موسسه فهیم

خلاصه ها

نظریه پردازی , فقه و اصول ,

بررسی احکام فقهی رسانه (1)

بسم الله الرحمن الرحیم

بررسی احکام فقهی رسانه (1)

جناب آقای دکتر عابدی


سالگرد ولادت امام هشتم که یا دیروز و در بعضی منابع مثل شهر آشوب، امروز بوده است، بر همه مبارک باشد. ماه ذی­القعده ماه عبادت و توسل است، البته این ماه، ماه نفرین کردن هم هست. اگر از دست کسی ناراحت هستید، بهترین زمان برای نفرین کردن او، ماه ذی­القعده است. سید بن طاووس می­فرمایند «اگر کسی با کسی دعوا داشت، می­گفت صبر کن، در ماه ذی القعده تو را نفرین می­کنم» حتی قبل از اسلام هم، این چنین بوده که نفرین­ها را برای ماه ذی القعده می­گذاشتند. انشاء الله که ما با کسی دعوا نداشته باشیم. فرق انسان با تقوا و جوانمرد این است که هیچ کسی در روز قیامت از انسان متقی طلبکار نیست، اما انسان جوانمرد کسی است که در روز قیامت از هیچ کسی طلبکار نیست و دامن هیچ کسی را نمی­گیرد. در جلسه­ای که من خدمت آیت­الله قاضی بودم، قرار شد در این دو جلسه­ در مورد «مباحث فقهی مربوط به رسانه» بحث کنیم که الان اینجا هم تقریباً همین عنوان نوشته شده است. ولی در یک اطلاعیه­ای که پخش شده بود، نوشته بود «دین و رسانه». لذا من در این جلسه بحث «دین و رسانه» را مطرح می­کنم و در جلسه­ی آینده «فقه و رسانه» را مطرح می­کنم؛ یعنی دو بحث جدای از هم هستند. قبل از اینکه وارد بحث شویم، بحث من، بحث نظریه­پردازی نیست، بلکه طرح خود مبحث است. من به موارد راه­حل هم اشاره­ای می­کنم، اما اگر کسی بخواهد مسأله­ای را حل کند، بیان این راه­حل­ها را نظریه­پردازی نمی­دانم. وقتی «دین و رسانه» می­گوییم، اعم از فقه می­شود، بحث اخلاقی و کلامی مطرح می­شود و مباحث اعتقادی پیش خواهد آمد. اهمیت بحث رسانه، در این حد است که وقتی که امام خمینی به ایران تشریف آوردند، در اولین سخنرانی که در بهشت زهرا  در 12 فروردین 57 انجام شد، فرمودند «ما با سینما مخالف نیستیم، با فحشای منکرات مخالف هستیم.» اینکه امام در اولین سخنرانی خود بعد از آمدن به ایران، این مطلب را مطرح می­کنند، نشان دهنده­ی این امر است که این مسئله برای امام یک مسئله­ی جدی و مهمی بوده است. قبل از ورود در بحث، یک نکته­ را توضیح می­دهم و آن اینکه در بعضی مواقع هم وقتی که اصحاب رسانه از برخی از مراجع و بزرگان، مسائل فقهی را می­پرسند، خوشحال می­شوند که اصحاب رسانه هم افراد متدینی هستند که احکام فقهی خود را از ما می­پرسند، درحالی که کلاه بزرگی بر سر ما می­گذارند. ما در یک مکتب فقهی در سه بخش کلی باید اظهار نظر کنیم:

  1. راهبردهای آن موضوع.
  2. مسائل استراتژیک آن موضوع.
  3. مسائل جزئی و فرعی آن موضوع.

همیشه در فقه به مسئله­ی سوم پرداخته می­شود، درحالیکه اصل مطلب، راهبردها است. هیچ کسی از اینها سؤال نمی­کند و نه نمومنه­ای سراغ داریم که فقها در آن این مسائل را مطرح کرده باشند. این بخش بخش اصلی است و بهتر بود به جای مباحث فقهی، این بحث مطرح می­شد؛ مثلاً راهبردهای کلی در رسانه، اقتصاد و سیاست. مسئله­ی دوم این است که بعد از راهبردها، استراتژی­ها را مشخص کنیم و بعد از مشخص شدن آنها به مسائل فرعی جزئی بپردازیم؛ یعنی همان مسائلی که الان داریم بحث می­کنیم. فرض کنید در اقتصاد، گاهی فرد بحث می­کند که ربا حرام است یا حلال؟ خب این جزء مباحث فقهی است، اما اگر کسی بگوید آیا دولت در کارهای اقتصادی بیشتر باید به صنعت بپردازد یا به کشاورزی، جهت­گیری دولت بیشتر باید به سمت کدام یک از آنها باشد و نظر دین در این موضوع چیست؟ ما حوزویان هیچ گاه این قبیل مسائل را مطرح نمی­کنیم و مسئولین دولت هم از آنها سؤال نمی­کنند. دولت هر کاری که بخواهد انجام می­دهد. دولت اول انتخاب می­کند که در این جهت باید حرکت کنیم و بعد یک مسئله­ی جزئی آن را از فقها می­پرسد که مثلاً اگر جنسی را گران یا ارزان فروختیم، چه می­شود؟ در حالیکه مسئله­ی اصلی باقی ماند که همیشه سر ما کلاه می­گذارند. این یک نمونه در اقتصاد بود. گاهی در رسانه می­پرسند که مثلاً معاشقه کردن یک زن نامحرم با یک مرد نامحرم در یک فیلم جایز است یا حرام؟ این یک مسئله­ی جزئی فقهی است که آن را از ما سؤال می­کنند و ما هم وقتی جواب می­دهیم، خوشحال هستیم که احکام شرعی را بیان می­کنیم و آنها هم چقدر انسان­های خوبی هستند که در این باره سؤال می­کنند، ولی در سیاست­ها و راهبردهای کلی هیچ وقت سؤال نمی­پرسند. برای مثال آیا اصل این کار، کار درستی یا نادرستی است که تلوزیون یک شبکه­ی قرآن درست کند، هر کسی که می­خواهد نماز شب بخواند و دعا کند، شبکه­ی قرآن را نگاه کند و هر کسی هم که می­خواهد برقصد، فلان شبکه را ببیند. آیا در دل این کار، یک نوع تفکر سکولار وجود ندارد؟ سکولار بودن به همین معنا است که بگوییم هر کسی که قرآن می­خواهد، این شبکه را ببیند و هر کسی هم که عیاشی می­خواهد، آن شبکه را ببیند. جهت­گیری کلی در رسانه چه چیزی باید باشد؟ آیا کار رسانه باید بیشتر اطلاع­رسانی باشد یا سرگرمی و تفریح؟ یا اینکه رسانه بیشتر به علم و دانش بپردازد؟ هیچ وقت این موضوع را از یک مرجع تقلید نمی­پرسند که جهت­گیری کلی رسانه باید چه چیزی باشد که آیا ما باید بیشتر بدنبال سرگرمی باشیم یا علم و معرفت­افزایی؟ از این سؤالی نمی­پرسند و بر اساس میل و سلیقه­ی خودشان تعیین جهت می­کنند. اگر به این نتیجه رسیدند که جهت گیری باید سرگرمی باشد، در سرگرمی می­پرسند اگر نشان دهیم که خانمی موی خود را بیرون گذاشته، حلال است یا حرام؟ یعنی از جزئیات سؤال می­کنند، ولی سیاست­های کلی در دست خودشان است. ما در این زمینه­ها اظهار نظر نمی­کنیم و درواقع جزئی نگر هستیم، نه کلی نگر. مثلاً در مسائل امنیتی، نظامی، مسائل سیاسی سؤال می­کنند که دوربین گذاشتن در خانه­ی مردم تجسس حساب می­شود یا نمی­شود؟ اگر تلفن همراه کسی را کنترل کنند، می­گوییم تجسس کردند و حرام است و اگر تلفن اداره را کنترل کنند، می­گوییم تجسس نیست و حلال است. در جزئیات اظهار نظر می­کنیم، اما هیچ وقت نظر نمی­دهیم که آیا رویکرد اسلام در زندگی با مردم حلم، مسالمت و آرامش است یا اینکه نه «امرت ان اقاتل الناس حتی یقولوا لا اله الله»، اصل بر این است که ما با کفار و بت پرستان بجنگیم یا اصل اولی بر صلح است و ما بنای جنگ با هیچ کس نداریم؟ این حدیث برای اهل سنت است «امرت ان اقاتل الناس حتی یقولوا لا اله الله.» و این حدیث از کتب اهل سنت به کتاب­های شیعی آمده وگرنه شیعه چنین حدیثی ندارد. اینکه رویکرد کلی دین زندگی مسالمت آمیز با ادیان دیگر یا جنگ با آنها است، را مطرح نمی­کنیم، در حالیکه اگر این رویکرد را مشخص کنیم، هزاران مسئله­ی فقهی ذیل آن می­گنجد. متأسفانه ما در رسانه مثل اقتصاد، سیاست، امنیت و مسائل نظامی به راهبردها نمی­پردازیم و فقط به جزئیات اکتفا می­کنیم. چه کسی راهبرد را در دین تعیین می­کند؟ هر کسی هر طور که دلش خواست. چه کسی سیاست­های کلی و استراتژیکی را تعیین می­کند؟ اینها در دست فقها نیست، فقها فقط می­گویند «این پاک است یا نجس» اما در مورد اینکه آیا بنای دین بر حلم است یا جنگ، چیزی نمی­گویند. آیا بنای دین بر این است که امنیت فردی مردم مهم­تر باشد یا گناهان کبیره­ای که در ذهن من و شما است؟ این موارد را که اصل دین است، هیچ گاه مطرح نمی­کنیم. امام خمینی در یکی از پیام­های خود می­فرمایند «اگر پلیسی در یک خانه رفت و دید در آنجا شراب می­خوردند، اگر این پلیس خبر دهد که در این خانه شراب می­خوردند، پلیس باید شلاق بخورد و افرادی که در آن خانه شراب می­خوردند شلاقی ندارند» اگر این سخن امام خمینی درست باشد، به چه معنی است؟ به این معنی است که برای دین امنیت فردی مهمتر است تا شراب خوردن، چون در این قضیه شرابخوار شلاق نمی­خورد، اما کسی که امنیت فردی مردم را بخطر انداخته و در خانه­ی مردم تجسس کرده است، باید شلاق بخورد. این سیاست کلی دین است، اما متأسفانه این موارد را مطرح نمی­کنیم. حالا از این موارد بگذریم و به بحث رسانه بپردازیم.

موضوع بحث این جلسه دین و رسانه است، نه فقه و رسانه. اولین مطلب این است که آیا ما می­توانیم دین را به وسیله­ی رسانه­های جدید تبلیغ کنیم یا باید کلاً دور رسانه­ها خط قرمز بکشیم؟ از قدیم به تلوزیون می­گفتند «جعبه­ی جادو»؛ یعنی همیشه بنا بر این بود که تلوزیون سحر و جادو است، که الان خواهم گفت سحر و جادو هست یا نیست. اگر سحر و جادو باشد، باید حرام باشد. آیا سینما که از اساس بر دروغ پایه­ریزی شده است، سازنده­ی سینما به قصد یک دروغ سینما را درست کرده است، حال با یک چیز دروغ می­توان یک چیز راست را ترویج کرد؟ آیا می­توانیم دین را در سینما ترویج کنیم؟ اساس سینما این است که با عکس­های متحرک می­خواهند یک چیزی را به مردم آموزش دهند. هر کسی به سینما می­رود، تصورش این است که این فیلمی که می­بینید، یک موجود زنده در حال حرکت است، در حالیکه اینگونه نیست. در هر ثانیه 18 عکس حرکت می­کند، عکس ثابت است اما هر کسی که نگاه می­کند، متحرک می­بیند، فیلم هم همینطور است. یک امر ثابت است اما تخیل مخاطب این است که فیلم متحرک است، خب این یک دروغ است. با این دروغ می­توان دین را ترویج کرد یا نمی­توان؟ یا مثلاً سحر و جادو که از این بزرگتر و قابل تصور است، سحر و جادو هست یا نیست؟ انسان حاضر است پول خود را بابت بیلط بدهد و در یک جای تاریک 2-1 ساعت بنشیند، بترسد و بعد بیرون بیاید، خب سحر و جادو همین است. بقدری مردم را سحر کرده که مردم حاضرند پولشان را بدهند که بترسند و بعداً از سینما بیرون بیایند. خب این همان سحر و جادو است و به همین جهت به آن جعبه­ی جادو می­گفتند. حالا چیزی که از اساس بر طلسم و جادو بنا شده، کار درست یا نادرستی است و می­توان دین را در آن ترویج داد؟ ما باید بگوییم که این کارها از نظر شرعی حرام است یا حلال؟ اینها بحث فقهی نیست، بحث دینی است؛ مثلاً در سینما یا تلوزیون بطور فراوانی فکاهی وجود دارد، این فیلم­های خنده­دار که نه با عقل همخوانی دارد و نه با اخلاق و دین و کلاً با هیچ منطقی سازگار نیست. فیلمی را نشان می­دهند که یک بچه می­دود و به زمین می­خورد و بعد شما می­خندید، حتی یک گربه­ای را نشان می­دهند که سعی می­کند یک ماهی را از تصویری که تلوزیون نشان می­دهد، بگیرد و نمی­تواند و بعد شما می­خندید. عقل می­گوید این کار درست است یا قبیح؟ از افتادن یک بچه­ی شیرخواره از گهواره یا از بستنی خوردن یک بچه که بستنی را به صورت خود می­مالد، فیلم می­گیرند که ما بخندیم. عقل و اخلاق می­گوید «این کار قبیح است»، دین می­گوید «مسخره کردن مردم قبیح است»، اما کار تلوزیون همین است. البته این از مواردی است که تلوزیون چیز خوبی پخش می­کند! پس همین فکاهی­ها هم مشکل دارد. بحث خبر آن بگونه­ی دیگری مشکل دارد. در جشنواره­ی فیلم فجر سال گذشته، حدود 12 درصد از فیلم­های ایرانی، درباره­ی خیانت زن به شوهرش بود. فیلم­های ساخت ایران را می­گویم نه فیلم­های خارجی را. پس علی القاعده در کل کشور 12 درصد فیلم­هایی که ساخته می­شود، به این صورت است که زنی شوهردار به شوهر خویش خیانت می­کند. حال سؤال این است که آیا واقعاً در جامعه 12 درصد زنان به شوهران خود خیانت می­کنند؟ آیا این مسأله اینقدر جدی و حاد است که باید این همه فیلم درباره­ی آن ساخته شود؟ جالب­تر این است که اینگونه فیلم­ها هیچ وقت راه­حل نشان نمی­دهند، این فیلم­ها فقط برای این است که این مسئله را نشان دهد یا مخاطب جذب کند؛ یعنی برای ترویج خود فیلم است یا برای بدست آوردن پول بیشتر است. آیا پرفروش­تر و پر مخاطب شدن فیلم مجوزی می­شود برای اینکه چنین چیزی را اینقدر نشان دهیم یا خیر؟ یک مواردی هست که شاید ما از نظر فقهی مشکلی نداشته باشیم، ولی از نظر اخلاقی، اعتقادی و کلامی اینها از کفر هم بدتر است؛ مثلاً نمونه­های معمولی آن این است: آیا اگر کسی یک فیلم ضد اخلاقی را روی آنتن بگذارد و اعلام کند که زیر 18 سال این فیلم را نگاه نکنند یا حتی بگوید احدی این فیلم را نبیند، آیا چنین کاری از نظر شرعی درست است یا نادرست؟ شخص می­گوید «من اعلام کردم که کسی نگاه نکند و هر کسی که نگاه کرد، خودش مقصر است». موارد بسیار بدتری وجود دارد که من این نمونه را خدمت شما عرض می­کنم و خواهش من این است که این حرف را جایی پخش نکنید، فقط برای اینکه بدانید در جامعه چه می­گذرد. افرادی فیلم­ها و عکس­هایی را در جامعه پخش کرده­اند، عکس زن­های فاحشه، بدترین و فجیع­ترین عکسها که روی آنها نعوذبالله نوشته­اند «فاطمه زهرا». آن کسی که این کار را انجام داده بود، می­گوید «من این کار را کردم تا آن جوان 16 ساله­ شیعه همین که این عکس را ببیند، هر وقت به روضه برود و به فاطمه زهرا فکر کند، آن تصویر در ذهنش بیاید و لذا طرف دیگر گریه نمی­کند و حتی منزجر و متنفر می­شود» از نظر فقهی خیلی آسان می­توان این مسائل را حل کرد. از نظر فقهی ممکن است کسی ­بگوید این فقط یک عکس است خب حالا نام یک انسان مقدسی را هم زیر آن نوشته­اند، ولی قصدی که نداشته و نمی­خواسته بگوید که این فلان بزرگ دین است. می­توان مانند این توجیات را آورد، ولی این کار از کفر هم بدتر است، از هر گناهی بدتر است. این جزئی از مسئله­ی فقهی نیست، این اصل وجود دین است؛ یعنی هیچ کسی نمی­تواند به دین ضربه­ای بزرگتر از این وارد کند. اگر کسی مثل سلمان رشدی کتاب علیه دین بنویسد تا این حد به اسلام ضربه نمی­زند که او با این کارش ضربه زده است. اگر کسی مثل صدام جنگ را شروع کند و صدها هزار بیگناه را به کشتن دهد، تا این حد مرتکب جنایت نشده که این فرد مرتکب شده است. در رسانه­ از این دست کارها، حلال می­شود. اینها بحث­های اخلاقی محض نیست، بحث بود و نبود دین است، حیات و ممات دین به این کارها بستگی دارد و بحث «دین و رسانه» از این قبیل مسائل است.

حالا اگر در مباحث اخلاقی، اعتقادی تمرکز کنیم، کارهایی از بعد از انقلاب انجام دادیم که در این 4-3 سال اخیر هم زیاد شده است. رئیس صدا و سیما در ماه مبارک رمضان آمار می­دهد که مثلاً 400 طلبه در صدا وسیما آمدند و برنامه اجرا کردند. همه­ی مراجع تقلید به نحوی در صدا و سیما آمدند و سخنان خود را در برنامه بیان کردند. این کارها کار درستی است یا نادرست؟ بحث ما اخلاقی یا فقهی نیست، بحث دین و رسانه است. وقتی که یک بزرگواری مثل آیت­الله جوادی آملی یا آیت­الله مکارم در تلوزیون بیایند و سخنرانی کنند، مسئله بگویند، روضه بخوانند و احکام را بیان کنند، کار درستی است یا نادرست؟ ابتداً در ذهن خیلی از افراد می­آید، که کار درستی باشد، ولی من الان جنبه­ی منفی آن را هم می­گویم تا متوجه مضرات این کار بشوید. اگر شخص بزرگی مثل آیت­الله جوادی آملی یا مثل آیت­الله مکارم در تلوزیون سخنرانی کنند، روستایی­ها که در روستای خود یک طلبه­ای دارند و آن طلبه هم مانند من سواد چندانی ندارد، می­گویند «اگر عالم دین آقای جوادی آملی است، پس آنچه که ما داریم چیست؟ اگر حرف درست همان چیزی است که ایشان می­گوید، پس طلبه­ی ما چه می­گوید؟» اولاً به روحانیت بدبین می­شوند، نسبت به افرادی مانند آقای مکارم و آقای جوادی آملی خوش­بین می­شوند اما به نوعِ ما طلبه­هایی که سواد نداریم، بدبین می­شوند. ثانیاً در مسجد پای منبر نمی­روند، خیلی وقت­ها می­گویند «اگر پای تلوزیون بنشینم و سخنرانی آقای جوادی آملی را گوش کنم، بهتر است از اینکه به مسجد بروم و ببینم روحانی خودمان چه می­گوید.» ثالثاً اگر در خانه پای تلوزیون بنشیند، معمولاً راحت می­نشینند، پا را دراز می­کنند و سخنرانی را گوش می­دهند، اما اگر به مسجد می­رفت باید دو زانو و رو به قبله می­نشست، اخلاق و آداب را رعایت می­کرد. بطور ناخودآگاه یک نوع بی­اعتنایی به مقدسات و احکام دین در ذهن فرد می­رود. آقای جوادی آملی هیچ وقت جلوی کسی تکیه نمی­دهد، اما آن مخاطبی که جلوی تلوزیون نشسته و سخنرانی را گوش می­دهد، یاد می­گیرد که جلوی بزرگان دین هم راحت بنشیند، تکیه بدهد، پای خود را دراز کند. قطعاً آثار منفی این چنینی هم دارد. آثار مثبت زیادی هم دارد، ولی نظر من این است که فقط به جنبه­ی مثبت آن نگاه نکنید، جنبه­ی منفی هم دارد. بعضی مواقع که بزرگان ما در رسانه می­آیند و دین را تبلیغ کنند، این رسانه در ذات خود یک نوع ضد دین است، در ذات خودش این است که مردم دیگر مسجد نروند، در ذات خودش این است که مردم بی­ادب شوند، در ذات خودش این است که مردم به روحانی احترام نگذارند. از نظر فقهی اگر کسی به ما بگوید که بعضی از بازیگران فیلم مختار، فیلم امام علی (ع) یا فیلم امام هشتم (ع) الان دارند در فیلم عمر طاروق در قطر بازی می­کنند، آیا این شکال دارد یا ندارد؟ فقه می­گوید «اگر دروغ نگوید و خلاف نگوید، اشکالی ندارد.» اما بقدری این کار از نظر خود هنرمندان هم کار زشتی است، که خود این هنرمندان، که حالا خیلی از آنها  انگیزه­های دینی هم ندارند، می­گویند «اگر این افراد را دست ما بدهید، ما خودمان اینها را می­کشیم، ولو اینکه قاضی هم  نباشیم» یعنی یک احساسی وجود دارد که اصل دین و همه­ی غرور ملی را زیر پا گذاشته شده است که یک فردی در فیلمی مثل مختار بازی کند و بعد در فیلم عمر هم بازی کند، ولو اینکه در آنجا نقش منفی هم بازی نکند و دروغ هم نگوید. آیا این مسئله در بحث مالکیت فکری است یا اینکه که مردم نسبت به دین بی­اعتنا شوند؟ مثلاً فرض کنید یک خانمی که در یک فیلمی نقش مریم (س) را بازی کند، می­تواند در فیلم دیگری نقش منفی بازی کند؟ از جنبه­ی فقهی نگاه نکنید، از جنبه­ی اصل دین نگاه کنید. از جنبه­ی فقهی که الان می­گویم و خیلی مبتلا به است، بازیگران و کارکنان تلوزیون یک چیزی به نام خانه­ی تیمی دارند، مقصود آنها از خانه­ی تیمی این است که مثلاً برای یک فیلمی که می­سازند، باید 5-4 روز شمال یا اهواز بروند و برای یک صحنه از فیلم که 3-2 دقیقه طول می­کشد، بازی کنند و فیلمبرداری شود. خب آنها باید 5-4 روز در آن شهر باشند تا یک نقشی را برای 5 دقیقه از فیلم بازی کنند، بعد می­گویند از نظر اقتصادی صرف نمی­کند هتل بگیریم. یک خانه­ای را در آن شهر اجاره می­کنند و 50-40 نفر بازیگر زن و مرد در آن خانه شب و روز باید با هم باشند، خب اینها با هم نامحرم هستند. من الان بحث فقهی نمی­کنم، بحث دینی آن را عرض می­کنم. آنها می­گویند زن و مردی که می­خواهند در این فیلم بعنوان زن و شوهر بازی کنند، برای اینکه با هم صمیمی شوند، باید با هم اخت شوند و نمی­توانند ابتدا به ساکن مانند یک زن و شوهر یک فیلمی را بازی کنند. مدت­ها باید این زن با این مرد در یک خانه تنها باشند، حالا نامحرم هم هستند، اینقدر به هم انس بگیرند تا زمانیکه می­خواهند با هم بازی کنند، راحت مثل یک زن و شوهر همدیگر را خطاب کنند. به جنبه­های فقهی آن کاری نداشته باشید، جنبه­ی دینی آن این است که هیچکدام از این زن­ها دیگر نمی­توانند با شوهرانشان زندگی کنند یا تا آخر عمر مجرد می­مانند و یا اگر هم ازدواج کنند، حتماً به طلاق می­انجامد. نتیجه­ی کارهایی که در این فیلم­ها انجام می­شود، این است که خود این بازیگران دیگر نمی­توانند یک زندگی درستی داشته باشند. یک بازیگر زن نمی­تواند در خانه برای بچه­های خود نقش مادر بودن داشته باشد. بازیگر مرد هم نمی­تواند در خانه نقش شوهر را داشته باشد. عموماً آنها نمی­توانند با همسر و فرزندان خودشان زندگی کنند. این از جنبه­ی فقهی نیست، بحث این است که آیا دین اجازه می­دهد که آنها یک فیلمی بازی کنند که نتیجه­ی آن از هم­گسیختگی خانواده­ها شود؟ نکته­ی دیگر این است که ما هنرمندانی مثل فردوسی، حافظ و سعدی داریم که اینها واقعاً هنرمند بودند و دیوا­ن­ آنها آثار هنری است. معمارها، قاریان قرآن، مداحان و خطاطان هنرمند هستند. ضریح مطهر ابا عبدالله الحسین را به زیبایی ساختند، در یک جلسه فردی که مسئول بود، می­گفت «آقای فرشچیان در آمریکا زندگی می­کند، اما در این 4 سالی که ضریح را ساختیم، هر وقت که به آقای فرشچیان تلفن کردیم، خود ایشان بیلط می­گرفتند، اینجا می­آمدند و بعد دوباره باز می­گشتند» یک کار هنری فاخر و ارزشمندی ساخته شد که واقعاً هم جای تقدیر دارد. عرض من این است که خطاطی، مینیاتور، نقاشی، مداحی، شعر، معماری و غیره، همه­ از هنرهای فردی هستند. سؤال من این است که اگر حافظ امروز زنده بود، آیا فیلم می­ساخت یا نمی­ساخت؟ اگر به حافظ می­گفتید شعر نگوید، چه هنری را انتخاب می­کرد؟ آیا دنبال خطاطی، معماری مسجد، آواز خواندن می­رفت یا در یک فیلم بازی می­کرد؟ هنر سینما و تلوزیون هنرهای جمعی است در حالیکه آنها هنرهای فردی است. من احتمال می­دهم اگر فردوسی و حافظ می­خواستند شعر نگویند، سراغ هنرهای فردی می­رفتند و به سراغ یک هنر جمعی مثل فیلم نمی­رفتند. در یک هنر جمعی، باید یک جمعی هماهنگ شوند تا یک فیلم ساخته شود. در هنر فردی انسان می­تواند اعتقادات خود را حفظ کند و هنر را هم محقق کند. اما اگر یک هنر جمعی بود؛ مثلاً همه با هم می­خواهیم یک آوازی را بخوانیم. در نهایت حتی کسی که دلش با این شعر و محتوا نیست، یا هماهنگ می­شود که یک نوع نفاق است؛ یعنی در دل خود آن را قبول ندارد، اما در ظاهر باید بخواند یا هماهنگ نمی­شود که در این صورت آن هنر انجام نمی­شود. همیشه در ذات هر فیلم و هر هنر رسانه­ای که یک هنر جمعی است، یک نوع فریب­کاری و ریا وجود دارد. وقتی که یک فیلمی را بازی می­کنند، مثلاً در فیلم مختار، چند نفر در آن فیلم نماز شب خوان هستند یا چند نفر در همان زمان که نقشی را بازی می­کنند و در مسجد خطبه و نماز می­خوانند، همان موقع در جیبشان بطری شراب هم هست. آیا نفاقی از این بزرگتر وجود دارد؟ واقعاً اینها عملی می­شود. از این رو که اینها هنر جمعی است، در ذاتشان این موارد وجود دارد. هایدگر یک فیلسوف فرانسوی بود که اوائل انقلاب از دنیا رفت، ایشان می­گوید «مرگ بر این تمدن جدید» خوش به حال آن روزی که مردم با الاغ به مسافرت می­رفتند، تلوزیون و سینما هم وجود نداشت، همه دور یک کرسی می­نشستند و پدر برای خانواده قصه می­گفت. الان اگر از افراد بپرسید که پدر پدربزرگ شما چه کسی است؟ می­گویند نمی­دانیم. آباء و اجداد خود را نمی­شناسند. از کدام شهر و روستا بودند و چطور زندگی می­کردند. من به فرزندم می­گویم در زمانی که برق وجود نداشت، مردم چطور زندگی می­کردند؟ نمی­داند. با همین فیلم­ها، اصالت­ها از بین می­رود. این یک نگاه منفی به فیلم، رسانه و سینما و امثال آن بود. به بحث­های فقهی آن در جلسه­ی آینده خواهم پرداخت. بنظر من افرادی مثل علامه­ی مجلسی، خواجه نصیر الدین طوسی، ابوعلی سینا می­توانستند تلوزیون درست کنند، برق تولید کنند، افرادی نبودند که این چیزها را ندانند. انقلاب صنعتی و رنسانس با چرخ خیاطی شروع شد. اولین صنعتی که در قرن 16 درست شد و انقلاب صنعتی شروع شد، چرخ ریسندگی، چرخ بافندگی بود. چرخ بافندگی را دقیقاً 6 هزار سال قبل طالس ساخت و بعد هم خودش آن را خراب کرد و گفت این به ضرر بشر است. الان می­گوییم ادیسون برق را اختراع کرد، اما اگر شرح حال طالس را مطالعه کنید، او در 6 هزار سال قبل برق را اختراع کرد. همینکه یک چیزی را به لباس خود کشید و دید کاه را جذب می­کند، از همین برق تولید کرد و بعد خودش دستگاه برقش را خراب کرد و گفت این به ضرر بشر است. شیخ بهایی 500-400 سال قبل در اصفهان خیابان چهار باغ را درست کرد که نیازی به تعریف من ندارد. الان که شهردار قم خیابان درست می­کند، هنوز کامل نشده، می­گویند خیابان عقب نشینی دارد. به خانه­هایی که مجوز ساخت داده­اند، هنوز ساختن شان تمام نشده است، باید عقب نشینی کنند. شیخ بهایی 400 سال قبل خیابان ساخته، عقب نشینی ندارد، اما ما الان خیابان می­سازیم، فردا عقب نشینی دارد. شیخ بهایی، خواجه نصیر و ابن سینا می­توانستند این چیزها را اختراع کنند، اما معتقد بودند که اینها به ضرر بشریت تمام می­شود. اما فعلاً که ساخته شده است، آیا باید آن را کنار بگذاریم یا از آن استفاده کنیم و ضررهای آن را هم متحمل شویم؟ ما باید یک نگاه بسیار محتاطی به رسانه داشته باشیم. با توجه به نکاتی که عرض کردم، باید بگوییم رسانه به ضرر دین است، از روزنامه تا رادیو، تلوزیون، سینما. اما فعلاً که ساخته شده است و در دست ما نیست، لذا ما باید خیلی محتاط با آن رفتار کنیم؛ یعنی اولاً یکدفعه به رسانه رو نیاوریم و ثانیاً در زمانی که می­خواهیم تبلیغ دین کنیم، از پزشکان یاد بگیریم، هر روز 2 دقیقه برنامه­ی «دکتر سلام» می­گذارند، دکتر دو کلمه می­گوید و برای مابقی آن می­گوید باید به مطب مراجعه کنید، همه چیز را توضیح نمی­دهد تا مطبش تعطیل نشود. اما ما طلبه­ها مسئله را بطور کامل توضیح و شرح می­دهیم، بطوری که این آقا احساس می­کند که دیگر لازم نیست به امام جماعت مسجد مراجعه کند. درواقع در دکان امام جماعت خودمان را می­بندیم و مراجعه­ی مردم به علما را قطع می­کنیم. ما باید در رسانه مانند دکترها عمل کنیم، دو کلمه بگوییم و مابقی را به امام جماعت محله و مرجع تقلید واگذار کنیم. مردم را مدام به مرجعیت، مسجد و دین ارجاع دهیم؛ یعنی در واقع برخورد ما با رسانه یک برخورد محتاط باشد، نه صد درصد تأیید و نه صد درصد رد. من در این جلسه وارد بحث فقهی نشدم، اما در جلسه­ی آینده وارد بحث فقهی مربوط به رسانه خواهم شد.

یکی از حضار: مطلب اول اینکه دایره­ی شما خیلی ذیق است و بیشتر به تلوزیون و سینما پراختید. مطلب دوم اینکه این محصوراتی که فرمودید در زندگی اجتماعی وجود دارد و اختصاص به رسانه و سینما و تلوزیون ندارد، در جاهای دیگر هم استفاده می­شود، حالا در سینما بیشتر. در هر تعامل اجتماعی، یک خانم اگر بخواهد به مغازه برود و خرید کند، به نانوایی برود و بخواهد نان بگیرد، همه­ی این احتمالات وجود دارد که این اتفاق بیافتد. مطلب سوم اینکه باید از این امکانات استفاده کرد، جنبه­های مثبت قضیه را ببینیم و بپذیریم.

جناب آقای دکتر عابدی: درباره­ی نکته­ی اول، من رسانه را محدود فرض نکردم، در مورد تلوزیون و سینما چون بیشتر مبتلا به دارد، روزنامه یک رسانه است، سایت­های اینترنتی رسانه است، از این قبیل رسانه­ها زیاد است. در زندگی روزمره همیشه این مشکلات وجود دارد، اما منظور من این است که به رسانه از این جنبه هم نگاه شود که ممکن است یک خطرات بسیار بزرگتری به بار ­آورد، وگرنه کسی که به دانشگاه هم می­رود، در آنجا هم احتمال خطر وجود دارد. ولی تصور من این است که در رسانه این خطرات بیشتر است که کمتر مطرح می­شود. آنها حواسشان هست که دارند سر ما کلاه می­گذارند.

یکی از حضار: شما یک بابی را باز کردید که در آن مشکل زیاد است، مثال شما درباره­ی نشان دادن سخنرانی مراجع در تلوزیون فرمودید، اگر کسی مثل من پیامبر اسلام را می­دید، به اصحاب اکتفا نمی­کردم... شما در ابتدا فرمودید که یک کلاه بزرگی سر حوزه­ی علمیه می­گذارند، وظیفه­ی حوزه­ی علمیه چیست، بیان احکام متقن یا بیان راهبردها؟ بنظر من اینها اقتضائاتی دارد، اگر قرار باشد بیان راهبردها و سیاست­های کلی باشد، اگر  روزنامه را هم قبول نداشته باشیم، نمی­توانیم راهبردی برای جامعه­ی جهانی و همچنین استراتژی داشته باشیم.

جناب آقای دکتر عابدی: در سوره­ای مثل سوره­ی حضرت یوسف (ع) که اشکال به من نیست و در قرآن وجود دارد. بهرحال خدا این سوره را آورده است، حالا زنان می­خوانند چه برداشتی دارند، نمی­دانم. وظیفه­ی حوزه در درجه­ی اول بیان فقه نیست. درست است که فقه وظیفه­ی ما هست و باید فقه را بگوییم و از گفتن احکام فقهی هم شرم نداریم. یک طلبه­ای در ماه مبارک 45 دقیقه با من صحبت ­کرد، حرف او این بود که شما در تلوزیون آبروی ما را بردید. پرسیدم چه چیزی گفتم که آبروی شما رفته است؟ گفت شما در تلوزیون گفتید که خرید و فروش سوسک حرام است، شما باید می­گفتید که اقتصاد اسلامی بطور کلی اینچنین است، همانطور که آقای نهاوندیان گفته است. ایشان چیزهای کلی اقتصاد را گفته­اند، درحالیکه شما گفتید خرید و فروش سوسک حرام است. کدام انسان عاقلی سوسک را می­خرد یا می­فروشد؟ من گفتم اولاً از اینکه حکم خدا را بگویم خجالت نمی­کشم، ولی اینکه من سوسک گفتم، می­دانم که کسی سوسک را خرید و فروش نمی­کند، اما مگر این رژلب زنان غیر از سوسک است؟ رنگ رژلب همان سوسک است، اینها را از سوسک می­گیرند. بسیاری از رنگ­هایی که رستوران­ها و هتل­ها به غذاها می­زنند، از سوسک است. گفت می­خواستید این چیزها را بطور صریح بگویید. گفتم من چطور می­توانم اینها را در تلوزیون صریح بگویم که رژلب از سوسک است و سوسک هم حرام است؟ اینها جزئیات است. اینها قبیح نیست، گفتن حکم خدا افتخار است. منظور من این است که حوزه باید بیشتر به راهبردها بپردازد. به نظر شما چرا معمولاً هیچ مرجع تقلیدی در مراسم جشن­های نیمه­ی شعبان شرکت نمی­کند؟ یک طلبه­ای مثل من می­گوید هر چه مفصل­تر جشن بگیرید، چراغانی کنید اما خیلی از علما در روز نیمه­ی شعبان مخفی می­شوند، خیلی از علما هم در خانه­ی خود مراسم ساده­ای می­گیرند، آنها که خودشان نائب امام زمان (ع) هستند و قطعاً علاقه­ی آنها به امام بیشتر از ما هست. راهبردی که من می­گویم این است؛ یعنی باید حوزه اینها را به مردم بگوید که چرا بزرگان دین مثل کلینی، صدوق، شیخ طوسی حتی یک حدیث از امام زمان در کتب اربعه نیاوردند. راهبرد این است. آقای احمدی نژاد در سخنرانی خود در سازمان ملل چقدر از امام زمان صحبت کرد. راهبرد این است که آیا این کار، کار درستی است یا نادرست؟ فردی گفت آقای احمدی نژاد تا اسم امام زمان را آورد، بیشتر از کل عمر من به دین خدمت کرد. یک فردی هم گفت این بزرگترین خیانت است که در برابر یک عده­ای که خدا را قبول ندارند، بگوییم که ما یک امامی را قبول داریم که  1400 سال غایب است، زنده است و کسی هم تا به حال ایشان را ندیده است. آیا به ما نمی­خندند؟ آیا دین ما را مسخره نمی­کنند؟ مگر هر حرف حقی را باید همه جا بیان کنیم؟ کسی که خدا را قبول ندارد و هم­جنس بازی برای او ارزش است، بگویید که آنها دینی دارند که می­گویند رهبر دین ما کسی است که 1400 سال زنده است و کسی هم تابحال ایشان را ندیده است، آیا ما را مسخره نمی­کنند؟ راهبرد این است؛ یعنی باید اینها را مشخص کنیم. آیا به این صورت نام امام زمان را در رسانه­ی عمومی آوردن، کار درستی است یا نادرست؟ آیا امام زمان از اسرار شیعه است یا از چیزهایی است که باید همه جا پخش شود؟ من معتقدم این وظیفه­ی اصلی حوزه است، حوزه باید اینها را مشخص کند، درحالی که ما اصلاً به این چیزها نمی­پردازیم و فکر می­کنیم که هر چه در دین است، باید همه جا بیان کنیم. ممکن است من اشتباه کنم، ولی نظر من این است که رویه­ی اول حوزه این است؛ یعنی این قبیل مسائل را باید روشن کند. حوزه باید مشخص کند که اصلاً منبرهای من و شما در ماه مبارک یا ماه محرم چقدر سبب تشدید اختلاف شیعه و سنی می­شود و چقدر درباره­ی تقریب شیعه و سنی است. راهبرد این است که سیاست کلی ما در دین چه باید باشد؟ ما باید کاری کنیم که اختلافات بیشتر شود یا کمتر شود؟ چند درصد منبر طلبه­ها احکام است؟ چند درصد ولایت و چند درصد توحید است؟ توحید مهم­تر است یا ولایت؟ توحید مهم­تر است یا  احکام؟ شاید احکام مهم­تر باشد من فعلاً در مقام این نیستم، شاید شما بگویید توحید از ولایت مهم­تر است. حرف من این است که حوزه باید اینها را مشخص کند. بجای اینکه بگوییم در این آب طهارت یا نجاست جاری می­شود، که آن هم در جای خود مهم و ضروری است، ولی این ضروری­تر است که منبرهای ماه رمضان و محرم و صفر در چه محوری باشد؟ به طلبه­ها بگوییم بیشتر درباره­ی ولایت صحبت کنند یا درباره­ی معاد. آیا علت اینکه ما بیشتر درباره­ی معاد صحبت می­کنیم، این است که بحث معاد آسان­تر است یا آقای فلسفی بحث معاد را یک دوره منبر رفت و بعد هم کتاب نوشته شد و بعد صدها کتاب نوشته شد، این راحت­تر است یا بحث تربیتی در جنبه­ی اخلاقی آن بیشتر است؟ چون ما در مورد این راهبردها فکر نکردیم، الان به بی­راهه می­رویم. ما منبر درباره­ی توحید، عرفان، سیر و سلوک اصلاً نداریم، اما در موضوعات دیگر زیاد منبر داریم. تصور من این است که اینها راهبرد است و باید به آنها توجه کنیم. من شاید در مثال­ها اشتباه کنم، اما ما باید سیر کلی جهت­گیری دین را مشخص کنیم. استراتژی سیاست­های رسیدن به اهداف کلی است. راهبرد یعنی سیاست­های کلی، آینده­نگری. راهبرد یعنی اینکه کسی که می­خواهد 50 سال آینده را ببیند، باید راجع به 50 سال آینده برنامه­ریزی کند. باید از چه راهی به این راهبرد رسید؟ سیاستی که به آن راهبرد برسیم را استراتژی می­گوییم. تاکتیک جنبه­های فردی و شخصی است. تاکتیک لحظه­ای است، اما سیاست کلی است؛ مثلاً دولت برنامه­ای تعیین می­کند بعنوان «چشم­انداز ایران 1400» این یک راهبرد است. گاهی برنامه­های 5 ساله می­نویسد، که این استراتژی است. گاهی هم برنامه­ی یک ساله به مجلس می­دهد که این تاکتیک است. شاید برای تک­تک ما در نیروهای امنیتی و اطلاعات پرونده درست کرده­اند و بعد هر خلافی را که مرتکب شویم، در آنجا درج ­کنند، چون می­گویند شاید یک روز بکار بیاید. اما وقتی خدمت یک مرجع تقلید می­آیند، می­پرسند که آیا نوشتن نقاط ضعف یک فرد جایز است یا حرام؟ آقا هم می­گویند یا حرام است یا در مواقع ضرورت، جایز است یا جایز است. سؤال در اینجا این بود که آیا نوشتن نقاط ضعف یک فرد در پرونده­­اش که کسی هم نبیند، اما یک روزی بکار ­آید، چه حکمی دارد؟ آقا هم می­گویند حرام است یا در مواقع ضرورت، جایز است. در حالیکه آن مرجع باید اینگونه جواب می­داد که «چون شما نیروهای امنیتی چون کار امنیتی را درست نمی­توانید انجام دهید، از این کارها می­کنید.» وقتی که یک کسی کار امنیتی را بدرستی نمی­تواند انجام بدهد، می­نویسد که این آقا فلان روز یک زن صیغه کرده است، این را در پرونده درج می­کند و عکس را هم می­گذارد تا در موقع لزوم از آن استفاده کند. در حالیکه اگر او کار امنیتی را می­توانست انجام دهد کاری نداشت به اینکه من زنی را صیغه کردم یا نکردم. اگر کسی واقعاً کار امنیتی بتواند انجام بدهد، از حرکات دست من می­تواند تشخیص دهد که من چه زمانی راست می­گویم و چه زمانی دروغ می­گویم. اما چون نیروی امنیتی ما اینها را نمی­داند، از راه غیر شرعی وارد می­شود و اینطوری بر سر مرجع کلاه می­گذارند. مرجع هم به جای اینکه بگوید این کار حلال است یا حرام، باید بگوید شما اول کار امنیتی یاد بگیرید و از این کارها هم انجام ندهید. یا در بحث تمدن جدید، من سخنان دیگران و حتی هایدگر را هم نقل کردم، روش مجلسی و خواجه نصیر درست بود. بله، آنها اهل این حرف­ها نبودند. مثلاً می­دانید خود همین ماشین چقدر مسائل خلاف شرع درست می­کند؟ گاز ماشین را که می­گیرید، همین که ماشین دود می­کند، چقدر احکام خلاف شرع درست می­کند، لایه­ی ازون را سوراخ ­می­کند، افراد سرطان می­گیرند. صاحب ماشین در اینها مقصر است.

یکی از حضار: خب رهبری این راهبردها را تعیین نمی­کند؟

جناب آقای دکتر عابدی: خود رهبر هم متولد و تربیت شده­ی همین حوزه است. من می­گویم در حوزه چه مواردی باید باشد که نیست. مگر ایشان چقدر فرصت می­کند، مطالعه و تحقیق کند؟ به اندازه­ی توانایی خود زحمت می­کشد، اما بهرحال اینها باید در حوزه تحقیق و بررسی شود و راهکار داده شود، که متأسفانه نمی­شود.


یکی از حضار: از مرحوم شهید مطهری یک کار خلاف گزارش کرده بودند، ایشان اینگونه وارد شد که فقیه باید موضوعات بداند، درحالیکه این اجازه را به فقیه نمی­دهند. می­خواهم بگویم که این مباحث گاهی پیش می­آید.

جناب آقای دکتر عابدی: شاهد فرمایش شما این است که امام(ره) مقام معظم رهبری را در یک زمانی بعنوان نماینده­ی خود در صدا و سیما انتخاب کردند و آن زمان ایشان اطلاعیه داد که «اگر امام اجازه دهد من همه­ی فعالیت و عمر خود را روی همین مسأله بگذارم» یعنی رئیس جمهور نشود، نماینده­ی عالی امام در شورای دفاع نشود، امام جمعه­ی تهران نباشد و فقط روی همین مسأله کار کند. آن زمان ایشان از امام این تقاضا را کردند که امام نپذیرفت، والا ایشان هم معتقد بود که چقدر این مسأله مهم است و هنوز روی آن کار نشده بود.

  • بالاخره یا موضوع در اختیار ما هست یا نیست. آیا جنابعالی که نظر دادید در این موضوعات تخصص دارید؟
  • نه. من هم مثل شما در همین حوزه هستم، فقط چند کتاب در این باره خواندم.
  • اما طرف مقابل این ایراد را می­گیرد.
  • من هم در این موضوع تخصص ندارم. باید یک گروهی موضوع­شناس باشند و بعد یک گروهای تخصصی روی احکام کار کنند.
  • فاصله­ی بین حوزه علمیه و همیشه این مباحث را بوجود آورده است. سؤال بنده این است که شما می­فرمایید بوعلی­سینا و دیگران می­توانستند برق را اختراع کنند، اما نکردند چون صلاح نمی­دانستند. خب ما باید بر غیر مسلمین مقدم می­شدیم و آنها باید آفت­زدایی می­کردند، نه اینکه صورت مسأله را پاک کنند.
  • نه، در ذهن آنها این بود که در ذات این صنعت و تکنولوژی، فساد وجود دارد، البته این قابل تفکیک است.

یکی از حضار: ما یک چیزی را دارای ارزش می­دانیم و لذا آن را بزرگ می­کنیم و یک چیزی را فاقد ارزش می­دانیم و رد می­کنیم که ممکن است خلاف هم باشد. یک زمانی بلندگو را هم می­گفتند حرام است، این خیلی بدبینانه است.

جناب آقای دکتر عابدی: نگاه بدبینانه را به این دلیل گفتم که شما بیشتر نگاه مثبت دارید. در آخر هم گفتم فعلاً این تکنولوژی پیش آمده است و روز اول آن نیست که من نظر دهم ایجاد شود یا نشود. اما باید با احتیاط با آن برخورد کنیم. نه صد درصد تأیید کنیم و نه آن را رد کنیم، بلکه محتاطانه عمل کنیم. 

یکی از حضار: برخی نفی مدرنیست نمی­کنند، بیشتر می­خواهند مضرات مدرنیست را گزارش کنند تا زندگی بهتری داشته باشند و از مضرات مدرنیسم کنار باشند. نظر شما چقدر شبیه به این است؟ دیگر اینکه این مجلات رسانه­ای و تکنولوژی که در بحث شما بود، بیشتر به نوع استفاده  برمی­گردد؛ برای مثال چینی­ها 4 هزار سال پیش باروت را اختراع کردند و از آن استفاده­ی منفی نشد، اما 200 سال پیش که اروپایی­ها استفاده کردند، جنگ اعصاب درست کردند؛ یعنی این به نوع استفاده برمی­گردد. اگر از رسانه با توجه به فلسفه­ی اروپا استفاده­ی بدی شده است، ما می­توانیم با توجه به فلسفه­ی خودمان از آن استفاده­ی خوبی کنیم.

جناب آقای دکتر عابدی: باید در بین انواع و اقسام رسانه تفاوت قائل شویم؛ یعنی یک رسانه هست که به نوع استفاده مربوط است، ولی رسانه­هایی هم وجود دارند که خودشان از پایه خراب هستند، مثل تلویزیون.

یکی از حضار: همه­گیری رسانه بعد از انقلاب صنعتی بوجود آمد. بنظر من در سخنان شما یک مشکل اساسی، تعریف است. شما یک تعریف فلسفی از رسانه در نظر می­گیرید که احتمالاً یا قطعاً از ذات رسانه فساد بیرون می­آید. یک کشوری کلید اسرار را درست کرده و مفاهیم عرفانی و فلسفی را نشان می­دهد، ممکن است قصد بدآمورزی هم نداشته باشند، اما با ظاهری غیر اسلامی است. اتفاقاً از این جهت رسانه بستر بهتری برای این نوع معانی عرفانی است...

جناب آقای دکتر عابدی: الان عرفان یک قطب دیگر است. من هم قبول دارم که اگر بحث عرفان باشد، همان چیزی است که شما می­گویید.

  • الان این بستر فراهم است.
  • اگر بحث عرفانی شود، از نظر عرفانی خیلی از مسائل حل است. اگر بحث اخلاقی باشد، می­گوییم زاهد باشید، به دنیا بدبین باشید، اما اگر بحث عرفانی باشد می­گوییم دنیا مظهری از مظاهر خدا است و خیلی هم خوب است؛ یعنی در عرفان نگاه به دنیا، تکنولوژی و فناوری همیشه مثبت است. خب حوزه­­ی ما که با عرفان مخالف است. و سلام علیکم و رحمه الله و برکاته.



عاشورا در فقه

عاشورا در فقه

شب اربعین شهادت سالار شهیدان ابا عبدالله الحسین می‌باشد است. بحث نگاه به عاشورا و حرکت امام حسین از منظر فقهی است. نگاه ما تاریخی، کلامی، اجتماعی و سیاسی نیست بلکه نگاهی صرفاً فقهی است که نشان می‌دهد فقها با مستندات فقهی چگونه این قضیه را تحلیل کرده‌اند.

روش فقه الحدیث (1)

روش فقه الحدیث (1)

«... و نیّسرک للیسری. فذکّر إن نفعت الذکری. سیذّکروا من یخشی. و یتجنّبها الأشقی. الّذی یصلی النّار الکبری. ثمّ لا یموت فیها و لا یحیی. قد افلح من تزکّی. و ذکر اسم ربّه فصلّی. بل تؤثرون الحیوۀ الدّنیا. و الاخرۀ خیر و ابقی. إنّ هذا لفی الصّحف الاولی. صحف ابراهیم و موسی.» 1: بسم الله الرحمن الرحیم آرزوی قبولی طاعات و عبادات و روزه و نماز همه عزیزان را داریم برای ماهی که خداوند آن را مبارک گردانده و (؟؟؟) و مقرون به ماه رحمت و برکت قرار داده است از

جدایی فقه و کلام و پیامد‌های معرفتی آن

جدایی فقه و کلام و پیامد‌های معرفتی آن

موضوع« جدایی فقه و کلام و پیامد های آن» نگاهیست تاریخی به جدایی دو دانش بزرگ اسلامی فقه و کلام و سیر تطور این پیوستگی و جدایی میان آن دو و پیامد‌های جدایی آن در تاریخ دانش اسلامی در حوزه معرفت دینی و این که چه آسیب‌هایی از این رهگذر برای فقه و کلام به وجود آمده است.

مطالب مرتبط

 اصول اندیشه‌های فقهی‌ـ سیاسی امام خمینی‌ره

اصول اندیشه‌های فقهی‌ـ سیاسی امام خمینی‌ره

این جلسه را که در ایام رحلت امام خمینی‌ره و نیمه خرداد یعنی آغاز انقلاب اسلامی ایران هست اختصاص به تحلیل اندیشه‌ها و آراء حضرت امام و نظریاتی که در عرصه تحلیل اندیشه‌های امام در این دوران صورت گرفته و مورد توجه جامعه اسلامی بوده قرار می‌دهیم. به عنوان مقدمه عرض می‌کنم شاید یکی از پدیده‌هایی که درباره ؟؟؟ امام قکابل انتظار بود این بود

بررسی فقهی تفاوت ضابط تصمیم‌گیری  در عرصه‌های شخصی و حکومتی

بررسی فقهی تفاوت ضابط تصمیم‌گیری در عرصه‌های شخصی و حکومتی

می دانیم که مکلف، در حوزه فقه شخصی وقتی با علم و یا دلیل معتبر مواجه می شود لازم است که بر اساس علم و یقین و یا گمان معتبر شخص خودش عمل کند. آیا در حوزه حکومتی نیز این گونه است؟ یعنی حاکم اسلامی در تصمیم گیری های کلان و عمومی که به حوزه حکومت و عرصه اجتماع مربوط است باید بر اساس یقین و اطمینان و یا گمان معتبر که برای شخص ایشان حاصل می شود عمل کند و یا ضوابط و قواعد دیگری در این عرصه وجود دارد؟ برای روشن تر شدن بحث مثال هایی را ذکر می کنم:

ررسی محدوده حریم خصوصی از منظر فقه

ررسی محدوده حریم خصوصی از منظر فقه

دین پژوهی در دوران معاصر یکی از نیازهای اساسی جوامع دینی است. پرسش های فرا روی اندیشه دینی و تحولات دنیای جدید آموزه‌های فرهنگی سنتی دینی را به چالش کشیده است. عنصر اجتهاد در عرصة فهم دین باید در دو زمینه پاسخهای مناسب به پرسشهای نوین و طرح نظریه‌های متناسب با شرایط زمان و مکان فعال‌تر شود و از مجموعه معارف دینی دفاعی منطقی و عقل مدارانه بنماید. موسسه فرهنگی فهیم در جهت ایفای این نقش فعالیت‌های خود را سامان داده است و با برگزاری جلسات علمی پاسخ