بسم الله الرحمن الرحیم
نظریه پرداز: حجت الاسلام و المسلمین دکتر یعقوب علی برجی
موضوع: پیامبر خاتم(ص) مظهر رحمت و نفی خشونت
28/10/92
میلاد پیامبر اکرم(ص) و امام صادق(ع) را به محضر امام زمان(عج) و شما عزیزان تبریک و تهنیت عرض میکنم. بهترین معرف پیامبران الهی، قرآن است. معرف اصلی پیامبران، خدا و معتبرترین سند آن قرآن است. در قرآن نام بیش از 25 پیامبر ذکر شده و مقاطع مهمی از تاریخ زندگی انبیاء و صفات برجستهای از صفات و کمالات آنها آمده است. خدای متعال هر کدام از پیامبران را با صفت خاصی میستاید؛ مثلاً وقتی که از ادریس یاد میکند، میفرماید «صِدِّیقًا نَّبِیًّا»[1] ادریس صدیق بود. وقتی از نوح ذکری به میان میآید، میفرماید «عَبْدًا شَکُورًا»[2] به صفت شکر او تکیه میشود. وقتی سخن از ابراهیم است، میفرماید «إِنَّ إِبْراهيمَ لَحَليمٌ أَوَّاهٌ مُنيبٌ»[3] ابرهیم بردبار و برای وصال همیشه در آه و افسوس بود و بازگشت به خدا داشت. اما وقتی به پیامبر اسلام میرسد، سخن از یکی دو صفت نیست، بلکه میفرماید «إنَّک لَعَلي خُلُقٍ عَظِيمٍ»[4] آنچه خوبان همه دارند، تو تنها داری. چه قدر اخلاق پیامبر باید عظمت داشته باشد که خدا با عظمت بینهایتی که دارد، از خُلق عظیم پیامبر یاد کند؟ خدایی که در مورد عالم هستی و دنیا با همهی عظمتی که دارد، میفرماید «متاع قلیل»[5]، نسبت به پیامبر(ص) میفرماید «إنَّک لَعَلي خُلُقٍ عَظِيمٍ». خدای متعال در کنار این توصیف کلی، به برخی از صفات پیامبر(ص) تکیه و به صورت برجسته آنها را بیان کرده است. جالب این است که خداوند در میان همهی کمالات، به بخشی از کمالات تکیه میکند که در بُعد ارتباط با مردم، رأفت، رحمت، نرمش و صفاتی از این دست قرار دارند. قرآن کریم نرمخویی پیامبر(ص) را به عنوان هدیهای از سوی خدا ذکر میکند «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ
وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ.[6] این لطف و رحمت خدا بود که برای مردم نرمخو شدی، اگر خشن و سختدل بودی، از اطراف تو پراکنده میشدند. مفسرین نوشتهاند این آیه در جنگ احد نازل شده است، زمانی که مسلمانان گردنه را رها کردند، خالد بن ولید از فرصت استفاده نمود و از پشت به مسلمانان حمله کرد. خیلی از مسلمانان هم فرار کردند و پیامبر(ص) را تنها گذاشتند. جنگ که خاتمه یافت، افرادی که به سمت کوه فرار کرده بودند، یکی یکی به شهر بازگشتند. آنها چه کسانی بودند؟ آنها افرادی بودند که به پیامبر خدا خیانت کردند، ایشان را در دل دشمن تنها گذاشتند و فرار کردند. خدا در این شرایط، این آیه را نازل میکند تا دستورالعملی برای این حادثه و همهی حوادث مشابه باشد. این آیه ارکان روابط عمومی و اجتماعی پیامبر(ص) را مشخص میکند. خدا به پیامبر(ص) در این آیه 4 دستور مهم میدهد، در ابتدا مقدمهچینی میکند که این هم یک درس است و لذا اگر میخواهیم به کسی چیزی بگوییم، باید در ابتدا از خوبیهای او بگوییم و از او تعریف کنیم، بعد از آن به عیب او بپردازیم. لذا خدا در ابتدا به پیامبر(ص) میگوید تو یک انسان نرمخو هستی که این هدیهی خدا به تو بوده است «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ» نرمش تو، لطف خدا است. ویژگی عرب جاهلی خشونت بود. روحیهی عرب جاهلی، غارت و جنگجویی بود. اما پیامبر(ص) یک انسان متمایز است، اگر مانند آنها بودی، دور تو جمع نمیشدند. «وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ» سراغ تو نمیآمدند و جای دیگری میرفتند. خدا این نکته را به پیامبر(ص) گوشزد میکند و بعد میگوید تعدادی از مسلمانان تو را تنها گذاشته و از جنگ فرار کردند، آنها گناه بزرگی مرتکب شدند و برگشتند، لذا میفرماید «فَاعْفُ عَنْهُمْ» از انسانهایی که در انجام وظیفهی خود کوتاهی کردند، بگذر و آنها را ببخش. بعد میفرماید برای آنها دعا کن «وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ» برای آنها استغفار کن، چون خدا در آیهی دیگری میفرماید « وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابا»[7] اگر کسانی که گناه کردند، نزد پیامبر(ص) بیایند و استغفار کنند و تو برای آنها استغفار کنی، در این صورت خدا توبهی آنها را میپذیرد. خداوند در این آیه هم میفرماید تو برای آنها استغفار کن، تا خدا هم از گناه آنها بگذرد. پیامبر(ص) از آنها بگذر و بعد برای آنها استغفار کن تا خدا هم از آنها بگذرد. از یک طرف آنها با انجام این گناه، پایگاه اجتماعی خود را از دست دادند و در جامعه به عنوان افراد ترسو و خائن معرفی شدند، باید جایگاه اجتماعی آنها را برگردانید. لذا با آنها مشورت کنید «وَشَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ» تا پایگاه اجتماعی آنها ترفیع یابد.
4 دستور مهم خداوند به پیامبر(ص)
خدا در اینجا 4 دستور مهم به پیامبر میدهد که ارکان نظام پیامبر اکرم(ص) را تشکیل میدهد: یکی نرمخویی پیامبر(ص) است. ما در تاریخ، داستانهای فراوانی داریم که نرمش پیامبر(ص) سبب اسلام آوردن افراد شده است. پیامبر اسلام(ص) یکی از موفقترین پیامبران خدا است. حضرت نوح با وجود عمر طولانی یا حضرت ابراهیم، نتوانستند افراد زیادی را موحد کنند، اما پیامبر خاتم، با وجود اینکه مردم زمان ایشان خیلی بدتر از مردمان زمان حضرت ابراهیم، موسی و نوح بودند خیلی سریع عربهای خشن، جنایتکار و غارتگر را سامان داد. چه چیزی عامل موفقیت پیامبر(ص) بود؟ خدا میفرماید نرمش پیامبر(ص) عامل موفقیت بوده است. نرمش پیامبر(ص) یک ویژگی جدید برای مردم بود. فردی خدمت پیامبر(ص) میآمد و با خشونت رفتار میکرد، به پیامبر(ص) توهین و جسارت میکرد، اما پیامبر(ص) با کمال بزرگواری او را تحویل میگرفت و با لبخند مقابل او میایستاد. در روایتی دیدم که هر کس چه مسلمان و چه کافر با پیامبر(ص) روبرو میشد، این احساس به او دست میداد که پیامبر(ص) بیش از پدر و مادر خودش، او را دوست دارد. پیامبر(ص) در این ملاقات، چگونه عاطفهی سرشار خود را به آن فرد نشان میداد؟ پیامبر(ص) چگونه رفتار میکرد که فرد این احساس را پیدا میکرد که ایشان، از پدر و مادر خودش، او را بیشتر دوست دارد؟ پیامبر(ص) در یک جلسهای فرمود کدام ریسمان خدا محکمتر است و کدام یک از شما بیشتر به من شباهت دارید؟ بعضی گفتند کسی که زیاد نماز بخواند، بعضی گفتند کسی که زیاد به جهاد برود. اما پیامبر(ص) فرمود همهی این کارها خوب هستند، ولی هر کس که بیشتر به مردم محبت نشان دهد، شباهت بیشتری به من دارد. «شبیهترین شما به من، کسی است که بیشتر به مردم محبت میکند» کسی که عاطفهی زیادی دارد، لذا میفرماید پیامبر نرمخو بود.
دستور دوم این است که پیامبر عفو و گذشت داشته باشد. دستور سوم این است که برای مردم دعا کند. ما چه قدر روایت و حادثهی تاریخی داریم که در آن مردم، پیامبر(ص) را مورد آزار و اذیت قرار میدادند، به ایشان سنگ میزدند، خار و خاشاک روی ایشان میریختند، اما ایشان فقط آنها را دعا میکرد و میگفت خدایا اینها را ببخش. من در روایتی دیدم بچههایی که میرفتند سنگ بردارند تا به پیامبر خدا(ص) بزنند، پیامبر(ص) از روی عاطفه به آنها میگفتند «عزیزم این سنگها تیز است، مواظب باش دستت زخمی نشود.» پیامبر(ص) برای مردم دعا میکند. آخرین دستور این است که «شاورهم فی الامر» با مردم مشورت کن، حتی با کسانی که خطا کردند و تو را تنها گذاشتند.
صفات دیگری که خدای متعال بر آن تکیه و برای پیامبر اسلام برجسته میکند، رأفت، رحمت و مهربانی است. « لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيم»[8] رنجهای شما برای پیامبر(ص) سخت و ناگوار است، پیامبر(ص) خیلی هوادار شماست و برای شما حرص دارد. خدا پیامبر اسلام(ص) را اینگونه معرفی میکند. بهترین و معتبرترین سند ما هم قرآن است. اما چرا پیامبری با این خصوصیات، الان به خشونتطلبی متهم میشود؟
دلایل کسانی که پیامبر(ص) را به خشونت متهم میکنند
کسانی که این پیامبر(ص) را پیامبر خشونت معرفی میکنند و افرادی که میگویند اسلام با زور شمشیر پیشرفت کرد، چه چیزی را به عنوان مستند و دلیل مطرح میکنند؟ قبل از اینکه به این اتهامات بپردازیم، بایید ببینیم خشونت چیست؟ و به چیزی خشونت میگویند؟ خشونت در لغت به معنای درشتی، زبری و ضد نرمی است. عرفاً هم خشونت به همین معنا است و خشونت را همان درشتی میدانند. خشونت ممکن است فیزیکی یا غیر فیزیکی و فردی یا جمعی باشد. حقوقدانان تعریفهای متفاوتی از خشونت کردهاند، اما من تعریف جامعی که ماهیت خشونت را معرفی کند، پیدا نکردم. هر کسی با ایدهها و پیشفرضهای خود خشونت را تفسیر کرده است. برخی گفتهاند خشونت، شیوههای ضد نرم یا سوء استفاده از قدرت است. برخی گفتهاند خشونت، نابردباری مذهبی و تحملناپذیری فکری است. و برخی گفتهاند خشونت، تحمیل یا حذف دیگران به دلایل و روشهای غیرقانونی و غیرمنطقی است. صدها تعریف به این سبک از خشونت ارائه شده است. آنچه که سبب شده پیامبر اسلام(ص) به خشونت متهم شود، در 3 محور اصلی دستهبندی میشود. این موارد معمولاً در کتابها و روزنامهها آمده است و غالباً مستشرقین و غربیها این اتهامات را به پیامبر اسلام(ص) وارد میکنند:
یکسری از اشکالات به قوانین اسلامی برمیگردد، آنها میگویند بعضی از قوانین اسلامی به خصوص قوانین کیفری مثل؛ مجازات حدود، قصاص و رجم آن خشونتآمیز است. در این زمینه چند نکته بیان میکنم. اول اینکه قوانین بازدارده در همهی کشورها وجود دارد و هیچ حکومتی نمیتواند بگوید من هیچ نوع خشونتی را اعمال نمیکنم. چنین چیزی امکان ندارد و جامعه قابل اداره نخواهد بود. چون همهی مردم حقوق را رعایت نمیکنند. با کسی که به حقوق دیگران تجاوز میکند، جنایت میکند، انسانی را میکشد و سرقت میکند، چگونه باید رفتار کرد؟ در 150 کشور دنیا، مجازات اعدام قانونی است. لذا ما نمیتوانیم مطلقاً قوانینی را که جهت بازدارندگی داشته و در همهی کشورها وجود دارند، خشونتآمیز تلقی کنیم. برخی میگویند خشونت آن چیزی است که غیر قانونی یا به نوعی سوء استفاده از قدرت باشد. برخی هم میگویند ما خشونت مشروع و غیرمشروع یا خشونت مجاز و غیرمجاز داریم. در واقع خشونت را به انواع درست و نادرست تقسیم میکنند. پس در اصل اینکه قوانین همراه با خشونت، لازم است، شکی نیست. قوانین اسلام، بیشتر جنبهی پیشگیرانه دارد. برای نمونه اسلام، قانون حد، رجم و حدود دیگر را دارد، اما شرایط را به قدری سخت گرفته است که قابل اثبات نیست. مگر میتوان به راحتی زنا را اثبات کرد؟ اعمال حد سرقت، 15 شرط دارد و نمیتوان به راحتی این موارد را اثبات کرد. لذا آن چیزی که مدنظر اسلام است، ایجاد ابهت است تا کسی به فکر انجام کار خلاف نباشد. پس با سختگیری در اثبات جرم، زمینهی اجرای احکام تا حدی محدود شده و حتی از بین رفته است. ما قاعدهی «الْحُدودُ تَدْرَؤُ بِالشُّبُهات» را داریم، لذا با کمترین شبهه، میتوان از اجرای حدود صرفنظر کرد. فرض کنید مرد و زنی را برهنه در زیر لحاف دیدند یا خانمی بدون شوهر حامله شد، آیا میتوانیم بگوییم او زنا کرده است؟ 10 عامل دیگر ممکن است برای حامله شدن او وجود داشته باشد. با صرف وجود شبهه، نمیتوان اجرای حد کرد. اسلام این قوانین را به عنوان اولین راهکار پیشنهاد نمیدهد، بلکه این قوانین آخرین راهکار هستند. قوانین و مقررات اسلام برای حکومت تکالیفی تعیین کرده است اگر حکومت آن تکالیف را انجام دهد، شاید زمینهی بسیاری از این خلافها از بین رود. چون منشاء خلافها، یکسری نابسامانیها و نیازمندیها است و حکومت اسلامی در این باب وظیفه دارد. اگر نهی از منکر در جامعه اجرا شود، بسیاری از خلافها از بین میرود. لذا این دسته از قوانین اسلام، اولین راهکار نیست، بلکه آخرین راهکار است. زمینههای عفو و توبه، قبل از اثبات جرم از عواملی است که از اجرای حدود جلوگیری میکند. بنابراین اصل خشونت ـ اگر بتوان اسم آن را خشونت گذاشت ـ یا حدودی مثل حد قصاص و امثال آن، در همهی جای دنیا وجود دارد و اگر اسلام سختگیری بیشتری کرده، بیشتر به منظور ایجاد ابهت است و اینکه زمینه را از بین ببرد تا چنین جنایتهایی اتفاق نیافتد.
اتهام دوم، جهاد و جنگهای پیامبر(ص) است. آنها میگویند جنگهای صدر اسلام، باعث پیشرفت اسلام شد و اسلام با زور شمشیر پیشرفت کرد و اگر پیامبر(ص)، پیامبر رحمت بود، جنگ نمیکرد. من 4-3 اصل در باب جهاد یادداشت کردم. یک بحثی در میان علمای اسلام است و آن اینکه آیا در اسلام صلح اصل است یا جنگ؟ از آیات قرآن برداشت میشود که اصل، صلح است و جنگ یک ضرورت است. آیاتی که شاهد این قضیه هستند، بسیارند که من چند نمونه را عرض میکنم. قرآن میفرماید «وَإِن جَنَحُواْ لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا»[9] اگر آنها تمایل به صلح دارند، با آنها سازگار باشید. یا «كُلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّه»[10] آنها دائماً آتش جنگ را روشن میکنند، اما خدا آن را خاموش میکند. یعنی بنای خدا این نیست که پیامبر او مدام جنگ راه بیاندازد، پیامبر(ص) آمده تا جنگها را خاموش کند. چه قدر در جزیره العرب یک قبیله به قبیلهی دیگر تجاوز میکرد؟ چه قدر جنایت اتفاق میافتاد؟ اما با آمدن پیامبر(ص) چه قدر این موارد کاهش یافت؟ خدا میفرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ ادْخُلُواْ فِی السِّلْمِ کَآفَّةً»[11] اگر آنها از جنگ کنارهگیری کردند و با شما نجنگیدند و پیشنهاد صلح دادند، شما هم این صلح را بپذیرید و حق ندارید جنگ را ادامه بدهید. لذا از این آیات میتوان فهمید که اصل در اسلام، صلح است. خدا پیامبر(ص) را فرستاده تا آتش جنگها را خاموش کند. به همین دلیل همهی جنگهای پیامبر(ص)، دفاعی بود. البته بعد از پیامبر(ص)، بعضی از خلفا تندرویهایی انجام دادند و حتی کشورگشاییهایی هم صورت گرفت، هر چند که در همان جنگها هم اجباری برای پذیرش اسلام نبود. به هرحال ما از جنگهای خلفا دفاع نمیکنیم، اما از جنگهای خود پیامبر(ص) دفاع میکنیم. تمام جنگهای پیامبر(ص) دفاعی بود و حتی یک جنگ به منظور کشورگشایی ندارد. همهی جنگهای پیامبر(ص) از سوی دشمن آغاز میشده و پیامبر(ص) از خود دفاع میکرده است. دفاع یک اصل پذیرفته شدهی جهانی است و در منشور سازمان ملل هم پذیرفته شده است. مادهی 53 سازمان ملل این است که «اگر تجاوز از سوی دیگری انجام شد، هر کشوری موظف است از خود دفاع کند». دفاع غریزهی طبیعی در انسان است. همهی موجودات، حتی موجودات بیجان هم از خود دفاع میکنند و اگر ضربهای به آنها بزنید، از خود صدایی در میآورند. نمیتوان گفت دشمن تجاوز کند، اما ما از خود دفاع نکنیم! هیچ فرد عاقلی این مطلب را نمیپذیرد.
چرا پیامبر(ص) دستور داد افرادی را بکشند؟
اما چیزی که کار را سختتر کرده، محور سوم است. ما نمونههایی داریم که پیامبر(ص) دستور داده است بعضی از افراد را بکشند؛ مثلاً کعب بن اشرف یکی از آنها است. او شاعر بود و پیامبر(ص) و زنان مسلمانان را هجو میکرد و دنبال جمعآوری نیرو بر علیه پیامبر(ص) بود. لذا پیامبر شخصی را فرستاد تا مخفیانه او را بکشد. سفیان بن خالد، ابو افک، ابو رافع و سلام بن ابی حقیق افرادی بودند که پیامبر(ص) دستور داد آنها را مخفیانه بکشند. به اصطلاح امروزی پیامبر(ص) دستور داد آنها را ترور کنند. این امر ظاهراً با پیامبر رحمت، پیامبر رأفت، مهربانی و صلح قابل جمع نیست. پیامبر(ص) چطور دستور داد تا آنها را بکشند؟ آنچه در تاریخ آمده، این است که 5-4 کار در کارنامهی عملکرد این افراد وجود دارد که تقریباً با هم مشترک هستند: یکی پیمانشکنی است. همهی آنها از یهودیانی بودند که با پیامبر(ص) پیمان بسته بودند. بنای پیامبر(ص) بر صلح و پایبندی به پیمان بود و یهودیان بنیقریظه، بنیقیقاع و بنینظیر که در اطراف مدینه بودند، با پیامبر(ص) پیمان بسته بودند و این افراد از همان قبایل بودند. آنها پیمان شکنی میکردند؛ مثلاً کعب بن اشرف بعد از جنگ بدر که در آن قریش شکست خورد، از مدینه به مکه رفت و به تحریک مردم علیه پیامبر(ص) پرداخت، پیامبر(ص) را هجو میکرد و اشعار تحریکآمیز بر علیه پیامبر(ص) میخواند تا اینکه زمینهی جنگ احد را فراهم کرد. او نقش زیادی در ایجاد جنگ احد داشت. اشعار او مملوء از هجو پیامبر(ص) و مسلمانان و از همه بدتر، زنان مسلمان بود. به گونهای تحریکآمیز زنان مسلمان را توصیف و مشرکین را تحریک میکرد تا با مسلمانان بجنگند و زنان آنها را به غنیمت بگیرند. آنها عملاً بر علیه پیامبر(ص) نیرو جمع میکردند و لذا به دستور پیامبر(ص) به قتل رسیدند. البته غالب اینها در تواریخ اهل سنت آمده است و من در منابع اصیل شیعی چنین چیزی ندیدهام. لذا ممکن است در سند آنها هم خدشه وارد شود و اصل اینها ساختگی باشد، ولی نمیتوان به راحتی از کنار آن گذشت. مشکلی که در اینجا وجود دارد، این است که در چند روایت که هم در منابع اهل سنت و هم در منابع شیعی آمده، پیامبر(ص) از فتک؛ یعنی کشتن غافلیگرانه نهی کرده و فرموده است «الاسلام قید الفتک»[12] یا «الایمان قید الفتک»[13]. حضرت مسلم هم در آن ماجرا ابن زیاد را نکشت، به خاطر اینکه فرمود این فتک است و پیامبر(ص) از فتک منع کرده است. لذا این حدیثی که از پیامبر(ص) نقل شده است، با این قضیه که پیامبر(ص) دستور داد آن افراد را مخفیانه و غافلگیرانه بکشند، سازگاری ندارد. این مشکلی است که در اینجا وجود دارد و تعارضی بین فرمایش پیامبر(ص) و عملکرد ایشان مشاهده میشود و چون از قدیم این مطلب مطرح بوده، راهحلهای متعددی بیان شده است. برخی گفتهاند چون یهودیان پیمان شکسته و وارد جنگ شده بودند، فتک در جنگ مانعی ندارد و در جنگ میتوان به هر طریقی دشمن را نابود کرد. پس مواردی که پیامبر(ص) میگوید فتک نکنید، در جایی است که نمیخواهد امنیت جامعه با ترورهای مخفیانه و شخصی به هم بخورد. اما وقتی گروهی به جنگ با پیامبر(ص) برخیزند و اعلام جنگ کنند، پیامبر(ص) میتواند چنین دستوری بدهد و تعارضی هم پیش نمیآید. برخی گفتهاند پیامبر(ص) از فتک نهی کرده است، نه از اغتیال. ما در اینجا دو مفهوم فتک و اغتیال داریم. نمونههایی هم برای آن وجود دارد، حتی در منابع ما هم آمده است که شخصی خدمت امام میآید و میگوید در همسایگی ما شخصی وجود دارد که به حضرت امیر سبّ میکند، آیا من میتوانم او را بکشم؟ حضرت میفرماید او را فتک نکن، اما آشکار هم نکش، بلکه او را اغتیال و غافلگیر کن. در اینجا مشخص میشود بین فتک و اغتیال تفاوت وجود دارد. اغتیال یعنی اینکه به صورت مخفیانه، کسی را که باید کشته شود و حق او کشته شدن است و پیامبر(ص) یا ائمه(ع) به این امر اجازه دادهاند، بکشیم. اغتیال چه فرقی با فتک دارد؟ برخی میگویند فتک به امنیت جامعه برمیگردد، لذا در جامعه نباید چنین کاری انجام شود. تعبیراتی که پیامبر(ص) در این 5-4 قضیه دارد، این است که آنها را اغتیال کنید؛ یعنی آنها را فریب بدهید و از جامعه و منطقه که دور شدند بکشید. برای مثال تا زمانی که آنها در مدینه بودند، پیامبر(ص) به هیچ کدام از آنها آسیبی نرساند، چون فتک انجام میشد و امنیت جامعه به هم میخورد، اما وقتی از شهر خارج شدند و به منطقهی دوردست رفتند، مأمور فرستاد تا آنها را بکشند و این کار را اغتیال مینامید. این تفسیرها، تفسیرهایی است که خیلی دقیق نیستند. آنچه به ذهن من میرسد، این است که ما میدانیم پیامبر(ص) معصوم است و هیچ شکی در آن نیست. وقتی پیامبر(ص) دستور میدهد آنها را بکشند، نشاندهندهی این است که این نهی پیامبر(ص) که میفرماید «فتک نکنید» در غیرِ دفاعِ مشروع است، اما در دفاع میتوان حتی فتک هم مرتکب شد. وقتی که میخواهید از نظام، حقیقت اسلام و ناموس مسلمین دفاع کنید، فتک اشکالی ندارد. ممکن است شما بگویید پیامبر(ص) مطلقاً از فتک نهی کرد، نه اینکه برخی از موارد آن را درست بشمارد. در این صورت میگوییم حتی اگر عمومیت هم داشته باشد، نهی در جایی است که بدون اذن حاکم انجام شود، لذا اگر با اذن حاکم باشد، جایز است. اینکه پیامبر(ص) میفرماید فتک نکنید، در جایی است که بخواهند خودسرانه آن را انجام دهند. لذا اگر بخواهند بطور خودسرانه کسی را بکشند، پیامبر(ص) به دلیل اینکه این کار موجب هرج و مرج میشود و امنیت جامعه به هم میخورد، از آن نهی میکنند. اگر حاکم تشخیص داد که کسی باید کشته شود و دستور به انجام آن داد، در این صورت فتک جایز است. یا اینکه میتوانیم بگوییم فتک از مباحث اهم و مهم است، ما نواهی زیادی داریم که در مرحلهی اول نهی هستند، اما اگر مسئلهی مهمتری پیش آید، میتوان دفع افسد به فاسد کرد. بنابراین ما میتوانیم بگوییم نهی از فتک در مواردی است که چیزی اهم بر آن وجود نداشته باشد، اما اگر حاکم تشخیص دهد انجام قتلی و لو به صورت فتک، اهم بر این نهی است، از باب اهم و مهم مانعی ندارد.
پرسش و پاسخ
ـ یکی از حضار: در نظر شما فرض عموم این است که بدون اجازهی پیامبر(ص) آنها را ترور کردند؟
ـ حجت الاسلام برجی: ترور آنها با اجازهی پیامبر(ص) بوده و نهی نداشته است. البته اگر این روایت را علی فرض موثق باشد، چون اکثر ناقلین آن از اهل سنت هستند، فقط یک روایت در منابع شیعه وجود دارد که همان روایت امام جواد(ع) است و روایت دیگر از مسلم است. در منابع ما وجود ندارد، اما در منابع اهل سنت آمده است. شما که میگویید پیامبر(ص) از فتک نهی کرده است، پس چگونه خودشان مرتکب آن شدند؟ فتک پیامبر(ص) در مواردی است که بدون اذن حاکم آن را انجام دهند، اما اگر با اذن پیامبر(ص) فتک کنند، مانعی ندارد. لذا وقتی پیامبر(ص) میفرماید فتک نکنید؛ یعنی بدون اذن حاکم و به صورت خودسرانه کسی را نکشید.
ـ منظور من این است که اگر حکومت دست پیامبر(ص) است، چه احتیاجی است که آنها را مخفیانه بکشند، چرا آنها را به طور قانونی محاکمه نمیکنند؟
ـ حجت الاسلام برجی: احتمالاً محذوراتی برای آشکار شدن این قتلها وجود داشته یا ممکن بوده است به خاطر این کار، جنگی شروع شود، چون آنها از رؤسای قبایل و بزرگان بودند. وقتی پیامبر(ص) به ابوحمر دستور داد تا ابورافع را به قتل برساند، به او فرمود اگر او را ببینی، بدن تو از هیبت او به لرزه میافتد. ابوحمر میگوید وقتی ابورافع را دیدم، بدنم به لرزه افتاد. بنابراین او انسان معمولی نبود تا بتوانند به راحتی او را محاکمه کنند. قاعدهی اهم و مهم را در نظر بگیرید. پیامبر(ص) برای اینکه این مانع را از سر راه اسلام بردارد، بین اینکه یک جنگی راه بیاندازد و یک عدهای کشته شوند یا اینکه او را مخفیانه بکشند تا این مانع از پیش پای حکومت برداشته شود، اهم و مهم میکند و تشخیص میدهد که این کار بهتر است.
ـ این از اختصاصات پیامبر(ص) میشود یا اینکه میتوان آن را تعمیم داد؟
حجت الاسلام برجی: به نظر من میتوان آن را تعمیم داد و گفت فتک بدون اذن حاکم ممنوع است، اما اگر حکومت صلاح ببیند و آن دشمن، خصوصیات لازم را داشته باشد ـ یعنی در حوزهی دفاع مشروع باشد، نه اینکه دشمن فرضی باشد، مثل یهودیانی که با پیامبر(ص) پیمان شکنی یا جنگی را شروع کرده باشند، و مردم را بر علیه نظام تحریک کرده باشند ـ انجام این کار از نظر فقه ما مانعی ندارد.
حجت الاسلام حائری: در جنگ بدر، مسلمانان به مشرکین حمله کردند و مسلمانان به دستور پیامبر هزار نفر را کشتند. یکی از اصحاب گفت به نظر من همه را باید کشت و پیامبر(ص) فرمود جبرئیل هم همین امر را به من اطلاع داد. من واقعاً نتوانستم به این اشکال جواب دهم. کسی که دین و مسلک جدیدی میآورد و مبارزه میکند، اگر صلح صورت گرفت که حرفی نیست، اما اگر صلح انجام نشد، جنگ آغاز میشود. شما به این 3 نمونه چگونه پاسخ میدهید؟ آیاتی که شما ذکر کردید، به پیامبر(ص) دستور داده نشده است، فقط به مسلمانان دستور داده که اگر چنین اتفاقی افتاد، این چنین عمل کنید. آنچه که وظیفهی من بود، من انجام دادم. لذا سؤال است که آیا پیامبر(ص) در سرزمین حجاز موفق شد؟ بله، پیامبر(ص) سرزمین حجاز را تحت تصرف خود درآورد. یک کشورگشایی صورت گرفته است، پیامبر(ص) در 70 جنگ چه چیزی به دست آورده است؟ مسلمانان در جنگ بدر حمله را آغاز کردند.
ـ حجت الاسلام برجی: آنچه به ذهن بنده میآید، این است که رحمت و رأفت پیامبر(ص) به دورهی ضعف ایشان اختصاص ندارد. یعنی اینگونه نیست که پیامبر(ص) وقتی در مکه بود، نرمش و رحمت داشته باشد، اما وقتی به مدینه آمد و قدرتمند شد، دست به اعمال خشونتآمیز زد. اتفاقاً آیهی نرمش و همه این آیات در مدینه نازل شده است و از پیامبر(ص) نرمش، رأفت، رحمت، مهربانی و صلح نام میبرد. ما نمونههای فراوانی در این رابطه داریم. حتی ایشان از قاتل عموی خود گذشت و همه را در فتح مکه بخشید. در رابطه با ابوسفیان با همهی جنایتی که مرتکب شده بود، پیامبر(ص) فرمود هر کس به خانهی ابوسفیان برود، در امان است. پس پیامبر(ص) در زمان پیروزی هم بخشش داشت. اما در مورد حوادثی که میفرمایید، آنچه که در اینجا گفتیم، شامل آن هم میشود. یهودیانی که با پیامبر(ص) پیمان داشتند، وقتی مشرکین به جنگ احزاب آمدند، اولاً یهودیان، از مشرکین حمایت میکردند و به آنها اطلاعات میدادند. حتی کمک میکردند که مشرکین با هم بر علیه پیامبر(ص) اتحاد پیدا کنند، در صورتی که با پیامبر(ص) پیمان صلح بسته بودند و از امنیت و مواهب حکومت پیامبر(ص) در مدینه استفاده میکنند. آنها سپاه عظیمی از احزاب را بر علیه پیامبر(ص) همگام میکنند و در داخل مدینه هم شروع به خیانت میکنند، آنها را تا مرز مدینه میآورند، پس در واقع وارد جنگ شدند. چون اگر آنها عبور میکردند، حکومت پیامبر(ص) را از بین می بردند. این جنگ دو جبهه داشته است: یک جبههی بیرونی که جبههی مشرکین بود و یک جبههی داخلی. لذا پیامبر باید به حساب آنها هم برسد. بیشترین آیات قرآن در رابطه با پیامبران، در مورد حضرت موسی و قوم بنی اسرائیل است. در مورد هیچ پیامبری به اندازهی حضرت موسی و قوم بنی اسرائیل آیه نازل نشده است. یهودیان در ابتدا بنای ناسازگاری با اصل حکومت داشتند و آنها ریشهی همهی فسادها و تحریکهای قریش هستند. لذا پیامبر(ص) رأفت و رحمت وظیفه دارد در مقابل آنها «أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ»[14] باشد.
ـ یکی از حضار: در این رابطه جوابی به نظر من رسیده است و آن اینکه در اسلام «مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَيْنَهُمْ»[15] یعنی هم بحث رحمت وجود دارد و هم بحث شدت عمل. وقتی موقعیت خود را میسنجیم، گاهی لازم است با اقتدار برخورد کنیم و گاهی لازم است با محبت و نرمش برخورد کنیم. این یک بحث انسانی است. گاهی بحث، بحث عملی است که باید ببینیم چگونه برخورد شده است و گاهی بحث تئوری انجام میدهیم و میگوییم شالودهی اسلام بر اساس خشونت شکل گرفته است یا بر اساس رحمت؟ صفات رحمانی خدا خیلی بیشتر از صفات غضبیه و قهریه است. بحث بر سر این است که پیامبر(ص)، دین اسلام را بر اساس رحمت آورده و در بین مردم ترویج کرده است و این منافاتی ندارد که در بعضی از موارد، عملکرد خشن داشته باشد.
ـ یکی از حضار: جناب آقای حائری فرمودند در جنگ بدر، مسلمانان آغاز کنندهی جنگ بودند. باید خدا را شاکر باشیم که ایشان دبیر کل سازمان ملل نشدند، و الا ایران را آغازکنندهی جنگ میدانستند. مسلمانان برای تصرف کاروان قریش از مدینه بیرون آمدند، نه برای جنگ با قریش. به تلافی تصرفاتی که قریش در مکه از اموال مسلمانها انجام داد، مسلمانان با اجازهی رسول الله آمدند تا این کاروان را تصرف کنند. کفار قریش خبردار شدند و سپاه راه انداختند. آیهی قرآن هم همین مطلب را میگوید «وإذ يَعِدُكُمُ الله إحدي الطائِفَتينِ انّها لكم»[16] از همین آیه میتوان فهمید که مسلمانان دنبال جنگ نبودند. در ادامه میفرماید «وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذَاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ»[17] شما از بین کاروان قریش یا سپاه قریش، دوست دارید کاروان را تصرف کنید، اما خداوند چیز دیگری را میخواهد. لذا آنها به آنجا آمدند و 3 روز هم ماندند و با یکدیگر مشورت کردند. یک عده گفتند برویم، چون مسلمانان متنبه شدند و کاروان هم با ابوسفیان فرار کرده و رفته است و ما به هدف خود رسیدیم، چون ما برای دفاع از کاروان آمده بودیم. اما ابوجهل گفت ما میجنگیم. لذا آغازکنندهی جنگ، مشرکین بودند، نه مسلمانان.
ـ یکی از حضار: یک مطلب در مورد یهودیان بنی قریظه است، برخی بر این باور هستند که این ماجرا ساختهی یهودیان است که در تاریخ برای مظلومنمایی خود وارد کردهاند. در احادیث وجود دارد که علی بن ابی طالب(ع) مردان را سر میبرید، خونهایی راه افتاد بود و زنها گریه میکردند و پیامبر(ص) میفرمود بکشید که این حکم خدا است. در حالیکه این امر با رأفت پیامر(ص) سازگار نیست و این احادیث ساختگی است.
ـ حجت الاسلام برجی: بله، در کل این اتهاماتی که نسبت به پیامبر(ص) وارد میشود، این احتمال وجود دارد. در مورد فتک هم احتمال جعل حدیث از سوی یهودیان وجود دارد.
ـ شما فرمودید که در تاریخ ما ذکر نشده است و فقط اهل سنت آن را ذکر کردند. به همین جهت، من این احتمال را قویتر میدانم.
ـ یکی از حضار: جالب است که در منابع خود یهودیها چنین چیزی نیامده است؛ یعنی اگر هم کسی نقل میکند، از منابع خود مسلمانان نقل میکند.
ـ یکی از حضار: اغتیال در چه مواردی است؟ عمومیت ندارد؟
ـ حجت الاسلام برجی: مبنای پیامبر(ص) بر اساس صلح بوده است و هر کافری که برای صلح آمادگی دارد، قرآن صراحتاً میگوید با او صلح کن. «وَإِن جَنَحُواْ لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا»[18] یا «کلما اوقدوا نارا للحرب»[19] سند ماست. به لحاظ اینکه 1400 سال از آن گذشته و ثبت قضایا خیلی دقیق انجام نمیشده و یکی دو قرن بعد کم کم جمعآوری شده است و به صورت افواهی وجود داشته است، لذا اینها برای ما سند نیست. قرآن برای ما سند است و شیعه و سنی آن را قبول دارند. «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»[20]. پیامبر(ص) با کفاری که «اوقدوا نارا للحرب» آتش جنگ را روشن میکردند، به شدت برخورد میکرد. «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّة»[21] بود، پیامبر(ص) باید قدرتمند باشد. ما نباید تحت تأثیر یکسری تبلیغات قرار بگیریم. هیچ انسان عاقلی خشونت را به معنای عرفی و لغوی به طور مطلق نفی نمیکند. نمیتوان حکومتی را تصور کرد که در آن هیچ خشونتی نباشد. این حکومت نمیتواند پابرجا و دوام داشته باشد. لذا خشونت باید باشد، اما خشونتی که منطقی و قانونی باشد.
ـ یکی از حضار: اینکه خشونت نیست.
ـ حجت الاسلام برجی: منظور من خشونت به معنای لغوی و عرفی است؛ یعنی درشتی.
ـ خشونت قانونمند بگوییم.
ـ حجت الاسلام برجی: در تعریف آن خیلی اختلاف وجود دارد. برخی میگویند اینها اصلاً خشونت تلقی نمیشود. برخی میگویند اینها خشونت مشروع است. برخی میگویند اینها خشونت مجاز است. و برخی میگویند اینها خشونت قانونی است. اصطلاحات مختلفی وجود دارد. اگر معنای لغوی خشونت را در نظر داشته باشیم، مجبوریم خشونت را تقسیم کنیم. خشونت یک واژهی اصطلاحی است و در زبانهای مختلف، کاربردهای مختلف دارد.
ـ پس خشونت قانونی در اسلام وجود دارد؟
ـ حجت الاسلام برجی: بله. آیات زیادی که در مورد قتال وجود دارد، از این قبیل است.
ـ یکی از حضار: ما موردی را نداریم که اشاره کرده باشد پیامبر(ص) فلان شخص را کشته است.
ـ یکی از حضار: کعب بن اشرف یکی از آنها است.
ـ حجت الاسلام برجی: پیامبر(ص) کعب بن اشرف را نکشت، بلکه دستور به قتل او داد. البته امیرالمؤمنین در نهج البلاغه یک نکتهای دربارهی شجاعت پیامبر(ص) دارد که وقتی آتش جنگ خیلی بالا میگرفت، همه به پیامبر(ص) پناهنده میشدیم. اما به صراحت ندیدم جایی گفته باشد که پیامبر(ص) شخصی را کشته است.
[1] سوره مریم، آیه 41
[2] سوره اسراء، آیه 3
[3] سوره هود، آیه 75
[4] سوره قلم، آیه 4
[5] سوره آل عمران، آیه 197
[6] سوره آل عمران، آیه 195
[7] سوره نساء، آیه 64
[8] سوره توبه، آیه 128
[9] سوره انفال، آیه 61
[10] سوره مائده، آیه 64
[11] سوره بقره، آیه 208
[12] اصول كافي (ط - دارالحديث)، ج14، ص: 550
[13] وقعة الطف، ص: 114
[14] سوره فتح، آیه 29
[15] سوره فتح، آیه 29
[16] سوره انفال، آیه 7
[17] سوره انفال، آیه 7
[18] سوره انفال، آیه 61
[19] سوره مائده، آیه 64
[20] سوره حجر، آیه 91
[21] سوره انفال، آیه 60