دینی نیست/ قائمی نیا
7. دکتر سروش به آغوش اسلام بر گردد / آیت الله سبحانی
و...
این نوع اقبال به این بحث مقداری طبیعی و مقداری مصنوعی است. خبرگزاری فارس برخی از این نظریه پردازان را به سخن واداشته است. نکتهای که از این عنوانها به دست میآید استفاده چند رویکرد است:
- رویکرد نصیحت آمیز مثل آیت الله سبحانی
- رویکرد علمی محض بدون اینکه حتی بخواهند دفاع مؤمنانه کنند.
- رویکرد انگیزه شناسانه و انگیزه خوانیها که یا به توبه ایشان انجامد و یا به حکمی مشابه سلمان رشدی.
با توجه به این شرایط، مناسب است که با رفتار علمی بحثها پیش برود چون برخوردهای دیگر یک سری عواقب دارد. آنچه سروش مطرح کرده است، در محتوای بحثهایش چند مطلب مهم هست از جمله:
در مصاحبه اول ایشان آمده است که سؤال شده از ایشان که اخیراً در سایتها در روزنامهها آمده که دکتر سروش نزول قرآن را رسماً انکار کرده است و آن را کلام محمد (ص) دانسته است آیا چنین است؟ ایشان میگوید: شاید مزاح کردهاند و یا شاید خدای ناکرده اغراض دیگری داشتهاند. مصاحبهگر در ادامه میپرسد:
حالا نظر شما چیست؟
سروش: ... و این دو از هم جدا نخواهند بود.
تحلیل سروش این است که گویا کلام پیامبری و خدا یکی است و گویی این یگانگی میان خدا و ولی او یک نوع حلول است و آنچه که خدا گفته گویی خداغوند گفته و یا آنچه پیامبر گفته گویی خداوند گفته است. به تحلیل دیگر خداوند از طریق اسباب عادی با بشر سخن گفته و این اسباب ظرف وجودی پیامبر است. مثل اینکه بارانی که خدا میفرستند در طبیعت از طریق اسباب طبیعی باشد، یا توفّی نفس را که کار فرشته است به اسباب عادی نسبت دهد.
پس جبرئیل چکاره است؟
سروش: جبرئیل از ؟؟؟ در داستان معراج است که لو دنوت و یک چیزی را به امام نسبت میدهد: معنویت رسول خدا وحی را نازل کرده است. ج20 صحیفه، سخنرانی 25/1/1366.
اینکه بگوئیم قرآن کلام محمد است مثل این .... این اشعریت کهن را به جامعه... نپوشانیم. ایشان این دو نکته اساسی را در بحث خود طرح کردهاند.
دو نکته دیگر از کلام ایشان استخراج کردهاند: یکی اینکه نقش پیامبر بزرگ میشود در وحی چون پیامبر بر این وحی، کلام و قالب بشری میدهد.
نکته دیگر اینکه نقطه عزیمت دیدگاه سروش است این است که شرایط حاکم بر زندگی پیامبر، در تولید قرآن تأثیر داشته است و این نوسانات در زندگی پیامبر و شرایط تاریخی زمان او، در محتوا و لفظ قرآن و انعکاس وحی تأثیر گذار بوده است لذا برخی آیات قرآن در اوج و برخی در حفیض بوده است. مطلب دیگر اینکه ایشان میگوید پیامبر بسان شاعران است و شاعران در حالت خاصی و از قوه خیال استفاده میکنند، پیامبر؟؟؟ یک حالت خاصی برایشان بوجود میآید و پیامبر بالاترین شاعران است.
این چهار مطلب را ایت الله سبحانی نیز به دکتر سروش نسبت میدهد. خطاپذیری در وحی نیز از چیزهایی است که از حرفهای سروش به دست میآید چون شخصیت پیامبر که دارای معلومات و ارتباطات بشری است پس تجربه عرفانی او با شخصیت آمیخته میشود و لذا در تجربه پیامبر خطا راه مییابد.
چون معلومات کسبی و عرفی پیامبر محدود است و به قول اهل سنت، پیامبر(ص) فرموده که شما به امور دنیایتان اعلم از من هستید. سروش به زعم و گمان خودش این گونه گزارههای قرآنی را حلّ کرده است و تضاد و آن را با علم حل کرده است. ایشان با این دیدگاه، حل کرده که چرا در قرآن بحثهایی مربوط به زمان و تاریخ است. ایشان در نامه آخرش میگوید:
وحی پیامبر به زبان عربی است و زبان عربی بر آیند و آینه... و همه چیز آن را باید بشری دانست این عین تعلیم قرآن است؟؟؟ کسی را سیر نکند.
توضیع این عبارت این است که در قرآن یک سری چیزهای عمومی نیست و به خاطر تأثیر شخصیت پیامبر در وحی الهی است. لذا ایشان واردی را ذکر میکند و پس آیات به گمان خودش جامع و متعالی را ذکر میکند.
آیاتی چون.... و آیاتی چون الی الله ترجع الامور..... دیده سرمه کشیده اوست..... چگونه تفسیر کنیم.
نقطه عزیمت ایشان این است که باید از برخی از این گزارهها به یک نحوی دفاع شود. مثلاً ممکن است کسی دنبال زنان سیاه چشم نباشد یا هفت آسمان، رئوس الشیاطین و ... درست نباشد پس باید سطح آیات را از هم جدا کرد، آیات یک الهی دارد و یک سطح تفسیر بشری پیامبری دارد که چون روحیات و شرایط پیامبر عوض میشود این گزارهها هم عوض میشود. در مقاله اخیر ایشان تحت عنوان طوطی و زنبور، وحی پیامبر را نه طوطیوار آنچه را که حق به او گفته بگو میگوید بلکه مثل زنبور که به گلهای مختلف سر میزند و سرای و گرمیها را میچشد در تولید وحی او اثر گذار است. سروش با این طرح جدید میخواهد مشکلاتی را بکه به نظرش در برخی آیات دیده میشود برطرف کند.
نظرم برای نقد و بررسی سخنان هر کس باید از دو طریق میتوان وارد شد. نقد روشی و نقد محتوایی سروش در این نامه جدیدش اشاره میکند که نمیخواهم با طرح این نظریه، یک نظریه نقلی را در مقابل نظریه نقلی دیگر قرار دهم و لذا هیچ گونه آیهای را نقل نمیکند. ایشان یک فریضهای را مطرح میکند بالاتر از آن است که با نقل نقد شود. ایشان حتی با این نظریه میخواهد نقل را مورد ارزیابی قرار دهد.
ایشان میگوید وحی را باید در کلام فلسفه و عرفان و یا... ماهیتش تبیین شود و سپس بر اساس آن قرآن تحلیل شود.
مثلاً نقد عبدالعلی بازرگان که نقدی نسبتاً قوی و خوب است ذکر میکند که گوینده و مخاطب قرآن کیست؟ قرآن خیلی جاها ضمیر متکلم مع الغیر برای خدا به کار برده است. پس گوینده در خیلی جاها خود خداست و مخاطب در سالهای نخست پیامبر است پس گوینده پیامبر نیست. در بسیاری از موارد مخاطب مؤمنان، اهل کتاب، مشرکین و... میباشند پس نمیشود گفت که گوینده قرآن پیامبر باشد و بعد بگوید انا ارسلناک... یا آیاتی که مصدر به قل است که 332 بار میباد. اینها را چگونه میتوان گفت که خود پیامبر گفته است. یا در برخی مواردـ 4بار- به پیامبر دستور استغفار داده شده است و یا دستور صبر داده شده به پیامبر. این نوع نگاهها که دیگران نیز دارند، از آن چگونه میتوان بشری بودن قران را تحلیل کرد. این یک رویکرد است که آقای ایازی و سبحانی هم دارند.
سروش از این رویکرد و این گونه پاسخ میدهد که کسی که صحبت میکند گاهی دیالوگ است و گاهی منولوگ.
یک نوع ارائه خطاب این گونه است که کسی در ضمن این که صبحت میکند خودش را مورد خطاب قرار دهد و این معنایش این نیست که این پیامها و خطابها از درون پیامبر نمیجوشد.
ایشان شاهد آورده و آیهار را راجع به خود پیامبر نقل میکند که عبارت است: ان کنت فی شک مما انزلنا... من قبلک شما خودتان میگویید ای پیغمبر اگر شک داری در چیزی که بر تو نازل شده است. شما خودتان میگوید پیامبر که شک نمیکند بلکه شک دیگران است و خطاب به پیامبر شده است. حال اگر ان کنت فی شک به پیامبر خطاب شده و حال آنکه شک مربوط به او نیست بلکه به دیگران است، چه اشکالی دارد که پیامبر در برخی گونههای کلامی خودش را خطاب قرار داده باشد، مثل اسم یجدک یتیماً فآدی و... که پیامبر با خودش خطاب میکند و با خودش حدیث نفس میکند.
عبارت ایشان اینگونه است:
ارتدکس اسلامی که چنین نمیاندیشد... بازیهای زبانی دانست.... خطاب به مردم میگوید سروش اینها را یک گونه تفنن بیانی میداند که گاهی تقاضایش مثلاً از وحی پنهان بود و گاهی آشکار مثل ؟؟؟ تقلب وجهک فی السماء و گاهی پنهان.
سروش با این دیدگاه میخواهد رویکرد نقلی را با این شیوه جواب دهد که بله همه این حرفها را قبول دارم، آیات مصدر به قل، خطابات به پیامبر و... ولی با یک فرضیه میخواهد، همه اینها را در آن فرضیه حل کند و نظریه جدیدش را ارائه دهد که حاکم بر این دیدگاه نقلی باشد. مثلاً میگوید همان گونه که شاعران منتظر ذوق شعری هستند که بیایند و شعری از درونشان بجوشد، پیامبر هم منتظر شرایط خاص بوده تا وحی از درون او بجوشد. ایشان با این نظریه گذاشتن میخواهد این آیات را حل کند.
ایشان میگوید مگر شما برخی آیات را مثل الرحمن علی العرض استوی حل بر مجاز نمیکنید خوب من آیات بیشتری را حمل بر حجاز میکنم و حتی آیات خطاب به پیامبر را. این نظریه دنبال این است که مشکل رنگ بشری داشتن آیات قرآن را حل کند و بگوید برخی آیات به خاطر جنبه بشری پیامبر، سطحی بشری دارد. حتی اعجاز قرآن را هم اینگونه پاسخ میدهد که درست است که قرآن معجزه است ولی معنایش این است که خود پیامبر معجزه است زیرا تا حدی رفت که کسی نتوانست برود، لذا کلامش هم معجزه است . در نگاه سنتی میگوییم که جبرائیل قرآن را فرو آورد ولی ایشان میگوید نه پیامبر به بالا رفت و قرآن را گرفت.
قصدم از طرح این مطلب سروش این است که بگویم مطالب را ساده نکنیم و خیال نکنیم که مطلب به همین سادگی است بلکه سروش تمام این آیات را داخل در فرضیه خود میداند و به همه این آیات و نقدها و دیدگاههای دیگر هم توجه دارد.
رویکرد دیگری را سید مصطفی طباطبایی که رویکردی عرفانی است دارد و رویکرد دیگر مربوط به آیت الله منتظری است که رویکردی فلسفی است.
آیت الله سبحانی در نقد سروش میگوید اگر در قرآن خطا راه پیدا کند، نمیتوان گفت در کجا هست و کجا نیستـ شما باید اجتهاد کنید. به اجتهاد شما الله نور السموات و الارض خطا نیست ولی اتفاقاً شاید همین آیه خطا باشد. سروش در پاسخ میگوید: در قرآن محکم و متشابه، ناشخ و منسوخ هست ولی ماهه را قبول داریم و به همه ایمان داریم چه عیبی دارد که هر چه را فهمیدیم بگوئیم محکم و هر چه را نه بگوئیم متشابه است و یا ناسخ و منسوخ هم همینطور چه عیبی دارد که هر چه را فهمیدیم بگوئیم محکم و هر چه را نه بگوئیم متشابه است و یا ناسخ و منسوخ هم همینطور چه عیبی دارد که خطا و ثواب بودن قرآن را هم بپذیریم ولی به همه ایمان داشته باشیم.
نقدی که سروش دارد این است که محکم و متشابه به ناسخ و منسوخ بودن معیار دارد ولی در خطا درست بودن آیات چه معیاری دارد چون حدّ خطا، در جایی متوقف نمیشود بلکه به همه آیات راه پیدا میکند. اگر شاخص دارید که دست به تفکیک بزنیم حق با شماست ولی وقتی نیست میتوان همه قرآن را بشری دانست و همه قرآن را مجاز دانست. پس این فرضیه و دیدگاه همه قرآن را خطا پذیر میداند.
در این جلسه سعی کردم دیدگاه ایشان را به گونهای بیان کنم که زوایای گوناگون بحث را از نگاه ایشان طرح کنم تا بتوانیم دیدگاههای دیگران را نسبت به آن مطرح نماییم.