بسم الله الرحمن الرحیم
نسبت رسانه و حاکمیت (1)
جناب آقای فخار طوسی
22/7/91
مقدمه
عنوان بحث این جلسه «نسبت رسانه با نهاد حاکمیت» است. چون این عنوان، عنوان گستردهای است و مجموعهای از مباحث تحت این عنوان قرار میگیرد، من فقط به یک زاویه از این بحث میپردازم و روی آن متمرکز میشوم. پس این عنوان، عنوان وسیعی است که مجموعهای از فصلها و سرفصلها ذیل آن قرار میگیرد. من بطور مشخص دربارهی «الگوی ادارهی رسانه در جامعهی اسلامی» صحبت میکنم. سؤال مشخص بحث این است که آیا در جامعۀ اسلامی رسانه یک نهاد حکومتی است و بعنوان بخشی از حاکمیت، تحت نظر ولی امر و حاکم جامعهی اسلامی اداره میشود؟ یعنی سیاست پردازی و گردش و پردازش امور رسانه، به وسیلهی ولی امر تنظیم میشود یا رسانه یک نهاد مستقل از حاکمیت است و به شکل مستقل از آن، اداره میشود؟ این را هم بعنوان مقدمه عرض کنم که فرض ما حکومتِ واجد شرایط و حاکمِ دارای اهلیت؛ یعنی امام معصوم یا فقیه واجد الشرایط است. حالا آیا رسانه میخواهد بعنوان یک نهاد حکومتی معرفی شود یا یک نهاد مستقل؟ من بطور مشخص سه نظریه را بعنوان نظریاتی که میتوان مطرح کرد، معرفی میکنم و نهایتاً آن چیزی را که به ذهن خود بنده رسیده است و بر اساس موازین فقهی میتواند بعنوان الگوی ادارهی رسانه در جامعهی اسلامی معرفی شود، بعنوان نظر چهارم در جمعبندی مطرح میکنم.
اولین نظریه این است که رسانه بعنوان یک بخش از حاکمیت، باید تحت نظر ولی امر مسلمین اداره شود. اگر بخواهیم این نظر را به نظر یکی از فقهای دورهی معاصر نسبت دهیم، بطور مشخص میتوان این را به مرحوم آیت الله منظری نسبت داد. بر اساس دلایلی که ایشان در کتاب «دراسات» آوردهاند، میتوان گفت که ایشان معتقد بودهاند که رسانه باید تحت نظر ولی امر مسلمین اداره شود. دلیل اول، ادلهای است که امام و ولی امر را مسئول ادارهی جامعه میداند و همهی نهادهایی را که برای ادارهی جامعه مورد نیاز است، ایادی او میشمارد. ایشان مجموعهای از روایات را ذکر میکند که محور مشترک این روایات، آن است که آنچه مربوط به شئون ادارهی جامعه است، جزء وظایف امام مسلمین ذکر شده است. حالا بعنوان مثال یک روایت از عبدالعزیز بن مسلم از امام رضا(ع) نقل میکند که آنجا میفرماید «تمامیت نماز، زکات، روزه، حج، جهاد، ادای مالیات، صدقات، امضا و اجرای حدود و احکام، نگهبانی از مرزها و کرانههای اسلامی همه با امام است. امام حلال خدا را حلال و حرام او را حرام اعلام میکند. امام حدود الهی را اقامه و از دین خدا حراست میکند.» این یک نمونه از مجموعه روایاتی است که ایشان در آنجا تحت این عنوان آورده است. البته ایشان مشخصاً راجع به رسانه بحث نکرده است، بلکه یک ایدهی کلی دارند که هر نهادی که مربوط به ادارهی جامعه است و در ادارهی آن دخالت دارد، از ایادی ولی امر است و ولی امر مدیر و مسئول اصلی جامعه است و همهی اینها از ابزار و ایادی او هستند، از جمله رسانه. در روایت معروفی از فضل بن شاذان دارد که از امام ضا(ع) نقل میکند «خداوند برای آنان سرپرستی قرار داد که از فساد بازشان دارد و حدود و احکام را بینشان اقامه کند...از وظایف امام جنگ با دشمنان، تقسیم مالیات، اقامهی نماز جمعه و جماعات، جلوگیری از تعدی و ظلم افراد...» من باقی روایاتی را که ایشان مطرح کردهاند را نمیگویم، فقط عین عبارت ایشان را میخوانم. ایشان در تقریر این نظر میفرمایند «حکم از ناحیهی او...» یعنی فقیه واجدالشرایط «حکم از ناحیهی او تنازل میکند و به شکل مخروطی پایین میآید و هرچه پایینتر میآید، دایرهی مخروط بزرگتر میشود تا به سطح عامهی مردم میرسد. همهی قوای سه گانه مندک در امر و ارادهی اوست و قاضی باید به رأی او عزل و نصب شود، عزل و نصب قضات، حکام و ائمهی جمعه باید به دست او باشد، مشاورین، وزرا، حکام و ولات را او باید تعیین کند و به شهرها بفرستد و بر همهی آنان لازم است که تمامی امورات خود را به او گزارش دهند. او در رأس این مخروط بزرگ قرار دارد و تمام مسئولیتها هم به گردن اوست.» این میتواند یکی از ارکان آن نظریهای باشد که معتقد است رسانهی در سطح ملی، باید تحت نظر ولی امر و مطابق با نظرات او باشد و مطابق خط مشی تعیین شده توسط او، اداره شود. دلیل دوم ضرورت تناسب مسئولیت با اختیار است. این دلیل آنقدر از جهت موازین عقلی روشن است که اصلاً در فلسفهی حقوق، تکلیف را متفرع بر داشتن حق و اختیار ذکر میکنند، لذا توجه به تکلیف، برای کسی است که اختیار هم داشته باشد. با این بیان، نمیشود که شما ولی امر را مسئول ادارهی جامعه بدانید، ولی به او ابزاری برای اجرای تصمیماتش ندهید؛ یعنی نهادهایی که برای ادارهی جامعه ضروری است، در اختیار او نباشد. این دو دلیل از مهمترین ادلهای هستند که رسانه را بعنوان یک نهاد حکومتی و بخشی از حاکمیت و تحت اشراف ولی امر ذکر میکنند.
در مقابل این نظریه، نظریهای وجود دارد که معتقد است رسانه باید مستقل از حاکمیت اداره شود. من سابقهای از این نظریه ندارم، جز اینکه یکی دو سال پیش در همایشی در تهران، این نظریه را که در آن زمان به آن معتقد بودم، ارائه کردم. با تأکید بر این نکته که الان نظر من از آن بازگشته است و به آن معتقد نیستم، ولی بهرحال در آن زمان با این ادله به آن معتقد بودم و آن را در آن جمع ارائه کردم. این نظریه معتقد است که نهاد رسانه مستقل از نهاد حکومت خواهد بود و سیاستپردازی، گردش و پردازش امور آن توسط منصوبان حکومت صورت نمیگیرد، بلکه توسط افراد مورد اعتماد ملت اداره میشود. افراد کارشناس و خبره که مورد اعتماد ملت هستند، در واقع هیئت و جمعی که بعنوان مسئولین رسانهی ملی، از طرف ملت تعیین میشوند و مستقل از حاکمیت و سیاستهای آن و همچنین مستقل از خط مشی تعیین شده توسط حکومت، رسانه را اداره میکنند. دلیل ما در آن زمان، ادلهی امر به معروف و نهی از منکر بود. ما استدلال خود را بر سه رکن استوار کرده بودیم و میگفتیم جمع این سه رکن ما را به این نظر میرساند که رسانه بایستی به این شکل اداره شود:
- رکن اول اثبات لزوم امر به معروف و نهی از منکر نسبت به حکومت و حاکم بود؛ یعنی ما بپذیریم که امر به معروف و نهی از منکر اختصاص به آحاد و مردم ندارد، بلکه نسبت به حکومت و شخص حاکم هم ادله وجود دارد. پس امر به معروف نهی از منکر تکلیف عامی است که نسبت به همهی سطوح و از جمله نهادهای حاکمیت ثابت میباشد و شمول این تکلیف نسبت به نهاد حاکمیت بیش از سایر نهادها، مورد توجه پیشوایان معصوم بوده است. نمونههایی را هم در آنجا ذکر کردیم مانند اینکه پیامبر اکرم(ص) فرمودند «هرگاه تمام مردم، مسئول خطاکار را دیدند و جلوی ارتکاب خطای او را نگرفتند، نزدیک است که عذاب همهی آنها را در بر بگیرد» یا امیر المؤمنین (ع) فرمودند« در مورد من، از حق گویی و مشورت دادن و راهنمایی نمودن به عدالت خودداری نکنید، زیرا من برتر نیستم که خطا نکنم و در اعمال خویش، معصون از ارتکاب آن، نیستم.» یا امام باقر (ع) فرمودند «در برابر مسئولان خطاکار، در قلبتان کارهای آنها را ناپسند بدارید و با گفتارتان خطاهای ایشان را گوشزد نمایید و از ملامت ملامتگران نهراسید» اینها نمونههایی از روایاتی بود که در آن زمان بعنوان اثبات رکن اول این فرضیه به آن معتقد بودیم. در قانون اساسی جمهوری اسلامی هم آمده است که «در جمهوری اسلامی دعوت به خیر، امر به معروف و نهی از منکر وظیفهی همگانی و متقابل است: بر عهدهی مردم نسبت به یکدیگر، دولت نسبت به مردم و مردم نسبت به دولت» پس رکن اول این بود که نهی از منکر، اختصاص به آحاد مردم ندارد، بلکه مردم هم مکلف هستند به نهی از منکر، نسبت به حکومت و شخص حاکم.
- رکن دوم تصدی تکالیف اجتماعی بوسیلهی نهادهای خاص است. هرچند امر به معروف و نهی از منکر نسبت به نهادهای حکومتی و مسئولان، تکلیفی عام است، ولی در عین حال منافاتی ندارد، بلکه لازم است که در شرایط فعلی، نهادی خاص عهدهدار این کار را شود. همانطور که نسبت به شهروندان نیز هرچند نظارت، امر به معروف و نهی از منکر متقابل افراد و گروهها، یک وظیفهی همگانی است، ولی در گذشته نهادی خاص به نام «15:03» متصدی این مسئولیت بوده است و امروزه این وظیفه برعهدهی نهادها و ادارات مختلف حکومتی قرار شده است. با این بیان، میگفتیم نهاد رسانه یکی از نهادهایی است که وظیفهی امر به معروف و نهی از منکر نسبت به نهادهای حکومتی، شخص حاکم و مسئولان، جزء وظایف تعیین شدهی آن است. دلیل این امر این است که امر به معروف و نهی از منکر نسبت به حاکمیت، یک تکلیف واجبِ متوجه به جامعه است. در تکالیفِ متوجه به جامعه، هرچند این تصور امکانپذیر است که تکلیف بصورت عام مجموعی، به مجموع من حیث المجموع تعلق میگیرد... همانطور که میدانید بعضی از بزرگان مانند آقای بروجردی در تقریرات اصولی خود، این را قبول ندارند که تکلیف به مجموع من حیث المجموع امکانپذیر باشد. ما چه تکلیف به مجموع من حیث المجموع را مانند آقای بروجردی ممکن ندانیم و چه مانند بزرگان دیگری آن را ممکن بدانیم و بر آن اصرار کنیم، در آن هیچ شکی نیست که انفصال اینگونه تکالیف، متصدی و مباشر خاص میخواهد. به همین دلیل به اعتقاد بسیاری از فقها، بخشی از تکالیف اجتماعی مثل اجرای حدود، هر چند خطاب به عموم مردم مسلمان شده است، اما متصدی انفصال آن ولی امر است که تجسم جامعه است. این تصریح بزرگان ما است که در اینگونه تکالیف، متصدی و مباشر خاص لازم است که بعنوان مثال اجرای حدود را ذکر میکنند. با اینکه خطاب به کافه است، ولی یک نهاد خاص یعنی حکومت متصدی اجرای آن میشود. بر این اساس در نهی از منکر نسبت به حاکمیت که یک تکلیف اجتماعی است، هم باید یک نهاد متصدی انجام آن شود و از آنجا که نمیتوان این وظیفه را بر عهدهی خود نهادهای حکومتی گذاشت، چون ممکن نیست کسی به خود امر به معروف و نهی از منکر کند، لذا یک نهاد خاص که اعلام، ابلاغ و بیان جزء وظایف تعریف شدهی آن است، انجام این تکلیف را برعهده میگیرد که همان نهاد رسانه است. در مراتب سهی گانهی امر به معروف و نهی از منکر که در روایات و متون فقهی مطرح شده، مرحلهی نخست انکار منکر بصورت قلبی، مرحلهی دوم تذکر زبانی و مرحلهی سوم اعمال قوهی قهریه با شرایط خاص است. از طرف دیگر نهاد رسانه زبان جامعه محسوب میشود که وقتی وظیفهی اطلاعرسانی و اعلام را برعهده دارد، لذا مرتبهی دوم نهی از منکر و امر به معروف که انکار بصورت زبانی میباشد، چه از سوی مردم نسبت به مسئولان و چه از سوی مسئولان نسبت به مردم، محول به نهاد رسانه است. این رکن دوم بود. پس تا الان این نظریه دوم که میگفت نهاد رسانه یک نهاد مستقل از حاکمیت است و باید بوسیلهی منتخبین و معتمدین ملت، مستقل از حاکم اداره شود، چه در سیاستپردازی و چه در گردش و پردازش، به ادلهی نهی از منکر استدلال میکرد که تا الان من دو رکن آن را ذکر کردم. یک رکن عمومیت نهی از منکر نسبت به حکومت و رکن دوم تصدی انجام تکالیف اجتماعی بوسیلهی نهادهای خاص است که با آن تکلیف مناسبت دارند.
- رکن سوم که مهمترین رکن این استدلال است، ضرورت استقلال نهاد آمر و ناهی نسبت به حکومت است. نهادی که میخواهد نسبت به حکومت آمر و ناهی باشد، باید از حکومت مستقل باشد. دلیل این ادعا این است که فریضهی امر به معروف و نهی از منکر، متوقف بر نوعی ولایت است، چون فقهای ما اصلی را تحت عنوان «اصل عدم ولایت» دارند. اصل عدم ولایت جزء بنیادهایی است که مانند یک درخت تناور بر بسیاری از مباحث سایه انداخته است و اقتضا میکند که هیچ بشری بر بشر دیگر ولایت و تسلط نداشته باشد، مگر کسی که خدا برای او ولایت ثابت کرده است. طبق این ادعا، من که میخواهم به شما امر یا نهی کنم، باید تسلط و ولایت داشته باشم، لذا خداوند در آیهی 71 سورهی توبه که مسئلهی ولایت و امر به معروف و نهی از منکر را بطور کلی مطرح میکند، اول جعل ولایت میکند و میفرماید «المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر» ابتدا خداوند مسئلهی ولایت مؤمنین بر یکدیگر را در این حد ثابت کرده و بعد امر به معروف و نهی از منکر را به اتکای همان ولایت مجعول، مطرح نموده است. بنابراین طبیعی است که نهاد تحت امر و اختیار مسئولان حکومتی، ولایتی بر نهاد مطبوع خود؛ یعنی حاکم ندارد، لذا باید نهاد رسانه که متصدی امر به معروف و نهی از منکر است، مستقل از حکومت باشد. استقلال نهاد رسانه از حاکمیت بعنوان مقدمهی واجب، واجب است و لازم است که این استقلال تأمین گردد. قابل تذکر است که تحصیل مقدمهی امر به معروف و نهی از منکر واجب است و به عنوان مثال فقهای ما عمل حرامی مثل ورود در دستگاه طاغوت را که در مکاسب، مرحوم شیخ مشخصاً روی همین بحث متمرکز شده است، در صورتی که امر به معروف و نهی از منکر متوقف بر آن باشد، واجب شمرده است. در اینجا عین عبارت شیخ را میخوانم که نوشته است «در برخی از موارد پذیرش کارگزاری حکومت جور واجب است و آن، در جایی است که امر به معروف و نهی از منکر متوقف بر آن است. زیرا آنچه تحقق واجب بسته به آن است، در صورت مقدور بودن، واجب خواهد بود.» جالب این است که شیخ انصاری تعابیر آن دسته از فقها که در رابطه با همین مسئله تعبیر جواز یا استحباب را بکار بردند، توجیه میکند و میفرماید «در توجیه سخن کسانی که تعبیر جواز بکار بردهاند، باید گفت منظورشان جواز بمعنای عام است که شامل وجوب هم هست و کسانی که تعبیر استحباب کردهاند، مقصودشان استحباب عینی است که با وجوب کفایی سازگار است» یعنی مرحوم شیخ تصریح میکند که تحصیل مقدمه امر به معروف و نهی از منکر یعنی ورود در دستگاه جور، واجب است. خب ما اگر استقلال نهاد رسانه را بعنوان مقدمهی تحقق نهی از منکر و امر به معروف نسبت به حاکمیت بپذیریم، آن موقع تحصیل این مقدمه واجب خواهد بود.
من قبل از آنکه به نظریهی سوم بپردازم، 3-2 اشکال را در اینجا مطرح کنم. در آن زمان 2 اشکال ذیل این نظریه مطرح میشد، که آنها را مطرح میکنم و جواب میدهم. اشکال اول این بود که امر به معروف و نهی از منکر در صورتی واجب است که معروفی بصورت بالفعل ترک شده و منکری به همین صورت ارتکاب شود. این ضابطهای است که فقها برای وجوب امر به معروف و نهی از منکر گفتند. لذا اگر در حال حاضر معروف و منکری وجود ندارد و میدانیم که در آینده چنین اتفاقی خواهد افتاد، در حال حاضر امر به معروف و نهی از منکر واجب نیست تا تحصیل مقدمهاش واجب شود. این اشکالی بود که آن موقع مطرح میشد و یک شاهدی را هم برای این اشکال ذکر میکردند. شاهد آن، عبارت خود شیخ انصاری است که ایشان میفرماید «اگر معروف ترک نشده باشد و منکر انجام نگرفته باشد، ولی بطور عادی میدانیم که در آینده چنین چیزی رخ خواهد داد، بدست آوردن مقدمهی آن دو واجب نخواهد بود، پیش از آنکه موضوعشان محقق شود» جواب این اشکال این است که طبق فتوا و رأی فقها اگر بدانیم که در زمان تحقق واجب، بدست آوردن مقدمهی آن امکانپذیر نیست، ولی الان امکان دارد، الان بدست آوردن مقدمه واجب است. من مثالی از مصباح الفقیه حاج آقا رضا همدانی میزنم. ایشان گفتند « کسی که در حال حاضر قادر به وضو گرفتن است و میداند که بعداً هنگام دخول وقت، قادر به وضو گرفتن نیست، الان باید وضو بگیرد» طبق همین قاعده که عرض کردم، اگر در زمان واجب، نمیتوانید مقدمهی واجب را تحصیل کنید و الان میتوانید تحصیل کنید، الان باید تحصیل کنید. اشکال دوم این بود که امر به معروف و نهی از منکر در قبال نهادهای حکومتی یا شخص حاکم، وظیفهی همگانی است و مختص رسانه نیست و اگر با این استدلال پیش آیید، همهی نهادهای اجتماعی باید مستقل از حکومت باشند تا بتوانند به وظیفه امر به معروف و نهی از منکر عمل کنند، آیا در این صورت حکومت معنایی خواهد داشت که بگوییم همهی نهادهای اجتماعی مستقل شوند تا همهی آنها بتوانند این وظیفه را انجام دهند؟ پاسخ این است که اگر امر به معروف و نهی از منکر در محدودهی روابط فردی و شخصی مطالعه شود، ولایتی که خداوند برای آمر و ناهی قرار داده است، امر و نهی او را توجیه و ممکن میکند و استقلال آمر و ناهی هم محرز و مسلم است. اگر در محدوهی اجتماع و نسبت به نهاد حاکمیت مطالعه شود و فرض کنیم که قرار است این وظیفه به شکل نهادینه و در قالب یک نهاد انجام بپذیرد، آن موقع استقلال نهاد آمر و ناهی فرق نمیکند. شما فرض کنید که اگر در یک زمانی عقلا توافق کنند که به جای نهاد رسانه، وظیفهی اطلاعرسانی و اعلام به یک نهاد دیگری واگذار شود؛ مثلاً نانواها انجام دهند، آن موقع این استقلال برای آن نهاد خواهد بود. فرقی نمیکند، اما در شرایط فعلی که رسانه متکفل انجام این تکلیف است، رسانه باید مستقل باشد.
ما تا الان دو تا نظریه را تقریر کردیم. نظریهی اول که سابقهی طرح ندارد و قابل نسبت دادن به فقیهی مثل آقای منتظری است. ایشان کل نهادهای اجتماعی را که در ادارهی اجتماع دخالت دارند، از شئون حاکمیت میدانند و همهی نهادها را هم ایادی حاکم میدانند. طبق این دیدگاه، نظریهی اول را میتوانیم به ایشان نسبت دهیم و ادعا کنیم که نظریهی اول این است که رسانه باید تحت نظر ولی امر مسلمین و با سیاستها و آیین نامهای که ایشان تعیین و تنظیم میکنند، اداره شود. این نظریهی اول بود که دلایل فقهی آن را هم اشاره کردم. نظریهی دوم که الان تقریر آن تمام شد، این بود که به دلیل ادلهی نهی از منکر که بر سه رکن استوار بود، نهاد رسانه بعنوان یک نهاد مستقل از حکومت اداره میشود. ما کلاً به چهار نظریه اشاره میکنیم، سه نظریه بعنوان نظریاتی است که میشود مطرح کرد و نظر چهارم، آن چیزی است که فکر میکنم ما به آن رسیدیم و عرض خواهم کرد. تصور میکنم یک خلط روشن و آشکاری رخ داده است و دو تا عنوان با هم آمیخته و خلط شده و کسی هم توجه به این نکته نکرده و این خلط در مبحث رسانه فوق العاده تأثیرگذار و سرنوشتساز است. اگر ما موفق شویم، این دو عنوان را از هم جدا کنیم و جلوی آمیختگی آنها را بگیریم، تصور میکنم بتوانیم یک الگوی روشن بر اساس موازین فقهی برای ادارهی رسانه در جامعهی اسلامی، ارائه کنیم.
همانطور که عرض کردم این نظرات هیچ کدام قائل صریحی ندارد و اینها نظراتی است که ممکن است مطرح شود و میتوان به افراد نسبت داد. نظریهی سوم را هم بر اساس یک الگو که فقهای ما در مباحث خود به آن پایبند هستند و بدون اینکه قائل مشخصی داشته باشد، عرض میکنم. فقها یک الگویی دارند که وقتی دو تا نظر مطلق؛ یعنی دو سوی افراز مطرح میشود و از قضا، این دو نظر، هر دو دلیل قابل قبولی هم دارند، معتقد به یک ترکیب میشوند، نه تفصیل؛ یعنی به ترکیبی از نظریهی اول و نظریهی دوم معتقد میشوند. قبل از اینکه نظریهی سوم را مطرح کنم، یک نمونه را عرض میکنم. در مبحث تنبیهات معاتات یکی از بحثهای جدی که مطرح است این است که آیا شرایط بیع در معاتات معتبر است یا خیر؟ خیلی هم معرکهی آراء است و شیخ هم خیلی در آنجا بحث دارد که آیا شرایط بیع در معاتات معتبر است یا معتبر نیست. در آنجا مرحوم شیخ ابتدا به دو نظر اشاره میکند و جالب این است که این سه نظریهای که الان اشاره میکنم، سه نظر موجود در کتابهای فقهی است و بیش از این نظری وجود ندارد. نظر اول این است که «یشترک فیه شروط البیع مطلقا» همهی شروط بیع در معاتات هم معتبر است. این یک نظریه است که قائلینی هم دارد. نظر دوم این است که هیچ کدام از شرایط بیع در معاتات معتبر نیست. نظریهی سوم ترکیبی است که میگوید اگر ما معتقد باشیم معاتات مفید مالکیت است (مثل نظر محقق ثانی و اتباع او و تا حدودی خود شیخ) میگوییم شرایط بیع معتبر است و اگر قائل به این شویم که مفید اباحهی تصرف است (مثل مشهور قبل از محقق ثانی) میگوییم معتبر نیست. دلیل قول اول این است که «یشهر للاول کونها بیعاً عرفاً و یشترک فیها جمیع ما دل علی شراطه فی البیع» دلیل قول اول که میگوید همهی شروط بیع در معاتات معتبر است، این است که خب بیع عرفی است و همهی شرایط در آن هست. قول دوم «و یشهد للثانی عن البیع فی نص و الفتوا ظاهر فیما حکم به اللزوم» وقتی به دلیل قول سوم میرسد (و من میخواهم این الگو را در بحث پیاده کنم) میگوید «و وجه ثالث ما تقدم للثانی علی القول بالاباحه و للاول علی القول بالملک» ترکیب میکند؛ یعنی قول سوم که میگوید اگر مفید مالکیت است، شرایط بیع معتبر است و اگر مفید اباحه است، شرایط بیع معتبر نیست، دلیل مستقلی ندارد؛ یعنی خواننده منتظر نباشد که فقیه قائل به نظر سوم، دلیل ارائه کند. دلیل نظریهی سوم، دلیل قول اول است علی القول بالملک؛ یعنی برای آن قسمت ادعا است و دلیل قول دوم است علی القول بالاباحه، بنا بر اینکه معتقد به اباحه باشیم. این الگو، الگوی پذیرفته شدهای در مباحث فقهی است و فقها از این الگو پیروی میکنند. حالا نظریهی سوم اینگونه ادعا میکند و میگوید «باید در سطح ملی، رسانهی ملی در اختیار حاکم و ولی امر باشد و به وسیلهی او اداره شود، تا او بتواند وظایف خود را انجام دهد» دلیل آن، همان دلایلی بود که در نظریه اول گفتیم: ادلهای که حاکم را رأس مخروط حساب میکرد و همهی نهادهایی که در ادارهی اجتماع دخالت دارند را ایادی و ابزار او حساب میکند. ادلهای که ضرورت تناسب بین مسئولیت و تکلیف بود. دلیل این قسمت از نظریهی سوم، همان دلایل نظریهی اول است. در عین حال دنبالهی این نظریه میگوید «باید اجازه داده شود که در سطح ملی، رسانهای بصورت مستقل از حکومت وجود داشته باشد تا بتواند وظیفهی امر به معروف و نهی از منکر را نسبت به حکومت انجام دهد» خب دلیل این قسمت نظریهف دلیل نظریهی دوم است؛ یعنی ادلهی امر به معروف و نهی از منکر با همان سه رکنی که تقریر شد، این قسمت از نظریه را پشتیبانی میکند.
این سه نظریه بود که بطور خلاصه، نظریهی اول میگفت مطلقا تحت اختیار ولی امر است و سیاست، گردش و پردازش همهی امور اجرایی آن، بوسیلهی ولی امر مسلمین تنظیم و مقرر میشود و اداره میگردد. نظریهی دوم میگوید رسانه مطلقا باید مستقل از حکومت باشد تا بتواند نسبت به حکومت، نهی از منکر و امر به معروف کند. نظریهی سوم ترکیب است نه تفصیل. ترکیب دو نظریه بود که میگفت هم حاکم باید رسانه داشته باشد؛ یعنی رسانهی ملی در اختیار حاکم باشد و او بتواند امر و نهی کند و هم اجازهی اینکه رسانهی ملی بشکل مستقل اداره شود، وجود داشته باشد. قبل از اینکه نظریهی چهارم را مطرح کنم، یک تذکر میدهم و آن اینکه در علوم ارتباطات، رسانه تعریف خود و رسانهی ملی هم تعریف خود را دارد. من در اینجا چون از زاویهی فقهی به بحث نگاه میکنم، ملی یا خصوصی را از منظر مالکیت تفسیر میکنم. رسانهی ملی؛ یعنی رسانهای که میخواهد با بیت المال اداره شود. با توجه به این تذکر، نظریهی سوم میگوید باید بخشی از بیت المال صرف راهاندازی و گردش رسانهی ملیِ تحت امر حاکم باشد و بخشی از همان بیت المال هم باید صرف طراحی، راهاندازی و گردش امور یک رسانهی ملی مستقل از حاکمیت، برای انجام وظیفهی نهی از منکر و امر به معروف شود. البته منظور رسانهی خصوصی نیست، ما الان در مورد رسانهی خصوصی بحث نمیکنیم و شاید در نظریهی چهارم به آن اشارهای شود. این سه نظریه بود که تا الان مطرح شد. اگر وقت باشد، من نظریهی چهارم را در این جلسه مطرح کنم، والا در جلسهی دیگری آن را مطرح مینمایم، چون اگر بخواهم شروع کنم، ممکن است بحث ناقص بماند.
یکی از حضار: اشکالات متفرع بر نظریه چهارم است، البته اگر اشکالی باشد.
جناب آقای ؟: بله، چون در این نظریه یک سری مبانی کلی را در باب رسانه مطرح خواهم کرد، در برخی از اشکالات خیلی تأثیرگذار است.
- اگر ممکن است مختصری از نظریهی چهارم را بفرمایید، چون دوستان در مورد آن فکر میکنند.
- من فقط عنوان نظریهی چهارم را که الان به آن معتقد هستم، مطرح میکنم. بنده سابقاً به نظر دوم معتقد بودم و بعد رأیم عوض شد و الان به نظر چهارم معتقد هستم. نظریهی چهارم معتقد است که رسانه باید تحت نظر ولی امر اداره شود و از جهت فقهی، رسانهی مستقل از ولی امر در جامعه، مشروعیت ندارد. اما تفاوت آن با نظریهی اول این است که حتی به رسانهی خصوصی، نمیتوانیم اجازه دهیم مستقل از نظر ولی امر و سیاستهایی که او تنظیم میکند، اداره شود. چه رسانهی ملی با تعریفی که الان در اذهان هست و چه رسانههای خصوصی، همه باید تحت نظر ولی امر باشند و اداره شوند. مبنای نظریهی چهارم این است که اساساً شمول نهی از منکر را نسبت به حاکمیت تشکیک دارد؛ یعنی در اینکه ادلهی نهی از منکر نسبت به حاکم عمومیت داشته باشد و شامل نهی حاکم از منکر یا امر حاکم به منکر باشد، یک تردید جدی دارم. من نظریهی چهارم را فقط در حد عنوان بیان کردم تا ذهن شما درگیر آن شود و در جلسه آینده آن را توضیح خواهم داد.
یکی از حضار: تفاوت آن با نظریهی اول در چیست؟
جناب آقای ؟: نظریهی اول مبتنی بر دو دلیل بود؛ یعنی اگر کسی به این دو دلیل خدشه و به ادله نهی از منکر استناد میکرد، نظریهی اول را مردود میساخت. پس اولاً تفاوت آنها از حیث ادلهای است که بر آن استوار هستند و دوماً نظریهی اول فقط رسانهی ملی را مطرح میکرد، درحالیکه در نظریهی چهارم، ادعای ما این است که اساساً ما در جامعهی اسلامی نمیتوانیم اجازه دهیم که رسانهای مستقل از ولی امر اداره شود و مستقل از سیاستهایی که ولی امر تنظیم میکند، فعالیت کند.
- حتی رسانهی خصوصی؟
- بله.
یکی از حضار: در رسانهای که تحت نظر حاکم باشد، ممکن است اصلاً امر به معروف و نهی از منکر معنا پیدا نکند.
جناب آقای ؟: من اصلاً میگویم نیست و منکر آن هستم.
- واقعاً هست یا نیست؟ شفاف بگویید.
- من شفاف بیان میکنم. اساساً نهی از منکر نسبت به حاکمیت معنا ندارد. ادلهای که بخشی از آن را خواندم و بخش دیگر آن را در جلسهی بعد خواهم خواند، قبول ندارم که اینها نسبت به حکومت هم شامل شود.
- 42:45
- این عنوان دیگری است که عرض خواهم کرد و غیر از عنوان نهی از منکر است. ما نسبت به حکومت نهی از منکر نداریم.
یکی از حضار: ببخشید من بعنوان یک مبتدی سؤال میکنم، منظور از رسانه و حاکمیت چیست؟
جناب آقای؟: منظور از رسانه همهی وسایل ارتباط جمعی است که شامل روزنامهها، پایگاههای اطلاعرسانی، صدا و سیما، نشریات و مجلات است که همهی اینها میتوانند مصداق رسانهی ملی باشند، در واقع رسانه باشند.
- نظر شما دربارهی همهی اینها همین است؟
- بله. مراد از حاکمیت در این نظریه و نظریهی چهارم که عرض میکنم، شخص ولی امر است؛ یعنی ولی امر مسلمین که امام معصوم یک مصداق آن است. همانطور که عرض کردم بنابر نظریهی ولایت فقیه، فقیه واجد شرایط هم یک مصداق آن است. البته باید ابعاد این نظریه را توضیح دهم. الان هم موجب استعجاب و استبعاد است که کسی چنین ادعایی کند. ولی وقتی من حدود و صغور این نظریه را عرض کنم، فکر میکنم از آن مطالبی باشد که به تعبیر امام(ره)، تصور آن موجب تصدیقش است؛ یعنی همین که ادلهی آن را تقریر کنم، تصور آن موجب تصدیقش میشود. فقط کد نظریه را عرض میکنم. منظور من ولی امر واجد الشرایط است؛ یعنی با فرض شرایط کنونی که یک فقیه واجد الشرایط دارای اهلیت، حاکم است. من در این شرایط بحث میکنم، اما اگر فرضاً شرایطی پیش بیاید که شخص اول شرایط را از دست بدهد، خب آن یک بحث دیگری است و همهی اشکالاتی که آقایان میکنند، به آن برمیگردد. من در فرضی بحث میکنم که حکومت مشروع مستقر است و ولی امر واجد الشرایط، مستولی امور است و آنها را اداره میکند. ادعای ما در این شرایط مطرح است.
یکی از حضار: رسانهی غیر ملی در نظر شما چه رسانهای است؟
جناب آقای؟: رسانهی غیر ملی؛ یعنی رسانهی خصوصی و رسانههایی که مالکیت خصوصی دارند که یکی از تفاوتهای نظریهی اول و نظریهی چهارم همین است. نظریهی اول استیلای ولی امر بر رسانهی ملی را نتیجه میدهد، اما نظریهی چهارم بطور کلی پوشش میدهد؛ یعنی اعم از رسانهی ملی که با بیت المال اداره میشود و رسانهی خصوصی.
- اینترنت که با هزینهی بیت المال نیست؟
- نظریهی چهارم شامل اینترنت هم میشود.
یکی از حضار: ولایت را در این نظریه از بعد سیاسی معنا میکنید که یک بعد جزئی است.
جناب آقای؟: ولایت از بعد سیاسی است، منظور من از ولی امر یعنی مدیر جامعه.
- از جهت معنوی نیست.
- من کاری به جهات معنوی ندارم. ولی امر سیاسی که مدیر جامعه است، در واقع آن کسی که زعیم جامعه است.
یکی از حضار: ما که در هندوستان هستیم، در آنجا آزاد نیستیم یا در شرایط فعلی، حدود و صغور فرقی میکند؟
جناب آقای؟: فرق میکند. ما در شرایط فعلی، مرزها و دولتهای متعدد را بعنوان یک واقعیت پذیرفتیم. الان در این شرایط بحث میکنیم. ما در شرایط، حدود و اقلیم خودمان که جامعه حکومت مشروع دارد...
- مگر میشود در یک زمان دو ولی فقیه داشته باشیم؟
- این بحث دیگری است که نمیخواهم وارد آن شوم. اینکه تعدد دولت دارند، بحث دیگری است و در حقوق اساسی مطرح میشود و بعضی هم آن را بحث هم کردهاند.
- اتفاقاً به این بحث مربوط است که از او اجازه بگیریم...
- این ربط مستقیمی به بحث ما ندارد. فرض ما یک جامعهی اسلامی است که ولی امر هم دارد. حالا اینکه آیا همزمان میشود دو ولی امر مشروع باشد یا نباشد، توصیه میکنم به جلد اول دراسات مراجعه کنید. ایشان در آنجا دربارهی این مسئله بحث کرده و نامهای را که معاویه به امیرالمؤمنین نوشته است، مبنی بر اینکه حکومت را بین خودمان تقسیم کنیم، بعنوان ادله مطرح کرده است. این بحث مستقلی است که ربط مستقیمی به بحث ما ندارد.
یکی از حضار: در طراحی هر کدام از این ابزار مانند تلویزیون، رادیو و غیره، یک هدفی هست و هر کدام تعریف خاص خود را دارد، برخی برای سرگرمی هستند و برخی برای اطلاعرسانی. شما در رسانه بیشتر روی بعد امر به معروف و نهی از منکر تأکید کردید، درحالیکه در تعریفی که برای تلویزیون شده، امر به معروف و نهی از منکر نبوده است، بلکه یکی از شئون آن این است. شما در اینجا نسبت بین رسانه و مالکیت را فقط از طریق امر به معروف و نهی از منکر اثبات کردید، در حالیکه تلویزیون فقط برای ارشاد نیست و امور دیگری هم انجام میدهند.
جناب آقای؟: من حوزههای کاری و فعالیت رسانهها را بعنوان یک دلیل مطرح نمیکنم، بلکه کارکردهای رسانه را مطرح کردم. یکی از کارکردهای رسانه امر به معروف و نهی از منکر است و این منافات ندارد که رسانه کارکردهای دیگری هم داشته باشد.
- رسانه بعنوان ابزار است یا بعنوان صنعت؟ اگر بعنوان صنعت باشد که در دنیا اینترنت را بعنوان صنعت میدانند، تلویزیون، فیلمهای سینمایی را بعنوان صنعت میدانند. طبق تعریف، باید درست تعریف کنیم، ولی اگر بعنوان نهاد تعریف کنیم...
- اینکه شما قاطعانه میفرمایید اگر این باشد، بخش خصوصی است و اگر آن باشد...اینها مبنای فقهی میخواهد و باید با دلیل فقهی مطرح کرد.
- دلیل شما مرحوم آقای منتظری بوده که بعنوان امر به معروف و نهی از منکر استفاده کرده است.
- نظر اول را ما به ایشان نسبت دادیم و نگفتیم چنین چیزی را بیان کردند. نظر اول با آن دو دلیل، تسلط ولی امر بر رسانه را ثابت میکرد. نظریهی دوم میگفت اگر ما نگاه به کارکرد رسانه کنیم، میتوانیم از ادلهی نهی از منکر برای اثبات این ایده استفاده کنیم.
- قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، رسانه را به چه عنوان مطرح کرده است؟ تحت تسلط حاکم یا بخش بخش کرده و مثلاً گفته است که روزنامه هم میتواند دولتی باشد و هم میتواند در اختیار بخش خصوصی باشد؟
- من الان دقیقاً به یاد ندارم، اما آنچه که در ذهن من هست، این است که حداقل رسانه ملی باید تحت نظارت ولی امر باشد.
- تعریف رسانه را میخواستم.
- آن چیزی که در ذهن من است، این است که قانون اساسی فقط راجع به صدا و سیما تصریح دارد.
یکی از حضار: 51:14
جناب آقای؟: از همه نظر؛ یعنی هم در سیاستهای ناظر به محتوا و هم در شیوههای گردش و اجرای نهاد رسانه است.
- 51:30
- منظور من از استقلال یا تسلط ولی امر، در محتوا است. ایشان میفرمایند کارهای تخصصی رسانه را که ولی امر نمیتواند اداره کند؛ مثلاً از حوزهی علمیه یک سری استاد به صدا و سیما بفرستد، اینها که نمیتوانند کارها را انجام دهند، اینها را متخصصین انجام میدهند. منظور من محتوای رسانهها است، در واقع برنامهها، سیاستهای کلی و کارهایی از این قبیل.
یکی از حضار: 52:20
جناب آقای؟: فرمایش شما درست است. عرض من این است که اگر ما از جهت فقهی به یک الگو رسیدیم و این الگو، الگویی بود که از جهت ضوابط و الگوهای بیگانه سازگار نبود، الگوی خودمان را مستند به آموزههای فقهیمان ارائه میکنیم. این مطلبی که شما میفرمایید، درست است؛ یعنی اگر واقعاً چنین مدلی از رسانه وجود داشته باشد، بیان من ناظر به این است که ما براساس آنچه که در فقه آموختیم، چنین الگویی را نمیپذیریم؛ یعنی ما استقلال رسانه را از حکومت و نظر ولی امر نمیپذیریم. شاید یک مقداری از ابهامات و اشکالات برای این باشد که نظریهی چهارم مطرح نشده است و شاید اگر حدود و صغور و ادلهی آن تقریب شود، از وحشتی که الان این نظریه ایجاد کرده است، یک مقداری کاسته شود.
- نزدیک کردیم به سیرهی عملی حکومت امام علی(ع)...
- میخواهم بگویم این دقیقاً منطبق بر سیرهی حکومتی امیرالمؤمنین است. در اینجا فقط ادعا را مطرح کردم و هنوز دلیلی برای آن ارائه نکردم و فقط صحت ادعا بوده است.
یکی از حضار: بحث ناتمام است و ما هنوز متوجه آن نشدیم.
جناب آقای ؟: غرض من هم همین بود. من عنوان نظر را گفتم تا در جلسهی بعد، آقایان فرصت کافی برای به چالش کشاندن این نظر داشته باشند.
یکی از حضار: این امر بستگی به نحوهی انتخاب تعریف ما از رسانه دارد. اگر این وجه انتسابی یا خبری باشد و همه زیر نظر باشد، حکم دیگری پیدا میکند و تقریباً یک حکومت دیکتاتوری اسلامی میشود. ولی اگر ایجابی و انشایی باشد و یا انتخابی، نظریهی شما درست است و همان نظریهی اولی که به مرحوم منتظری نسبت دادید، کاملاً جواب میدهد. چون از شرایط ولی فقیه این است که فقیه باشد، عادل باشد، مطیع امر مولا باشد، مخالف هوای نفس عمل کند، مدیر باشد، مدبر باشد یعنی آیندهنگری کند و هفتم اینکه به انتخاب مردم فعلیت پیدا کند. با این هر کاری را میتوان در اختیار او قرار داد، ولی اگر ما همین 6 تا را بگوییم و مجلس خبرگان بخواهند آن را انتخاب کنند، خیلی سخت است.
جناب آقای؟: شما مؤید نظر من شدید.
- اگر مردم او را انتخاب کنند و علاوه بر آن 6 شرط، مردم هم به او فعلیت بدهند، نظریهی شما جامع الشرایط است، ولی اگر خبری و همان قضیهی انتساب باشد، فرقی نمیکند.
- البته من فرق بین ایجابی، انشایی و خبری را نفهمیدم، ولی اگر منظور شما این است که واجد شرایط و غیر واجد شرایط است...
- هر دو واجد شرایط هستند؛ یعنی 6 شرط فقیه، عادل، مدیر، مدبر، مخالف با هوای نفس و مطیع امر مولی را دارند. هر دو شرایط را بطور کامل دارند، ولی در ایجابی و انشایی مردم انتخاب میکنند و مردم شرط هفتم را میگذارند. ما الان مراجع زیادی داریم، ولی یکی از آنها را فعلیت میدهند. اگر بگوییم مردم انتخاب کنند و شرط هفتم هم داشته باشد، خب اینکه هر مسئلهای زیر نظر فرمان رهبری باشد، همهی آنها متناسب...
- شما همهی اینها را در فرض بحث میکنید و نظر من هم در فرض است.
- در فرض شما هم شرایط اولی و هم ثانوی میخواند. منتهی اگر قرار باشد بگوییم همین 6 شرطی باشد که شرایط ولی فقیه است و خود به خود جامع الشرایط است و مردم دخالت نمیکنند (همان انتسابی، خبری یا اثباتی) مصادیق دیگری پیدا میکند.
- فرمایش شما مکمل عرض من بود. در فرضی که حکومت مشروع است و ولی امر واجد شرایط است، نظریهی ما باید باشد اما در فرضی که نباشد، شرایط دیگری را پیش میآورد.
یکی از حضار: ایشان نظریهی انتساب و انتخاب را میگویند؛ یعنی حاکمی که مردم او را انتخاب میکنند یا انتخاب نمیکنند.
جناب آقای؟: بله همین است. ایشان انتخابی هستند و میفرمایند من معتقد هستم واجد شرایط یعنی انتخابی. این منافاتی با کبرای عرض من ندارد، بحث صغروی است. کبرای عرض من این بود که با فرض مشروعیت ولی امری که واجد شرایط هست، رسانه باید به این شکل اداره شود.
یکی از حضار: ولایت مستقل در این قسمت هم معنا پیدا میکند.
یکی از حضار: در این نظریه حقوق مردم حفظ نمیشود، هرچند میگویید ولی امر مدافع حقوق مردم است...
جناب آقای؟: من میخواهم بحث خود را از راهی پیش ببرم که فکر نمیکنم الان در ذهن حضرتعالی باشد. من از راه حقوق حاکم و اینها نمیخواهم وارد شوم. من میخواهم از راه دیگری بحث را پیش ببرم.