بسم الله الرحمن الرحیم
بازخوانی آسیب شناسی نقد حدیث
حجت الاسلام والمسلمین عبدالهادی مسعودی خمینی
16/11/89
من ابتدا تشکر میکنم از جناب آقای قاضیزاده استاد قرآن و حدیث و فقه و اصول و سرور دیرین ما و همچنین از همه حضار بزرگ و بزرگان حاضر تشکر میکنم که اجازه دادند که بحثهایی را که به قول پدرم از صورت چاپی به صورت خطی تبدیل کردیم، خدمت شما عرضه بداریم و شنوای نقدها و نظرها و راهنماییها و ارشاداتتان باشیم. آن چه من میخواهم امروز عرضه بدارم دربارة آسیبشناسی نقد حدیث هست. قاعدتاً ما باید یک تعریفهای اولیه بکنیم، شاکله و ساختار بحث را هم اشارهای کنیم و هر چه را ه رسیدیم خدمت شما باشیم و هر چه که نرسیدیم برای سال دیگر میماند چون بعید است با این وضع حال ما هفته دیگر بتوانیم در خدمتتان باشیم.
من ابتدا نقد را تعریف میکنم. نتیجهای را که از نقد معمولاً انتظار داریم، گونههای نقد: نقد بیرونی و نقد درونی اینها را بسیار خلاصه میگذرم چون میدانم که بسیاری از آقایان بهتر از بنده اینها را میدانند. به بخش اصلی که آسیبشناسی گونههای نقد و آسیبشناسی کلی نقد است میرسیم.
ما اولاً نقد را اصلاً به معنای رد حدیث نمیدانیم یعنی نقد دقیقاً به همان معنای لغویاش است یعنی جدا کردن طلا از مس. فیلمی هم به نام طلا و مس هست. یعنی همان معنای لغویاش دو معنا دارد، آن خوبیهایش طلاها و زر ناب هستند و بدیهایش مس هستند پس نقد میتواند یک حدیث خوب را به ما بشناساند و میتواند یک حدیث بد را به ما بشناساند پس نتیجه نقد لزوماً رد یا حکم به بدی حدیث نیست، حکم به نادرستی حدیث نیست بلکه جداسازی سره از ناسره است. ما در نقد حدیث هم معنایمان همین است. اتفاقاً همین معنای ساده که در واقع ما از معنای لغت گرفتیم باعث میشود که ما برخی از نقدها و نقد کردنها را دچار بزرگترین آسیب ببینیم. برخی فقط تصورشان از نقد حدیث این است که حتماً باید به رد حدیث بیانجامد. خود همین اولین آسیبی است که متوجه نقد است به عبارت دیگر نقد میتواند برخی قرینهها را به ما نشان دهد که مطمئن حدیث شویم برخی از قرینهها را بدهد و برخی از حدیثها را از دایره اعتبار خارج کند. حال در مرحله دوم همانجایی هم که نقد میخواهد یک حدیث را ضعیف کند و ضعیف نشان بدهد شدت این نشان دادن باز دچار آسیب است یعنی گاهی اوقات نقد میکنیم، ضعف حدیث را هم نتیجه میگیریم، حدیث را هم از گردانة اعتبار بیرون میرود اما لزوماً جعلی نمیشود. باز یک مرحلهای یا فاصلهای وجود دارد میان ضعیف شدن، بیاعتبار بودن و مجعول بودن. علتش این است که ضعیف بودن حکم سلبی است، اعتبار ندارد حال شاید سندش مشکل باشد یا محتوایش مخالف با قرآن باشد، مخالف سنت باشد. ولی حالا مطمئناً این را ساختند؟ ساختن یک حکم ایجابی است، ساخته شدن، جعلی بودن یعنی کسی این کار را کرده وارد یک مجموعه حدیثی کرده، این یک مفهم حدیثی است و احتیاج به علت وجودی میخواهد، معدوم خود عدم و علت مخلوطش است ولی وجود اثبات علت میخواهد پس اگر ما از مرحله دوم یعنی از دسته دوم نقد حدیث ضعف یک دفعه به مرحله جبر برسیم خودش بزرگترین آسیبی است که متوجه نقد است. حال اینکه چطور میشود که بین حدیث جعلی و حدیث ضعیف مرز گذاشت این را من در طی نشانههای نقد خواهم گفت. بحث دیگری که داریم، گونههای نقد است الان چند اصطلاح برای یک مفهوم وجود دارد یعنی همه این تقسیمبندی که بنده ارائه میدهم، ارائه میدهند من هم از همه گرفتم ولی با اصطلاحهای مختلف یک عده میگویند نقد سندی، نقد مضمونی، نقد سندی، نقد درونی، نقد بیرونی، نقد محتوایی، بنده مشکل زیادی با این اصطلاحات ندارم ولی چیزی که خودم به کار میبرم و سعی میکنم تا آخر جلسه همین باشد میگوییم نقد بیرونی و نقد درونی. نقد بیرونی را متوجه سه قسمت میکنیم: سند حدیث، مأخذ حدیث، طریق وصول مأخذ به ما. یعنی اگر یک جاده از ما تا معصوم(ع) تصور کنیم یک راوی هست که اولین حلقه است و حدیث را از امام میگیرد. راوی دوم از راوی اول میگیرد و همین طور پنج شش نفر میگیرند تا به یک کتابهایی مثل برقی، کلینی و من لایحضره الحدیث و از این قبیل میرسد، به آن سند میگوییم. آن باید اعتبار داشته باشد و این کتابی هم که آن را نقل میکند که میگوید من به این سند به امام میرسانم باید اعتبار داشته باشد بعد این کتاب چطور به ما رسیده هم باید اعتبار داشته باشد. در زیارت عاشورا تکه دومش مشکل دارد تکه اولش مشکل ندارد. خیلیها رفتهاند روی محمد بن خالد بن طیالسی که آن بلافاصله اثبات میشود. در سند زیارت عاشورا با موازین جدید رجالی هیچ مشکلی نمیتوان پیدا کرد، موازین قدیم که کوتاهبینی زیادی در آن است فقط یک لفظ توثیق ثقة فلان، دنبال آن میگردند، آن نه، آن ممکن است ما چنین تصریحی به توثیق نداشته باشیم ولی از آن قسمت حال این نسخه و منبع چطور به ما رسیده، دقیقاً همان نسخهای است که آن شکل بوده، اینجا دیگر حرف دارد نه میگویند اثباتی نه میگویند ؟؟؟ باید روی آن کار کنیم چون اسناد جدیدی پیدا شده، جدید جدید هم یک کتاب نوشته شده یعنی دو هفته پیش همان موقعی که داشتم میآمدم به خاطر این دوباره داشتم کار میکردم دیدم. پس ما باید نقد بیرونی را در هر سه قسمت تعقیب کنیم یعنی اگر یک حدیثی سندش خوب بود این لزوماً خوب نیست، این دلیل نمیشود که لزوماً حدیث معتبر باشد چون ممکن است کتابش ساختگی باشد، کتاب سند را ساخته باشد. ما در مسئله نقد حدیث و کارهای فهرستشناسی و کارهای رجالیشناسی، هم نقد سند داریم هم نقد کتاب. فیه تخریط عظیم مخلّط کله تخریط کلّه، اینها در رجال نجاشی زیاد است اینها راجع به کتاب است. از آن طرف هم از کتاب به ما این طریق وصول باید بررسی شود. یک مشکل حدیث کساء این است طریق وصول آن متنی که در کتاب حاشیة عوالم نوشته شده به ما مشخص نیست، آن یک مشکل دیگری هم دارد یکی از مشکلاتش این است. خب حال در سند باز در دو بخش ممکن است مشکلدار شود؛ یعنی مشکل هم میتواند از گسست حلقهها ناشی شود و هم میتواند از سستی حلقهها ناشی شود یعنی اگر ما یک حلقة سندی را در نظر بگیریم تا امام معصوم(ع) ممکن است بین حلقه سوم و یکم یک حلقهای افتاده باشد و ما نبینیم یا ممکن است حلقه سوم ضعیف باشد، آدم درست ضابط و فهیمی نسبت به حدیث نباشد یا گسست یا سستی. حال همه اینها نقد بیرونی میشود، همه اینها هم که درست باشد باز مرحله دوم مانده است و آن نقد درونی است. پس ما نقد بیرونی و نقد درونی داریم دو گونه، نقد بیرونی در واقع متوجه سند، مأخذ و طریق هستیم. برخیها بین طریق و سند فرقی نمیگذارند، مشکلی نیست ولی از نظر اصطلاح فنی این فرق وجود دارد. طریق یعنی جاده ما تا کتاب و سند یعنی جاده کتاب تا ... . من برای این که بعداً بخواهیم برای بحث مبنا بگذاریم میگویم وگرنه اینها ؟؟؟ . پس سند، مأخذ و طریق وصول.
حال به نقد درونی میرسیم. باز تعریفی که از نقد درونی میکنیم این است که ما با معیارهایی که روایی آنها از پیش (قبل از نقد کردن) برای نقد و اعتبار سنجی حدیث یعنی مقدار تطابق مضمون حدیث با داده علمی (بیرونی) آن معیار کم و زیاد باشد میتوانیم نقد کنیم. مثلاً فرض کنید داده حتمی علم فقه این است که مثلاً نماز مغرب نمیتواند از سه رکعت بیشتر یا کمتر باشد. مثل نماز عشا نیست که گاهی اوقات دو رکعت شود . مثل نماز عشا نیست که گاهی اوقات دو رکعت شود . مثل نماز عشا نیست که گاهی اوقات دو رکعت شود . مثل نماز عشا نیست که گاهی اوقات دو رکعت شود گاهی اوقات چهار رکعت اگر انسان اشتباه پنج رکعت خواند باز تدارک هم دارد. نماز مغرب فقط باید سه رکعتی باشد، شک کنید برخی از اقسام شکوک، مسافرت بروید هم دو رکعت نمیشود. پس اگر روایتی آمد گفت من دیدم زنی در مکه بود و تا مدینه که میرفت ظاهراً و جایعاً نماز مغرب را دو رکعت میخواند این چون مقدار تطابقش با آن داده علم فقه کم است یا اصلاً کاملاً مخالف است کنار میرود. این معیارها باید روایی، روایی به این معنا که حجیت فی نفسه خودشان، استواری ذاتی خودشان به طوری که با یک حدیث مقابل این نیافتد یعنی دچار تعارض با این حدیث نشود و ثانیاً توانایی اندازهگیری و اعتبارسنجی مضمون حدیث مثلاً ممکن است به کار بردن معیار عقل برای روایات فقهی روا نباشد. روایی آنها باید قبلاً ثابت شده باشد پس نقد درونی یعنی مقدار تطابق مضمون یک حدیث با معیارهایی که روایی آنها از پیش ثابت شده باشد. خب این معیارها متعدد هستند معیارهایی مثل تطابق با عقل، تطابق با سنت، تطابق با قرآن تا آخر. مثلاً فکاکت معنا، روی هر کدام از اینها بحث داریم. پس نقد درونی را هم ما تعریف میکنیم. حال آسیبهایی که ممکن است در نقد درونی اتفاق بیافتد یکی در همین بحث معیار است. ما هنوز که هنوز است تعریف ثابتی از رکاکت معنا نداریم. سنّيها یک جور تعریف میکنند، سنیهای قدیم یک جور تعریف میکنند، سنّيهای جدید یک جور تعریف میکنند، شیعهها یک جور تعریف میکنند؛ ما هنوز تعریف مورد قبول همگان از قبل در معرفتسنجی یا سنجش مضامین و محتوای احادیث، تعریف ثابت مقبول همگان (مقبول عده خاصی داریم) نداریم. وقتی یک معیار مرزهایش مشخص نباشد ما میخواهیم این را به عنوان الگو تصور کنیم، داده حدیث را روی الگو بگذاریم خود این شل است، خودش پیش بعضیها اتّساء دارد، بستگی دارد، این را روی چه بگذاریم، این مشکل ایجاد میشود. لذا یک روایتی را من میگویم رکیک است چون در آن فحش آمده است او میگوید رکیک نیست چون پیش عربها این به معنای دست درد نکند است. ما روایتی داریم که امام علی(ع) به جعدة بن هبیره میگوید: لا ابا لک. خب میدانید جعدة چه کسی است، من آن موقعها که در ثبت اسناد کار میکردم به یاد دارم که خواهرزاده امام علی(ع) است. کسی که به خواهرزادهاش لا ابل لک نمیگوید. خیلیها گفتهاند این روایت درست نیست. حال وقتی ما به نهایه ابن اثیر میرویم میبینیم که ابل اصلاً تنوین نمیگیرد، تنوین ً به حرف است، ابا، ابو، ابی. پس لا ابا لک، یک اصطلاح است؛ اصطلاح بدی هم هست ولی اصطلاح خوبی هم هست. به بچه یتیم وقتی میخواهند بگویند جِدَّ یعنی جدیّت به خرج بده یا شمّ یعنی پاچه پاهایت را بالا بزن و به کار جدّی بپرداز یک اصطلاحش لا ابا لک است. امام علی با جعده به جایی میرفته است جعده کمی عقب میماند، دنبالة این حدیث است که میگوید لا ابا لک؛ بشتاب مگر نمیبینی که من دوست دارم تو کنار من باشی؟ نهایه ابن اثیر اصلاً به این کاری ندارد و همان معنای لا ابا لک را میگوید. من به دوستانم هم میگویم و اینجا هم با اجازه شما عرض میکنم، میگویم ما در فارسی دوتا پدرسوخته داریم یک پدرسوخته مهربانانه است و یک پدر سوخته میخواهیم آن پدر بد را نگوییم این را به جایش میگذاریم. پس ببینید همانطور که در فارسی پدر سوخته داریم در عربی هم لا ابا لک داریم، حال این یک شکل است و آن یک شکل. پس مثلاً معیار رکاکت تعریف درستی ندارد لذا ممکن است یک حدیثی باشد که منطبق باشد و یک حدیثی باشد که منطبق نباشد یا مثلاً معیار دیگری ارائه دادند به نام پذیرش قلبی، ما حدیثش را داریم، من همه اینها را آماده کرده بودم که حدیث را ارائه کنم تصورم این بود که این چیزها در اینجا هست انشاءالله آقای حاجیزاده تهیه کنند خیلی بهتر ميشود ارائه داد اما الان باید به حفظ اتکا کنم اینجا که ببینم شما نمیبینید. یک حدیث داریم که هم سنّيها نقل کرده اند مسند احمد بن حنبل نقل کرده و یک یا دو کتاب دیگر اصلیشان کتابهای واسطهشان هم که زیاد است. هم شیعه نقل کرده، مضمونش این است که اگر شما حدیثی دیدید که مو به تنتان راست شد بفهمید ما نگفتیم. ما اینگونه حرفها را نمیزنیم. ولی این چه معیاری است؟ برای چه کسانی است؟ من که فرضاً خیلی هنر کردم و دویست حدیث مطالعه کردم مصداق و مخاطب این حدیث میتوانم بشوم یا نه افراد خاصی میتوانند؟ علامه مجلسی میتواند بگوید مصباح الشریعه فیه بعض ما یریب النبی و الماهر؛ در مصباح الشریعه چیزهایی است که آدم ماهر در حدیث را به شک میاندازد. از حاج آقا شهیدی گرفته از فلانی گرفته ولی من که نمیتوانم بگویم. پس ببینید این معیار هست اما برای همه احادیث حتی حدیثهایی که من نمیفهمم. یا مثلاً بحث نداشتن تناسب بین جزا و عمل، این خیلی سوال است. میگویند اگر فلانی به مشهد برود چه میشود؟ به زیارت حضرت معصومه برود چه میشود؟ خیلی ثوابهای بزرگی است. مقالههای متعددی هم راجع به این نوشته شده است. آیا بزرگی یا کوچکی را من میتوانم تشخیص دهم، همه میتوانند تشخیص دهند، آدم پایینی مثل من، آدم متوسطی مثل شما، آدم بزرگی مثل علامه مجلسی، کدام میتوانیم تشخیص دهیم؟ مجموع عرف باید تشخیص بدهد؟ عرف این زمان باید تشخیص بدهد؟ عرف مجموع زمانها باید تشخیص بدهد؟ فقط عرف زمان امام و پیامبر باید تشخیص بدهد؟ عرف خاص باید تشخیص بدهد متشرعین؟ یا عرف خاص دینداران آگاه؟ و از این قبیل، دهها حالت میتوان برای آن درست کرد. اینها هیچ کدام تعریف نشده است. نمیگویم نمیشود تعریف کرد اما فعلاً تعریفی کامل صورت نگرفته است. بعد باید بزرگی جزا را با خودمان بسنجیم؟ خب ما خیلی هنر کنیم به کسی هفتصد هشتصد میلیون عیدی بدهیم دیگر نمیتوانیم بدهیم. هفتصد هشتصد میلیون یک تکه زمین در تهران میشود که چند سال دیگر فقط برای خوابیدن ابدی هم همان قدر میشود. خدا میگوید من اکثر ما فی الجنة را به کسی بدهم به اندازه زمین و آسمان و ما فیهایش است. یعنی به کسی بگوید به خاطر اینها من شما را به بهشت میبرم، آن جزا با این؟ بعد چقدر قید دارد، عارفندهها و فلان که قید دارد و خودتان بهتر از بنده میدانید. یا معیار تاریخ، ببینید آن بحثی که من در تعریف عرض کردم باید آن روایی معیار قابل قبول و اثبات شده باشد تا ما بتوانیم آن را نقد کنیم اگر چنین چیز ثابت شدة استواری نباشد چه اتفاقی رخ میدهد؟ ما حدیث را میآوریم میگوید پیامبر مبعوث شد در سه شب از رجب گذشته؛ ثلاثة لیال خلون من رجب. میگوییم از نظر تاریخی مسلّم است که سه روز از رجب باقی مانده است پس این غلط است و باید بشود بقین من رجب. این طرف باید خیلی محکم باشد، اگر این طرف هم فقط دو حدیث داشته باشید نمیتوانید بگویید این را معیار نقد قرار دهید، میشود دو قول تاریخی. یک قول میگوید سه روز از رجب گذشته یک قول میگوید سه روز از رجب باقی مانده، اما اینقدر استواری داشته باشد که بتواند مقابل این بایستد از تعارض بین حجّتین تبدیل کند به تعارض حجت و لا حجت این باید کاملاً استوار باشد. این استواری یعنی چه؟ استواری به تعداد حدیث است؟ استواری به قدمت حدیث است؟ استواری به استواری مأخذ است؟ مجموعی از اینهاست؟ حالتهایی از اینهاست؟ اگر یک یا دو تا از اینها آن طرف هم بود چه؟ اینها هم باز تعریف نشده است. لذا این معیارها فقط در سطوح ابتدایی یقینی خودش میتوانند معیار باشند وقتی که بالاتر میآیند گزارههای دیگری نگذاریم روی آن چیده میشود، از فرآوردههایش هم بخواهیم برای نقد استفاده کنند نتیجه در میآید که من یک حدیث را مطابق با تاریخ میدانم قبول میکنم و یک حدیث را شما مطابق با تاریخ نمیدانید و قبول نمیکنید. این معیارها کاملاً منقّح نشده است. خب پس یکی از آسیبهای اصلی در نقد درونی منقّح نبودن معیارهاست.
آسیب دوم تطبیق شتابزده حدیث در این معیار است حال ما قبول کردیم که یک سری معیارهای ثابت شده داریم یا به آن جوهره و پایة اصلی معیار داریم تطبیق میکنیم آن چیز که مقبول همگان است مثلاً در عقل بدیهیات، در تاریخ مسلّمات فریقین و از این قبیل. اگر ما این را داریم تطبیق میکنیم در همین تطبیق گاهی اوقات شتابزده عمل میکنیم. من سه تا از عرصههای یعنی بهتر میتوانیم بگوییم سه تا از جلوههای این تطبیق شتابزده را عرض میکنم یعنی همه این سه مثالی که عرض میکنم در همین دسته تطبیق شتابزده جا میگیرد ولی سه جلوه مختلف است. یکی اینکه قبل از اینکه ما متن صحیح و کاملی از حدیث به دست آوریم به صرف مخالفت با یک معیار یا یک متن آن را کنار بگذاریم. این اتفاق افتاده است؟ بله، مصفر از ملا ادّمینی یک کتاب بزرگی به نام مقائیس و نقد متون سنت دارد، مقیاسها و ملاکها و معیارهایی برای نقد سنت، کتاب خوبی است اما این اشتباه در آن است. ایشان میگوید که حدیث اکل السمک یزیب الحسد درست نیست چون ما رفتیم به آدمهای حدیث ماهی خوراندیم خوب نشدند، خودشان میگویند خوب نشدیم. حال تحقیقات پزشکی و روانپزشکی هم کردهاند. تحقیقاتش را هم میشود طوری تصوّر کرد مثلاً اگر تشخیص دادند که ممکن است آدم حسود یک چیزی در بدنش کم یا زیاد باشد و نامتعادل باشد و ماهی آن عنصر را دارد و جبران میکند که اگر بخوری، این یک آزمایش است. حال کاری ندارم که این آزمایشات درست است یا نه، من همین روزها یک چیزی برای دانشگاه امام صادق مینوشتم به نام طریقه گفتگوی علم با حدیث یعنی دانشگاه نوین با حدیث ؟؟؟ یک مثال بود. اصلاً فرض میکنیم آزمایششان درست و قطعی و تشخیصشان درست بود خب عزیز ملا شما کمی به خودت زحمت میدادید دو نسخه، دو کتاب، دو منبع دیگر میدیدید. این چیزی که آقای ملا گفته حتی در کتابهای استادهای دانشکده خودمان هم آمده است. ؟؟؟ من حدیث که معدن اینها است همین حدیث را خیلی صاف نقل کردهاند حال من خواهم گفت که یکی از آسیبهای نقد همین اتکای به دیگران است. وقتی ما بگوییم در کافی – حال همه آدرسها اینجا هست فکر میکنم جلد 6 باشد اگر خواستید بعداً متن را در اختیارتان قرار میدهم. میگوید اکل السمک الطری یزیب الجسد، این نقطه، حسد. الان هم تمام پزشکان متفقاند اگر شما چاق هستید یا گوشت گران است، ماهی بخورید. ماهی خوردن فربه نمیسازد چون چربیاش کم است. اگر کسی بیشتر ماهی بخورد مثلاً فرض کنید به جای آب گوشت گوسفند آب گوشت ماهی بخورد همه نگویید بد است، ایتالیاییها میخورند. مثلاً فرض کنید ماهی را سرخ نکنید و روغن به آن اضافه نکنید تمام مواد لازم یک پروتئین حیوانی را حتی بیشتر هم دارد و چربی هم خیلی کم دارد. اکل السمک الطری یزیب الجسد، اکل الحیطان یزیب الجسد، چند نمونه از این حدیثها داریم. ادمام السعک لسمک، اصلاً میگوید باد دارید، در همین دانشنامه احادیث پزشکی هم آمده است. خب این تعجیل شتابزده بوده است یعنی میخواسته یک نمونه برای نقد پیدا کند فوری این را دیده، از نظر پزشکی هم رفته کار کرده، حال کاری ندارم که چقدر سرمایهگذاری وقتی، آزمایشگاهی و علمی روی آن کردهاند آنها یک بحث دیگرند اما بررسی تصحیف و تحریفها، همین حدیثی که من اولش را ندیدم و نشنیدم که حاج آقا چه فرمودند، همین آزار را خیلیها به صفر تطبیق دادند، اصلاً آزار یک ماه رومی است، حافظ هم میگوید: باد آزاری بیامد، ابر نیسانی برآورد. آزار از 20 یا 21 اسفند تا 20 فروردین است. 20 فروردین هم تا 20 اردیبهشت (حال یک یا دو روز این طرف یا آن طرف) نیسان است که باران هم زیاد میآید و در مفاتیح هم یک دعایی هست، اینها جزء ماههای رومی است و هنوز هم در سوریه، کشورهای الفلال الخسیب، اردن و فلسطین و لبنان هم بروید هنوز این ماهها استفاده میشود. آزار اصلاً ربطی به سفر ندارد خیلیها تطبق دادهاند و همین نحوست ماه صفر را استفاده کردهاند. پس ببینید ما ابتدا تصحیف و تحریف و معنای حدیث را بفهمیم و بعد، همین جلوه دوم قبل از فهم کامل به نقد پرداختن. حافظهام، اینجا کتاب وضع و نقد حدیث دارید؟ من مجبورم متنش را بیاورم چون اصلاض حافظهام خوب نیست و باید حتماً جایی یادداشت کنم. یک حدیثی است زنی شوهرش را سحر میکند لابد سحر میکند که زن دیگری نگیرد یا علاقهاش به این زن بیشتر شود. این را من آنجا آوردهام. این زن بعداً میفهمد کار اشتباهی کرده است میآید این طور توبه میکند سرش را حلق میکند، لباس پشمینه میپوشد و به عبادت میایستد، خیلی کار سختی است. پیش حضرت رسول میآید و حضرت میفرماید که توبه این زن قبول نمیشود. اینجا را من میخواهم بیاورم این عبارت را حضرت نمیگویند بلکه این معنا از حدیث فهمیده میشود ولی خواهم گفت حضرت دقیقتر فرمودند. عدهای این را نقل کردند و بعد رد کردند گفتهاند خب زن بیچاره چه اشکالی دارد؟ این همه بندة خدا، این هم اشتباه کرده سحر کرده حال هم توبه میکند، دیگر عملی از این سختتر برای بازگشت؟ مخصوصاً بعضی از این فمنیستها، این حدیث با اینکه در منابع نسبتاً معتبر است، این را گفتهاند کلاً باید کنار بگذارید. من حالا متن حدیث را میآورم و فهم خودم را ارائه میدهم و شما ببینید آیا این فهم میتواند این حدیث را نجات دهد یا نه.
- احادیث باید ما را نجات دهند حدیث که نباید محتاج ما باشند.
شما بین وجود لفظی حدیث که از دهان مبارک امام صادر میشود و آن چیزی که حکایت این است یک مقداری حکمهایش را به هم سرایت دادیم حتماً آنها ما را نجات میدهد اما این حکایتها ما باید نجاتشان بدهیم یعنی به عهده ما گذاشتهاند کلاً دین اسلام همین است یعنی به عهده علما گذاشته شده حال من خودم را جزء علما نمیدانم ولی علما باید صورت کتبی و حکایی را حفظ کنند و اساساً این بحث هم برای همین است که ما این حکایتها را از دست ندهیم، فوری نگوییم که این حکایت ضعیف است. من حدیث را میخوانم: «قال رسول الله(ص) لامراة سألته أنّ لی زوج و به علیّ ؟؟؟ و انّی ؟؟؟ شیء لعطفه علی؛ من کاری کردم که نسبت به من مهربان شود و از خشونتش دست بردارد. فقال له رسولالله افّ لک کدرت البحار و کدرت الطی و لعنتک الملائکة الاخیار و ملائکة السموات و الارض قال حصامت المراة نهارها؛ زن روزها روزه میگرفت. و قامت لیلها؛ و شبها به شب زندهداری میپرداخت. و حلقت رأسها و لبست الموسوح؛ یعنی لباسهای پشمی میپوشید. فبلغ ذلک النبی فقال، دوست دارم اینجا را دقت کنید ببینید حضرت نفرمود توبه زن قبول نمیشود بلکه فرمود انّ ذلک لایقبل منها؛ این کارها قبول نیست.» توبه زن در مورد سحر چه است؟ ما روایت دیگری داریم کسی هست که اسمش را من اینجا آوردهام این را آن موقع در ثبت اسناد نبودم و اسمش را هم به یاد ندارم عیسی بن شفقی بر امام صادق(ع) عرض میکند میگوید من ساحر بود حال میخواهم توبه کنم راه توبه من چیست؟ حضرت میفرماید: حُلّ و لا؟؟؟. یعنی چه؟ سحر را بگشا و ابطال کن و دیگر ؟؟؟. زن باید این کار را میکرد. اگر خوب دقت کنید زن با این کارها دارد یک گناه دیگر مرتکب میشود، دارد حق مرد را از بین میبرد. حضرت هم نفرمود إنّ توبة المرء لایقبل بلکه فرمود إنّ ذلک لایقبل منها. حال ببینید در برخی مجلات چقدر این را نقد کردهاند.
باز یکی از جلوههای دیگری که در مورد تعجیل و شتابزدگی در تطبیق به معیار هست، در حدیثی است که فکر میکنم من از حاج آقا مهدی حسینیان استفاده کردم ما یک حدیثی در باب التعظیم لصاحب الدنیا داریم، این را از این جهت میگویم که خودم را به یک استاد دیگر مستند کنم چون مقابل ما یک مرجع تقلید است الان اسم نمیبرم، استاد خود بنده هم بودند فکر میکنم استاد آقای قاضیزاده هم بودهاند، استاد خیلی از بزرگان هم بودهاند، و مورداً این حدیث را رد کردهاند. ببینید در کتاب ثواب الاعمال و عقاب الاعمال حدیثی آمده اینجا متأسفانه ننوشتهاند که از پیامبر است یا از شخص دیگری ولی شیخ صدوق نقل کرده: «من عظّم صاحب الدنیا و احبّه لطمع الدنیا سخط الله علیه و کان فی درجته مع قارون فی الباب الاسفل؛ هر کس صاحب دنیایی را تعظیم کند و بزرگ بداند و به خاطر طمع در دنیای او، او را دوست بدارد خدا بر او خشم میگیرد و در درجهای با قارون به جهنم وارد میشود که در باب اسفل یعنی زیرترین قسمت است. گفتند این حدیث قابل قبول نیست از همان جهت بزرگی جزاء و کوچکی عمل، حال یک بار جزاء خوب است و یک باز جزاء بد. اینجا فکر کنم در کفایة الطالب باشد رد کردند گفتند این حدیث من عظّم صاحب الدنیا با این نتیجه، خب کسی یک آدم بازاری را احترام میکند مثلاً بعضی از ما طلبهها مبتلا هستیم یک آدم مرید است که پشتیبانی مالی ما را میکند، خرج ما را میدهد، خرج کتابهای ما را میدهد، خیلی از کارهای ما را میکند احترام میگذاریم، سوپری سر کوچه را احترام میگذاریم یا خیلی کسانی که دنیا در دستشان است را احترام میگذاریم، خیلی از مردم مبتلا هستند. ایشان میگوید اگر این طور باشد باید دنیا پر از همنشین قارون باشد با اینکه قارون یک شخصیت واقعاً نمونه است یعنی از جهت خودش شخصیت کمی نیست به قول آقای مطهری بزرگ است ولی بزرگوار نیست هر کسی نمیتواند با او به درجات پایین پایین برود. ایشان که در این کتاب این را رد کردند فهمشان از این حدیث این بوده یعنی تعظیم پول، تعظیم کسی که پول در دستش است. حال شما احادیث کنار این را در همان باب یک گوشه بگذارید. اصلاً به بحث پول و ... در کتاب کنار همین این حدیث از پیامبر است میگوید: «من خفّ لسلطان جائر کان قرینه فی النار من دلّ سلطان علی الجور قرر مع هامان تا آخر و من عظّم صاحب الدنیا و احبّه لطمع دنیا سخط الله علیه فکان فی درجه مع قارون فی الباب الاسفل، یعنی ذیل آن دقیقاً همین است. مشخص میشود سلطان و بحث حکومت و بحث قدرت است یعنی علمای درباری یا آدمهای کارگزاری که میروند سرسپردة حکومتهای جور میشوند. من مدح سلطان جائر، من خفّ لسلطان جائر. لذا شما در مکاسب المحرمه، شیخ انصاری این روایت را قبول کرده و همین طوری هم فهمیده است. اصلاً ایشان هم در حاشیه مکاسب این روایت را رد کرده بود وقتی یک یا دو روایت کنار آن ببینیم همان بحثی است که در همان روش فهم حدیث بحث کردیم و به آن خانواده حدیث میگوییم. ما قبل از اینکه خانواده حدیث را ببینیم نباید بگوییم فهمیدیم نه حق نقد آن را داریم، نه حق رد داریم نه حق نجات یافتن به دست آنها. پس ما خانواده حدیث و احادیث مقیده. در مورد شفاعت این اتفاق افتاده، شما کتابها و مقالات متعددی را حتماً مطالعه فرمودید، ردّ شفاعت، در صورتی که وقتی احادیث شفاعت را کنار هم بگذارید خروجیهای از شفاعت شوندگان به حدی است که آدم کم کم میترسد شفاعت به خیلی حداقلی برسد. من یک بار تعدادی آیات و روایت جمع کرده بودم خیلی ترسناک است خیلیها از شفاعت بیرون میروند، اینها مقیدها هستند.
آخرین چیزی که میخواهم عرض کنم چون احساس میکنم دارید خسته میشوید چون معمولاً میگویند شنونده زودتر از گوینده خسته میشود بحث دخالت خواستهها و تمایلات در نقد است. ما واقعاً یک جریان نقد فقهی در حدیث داریم یعنی شیعهها به راحتی برخی احادیث اهل سنّت را کنار گذاشتهاند، سنّیها هم به وفور شده به صرف اینکه شخص رافضی است کنار گذاشتهاند. حال من امشب در اینجا چون دیر شد و وقت نشد اصلاً بحث آسیبهای نقد بیرونی را مطرح نکردم، آن خودش بحث مفصلی است و من فقط نقد درونی را مطرح کردم. در آنجا بحثی است که آیا یک راوی کذاب و دروغگو و حتی وضّاع لزوماً حرفش ساختگی میشود یا نه؟ این یک بحثی است چه برسد به کسی که به قول سنّیها رافضی باشد آیا لزوماً همه اقوالش نادرست است یا نه؟ به آن کاری نداریم آن بحثش در آسیبهای نقد سندی است. ما کلاً آنها را نشانه میبینیم معیار نمیدانیم. ولی به صرف اینکه طرف یتشیّع یا رافضیّون باشد رد میکنند و خیلی کثیر است. ما هم از این طرف گاهی اوقات تا میبینیم اهل سنّت است رد میکنیم. فقط در مسئله احتجاجات و مسائل مثلاً فرض کنید اگر یک ناصبی یک حدیث فضیلت امام نقل کرده باشد میگوییم بحث پیوند نقد بیرونی و نقد درونی است آنها را ممکن است قبول کنیم. پس یک مسئله بزرگ و مشکلی ما داریم به نام نقد فرقهای یعنی به مضمون حدیث نگاه نمیکنند چون آن فرقه نقل کرده پس قابل قبول نیست. یک خواسته و تمایل دیگر جلوه دوم این بحث خواستهها، بحث قبیله، شهر و وابستگیهای قومی است. این هم اتفاق افتاده است. ببینید علامه مجلسی من یادم نمیآید و شاید الان اشتباه کنم که نسبت به احادیث کُرد و خوزی و اینها واکنش نشان داده باشد ولی نسبت به احادیث اصفهان واکنش نشان داده است. خب هیچ اشکالی ندارد شاید آنها را ایشان از نظر واقعی، میگویم من نسبت نمیدهم باید دوباره ببینم شاید در جای دیگر هم واکنش نشان داده باشد ولی طبیعت و سرشت انسان است. من هر چه حدیث راجع به قم بخوانم اینجا حالا نوشتهاند خمینی ولی من قم به دنیا آمدم، هر چه حدیث راجع به قم بخوانم خوشم میآید اصلاً فکر نقدشان نمیافتم ولی اگر حدیثی در نکوهش قم باشد مختص همان زمان است، اصلاً یک طایفه در آن زمان به نام قمی بوده باید آن را پیدا کنید. ممکن است ولی ما باید این احتمال را هم بدهیم، من نمیگویم حتماً درست است ولی میگویم یک مقداری دخالت میکنیم. یا قبیلهها مثلاً اگر امام یک قبیلهای را مذمّت کرده باشد مثلاً همین بحث بنیامیه، آیا اگر ما بحث قبیله را پیش کشیدیم نمیتوانیم بگوییم لعن بنیامیه ناظر بر بنیامیه در امتداد زمانی ائمه است؟ خب چه اشکالی دارد؟ پس نمیتوانیم این را به عنوان یک شبهه مطرح کنیم که چون بنیامیه کلاً گفته قاطبة لعن الله پس باید اشکال داشته باشد، نه، ممکن است آنجا هم ناظر باشد. یعنی ما معیاری که انتخاب میکنیم و روایی آن را اثبات میکنیم باید در همه جا یکسان به کار ببریم. مگر اینکه حالات حادثة مغیّر حالت اولیه به اینها عارض شود.
جلوه بعدی دخالت جنسیت است. من تا حالا پنج تا مرد ندیدهام در الرجال قوّامون علی النساء کمی کنکاش و کاوش کنند ولی خیلی زن دیدم که بپرسند. پنج مرد را ندیدهام که مقاله به دفاع از عقل زنان بنویسند البته اخیراً کمی زیاد شده من مثلاً اطلاعات قدیمی و برای 10 یا 15 سال پیش است.
- الان زیاد شده
بله الان زیاد شده ولی قبلاً کمتر بود. مثلاً آن زمانی که خانم علایی رحمانی آن کتاب در مورد زن در نهج البلاغه را نوشت زن بود و مردها کمتر میآمدند بعدها مردها یا کمی قبل از آن به این سمت آمدند. حال از آن طرف هم این اتفاق افتاده ببینید ما حدیثی داریم «جهاد المرأة حسن التبعل یا حسن التبعّل جهاد المرأة» این را ما زیاد شنیدیم و به کار هم میبریم و سفارش هم میکنیم. به نظر شما این حدیث چه مشکلی دارد؟ حال شما بروید مجلات را ببینید مقاله خانم گرجی را ببینید، من شماره مجله را میدهم، ایشان به این حدیث تاخته در صورتی که در سه کتاب اصلی که دو تا از آنها از کتب اربعه هستند نقل شده است. ببینید کافی نقل کرده، من لا یحضره نقل کرده، این دو تا از کتب اربعه، تحف العقول نقل کرده، تحفل العقول آنقدر متنهایش معتبر است که با وجود اینکه کتابش هیچ سندی ندارد علما آن را قبول کردهاند. در نهجالبلاغه شبیه آن را داریم، در خصال هم داریم. هیچ اشکالی هم ندارد، جهاد در خیلی از مواقع به مفهوم کوشش اضافی است، اصلاً خیلی جاها خب اینجا مظهر فقه است و شما خودتان بهتر از بنده میدانید بسیاری از روایات که جهاد را مطرح میکند اصلاً جهاد ابتدایی نیست یا جهاد به نفس است یا جهاد استحبابی است خیلی از روایات که جهاد را بالای بالا میبرند ناظر به جهاد استحبابی است که مثلاً به پیامبر میگوید من بروم میگوید برو، وقتی میگوید پدر پیری دارم میگوید پس نرو. این خدمت از این بالاتر است، اینها جهادهای استحبابی است. خیلی از جهادها که فضیلتهای زیادی دارند وگرنه اگر جهاد واجب باشد حتماً آدم باید برود خیلی از جاها روایات جهاد به نام مجاهده نفس است یعنی وظیفه ابتدایی زن این نیست که این تصور خیال کرده که ما چون هر کسی را که بگوییم جهاد بر او واجب میشود اصلاً واجب میشود که به آن حسن التبعل داشته باشیم. اصلاً این تمایل ذهنیاش نتوانسته که بگذارد بفهمد که این جهاد در اینجا یا جهاد استحبابی است یا جهاد با نفس است یعنی مجاهده و کوشش اضافی یا اگر جهاد واجب هم است من باب تشبیه است مثل اینکه بگویند شما اگر کنار همسرتان مهربانانه بنشینید مثل این است که در مسجدالحرام اعتکاف کردهاید. آن نیست اما ثواب آن را دارد. این خیال کرده که جهاد به معنا چون زن واجب است جهاد کند گفته از نظر حقوقی به زن واجب نیست. اصلاً از این مفهوم این در میآید؟ برای ما خیلی روشن است اما چون برای ما تمایل جنسی دارد، من مجلهاش را هم پیدا کردم مجله زن روز مهر 1376، بعد از او نقل هم شده، مجله علوم و حدیث شماره 5 صفحه 82. من فکر میکنم بحثم را در دو یا سه دقیقه جمع و جور کنم. آقای قاضیزاده میفرمایند که حتماً یک وقتی بدهید خیال نکنید همه چیزها را درست گفتهاید یک سوالات و انتقاداتی هم بشود تا یک بحثی دربگیرد. من عرض کردم ما دو گونه نقد داریم: نقد بیرونی و نقد درونی. اگر ما به هر یک اکتفا کنیم اشتباه کردیم یا ممکن است اشتباه پدید بیاید. در نقد بیرونی ما باید نقد سند، مأخذ و نقد طریق اصول هر سه را انجام دهیم. لزوماً از نقد رد حدیث نتیجه گرفته نمیشود همانطور که حتی اگر تضعیف حدیث نتیجه گرفته شد منجر به ساختگی بودن حدیث نمیشود. در نقد درونی آسیب مهمی که وجود دارد روایی و اثبات روایی نکردن معیارها و شفافسازی و حد و مرز تعیین کردن برای معیارهاست و بعد تطبیق شتابزده بر این معیارها که خودش سه جلوه داشت: دخالت خواستهها و تمایلات در این تطبیق ؟؟؟ که این هم سه جلوه داشت. من از تصدیق معذرت میخواهم و منتظر راهنماییها و انتقادهای جدّی ولی دوستانه و صمیمانه شما هستم.
و السلام علیکم و رحمة الله
اللهم صل علی محمد و آل محمد
- قبل از این که آقایان سوالات را شروع کنند در ادامه لا ابا لک ؟؟؟
یک تحقیقی دوستان قرار دهند راجع به دشنامهای عرب که در زبان ائمه هم به کار رفته است. تحلیل خود من این است که سکنتک امُّک به معنای بمیری است. همین بمیری را هم در فارسی دو لحن داریم منتها مؤدبهای ما میگویند نمیری ولی کسانی که خیلی دوستتر میشوند میگویند بمیری ولی بمیری بد هم داریم. حال تحلیل من این است ولی به طور کلی اگر ؟؟؟ بخواهیم بکنیم، عرف عرب با عرف فارس و عرف هزار و چهارصد سال قبل با حالا در مسئله تندی زبان و خشونت ذاتی متفاوتاند. ما اگر الان به یک طلبه بگوییم برو اصلاً دیگر با ما حرف نمیزند اما اگر به یک راننده بگوییم برو میگوید چه میگویی؟ اشخاص، فرهنگ، زمانها، تاریخ، قبیلهها و ... خیلی با هم متفاوتاند به نظرم در آن زمان اینها به حالت فحش در نیامده بود. ولی قرار است یکی از دوستان تحقیق مفصلی انجام دهد چون مسئله بسیار مهمی است. ولی مثلاً فرض کنید باز یکی از آنها را من در روش فهم آوردهام مثل هائک بن هائک، خیلیها ترجمه کردهاند که امام علی(ع) بالای منبر به اشعص گفت هائک بن هائک و منافق بن کافر، هائک را دروغباف از هیاکت معنا کردهاند در صورتی که هائک معنای متکبر هم میدهد. یک اشتباههای لفظی، اشتراکهای لفظی، اشتباکهای معنایی یعنی یک معنا به معنای دیگر رفته، همه اینها را پدید آورده، یک گوشه از اینها را من در آسیبشناسی حدیث آوردم انشاءالله بعداً ارائه خواهم داد.
- ؟؟؟
این در واقع افشاگری است چون اشعص تا آخرین ماههای حکومت امام علی(ع) مشخص نشد که سر و سرّی با معاویه دارد بعداً در تاریخ مشخص شد و ابن ابی الحدید فکر میکنم اولین بار فهمید به شرح ابن ابی الحدید مراجعه فرمایید. بسیاری از مشکلات حکومت امام علی(ع) زیر سر اشعص است بدون اینکه معلوم شود حتی ابوموسی اشعری هم منافق است بر خلاف اینکه تصور میشود سادهلوح است، این در دانشنامة امام علی(ع) اثبات شده است یک موقع یک مقالهای برای دانشنامة امام هادی(ع) نوشتیم به نام نفاق و منافقان از دیدگاه امام موحدان، ما آنجا با استناد به منابع تاریخی ابوموسی اشعری را منافق دانسته بودیم نه سادهلوح. یکی از استادان دانشگاه تربیت مدرس تهران بود نقل کرده بود گفته بود این مشهور است ساده لوح بوده سند ارائه بدهید ما هم سند بردیم خودش تعجب کرد، یعنی در دل تاریخ هم اینها معلوم نشدهاند این جنبه افشاگری است، منافق صفات ...
- ؟؟؟
این یک تکه را من آن جا نبودم.
- ؟؟؟
آن فحش خیلی بدی است و تقریباً یعنی حرام زاده، آن مشهور بوده برای اینکه بعداً هم شما وقتی در کوفه قیام آن پیرمرد نابینا چه کسی است؟
- عفیف؟
عفیف عزلی. عفیف عزلی بلند میشود و میگوید دروغگو خودت هستی آنجا خطاب میکند یابن مرجانه، کسی را در عرب به مادرش نسبت دهند این را میگوید. این مشهور است او که پدرش معاویه بود. دعی یعنی خوانده شده، چیز مشهوری است دیگر، معاویه با ابن زیاد معامله کرد، در تاریخ هست.
- فحش نبوده؟
فحش هم بوده اما فحشی که در جامعه پیچیده یعنی همه میدانند اینطور است همه میدانند این کار زشت را این کرد. یعنی کاملاً برای تحقیر او استفاده میکرد.
- یعنی ما اجازه داریم این فحش را به کار ببریم؟
در مقام دشمنی بله، در مقامی که در جنگ هستند، در مقامی که درگیری هست بله مشکلی ندارد.
- با رکاکتش چه کار میکنید؟
عرض کردم فرهنگ آن زمان با الان خیلی فرق میکند. یعنی الان رکاکت یک چیزهای دیگری است مثلاً به یک شخص میگوییم مزدور آمریکایی، مثلاً الان به ؟؟؟ چه میگویند. یا مثلاً میگوییم سرسپرده، ببینید در فرهنگ گذشته شاید این بدتر از دعی باشد یعنی اگر به یک نفر در قبیله میگفتند تو با قبیله دشمن ارتباط داری خیلی زشتتر بود تا این را به او بگویند. اینها فرق میکند. ما الان رسماً میگوییم مزدوران یا تو ای مزدور.
- بعضی از روایتهاست که اگر خلفا راجع به مدحشان است که واقعیت هم داشته بگوید امامها را مدح کرده است. این حقیقت دارد از امام صادق(ع)؟
من یادم نیست باید ببینم.
- اساساً نقد فرهنگی بحث است این که اصلاً این معیارهای علمی که ما الان به کار میبریم بعضاً ؟؟؟ و مطمئن نیست یک مبانی پذیرفته شده است یا فرهنگی که امروز ما داریم و بعضاً مسلّم هم انگاشته میشود مثل اینکه الان در ذهن همه خانمها تعدد زوجات یک چیز کاملاً منفی است. ما نیاییم از آن طرف بگوییم فرهنگ آن زمان بوده بگوییم خود این فرهنگها هم فرهنگ درستی بوده با صرف تفاوت فرهنگ مسئله را تقریباً فقط رفع اشکال نکنیم بیاییم برای آن فرهنگ اثبات درستی کنیم. نمیشود نتیجه گرفت بالاخره وقتی فرهنگی را ائمه در مقابلش ساکت بودند و آن را پذیرفتند، خودش دلیل اثبات پیدا میکند.
خب این قسمت دیگر به فقه میکشد یعنی شما در واقع به قول شهید صدر باید ببینید از تقریر امام نسبت به فعل فقط اثبات خارجی فعل را میکنیم یا تقریر معیار آن فعل را هم امام انجام میدهد. اگر شما توانستید استنباط کنید یعنی سه تا کار باید انجام دهید یکی اثبات کنید که امام این فعل را تقریر کرده، دوم اینکه ملاک این است، سوم اینکه به طور کبروی اثبات کنیم که امام هر گاه یک فعلی را اثبات میکند یا حداقل چند فعل مشابه را که اثبات میکند ملاکش را هم اثبات کرده باشد. اگر شما توانستید ملاک را به دست آورید آن وقت در فرهنگهای مخلتف میتوانید آن را تطبیق دهید ولی اگر ملاک را به دست نیاورده باشید صرف مشابهت میشود و مشکل است مثل همان چیزی که در شطرنج اتفاق افتاده است. ما مثلاً فرق امام خمینی و بقیه در مورد شطرنج در آن زمان این بود که امام از روایات نهی شطرنج نهی معیار را میفهمد نه نهی فعل خارجی را، در جنبه اثباتیاش هم همین است مثلاً فرض کنید با دست غذا خوردن، آیا ما اگر روایات با دست غذا خوردن داریم صرف فعل خارجی در این فرهنگ را دارد انجام میدهد یا معیاری پشت سر این را دارد اثبات میکند. سه تا قضیه را ما باید اثبات کنیم یکی اینکه این فعل را امام اثبات کرده و احتیاج به گزارش تاریخی و حدیثی دارد. دوم اینکه این فعل یک ملاکی دارد که شما توانستهاید کشفش کنید. سوم به نحو کبروی اگر امام این فعل یا فعلهای مشابه متعدد را اثبات کرد ملاک اثبات میشود، آن وقت ما میتوانیم این ملاک را به فرهنگ جدید بیاوریم.
- به نظر حضرت عالی اگر فعلی ثابت شد که امام ؟؟؟ آیا اثبات ملاک میخواند یا نه؟ چون امام آمدند برترین روش زندگی را در ؟؟؟ به ما یاد بدهند. نکته دوم که ابتدای عرایضم بود این بود که آیا ما میتوانیم با همین معیار آنچه که امروز اساساً به گونه مورد نقد قرار دهیم که بگوییم این ارزش و در جوهره خودش قابلیت نقد متون حدیث را ؟؟؟
آن فرمایشی که آقای قاضیزاده من در آخرش رسیدم فکر میکنم ناظر به همین موضوع بود. اساساً ما حدیث را بیرون از گفتمان خودش بیاوریم و بخواهیم از آن استنباط کنیم اشتباه میشود. این که ایشان فرمودند یک گفتمان جزئی موردی بود یعنی در فضای مسجد این حدیث شکل گرفته حضرت میخواهد از میان این چند نفری که زرنگی کردند به مسجد بیایند با یک سوال آن مقصود اولیه خودش را مشخص کند مصلحتی از ابوذر میپرسد ما الان در چه روزی هستیم و ابوذر گفت دو روز دیگر از آزار خارج میشویم. مسلمانان میفهمند پس بشرنی بخروج الازار به ابوذر تطبیق میکند یعنی خارج از این گفتمان در آوریم حدیث اشتباه فهمیده میشود. حال ما گفتمانهای بزرگتر هم داریم مثلاً اگر نهی امام جعفر صادق(ع) نسبت به قیاس بود اگر گفتمان قیاس در آن زمان قیاس کلامی بوده نه قیاس فقهی، فرض میکنیم. دیگر نمیتواند ناظر به نهی از قیاس فقهی هم باشد. ما باید گفتمانهای حدیث را تشخیص بدهیم. آن وقت گفتمان را که تشخیص دادیم میتوانیم استخراج معیار کنیم. برای ساختن گفتمان یا شناسایی گفتمان ما هیچ گاه با یک حدیث نمیتوانیم این کار را انجام دهیم یا با یک فعل امام نمیتوانیم انجام دهیم یعنی به نظر بنده حتی یک فعل امام دلالت بر جواز ندارد. شما نمونه این را در تقیه میبینید منتهی ما به بقیه سرایت نمیدهید اگر بکشیم بقیه نتیجهاش همین میشود. فعل تقیه امام دال بر جواز نیست. حال فعل امام ممکن است فقط برای اثبات این باشد که اینجا توهم حرمت بوده، کراهت بوده، امام فرموده است. پس ما حدیثیها به آن اسباب ورود حدیث میگوییم. جدیدیها به آن گفتمان حدیث میگویند، یک عدة دیگری به آن فضای صدور حدیث میگویند. این باید تشخیص داده شود و این هیچ گاه با یک حدیث حل شدنی نیست.
- یک فرمایش دیگر هم فرمودید البته با کبری و کولیتش قابل تصدیق و روشن بود، دخالت خواستهها و تمایلات در این تطبیقهای معیارهایی که فرمودید، یک بحثی را در مورد این که راوی سنّی و راوی شیعی دو طرفه آنها ؟؟؟ عدالت رفتاری و علمیشان کمی بعید بود. اما خاطرم هست ؟؟؟ آمالی در یکی از رسالههای مخلوطش در بحث ؟؟؟
بله، ؟؟؟
- بله هر دو است. دو سه تا میآورد و بعد میگوید ریشه بسیاری از اشتباهات و اشکالات فکری که ... آن فضای فکریمان را در فهم دینی در استمال احادیث سپردیم و آن کذبههایی که اینها در ... حتی یک روایت داریم فضایل امیرالمؤمنین را از زبان اعداء ما نقل نکنید، از اینها نجویید اگر چه صادق باشند ولی ریشه بسیاری از مشکلات میشود. تصور میشود که رفتار آنها البته ما یک بغضی داریم ولی فکر نمیکنیم اگر احتمال صدقی، شرایط صدقی در کلمات آنها بوده باشد اعراض کنیم. خصوصاً آنجایی که در چارچوب مطالب کلی لذا ارزش نبویات در فقه ما با دلایل دیگر تضعیف شده و شاید تطبیق کلیاش به اینکه این مسئله، مسئله فرقهای و مذهبی باشد کمی در ذهن ما اینطور آمد.
متأسفانه در برخی از برههها میبینیم که اینطور نیست یعنی جریان قالب همین است که شما میفرمایید مثلاً شیخ صدوق پیش مشایخ اهل سنت میرود یا مثلاً فرض کنید بسیاری از کتابهایی که شهید اول خوانده، کتابهای اهل سنت است که اصلاً اجازه دارد حتی شهید ثانی هم همینطور است. علامه اصلاً کامل آن دستگاه درایه آنها را در چیز تطبیق داده است. جریان قالب همین است که شما میگویید اما ما افرادی را داریم که به صرف اینکه طرف هست من نمیخواهم متعرض افراد اینها شوم، ما این قسمت را میخوانیم. شما میخواستید یک فرمایش کنید. یادتان نیست؟
- متشکرم
- در خود روایات ؟؟؟
صریحتر هم داریم.
- آن عام بود
- اصولی ؟؟؟
نه خاص هم داریم. امام صادق(ع) به یک راوی که من اسمش را دارم در مجله علوم و حدیث شماره 6 مقاله عرض حدیث در آنجا اولش آوردم میگوید که تو برو پیش علمای سنّی مدینه فتوایشان را بپرس البته بعد بیا به من عرضه کن. یعنی نقد کامل یعنی کامل بشنو و کامل بگیر بعد بیا. یا آخر جلد دوم بحارالانوار محمد بن مسلم پیش امام صادق(ع) میآید عرض میکند: من میبینم که خیلی از احادیث ما، معانیای که ما میگوییم در دست اینهاست حضرت میفرماید: چه خیال کردی حضرت رسول انال و انال و انال، ایشان هم یک معصوم کامل است و اولین معصومی است که به مردم رساند و رساند و رساند این طور نیست که فقط دست ... منتها برای نقدشان پیش ما بیایید. یعنی معیار را از این طرف باید بگیریم، این فرمایش صحیح است نباید با آنها حرف خودمان را نقد کنیم باید با حرفهای خودمان آنها را نقد کنیم این چیزی است که ائمه فرمودند و بنده هم در مقاله عرض حدیث نمونههایی از آن را نشان دادهام. یک مقاله دیگری هم اگر در این زمینه بخواهید هست استفاده علامه مجلسی از احادیث اهل سنت، خود علامه مجلسی را ببینید از احادیث اهل سنت چه مقدار استفاده کرده، فرمایش شما را تأیید میکند یعنی جریان، جریان اثباتی است و زیاد هم هست.
- ؟؟؟ لذا به قول یکی از بزرگان که میفرماید علامه شهرانی روایتی را ؟؟؟ احتمال به ایشان دادند و ایشان دوازده تا نوشت.
بله، فرمایش شما صحیح است. بنده هم روی همین حساب اول روش فهم حدیث را نوشتم بعد که به کار آمدم دیدم که برخی موانع وجود دارد که اصلاً به سراغ حدیث بیاید. یعنی دید بدی که نسبت به این حدیث دارند اصلاً مانع میشود که بیایند. الان ما در برخی از مجامع یک تیپ این شکلی داریم که اصلاً حدیث را کلاً کنار میگذارند. اما راجع به آن احادیث ؟؟؟ من یادم نمیآید احادیثاً ؟؟؟ باشد، یادم میآید حدیثاًها ؟؟؟ باشند. آن وقت اگر آن باشد ممکن است معنای آن روایت باشد یعنی امرنا
- ؟؟؟
امرنا هم داریم ولی کم است مثلاً یکی دو تا امرَنا داریم هفده هجده تا حدیثنا داریم در بحث ؟؟؟. اگر احادیثنا باشد صحیح است یعنی گزارشهای روایی سختاند اما اگر حدیث ما هم امر ما باشد یعنی مقول این گزارش سخت است یعنی امر ولایت ما، فهم علم ما، فهم قیدانی ما، فهم فضیلت و کرامتدانی ما به جهت بالا بودن سخت است. حالا آن یک بحث دارد، علامه طباطبایی در رسالة الولایة شان راجع به این یک بحثی دارند بعد از اینکه بحث وجود اعتباری را مطرح میکنند متعرض همین دسته احادیث میشوند نقل هم دارند ولی مجموعاً درست است منتها من عرض کردم ما در نقد درونی آمدیم این آسیبها را گفتیم و گرنه نقد بیرونی هم این آسیبها را دارد. اکثر آسیبهای نقد درونی از ناجوری فهم یا دخالت خواستهها در فرهنگ است اما در نقد بیرونی نه، مشکلات دیگری هم هست.
- شما نقد درونی را توضیح فرمودید یک جا گفتید نقد فرقهای ؟؟؟ نقد بیرونی را نمیفهمد اما درونیای که بشود به آن گفت نقد فرقهای چه شکلی است؟
مثلاً فرض کنید در مورد فضایل امام علی(ع) در موضوعات ابن جوزی مراجعه کنید، اندک فضیلتی کمی بالاتر از آن استاندارد در نظر گرفته شده خود اهل سنت بالا برود میگوید اینها مشکلدار است. یعنی یک ذره به قول خودشان دیگر به رفض و تشیّع نزدیک میشود. مثلاً یک جا اگر ما بگوییم امام علی(ع) خطا نمیکند یا امام علی(ع) اشتباه نکرده، آنها این را ... حتی در ابن ابی الحدید داریم یعنی آن چیزهایی که با معیارهای خودشان نمیسازد را برای رد این احادیث فضیلت معیار گرفتهاند.
من خیلی مصدع شدم اگر اجازه میدهید من منزل بروم. والسلام علیکم و رحمة الله
اللهم صل علی محمد و آل محمد