أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله ربّ العالمین بارئ الخلائق أجمعین باعث الأنبیاء و المرسلین و الصلاة و السلام علی سیّدنا و نبیّنا أبی القاسم المصطفی محمّد [اللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد] و علی أهل بیته الطیّبین الطاهرین المعصومین و أصحابه المنتجبین.
«رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي * وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي* وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي * يَفْقَهُوا قَوْلِي»
احادیث ساختگی
عنوان این بحث دربارة احادیث ساختگی از منظر شهید مطهری است. این مباحث در دو بخش تنظیم شده است: بخش اول که بحثهای کلی و مقدماتی است، دربارة خود حدیث جعلی، حدیث ساختگی و مباحثی از این قبیل است و در بخش دوم، بحث را از نگاه شهید مطهری و در خصوص مواردی که ایشان احادیثی را به عنوان حدیث جعلی معرفی و دربارة آنها اظهارنظر کردهاند، بحث خواهم کرد.
مباحث کلی حدیث ساختگی
تعریف و مقدار حدیث جعلی
در قسمت نخست بحث کلی است. به حدیث جعلی یا حدیث ساختگی گاهی موضوع میگویند و گاهی مجعول میگویند. در فارسی ما نیز به روایات و احادیثی که کذبشان احراز بشود، احادیث ساختگی میگوییم؛ یعنی اگر سخنی به یکی از پیشوانان دینی نسبت داده شده و کذبش برای ما احراز بشود، به آن حدیث موضوع یا حدیث مجعول میگویند. ازاینرو، میان حدیث جعلی و حدیث ضعیف، تفاوت است؛ هر حدیث ضعیفی جعلی نیست، ولی هر حدیث جعلی، ضعیف هست. حدیث ضعیف حدیثی است که صدقش برای ما احراز نشود و ما نتوانستیم احراز بکنیم که راست است؛ مثلاً سندش مرسل است یا در سند, راوی ناشناختهای وجود دارد. حتی در سند راویای وجود دارد که به کذب متهم است. باز هم ما به صرف این نمیگوییم این حدیث جعلی است؛ زیرا آدم دروغگو ممکن است الآن راست گفته باشد.
زمانی که ما صدق حدیثی را احراز نکنیم، این حدیث، حدیث ضعیف است، ولی حدیث جعلی حدیثی است که کذبش را احراز کردهایم و با دلیل و برهان به این نتیجه رسیدیم که این حدیث ساختگی است و نسبتش نادرست است.
اینگونه روایات و احادیث در لابهلای احادیث اسلامی و میراث اسلامی وجود دارد. در اصلِ وجودش در میان روایات هیچ شک و تردیدی نیست. نه اخباریها و اهل حدیث، نه دیگران، هیچکسی تردید ندارد که حدیث در تاریخ اسلامی ساختگی بوده. شاهد آن هم روایاتی است که خود پیامبر فرمودند: دروغگوها بر من زیاد شدهاند و راهش این است که احادیثی را که به من نسبت داده میشود، با کتاب خدا و سنت من بسنجید. اینها نشان میدهد که حدیث جعلی بوده است.
یا از امامان معصوم فراوان نقل شده که هر کدام از ما یک دروغگویی داریم که بر ما دروغ جعل میکند؛ اینها را اخباریها هم قبول دارند، ولی بحث این است که آن احادیثی که زمان ائمه جعل و ساخته شده، آیا در کتابهایی که اکنون در اختیار ماست، منتقل شده یا نه؟ اینها مقداری جای بحث دارد؛ بحثهایی مهمتر و جدیدتری که اشاره میکنیم.
بنابراین، اینکه در میان احادیث اسلامی حدیث جعلی وجود دارد، فیالجمله شکی نیست، ولی پرداختن به آن مهم است. برای نمونه گاهی گفته میشود هشتاد هزار حدیث داریم، هفتصد حدیث آن ساختگی است، چه پیش میآید؟ اینگونه مقایسهها، درواقع، مقایسههای دقیقی نیست؛ زیرا ممکن است همان هفتصد حدیثی که جعلی است، مسائل کلیدی را بیان کند؛ چون بحث حدیث جعلی، در آنکه همه توافق دارند که جعلی نیست. راستی خوب است، دروغگویی بد است، احسان خوب است، چه بد است؟!... اینها که محل بحث نیست.
اما در همة روایات اخلاقی، روایتی پیدا میشود، میگوید که به دشمن و مخالفتان تهمت بزنید تا او را از چشم بیندازید. یک روایت در همة روایات اخلاقی است، اما همة مسئلۀ اخلاق را به هم میریزد. پس تعداد حدیث، تعیینکنندۀ اهمیت نیست. آن چیزی که در آن تعداد، القا و مطرح میشود، مهم است. ازاینرو ممکن است شمار احادیث جعلی کم باشد، که اینگونه هم نیست. کم هم نیست؛ ولی فرض کنیم کم هم باشد؛ چون معمولاً مسائل جعلی جایی است که اختلاف منافع است. تضاد منافع است. در آنجا افراد به دنبال جعل میروند. زمانی که با هم دوست و رفیقاند و مشکلی ندارند، کسی به دنبال جعل نمیرود. معمولاً اختلاف مذهبی است، اختلاف فکری و اعتقادی است، دعوای زن و مرد است، بحث جنسیت است، بحث اقوام است یا اینکه کسی میخواهد از مذهب و عقاید خویش دفاع کند، افراد اینجا به دنبال جعل هستند؛ لذا اگر یک یا دو حدیث باشد، ولی در اینگونه مسائل باشد، تعیینکننده است.
گاهی مشابه این مغالطه در بحثهای تقریب گفته میشود؛ گفته میشود که مسائل ما 98 درصد با مسائل اهل سنت مشترک است، تنها دو درصد اختلاف است؛ ولی آن دو درصد به اندازۀ آن 98 درصد مشکلساز است؛ زیرا فرض کنید شما دربارة مهمترین مسائل یک فرقهای نگاه منفی دارید. درست است آن، یکی است؛ ولی آن یکی به اندازۀ همۀ آن 98 درصد دیگر اثر منفی میگذارد. اینکه تعداد کم است یا زیاد است، از این منظر باید نگاه نکنیم. از این منظر که این مسائل تعیینکننده است. فرض کنیم در بحث مذاهب اسلامی، روایاتی که دربارة مذاهب اسلامی وجود دارد، دیدگاههای خاصی را القا میکند. در مباحث جنسیت، در مباحث اقوام، در بعضی مباحث اخلاقی، در برخی مباحث عقلی، اینگونه جاها خودش را نشان میدهد. پس بحث حدیث جعلی شاید تعدادش اندک باشد، ولی در آن مسائل گاهی سرنوشتساز است که کم هم نیست.
نمونهای از این دیدگاهها را میرزا ابوالحسن شعرانی در کتابش بیان کردهاند. کتاب خیلی جالبی است. ایشان میخواستند شرح کفایه را بنویسند، قبل از آن کتابی دارند به نام المدخل الی عزب المنهل. این درواقع آن چیزی که امروزه از آن گاهی به فلسفۀ اصول تعبیر میشود که در آنجا مباحث کلان فقه و اصول را آوردهاند. آنجا چند بحث حدیثی مهم دارند. یک تعبیری دارند که از هر هزار حدیث، پنجاه حدیث آن ساختگی و جعلی است؛ یعنی ما از این دیدگاهها نیز داریم. مرحوم شعرانی آدم غیردقیق و غیرعالمی نیست. بسیار آدم دقیق، ملّا و... است. آنگاه اینگونه دیدگاهها هم داریم. لذا صرف اینکه بگوییم تعداد کم است، نیست.
ایشان میفرمایند: «و فی کلّ الف حدیث یوجد اکثر من خمسین حدیثاً کاذباً قطعاً». از هر هزار حدیث، پنجاه (قطعاً، بیش از پنجاه) حدیث جعلی داریم. این تعبیر را هم داریم؛ یعنی اگر فرض کنیم احادیث ما صد هزار باشد و در هر هزار حدیث، پنجاه روایت آن جعلی باشد، رقم چشمگیری میشود. پنج هزار حدیث! اگر این پنج هزار تا مسائل مهم و جدی باشد، خیلی قابل توجه است؛ لذا پرداختن به بحث حدیث جعلی و اینکه چگونه آنها را شناسایی کنیم و تشخیص دهیم و چگونه در مورد آنها قضاوت و داوری کنیم، بحث مهمی است.
مراحل شناخت احادیث جعلی
نکتۀ دومی که در مقدمات میخواهم ذکر بکنم، این است که باید ببینیم بحث جعل و وضع کجا محل نزاع است. دعوا کجاست؟ برای اینکه روشن بشود، اینگونه توضیح میدهم. میگویم که ما چهار مرحله میتوانیم دربارة حدیث جعلی بحث بکنیم. چهار مرحلۀ تاریخی:
1. آیا در زمان حضور پیامبر و ائمه، حدیث جعلی بوده یا نه؟ که این را همه اتفاق دارند و هیچکسی مخالف نیست؛ حتی اخباریها.
2. این است که آیا از این احادیث جعلی که در دورۀ حضور بوده، به کتابهای اصلی حدیثی راه پیدا کرده یا نه؟ یعنی آیا اینها در کافی، تهذیب، استبصار، من لا یحضر الفقیه و کتابهایی که تدوینهای رسمی حدیث شیعه است، راه پیدا کرده یا نه؟
3. این است که آیا بعد از این کتابهای اصلی، تا زمان مجامع حدیثی که در دورۀ صفویه است، چیزی هم باز جعل شده یا نه؟ یعنی آیا از فاصلۀ کلینی تا مجلسی، از فاصلۀ شیخ صدوق تا مرحوم فیض کاشانی، صاحب وسائل الشیعه، باز چیزهایی جعل شده یا نه؟
4. از دورۀ جوامع حدیثی، یعنی دورۀ صفویه تا زمان ما، آیا باز هم حدیث ساخته یا جعل شده یا نه؟
به گمان من همۀ این چهار مرحله، محل بحث است. اینکه دعوا را فقط ببریم در دورۀ نخست و بگوییم آن زمان جعلی بود و بعد علمای حدیث و محدثان بزرگ ما زحمت کشیدند و تلاش کردند و آنها را پالایش کردند، پروندهاش مختومه نمیشود. پرونده باز است. باید در همۀ این مراحل بحث جدی صورت بگیرد.
در مرحلۀ اول که همه قبول دارند. اخباریها هم قبول دارند. اخباریها میگویند که تلاش عالمان محدث و مراقبت ائمه باعث شد که احادیث ساختگی دورۀ حضور، پالایش بشود، دیگر هر چه در کتابها آمد، همه درست است. دیدگاه اخباریها این است. مرحوم ملا امین استرآبادی در کتاب الفوائد المدنیه در فصل نهم بابی را باز کرده به نام «تصحیح جمیع الأحادیث الموجودة فی کتبنا» و ده الی دوازده دلیل میآورد که همۀ روایات درست است. مرحوم فیض کاشانی، صاحب وسائل الشیعه، به تبع ایشان در خاتمۀ وسائل الشیعه در فایدۀ نهم و دهم، همین بحث را تکمیل کرده است. دیگران هم همینگونه. علامۀ مجلسی در مقدمۀ مرآة العقول استدلال نکرده، ولی این ادعا را مطرح کرده که همة روایات موجود در کتابهای ما جایزالعمل است. میگوید قطعیالصدور نیست، ولی جایزالعمل است.
لذا اخباریها دربارۀ احادیث موجود سه نظر دارند: افراطیهایشان میگویند همۀ آنچه هست، قطعیالصدور است. دیدگاه میانه این است که همۀ آنچه هست، صحیح است. دیدگاه رقیقتری نیز وجود دارد که مرحوم علامه مجلسی معتقد است، این روایات گرچه قطعیالصدور نیست و نمیتوانیم بگوییم صحیح است، ولی جایزالعمل است.
پس اخباریها از دورۀ دوم دیگر خطشان بهکلی جدا میشود. آنها معتقدند هیچ حدیث جعلی و ساختگی و نادرست نداریم. علما تلاش کردند، همۀ احادیث خوبی را که در این کتابها آمده و احادیثی را که ساختگی یا جعلی بوده، پالایش کردند و کنار گذاشتند.
امّا تقریباً سایرِ جریانهای فکری -حالا بگوییم مجتهدان، بگوییم فقها- این حرف را قبول ندارند. میگویند درست است که تلاش کردند محدثان آن دوره تلاش فراوانی کردهاند، اما احیاناً راه پیدا کرده؛ یعنی برخی از آن مجعولات دورۀ حضور، به کتابهای اصلی حدیثی نیز راه پیدا کرده که نمونهاش را بعد از قول شهید مطهری میگوییم؛ یک نمونه ایشان دارد. ایشان دو الی سه حدیث از کافی نقل میکند و میگوید اینها ساختگی و جعلی است.
منتها بحث تا همین جا مانده دیگر؛ یعنی آیا احادیث جعلی دورۀ حضور به کتابهای رسمی منتقل شد یا نشد؟ ولی آن دو بحث دیگر خیلی مهم است. بعد از کتابهای اصلی، یعنی بعد از کتب اربعه و کتابهایی که در سدة چهارم و پنجم تدوین شد، چه اتفاقی روی داد؟ آیا قصه تمام شد یا نه، بازار جعل باز هم گرم بود و رونق داشت؟ بخشی از احادیثی که شاید در کتابهایی که در دورۀ صفویه ما میبینیم و رگ و ریشه ندارد، به اصطلاح، محصول این دوره است؟ شما در کتاب بحار الانوار روایات فراوانی را میبینید که در کتب اربعه وجود ندارد. در کتابهای قرن چهارم و پنجم نمیبینید و چهبسا گاهی مرحوم مجلسی با این تعبیر بیان میفرمایند. «وجدتُ فی نسخة عتقیة»، «وجدت فی نسخة قدیمة»، این چیزهایی که به صورت وجاده، در یک رسالهای، در نسخهای، در کتابچهای دیده. اینها از کجا آمده؟ چطور آمده؟ بخش زیادی از روایات کتاب مطاعن ایشان از این سنخ است. کتاب مطاعن که چاپ رسمی جدید نشده، جلدهای 29 تا 32 بحارالانوار که مربوط به مذاهب دیگر و به اصطلاح پیشوایان مذاهب دیگر بحث میکند. اگر شما اینها را نگاه کنید، بسیاری از آنها اینگونه است. به یک مطلبی برمیگردد، به نسخهای برمیگردد که امروزه نیست. نمونهاش روایتی که مربوط به نهم ربیع است. مرحوم مجلسی از کتاب پسر ابنطاووس نقل کرده است. آن کتاب نیست؟ چرا تصحیحش نمیکنند تا الآن بیاورند، درستش کنند، اگر هست. میگویند نسخه هم دارد. خب نسخه را تصحیح کنید. یعنی اینگونه است.
پس در دورۀ سوم، یعنی بعد از کتب اربعه تا فاصلۀ جوامع روایی (جوامع روایی به کتابهایی که در دورۀ صفویه تدوین شد و جمعآوری کتابهای قبل بود، گفته میشود که به آن مجامع هم میگویند)، حالا تعبیرهای متفاوت میگویند. در این فاصله به گمان من رویدادهای بسیار گستردهای رخ داده. لذا باید این را بررسی کنیم.
و بعد از دورۀ صفویه -یعنی بعد از این جوامع- تاکنون، بعد از بحارالانوار دیگر حدیث جعلی نداریم. باز مرحوم مطهری در همان بحثهایشان، نمونههایی میآورند. ایشان مثال «إِنَّ الْحَياةَ عَقيدَةٌ وَجِهادٌ» را ذکر کرده که این در همین چهل الی پنجاه سال پیدا شده است. ولی بحثها خیلی جدیتر است؛ مثلاً روایتی هست که در مستدرکِ سفینة البحار هم آمده، در بعضی کتابهای دیگر نیز آمده. من یکجا آنها را نوشتم. شهادت ثالثه در اذان که فردی به نزد پیامبر میرود و عرض میکند که دیدم سلمان نماز میخواند و بعد از شهادت به شما، شهادت به «أنّ علیاً ولی الله» هم میگوید. گفت: چقدر کار خوبی میکند سلمان! این روایت را شما نگاه کنید! من پیگیری کردم. تقریباً کمتر از صد سال است در ادبیات ما پیدا شده. حتی در کتاب مرحوم مجلسی نیست. در کتابهایی مثل حاجی نوری نیست. در دورههای بعد درست شده. آنوقت چگونه میشود کسی میآید میگوید که بله، در یک نسخۀ خطی دیدیم که درکتابخانۀ ظاهریۀ دمشق است. کتابخانۀ دمشق که اکنون در دسترس است. سالهاست که با جمهوری اسلامی ارتباط بسیار خوبی دارد. این نسخه را چاپ کنیم. چرا نیست؟!
بعد به یک اسمهای خیلی مطنطنی ارجاع میدهند: «السلافة فی أمر الخلافة عبدالله المراغی المصری». شما هر چه میگردید، چیزی پیدا نمیکنید. «السلافة» کجاست؟ عبدالله مراغی مصری کجاست؟ اصلاً چنین کتابی دارد؟ و جالب است نحوه تطورش را. میبینید ذره ذره اضافه شده. یعنی اولین نفری که در کتاب آمده، مرحوم عبدالنبی اراکی است که من در یک مقالهای ذکر کردم. بعد میبینیم نفر بعدی که میگوید، میآید چیزی اضافه میکند. نفر سوم که میآید اضافه میکند تا به این آخر میرسد، کلی مطلب برایش درست میشود. این را میبینیم در دورۀ معاصر است. یعنی بعد از کتابهای مجامع.
یا در این سالها دربارة شلمچه، که در شلمچه آنجا روایتی نقل کردند، مثل اینکه تازگی برداشتند. چون خیلی اعتراض شد که وقتی امام رضا وارد ایران میشدند، رسیدند به منطقهای و نشستند شروع کردند به گریه کردن. پرسیدند اسم اینجا چیست؟ گفتند شلمچه. نشستند شروع کردند به گریه کردن و فرمودند که در آینده گروهی از دوستان من اینجا به شهادت میرسند. مثل آن چیزی که در مورد کربلا هست. خب این خیلی سال هم نیست. حتی زمان جنگ هم آن دوستانی که در جبهه بودند، یادشان است. اصلاً آن زمان این حرفها نبود؛ یعنی جنگ تمام شد، بعد از جنگ ده سال گذشت. مثلاً پیدا شد. پس پروندۀ جعل، پروندۀ مختومهای نیست. این است که باید بحث جدی و نوینی دربارة خود مسئلۀ مجعولات و چیزهایی از این قبیل صورت بگیرد.
دورههای جعل
پس دورههای جعل را به چهار دورۀ تاریخی تقسیم میکنیم:
1. دورۀ حضور، 2. دورۀ تدوین کتب رسمی احادیث شیعه، 3. بعد از کتب رسمی تا دورۀ جوامع حدیثی (دورۀ صفویه)، 4. بعد از دوره جوامع حدیثی تاکنون.
دربارة این دو دوره اخیر کمتر بحث است و بحثها متمرکز در همان دو دورۀ نخست است. به گمان من بحثها در این دورهها کمتر نیست، اهمیت و نشان دادن نمونهها و آثار از آن بحثهایی است که در دورههای قبل صورت میگیرد. خب این هم یک نکته.
تفاوت نوع مجعولات
نکتۀ سوم اینکه نوع جعل هم متفاوت است. گاهی کتاب درست میکردند. ما نمونههایی داریم که مثلاً مرحوم نجاشی میگوید به اسم فلانی کتاب ساختند. یعنی غلفتی! یک کاسه مثلاً درست میشده. گاهی نه، مطلبی را از ادیان و فرهنگهای دیگر درست میکردند و جابهجا میکردند. مطلبی در آیین و کتابهای یهودیها بوده که بیشتر به عنوان اسرائیلیات میشناسیم، از آنجا میآمده. درواقع، جای اسم و گوینده را عوض میکنند. آنجا یک چیزی بوده، در ابتدای آن «قال رسول الله یا عن الصادق» میآید. اختصاص هم به یهود ندارد. مسیحیات داریم، یهودیات داریم، زرتشتیات داریم، ایرانیات داریم، عربیات داریم. دستکم در پنج حوزه، حالا نمونههایی که من پیدا کردم، مطالب جعلی است.
پس گاهی یک کتاب جعل میشود؛ مرحوم بهبودی در کتاب معرفة الحدیث حدود پانزده نفر را نام میبرد یا بیشتر که اینها کسانی بودند که کتابهایی به نامشان ساخته شده و تعداد زیادی از کتابها چنین بوده.
و نوع دوم اینکه یک مطلب است یا یک حدیث است. گاهی جزو یک حدیث است. شما این حدیثی که اکنون ساخته میشود و گفته میشود که وقتی نام امام زمان عج گفته میشود، بلند شوید، دستتان را بگذارید روی سر، اصل این روایت در عیون اخبار الرضا هست. مرحوم مجلسی هم نقل کرده؛ اما این جمله در اینها نیست؛ یعنی این تکه بعد از این دوره به آن افزوده شده است. در این جزء، وقتی نام حضرت برده شد، بلند شدند و دستشان را روی سرشان گذاشتند. پس گاهی یک جمله ممکن است اضافه بشود. گاهی یک جمله کامل، گاهی یک کتاب. اینها نمونههای مختلف است.
آقای دکتر شفیعی کدکنی مقالة بسیار جالبی دارند و از این جهت برای مطالعات بحث احادیث جعلی خیلی مفید است که تأثیر ایدئولوژیک نسخة بدلهاست. این مقاله در نامۀ بهارستان چاپ شده است. ایشان به لحاظ بخشی از تخصصش که کار بر روی تصحیح آثار عطار نیشابوری است، دربارة دیوان عطار نسخههای مختلفی که دیده، مقایسه میکند و تأثیراتی را که در طول تاریخ در این نسخهها روی داده، به نمایش میگذارد؛ به بهانۀ آن، عنوانش این است: عطار برای خلفای راشدین. برای هر کدام از خلفای اربعه هفده بیت شعر گفته است. بنا هم داشته که رعایت مساوی را بکند؛ یعنی برای همه، امیرالمؤمنین، خلیفۀ اول، دوم و سوم. ولی نسخههایی که از دیوان عطار موجود است، بر اساس این که در چه منطقهای بوده، تعداد شعرها متفاوت است. اگر منطقهای سنی بوده، از امیرالمؤمنین کم شده و به آنها اضافه شده. اگر نسخهای در منطقۀ شیعی بوده، از آنها کم شده، و به آنها افزوده شده است. تأثیر ایدئولوژیک، به تعبیر ایشان، نسخه بدلهاست؛ یعنی عوامل فکری و اعتقادی، نمونههایش در شعر است، ولی فقط به آن اختصاص ندارد. در عرصههای گوناگون این اتفاق ممکن است روی دهد.
کتابهای الموضوعات
آخرین نکته در بحث کلیات، موضوع کتابهایی است که دربارۀ الموضوعات نوشته شده. من مقایسهای بین موضوعاتنگاری در شیعه و اهل سنت کردم. در اهل سنت تقریباً از قرن پنجم باب این بحث باز شده است؛ یعنی کتابهایی با عنوان «الموضوعات» نوشته شده و بعد از زمان ابنقیم، برایش قواعد درست کردند. ابنقیم کتابی دارد به نام المنار المنیف؛ ایشان اولین نفری است که قواعدی را برای تشخیص احادیث جعلی و احادیث موضوعه ذکر میکند. قبل از او ابنجوزی بوده و بعد همینگونه ادامه مییابد تا سیوطی و دیگران. در دورۀ معاصر در اهل سنت دو موسوعه دربارۀ احادیث ضعیف و موضوع نوشته میشود: یکی ده جلدی و دیگری پانزده جلدی که اینها را در بین اهل سنت جدا میکنند؛ اما در شیعه چنین کارهایی انجام نشد. تحلیل خیلی سادهاش این است که بگوییم احادیث ما پاکیزه است و احادیث آنها اینگونه بوده. این تحلیل درواقع ساده کردن صورتمسئله است. ولی آنچه علیالأرض است، پرداختن به نمونههای احادیث جعلی را در شیعه متأسفانه کم داریم. من گاهی در درس و کلاسها اینگونه تعبیر میکنم: میگویم ما فقط یک کتاب و نیمی در مورد نمونهها در شیعه داریم؛ یکی کتاب مرحوم شوشتری، الأخبار الدخیلۀ که در چهار جلد منتشر شده است، آن هم با آن وضع چاپ که تنها به احادیث جعلی اختصاص ندارد. ایشان نمونههایی از احادیث جعلی و احادیث محرّف را از کتابهای حدیثی شیعه ذکر کرده و با استدلالهایی گفته این حدیث جعلی است یا این حدیث محرّف است.
مرحوم هاشم معروف الحسنی کتاب دیگری دارد که از عالمان شیعۀ لبنان بود. ایشان فوت کرده است. کتاب وی به فارسی نیز ترجمه شده، به نام اخبار و احادیث ساختگی. آن نیمه این است. چون نیمی از آن مربوط به شیعه است، نیمی مربوط به اهل سنت؛ یعنی نیمی از موارد جعلی را از کتب اربعه آورده، نیمی را هم از صحاح اهل سنت آورده است.
کتابی که نمونهها را از منابع استخراج کرده باشد و دربارة آنها بحث کرده باشد، این است. در این سالهای اخیر کتابهایی نوشته شده، اما بیشتر به بحثهای نظری و تئوری دربارة احادیث جعلی و احادیث ساختگی پرداختهاند که جعل چرا پیدا شد؟ تاریخچة آن از چه زمانی است؟ چگونه آنها را شناسایی کنیم؟ نوعاً هم کسانی که در شیعه نوشتهاند، همة مثالها را از کتابهای اهل سنت آوردهاند؛ یعنی همین چند کتابی هم که در دورۀ معاصر نوشته شده، نمونههایش را در آثار شیعه نشان ندادهاند. غیر از این دو کتابی که گفتم، به طور اختصاصی الأخبار الدخیلة و کتاب مرحوم هاشم معروف الحسنی، دیگر کتابها بحثهای کلی در مورد احادیث موضوعه دارند. مثال ها و نمونههایش هم از اهل سنت است.
آیتالله سبحانی کتابی دارند به نام: السنّة النبویة بین الروایة و الدرایة. زمانی دارالحدیث جلساتی را برایبحثهای علمی میگذاشت. در دارالشفاء که ده جلسه برگزار شد. یک جلسه ایشان دعوت شدند و دربارة همین کتاب صحبت کردند و بعد هم پرسش و پاسخ بود. یکی از سؤالهایی که از ایشان شد، این بود که در این کتاب شما همۀ مثالها و نمونههایش را از اهل سنت آوردهاید. پنج الی شش قاعده برای شناسایی احادیث جعلی و احادیث نادرست ذکر کردند. به مزاح گفتند میخواهید شهریۀ ما را قطع کنند؟!
بااینحال، در کتابهایی که تدوین شده، نمونهها نوعاً از کتابهای اهل سنت انتخاب شده است. در بعضی مقالهها گاهی در این سالها مقالههایی به یک نمونه یا چند نمونه حدیث پرداختهاند. ولی در کتابها همانطور که عرض کردم، این گونه نیست.
اما چرا این تفاوت وجود دارد؟ ما نسبت به اهل سنت هم کم نوشتیم و هم دیر نوشتیم. اهل سنت هم زود شروع کردند و هم فراوان. شاید تاکنون نزدیک به صد عنوان در اهل سنت دربارۀ احادیث جعلی کتاب نوشته شده، قاعده گفتند، مثال و نمونه گفتند؛ ولی در شیعه، همانطوری که گفتم، نه، در همین سالهای اخیر است. مرحوم شوشتری (م. 1420 ه.ق) است؛ یعنی تقریباً نوزده سال پیش فوت کرده، حالا کتابش ده سال هم قبل نوشته شده باشد. کتاب آقای هاشم معروف هم همینطور است. بله، کتابهایی داریم که جنبۀ ایجابی داشته است؛ مثلاً پسر شهید ثانی، صاحب معالم، کتاب المنتقی دارد. خوبها را جدا کردهاند. نگفته حالا آن طرفش بد است. المنتقی دربارۀ احادیث حِسان و صحاح، که میخواست حدیث و صحیح کتب اربعه را به تعبیر مشهور استخراج کند. یا کتابی که در اوایل دهۀ شصت نوشته شد که در ایران چاپ نشد: الصحیح من الکافی. اینها نگاههای ایجابی دارد؛ صورت ایجابی دارد؛ اما اینگونه نبوده که به آنها پرداخته شود، نمونههای احادیث جعلی استخراج، شناسایی و بحث بشود. بعضی نوشتههای دیگر هم در این سالها شده، ولی آنها از سوی کسانی است که در فضای کلی حوزههای علمیه و فضای سنتی خیلی برایشان جایگاه مثبتی دیده نمیشود. ولی آن جریان رسمی و جریان مشهور به همین شکلی بود که عرض کردم. آقای برقعی کتابهایی دارد. آقای قبانچی کتابی دارد، ولی اینها در آن فضای عمومی و فضای کلی نیست. گفته میشود اینها چون در دیدگاهها و مبانیشان بهکلی مشکل دارند، اینها روی آن مبانی نوشتهاند. گرچه دیدن آنها درخور توجه است. نمونههایی که آنها ذکر کردهاند و مصادیق و مواردی که آوردهاند، شایستة توجه است که چند کتاب دستکم در آن طیف دیده میشود. این پروندۀ کلی و نگاه اجمالی به بحث احادیث موضوعه و ساختگی در شیعه و به اصطلاح تاریخچه و عناوینش است.
معرفی علمی استاد مطهری
مرحوم مطهری -به گمان من- متکلمی است با سه ویژگی: 1. پالایشگر است، 2. تبیین عقلانی آموزههای دینی را انجام میدهد و 3. به دفاع از شبهات و پاسخگویی به پرسشها می پردازد.
این سه حوزة شاخص -به گمان من- در شهید مطهری است. پالایشگری، تبیین عقلانی آموزههای دینی و پاسخگویی به پرسشها و شبهات.
در قسمت پالایشگری، شهید مطهری قدیمیترین کاری که از ایشان دیدیم، روحانیت را نقد میکند. مشکل اساسی در سازمان روحانیت. بعد به تحریفهای عاشورا میپردازد. اینها مواردی است که به طور خاص دربارة آنها کتاب یا مقاله دارد. اما این بحثی که ما مطرح میکنیم، در همان راستا، یعنی در راستای پالایشگری است، ولی منسجم نیست. شهید مطهری در لابهلای نوشتهها و آثارش در موارد فراوانی به پالایشگری احادیث پرداخته است. حدیثی را نقل میکند و میگوید مزخرف است. حدیثی را نقل میکند و میگوید ساختگی است. این تعبیر مزخرف را دستکم سه الی چهار جا بیان کردهاند. این کاری که من میخواهم خدمتتان عرض بکنم و مثلاً یک تلاشی شده بود، یک جستوجوی اجمالی و بررسیای دربارة آثار و اندیشههای شهید مطهری است و تا آن مقداری که من پیدا کردم، میخواهم اشاره بکنم. بیست مورد، یعنی بیست حدیث یا بیست موضوع را پیدا کردم که شهید مطهری به اینها با نگاه منفی برخورد کرده است. آن را جعلی میداند، ساختگی میداند، مزخرف میداند. بیشتر آنها نیز به کتابهای حدیثی شیعه مربوط است. ولی بعضی از آنها در کتابهای اصلی هم وجود دارد، بعضی نه؛ به تعبیر ایشان، در همین دورۀ معاصر ساخته شده. به برخی آنها هم که نگاه میکنیم، شاید در کتابهای اهل سنت باشد. پس شهید مطهری در راستای یکی از آن خطوط کلی زندگی فکریاش که پالایشگری در دین است، چیزهایی را که به دین نسبت داده شده و نادرست و ناسازگار است و آسیب است، در صدد این است که آنها را نشان بدهد و شناسایی بکند. پرداختن به اینگونه نمونهها را هم در راستای آن میدانم.
همانطور که در نقد روحانیت، نقد سازمان روحانیت که در سال 1340، بعد از فوت آیتالله بروجردی نوشتند و در کتاب مرجعیت و روحانیت چاپ شد، درواقع نخستین کار ایشان بود. بعد چیزهایی که در حوزۀ عاشورا اتفاق افتاد، از همین قبیل بود؛ تحریفات عاشورا هم در همان راستاست. در راستای پالایشگری در امر دین. اینکه چیزهایی را که به دین مربوط نیست، چیزهایی را که به دین آسیب میزند، چیزهایی را که به دینداری لطمه میزند، شناسایی و معرفی بکند.
نمونه های احادیث ساختگی از منظر شهید مطهری
با این مقدمه به سراغ نمونهها میروم و به اجمال به آنها اشاره میکنم و در آخر نیز تحلیل میکنم، انشاءالله که خیلی دیر نشود. آن مواردی که گفتم شناسایی کردم، حدود بیست مورد، بخشی از این موارد در مسائل اعتقادی است، بخشی در مسائل تاریخی است، بخشی در حوزۀ فقه و اصول است، بخشی در مسائل آداب و رسوم است و مسائلی از این قبیل که عبارتند از:
اولین چیزی که ذکر کردم، ایشان روایتی را از کتاب کافی ذکر میکند. میفرماید: در همین کتاب کافی و کتابهای دیگر، روایتهایی وجود دارد که اگر به مضمون آنها نگاه کنیم، میفهمیم که مزخرف است؛ یعنی با این تعبیر. بعضی نیز سندشان ضعیف است. مثلاً افرادی که اغراض بهخصوص داشتهاند، این را جعل و وضع کردهاند. آنوقت آن نمونه را ذکر میکند.
نمونه اول
روایتی است در کتاب کافی که در زمان امام صادق قبر (سقف مسجد) مسجدالنبی خراب میشود که قبر پیامبر آنجاست. بین افراد بحث میشود که میخواهیم سقف را تعمیر کنیم، آیا این کار درستی است یا نه؟ با هم گفتوگو میکنند. قرار میشود که دو نفر از امام صادق این مسئله را بپرسند که مجاز هستیم سقف مسجد را درست کنیم یا نه؟ میروند از حضرت سؤال میکنند. حضرت میفرمایند: این کار را نکنید. شاید پیغمبر آنجا با همسرانش هست. شما چیزی نبینید. تعبیر روایت این است. این در کتاب کافی است که شخصی به نام جعفر بن محمد المثنی میگوید: «كُنْتُ بِالْمَدِينَةِ وَسَقْفُ الْمَسْجِدِ الَّذِي يُشْرِفُ عَلَى الْقَبْرِ قَدْ سَقَطَ وَالْفَعَلَةُ يَصْعَدُونَ وَيَنْزِلُونَ وَنَحْنُ جَمَاعَة» قبر پیامبر، یا همان سقف مسجد خراب شده بود و افراد میرفتند و میآمدند. گفتیم چه کار کنیم؟ گفتیم آیا کسی هست که بتواند امشب خدمت امام صادق برود و وقت بگیرد و دربارة اینکه چه کار کند، سؤال کند؟ «مَنْ مِنْكُمْ لَهُ مَوْعِدٌ يَدْخُلُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ اللَّيْلَةَ فَقَالَ مِهْرَانُ بْنُ أَبِي نَصْرٍ أَنَا وَقَالَ إِسْمَاعِيلُ بْنُ عَمَّارٍ الصَّيْرَفِيُّ أَنَا فَقُلْنَا لَهُمَا سَلَاهُ لَنَا عَنِ الصُّعُودِ لِنُشْرِفَ عَلَى قَبْرِ النَّبِي»؛ بروید خدمت حضرت سؤال کنید که این کار مجاز است یا نه. «فَلَمَّا كَانَ مِنَ الْغَدِ لَقِينَاهُمَا» فردا از آنها پرسیدیم که اوضاع و احوال چگونه است؟ «فَاجْتَمَعْنَا جَمِيعاً فَقَالَ إِسْمَاعِيلُ قَدْ سَأَلْنَاهُ لَكُمْ عَمَّا ذَكَرْتُم»؛ رفتیم خدمت حضرت و سؤال کردیم. «فَقَال...»، این بخش حدیث این است: «مَا أُحِبُّ لِأَحَدٍ مِنْهُمْ أَنْ يَعْلُوَ فَوْقَه» دوست ندارم کسی برود بالای مسجد بخواهد سقف را درست کند. «وَلَا آمَنُهُ أَنْ يَرَى شَيْئاً يَذْهَبُ مِنْهُ بَصَرُه» شاید چشمش به چیزی بیفتد و بیناییش را از دست بدهد. «أَوْ يَرَاهُ قَائِماً يُصَلِّي»؛ ممکن است ببیند پیغمبر در حال نماز خواندن است. «أَوْ يَرَاهُ مَعَ بَعْضِ أَزْوَاجِه» یا پیغمبر با همسرانش... به تعبیر شهید مطهری دارند که تعبیر خود شهید مطهری را بخوانم. آن اولی که خواندم، عبارت ایشان بود: کسی میگوید ما چند نفر بودیم و با هم بحث میکردیم. حالا که سقف را برداشتند، آیا جایز است از بالا قبر پیغمبر را مشاهده بکنیم یا نه؟ ایشان اینگونه معنا کردند. یکی گفت جایز است، دیگری گفت جایز نیست. چرا جایز نیست؟ گفت، حالا امام، شاید پیغمبر با یکی از زنهایش خلوت کرده باشد و ما او را با زنش ببینیم. ببینید. این حرفی است که اصلاً آیا ممکن است یک مسلمان عادی بگوید که پیغمبر مثلاً زنده شده و دارد در آنجا با زنش عشقبازی میکند؟ این عبارت شهید مطهری است. آیا بگوییم چون در کتاب کافی است، درست است؟ اینها میگویند هر چه کافی نوشته است، صحیح است. مجتهدین میگویند نه، که ناظر به اخباریهاست. مثل این اشخاص هزارها آدم جعال و وضاع و کذاب بودند.
این یک نمونه است که در کتاب کافی آمده است و ایشان درواقع با اینکه با این مضمون نمیسازد، با آن بحثهای اعتقادی یا نگاه ما به پیامبر، میفرماید این ساختگی است. برخی علمای حدیث این را توجیه کردهاند؛ مانند مرحوم شعرانی و دیگران و مرحوم مجلسی فرموده که سند آن مشکل دارد. حدیث مجهول است. در سند افتادگی است و چیزی از این قبیل. این یک نمونه.
نمونۀ دوم : عَلَيْكُمْ بِدِينِ الْعَجَائِز
نمونۀ دومی که مرحوم مطهری ذکر کردند، حدیث «عَلَيْكُمْ بِدِينِ الْعَجَائِز» است. جملهای به رسول اکرم نسبت داده شده که عبارت است از: «عَلَيْكُمْ بِدِينِ الْعَجَائِز؛ بر شما باد به دین پیرزنان». این جمله مستمسکی شده برای منکران تعمق و تدبر در معارف غیبی و مسائل ماورای طبیعی. این جمله به صورت حدیث در هیچ کتاب شیعه یا سنی دیده نشده است. معذلک نظر به اینکه با ذائقۀ کوتهفکران موافق است، شهرت فراوانی به دست آورده و وسیلهای شده برای انکار هر گونه کوششی در اینگونه مسائل. از آن سو نیز واکنشهایی با عنوان توجیه و تأویل این حدیث از سوی طرفداران تحقیق در معارف الهی ابراز شده است.
خیلیها مانند شیخ محمود شبستری، شیخ محمد لاهیجی و مولوی آمدهاند آن را توجیه کردهاند، ولی مرحوم مطهری میفرماید که این حدیث نیست؛ ولی ظاهراً در بعضی کتابها آمده است. مثلاً در بحارالانوار مجلسی از شهید ثانی نقل شده. ولی در همین حد.
نمونۀ سوم : إِنَّ الْحَياةَ عَقيدَةٌ وَجِهادٌ
نمونۀ سومی که ایشان فرمودند، آن حدیث «إِنَّ الْحَياةَ عَقيدَةٌ وَجِهادٌ» است: جملهای به امام حسین منسوب شده که نه معنایش درست است و نه در هیچ کتابی گفته که این جمله از امام حسین است و چهل الی پنجاه سال هم بیشتر نیست که در دهانها افتاده است. میگویند امام حسین فرموده است: «إِنَّ الْحَياةَ عَقيدَةٌ وَجِهادٌ» و بعد ایشان ذکر میکند که اینگونه نیست؛ نه محتوایش با عقاید ما درست سازگاری دارد و نه در جایی ذکر شده است. کسانی مانند مرحوم علامه محمدتقی جعفری نیز گفتهاند که این شعر یک شاعر است. برخی گفتهاند شعر احمد شوقی است که من بررسی کرده بودم، در دیوان تورّق اجمالی کردم، پیدا نکردم.
نمونه چهارم : کیفیت آمدن ارواح
نمونه چهارمی که ایشان ذکر میکنند، میفرمایند حدیثی داریم که ارواح در قالب مرغهای سبزی در میآید و در بعضی کتابهای حدیثی شیعه هست. عبارت ایشان این است: مطلبی معروف شده که خداوند ارواح را در قالب مرغهای سبزی درمیآورد، ولی در روایات زیادی، ازجمله روایت معروف یونس بن ظبیان، این مطلب اگرچه منسوب به رسول اکرم است، بیاساس خوانده شده و از مجعولات راویان است. حدیث این است: «وَرُوِيَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ وَابْنِ مَسْعودٍ وَجَابِرٍ أَنَّ النَّبِيَّ قَالَ: لَمَّا أُصِيبَ إِخْوَانُكُمْ بِأُحُدٍ جَعَلَ اللَّهُ أَرْوَاحَهُمْ فِي حَوَاصِلِ طُيُورٍ خُضْرٍ تَرِدُ أَنْهَارَ الْجَنَّةِ وَتَأْكُلُ مِنْ ثِمَارِهَا».
این روایت در بحارالانوار نیز هست، ولی احادیثی در خود کتابهای شیعه در نقد اینهاست و ایشان این را فرموده که از مجعولات است.
نمونه پنجم : لَا تَسُبُّوا الدَّهْرَ
احادیث «لَا تَسُبُّوا الدَّهْرَ» به روزگار فحش ندهید. ایشان فرموده: حدیثی از حضرت رسول نقل شده که فرموده است «لَا تَسُبُّوا الدَّهْرَ فَإِنَّ الدَّهْرَ هُوَ اللَّه؛ به روزگار فحش ندهید که روزگار خداست». معنای ظاهر دهر این است که همین روزگار و زمان را سب نکنید؛ زیرا روزگار همان الله است. در معنای این حدیث که مقصود و منظور چیست، سخنها گفته شده است. بعضی دیگر اساساً حرف دیگری میزنند. چون حدیث اصلاً یک پدر و مادر درستی ندارد. میگویند این حدیث از مجعولات زروانیه است. ما در روایات و احادیثمان از زروانیه -کسانی که زرتشتی بودند و سپس مسلمان شده بودند- نمونههایی داریم. یک مقالهای زمانی در مجلۀ علوم حدیث چاپ شد که یکی از دوستانی که در کارهای زرتشتی تحقیق میکند، نمونههای زیادی را شاهد آورد که احادیثی که واژههای نور در آن زیاد است، احتمال اینکه از ادبیات زرتشتی وارد ادبیات و احادیث ما شده باشد، فراوان است. این را هم ایشان میفرمایند که از زروانیه است و در منابع شیعه هم این حدیث منقول است با سه تعبیر: «لَا تَسُبُّوا الدَّهْرَ فَإِنَّهُ هُوَ اللَّه»، «لَا تَسُبُّوا الدَّهْرَ فَإِنَّ الدَّهْرَ هُوَ اللَّه»، «لَا تَسُبُّوا الدَّهْرَ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الدَّهْر». اینها در کتابهای حدیثی ما هم به اجمال آمده است؛ در بحارالانوار، عوالی اللئالی و همینطور دیگر کتابها.
نمونه ششم : مطلاق بودن امام مجتبی
ششمین حدیثی که ایشان خیلی بهشدت با آن برخورد کردند، احادیث مطلاق بودن امام مجتبی است. روایاتی در خود وسائل الشیعه است و از کتابهای قدیمی نقل شده که امیرالمؤمنین در کوفه منبر رفتند و فرمودند که به فرزندم، حسن، زن ندهید، که او مطلاق است. عبارت مرحوم مطهری این است:
در بسیاری از کتابها نوشته شده که امام مجتبی فرزند برومند امیرالمؤمنین از کسانی بوده که زیاد زن میگرفته و طلاق میداده است و چون ریشۀ این شایعه تقریباً از یک قرن بعد از وفات امام بوده است و همه جا پخش شده است و دوستان آن حضرت نیز آن را پذیرفتهاند؛ بدون تحقیق در اصل مطلب و بدون توجه به اینکه این کار از نظر اسلام یک کار مبغوض و منفوری است و شایستۀ مردم عیّاش و غافل است، نه شایستۀ مردی که یکی از کارهایش این بوده که پیاده به حج میرفت. ایشان بیش از بیست بار، تمام ثروت و دارایی خود را با فقیران تقسیم کرد؛ نیمی را خود برداشت و نیمی را به فقیران و بیچارگان بخشید.
میفرمایند: بنیعباس دربارۀ خاندان پیامبر و فرزندان امام علی دو کار کردند، برای اینکه جامعه را علیه آنها کنند: یکی بحث ایمان ابوطالب را مطرح کردند و گفتند ما از فرزندان عباسیم و اهلبیت فرزندان ابوطالب. ابوطالب ایمان نداشت؛ اما عباس عموی پیامبر چه و چه بود. یکی دیگر اینکه بحث زن گرفتن آنها را مطرح کردند. 250 زن گفتهاند؛ 350 زن گفتند، 100 زن گفتند. چیزهای مختلفی که در کتابهای شیعه آمده است. جالب است که در وسائل الشیعه عنوان بابی که این روایات در ذیلش آمده، با این نام است: «بابُ کراهة الزوجة الصالحة الموافقة» زنی که همه جور با آدم سازگار است و هیچ مشکلی هم ندارد، کراهت دارد طلاقش بدهیم، بعد اینها را آورده است. آنگاه روایاتی را که میگوید «طلاق عرش خدا را میلرزاند و مبغوضترین چیز پیش خداست» نیز ذکر کرده است.
مرحوم مطهری در ادامۀ این عبارت میفرمایند: «من از سادهدلی بعضی ناقلان حدیث شیعیمذهب تعجب میکنم که از سویی از پیغمبر اکرم و ائمۀ اطهار و اخبار و احادیث بسیار زیادی روایت میکنند که خداوند دشمن میدارد یا لعنت میکند مردمان بسیار طلاق را؛ سپس پشت سرش مینویسند امام حسن مرد بسیار طلاقی بود. خب این چگونه میشود؟ شما آن هم چیزی در مذمت طلاق دادن میآورید؛ بعد بلافاصله میگویید که...».
دو روایت هم در خودِ وسائل الشیعه هست که امیرالمؤمنین بر منبر رفت و اینگونه گفت. اصلاً جور در میآید؟! امام حسن آن زمان چند ساله بوده؟ امام علی چه بوده؟ جایگاهش، کسی که میخواهد بعد از او دارای منصب امامت بشود، بعد روی منبر بگوید که یا أیها الناس! به فرزندم حسن دختر ندهید که چنین و چنان! آن، روایتش زیاد است دیگر، من وارد جزئیات نمیشوم که یک دور مرور کنم.
مورد هفتم : مجدد در هر قرن
مورد هفتمی که ایشان ذکر کردند، حدیثی است که سر هر صد سال یکی دوباره میآید و دین خدا را تجدید میکند. در احادیث اهل سنت بوده. ایشان میفرمایند این هم جعلی است و نخستین کسی که این را وارد ادبیات شیعه کرد، شیخ بهایی است. آن هم نه به قصد حدیث. ایشان به قصد دیگری گفته بود و بعد هم ادامه یافته است. حدیث تجدد دین در هر صد سال به طرق شیعه روایت نشده؛ زیرا افزون بر اینکه تاکنون ندیدهایم، در اوایل منتخب التواریخ حاج ملا هاشم خراسانی از مستدرک حاجی از رجال فلان نقل میکند. اگر در شیعه، هرچند در کتاب ضعیفی بود، حاجی نقل میکرد، بعد میگوید در سنن ابیداوود نیز آمده است. ایشان بحثهای محتوایی میکند که اصلاً جور در نمیآید. سالها درست نمیشود. بعد توجیهاتی کردهاند.
اینکه ما این قسمت از حدیث فوق را جزو آثار دینی نیاوردیم، به این سبب بود که باور نداریم چنین حدیثی واقعاً وجود داشته باشد؛ زیرا اولاً: تاکنون در کتابهای معتبر حدیث دیده نشده؛ ثانیاً: دور از ذهن نیست که این را در قرنهای سوم و چهارم یا بعدتر، متملقان و شخصیتسازها درست کردهاند و ثالثاً: در تطبیق اینها تکلّف است. این فکر به شیعه سرایت کرده است. من کتابها را خیلی گشتهام. به نظر من اولین کسی که این اندیشه را در شیعه وارد کرد، شیخ بهایی بود که توضیح میدهند که از ذکر جزئیات آن صرفنظر میکنم.
نمونه هشتم ازدواج امام حسین با شهربانو
هشتمین مورد که ذکر میکنند، بحث ازدواج امام حسین با شهربانو است که درواقع ایرانیها به اصطلاح به آنجا منسوب میشوند: اینکه گفتیم پیوند زناشویی امام حسین با دختر یزدگرد مشکوک است، از نظر تاریخ است. ولی در پارهای از احادیث این مطلب تأیید شده است. ازجمله روایت کافی، یعنی در کافی هم آمده است؛ اما ایشان میفرمایند با تاریخ سازگاری ندارد و مواردی را نقل میکند: «اگر از زاویۀ تاریخ بنگریم، اصل داستان شهربانو و ازدواج او با امام حسین و ولادت امام سجاد از شاهزادهای ایرانی، مشکوک است» که ذکر میکنند. دکتر سید جعفر شهیدی در کتابی که دربارة امام حسین نوشتهاند، این را مفصل بحث کردهاند و گفتند که این جریان نادرست است و دلایل و شواهدی را ذکر کرده است.
نمونه نهم: حدیث عدالت انوشیروان
مورد نهم، حدیث عدالت انوشیروان است: به خاطر دارم گویا در بعضی روایات هم عدالت انوشیروان تأیید شده بود. در حدیث «وُلد فی زمن الملک العادل». که در کتابهای حدیثی ما نیز هست. در کشف الغمة و مناقب ابنشهرآشوب نیز آمده است.
نمونههایی که ذکر کردم، با آن ادوار تاریخی که اشاره کردم، سازگای دارد؛ یعنی شما میبینید یک مرتبه یک مطلبی در کتاب کافی و کتب اربعه نیست، بعد در دورههای مثلاً قرن هفتم یا هشتم یا بعد پیدا میشود، بعد اشاره میکنند که این، به اصطلاح، سازگاری ندارد. از آقای صالحی نجفآبادی هم نقل میکنند که ایشان هم بحث و بررسی کرده و گفته درست است.
نمونه دهم : احادیث زنان سوگلی
مورد دهم بحث احادیث زنان سوگلی است. روایاتی در این باره میفرمایند که در کتابهای حدیثی شیعه و در فقه هستند. بحثی است دربارة اینکه کسی که بیش از یک زن دارد، باید عدالت را بین آنها رعایت کند. اگر دو زن است، بین دو زن، اگر سه زن، بین سه زن و اگر چهار زن، بین چهار نفر. این چیزی است که در فقه است. میفرمایند در بعضی روایات آمده که اجازه دادند کسی که چند زن دارد یا دو زن دارد، اگر یکیشان مثلاً سوگلی بود، بیشتر رسیدگی کند و بعد میفرمایند که این جعلی و ساختگی است.
در روایات شیعه و فقه شیعه مطلبی آمده که احتمال میرود از مجعولات راویان ایرانی باشد و نتیجۀ همۀ آنها اینکه در حدود شخص میتواند یک زن را سوگلی و مورد عنایت بیشتر قرار دهد. مثلاً میگوید مرد میتواند یک زن را به نفقه و کسوه بر دیگران ترجیح دهد و برای دیگران به کمترین واجب قناعت کند و اینکه اگر کمتر از چهار زن دارد، میتواند یکی از آنها را از لحاظ بیتوته بر دیگران ترجیح دهد. وسائل الشیعه روایاتی در این زمینه نقل میکند. طبق این روایات، عدالت به معنای مساوات میان زوجات شرط نیست، بلکه زنان حقوقی واجب دارند که باید رعایت شود. ولی این خلاف ظاهر آیه است؛ زیرا آیه، عدالت و عدم ترجیح را واجب میشمارد که وارد جزئیات آن نمیشوم.
سوگلی بودن برخی از زنانج امع الأخبار(للشعيري) / 105 / الفصل الثاني و الستون في الأولاد
نمونه دوازدهم : دفن البنات من المَکرُمات
مورد دوازدهم حدیث «دفن البنات من المَکرُمات»: در برخی کتابهای شیعه نیز آمده که به خاک سپردن دختر، باعث کرامت مرد است. این، همان تفکر جاهلی است. آدم هر چه زودتر از شر دختر خلاص شود، بهتر است. میفرمایند شیخ بهایی در کشکول این مطلب را ذکر کرده است. بعد میگوید: «رأیتُ فی تاریخ الیعقوبی موت البنات من المَکرُمات عن النبی». واضح است که این حدیث مجعول است. پیغمبری که دختر را رحمت خوانده، این جمله را نمیگوید. این شعر مأخوذ است از مَثل جاهلی. اشاره کردم که در منابع حدیثی شیعی نیست. اما مرحوم مجلسی در بحارالانوار از صنعانی نقل کرده و گفته است که جعلی است.
نمونه سیزدهم : سرج نشینی زنان
روایاتی در مورد آخر الزمان داریم که از سرج نشینی و رانندگی زنان ممانعت کرده است. شهید مطهری بحث مفصلی دربارة اینکه زنها به اصطلاح، سوار ماشین نشوند، دارد؛ زیرا ایشان وقتی کتاب حجاب را نوشتند، یکی از علمای قم آن را نقد کرد و به شهید مطهری اشکال میگیرد و استناد میکند به آن روایتی که... .
آنوقت آن آقا به استناد آن روایت که زنها بر سطح سوار نشوند، گفتند که رانندگی هم نکنند. خب در دورههای بعد گفتند دوچرخه هم سوار نشوند. همینطور ادامه پیدا کرد که ایشان میفرمایند اصلاً این حرفها نیست و مفصل وارد بحث میشود. آیا برای زن رانندگی جایز است؟ این موضوع در کتاب پاسخها به اشکالهای کتاب حجاب است: «میدانیم که مسئلۀ رانندگی بهخصوص، حکمی ندارد. باید دید آیا زن میتواند وظایف دیگر خود را در حین رانندگی انجام دهد یا نه؟ اگر پوشش وجه و کفین واجب باشد، باید گفت زن نمیتواند رانندگی کند. در این مورد بهخصوص، نصوصی هم هست؛ ازجمله در روایت «اشراط الساعة» که فسادهای آخرالزمان ذکر شده است؛ فرمودهاند: «وَيَرْكَبْنَ ذَوَاتُ الْفُرُوجِ السُّرُوج» و آن آقایی که مستشکل بوده به اینها، استناد کرده و ایشان هم مفصل است، خلاصه ثالثاً و خامساً و سادساً جواب دادند که دیگر به جزئیاتش نمیپردازم.
مورد چهاردهم : روایات حیله در ربا
احادیث حیله در رباست که در کتاب کافی هم نقل شده. عبارت ایشان این است: «در همین کتاب کافی و کتابهای دیگر، روایتهایی هست که اگر به مضمون آنها نگاه کنیم، میفهمیم که مزخرف است». باز این کلمۀ مزخرف را به کار میبرد. «بعضی هم سندشان ضعیف است». آنوقت مثال میزند به همین بحث روایات حیله در ربا. «مثلاً چندی پیش که مسائل مربوط به ربا را مطالعه میکردم، دیدم روایتی است که در آن مردی به نام علی بن حدید میگوید سلسبیل که نام زنی است از من چنین پولی خواسته و من میخواهم این پول را به او بدهم و از او به فلان حیله ربح میگیرم. این درست است یا نه؟ اتفاقاً کتاب تهذیب را میخواندم، به روایت دیگری رسیدم. دیدم نام این شخص را آورده است». این روایات وجود دارد، مشهور فقها نیز به آن فتوا دادهاند، به عنوان حیلۀ در ربا که از کسانی که شاید، قبل از مرحوم مطهری، مرحوم امام است. مرحوم امام در کتاب البیع میفرماید که اینها جعلی است. چون قرآن وقتی بحث ربا را حرام کرده، به عنوان جنگ با خدا. هیچ حیلهای جنگ با خدا را به صلح با خدا تبدیل نمیکند. فکر میکنم ایشان یا سخن امام را ندیدهاند یا یادشان نبوده و اشاره نکردند که مرحوم امام هم این مطلب را گفتهاند. مرحوم امام خیلی تند در کتاب البیعشان این مطلب را ذکر کردند و بحث کردند.
نمونه پانزدهم: لَا تَجْتَمِعُ أُمَّتِي عَلَى خَطَإ
حدیث «لَا تَجْتَمِعُ أُمَّتِي عَلَى خَطَإ» است که ایشان میفرمایند اهل تسنن مدعیاند که پیغمبر اکرم فرمود: «لَا تَجْتَمِعُ أُمَّتِي عَلَى خَطَإ»؛ یعنی همۀ امت من بر یک امر باطل اتفاقنظر نخواهند کرد. پس اگر همۀ امت در یک مسئله اتفاقنظر پیدا کردند، معلوم میشود مطلب درست است. طبق این حدیث، همۀ امت مجموعاً در حکم شخص پیغمبرند و معصوم از خطا هستند. بعد ایشان میگوید: «ولی شیعه اولاً: چنین حدیثی را از رسول اکرم مسلم نمیشمارد؛ ثانیاً: میگوید راست است که ممکن نیست همۀ امت بر ضلالت و گمراهی وحدت پیدا کنند؛ اما این بدان جهت است که همواره یک فرد معصوم در میان امت هست. اینکه مجموع امت از خطا معصوم است، ازآنروست که یکی از افراد امت معصوم است». میگوید، این موضوع با شیعه سازگاری ندارد.
در کتابهای شیعه هم این مضمون به اجمال آمده است. در احتجاج، ارشاد القلوب و بحارالأنوار نقل شده است. ایشان گفته که در شیعه ندیدم، ولی در شیعه هم هست. روایت با «لَا تَجْتَمِعُ أُمَّتِي عَلَى ضِلَالةٍ» در کتابهای شیعه نقل شده است.
نمونه شانزدهم: لا تؤدّبوا أولادکم بأخلاقکم
مورد دیگری ایشان ذکر میکنند که حدیثی است: «لا تؤدّبوا أولادکم بأخلاقکم لأنّهم خُلقوا لزمانٍ غیر زمانکم؛ فرزندانتان را مثل خودتان تربیت نکنید، زمان آنها با شما فرق میکند». میفرمایند: «جملهای اخیراً به مولای متّقیان، علی منسوب شده است، با این عبارت: (معنای این جمله این است که) فرزندان خودتان را به اخلاق خودتان تربیت نکنید؛ برای اینکه آنها برای زمانی غیر از زمان شما آفریده شدهاند؛ یعنی شما متعلق به زمان گذشته هستید و فرزندان شما متعلق به زمان شماست؛ اما اخلاقی که آنها باید داشته باشند، اخلاقی است که باید در زمان آینده خوب باشد. در اینجا دو مطلب است: یکی اینکه آیا این جمله را علی فرموده است؟ یعنی سند این گفتار چیست و از کجاست؟ بحث دوم این است که جدای از اینکه گویندۀ این کلام چه کسی است، آیا این جمله ممکن است مفهوم درستی داشته باشد یا نه؟
اما بخش نخست، فرمودهاند که من تا به حال در هیچ کتابی ندیدم و در بخش دومش هم اشکال میکند، لذا میگوید نادرست است؛ ولی جالب است که خود ایشان در کتاب دیگری، همین مضمون را با عبارت دیگری پذیرفته است. ایشان در کتاب اسلام و مقتضیات زمان، این عبارت را قبول کرده: «لا تقصروا أولادکم علی آدابکم». اینجا «لاتؤدّبوا» است، آنجا «لا تقصروا». آنجا به استناد بحث نسبیت در آداب و رسوم مطرح میکند. بسیار مفصل هم بحث میکند. حتی شعری را که در دیوان منسوب به امیرالمؤمنین (دیوان امیرالمؤمنین) است نیز آورده:
حسینٌ بُنیّ إذا کنتَ *** فی بلدة فعاشر بآدابها
وقتی جایی بودی، مثل آنها رفتار کن. اگر آنها با قاشق غذا میخورند، تو با قاشق (ایشان اینها را مثال میزند)، سرپا غذا میخورند، شما هم سر پا غذا بخور.
آنجا خود ایشان آورده و پذیرفته، حالا اینجا میگوید نیست. بااینحال، ایشان، این را هم فرمودهاند. این هم مورد شانزدهم.
نمونه هفدهم : احادیث مدح و ذم شهرها
مورد هفدم، بحث احادیث مدح و ذم شهرهاست. میفرمایند: «شاید 95 درصد خبرها و احادیثی که در فضیلت شهرهاست، چیزهایی بوده که افراد خواستهاند به نفع خودشان بگویند»؛ یعنی 95 درصد احادیث مدح و ذم شهرها جعلی است. دربارة کوفه داریم، در مورد قم داریم، راجع به جاهای دیگر داریم و... . در بحارالأنوار باب مفصلی دربارة مدح و ذم شهرهاست؛ مثلاً نقل شده که پیامبر فرمود: «خیر القری بیهق؛ بهترین جاها بیهق است». همین نزدیک سبزوار، حالا خودمان هم میخواستند بگویند که نگفتند. پیغمبر به بیهق چه کار داشت که حالا بیاید از میان این همهجا بگوید «خیر القری بیهق؟» چرا؟ چون فلان آقای بیهقی میخواسته برای خودش آبرو درست کند.
این مطلبی که در مورد شهرهاست، جالب اینکه از مرحوم آیتالله بروجردی هم به همین عبارت نقل شده است. مرحوم سیدجلال آشتیانی نقل میکند که عبارتش این است: خداوند آیتالله بروجردی را رحمت کند. زمانی فرمودند اصل اولیه در اغلب اخبار و روایاتی که مدح و ذم بلدان، خواص میوهجات، فضائل افراد وجود دارد، عدم حجیت است. و طرفین شیعه و سنی آنها را به نفع خود ساختهاند؛ یعنی قبل از مرحوم مطهری، شاید ایشان هم از آقای بروجردی گرفته باشند که بیشتر اینها ساخته شده برای اهداف و اغراض خاصی است.
در کتابهای اهل سنت این باب هست، در کتابهای شیعه، مرحوم مجلسی بابی را باز کرده و روایات زیادی آورده است. دانشجوی در مقطع دکتری این روایات را به صورت رسالهای نوشت. درواقع، نقد سندی و متنی احادیث مدح و ذم شهرهاست. البته کار قویای نبود، ولی بررسی کرد.
بحث دیگری هم دربارة پیاز عکه است که شنیدیم. این را باز ایشان ذکر میکند که از سوی معاویه این مطلب ذکر شده و اینها مواردی است که من باید به آنها در ذیل همین عنوان شهر ها اشاره کنم .
نمونه هیجدهم نحوست ایام
بحث نحس بودن، احادیث سعد و نحس ایام. این هم یک باب مفصلی است در بحارالأنوار که روایاتی هست که میگوید این روز خوب است، این روز بد است. سپس میفرماید این مزخرفات چیست که میگویید؟! مثلاً امیرالمؤمنین یا پیغمبر به فلان شخص گفتند: این مزخرفات چیست که داری میگویی؟ حالا امروز خوب است، امروز بد است؟ در جنگ جمل میفرمایند کسی آمد به حضرت گفت که فلان قوم و خویشمان منجم است. گفته الآن نروید که شکست میخورید. فرمود این مزخرفات چیست که میگویی؟! بعد میفرماید اینها همه نادرست است و قابل قبول نیست.
اینجا جملهای هم ذکر کنم. آیتالله مصباح یزدی این جلد بحارالانوار را تصحیح کرده است؛ جلدی که روایات سعد و نحس ایام است. جالب است. جلد 59 بحارالأنوار. آنجا وقتی این باب تمام میشود، ایشان این تعلیقه را دارند:
«هذه الروایات بأجمعها مرسلة غیر منقولة فی شیء من الکتب المعتبرة؛ تمام این روایات در کتابهای معتبر نیست و ساختگی است». «فلا یثبت بها ما یثبت بالأخبار الآحاد فضلاً عن غیره؛ آن چیزی که با روایاتِ درستِ خبر واحد اثبات میشود، با اینها اثبات نمیشود». «علی أنّه لم یثبت من سیرتهم رعایة الأیام وسعادتها ونحوستها واختیارها لأفعالهم وأعمالهم. لاسیما الشهور والأیام الفارسیة؛ ائمه و پیامبر در زندگیشان اینطور چیزها را ملاک رفتار خودشان قرار نمیدادند».
این هم پاورقیای است که آیتالله مصباح یزدی ذیل این روایات در جلد 59 بحارالانوار ذکر کردهاند.
اینها نمونههایی بود که درواقع، من پیدا کردم؛ شاید موارد دیگری هم باشد. من خواستم مرور بکنم بر این موارد. جملهای را فقط در آخر بحث به عنوان تحلیل ذکر میکنم.
جمع بندی نهایی
من اینگونه میفهمم که برای نسبت دادن روایات و احادیث به پیغمبر و ائمه در جاهایی که حیثیت خاص پیدا میکند، چیزهایی است که با عقل سازگاری دارد، با فطرت انسانها سازگاری دارد، با آن سیرههای عقلایی سازگاری دارد، آنها خیلی محل بحث نیست؛ اما اگر در لابهلای روایات، بهویژه در بعضی حوزههایی که مسئلهساز است، نه فطرت انسانی آن را تأیید میکند، نه در سیرههای عقلایی هست و نه در عقل. حدیثی ذکر شده، جاهای دیگر هم میگویم، ولی این جاها به طور خاص، ما باید چند کار را با هم انجام بدهیم تا بتوانیم حدیث را نسبت بدهیم. به صرف بررسی سندی و رجالی نمیشود بسنده کرد، افزون بر بررسی سندی، باید محتوا هم ارزیابی و بررسی شود که این محتوا با اصول و آموزههای دینی سازگاری دارد یا نه؟ با قرآن سازگاری دارد یا نه؟ با سیرۀ مسلّم پیشوایان دینی سازگاری دارد یا نه؟
زیرا وقتی روایتی را به امام یا پیامبر نسبت میدهیم، دو چیز را اینجا ادعا داریم: یکی اینکه چون آنها را معصوم و به عالَم غیب متصل میدانیم، میگوییم این مطلب، درست است؛ دوم اینکه این مطلب درست را نسبت میدهیم. میگوییم فلانی گفته است. دو ادعا داریم. ازاینرو، باید برای نسبت دادن یک حدیث، هر دو کار صورت بگیرد؛ اولاً: هم محتوا درست باشد که محتوای باطل نباشد. چیزی که بشود به خدا نسبت داد. چیزی که بشود به عالَم غیب نسبت داد. چیزی که عصمت از آن پشتیبانی میکند. ثانیاً: بشود نسبت داد. نسبت دادن، درواقع خود، یک کار است. شما نمیتوانید هر حرف درستی را به هر که دوست دارید، نسبت بدهید. مطلب درست است، بگویید فلانی گفته. فلانی نگفته است، محتوا که درست است. هم باید خبر صادق باشد، هم محتوای خبر باید صادق باشد. برای صدق خبر، بحثهای رجالی، انتسابها و... لازم است و برای صدق مُخبَر و محتوا باید ارزیابیهای محتوایی صورت بگیرد. ازاینرو، در اینگونه مسائل، حساسیت بیشتر است. مسائلی که مربوط به فرقهها و مذاهب مطرح میشود، مسائلی که در حوزۀ مخالفت با عقل است، موضوعهایی که در حوزۀ مسائل زنان است، جایی که آدم احساس میکند یک تضاد منافعی وجود دارد، در اینگونه جاها از حساسیت بیشتری برخوردار است؛ گرچه آن مقداری که من میفهمم، در سایر موارد هم همینطور است. وقتی میخواهیم به صورت قاطع نسبت بدهیم، باید این قواعد را دنبال بکنیم.
الآن امیدوارم که این بحث برای ما افق و روزنههایی را برای تأملات بیشتر باز کرده باشد.
سوالات وپاسخ استاد
سوال: خیلی تشکر میکنم. فقط دربارة موضوع حضرت رقیه آیا واقعاً آیتالله مطهری در این مورد تشکیکی کردند؟ و یکی دیگر اینکه آن حدیثی که خیلی هم به آن شاخ و برگ داده شده که مردی از قم بلند میشود و مردم در اطراف او جمع میشوند ؟
مهریزی: من در نوشتههای شهید مطهری ندیدم. من آن مقدار که جستوجو کردم، در همۀ آثار، هم دستی، هم با نرمافزار، با آن شکلهای مختلف، حتی در این یادداشتهایی هم که جدید بوده، دیدم، اینها را پیدا کردم.
سوال: اول اینکه احادیث پالایش شوند. دوم اینکه چه احساس خطری هست که برخی محققین مانند مرحوم تستری، به ویژه کتاب الأخبار الدخیلة که فرمودید، چندین سال پیش چاپ شده، با آن صورت نازیبا، نه مورد توجه قرار گرفته، نه تجدید چاپ شده است یا مرحوم بهبودی یا حضرت علامه، مورد بیمهری قرار گرفتهاند. این چه احساس خطری است که نمیگذارد دست به پالایش زده بشود؟
مهریزی: آن را نمیدانم. باید از کسانی که احساس خطر میکنند، پرسید...، من احساس خطر نمیکنم. آنهایی که احساس خطر میکنند، باید پاسخ بدهند. ما کتاب مرحوم شوشتری را در دارالحدیث شروع کردیم و با خانوادهاش صحبت کردیم، از پسرش اجازه گرفتیم که بیاییم به شک منقّح کار کنیم و یکی از دوستان هم قول داد که این را کار کند و آن را تصحیح کند، ولی انجام نداد. من هم که آنجا پیگیر کارها نیستم، دیگر ماند؛ وگرنه ما دنبال این بودیم و شروع هم کردیم، از خانوادهاش هم اجازۀ کتبی گرفتیم که به دارالحدیث اجازه داد که ما آن را تصحیح و ادغام کنیم؛ چون جلدهای کتاب ایشان همینطوری، نامنظم بود.
مرحوم آقای غفاری فرمود که آقای شوشتری میآمد تهران، بقچهای میآورد و به ما میداد، ما هم آن را درست میکردیم، این جلد اول میشد. سپس دوباره بعد از چند وقت یک بقچۀ دیگر میآورد، میشد جلد دوم. لذا خیلی تنظیم نیستند. اجازه گرفتیم که حتی مرتب کنیم، بحثها کنار هم بیاید، نه اینکه در هر جلد تکرار بشود، ولی دیگر نشد.
حاجآقا، کتاب مرآة العقول هم تنقیح و تهذیت شده اصول کافی است؟
مهریزی: نه، در باره مرحوم مجلسی یک خطایی صورت میگیرد که گفته می شود، یکی از بحثهایی که در مورد علامه مجلسی هست، اینکه ایشان اصولی است یا اخباری؟ یکی از حرفهایی که برخی میگویند ایشان اخباری نیست، به مرآة العقول استناد میکنند. میگویند مرحوم مجلسی در مرآة العقول دربارة احادیث اظهارنظر کرده. کوتاه هم گفته. گفته مثلاً ضعیفٌ، حسنٌ، ثقةٌ، صحیحٌ و تعبیرهایی بدین گونه و تقریباً طبق مشی قوم آمده در مرآة العقول ارزیابی کرده، ولی کار اصلیاش شرح اخبار است؛ یعنی درواقع جملۀ کوتاهی هم در ارزیابی سندی گفته است.
ایشان در مقدمه یک توضیحی میدهد. در مقدمۀ مرآة العقول در جلد اول، وقتی که خطبۀ کافی را میخواهد توضیح بدهد، آنجایی که مرحوم کلینی فرمودهاند: ما این را از آثار صادقین گردآوری کردیم، میفرمایند که برخی گفتهاند کتاب کافی بر امام زمان عرضه شده و آن جمله...، و این از مزخرفات است. جالب اینکه علامه مجلسی میفرمایند تعبیر «الکافی کافٍ لشیعتنا» از مزخرفات است، ولی بعد میفرمایند که روایات ما جایزالعمل است. در ابتدای صحبت هم ذکر کردم که اخباریها نظر رقیقشان این است که همة روایات را جایزالعمل میدانند و مرحوم مجلسی هم آنجا اینگونه میگوید. بنایش بر تهذیب یا پالایش کافی نبوده. بنا بر طبق نظر مشهور یک جمله هم گفته که این حدیث صحیح است: علیالمشهور، ضعیفٌ علیالمشهور، حسنٌ علیالمشهور، طبق آن است؛ وگرنه به مبنای خودش روایات را جایزالعمل میداند.
سوال: روایات را قبول کرده؟
مهریزی: حالا ایشان در مقدمة کلی اینگونه ذکر کرده، ولی حدود نه هزار روایت را درواقع در همان جمعبندیهایی که کردهاند، طبق نظر مشهور، غیرصحیح گفته است.
سوال: ببخشید سؤالی داشتم که انتظار داشتم در این جلسه پاسخ شهید مطهری را از زبان شما بشنوم. ولی متأسفانه مطرح نشد و آن پرسش، این بود که نقش فرهنگ و فقها در جعل احادیث در طول تاریخ چه بوده؟ فرض کنید در همان قضیۀ سوگلی داشتن و اینها که فرمودید و مطرح شده بود که اشکالی ندارد، به فرض یک فرهنگی را میپذیرند و فقهایی هم که در آن دوره قرار دارند، این را تأیید میکنند، به واسطۀ اینکه آن فرهنگ این را قبول دارد و این را مشکل نمیداند. میخواستم ببینم آیا شهید مطهری بابی را باز کردهاند که این را مطرح کنند؟ مثلاً فرض کنید در یک دورۀ تاریخی اهل تفویض بر جامعه مسلط میشوند و غالیان بیشتر رشد میکنند.
مهریزی: مرحوم مطهری به عنوان یک، متخصص حدیث و علوم حدیث کار خاصی در زمینۀ حدیث نداشته است؛ ازاینرو اینهایی هم که ذکر کردم، در کتابهای مختلف نقل شده است. یک کتاب اعتقادی بود، کتابی تاریخی بود، یک کتابْ تربیتی بوده. گاهی هم به ریشهها اشاره کرده که این از فرهنگ ایرانی آمده است. اینکه حالا توقع داشتید اینجا...، در دانشگاهها یک درس دو واحدی است، به نام احادیث موضوعه؛ یعنی یک ترم درس میدهند. آنجا همۀ بحثها را مطرح میکنند. ما نصف یک جلسه حرف زدیم. شما توقع داشتید که همۀ پرسشهایتان در مورد احادیث موضوعه پاسخ داده شود؟ خب، خیلی متشکر! شما درواقع خیلی افق بلندی دارید.
سؤال : شما فرمودید در این موضوع کتاب مشخص و زیاد نوشته نشده که احادیث شیعه را بررسی کند، پس چرا به آثار مرحوم برقعی توجهی نشده؟ مثلاً خرافاتِ وقوع در زیارات قبور و شرحی بر مثلاً احادیث کافی و...
مهریزی: چون آن تیپ افراد در فضای رایج حوزوی مورد نقدند، به آنها توجه نشده؛ وگرنه در همین کتاب آمار همۀ کتابها و آثار آنها هم آمده است. متشکر.