موسسه فهیم

خلاصه ها

نظریه پردازی , فقه و اصول ,

آسیب شناسی اجتهاد از جهت حدیث پژوهی

بسم الله الرحمن الرحیم

آسیب شناسی اجتهاد از جهت حدیث پژوهی

حجت السلام و المسلمین رحمان ستایش

13/10/93

بحثی که خدمت عزیزان هستیم در رابطه با آسیب شناسی اجتهاد از جهت حدیث پژوهی است ابتدائا تذکر این نکته لازم هست که برخی از مفاهیمی که مد نظر من هست و در این عنوان گنجانده شده مراد من از آنها را باید تبیین بکنم منظور من از اجتهاد دقیقا عملیاتی است که فقیه انجام می دهد تا در نهایت به حکم فقهی برسد این عملیات با استفاده از یکسری منابع و ابزار و برخی از  دانشهای خاصی است که فقیه قبلا آنها را کسب کرده است در زمانی که از یک مسئله فقهی از او سوال می شود به سراغ منابع می رود و با ابزار خاص دریافت و فهم آن منابع به دنبال این می گردد که حکم شرعی را از آنجا استخراج بکند این عملیات را ما اسمش را اجتهاد می گذاریم. اجتهاد بنا بر این ندارد که خود ابتدائا منابعش را تعریف کند و تشریح کند بلکه این منابع باید در علوم دیگر مورد بررسی قرار بگیرند و با اصول و ضوابط علوم دیگر بررسی شوند، بخواهیم خیلی فنی صبحت بکنیم موضوع هیچ علمی درون آن علم تعریف نشده و در درون آن علم بررسی نمی شود بلکه از حالات آن موضوع بحث می شود پس آنچیزی که بعنوان اصل ادله و اصل منابع شمرده می شوند و ربطی به فقه و دانشهای مربوط به فقه ندارد، اگر ما می گوئیم ادله شریعت چهارتاست یعنی کتاب و سنت عقل و اجماع را داریم به لحاظ فنی باید هر کدام از اینها حجیت خدا در علم دیگری اثبات کرده باشد برای مثال برای کتاب سنت عقل و حتی اجماع تا حدودی مبنا و اساسش مربوط به دانش کلام است و بعد از آنجا می آید دنبال فقه بعنوان یک موضوع مورد تحقیق قرار می گیرد و در دانشها مرتبط با فقه مثلا اصول فقه از آن استفاده می شود، منظور ما از اجتهاد اینست و منظور ما از حدیث راهی است که سنت را اثبات می کند، اجالتا سنت آن چیزی است که معصوم آنرا به صورت کلامی گفتار به زبان آروده است یا به شکل رفتار انجام داده یا به شکل تقریر از او سرزده این امور همه از امور زمانی هستند یعنی در زمانی از معصوم صادر شده و از بین رفته است آنچه که امروز ما با آن برخورد داریم حکایت این سنت است که در قالب حدیث به دست ما رسیده است ما اگر بحث از حدیث پژوهی را مطرح می کنیم بنایمان بر اینست که در پژوهش در حوزه حدیث به سنت برسیم یعنی به آن چیزی که از پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام صادر شده است. بالطبع یک فقیه در اجتهاد و در علمیات اجتهاد باید این احادیث را نقد و بررسی کند تا به دلیل اصلی خودش یعنی سنت دست پیدا کند، واقعیت اینست که این عملیات اجتهاد از آنجائیکه وابسته به منابع مختلف است نیاز به ابزارها و روشهای خاص خود آن منابع هم دارد، یعنی اگر قرآن بعنوان منبع فقه مطرح می شود قرآن شناسی و قرآن پژوهی در مسیر کشف احکام فقهی که در علوم قرآنی مطرح می شود در خدمت فقه هم هست یعنی فقیه باید نسبت به آن هم آشنا باشد و همچنین فقیه باید نسبت به قواعد و ضوابط حدیث پژوهی و آنچه که در علوم حدیث مطرح هست آشنا باشد و آنها را بدرستی به کار بگیرد تا استفاده از منبع و مصدر خودش یعنی کتاب و سنت را بتواند به شکل متقن به انجام برساند و بتواند حکم دقیق را از آن در بیاورد.

متأسفانه آنچه که ما در حوزه فقه خودمان شاهد هستیم اینست که بحث های فقهی ما و علومی که به فقه وابسته است مثلا اصول فقه اینها همه یک خلاء را در درون خودشان دارند و آن خلاء اینست که هیچ کدام از اینها نسبت به روشها توجه ندارند، مثلا شما در مورد یک فقیه می گوئید باید اصول فقه بخواند تا کُبرَیات و قواعد کلی استناط را بدست بیاورد این قواعد در یک دوره دیگری تبدیل می شود به یکسری مسائل فقهی یعنی نتیجه این قواعد قرار است استنباط یکسری مسائل باشد، اما چگونه و با چه روشی این قواعد یک مسئله را می سازند و یک مسئله را در اختیار ما قرار می دهند این نکته ایی است که اصلا در حوزه ما به شکل آموزشی در نیامده است این همه سالها که حضور در درسهای خارج لازم هست و بعنوان یک ضرورت مطرح می شود همه بخاطر اینست که این روش را طلاب یاد بگیرند، اما این روش از آن چیزهائی است که به اصطلاح قدیمی می گویند یدرک و لا یوصف، باید بروند سالهای متمادی بر اساس توانائی های که افراد به لحاظ استعدادی و ... به مرور یاد بگیرند روش اجتهاد را این روشی که منضبط نیست و هیچ کجا نوشته شده نیست ابتدا چه کار بکنید و بعد چه کار بکنید، در واقع چگونه این مسائل را استخراج بکنید این مسائل آنجا نیامده است این خلائی است که در حوزه فقه ما هست کسانی همه که به درجه اجتهاد می رسند وقتیکه قرار باشد این روش را بخواهند توضیح بدهند و به دیگران تبیین بکنند در این جهت دچار خلاء اند و مشکل دارند نمی توانند به شکل منضبطی این روش را برای دیگران آموزش بدهند اینها صرفا به مرور زمان شیعا تشیعا باید توسط خود افراد استیاد بشود و برداشت بشود و تمرین و مهارت است و اصلا بعنوان یک امر آموزشی به آن نگاه نمی شود.

خب این مسئله باعث شده است که نسبت به خیلی از علومی که بعنوان مقدمات اجتهاد بوده اند و شمرده می شده است کم عنایتی هایی صورت می گرفته که آن کم عنایتی ها را بخواهند به صورت موردی حل کنند در واقع بیش از همه به نظر من اشکالی که در این جهت هست که فقه ما روش منضبط آموزشی ندارد از این جهت است که خیلی از این مباحثی که مربوطه به مسائل اجتهاد است یعنی عملیات اجتهاد توجه بفرمائید هرکجا می گویم اجتهاد منظورم آن عملیاتی است که فقیه انجام میدهد آن عملیات اجتهاد بخواهد انجام بگیرد وابسته به علوم دیگری مثل علوم قرآن و علوم حدیث است یا حتی برخی دانشهای دیگری که قابل تأمل هستند، اما اگر که کسی اینها را مسلط باشد آنگاه می تواند صُغرَیاتی را در اختیار داشته باشد که آن اصول کلی و قواعد کلی بتواند این معلومات را با همدیگر بسنجند و نسبت یابی کنند ومسئله اجتهاد تحقق پیدا کند. در کل علم اصول آنچیزی که ما داریم یک بحث بحث الفاظ است و بحث دیگر نسبت بین ادله است که بخشی از مباحث الفاظ هم مربوط به آنجاست و یک بحث هم بحث حجج است و بحث دیگر مربوط به تعارضات و امثال این موارد است و اصول عملیه. این مباحث مختلفی که در آنجا هست همه شان در مقام کاربردشان قرار است بر این کتاب و سنت و سایر ادله تطبیق بشوند اما در مقام تطبیقشان ما روش منسجمی نداریم، امروز این اتفاق افتاده است اما در حوزه حدیث پژوهی در دوره های گذشته اینطور نبوده است و در واقع شکل دقیقتری از اجتهاد را در دوره های گذشته داشتیم، چه شده که این اتفاق افتاده و این خلاء بوجود آمده آنرا بعدا باید یک صحبتی رویش داشته باشیم، اما عجالتا ادعای ما اینست که ما در حوزه فقاهت و اجتهاد نیاز داریم به شکل تخصصی در مورد هر یک از منابع و اصول کار با هر یک از منابع فقیه و مجتهد آشنا باشد و توانائی کافی را داشته باشد تا بعد وارد اجتهاد شود و در واقع یک نکته روشی است در حوزه اجتهاد. این مسئله در همه جوانب مسئله اجتهاد و همچنین علوم حدیث قابل تحصیل است. ببینید در علوم فقه ما که قرار است قواعد کلی استنباط را در اختیار ما بگذارد در حوزه حدیث پژوهی روش مدونی را در برخورد با حدیث ما مشاهده نمی کنیم در عصر حاضر اجتهاد معاصر ما فاقد روش در حوزه حدیث پژوهی است، این یک مرحله کار، مرحله دیگر در مرحله انتساب و صدور احادیث اصول ما آن قسمتی که مربوطه به اصول است و همچنین آنچه که مربوط به مباحث رجالی هست واقعا در فقاهت نقش درست و عمیقی الزاما در همه موارد ندارد و روش شناسی نشده است، در حوزه فقه الحدیث و فهم حدیث اصول و ضوابط فهم حدیث به شکل منسجم در اجتهاد لحاظ نشده است و مورد توجه قرار نگرفته است و در بحث درایة و حدیث شناسی و قواعد خاص حدیث شناسی و اینکه با انواع حدیث چگونه باید برخورد کرد روش مسنجمی فعلا در فقه ما وجود ندارد، پس این ادعائی که من مطرح کردم که روش مسنجم در اجتهاد از حیث حدیث پژوهی وجود ندارد و از این جهت اجتهاداتی که در طول تاریخ بوده است دچار اسیبهائی شده از چندین جهت قابل مطالعه است، اولین جهت از جهت قواعد اصولی و نگاه اصول به حدیث هست، که ببینیم که اصولی که ما بعنوان اصول فقه می شناسیمش آیا در حوزه حدیث پژوهی هم آن قواعد کلی که فقیه نیاز دارد را در بر دارد یا نه، در یک نگاه ابتدائی به کتب اصول موجود در عصر حاضر دوره معاصر را دویست سال اخیر تعریف می کنیم، در این دویست سال اخیر به کتب متداولی که هست وقتی مراجعه می کنید می بینید در بحث حجیت خبر واحد مثلا در آنجا چه اتفاقی می افتد آخر بحث که خیلی هم بحثهای طولانی است و برای حجیت خبر واحد به ادله اربعه و بعد هم خمسه و بیشتر از آن هم گاه تمسک می شود به لحاظ استدلالی و لکن در نهایت به سیر عقلائی اکتفا می کنند در آنجا حرف آخری که می رسند یک کلمه است که بعد از همه این کند و کاوش ها ثبت حجیت خبر الواحد في الجمله اثبات می شود خبر حجیت واحد فی الجمله و نه بالجمله همه اخبار نه بلکه برخی از اخبار اجمالا حجت هستند غالبا در کتبی که بعد از مرحوم شیخ انصاری تا زمان حاضر هستند شما تتبع بفرمائید به این نتیجه رسیده اند اما این فی الجمله و این اجمالی که ادعا شده یعنی چه؟ یعنی دقیقا چه خبری حجت هست و چه خبری حجت نیست، در رابطه با این دیگر دنبال بحث را نمی­برند و تبیینی از مسئله ندارند، بصورت طبیعی عده ای می گویند فقط خبر صحیح حجت است و عده ای خبر موثق را هم اضافه می کنند بعضی حسن را هم قبول دارند اما خبر ضعیف را عده ای قبول ندارند، روشهای مختلفی است که در فقهشان شما می بینید، در اصول این شکل است و در فقه تفاوتهائی را خودتان به عینه می توانید مشاهده کنید در حالیکه همین مسئله در کتب اصولی قبل از دوره معاصر وقتی نگاه کنید ببنید چطور مطرح می شود من سه کتاب از سه دوره که می تواند تمام دوره های تاریخی را پوشش بدهد بعنوان نمونه ذکر می کنم اولین و مهمترین کتاب اصولی مفصل ما که بعنوان لسان قدماست و حرفها و مبانی قدما را در آن ضبط کرده بنام العُدة فی الاصول الفقه شیخ طوسی متوفی 460 هجری است مرحوم شیخ در العدة بحث مفصلی در حجیت خبر واحد دارد که البته آن بحث حجیت در کلیتش با متکلمین بحث کرده است چون در آن زمان متکلمان بودند سر حجیت خبر واحد و متواتر با هم دعوا داشتند و متکلمان بودند که در مورد حجیت خبر واحد انقلت هائی داشتند و مرحوم شیخ با آنها مباحثاتی دارد که آخر کار حجیت خبر واحد را اثبات می کند، اما از همان ابتدائی که حجیت خبر واحد را اثبات می کند تازه بحث شروع می شود بر خلاف متأخرین که بحث را تمام می کنند، بحث از این می شود که چه نوع خبری حجت است اینرا باید تبیینش کرد و شرایط مختلفی که برای خبر پیش می آید چگونه است که از آن جهات باید مورد توجه قرار بدهد، در اولین مرحله بحث از این می کند که در حجیت خبر واحدی که او قائل شده است چه شرایطی معتبر است تصریح می کند مسئله وضعیت روات معتبر است یعنی عدالت راوی معتبر است و آنرا به تفسیر و بحث می نشیند و ضبط راوی معتبر و آنرا هم به بحث و تفسیر می نشیند و همچنین در باب اخبار اتصال اسنادشان هم معتبر است آنرا هم با تفسیر بیان می کند یعنی همه شرایطی که از دیدگاه او در حجیت خبر لازم هست به آن می پردازد. در بحث عدالت اصالتا عدالت را تعریف می کند و بعد تصریح می کند عدالتی که در حوزه خبر معتبر است با عدالتی که در حوزه شهادت معتبر است و گواهان و بینیه و شهود در دادگاهها باید داشته باشند فرق می کند عدالت خبری غیر از عدالت شهودی است بر اساس مبنای او، یعنی عدالت در حوزه نقل کفایت می کند و پس از آن بحث مذهب و دخالتش را در مذهب مطرح می کند که اگر کسانی فاسد المذهب باشند از نظر ما آیا عادل حساب می شوند یا نه می گوید اگر عدالت خبری داشته باشند اینها را می شود بهشان اعتماد کرد حتی اگر فساد مذهب داشته باشند اما، قبول خبر اینها صُوری دارد. برخی از اوقات روایاتی که اینها نقل می کنند با اخبار شیعه امامیه همسو و همخوان است برخی از موارد از ائمه ما روایتی نقل می کند یک موضوعی را تبیین می کند که آن موضوع را ما در آن روایت نداریم یعنی شیعه از معصوم روایتی در آن موضوع ندارد اینها را هم می گوید می پذیریم اگر رواتش ثغه باشند ما این روایات را هم می پذریم، اما قسم سومی هم مطرح می کند و آن اینست که همین شخص که در دو نوبت قبلی روایتش را می توانستیم بپذیریم عدالت خبری هم دارد از معصوم هم نقل می کند اما در روایات شیعه امامیه روایاتی وجود دارد که خلاف آن روایتی است که او نقل می کند در اینگونه موارد روایات آنها اصلا پذیرفته نیست و اصلا هیچ حرفی از حجیت ندارد.

بر اساس این دیدگاه اصلا حدیث صحیح و حدیث موثق با هم قابل معارضه نیستند نه اینکه معارضه می کنند و صحیح مقدم هست اصلا قابل معارضه نیستند و در موردی که ما خبر صحیح داریم که روایانش عادل و ضابط امامی هستند روایان ثقه غیر امامی روایتشان د رمقابل آنها اعتباری ندارد این مطلب را مطرح می کند از لحاظ سند تصریح می کند که باید سند روایات متصل باشد اما اینرا هم می گوید هرجا که سندی مرسل بود الزاما به این معنا نیست که باید کنار گذاشته شود در عبارتی در عده دارد که اگر روایت مسندی با عبارت مرسلی معارضه کرد نُظِرَ فی حالِ المُرسل باید نگاه کنیم حال این ارسال کننده چگونه است فإن کان ممن عرف بأنه لا یروی و لا یرسل الا عن ثقةٍ اگر ما اینطور حال او را شناختیم که این مرسل روایت نمی کند مگر از کسی که ثقه باشد که نمونه هایش را هم در همان عبارت دارد صفان و ابن ابی عمیر و بزنتی را مطرح می کند اگر چنین وضعیتی داشته باشد این از احادیث مسند هیچ کم ندارد بلکه می تواند در مواردی ترجیح هم داشته باشد، و همچنین روایت از ضعفا و روایت از غلات آنها را هم تفصیل می دهد اینطور نیست که در یک عبارتی در آخر بحث حجت خبر واحد دارد اما ما یرویه الغلات والمضعفون کسانیکه غالی هستند و کسانیکه تضعیف شدند یعنی در علم رجال تضعیف شدند، چطور باید به روایت اینها عمل کرد، آنجا تصریح می کند اگر ما روایت اینها را شناختیم که بخشی از روایاتشان را در حال استقامتشان نقل کرده اند آن روایات در حال استقامت آنها معتبر است اگر راوی در زمان شخص ثقه ای بوده و در یک زمان دچار فساد و انحراف شده باشد اگر روایات ما تاریخ داشته باشد و بدانیم آن روایت را کی نقل کرده است این روایت در زمان استقامت و عدم انحراف معتبر است و روایت زمان انحراف معتبر نیست، این ها بحثهائی است که به لحاظ سندی مرحوم شیخ کرده بلکه به لحاظ دلالی هم بحث کرده در همانجا یک فصلی باز کرده است فصلٌ فی ذکر القرائن التی تدل علی صحة متزمن الاخبار فصلی منعقد شده است قرائنی که دلالت می کند بر صحت متزمن، صحت متزمن یعنی درستی محتوای این صحت هم رهزن شده برخی تصور کردند با حدیث صحیح که در علم درایه گفته می شود یکی است نه این صحت در برابر بطلان است، ما یک صحت در برابر بطلان داریم درست و نادرست، یک صحیح داریم در علم درایه تعریف می شود که سندش ضامن باشد و روایتش عادل و ضابط امامی باشد، مرحوم شیخ اینجا به محتوا می پردازد و تصریح می کند صحت متزمن اخبار و قرائنی را ذکر می کند که محتوای اخبار اگر با این قرائن سنجیده بشوند صحت و درستی خبر به لحاظ محتوی درست خواهد شد، حتی آنجا تصریح می کند که در صورتیکه یک روایتی با این قرائنی محتوائی هم همخوان باشد ممکن است آن حدیث ساختگی باشد اما درستی محتوا یک حرف است و ساختگی بودن حدیث حرف دیگر است می توان حتی یک حرف مطابق با قرآن را به معصوم نسبت داد اما نسبتش دروغ باشد این ممکن است، خب این یک نفر به عنوان لسان قدما مرحوم شیخ طوسی وقتی وارد خبر می شود بعد از اینکه اثبات حجیت می کند شروع می کند به حالات مختلف این حجت را به لحاظ سندی به لحاظ دلالی به لحاظ های مختلف مورد توجه قرار می دهد یعنی دقیقا یاد می دهد به مخاطب خودش با خبری که حجت است چطور باید برخورد کرد و چطور باید از آن استفاده کرد، دوره بعد از او مرحوم محقق حلی نقش بسیار مهمی در تاریخ فقه و اصول ما دارد، مرحوم محقق که متفوی 676 هجری است در معارج الاصول در واقع همین مطالب مرحوم شیخ را البته از دیدگاه خودش و با رأی خودش ما کاری نداریم که این رأی را می پذیرد یا نه اما بحث را دارد یعنی او هم بحث می کند از حالات مختلف خبر به لحاظ مخبرش که مخبرش باید عادل باشد تعریف عدالت چیست؟ روش کشف عدالت مخبر چیست؟ و شرایط دیگری که در باب مخبر است از ضبط و امثال آن چیست؟ و حالات مختلفی که در عدالت و ضبط مخبر ممکن است اتفاق بیفتند چه هستند؟ به تشریح این مباحث پرداخته و توضیح داده است، علاوه بر اینها بحث دیگری را اختصاص داده به مباحث مربوط به خود خبر، یعنی خود خبر به لحاظ محتوائی و وضعیت و حالات مختلفی که خبر می تواند داشته باشد و در هر صورتی روش برخورد با این خبر و حالت جدید که برای این خبر پیش می آید چیست؟ این هم در معارض الاصول محقق حلی بیان کرده است در دوره بعد از او که می شود دوره متأخرین مرحوم صاحب معالم شیخ حسن پسر شهید ثانی که در قرن یازده زندگی می کرده آنجا در معالم بحث های اینچنین مطرح می کند در معالم همانطور که می دانید بحث های هر مبحث را با اصلٌ مطرح می کند در بحث خبر واحد یازده اصل بیان کرده است از این یازده اصل سه تایش را می توانیم بگوئیم بحث های کلان و کلی راجع به حجیت خبر و اینطور حرفهاست اما هشت اصل اختصاص دارد به انواع و حالات مختلف خبر و شکل های مختلفی که برای خبر پیش می آید و عارض می شود بحث عدالت، ضبط، جرح و تعدیل نسبت به راوی، تعارض جرح و تعدیل، طرق تحمل حدیث، طرق اختصار و تقطیع حدیث، اینگونه بحث ها را مطرح می کند هر کدام را در اصلی تبیین می کند در دوره متأخر المتأخرین محقق قمی میرزای قمی صاحب قوانین که متوفی 1231 هجری است ایشان بحث می کند می دانید قوانین یک شرح گونه ایی است بر معالم درست است که شرح رسمی نیست به شکل مصطلح یا شرح مزجی قال أقول و امثال این موارد نیست اما با محوریت کتاب معالم نوشته شده است کسانیکه ملاحظه می کنند قشنگ واضح است در قوانین هم به طبع اصل معالم همین اتفاق افتاده است، در قوانین ما بحث هایی که الان ذکر کردم شرایط راوی شیوه شناخت این شرایط در راوی شیوه شناخت این شرایط در روای، جرح و تعدیل، تعارض در جرح و تعدیل، انواع حدیث به لحاظ جهات مختلفی که هست، طرق تحمل حدیث  اختصار و  تقطیع حدیث بحث های تفصیلی دارد که در بحث سنت ایشان به تفصیل مطرح کرده است. اینها هر کدام نماینده و شاخص در دوره ای برای خودشان هستند کسان دیگری هم نزدیک به دوره آنها هستند مثلا صاحب اصول بخواهیم نگاه کنیم صاحب هدایت المستبشرین اینها همه هستند لکن بعنوان نماینده ما شیخ طوسی و محقق حلی و صاحب معالم و میرزای قمی و بعد می رسیم به مرحوم شیخ انصاری، شیخ انصاری را اگر سرکرده معاصران بدانیم یعنی دویست سال اخیر اتفاقی که می افتد شما رسائل را که نگاه می کنید و با اینها می سنجید در حوزه حدیث یک تفاوت خیلی روشن و فاحشی در آن می بینید دیگر اثری از این مباحث در رسائل نیست در رسائل همه این بحث ها حذف شده است خبر متواتر و انواع خبر متواتر شرایط راوی شیوه شناخت شرایط راوی و جرح و تعدیل اینها هیچ کدام در رسائل نیامده است البته علت این امر شاید به لحاظ تاریخی این نکته باشد که مرحوم شیخ در رسائل همه اهتمامش اینست که تیر خلاص اخباری ها را بزند همچنین که این مسئله مشهور است مرحوم وحید این نزاع با اخباری ها را به اوج رساند و دوره شیخ انصاری تیر خلاص اخباری ها بود لذا در همه مباحث سایه ای از اخباری ها می بینید که مرحوم شیخ می خواهد آن سایه را هم پاک بکند. تنها در بحث دلیل انسداد بحثی را مطرح کرده بعنوان اینکه رأی رجالی از باب انسداد حجت هست یا نه، و در همان بحث مرحوم شیخ بحثی را مطرح کرده است که آیا شهرت که جابر برای ضعف روایت است فقط جابر سند روایت است و ضعف سند یا جابر برای ضعف دلالت هم هست این بحث شیرینی است که در رسائل شیخ اصلا توجه نشده است آخرین بحثی است که قبل از برائت است درست دو صفحه قبل از برائت این بحث را مطرح کرده است اگر حدیثی به لحاظ دلالت ضعیف بود آیا رأی مشهور جبران آن ضعف دلالت را می کند یا نه این بحث جالبی است. مرحوم شیخ تا اینقدر رساند از آخوند به اینطرف شما همین مقدار را هم یعنی همین مقدار که در بحث دلیل انسداد بود اینرا عین اثری ازش در کتب متأخرین نمی بینید این شد که اصول ما هم سر از یک اصول فلسفی در آورد اصولی که امرش دائر بین اثبات و نفی است یا هست یا نیست یا حجت است یا نیست دیگر هیچ صورت و حالت دیگری نیست گاهی می شود از همین تعبیر کرد و به تشریح استفاده کرد نوعی منطق ریاضی حاکم شود که مثل منطق صفر و یک حجت یک عدم حجت صفر دائما بحثها سر همین است صفر است یا یک و به همین ترتیب عمل شده است بر اساس روشی که به عنوان روش نجفی شهرت دارد منطق همین است اگر شما صدتا حدیث ضعیف را که لاحجت است کنار هم بگذارید باز هم نتیجه اش لاحجت است و اصلا هیچ تغییری حاصل نمی شود و هیچ اعتباری در آن جهت ندارد. این یک نمونه برای اینکه نشان بدهیم در حوزه اصول حدیث پژوهی ما رو به نزول گذاشته و آن روشهائی که در باب اجتهاد و در عملیات اجتهاد باید فقیه آنها را بلد باشد که همیشه بتواند بر اساس آنها عمل بکند اصلا کنار گذاشته شده است این یک نمونه، پس این سوال مطرح است در اصول موجود که آنچیزی که شما حجت می دانید چیست این فی الجمله و اجماعی که شما بیان کردید تفسیرش چیست آنچنان این کلام مبهم است که هر فقیهی در عمل هرطور دلش خواست تفسیر کند با این اصول می خورد چون اینقدر اجمال دارد که نوعی عمومیت پیدا کرده است پس اگر فقط کسی خبر ثقه ای باشد اینرا شامل می شود اگر کسی قائل به حجیت خبر موثوق و صدور باشد و خبری که باید وثوق عقلائی به صدورش حاصل شود از همه جهات از جهت سند از جهت منبع، متن، قرائن خارجی هر کدام از اینها نقش دارند و همه و تنها مؤثر بحث رجال و سند نیست حتی کسی اینطور اعتقادی داشته باشد باز به این فی الجمله می خورد هم آن مصلح هم این مصلح دقیقا اینرا تبیین نکرده اند و این اصول تا اینجا عقیم مانده است آنکه باید به ما کمک می کرد تا روش استنباط و اجتهاد را در کنار خود قواعد یاد بگیریم این جهتش عقیم است، نمونه دیگر باز در حوزه اصول وارد بشویم بحث تعارض است از مسئله حجیت که بگذریم نوبت این می رسد که اگر اخبار با هم تعارض کردند چه کنیم باز همین سیر را ملاحظه کنید در العدة قواعدی را مطرح می کند که این قواعد زمانیکه شخص حدیث پژوه باشد و با قواعد حدیث پژوهی آشنا باشد این قواعد برایش کاملا شناخته شده است اما اگر این قواعد برایش شناخته شده نباشد همه این قواعد برایش مبهم است من موارد کلی را موارد جزئی هم دارد چون بنا نداریم وارد بحث های ریز بشویم موارد کلی را عرض می کنم در العده در مقام ترجیحاتی که در بین روایات قابل اعمال است این قواعد را می بینیم، قاعده اول روایتی که نقل به لفظ است بر روایتی که نقل به معناست مقدم است این چطور باید کشف شود که این نقل به لفظ است و آن لفظ به معنا بحث دارد که مرحوم شیخ در العده بیان کرده است امروز در زمان حاضر اینطور هستیم ما اصلا نقل احادیث اینکه به لفظ است به معناست چطور می شود کشفش کرد اصلا غافلیم از این جهت و توجهی به این جهت نداریم و نکته ای از این جهت را پیگیری نمی کنیم؛ دوم اعلم و افقه مقدم است، خب اینکه در مقبوله عمر بن حنظله هم آمده است ولیکن ظاهرا در فقه موجود ما این مقبوله و این ضابطه ای که در آن مقبوله است صرفا برای آن مقبوله است برای خواندن خوب است در هیچ کجا اجرا نمی شود؛ سوم اضبط بودن راوی است که کسیکه غفلت در نقلها و در کارهایش وجود ندارد نسبت به کسی غفلت گاهی به سراغش می آید بر آن مقدم است، باز هم می گوئید این در کجا ضبط شده؟ من باز بخواهم یک مورد را بگویم شخصی است بنام حبیب خسئمی این شخص ثقه است لکن در بحث شکیات نماز آمده روایتی را نقل کرده است که خودش می گوید به امام صادق علیه السلام گفتم من در عدد رکعات نماز خیلی شک می کنم حکمش چیست؟ ببینید ما کاری نداریم آن قصه اش چیست کسیکه که خودش می گوید من کثیر الشک هستم یعنی به لحاظ ضبط نسبت به آن کسی که معمول است متفاوت است پس بنابراین قرائنی هست ما از اینها غفلت داشتیم؛ چهارم سماء و قرائت بر اجازه مقدم است یعنی این نقل ها نقل سمائی است یا اجازه ای نقل قرائتی است یا اجازه ای این هم خیلی وقتها مورد توجه ما قرار نمی گیرد طرق تحمل؛ پنجم سماء بر نقل از کتاب مقدم است اگر کسی گفت که خودم شنیدم یا گفت در کتابی خواندم سماء بر آن مقدم است اگر روایتی گفت سمعت عن الصادق یا در مقابلش گفت قرأت فی کتاب امام صادق این سماء بر آن قرائت مقدم است؛ ششم روایت مسند بر مرسل مقدم است اما در صورتیکه راوی مرسل شناخته شده نباشد یا مسلکش در تقید به نقل از ثقات شناخته شده نباشد؛ هفتم روایتی که ازید دارد بر روایت انقص مقدم است این بحث همان بحث حدیث مزید است که در موضوعی دوتا نقل داریم یک نقل اضافه ای دارد و نقل دیگر آن اضافه را ندارد، به کدام عمل کنیم؟ مرحوم شیخ می گوید به آنکه اضافه دارد، حالا حدیث مشهور حدیث لا ضرر یکی از مصادیقش است مثلا در یکی از نقل های حدیث لا ضرر اینست: لا ضرر و لا ضرارة علی مؤمن یا در روایت دیگر دارد لا ضرر و لا ضرارة علی الاسلام خب آیا ما این علی مؤمن را لحاظ بکنیم بعدش مفهوم بگیریم در این حدیث یا نه آن ناقص را بگیریم و علی مؤمن را لحاظ نکنیم اگر علی مؤمن معتبر باشد پس این قانون لاضرر هر طور که معنایش بکنید در مورد مؤمنین است و روابط بین مؤمنین اما در مورد غیر مؤمنین این رابطه نیست این مسئله که ما زیادتر را بگیریم یا کمتر را مرحوم شیخ می گوید آن که زیادتر است؛ هشتم اگر روایتی عمل طائفه بصورت قطعی نسبت به آن ثابت بشود این حدیث قطعی است و اصلا در باب معارضه وارد نمی شود و هیچ حدیثی با آن نمی تواند معارضه کند؛ هشتم عمل اکثر طائفه و نه همه طائفه مرجح است اگر همه باشد می شود قطعی اگر اکثر باشد می شود مرحج، این قواعدی است که مرحوم شیخ در عده در همان بحث حجیت خبر واحد در بحث تعارض مطرح کرده است یعنی از کلی گوئی و کلان گوئی ای که صرفا یک قاعده کلی و بلی و خیر است مقداری تعدی کرده است به حالات به شکل ها به عوارض مختلف مسئله هم پرداخته است همین بحث تعارض اخبار را وقتی می رویم در معارج الاصول محقق حلی مطالعه می کنیم مرحوم محقق هم ضمن ذکر همین ها به لحاظ کلی برخی از چیزهای دیگر هم که شبیه این هست به آن افزوده است از جمله روایت مشافحه ای بر روایت مکاتبه ای مقدم است، اگر در یک روایت داشتیم سمعت عن الصادق علیه السلام و در یک روایت داشتیم کتبت إلیه آن روایت که می گوید کتبت آن مرجوع می شود و روایت سمعت مقبول می شود حالا اینها بحث دارد، اما عجالتا اینرا اضافه می کند و بعد می رود قواعدی از این دست.

دوره بعد نوبت صاحب معالم می رسد در معالم هم همین وضعیت وجود دارد و خیلی از ترجیحاتی که مرحوم شیخ و مرحوم محقق حلی بیان کرده اند صاحب معالم هم مطرح میکند وقتی می آئیم به رسائل شیخ انصاری می رسیم محقق قمی هم همینطور است اما وقتی به شیخ انصاری می رسیم همه اینها تقریبا به سراغ کارش می رود و خیلی محدود چندتا اصل کلی که در حد همان مقوله عمر بن حنظله است اشاره می شود بدون اینکه هیچ اشاره ای به روش کاربرد این قواعد بشود و اینقدر آن بحث ترجیحات و مباحث معادلات کلی هستند که واقعا در عمل خیلی کاربرد چندانی ندارند نمی توانند در مسائل زیادی و به شکل ریز تکلیف مجتهد را روشن بکنند اینها همه مسائلی که مربوط به مباحث تاریخی حدیث بوده است و نگاه کلان تاریخی به حدیث بوده است را کنار گذاشته اند و مشغول این نگاه فلسفی در واقع حجت و لا حجت شده اند، در حوزه حدیث پژوهی فقهی و در مسئله اجتهاد در باب تعارض ما دیگر خبری از این قواعد نمی بینیم در دوره حاضر بعنوان یک رکن رکین که شاید خیلی از عزیزان تصورش را هم نکرده بودند اینطور مسلم گرفته شده است که اگر حدیث صحیحی و اگر حدیث موثقی با تعارض داشتند اینجا تعارض هست اصلا نظر به سند هم نمی شود چون هر دو از حجیت شأنی برخورداند می خواهیم به حجت فعلی برسیم پس باید اعمال ضوابط ترجیحات را بکنیم که حالا جمع مطرح می شود و بعد از جمع هم مسئله ترجیحات مطرح می شود که گرچه همان جمعش هم در بحث فقه الحدیث باید به آن بپردازیم که آن هم مشکلی دارد که آن جمعی که ما مسلم گرفتیم جمع است خیلی هم معلوم نیست جمع باشد. آن چیزی که ما شاهد هستیم اصولی که ما امروز داریم و بعنوان آچارفرانسه فقیه در اجتهادش ازش یاد می کنیم و اینطور می خواهیم با آن نگاه کنیم واقعش اینست که در حوزه حدیث پژوهی دچار مشکل است آنچه که در مباحث حتی حجیت خبر واحد مطرح می شود صرفا همین نفی اثباتهاست چیزی بیشتر از این نیست و اصلا کمکی این موارد به فقیه در مقام عمل به لحاظ روش و شیوه استفاده از ابزار حدیث پژوهی اصلا نمی کند و هیچ کمکی در آن جهت ما شاهد نیستیم، بنابراین ما در حوزه حدیث پژوهی واقعش اینست که اصولی که در موقع اجتهاد می خواهیم استفاده کنیم هیچ کفایت نمی کند و کافی نیست از بس این مسئله نگاه اصولی امروز ریشه دوانده است و قوی شده و اصلا این شده خودش اصول و عمل به رأسه ای که معارض با همه چیز است در کلمات معاصرین تعبیرات جالبی دیده می شود مرحوم – حالا چون مکرر استفاده شده می خواهم سند بدهم – شهید سید مصطفی خمینی در این اصولش و فقهش در همه مطالب شاید کمتر کتابی باشد که این اتفاق نیفتد اسمی از درایه ببرد و فحشی به آن ملحق نکند علم دین مصرف درایه عین مطلب ایشان است و مباحثی از این دست این نگاه برای اینست که درایه جای خودش را پیدا نکرده است یکی از منابع درایه همین کتاب قوانین است در کتاب معجم مصطلحات رجال و درایه که منتشر شده است یکی از منابع همین کتاب قوانین میرزای قمی است و همچنین کتاب معالم اینها بخشی اش از موضوع درایه است ولی متأسفانه اتفاقی که افتاده است اینست که درایه اسم و ظاهری از آن مانده و واقعش عمل نشده است درایه حدیث شناسی است یعنی اینکه بدانی این حدیث چیست روش برخورد با آن چیست تکلیفت را با این حدیث روشن کنی، نه فقط اصطلاحات را از بر کردن! در حالیکه غالبا آن چیزی که از درایه و از دور به درایه نگاه شده به ذهن آمده اینست که یکسری اصطلاحاتی است باید حفظ شود این کلمه یعنی این و آن کلمه یعنی این، وقتی این مجموعه را حفظ کنید علم درایه را بلد هستید اینطور نگاه شده است اصلا نگاه حدیث شناسانه و اینکه با این حدیث چکار کنیم اگر حدیثی مصفح است اگر حدیثی مزید است من با حدیث مزید باید چکار کنم! کدامیک از اینها معتبر است اگر حدیثی مضطرب است من باید چکار کنم در واقع آن چیزی که ما از علم درایه می خواهیم همان نقش روشی است که در حوزه حدیث پژوهی است یعنی به بیان دیگر اگر ما در کتب اصول قدیم نمائی از درایه داریم آنها می خواستند همین را به ما یاد بدهند که هر نوع از حدیث چیست و چطور با آن برخورد بکنیم تکلیفمان را روشن بکنند با آن موراد بحث از حجیت حدیث مرسل در اصول که نیست پس کجا باید مطرح بشود، در فقه هم که نیست کجاست چیزی بینابین است آن جای بینابین در حوزه حدیث پژوهی همین درایه هست اما نه درایه ای که صرفا فرهنگ مصطلحات است این فرهنگ مصطلحات با درایه فرق می کند مرحوم شهید سید مصطفی خمینی تعبیرش این بوده است اصلا کجا معمول بوده است که اصطلاحات علمی را خارج بکنند آن فرهنگ اصطلاحات را یا این آخر کتابهایی که تحقیق می شود فهارس متعددی آخر کتاب می زنند یکی از این فهارسش همین است فهرست مصطلحاتی که آنجا بکار رفته است، خب کجا متعارف است که یک کسی بیاید هر علمی هر کتابی مصطلحاتش را جدا کنند بشود علم ، خب دائم تولید علم می شود این علم به آن معنای مصطلحش نیست تکثیر علم است زیادی درست کردن است، نه این نیست یعنی اگر این باشد حق با حضرات است اما واقعش اینست که تنها فایده درایه استفاده از آن برای شناخت مصطلحات اصحاب چنانچه در خیلی از کتابهای درایه متأسفانه در مقدمه اش نوشته شده نیست بلکه علاوه بر او شناخت انواع حدیث و تکلیف ما در برابر آن حدیث هم هست.

من در اولین ادعایم مطرح کردم اصولی که در حوزه اجتهاد مورد استفاده قرار میگیرد در عصر حاضر به لحاظ حدیث پژوهی اش دچار آسیب است و آن روش لازم را به مجتهد نمی دهد این اولین بخش از صحبتهای بنده، دومین بخش ما از اصول بگذریم و برویم سراغ مراحل جزئی تر، ببنیم فقهاء ما در حوزه اجتهاد وقتی به حدیث رسیدند با چه مشکلاتی برخورد کردند که این مشکلات ناشی از عدم آشنائی با قواعد حدیث پژوهی است انشاء الله فرصتی در حوزه رجال بحثی خواهم کرد در حوزه فقه االحدیث بحثی خواهم کرد اما در این جلسه به مقدمه استفاده از حدیث می پردازم و آن مسئله نقل حدیث است آفت دیگری که مجتهدین گرفتارش هستند در حوزه نقل است در این حوزه متأسفانه غالبا مجتهدین به نقل حدیث از کتب دیگر اکتفا می کنند خیلی کم هستند کسانیکه به دلیل اینکه پژوهشگرند یا به دلیل اینکه درس رسمی خارج دارند از مسائل استفاده کنند خیلی ها به همین منابع فقهی در نقل حدیث اکتفا می کنند خب عزیزان می دانند فقها در استفاده از روایات در مقام نگارش و کتبی روششان اینست که آن مقدار حاجت را می نویسند نه سند را می نویسند فقط عبارت حاکی از سند را می نویسند و نه متن را خیلی اوقات کامل می نویسند ملاحظه بفرمایید مستمسک عروه را از متأخرین به چه شکل موجز فقط تعبیر را می آورد و تقطیع می کند یا برخی دیگر از بزرگان کم است  کتابهائی که یا به شکل تقریر عین مطلبی که استاد گفته شده مثلا با سند کامل بیاورند آنهائی که از روی نوار پیاده کرده اند این اتفاق می افتد اما آنهائی که معمولا خود فقها نوشته اند اینطور نمی نویسند خیلی موجز، ما در مصطلحات حدیثی تعبیری داریم اخراج و یک تعبیر داریم تخریج، اخراج یعنی نقل حدیث با سند اهل سند به این جهت مقید هستند در زیر نویس کتب محقق را که ملاحظه کنید نوشته اخرجه بخاری و مسلم و ... اخرجه یعنی نقده بتمام سنده و بتمام متنه، تخریج که تعبیر خرجه فلان کس یعنی نقل کرده موضع حاجتش را اینطور نیست که متن کامل و سند کامل را نقل کرده است که معمولا در کتب تفسیر و کتب فقه در کتب دیگری که از حدیث استفاده می کنند تخریج می کنند و نه اخراج کتب حدیثی هستند که اخراج حدیث می کنند.

وقتی که می آئیم سراغ کلمات فقها احادیث را نقل می کنند که با همین شکل مقطع و بریده شده چنانکه در کتب فقه آمده است و بعد بر آن استدلال می کنند و همینطور می رود جلو اولین مرحله استفاده از حدیث همین است که انسان نقلش کند و کشفش بکند و ببنیم اصالتا حدیث چیست و آنطور یکه هست استفاده بشود، برای نمونه من چند مورد را بیاورم که فقها توجه نکرده اند و نمونه هایش حالا اسم کسانیکه ادعا می کنند توجه نکرده اند نمی برم چون خیلی شایع است خودتان می توانید پیدا کنید حدیثی است بسیار مشهور در منابع اهل سنت است در منابع شیعه است از پیغمبر نقل می شود جعلت لی الارض مسجدا و طهورا یک نقل است و در یک نقل دارد جعلت لی الأرض مسجدا و ترابها طهورا فرق این دو روایت اینست که بر اساس نقل اول زمین مطلقا به أی شکلٍ از تراب باشد یعنی خاک یا ریگ باشد سنگ باشد یا رمل باشد هرچه می خواهد باشد این طهورا است اما بر اساس نقل دوم فقط خاک است که طهور است این روایت را همه جا جعلت لی الارض مسجدا و طهورا نقل کرده اند در منابع شیعی و بهمین مقدار اکتفا کرده اند در برخی از نسخ من لا یحضر و ترابها طهورا دارد که در جامع الاحادیث شیعه مرحوم یعنی زیر نظر مرحوم آقای بروجردی جلد اولش کار شده و بقیه زیر نظر ایشان نبوده ولی با روش ایشان کار شده روایت اینطور نقل شده است آنجا هم نسبت می دهد به نسخه خطی، خب همه مسلم گرفتن حتی صاحب حدائق می گوید در شیعه وجود ندارد ترابها طهورا مرحوم صاحب حدائق با همه اینکه هم تقید و وابستگی به اخبار دارد و اخباری است و هم آدم متتبعی است به اینجا رسیده است در حالیکه در آنجا و در چندین جای دیگر از جمله در خصال شیخ صدوق در علل الشرایع شیخ صدوق و ترابها طهور وجود دارد و بر اساس این یک منبع برای استنباط درست می شود و استفاده می شود و همچنین در مقام حالا سند هم هست همین روایت در نقل برخی از منابع دارد ابوالبختری، ابوالبختری کنیه است اسمش وهب بن وهب است، وهب بن وهب ابوالبختری ضعیف است اما در منابع دیگر حبس بن البختری، حسب بن البختری لا بحث به و از لحاظ چیز اشکالی ندارد، ببینید در مقام نقل الان من نمی خواهم بگویم کدامش درست است اما همین که ندیده است این یک عیب است گاهی دیده و قبول ندارد اشکالی نیست این اجتهاد است و نظر شخصی است اما می گوید وجود ندارد این برای اینستکه حدیث پژوهی در جاهائی از جهت نقل دچار مشکل است، مورد دیگری را مثال می زنند روایتی است که در آن روایت محقق در کتاب معتبر تصریح کرده است به طریق صحیح از ابوحمزه نقل می کند که قال ابوجعفر اذا رجل نائما فی المسجد الحرام او مسجد الرسول فحتلم او اصابته جنابة فلیتمم و لا یمر فی المسجد الا متمما این روایت که مضمومش روشن بود امام باقر نقل می کند اگر کسی در مسجد الحرام یا مسجد النبی خوابید و بعد که از خواب بیدار شد دید که محتلم شده یا جنابت برایش حاصل شده باید تیمم کند و در مسجد حرکت نکند مگر اینکه در حالیکه تیمم دارد، هر جا که هست باید تیمم کند این در معتبر مرحوم محقق است و لذا بر اساس آن فتوا داده است به هر دو طرف احتلام و اصابه جنابت و ... لکن در کتب روائی ما فحتلم ندارد فاصابته جنابه و اصابته جنابه بحثهای روی آن شده خیلی از فقها از معتبر مرحوم علامه نقل کرده اند اصلا تصریح کرده اند و تفاوت می کند این نقلهائی که فقها از هم می کنند الی ماشاء الله یا فرض کنید همین روایت مشهور انت و مالک لإبیک اینرا بدون مقدمه و مأخره فقها از هم نقل می کنند و دائم به آن استدلال می کنند غافل از اینکه این اصلا راجع به چیست، یا مثلا در بحث استحباب ازدواج این روایت انکاح سنتی و من رغب عن سنتی فلیس منی را به این شکل نقل می کنند و در حالیکه حالا در بحث فقه الحدیث باید به آن بپردازیم که اصلا معنایش این نیست و این نیست که ترغیب به عقد و ازدواج در آن نیست اصلا معنایش چیز دیگری است که باید در جای خودش مطرح بشود.

عجالتا ادعای ما این بود که ما در عملیات اجتهاد که باید خیلی از مقدمات را فقیه آماده کند تا به یک جواب درست درباره مسئله ای برسد آن مقدمات از حیث حدیث پژوهی دچار آسیب شده است اصولی که می خواهد این مقدمات را فراهم کند آسیب دیده است و این اصول موجود جوابگوی آن روشها نیست نقل حدیث هم در حوزه فقاهتی که عزیزان به اصطلاح انسانهای کم تتبع می خواهند استفاده بکنند دچار خلل شده است از جهات دیگری یعنی در حوزه رجال در حوزه درایه در حوزه فقه الحدیث هم ما مشکلات خیلی بیشتر از اینها داریم که متأسفانه باعث شده خیلی از فقها بر اساس همان معلومات کلی و اخذ از یکدیگر بدون اینکه اینها را آموزش دیده باشند دچار این بشوند و بلائی بر سر برخی فتاوا بیاید لذا من در جمله ای این را جمع کند و پیام خودمم را بدهم که ما حوزوی ها اینرا من در جاهای مختلف گفته ام ما حوزوی ها درباره سه علم مقداری ظلم می کنیم یکی قرآن یکی حدیث یکی تاریخ این سه تا کتابهائی متعددی از آنها را کتابخانه های شخصی مان داریم یعنی در ابتدای تحصیل و طلبگی در اولین فرصتی که پول گیرمان بیاید تفسیر المیزانی دوتا تفسیر دیگر یا دوتا کتاب روائی یا کتاب تاریخ و بعد با خودمان می گوئیم زبان عربی را که بلدیم پس اینها را می توانیم بخوانیم اینها هم چیزی نیست که جدید بخواهد نازل شود روایت جدید هم که نداریم تاریخ هم که چیزهای جدید نیست همه چیزهائی است که نقل همانهاست پس تمام است و ما متخصص قرآن و تاریخ و حدیث هستیم در حالیکه اینطور نیست ما نیاز به تلمذ و نیاز به آموزش آکادمیک دارد.

 

 

پرسش و پاسخ

اشکال را فرمودید ولی علت را نفرمودید که ؟؟؟ چرا از آنها اعراض کردند و کم کم محدود کردند به این خبر که خلاصه این ...

خدمتتان عرض کنم بله البته این جهت مهم است ولکن اول باید درد را تشخیص داد و بعد درمانش و بعد تحلیل این وضعیت بهرحال اول ما بنایمان بر اینست که قبول کنیم که این آسیب اتفاق افتاده است آن جهت خودش مسئله است جا انداختش اما در مرحله که بعد که چرا این اتفاق افتاده است چندتا توجیه می شود کرد، یک توجیه اینست که بگوئیم بهرحال این یک طوری توسعه علوم به شکل تفکیکی است یعنی بفرمائید زایشی است به تعبیری گفته اند خب این خودش یک علم درایه نه اینکه نیاز نیست اما علم علم درایه هست و می تواند کنار آن قرار بگیرد و فقیه بیاید آنرا بخواند و مشکل را حل کند ما در اصول به این مباحث نپردازیم این حالا حمل به صحت می شود اما بخشی از آن هم ناشی از اینست که بهرحال در دوره های مختلف اقتضائات خاص اقتضاء کرده لذا گفتم مرحوم شیخ انصاری اگر طرف این مباحث رفته است چرا رفته یک مقدارش زیادش اینست که رسائل شما ببینید نه فقط رساله قطع و ظنش بلکه رساله برائتش را هم ببینید اصلا ساختار کلا دعوا با اخباری است اصلا ساختارش اینست در بحث استصحاب هم کم و بیش تا حدود زیادی مباحث برخی از اوقات افراد متفاوت است ولیکن در دوره متأخر متأسفانه غلبه عقل گرائی بر هم فقه و هم چیز و رحلت مباحث تاریخی منظورم از تاریخ نه خود تاریخ منسوب به تاریخ، ببینید ما در زمانهای قدیم زیاد از نقل اجماعات اثر می بینیم در کتب فقهای قدیم در کتب فقهای جدید چی؟ ما این اجماعات همه اش صرفا یک نقلی است که به هیچ کدام اعتمادی نیست اما واقعا اینطور نیست حتی اگر اجماع مدرکی باشد به لحاظ تاریخی قابل توجه است حالا این دیگر فقهائی که متصدی اجماع اند البته جناب آقای مبلغی از عزیزان ما متخصص اجماع است باید ایشان این بحث را پیگیری کند و لکن عجالتا اینها هر کدام خودش نیاز به تحلیل مجزائی دارد موقتا من اینرا عرض می کنم ولکن تفسیر بیشتری نیاز دارد.

اینکه شیخ انسدادی بوده و ... اثر می گذارد ؟

شیخ کجا انسدادی بوده!

بیشتر به این می خورده که انسدادی بوده

نه

؟؟؟ علی که منسوب شد در واقع باعث شده یعنی چون ...

یک مقدار این مهم است بله ولکن وحید زمانیکه آمد با اخباریگری در افتاد خودش متخصص اخبار بود یعنی مرحوم وحید را شما اگر تألیفاتش را زیر رو بکنید پر از این معلومات حدیثی است یعنی مصابیح الظلامش که شرح مفاتیح است در خیلی موارد دعوای اینطوری دارد حتی مرحوم وحید حالا آن طرفش خیلی سروصدا کرده اما مرحوم وحید با گروه دیگری از اصولیان در افتاده است اصولی ها را طوری می شود گفت تندرو و از جمله مرحوم مقدس اردبیلی که با احتیاط عمل می کرده در حوزه اصول و بعد شاگردانش که صاحب مدارک از شاگردانش، ببینید مرحوم وحید یک حاشیه دارد بر مجمع الفائدة و البرهان اردبیلی یک حاشیه دارد بر مدارک آنجا وقتیکه حاشیه ها را نگاه کنی اکثرش حدیثی است یعنی در واقع تندروی های اینها در پذیرش تندرو بودند به این معنا که سختگیر بودند با آنها مقابله کرده است با مفاتیح الشرایع فیض کاشانی که طوری تندرو اخباری بود با او هم مقابله کرده است این اعتدالش با همین اصول حدیث پژوهی است هم اینطرف می بینید هم آنطرف هر دو هست

الان این اعتدال بهم خورده است؟

دقیقا الان نیست

این مقداری که فرمودید از مرحوم شیخ طوسی در عده آیا اصول عقلائی آنها را همراهی می کند یا نه؟ اما آن مقداری که از قدمای ما آن کسانیکه قائل به حجیت خبر موثوق وصدور بودند از مرحوم کلینی و صدوق و ... البته سید مرتضی که قائل به حکم بود، حکم است که باید به درجه اطمینان برسد نه خود متن تا زمان لهذا حتی مرحوم شیخ انصاری باید ببینیم که آنها اصول عقلائی در قبول حدیث را چه می دانستند آیا سماء مقدم است بر کتابت چه اصل عقلائی آنرا همراهی می کند؟ یا حدیثی که نقل یا قرائت باشد مقدم است بر اجازه اینرا باز چه اصول عقلائی ای آنرا همراهی می کند؟ آنچه که از معصومین رسیده است به سه چیز خیلی اهمیت داده اند همانطور که مرحوم بجنوردی در کتاب منتهی الاصول ایشان پرداخته است اما در جلد پنجم القواعد الفقهیة خیلی به رفقا توصیه می کنم این چهار پنج صفحه را مطالعه کنند خیلی سنوات دارد از ص 349 تا 354 ایشان اجمال آنچه که در منتهی الاصول بیان می کند می فرماید در سه حوزه ما باید بحث کنیم یکی اصل صدور که اجازه و اتصال باید باشد که اینها مفصلا بحثهای فهرستی و رجالی مرحوم نجاشی شیخ کرده اند بحث ظهور و دلالت که در روایات بسیار توصیه شده که باید ...

البته این از باب اینکه سندش درست باشد این حرف را شیخ انصاری زده است و در رسائل دیگر مشهود است

بله می دانم می خواهم بگوئیم این سه چیز را ایشان خیلی ...

سه بخش آن سومی هم خودش دو بخش می شود چهار بخش

نه اینکه اصل صدور هست

بله این دلالت است بعد دلالت را دو بخش می کند

نه یکی دلالت است یکی جهت صدور است آن جهت صدور غیر از دلالت است دیگر چون ایشان در بحث اینکه آیا اعراض قدما نه متأخرین یا اقبال قدما آیا در حجیت نقش دارد یا نه ایشان اصلا بحث را می آورد مثلا در بحث قائده ای مثل نجاست اهل کتاب روایات متعدد را می آورد که بر طهارت اهل کتاب است اما اینکه قدمای ما اعراض کرده اند شواهدش را هم نگفته اند چیزی هم به دست ما نرسیده است، چرا به این دسته روایات که دلالت بر نجاست اهل کتاب می کند یعنی اجماعی درست شده است تا زمان هذا، زمانیکه این درجهت صدور اشاره می کند، می خواهم بگویم که مرحوم شیخ انصاری ایشان باید کارش را در مکاسب پیدا کرد نه در رسائل مرحوم شیخ انصاری ظاهرا همان خبر موثوق و صدور را جدید می داند اما می گوید یکی از شواهد وثاقت راوی است یکی از شواهد ضبط است اینها را در کار اجتهادی اش در مثلا اینکه آیا درهم می شود معامله کرد یا نه آیا حرمت غیبت حرمت دروغ در این کارها و بحث های اجتهادی در مکاسب محرمه یا بحث خیارات ایشان کاملا بحث اجتهادی اش را مشخص می کند پس ما در جهت صدور اجمالا قدمای ما اجازه نقل اتصالی چه کتابت باشد چه سماع اینها خیلی مهم نیست اما اتصال به معصوم خیلی تأکید شده است یعنی در حجیت مهم است حالا حجیت را هم اینها در عرض می دانسته اند نه در طول یعنی سند و متن باید شواهدش کامل بشود شما فرمودید وهب بن وهب چرا مرحوم کلینی اینقد وهب بن وهب گرفتند چرا کلینی از معمر بن علی ابوسمیه می آورد چرا مرحوم کلینی از ؟؟؟ می آورد تا میرسد به مرحوم صدر توقف چرا؟ الان اینها شده اند حجیت تعبدی، نه آن کسانیکه که در عالم حجیت وثوقی قائلند به وثوق خبر، اینها تعازل قائلند یعنی باید روایت سند و متن به یک درجه اطمینان برسد و آنکه مشکل سندی است اما متن آنقدر قوت دارد و شواهد کتاب و سنت آن متن را تأیید می کند و در کتب اصلی ما این روایت آمده است هرچند به ثقت ضعیف ما می گوئیم که حدیث به آن معنا که محکی عن المعصوم چطور ما برسیم به آن محکی این سه جهت را خیلی از علما یک اصل صدور جهت دلالت کتاب و سنت باشد ببخشید کتاب و سنت و اصول عقلائی خیلی مهم است اهل عام نه اهل خاص، اهل عام باید متن به اصول عقلائی بخورد تواشی پیدا نکند اصول عقلائی در آنجائیکه منطقه امر هست عقل می تواند بفهمد در آنجائیکه عقل نمی تواند بفهمد به کتاب و سنت که تقیه است و جهت صدور می گوید که تقیه است و اگر شواهد تقیه را ندارد اعراض اصحاب قدماء ما هرچند اگر اعراض نیست کم کم به منطقه حجیت راه پیدا می کند

خب ممنون برخی از مطالبی که فرمودند من حیث لا یحتسب مؤید ما بود، ببینید اینکه می گوئید در مکاسب باید دنبال مبنا گشت نه در رسائل این دقیقا مؤید حرف ماست قرار بود در اصول دنبال مبانی بگردیم و در فقه تطبیقش کنیم یا بالعکس! ما نباید از فقه برویم به اصول و مبنا را پیدا کنیم، حرفم اینست که مبنایش در فقه باید روشن شود یا در اصول

در اصول فی الجمله، حجیت خبر را پذیرفتیم اما ما وقتی می خواهیم کار اجتهادی بکنیم

خب دقیقا همین مشکلی که هست شما مؤیدش هستید یعنی در واقع در اصول

نه رفته اند زحمت کشیده اند

اجازه بدهید من عرض کنم، من نمی خواهم کسی را متهم نمی کنم بحث این نیست ما داریم بحث راجع به علوم می کنیم در بحث اصلا راجع به افراد نیست بحث از این نگارشهاست که چطور مسیر را طی می کند ما که اجتهاد کسی را زیر سوال نمی بریم هیچ اتفاقی از این جهات نمی افتد من چیز دیگری می گویم باید مبانی در اصول منقح بشود در فقه تطبیق بشود نه اینکه ما یکبار از اینطرف برویم و دوباره از آنجا برگردیم و بگوئیم مبنایش این بشود این نمی شود. در رابطه با آن سه مرحله ای که فرمودید صدور است و جهت صدور و دلالت، دلالت هم مرحوم شیخ خودش ضمنی گفته است ظاهر حدیث چیست و مراد حدیث چیست، صدور بیشتر بحث های رجالی است و جهت صدور بحث ضرورت ها و تقیه و اینهاست برای بیان واقع و آن مرحله سوم که دلالت است دلالت هم باید ببینیم ظاهرش چیست و بعد ببینیم مرادش چیست اینها مرحوم شیخ گفته اند و مرحوم نائینی هم تأیید کرده اند و مرحوم بجنوردی شاگرد دربست مرحوم نائینی و به شکلی مقرر افکار نائینی است همان حرفها را زده اند اما ببینید ما منکر هیچ کدام از این موارد نیستیم و مسئله را که فرمودید صحبت داریم ببینید بحث اینکه فرمودید اینها عقلائی ما مشکلمان همین جاست که ما آن عقلائی عرفی را با عقلائی عقلی قاطی کرده ایم، به لحاظ عرفی شما چیزی را که شنیده اید بیشتر اعتماد می کنید یا چیزی را که خوانده اید! ببینید یک اتفاق افتاده یک مجلسی حضور داشتید خودتان به چشم دیدید و به گوش شنیدید به این بیشتر اعتماد می کنید یا به اینکه در کتاب نوشته شده است! ما از اینها دور شده ایم این عرفی است اصلا هیچ پیچیدگی ای ندارد اصلا برهان فلسفی نمی خواهد برایش بیاوریم

اصل ابتدا یعنی آن چیزی که می رسد به معصوم آن شخص ...

هر کدام در مرحله خودش، اول می رسیم به معصوم اول راجع به معصوم می گوید

از معصوم شنیدیم یکبار کتابت معصوم را دیدیم کدام بهتر است؟

سماع

چرا؟

کتابت احتمال تقیتش بیشتر است یا سماع!

سماع

نه کتابت سند است در زمان تقیه شما سند مکتوب دست کسی می دهید یا محاوره شخصی می کنید و یکسری کد دست او میدهید

اگر عده ای اهل سنت در مجلس حضور داشته باشند چه؟

من نمی گویم که در سماع هیچ گاه تقیه نمی شود، ببینید کدام زمینه بیشتر است بحث های صغروی خیلی می شود کرد ولکن این که معلوم است و عندالکل هم هست همین آقایان اگر وقتی در این بحث ها می رسند می دانند که حدیث مکاتبه ای فیه احتمالات تعبیرشان اینست احتمالات متعدد در آن هست در سماع نسبی است، نسبت به او خیلی احتمالات کمتر است اینها چیزهائیست که مقداری ما از آنها غریب مانده ایم و در مورد آنها استیحاج می شود بخاطر اینست که آن اتفاق افتاده است

ببخشید این مسئله هرمنوتیک جایگاهش کجاست دراین اجتهاد ؟

ببینید آن بحث دیگری است اصلا من از حیث حدیث پژوهی وارد شده ام به قصه هرمونتیک راجع به خود متون است و درواقع برداشت از متون

روایاتی که متواتر داریم از پیامبر می گویند 17 الی 12 است که فریقین بر آن اجماع دارند

نه این حرف نیست حالا چیزی به یک تناسبی از ابوحنیفه نقل کرده اند بعد آقائی هم خیلی آنرا دو دستی گرفت و خواست به فقها بتازد اصلا این حرف بی ربطی است. الآن مجمع تقریب احادیث مشترک بین شیعه و سنی ببینید چند جلد است چگونه 17 حدیث است؟ لذا آن بحث هرمنوتیک رفتن در ذهن و پشت صحنه این نقل ها است یعنی مثلا اگر رفتید هرمنوتیک قرآن دیگه خدا که گوینده این است چه میخواسته بگوید یا فلان امام که می خواسته اینرا بگوید بروید پشت صحنه قصه ببینید امام چه می خواسته بگوید و لکن آن بحث ربطی به بحث ما ندارد.

 

 آسیب شناسی اجتهاد از جهت حدیث پژوهی

آسیب شناسی اجتهاد از جهت حدیث پژوهی

به گزارش روابط عمومی موسسه فهیم، دویست و بیست و سومین جلسه نظریه پردازی موسسه فهیم شب گذشته ـ شنبه 13 دی ماه ـ با موضوع "آسیب شناسی اجتهاد از جهت حدیث پژوهی" با سخنرانی «حجت الاسلام و المسلمین محمد کاظم ستایش» از اساتید حوزه و دانشگاه، و با حضور اساتید، طلاب، دانشجویان و پژوهشگران در محل موسسه فهیم قم برگزار شد.