موسسه فهیم

خلاصه ها

فقه و اصول

حضور حضرت فاطمه(س) در فقه اسلامی

بسمه تعالی

حضور حضرت فاطمه(س) در فقه اسلامی

حجت الاسلام والمسلمین سیدضیاء مرتضوی

27/1/1390

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  الحمد لله رب العالمین و صلی لله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین .

ایام شهادت صدیقه کبری، فاطمه زهرا (س) را به سوگ نشسته ایم که انشاءالله فردای قیامت دست ما از دامان پاک و مطهر ایشان و فرزندان شان کوتاه نباشد. عنوان بحث امشب «حضور حضرت فاطمه(س) در فقه اسلامی» است، منتها مشکلی که مؤسسه گاهی در بحث هایی مثل بحث بنده ایجاد میکند، این عنوان نظریه پردازی است. یک مقدار اگر قائل به تسامح باشیم و این بهرحال یک مفهوم کش داری باشد و انشاءالله این بحث بنده هم میتواند مقدمه ی مصیبت خوانی برادر عزیزمان در شب شهادت باشد، حالا شما تحت این عنوان، تلقی و قبول بفرمایید. اصل این عنوان میتواند یک عنوان جدیدی تلقی شود، ولو بحثی که بنده اینجا ارائه میکنم، در حد یک گزارش است. یک کاری است که چند سالی شروع شده است ولو عنوان نظریه پردازی نداشته باشد ولی شاید بخاطر امشب در این مجلس متناسب باشد و بهرحال بنده پیشاپیش عذر خود را عرض کرده باشم.

عوامل متعددی باعث شده است تا ابعاد شخصیت، سنت قولی و سیره ی عملی حضرت فاطمه(س) و تأثیرگذاری ایشان از این نظر بر جامعه اسلامی و معارف اسلامی محدود باشد. صرف نظر از عمر محدودی که داشتند، بهرحال زن ها در آن دوره موقعیت محدود کننده ای داشتند، ظهور و بروز آنها در جامعه ی اسلامی یا در آن جامعه ی جاهلیت زده ی پیش از اسلام و تبعاً متصل به پس از اسلام، محدود بود. حساسیت های ویژه ای هم نسبت به اهل بیت(ع) بویژه حضرت فاطمه(س) از طرف مخالفین وجود داشته و دارد که تبعاً در اینکه از زندگی آن حضرت به نسبت اطلاعات کمی داشته باشیم ، تأثیر خود را میگذاشت. البته اطلاعات خوبی داریم اما به نسبت شخصیت حضرت و نقشی که ایشان داشتند، واقعاً مایهی تأسف است. خیلی از کارهایی که در این سال ها در قالب مقاله یا کتاب ارائه شده است، برغم اینکه باید تقریر کرد و به زبان های مختلف، قلم ها و سلیقه های مختلف نوشت ولی خیلی از آنها اموری تکراری است. من نمیخواهم تکراری بودن را بعنوان ضعف عرض کنم، میخواهم بگویم یک واقعیتی هست که بخشی از آن به محدوده ی منابع مطالعاتی پیرامون حضرت زهرا(س) برمیگردد. در یک محفل علمی که کاری برای حضرت فاطمه(س) شروع کرده بودند، وقتی این مدخل پیشنهاد شد ، برخی از اساتید و بزرگانی که آنجا  حضور داشتند، پرسیدند مگر در این زمینه هم چیزی هست که ما حضور حضرت فاطمه(س) را در فقه اسلامی بررسی کنیم؟ نه از این باب که مثلاً شخصیت حضرت، زیارت حضرت، ثواب سلام دادن به ایشان و اینها را بررسی کنیم، بلکه جاهایی که قول و سیرهی عملی حضرت در فقه ما، اعم از فقه اهل بیت(ع) و فقه سایر مذاهب بعنوان یک دلیل و مستند شرعی پذیرفته شده و مورد استدلال قرار گرفته است یا پذیرفته نشده و بهرحال مطرح شده است و بنحوی حضرت در منابع فقهی ما و در مذاهب طریقین حضور دارد. شاید این برای ما هم ایجاد سؤال کند که مگر ما چیزی بدردخوری در فقه داریم، ما از زندگی عمومی حضرت فاطمه(س) مطلب کم داریم، آن وقت در فقه میخواهد مستند باشد؟ مثلاً ما چند مرتبه در لمعه، شرح لمعه یا بهرحال در کتاب های تفصیلی تر دیده ایم که فقها به فرمایشات، عمل و ابعاد مختلف زندگی ایشان استناد کرده باشند؟ این سؤال درستی است چون تابحال مطرح نشده و از این منظر نگاه نشده است. در آن مجلس عرض شد که نه، حداقل آن چیزی که عجالتاً آن زمان در ذهن بود، عرض کردم در حد یک مقاله است و بعد با پیگیری های بیشتری چون حدس میزدم که زیاد باشد، مراجعه کردم. بهرحال این نکته را فراموش نکنیم که با توجه به محدودیت منابع مطالعاتی برای زندگی حضرت بویژه از این منظر، هر نکته ای که ما دربارهی آن حضرت در منابع اسلامی مییابیم، برای ما مغتنم است. در مقایسه با پیامبر اکرم(ص) یا امیرالمؤمنین علی(ع) و سایر ائمه(ع) زندگی حضرت خیلی محدود نقل شده است و لذا اگر یک فقیه یک نکته ای هم در یک گوشه کناری مطرح کرده باشد را نباید نادیده گرفت. در مجموع بعد ملاحظه شد مواردی که وجود دارد، در مذاهب فقهی طریقین از آغاز تا الان (حتی در میان فقهایی که الان حی و حاضر هستند، اینکه میگویم تا الان یعنی بخشی از فقهای زنده) آنقدر هست که یک پژوهش مستقل مفصلی را به خود اختصاص دهد و به توفیق الهی بخش عمده ای از این کار انجام شده است که بنده میخواهم گزارشی از آن ارائه کنم.

نوع نگاه فقهای ما به حضرت فاطمه(س) و سنت ایشان اعم از تقریر، قول و عمل خیلی روشن است. به اعتبار اینکه حضرت مقام عصمت دارند ، قول و عمل ایشان حجت است، نوع نگاه ما از منظر کلامی به رفتار و اقوال حضرت فاطمه(س) مانند نگاهی است که به امیرالمؤمنین(ع) و سایر ائمه(ع) داریم و لذا از این جهت از نظر ما مشکلی نیست. اهل سنت هم حتی در مواردی بیشتر از ما اعتنا کردند، اعتنا که میگویم چون مواردی آنها در کتب خود نقل و استناد کردند که حتی مورد استناد فقهای ما هم قرار نگرفته است. اینکه مبنای اصولی حجیت گفتار و اعمال حضرت فاطمه(س) در نگاه اهل سنت چیست، در اینجا مورد بحث نیست. ولی حداقلِ آن این است که گفتار و رفتار آن بزرگوار را مانند یکی از صحابه پیامبر(ص) میدانند و با احترام و تجلیل برخورد کردند، اعتنا و استدلال کردند و برای آن حجیت قائل شدند. حداقل بر اساس همین مبنایی که خیلی از اصولیین و فقهای اهل سنت قبول کردند یعنی مذهب صحابی، ولو در اصل این امر هم اختلاف است مثلاً غزالی قبول ندارد و برخی از آنها مطلقا مذهب صحابی را حجت میدانند، برخی دیگر آنجا  که مخالف قیاس باشد مثلاً این احتمال نباشد که صحابی از راه قیاس به آن رسیده باشد، برخی به شیخین و برخی هم به خلفاء راشدین محدود کردند، بهرحال اینها چیزهایی است که باید در جای دیگر دنبال شود.

اما از آن طرف هم در باب اینکه چرا مذهب صحابی حجت است، مستنداتی ذکر کردند، یک وجهی که ذکر کردند ممکن است شبیه آن چیزی باشد که ما برای شهرت قدما قائل هستیم که اگر در بین قدما فتاوایی باشد که برای آن روایتی نداشته باشیم، اینگونه نبوده است که شیخ صدوق یا پدر ایشان علی بن بابویه یا مثلاً شیخ در نهایه، اجتهادی حرف بزنند. آن فقهایی که عنایت داشتند حتی الامکان متن روایت را متن فتوای خود قرار دهند، اگر یک مطلبی را نقل کردند، این نوعاً برخاسته از آن اجتهادهایی که در سبک و سیاقِ مبسوطِ شیخ است، نیست. یک نحو گمانی میآورد که لابد سینه به سینه به اینها چیزی رسیده بوده است. مشابه این حرف را، برخی از اهل سنت در مورد مذهب صحابی دارند و میگویند « اگر یکی از صحابه حرفی زده است که ما اثری، روایت و چیز دیگری از پیامبر(ص) در مورد آن نداریم و جای اجتهاد و قیاس نبوده است...» که حداقل بعضی قیاس را استثنا کردند، میگویند « این حتماً متکی بر یک روایت و اثری از پیامبر(ص) بوده است، چیزی از ایشان دیده اند و لذا حجیت دارد.» و یا به برخی از روایات پیامبر(ص) استناد میکنند که «اصحابی کالنجوم» به هر کدام که اقتدا کردید، شما را کفایت میکند. در نوع نگاه به حجیت سیرهی حضرت فاطمه(س) در اهل سنت و شیعه و اینکه نقطه ی مشترکی دارد یا ندارد، حداقل این است که آنها میگویند «حضرت فاطمه اینقدر به پیامبر(ص) نزدیک بوده است و لابد این عمل او مستند به گفتار و عمل پیامبر(ص) است و نمیتواند همینطوری و اجتهاداً چنین عملی را کرده باشد.» بهرحال این موضوع میتواند در جای دیگر دنبال شود ولی اجمالاً این است که فقه اسلامی چه فقه شیعه و چه فقه اهل سنت، سر تعظیم فرود آورده اند. فقه شیعه که روشن است و فقه اهل سنت هم در برابر گفتار و رفتار حضرت فاطمه(س) با تعظیم و تجلیل برخورد کرده و آن را مستند خود قرار داده اند.

وقتی ما به سیرهی ائمه(ع) مراجعه میکنیم، میبینیم که ایشان اهتمام ویژه ای داشتند در اینکه نام و یاد حضرت فاطمه(س) زنده و پایدار بماند و لذا بهر مناسبتی که میتوانستند برغم حساسیتی که مخالفین در آن دوره داشتند، تلاش میکردند که نام و یاد ایشان را زنده کنند. حالا در نقطهی مقابل آن، تلاشی بود که دشمنان برای پنهان سازی و حتی معادل سازی در برابر حضرت فاطمه(س) بکار میبستند. من برخی از نمونه هایی را که در توجه و اهتمام به شخصیت حضرت فاطمه(س) در فقه شیعه داریم، به عنوان مقدمه عرض میکنم: مثل نماز مستمر حضرت جواد(ع) در بیت حضرت فاطمه(س)، افضلیت نماز در خانهی حضرت فاطمه(س) و نماز در روضهی نبوی، استحباب احترام به دختری که فاطمه نامیده شده است، ترک اهانت به وی، استحباب زیارت حضرت، استحباب نماز و تسبیح حضرت زهرا (س)، حتی دستور به کودکان برای انجام دادن تسبیح که در روایت داریم « ما به بچه های خود تسبیح حضرت زهرا(س) را یاد میدهیم.» استحباب طواف به نیابت حضرت زهرا(س) و تأکید بر آن، افزایش رکعت سوم نماز مغرب در بشارت ولادت حضرت زهرا(س) و حتی افضلیت صرف مال برای فرزندان فقیر حضرت فاطمه(س) بر حج استحبابی. این بخشی از تلاش ائمه(ع) در مقابل تلاش خیانت آمیز مخالفینی بوده است که منافع خود را در حیات، توسعه و گسترش نام اهل بیت(ع) بویژه حضرت زهرا (س) در خطر میدیدند و بخشی هم از سر جهالت بوده است، یعنی اینگونه نبوده که به عمد باشد و از روی جهالت و نادانی هم بوده است.

من این روایت را بارها عرض کردم و این را بعنوان نمونه میگویم، شاید برخی از دوستان نشنیده باشند و لذا تکرار آن در این جلسه بد نیست. اگر به کافی مراجعه نمایید، ائمه(ع) برخی از میوه جات را توصیه کردند که جزء آداب، توصیه و استحباب است. اینها سر جای خود اما یک بابی به نام باب خُرفِه دارد. حالا ما یزدی ها میگوییم «غرفه» که در فارسی قدیم «پَرپهن» بوده است و عرب ها به آن «فَرفهن» میگویند، گیاه خودرویی در مزارع است که به آن رَجِلَ هم میگویند. گیاهی با طبع سرد که به کسانی که یرقان میگیرند، توصیه میشود این را استفاده کنند. خیلی مورد عنایت بود و پیامبر اکرم (ص) از بیابان که میآمدند و پای شان تاول میزد، روی آن از خرفه میمالیدند تا باعث خنکی آن شود. حضرت زهرا(س) به این سبزی علاقه داشت بگونه ای که به «بَقلة الزهرا» یا «بَقلة الفاطمه» معروف شد. در آنجا روایت دارد «یکی از دو چیزی که در دنیا عقل را زیاد میکند، خرفه است.» منشاء این چیست؟ این سبزی معروف شده بود و هر کسی به بازار میرفت، میگفت «یک درهم سبزی فاطمه بدهید.» و به همین مقدار یادآور نام ایشان بود. کسی به نام فرات بن اَعین این قضیه را از امام صادق(ع) شنیده است که میگفت «روی زمین سبزی، شریف تر و مفیدتر از خرفه نیست...» این در مقابل تبیلغاتی است که آنها میکردند «و آن سبزی فاطمه(س) است.» و بعد این جمله را فرمود «لعن الله بنی امیه» چون بعد از مدتی نام این سبزی عوض شد. فکر کنید تا چند وقت میگفتند « بَقلة الفاطمه» و بعد بصورت جسارت آمیزی میگفتند « بَقلة الحمقاء» خیلی ها نمیدانستند چرا به این سبزی چنین نامی داده اند و فکر میکردند که عقل را کم میکند. امام فرمودند «لعنت خدا بر بنی امیه که بخاطر بغض و دشمنی نسبت به ما و حضرت زهرا(ص) نام سبزی را هم عوض کردند.» در این فضا طبیعی است که ائمه(ع) تلاش کنند تا این فعالیت ها را کمی خنثی کنند لذا در یک روایت دیگر از حضرت صادق(ع) آمده است «ایاکم و ذکر علی و فاطمه، فان الناس لیس شیء ابغض الیهم من ذکر علی و فاطمه علیهم السلام» جامعه ای که آنها با تبلیغات خود پرورش داده بودند، نسبت به نام علی(ع) و فاطمه(س) خیلی حساسیت داشت اما برغم این تبلیغات سوء، بحمدلله وقتی ما فقه اسلامی را نگاه میکنیم، حضور حضرت فاطمه(س) را مشهود و قابل بررسی میبینیم.

در فقه اسلامی به سیره و سنت حضرت زهرا(س) چند جور استناد شده است که اختصاص به مذهب و نحله ی خاصی ندارد و در مذاهب عامه هم اختصاص به یک مذهبی ندارد. در برخی موارد مستقیماً به حضرت استناد کرده اند، برخی موارد به اعتبار اینکه حضرت راوی است، برخی از موارد به اعتبار اینکه حضرت در آن قضیه مطرح بوده ولو ممکن است از نظر طلبگی بگوییم که اصل حجیت به قول و فعل پیامبر(ص) برمیگردد اما بهرحال مربوط به حضرت زهرا(س) بوده است، برخی هم برمیگردد به احکام اختصاصی ویژه حضرت زهرا(س) و برخی هم آن دسته از احکامی است که مربوط به تعظیم و تجلیل ایشان است که این بخش اختصاص به فقه شیعه ندارد و در فقه عامه هم هست مانند زیارت حضرت. در اینجا قبل از اینکه به ذکر نمونه بپردازیم، فکر کنم اگر فهرست اینها را عرض کنم، خوب باشد. ولو ممکن است یک مقدار حوصلهی شما سر برود و امیدوار هستم که همراهی بفرمایید، من سریع اینها را عرض میکنم: در طهارت و نجاست فرث، غذای حائض، جلوس عند المیت، تمنی موت، غسل میت، مقدار کافور، کفن میت از حیث کتابت بر کفن، مقدار کفن، نماز میت و همراه با کیفیت آن، نماز میت شبانه، سوگواری بر میت (که بخش عمده ای است چون آن طرف مدعی دارد، برخی از اهل سنت مخالف هستند و برخی از فقهای آنها هم به گستردگی استناد کرده اند.) تسلیت دادن، جواز نیاحه، تشییع جنازه توسط زنان، استحباب تشییع جنازه، حمل چراغ در تشییع جنازه، جواز استحباب تابوت، اینکه زن در کنار قبر حاضر شود، پوشاندن قبر با پارچه، دفن شبانه، تولیت در دخولِ در قبر، اطعام صاحب عزا، زیارت قبور توسط زنان، طواف قبر، لباس نمازگزار، پوشش سر در نماز، پوشش صورت و دست زنان، پوشش سراسری بدن (که من روایت این را آورده ام در باب اینکه حالا در نماز لازم است چادر باشد؟ لازم است که زن یک پوشش یک تکه و یک گونه ای داشته باشد، آن گونه که در ما مرسوم است و خانم ها با چادر نماز میخوانند یا چارقد و روسری کفایت میکند؟ در استحباب اِزار مرحوم علامه دارد «لا نعرف خلافاً فی استحباب الاِزار و انه لیس بواجب» بعد نقل میکند که جمهور از ام سلمه نقل کردند که گفت « عن أم سلمة أنها قالت: يا رسول الله أ تصلي المرأة في درع و خمار و ليس عليها إزار؟

فقال: «نعم، إذا كان سابغا تغطي ظهور قدميها) بعد من عند طریق الخاصه ما رواه الشیخ» سند این حدیث صحیح است و فقهای متعددی هم به آن استناد کرده اند. عن محمد بن مسلم عن ابی جعفر(ع) «قال و المراة تصلی فی الدرع و المقنعه» روایت روشن تری دارد و ما رواه ابن بابویه عن فضیل بن یسار عن ابی جعفر(ع) « و من طريق الخاصة: ما رواه الشيخ في الصحيح، عن محمد بن مسلم، عن أبي جعفر عليه السلام، قال: «و المرأة تصلي في الدرع و المقنعة» «4».

و ما رواه ابن بابويه، عن الفضيل بن يسار، عن أبي جعفر عليه السلام، قال:

 «صلت فاطمة صلوات الله عليها في درع و خمارها على رأسها، ليس عليها أكثر مما وارت به شعرها و أذنيها» «5». » همین مقدار که مو و گوشهای  ایشان پوشیده بود، نماز خواند. از آن طرف هم دارند که برای زن مطلوب است که در اینجا به نحوه ی خروج حضرت برای رفتن به مسجد استناد کرده اند که لباس ایشان آنقدر بلند و سراسری بود که بروی زمین کشیده میشد.) حرمت طلا، حرمت ابریشم، انگشتری عقیق، حلیت عاج فیل، طهارت عاج فیل، جهر در نماز، مشروعیت اذان بر زنان، امامت جماعت توسط زن، درخواست اذان (اینها چیزهایی است که نه در روایات بلکه در فقه آمده است چرا که ملاک این پژوهش فقه اسلامی است ولو یک فقیه به آن استناد کرده باشد.) آداب ورود و خروج به مسجد، دفن در مسجد، انشاء شعر در مسجد، استحباب تربت، دعای جمعه، وقت دعا در جمعه، معنای آل که در صلوات نماز است، تسبیح فاطمه(س)، جنس تسبیح، جواز جویدن غذا در روزه، روزه ی اول ذی الحجه، نماز اول ذی الحجه، استحباب افزایش سهم بنی فاطمه، اثبات نسب از طریق مادر، وزن درهم، تحلیل خمس، جواز مصرف مال در قربات، جواز درخواست (آیا جایز است ما از دیگری چیزی بخواهیم)، طواف نیابتی، احلال در حج، طواف مستحب، حجیت علم قاضی، اجرای حد، اجرای حد البته بر نزدیکان، مقدار حد در غیر حر، ادای شهادت عند الجائر، اختلاف در متاع البیع، مسابقه، ازدواج با خویشان، زینت برای شوهر، نثار عروس (اینکه آیا برداشتن چیزهایی که بر سر عروس میریزند جایز است یا نه که فقها بحث کرده اند)، زفاف در شب، هدیه به عروس قبل از حجله، نفقه زن، کار در خانه، احکام متعدد ولادت مانند نام گذاری، عقیقه، ختنه، حلق و امثال اینها، بحث های مفصلی که در مورد نگاه به اجنبی و اجنبیه کردند، نگاه اجنبی به اجنبیه و نگاه اجنبیه به اجنبی (همین چیزهایی که بعضی اوقات در روضه ها میخوانیم مورد توجه فقها قرار گرفته است، جابر بن عبدالله وارد شد و در چهره حضرت چه دید، اینها مورد توجه فقهایی مانند صاحب جواهر و آیت الله خوئی قرار گرفته است.) سلام به اجنبی، نگاه به وجه الکفین، صدای زن، جواز مس بدن محارم، اذن برای ورود، جواز تقبیل محارم، مسأله ی حکم محرمیت عقد و عدم محرمیت، متعدد مورد توجه قرار گرفته است و موارد متعددی که اگر بخواهم ادامه بدهم از حوصله ی جمع خارج است.

بحمدلله با جستجوی مفصلی که در منابع مختلف قدیم و جدیدِ مذاهب مختلف انجام شد، از این منظر ملاحظه شد که حضرت فاطمه(س) کاملاً مورد توجه است. بنده تا الان کار درخور توجهی ندیده ام و امیدوارم که با دعای خیر شما این کار تکمیل و ارائه شود. من خیلی مختصر میخواهم نمونه های برخی از مواردی را که عرض کردم، مثال بزنم. مثلاً در باب احکام ولادت مثلاً استحباب عقیقه، سرتراشی و صدقه و اینکه عقیقه یک سنت اسلامی است. در برخی روایات عقیقه حسن(ع) و حسین(ع) را کار پیامبر (ص) و در برخی کار حضرت زهرا(س) برشمرده اند. حتی در برخی از روایات اهل سنت چنین آمده است که وقتی امام حسن(ع) بدنیا آمدند، حضرت فاطمه(س) خواستند که او را عقیقه کنند، پیامبر(ص) فرمودند «عقیقه نکنید و سر او را بتراشید و هم وزن آن نقره صدقه بدهید.» از جمله ابوحنیفه به همین روایت استناد میکند. یا این است که حضرت فاطمه(س) عقیقه کرده اما بدستور پیامبر(ص) و لذا چون بدستور پیامبر(ص) بوده یک بار به ایشان نسبت دادند و یک مرتبه هم چون فعل حضرت فاطمه(س) بوده است به فعل حضرت زهرا(س) نسبت داده اند. همچنین ابن حزم اندلسی میگوید «تردیدی نیست که عقیقهی حضرت زهرا(س) غیر از عقیقهی پیامبر(ص) بوده است، پیامبر(ص) گوسفند نرینه ای برای هر کدام از آنها دو ذبح کرد اما حضرت فاطمه(س) گوسفند مادینه.» و اینکه حالا دو تا عقیقه مستحب هست یا نه و نر یا ماده باشد هم مورد توجه فقها قرار گرفته است. در منابع فقهی اهل سنت علاوه بر نقل دستور پیامبر(ص) به حضرت زهرا(س) در خصوص سرتراشی و دادن صدقه که بارها بازگو شده است، گاه بصورت کلی آمده است که حضرت زهرا(س) وقتی فرزندی پیدا میکرد، سر او را میتراشید و هم وزن آن درهم صدقه میداد و گاه تصریح میشود که این کار را نسبت به حسن، حسین، زینب و ام کلثوم کرده است. مالک این را از حضرت صادق(ع) و ایشان هم از پدرشان نقل کرده اند و دیگران هم از مالک نقل کرده اند و در میان فقهای خودمان صاحب مدارک و صاحب حدائق را میتوانیم اسم ببریم که به فعل حضرت استناد کردند.

در مورد ختنه و سوراخ کردن گوش مثلاً اینکه روز هفتم ختنه شود، منابع اهل سنت ولو یک دسته یک نظر ندارند اما برخی دلیل روز هفتم را روایتی از حضرت فاطمه(س) به نقل از امام باقر(ع) شمرده اند که روز هفتم پسران خود را ختنه کرد. ابن تیمیه از کسانی است که استدلال به همین روایت حضرت زهرا(س) کرده است که روز هفتم مستحب است و ابن قیم جوزی، نبوی و شافعی هم به همین استناد کرده اند. من فقط بعضی از نمونه ها را عرض میکنم تا دوستان بدانند که چنین چیزی در فقه اسلامی ما هست و چنین کاری هم در حال انجام است.

اما در باب سنت حسنه ی ازدواج، همهی فقها اصل ازدواج را بعنوان یک سنت حسنه ی اسلامی و یک سنت مؤکد قبول دارند، روایات متعددی هم هست و سیرهی اهل بیت(ع) بویژه سیره ی پیامبر(ص) شاهد آن است. از آن طرف هم نهی شده است که کسی سراغ رهبانیت برود و بخواهد ترک ازدواج کند ، یک مورد روایتی است که مرحوم کلینی با یک سند صحیح به نقل از عبد الصمد بن بشیر آورده است. من الان به یاد ندارم که خود عبد الصمد چگونه است اما تا اینجای آن صحیح است. خانمی به نزد امام صادق(ص) آمد و گفت من زنی متبطله هستم، حضرت فرمودند منظور شما چیست؟ زن گفت ازدواج نمیکنم، فرمودند چرا؟ گفت چون دنبال فضیلت هستم، حضرت به قول خودمان فرمودند دست بردار « َ انْصَرِفِي فَلَوْ كَانَ ذَلِكِ فَضْلًا لَكَانَتْ فَاطِمَةُ ع أَحَقَّ بِهِ مِنْكِ إِنَّهُ لَيْسَ أَحَدٌ يَسْبِقُهَا إِلَى الْفَضْل‏ » حضرت به چیزی استناد کرد که حجت قاطعی بود. اگر خود حضرت هم میفرمود این برای ما حجت بود ولی برای آن زن که دنبال فضیلت است و لابد ادعای او این است که الگوی من فاطمه(س) است، این نحو استدلال قابل توجه است. جناب جمال الدین احمد بن محمد اسدی در مهذب البارع که شرح مختصر النافع محقق حلی است، همچنین مرحوم آقا شیخ یوسف بحرانی در حدائق به این روایت استناد کردند و مرحوم مجلسی هم این را مورد توجه قرار داده است. در احکام ازدواج موارد دیگری نیز مورد توجه قرار گرفته است، از جمله مثل استحباب خطبه خواندن، دادن هدیه ای به عروس پیش از زفاف، حکم دف زدن که برخی گفته اند در عروسی حضرت دف زده شده است، رضایت دختر شرط است یا نه، کیفیت اجرای صیغه ی عقد، عدم الزام مرد به داشتن خادم که آیا باید کنیزی داشته باشد یا نه، اینها هم در منابع عامه و هم در منابع شیعی آمده است.

در احکام پوشش و نگاه چون به روضه های ما هم برمیگردد، بد نیست که یک نمونه عرض کنیم. یکی از ادله ی کسانی که قائل هستند واجب نیست که چهره پوشانده شود بلکه حتی جایز است به آن نگاه شود، رفتار حضرت فاطمه(س) در برابر جابر بن عبدالله انصاری است، از جمله صاحب حدائق، ایشان برغم اینکه مشی اخباریگری دارد و یک جاهایی مثل اذان زن و اذان بر مأذنه میگوید که «هیچ دلیلی بر حرمت آن نداریم...» و مسلمان ها سابقه نداشته است چنین کاری کنند اما هیچ کدام از ادله ی روایی و نقلی را کافی نمیداند. در اینجا هم ایشان قائل است که رفتاری، که حضرت زهرا(س) در برابر جابر بن عبدالله انصاری داشتند، استدلال کرده است که «پوشش چهره واجب نیست، بلکه نگاه به چهره هم جایز است.» البته محدود به این دلیل نیست اما یکی از ادله به این روایت استناد شده است که حضرت باقر(ع) نقل کرده اند «جناب جابر همراه پیامبر(ص) وارد خانهی حضرت فاطمه(س) شد و دید که چهره ی حضرت از فرط گرسنگی همانند رنگ شکم ملخ زرد شده است و بعد به دعای پیامبر(ص) چهره ی ایشان جان گرفت.» « فوالله لنظرت الدم ينحدر من قصاصها، حتى صار وجهها أحمر، فما جاعت بعد ذلك اليوم‏ » مرحوم محدث بحرانی صاحب حدائق ادلهی طرف مقابل را مورد توجه قرار داده است و در نقد آن خاطر نشان میکند که اینها بدرستی به این روایت عنایت نکردند، اگر کسی درست تأمل کند، ضعف گفتهی اینها و عقیم بودن حرف اینها و تحلیل هایی که دارند، بخوبی روشن میشود، برادر زاده ایشان جناب شیخ حسین بن محمد هم، این حرف را قبول کرده است. صاحب جواهر به تفصیل وارد این قضیه شده و با نقد ادله ی جواز، بیشتر به این تمایل پیدا کرده است که بگوید جایز نیست. از جمله در مورد قضیه ی جابر اینطور توجیه میکند « شاید این نگاه جناب جابر بصورت اتفاقی بوده یا علت دیگری داشته است والا بعید است که جابر در مقابل و در حضور پیامبر(ص) عملاً به حضرت نگاه کرده باشد. ترک این کار برای زنان و مردان دیگر روشن است چه رسد به سیده ی بانوان و جناب جابر. حتی در حدیث دیگری هم آمده است که حضرت فاطمه(س) به پیامبر(ص) فرمود: برای زنان بهتر آن است که مردان را نبینند و مردان هم آنها را نبینند که آنوقت پیامبر(ص) ایشان را تجلیل کردند.» صاحب جواهر یک جای دیگر در وجوب اجازه برای ورود به خانه، به همین روایت استناد کرده است. از فقهای عامه هم سرخسی حنفی این را آورده است و فی المجموع به روایاتی تمسک میکند که چهره و دست ها را استثنا کرده اند از جمله این خبر «وقتی حضرت زهرا (س) خواستند حسن و حسین را به بلال یا انس بدهد، بلال یا انس میگوید دیدم گویا دست حضرت پاره ای از ماه است.» این چیزی است که حالا طبق منابع آنها آمده است  و یکی دیگر از فقهای عامه به نام برهان الدین مازه که هم مذهب اوست، این استدلال را قبول کرده است. اما مرحوم آیت الله خوئی این استدلال را نپذیرفته است، اول به دلیل ضعف سند و دوم اینکه روایت این لزوم را نمیرساند اما در مورد روایت جابر میگوید «چنین ملازمه ای ندارد که ما بگوییم دلالت بر جواز میکند.» دلالت روایت جابر را خوب میداند اما چون فعل حضرت فاطمه(س) و تقریر پیامبر(ص) است، از دو جهت حجیت دارد منتها روایت از نظر سندی ضعیف است. از آن طرف نشان میدهد چهره ی حضرت فاطمه (س) برغم مقامی که داشته پیش مرد بیگانه باز بوده است، این خلاف سیره و شأن یک زن محترم است، ببینید ما داریم با ذهنیت الان خود این بحث را بررسی میکنیم ولی این که آن زمان هم اینگونه بوده است یا نه، چنین ذهنیتی داشته اند یا نه، این مورد بحث است. من نمیخواهم ارزیابی یا ارزش گذاری کنم، فقط میخواهم بگویم که این جهات مورد توجه قرار گرفته است، لذا ایشان قابل استدلال ندانسته اند و برخی دیگر از فقها هم نتوانستند، بپذیرند. اینکه بگوییم نگاه اتفاقی بوده است، این چه نگاه اتفاقی بوده است که زردی چهره را دیده است و آنچنان با دقت دیده که جاری شدن خون زیر پوست را هم دیده است؟ اینها که با نگاه اتفاقی جور درنمیآید و لذا مرحوم شهید مطهری دارند که دلالت این حدیث بر اینکه پوشانیدن چهره واجب نیست و نگاه کردن به چهره جایز است، بسیار روشن مینماید.

در مورد حرمت صدای زن، آن گونه که مرحوم محدث بحرانی نسبت میدهد، مشهور فقهای ما در گذشته قائل به حرمت صدای زن بودند که صدای زن هم عورت است و نباید شنیده شود، حتی کسانی مثل محقق حلی و علامه حلی برای شنونده ی نابینا حرام شمرده اند، چه رسد به اینکه بینا باشد، به مشهور فقهای گذشته چنین نسبت داده شده است، حتی اینکه با لذت باشد، بدون لذت باشد، برخی مطلق فرموده اند، البته کسانی مثل محقق ثانی گفتند «مطلقا حرام نیست.» و تفصیل قائل شدند که اینها در جای خود باید بحث شود. برغم اینکه در گذشته مشهور قائل به حرمت بودند ولی از این طرف تحول فقهی پیدا کرده است که حتی صاحب جواهر که در روایت جابر آن گونه سختگیری میکند، اینجا میگوید «اگر انسان مجموع ادله را نگاه کند، یقین پیدا میکند که حرام نیست.» یکی از دلایل روشنی که این فقها قائل به جواز هستند و استناد میکنند سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) است که با نامحرمان گفتگو میکردند، از جمله سخن گفتن حضرت زهرا(س) با صحابه مانند سلمان، ابوذر و مقداد و حضور حضرت در مسجد برای مطالبه ی میراث خود، البته این را از باب ضرورت و اضطرار که برخی از اساتید میفرمودند، نگرفته اند. آنوقت محقق نراقی و صاحب جواهر که به این دلیل استناد کرده اند، سخن گفتن دختران زهرا(س) در جریان قیام و شهادت امام حسین(ع) را شاهد گرفته اند. البته نه از باب ضرورت، بلکه به عنوان شرایط عادی که نشان میدهد جایز است. مرحوم صاحب حدائق با اشاره به سخن گفتن حضرت زهرا(س) با برخی از اصحاب، به ایراد خطبه طولانی حضرت اشاره میکند که منابع شیعه و سنی هر دو آن را آورده اند که عبارت صاحب حدائق این است « و اتیانها بتلک الخطبة الطویلة المتفق على نقلها بروایات الخاصة و العامة اشهر من ان ینکر مع انها معصومة» .

در باب احکام مردگان، فروع متعددی مستند به حضرت زهرا(س) شده است مثل احکام محتضر، اینکه آیا جایز است انسان آرزوی مرگ کند یا نه؟ جواز و استحباب استفاده از تابوت، مقدار کفن و اینها که قبلاً عرض کردم. تمام اینها را نمیتوان گفت اما همین قضیه که حضرت زهرا(س) از اسماء درخواست کردند که من دوست ندارم جنازه ام مشخص باشد، الان همه در فیلم ها دیده اید و اهل سنت هم اینگونه هستند که جنازه را روی چیزی مثل برانکارد حمل میکنند که برجستگی اندام مشخص است و حضرت این را دوست نداشته است و این قضیه معروف است و در منابع مکرر گفته است. این توسط فقها متعدد و مکرر مورد استفاده قرار گرفته است که نه تنها دلالت بر جواز تابوت میکند، بلکه دلالت بر مطلوبیت آن امر هم میکند و در میان فقهای اهل سنت از جمله محی الدین نبوی شافعی استناد کرده است. ابن سلامه تهامی نوشته است که حضرت پیش از فوت فرمودند «انی امراة ذلیلة یری الناس بعد وفاتی» حالا اینها اینطوری برداشت کردند که گویا حضرت نمیخواستند بدن نحیف و لاغرشان جلوی چشم مردم هویدا شود و لذا فرمودند که مرا در تابوت پوشیده بگذارید.

در باب شرکت زنان در تشییع جنازه که الان برخی از فقهای اهل سنت در عربستان این همه حساسیت به خرج میدهند، متعددی از فقهای عامه به شرکت حضرت فاطمه(س) در تشییع جنازه و حضور او در قبرستان، حضور عند القبر و قیام عند القبر استناد کرده اند. البته این نکته را اشاره کنم که برخی از فقهای ما نیز مکروه دانستند، یک عبارتی حتی در مبسوط است که دلالت میکند وارد قبرستان شدن برای زن حرام است. البته بعضی از فقها این کراهت را توجیه کردند و گفتند که به معنای نفی فضیلت است اما اصل جواز را به حضور حضرت فاطمه(س) و تشییع جنازه و خاکسپاری خواهرش زینب(س) و نماز بر وی استناد کردند. به حضور حضرت زهرا(س) در نماز میت برای خواهرش آن هم به دستور پیامبر (ص) استناد کردند. چنانکه در روایتی حضرت صادق(ع) به تفصیل نقل میکند، قضیه رقیه یا ام کلثوم همسر عثمان که مرحوم شیخ بتفصیل در تهذیب آورده است. از جمله اینکه « ْ وَ خَرَجَتْ فَاطِمَةُ ع وَ نِسَاءُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهَاجِرِينَ فَصَلَّيْنَ عَلَى الْجِنَازَة » یا تعبیر دیگری دارد که « َ إِنَّ زَيْنَبَ بِنْتَ النَّبِيِّ ص تُوُفِّيَتْ وَ إِنَّ فَاطِمَةَ ع خَرَجَتْ فِي نِسَائِهَا فَصَلَّتْ عَلَى أُخْتِهَا ».

ولی در خصوص گریه بر میت، فضیلت و اصل جواز آن و اینکه مطلوبیت دارد، این تعبیرکه « َ أَمَّا فَاطِمَةُ ع فَبَكَتْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص- حَتَّى تَأَذَّى بِهَا أَهْلُ الْمَدِينَةِ فَقَالُوا لَهَا قَدْ آذَيْتِنَا بِكَثْرَةِ بُكَائِكِ وَ كَانَتْ تَخْرُجُ إِلَى الْمَقَابِرِ مَقَابِرِ الشُّهَدَاءِ فَتَبْكِي حَتَّى تَقْضِيَ حَاجَتَهَا ثُمَّ تَنْصَرِف‏ » مورد توجه قرار گرفته و صاحب جواهر هم مورد توجه قرار داده است. چنانچه وقتی پیامبر(ص) داشتند رقیه(س) را به خاک میسپردند، به عثمان هم اجازه ندادند که وارد قبر شود، به محرمی اجازه ندادند و طبق نقل حضرت به فرد نامحرمی عنایت داشتند لذا عثمان را اجازه ندادند و خودشان هم وارد نشدند ولی حضرت فاطمه(س) را دستور دادند و ایشان بالای قبر بودند « وَ فَاطِمَةُ ع عَلَى شَفِيرِ الْقَبْرِ تَنْحَدِرُ دُمُوعُهَا فِي الْقَبْرِ وَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَتَلَقَّاهُ بِثَوْبِهِ قَائِماً يَدْعُو » اشک های حضرت را پاک میکردند.

ولی قضیه نوحه سرایی و نیاحه بر میت به تفصیل و متعدد مورد توجه فقهای عامه و خاصه قرار گرفته است، متعدد استناد کرده اند، شاید بخاطر حساسیتی که برخی داشتند از این باب که آیا نیاحه ی بر میت جایز است یا نه؟ شاید برای شما هم جای سؤال بوده باشد که چرا در روایات و فقه ما و در مکاسب که میخواندیم، یکی از مکاسب محرم قضیه نیاحه بوده و این همه با حساسیت در روایات مذمت شده است؟ من اشاره وار عرض کنم که لمّ آن چه بوده است، عنایت دارید در دوره ی جاهلیت رسم نیاحه یک رسم ناجور و باطلی بود که وقتی کسی فوت میکرد، یک سال کامل برای او عزاداری میکردند، مثل مجلس ختم هایی که ما شرکت میکنیم. آنها در این مراسم شرکت میکردند و به آن اسعاد میگفتند، در مجلس ختم میت برای یک سال کامل شرکت و برای او عزاداری میکردند و آن شخصی که دیگری در مجلس عزای میت او شرکت کرده بود، خود را بدهکار آنها میدانست. این رسم، رسم پابرجا و محکمی بود که حتی در آن آیه ی شریفه که بنا شد زن ها بیعت کنند، پیامبر(ص) شروطی را ذکر کردند که اینها باید رعایت کنند، یک شرط لازم برای بیعت این بوده است که زن ها به نیاحه نباید شرکت کنند. در نیاحه دروغ، راست و باطل، چیزهایی از این قبیل میگفتند، دروغ هایی به میت میبستند، حرف های بی ربطی میزدند و این در قبرستان و سر قبر ادامه پیدا میکرد و زن های نوحه کننده ای بودند مثل برخی از شغل های امروزی که کار آنها نیاحه بود و معلوم است وقتی بخواهند یک سال در مورد میت عادی حرف بزنند، چقدر دروغ در آن میان گفته میشود. این رسم چنان قوی بود که وقتی پیامبر اکرم(ص) رحلت فرمودند، بخشی از زنان مدینه خدمت حضرت فاطمه(س) آمدند و گفتند که برای اسعاد آمده ایم و حتی زنان بنی هاشم شروع به نوحه گری کردند و حضرت فرمودند « ِ اتْرُكْنَ التَّعْدَادَ وَ عَلَيْكُنَّ بِالدُّعَاء » تعداد یعنی برشماری، همین چیزهایی که برای میت میگفتند، حضرت آنها را نهی کرد. این سنت آنقدر قوی بود که ام عطیه ، وقتی آمد بیعت کند و شنید که پیامبر(ص) فرمودند: یک شرط بیعت این است که نیاحه را کنار بگذارید، گفت که «یا رسول الله همهی شرایط را میپذیرم الا آل فلان ،من یک بدهی اسعاد دارم به فلان خانواده دارم، اینها در دورهی جاهلیت بر ختم یک ساله ی میت من شرکت کرده اند و من به آنها بدهی دارم.» آن وقت یک نقل دارد که پیامبر(ص) بیعت او را قبول کرد با این شرط و یک نقل هم دارد که فرمودند «نه برو اسعاد خود را انجام بده و مجلس ختم و نیاحه را شرکت کن و بعد بیا بیعت کن.» دو تا نقل بیان شده است. در فقه ما متعدد به ابیاتی که حضرت فاطمه(س) بعد از رحلت رسول اکرم(ص) در سوگواری ایشان میخواندند، استناد شده است و برخی از همین ابیات را مخصوصاً برخی از فقهای شافعی بیشتر عنایت داشتند که بصورت کامل تری بیاورند.  منابع روایی و فقهی اهل سنت از حضرت فاطمه(س) این را نقل کرده اند که بعد از پدر بزرگوار خود فرمودند «یا ابتاه من ربه ما عدنا یا ابتاه الی جبرئیل عنها یا ابتاه اجاب رباً دعا» چنانچه نقل کرده اند خاکی را از تربت برداشت، بو کرد یا بر دیده خود گذاشت و شعری سرود «

         مَا ذَا عَلَى الْمُشْتَمِّ تُرْبَةَ أَحْمَدَ            أَنْ لَا يَشَمَّ مَدَى الزَّمَانِ غَوَالِيَا

            صُبَّتْ عَلَيَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا            صُبَّتْ عَلَى الْأَيَّامِ صِرْنَ لَيَالِيَا[1]

            

  که در فقه به آن استدلال شده است، وجالب است بدانید شیخ سلیمان جمل شافعی پیش از این دو بیتی که ما معمولاً میخوانیم، سه بیت دیگر هم اضافه کرده است که در برخی از منابع دیگر هم آمده است «

         أنعى الوليد بن الوليد            أبا الوليد فتى العشيرة

            حامي الحقيقة ماجد            يسموا إلى طلب الوتيرة

            قد كان غيثا للسنين            و جعفرا غدقا و ميرة

           

» بهرحال اشعار دیگری هم در منابع آمده است.

 سوال

  ببخشید من یک نکته در تکمیل فرمایش شما عرض کنم، اینکه این موضوع ریشه عربی دارد یعنی زن ها لخت میشوند و سینه میزنند. الان در ایران رسم است که مثلاً هیئت شما به محله ی ما میآید و در مجلسی شرکت میکنند و سینه میزنند و سال بعد هیئت ما به محله ی شما میآید و الان هم هست، الان در عراق رسم است، بزرگی در فلان محل فوت میکند، زنانی که مرتبط با آن هستند، همه لباس عزا میپوشند، میروند و لخت میشوند و مثل مردها سینه میزنند، در بیرون آمدن مطرح نمیشود. گاه از بالا بحث نگاه است، گاه بحث دعوت افراد است که بدن ها را ببینند، این یکی از نکاتی است که باید توجه کرد.

پاسخ

  بله، آنقدر این ریشه دار است که تا الان هم ادامه پیدا کرده است. بهرحال اصل اینکه ما در مکاسب میدیدیم در روایت این همه مذمت شده است، برمیگردد به مبارزه ای که اسلام میخواست با این رسم غلط دورهی جاهلیت بکند. ولی اصل سوگواری جایز است که برخی آمدند به اشتباه اصل سوگواری را حرام کردند. فقهای متعددی از عامه در مقابل برخی از آنها، به فعل حضرت فاطمه(س) و ابیات ایشان استدلال کردند که اصل نیاحه جایز است بلکه حتی مطلوب است.  

  اما غسل میت، در باب اینکه آیا میت را محارم او میتوانند غسل بدهند یا نه، بحث های مفصلی انجام شده است، یک بحث هم در خصوص زن و شوهر است. آیا زن میتواند شوهر را غسل دهد؟ که این الان مورد بحث ما نیست ولی عکس آن یعنی اینکه آیا شوهر میتواند زن خود را غسل دهد؟ این در بین فقهای ما و فقهای عامه مورد اختلاف است ولی اکثر فقهای ما جواز آن را پذیرفته اند و یک دلیل محوری که مورد بحث مفصل قرار گرفته چه در مذاهب مختلف عامه و چه در بین فقهای ما، کاری است که امام علی(ع) در مثل چنین شب هایی نسبت به حضرت فاطمه(س) انجام دادند و آن بزرگوار را با کمک اسماء غسل دادند که صرف نظر از جهات سیاسی و تاریخی، جنبه ی فقهی آن مورد توجه است. البته حساسیت سیاسی برخی از فقهای عامه را هم برانگیخته است چون بهرحال مسألهی سنگینی بوده است مخصوصاً که اسماء حاضر باشد ولی شوهرش ابوبکر مطلع نباشد، برای خیلی ها گران امده است و میخواستند دست به توجیه بزنند. عرض کردم که کل بحث مقدمه ای است برای روضه ای که برادر عزیزمان خواهند خواند، مخصوصاً این بخش، یک بخش هم مربوط به غسل قبل از شهادت حضرت است که این هم حتی در فقه عامه آمده است. این چیزهایی که برای ما آمده است، نمیگویم قسم حضرت عباس به آن بخوریم اما براحتی رد نکنیم، جاهای دیگری که خیلی از اعتقادات ما را هم ندارند، با عنایت و اهتمام به آن توجه کرده اند، شاید دیگران بیایند و درست معنا کنند. هنر ما این نیست که تا یک روایتی را دیدیم بگوییم این ضعیف است و آن را کنار بگذاریم، هنر ما اول باید این باشد که درست بفهمیم و درست معنا کنیم، فوراً سراغ سند آن نرویم و اول ببینیم که آیا محتوا جور هست یا نه. من یک خاطره از سال های اول طلبگی دارم که در پرانتز عرض میکنم، در سال های اول طلبگی در کتابخانه نشسته بودیم و یکی از دوستان که فرد خدمتگزاری است و الان ایران نیست، با آن ذهنیت روشنفکری موجود در مدارس قبل از انقلاب و با معنای غلطی که از انتظار فرج بود، داشت کتاب بحار را میخواند که یکدفعه در آن جو آرام کتابخانه، کتاب را محکم به هم کوبید که والله این دروغ است. پرسیدیم که چه شده است؟ گفت این روایت «افضل اعمال امتی انتظار فرج». اگر این حدیث را برای این طلبه بدرستی معنا میکردند، اگر ما این را درست متوجه شویم خواهیم گفت که این حدیث را باید با آب طلا نوشت. خود متن گواه بر این است که این روایت درست است ولی وقتی درست متوجه نشدیم، رد میکنیم و از طرف دیگر هم چون گاهی درست متوجه نمیشویم، احادیثی را که محتوای درستی ندارند جزء امهات خود قرار میدهیم.

بهرحال من حدود 30 صفحه در خصوص غسل میت نوشته ام که مورد توجه قرار گرفته است و فقهای طرفین به کار امیرالمؤمنین استدلال کرده اند، آیا جزء اختصاصات حضرت زهرا(س) بود؟ کار حضرت علی(ع) نه، چون اینها میگویند «اوصت فاطمه» که وصیت حضرت فاطمه(س) را مستند قرار داده اند. اکثر اهل سنت از مالک، شافعی و حنبل گفته اند جایز است که یکی از ادله ی جواز، وصیت فاطمه(س) است که از امام خواستند ایشان را غسل بدهند. طبق نقل دیگر از حضرت علی(ع) و اسماء بنت اومیس خواست که مشترکاً غسل بدهند. استناد کنندگان در میان فقهای شیعه شیخ طوسی، علامه حلی، شهید اول، شهید دوم، فاضل هندی، شیخ یوسف بحرانی، مرحوم نراقی اول، صاحب جواهر، مرحوم آقا رضا همدانی، مرحوم آقا محمدتقی آملی (عرض کنم کتاب مصباح الهدی فی شرح عروه الوثقی هم کتاب ارزشمندی است و نکته پردازی آن مرحوم خیلی زیاد است.) اینها از جمله کسانی هستند که به وصیت حضرت فاطمه(س) در این خصوص استدلال کرده اند. در میان فقهای اهل سنت از شافعیان میتوانیم به خود شافعی، مدنی، ابن عجر، رافعی، سلیمان جمل و از مالکیان به خود مالک بن انس، نفراوی، غرافی،نمری، ربانی، اسدی و از حنبلیان میتوان به قبوطی، عبدالله بن قزامه مقدسی، ابن عبدالهادی، ابن موفه و ابن زبیان اشاره کرد.

حتی این حنبلی های در قالب وهابیت، به وصیت حضرت استناد کردند و در فتوای خود نوشته اند «لما رواه ابن مُنزل من ان علی بن ابی طالب غسل فاطمه رضی الله عنها بعد وفاتها و شهر ذلک بین صحابه رضی الله عنهم فلم ینکروا علیه و کان ذلک اجماع» فقط نقل شده است که ابن مسعود به امام علی(ع) اعتراض کرد و حضرت هم طبق آن نقل جواب داد «اینکه شما میگویید مرد نمیتواند زن خود را غسل دهد، مگر نشنیده اید که پیامبر(ص) فرمودند کل سبب و نسب ینقطع عند الموت الا سببی و نسبی؟» یعنی رابطه ی ما همچنان برقرار است و شاهد آن را این گرفتند که خود ابن مسعود ظاهراً همسر خود را غسل داد. برخی از مخالفان در شیعه و سنی گفته اند که «این از اختصاصات حضرت فاطمه(س) و علی(ع) بوده است.» اما دیگران که استدلال کرده اند و گفته اند نه جزء اختصاصات نبوده است. کسانی از اهل سنت هم به اختصاصی بودن حکم برای حضرت تمسک جستند که میتوان از تحتاوی، غزنوی، حسرکی، ابن عابدی و کاشانی نام برد. سرخسی حنفی هم به این سخن پیامبر(ص) اشاره کرده است که «فاطمه زوجتک فی الدنیا و الاخره» یعنی نمیتوان به حضرت علی(ع) اشکال کرد و حکم اختصاصی بوده است و همچنین فرمود «کل سبب و نسب ینقطع بالموت الا سببی و نسبی» و بعد مینویسد که «و هذا دلیل علی الخصوصیه فی حقه و فی حق علی رضی الله تعالی عنه ایضاً لان نکاحه کان من اسباب رسول الله صلی علیه و اله وسلم».

بحث آخر من دو جمله بیشتر نیست و آن قضیه غسل پیش از شهادت است. همانطور که در روضه ها میخوانیم، این در فقه عامه و خاصه اجمالاً مورد توجه قرار گرفته است. البته تعبیر هم کرده اند که این روایت، روایت غریبی است و غسل میت باید بعد از فوت باشد و معنا ندارد که حضرت بگویند «من خودم از قبل غسل کرده ام.» بعلاوه با ادلهی دیگر خیلی جور در نمیآید، با همین روایات متعددی که حضرت وصیت فرمودند تا امام علی(ع) ایشان را غسل بدهند، ظاهراً جور درنمیآید. اگر حضرت قبلاً غسل کرده اند، دیگر وصیت برای اینکه مرا بعداً غسل دهید معنا ندارد. تبعاً مفاد آن با این معنا که غسل حضرت غسل میت بوده باشد، مورد قبول فقهای ما قرار نگرفته است. لذا ابن حجر عسقلانی گفته است «اگر روایات وصیت فاطمه(س) و اقدام امام علی(ع) در غسل حضرت درست باشد، آنوقت این روایت نادرست است.» ما میگوییم اجمالاً حرف ایشان درست است، اما از آن طرف که ابن جوزی آمده است این را در روایات جعلی قرار داده است، معلوم میشود که نمیتواند درست باشد، زیرا روایات متعددی هست که حضرت ساعاتی پیش از شهادت اقدام به شستشوی خود کردند و گویا خود را برای رحلت آماده میکردند. شاید همانطور که بسیاری از فقهای ما گفته اند، غسل ایشان غسل مرسوم و معهود میت نبوده است و غسل برای نظافت بوده است. من شواهدی را هم در اینجا ذکر کردم که هیچ صحبتی از سدر و کافور نیست و بعد حضرت میفرمایند «من خوب خود را شسته ام» که این در مورد غسل میت تعبیر مرسومی نیست و بیشتر در باب نظافت مرسوم است. شاید غسل اصلاحی نبوده که این احتمالی است که مرحوم مجلسی در بحار داده است. دستور حضرت به اینکه بدنش هم آشکار نشود و از زیر لباس غسل دهند، شاهد آن است که روایت به معنای غسل میت درست نیست. اصل روایت هم از نظر سند ضعیف است، هم آنکه ما نقل کردیم و هم روایت احمد بن حنبل که غسل پیش از شهادت را نقل کرده است.

من اینها را برای این جمله گفتم که خدای نکرده معرفت، دید و اعتقاد ما از یک فقیه سنی کمتر نباشد. شیخ سلیمان گجیرمی شافعی این روایت را آورده است و علم حضرت(س) به فوت خود را ناشی از مقام عرفانی کشف و نورانیت حضرت شمرده است که چه اشکالی دارد که حضرت میدانستند ساعات دیگری رحلت میکنند و بخاطر مقام نورانی خود، آگاه به زمان فوت شان بودند، آن را شاهد اصل چنین غسلی شمرده است، یعنی غیر از غسل میت. شیخ سلیمان گفته است «مگر اشکال دارد که غسل دیگری هم داشته باشیم؟ جایز است قبل از فوت کسی که میداند بنا است فوت کند، یک غسلی تحت عنوان غسل پیش از فوت داشته باشد.» این کافی از غسل میت مرسوم نیست، ایشان هم تصریح کرده اند ولی میگوید همین میتواند دلیل باشد. من این جمله را میخوانم و التماس دعا دارم «و قد روی ان سیدتنا فاطمه لما علمت بنور الکشف انها مقبوضه غسلت نفسها و تطیبت و تجملت باحسن ثیابها و قالت فلا تغسلونی فانی مقبوضه الان».                

 


[1] بحارالأنوار ج : 79 ص : 107