موسسه فهیم

خلاصه ها

نظریه پردازی , مناظره , فقه و اصول , اندیشه سیاسی ,

تفسیر قرآن به قرآن در نگاه موافقان و مخالفان

بسمه تعالي

تفسیر قرآن به قرآن در نظام موافقان و مخالفان

استاد میلانی، استاد ایازی، استاد قاضی زاده

24/8/93

گرامی میداریم یاد مرحوم علامه طباطبائی در سالروز رحلت این شخصیت بزرگ من این عبارت را بخوانم بعد بحث را شروع کنم، امروز جلسه خاصی را برگزار م یکنیم و سعی می کنیم که انشاء الله یکی از بحث های ؟؟؟ بحث و چالش در حوزه اندیشه دینی را در محضر جناب استاد میلانی و حضرت استاد ایازی که انشالله تا دقایقی دیگر می رسند داشته باشیم و عنوان جلسه بحث علمی طلبگی بسیار صمیمانه داشته باشیم، از حضور دوستان سپاسگذارم. قبل از اینکه دیدگاههای آقای میلانی و ایازی داشته باشیم بعنوان مقدمه یک طرح نزاعی را مطرح می کنم که شاید برخی ابهامها را در همین آغاز در دیدگاه موافقان قرآن به قرآن بتواند حل کند.

اولین نکته ای که می خواهم عرض کنم ؟؟؟ محل نزاع هست، ما در حقیقت موضوعمان روش تفسیر قران به قرآن از دیدگاه موافقان و مخالفان هست، آقای میلانی بعنوان مخالف و آقای ایازی بعنوان موافق مطلق و من هم موافق مشروط، آن چیزی که بعنوان محل نزاع خدمت عزیزان می خواهم عرض کنم اینست که تفسیر قرآن به قرآن به تعبیر دیگر قرآن بسندگی در سه سطح مختلف قابل طرح و ارائه نظر هست، و باید مشخص کنیم کسانی که قائل تفسیر قرآن به قرآن هستند کدام بخش را مورد توجه قرار می دهند، یکی قرآن بسندگی در دین است یعنی افراد اعتقاد داشته باشند ما در فهم دینی و استفاده از معارف دینی باید فقط به قرآن کریم مراجعه کنیم و به سنت اصلا کاری نداشته باشیم، خب شاید خیلی از عزیزان تا بحث قرآن بسندگی بحث بشود در ذهنشان بیاید که این جمله معروفی که از خلیفه دوم که در این واقعه گفت حسبنا کتاب الله، آیا کسانی که قائل تفسیر قرآن به قرآن هست مرادشان این است! مسلماً نه. یعنی قرآن بسندگی در دین اینکه ما بخواهیم دین را اخذ کنیم فقط به قرآن مراجعه کنیم این اصلا مورد نظر نیست بلکه قرآن بسندگی در دین مورد نقد مفسران قرآن به قرآن و از جمله مرحوم طباطبائی بعنوان یکی از محورهای این بحث بوده و هیچ وقت این تعبیر را نمی گفتند انشاءالله بعد کدهایی از آنها در این زمینه می آوریم. مثلا فرض کنیم همین عبارت شاید که بد نباشد از یکی از مفسران قرآن به قرآن که می گویند: انما الطریق المصلی هو الطباع القرآن کعسلم هو الطباع الحدیث علی قول القرآن، دون افراط من یقول حسبنا کتاب الله و یترک السنه او تفریط من یقول حسبنا السنه عن الحدیث و لا یفهم کتاب الله الا بعداله الحدیث، می گویند که این حسبنا کتاب الله پذیرفته نیست، نه حسبنا کتاب الله گفته شود نه حسبنا سنه النبی گفته شود، که این نکته اولی است که عرض می کنم به عنوان دیدگاه قرآن بسندگی است، پس اگر مطالبی طرح بشود که مثلا ما مخالف خلیفه دوم هستیم که گفته حسبنا کتاب الله موافق تفسیر قرآن به قرآن می گوید من با شما همراهم.

دوم بخش قرآن بسندگی در شریعت و فقه هست به این معنا که از دین بیائیم پائینتر در فقه و احکام شرعی آیا ما به قرآن بسنده می کنیم و از سنت استفاده نمی کنیم استفاده از سنت در این حوزه پذیرفته نیست این هم باز قالب کسانی که موافق به تفسیر قرآن به قرآن هستند این مطلب را قبول ندارند لذا مرحوم علامه طباطبائی در ضمن تفسیر قرآن به قرآن صراحتا آیات فقهی و تفسیلات آیات فقهی را به روایات واگذار می کردند و این تعبیر را زیاد در تفسیرشان دارند که این بخش موکول الی الفقه هست.

خب از ان دوتا که بگذریم محل نزاع قرآن بسندگی در فهم معانی آیات یا تفسیر قرآن، بحث اینست که قرآن در فهم مفاهیم قرانی کافی هست، و آنجائیکه ابهام هست برای فهم قرآن بهترین راه اینست که از آیات دیگر استفاده کنیم و از ؟؟؟ در این بخش استفاده بکنیم. عرض کنم خدمت شما که خود علامه طباطبائی با توجه به نکته ای که گفتیم اعتقاد دارند به این مسئله که ما منکر حدیث ثقلین نیستیم، این حدیث که در منابع شیعه و سنی آمده است که انی تارک فیکما امرین احدهما اطول من الاخر کتاب الله و عترتی علی و انهما لم یفترقا یحتی یرد علی الحوض باز این از مواردی که علامه صراحتا ذکر می کنند که نسبت به این حدیث دو ابهام صورت گرفته است یکی از جهت اهل سنت که تعبیر ایشان ان اهل السنه اخذوا بالکتاب و ترک العتره فقال ذلک الی ترک الکتاب لقول النبی انهما لن یفترقا و ان الشیعه اخذ بالعتره و ترک الکتاب و باز هم این طرف هم مثل آن طرف مورد نقد قرار می دهند فقال ذلک منهم الی ترک العتره لقوله انهما لن یفترقا فقد ترکت الأمه القرآن و العتره معاً ایشان می فرمایند که این در حقیقت سبب شده قرآن و عترت هر دو ترک بشود که این طریقه ای که ما داریم در شیعه و اهل سنت هر دو ترک شود و در ادامه عبارت دیگری که از علامه هست ایشان می خواهند بفرمایند که در حوزه های ما بعضی مجتهد می شوند ولی اصلا به قرآن هم لازم نیست مراجعه کند و اینرا به عنوان دیدگاه ترک قرآن در بین شیعه مطرح می کنند، پس این هم حدیث ثقلین مورد توافق هست و کسی اینرا مورد نزاع قرار نمی دهد.

مورد دیگر که ذکر می کنم تأویل قرآن در برابر تفسیر قرآن هست، باز کسانی مثل علامه طباطبائی به این نکته قائل نیستند که ما تأویل قرآن را می توانیم بر اساس تفسیر قرآن به قرآن بهش برسیم، بلکه آنها تأویل را غیر از تفسیر می دانند و خیلی از مواردی که دوستان مخالف ذکر می کنند می گویند تفسیر است در حقیقت تأویل است، توضیح مختصرش اینست که تفسیر آنطوری که علامه هم ذکر کرده اند یعنی کشف معانی آیات قرآن و کشف از مفاسد و ؟؟؟ بع تعبیر حوزوی ما تفسیر یعنی مراد استعمالی و مراد جدی این دو بخش را می گویند تفسیر قرآن ولی تأویل با اختلافاتی که در معنایش هست این معنائی که در ذهن من هست و معنای صحیح تری هست و روایات تأویلی غالبا اینطور هست اینست که تأویل مفهومی نیست که آیه بر آن دلالت بکند بلکه تأویل امور خارجی متعالی مصادیق عینی متعالی هست با پاک کردن و تأمل کردن در لفظ به تأویل نمی رسیم اینکه در خیلی از روایات اهلبیت علیهم السلام داریم  مثلا فرض کنید راجعه به این آیه که می گویند هُم اهل البیت النبی یا هم علیٌ اینها مثلا این موارد نور را در حقیقت ذکر می کنند و بعد این موارد به یک معنا تفسیر می کنند این از دیدگاه مثل علامه یا برخی دیگر از مفسران قرآن به قرآن اسمش جری و تطبیق و تأویل است لذا است که تعبیر غیر از تفسیر است اینکه ما می گوئیم تفسیر قرآن فهمیده می شود با خود قرآن معنایش این نیست که قرآن مثلا آیات را ببینید شما تأویلش را هم می توانید بفهمید تأویل یک سطح دیگر هست به قول مرحوم شهید صدر تأویل تفسیر معناست یعنی شما لفظ را که خوب کاویدید معنا که خوب فهمیدید حالا بعد می بینید که خوب اینرا برای چه ذکر کرده است آن دیگر با کاووشهای لفظی بهش رسد نمی شود گرچه تأویل جای خودش بحث های خاص خودش را دارد که حالا عرض میکنم که ما مشکلمان در حوزه تأویل چیست و روایات تأویل چیست، اما بالاخره فرض کنید در یک ایه ایی تفسیری ارائه می شود که بعد فکر می کنند تأویلش اینست من یک مورد را آورده که خیلی روشن مشخص می کند مثلا یخرجونهم من النور الی الظلمات اینجا مرحوم علامه می گویند اینجا کنایه از هدایت الهی و اظلال الهی است والاتیان بنور المفرداً و بالظلمات جمعا این بخاطر اشاره به حد واحدی است که اشاره به اینست که .....

این موردی است که می خواهم بین تأویل و تفسیر فرق بگذاریم مرحوم علامه اول تفسیر می کنند و در آن بخش روایی ذکر و فی الکافی عن الصادق علیه السلام قال النور آل محمدٍ و الظلمات اعدائهم بعد می فرماید اقول و هو من قبیل للجری او من الباطن عن التأویل می گویند این جری و تطبیق است این باطن و تأویل است خب پس اینطوری که من عرض کردم ما در موارد مختلف باید بحثمان را مشخص کنیم سه سطح قرآن بسندگی داریم، قرآن بسندگی در دین، نه، قرآن بسندگی در شریعت و فقه، نه، قرآن بسندگی در تفسیر یعنی فهم قرآن با خود قرآن ممکنه این اولین نکته است حسبنا کتاب الله همه قبول داریم که اشتباه است اگر در دین باشد، و موردی که این استفاده شده می دانیم در دین بوده است نه در تفسیر قرآن حدیث ثقلین را همه قبول داریم لن یفترقا دارد لن یفترقا در دین در مجموعه دین باید از این دو استفاده کرد و نکته دیگر اینست که بحث تفسیر و تأویل را باید سطوحش را جدا کنیم، آن چیزی که مثلا علامه طباطبائی ذکر می کنند تفسیر قرآن به قرآن است تفسیر تأویلی نیست روایات زیادی هم داریم که این روایات تأویلی است و ما باید آنها را بگذاریم کنار، این حدی است که بعنوان تحریر محل نزاع من عرض کردم. 

از آقای میلانی می خواهیم در مرحله اول نظراتی که دارند با همین محدوده ای که بیشتر محور بحث هست و مأطوف به آراء علامه طباطبائی است در این فضا فقط باشد، دیدگاههای ایشان را می شنویم.

بسم الله الرحمن الرحیم

با تشکر از جمیع بزرگوارانی که زحمات متحمل شدند و انشاء الله برسیم به اهدافی که اهلبیت علیهم السلام از ما می خواهند فقط نکته اول عرض بکنم خدمت دوستان اینکه متأسفانه گاهی فکر می کنند دوستان ما بی احترامی به کسی از علمای شیعه تهمت ناروائی است ما احترام را حفظ می کنیم ولی تقدیس غیر از احترام است، و تقدیس فقط مخصوص چهارده معصوم است و اینکه مقاله تو را نمی پذیریم چون بی احترامی کردی که اینکار را متأسفانه می کنند این کار بسیار زشتی است، خدمتتان عرض کنیم با مطالبی را حاج آقا فرمودند بنده باید ختم جلسه را اعلام کنم، آنچه فرمودند هیچ ربطی به مدعای کسانی که قائل به استحنای قرآن حتی از پیغمبر هستند ندارد ما عبارت خودشان هست مطالب آقایان کاملا درست است که ما اگر بگوئیم – البته کاملا که می گویم نه همون آخر هم اشکالاتی دارد که در آخر اشکالاتش را اشاره می کنیم – اما اصلا بحث این نیست حالا من مطالبی داشتم که خود آقای طباطبائی مدعایشان را متناقض گفتند ادله اشان چه بوده و حالا بعد جواب هائی که داده شده حالا آنها را من رها می کنم به بحث اصلی می روم که حاج آقا فرمودند.

بحث اول فرمودند ما بحث در دین بگیم حسبنا هست یا نه کلمه حسبنا نیاوریم البته بگوئیم استغنا هست ایشان می گویند قطعا حسبنا نیست، چرا حسبنا نیست! حالا اگر شخصی بگوید من قرآن را برای فهم کافی می دانم، همه را هم می فهمم هیچ نیازی به بیان پیغمبر نیست اما حسبنا کتاب الله را هم قبول ندارم، ما باید بپذیریم! خب شما نپذیرید، می فرمائید که خود ایشان فرموده که طریقه مصلی اینست که اتباع حدیث بشود و نه افراط بکنیم مثل حسبنا و نه تفریط بکنیم و نه سنت نبی را کنار بگذاریم، قطعا ایشان تصریح می کنند که ما در قرآن هیچ نیازی به سنت نداریم حتی بیان پیغمبر فهم قرآن برای همه ما کافی و رافع اختلاف است هر گونه اختلافی را با تدبر در قرآن از بین می بریم فقط یک چیز لازم دارد تفکر اجتماعی دقیقا نکته مقابلی که پیغمبر فرمود، اخلد اهلبیت بکنید تا اختلاف از بین برود امان از اختلاف اینست که به اهلبیت مراجعه کنید ببینید اینها چه می گویند. بعد اینکه فرمودند در شریعت و فقه آقای طباطبائی در آیات فقهی به قرآن مراجعه می کنیم خب حق ندارد مراجعه کند دقیقا آقای صادقی می گویند ما به اهلبیت کاری نداریم آقای دکتر صادقی بهتر از ایشان ؟؟؟ ما گرفتند ایشان می خواهند کمی مطلب را مسامحه کنند ایشان می گویند آقا اگر من را در زمان امام صادق علیه السلام در منزل امام صادق علیه السلام بودم و ایشان می فرمودند زکات برای نه چیز است می گویم تو امام صادق نیستی تو حق نداری در قرآن تصرف کنی آقایان ملتزم هستند نفرمائید نیستند آقای طباطبائی خودشان به سنت اخذ کرده اند خب این کفایت به حسبنا نشد مگر خلیفه دوم که می گفت حسبنا کتاب الله فردا نمی گفت لو لا علی لهلک العمر این دلیل بر اینست که منطقش عوض شده! مگر نمی گفت لا اقبل لاهو عمر لمعزله لیس لها ابوحسن مگر نمی گفت! مگر نمی گفت نماز را طوری بخوانیم که پیامبر می خوانده خب اینها را داشتند که، اینکه اقایان مجبور شده اند کسانیکه ادعای استغنای قرآن را از بیان و اهلبیت داشتند فردا همه شان مجبور شدند بیایند در خانه اهلبیت دلیل نمی شود که منطقشان عوض شده منطقشان را می خوانم که ؟؟؟ بعد فرمودند در فهم تفسیر روایات این بهترین راه است خب همین غلط ترین راه است، آقا ما اگر در فهم قرآن اختلاف کنیم چکار کنیم؟ تدبر کن، خب تدبر کردیم که به اختلاف رسیدیم، کجای اسلام فرموده است تدبر و تفکر اجتماعی همه اختلافات را رفع میکند؟

سه، شما می خواهید به قرآن استدلال کنید واقعا کتاب کافیه، خب کتاب به چه اعتباری کافیه به اعتبار اینکه ما آتاکم الرسول فخذوه کافیه! می گویند آقا ما فقط در احکام قبول داریم خب بیخود قبول داری اولا که آقای صادقی در احکام قبول نداره و او روی منبا حرف می زند شما در یک تعبیر می گوید در احکام قبول داریم خب ثانیا این با مدعاتان که جور نشد، مگر در قرآن نمی گوید النبی اولی بالمومنین من انفسهم خب این اولویت در فهم نیست! در فهم نباشد پس دیگر بقیه چه چیزی باقی می ماند؟ آقای صادقی و اقای طباطبائی شما که می گویید ما آن قواعد را نمی گوییم اولا چرا نمی گویید چون تصریح می کنید قرآن برای همه چیز کافی است چرا بعد در قواعد گیر می کنید و دست به دامان اهلبیت علیهم السلام می شوید پس نباید بگوئید و آمدیم و گفتید می گوئید نه ظاهر قران را می فهمیم آقایان چه ظاهری، ظاهرتر از توحید این که خدا واحد است اینکه خدا واحد است نیاز دارد به قول اینکه جناب آقای مصباح من بروم از امام صادق بپرسم خدا واحد است؟ نه نروید و نپرسید نص کلام آقای طباطبائی است تا هزار سال احدی از علمای اسلام متعابین علوم قرآنی صحابه تابعین و علما معنی توحید را نفهمیده است، خب ما فهمیدیم شما چه فهمیدید، ما فهمیدیم اگر کسی قائل باشد خدا واحدی است غیر از این عالم مشرک است اصلا، ما فهمیدیم وحدت خدا یعنی عین تمام موجودات است، عین العیان و الحق الواقع بعد ببینید خدا چطور می گذارد در کف دست این آدم بنازم غیرت خدا را نمی گذارد تو بگوئی و جلو بروی، خلیفه دوم هم برگرداندش گفت که حسبنا و مجبور می شود بگوید علی جان چاکرتم چکار کنم، گفتی که حسبنا را می فهمیم در توحید نه شیخ طوسی، نه هشام بن حکم، نه یونس بن عبدالرحمن فهمید و نه ابوعلی سینا که به قول خودش او را از همه بزرگتر می دانند چون مشرک خیلی بزرگی بوده است چون گفته عمر بر علی مقدم است خب این قرآن که همه چیزش را بیان می کند و ما می فهمیم لاقل واضحاتش را می فهمیم نمی گویند واضحات همه چیزش را می گویند می فهمیم، ولی ما قبول کردیم فقط واضحاتش را همینجا گیر دارید دیگر، خدا عین العیان و الحق الواقع هست! خب آن آقائی که آمد گفت ما شمر و امام حسین علیه السلام نداریم، شمر و امام حسین علیه السلام دوتا کانال از ذات خدا هستند دوئیت هم نیست خب این حرف همان حرف است این اسمش را آورده او اسمش را نیاورده، اینجور قرآن را می فهمید یا نه نیاز داریم خود وحدت را اهلبیت برای ما معنا کنند وحدت اعتباری برای مخلوقات است یعنی متجزی اند وحدت حقیقی برای ذات احدیت است جز و کل و زمان و مکان ندارد، آقای طباطبائی و همه کسانی که این ادعا را دارند در تمام کتابهایتان یک جا توحید را برایم معنی کنید.

بعد فرمودند که ما حدیث ثقلین را رد نمی کنیم، تصریحا رد می کنند، چطور؟ عبارت را برایتان خواهم خواهند، بعد فرمودند دو گروهند یکی سنی ها که أخذوا بالکتاب و ترک السنه شیعه ترک الکتاب و اخذوا السنه یعنی شما یک مذهب ثالثی بعد از 1400 سال ایجاد کردید، شیعه ترک الکتاب و اخذ بالسنه! شیخ مفید، شیخ طوسی، هشام و ... کجا بودید شماها؟ اینست که آقای صادقین می گویند من نه شیعه هستم و نه سنی بلکه مسلم محمدی پیامبر فرمود علی و شیعته هم الفائزون یوم القیامه شما می گوئید ما شیعه هم نیستیم به شیعه اشکال می کنید شما؟ بعد هم می گویند شیعه میگوئیم کدام شیعه می گویند ما اخباری ها را می گوئیم کجا اخباریون را می گوئید شما درست مقابل اصولیین ایستاده اید تمام اصولیین ما با شما مخالفند، از علامه حلی، علامه اخباری هست آقایون! تصریح می کند اگر کسی ادعا کند برای فهم قرآن خود قرآن کافی است خلاف ضرورت شیعه و سنی می گوید شما از سنی ها هم جلو زده اید، سنی ها نمی گویند مستقیما از بیان خود پیغمبر لاقل، اهلبیت را کناره گذاری نکنید شما که پیغمبر را هم کنار گذاشتید، عبارت را هم بخوانم فرمودند که اجتهاد بدون مراجعه به قرآن شده است اینها دیگر حرفهای حاشیه ای است که به درد نمی خورد ... با حرفهای مجری حرفها قطع می شود

اقایون بنده مقاله آقای ایازی را از اینترنت گرفته ام مطالعه کرده ام صریحا حرف آقا طباطبائی را می زنند مقاله اش اینجاست می دهم آقایون قضاوت کنند یک جلسه می گذاریم من مقاله ایشان را، ایشان می گویند ما در فهم قران قیم نیاز داریم و اهلبیت باید باشند آقای طباطبائی اینرا رد می کند می گویند این حرفها چیست قرآن نور است مبین است این تناقض با خود قرآن دارد اگر ما بگوییم قرآن محتاج به غیر است اگر حتی بگوئیم محتاج به پیغمبر است با نور مبین بودنش منافات دارد حرف اینست آقایان اینها را جواب بدهید، حرفهای خودتان را می فرمائید کسی باهاش مخالف نیست، لم یندب الا الی التدبر فی آیاته فرفع به ای اختلاف یترامنها استنثاء است دیگر یک استثنا هم کرده اند فقط در فقط تدبر در آیات کنید کجا گفت اگر گیر کردید من گفتم خدا وحدتش یعنی همه سنگها و درختها و تو گفتی نه همه عالم است یک امام صادقی باشد که بگوید کدامیک راست می گوئید، می گوید فقط همین قرآن فقط رفع اختلاف می کند.

دو جعله هدیً قرآن را خدا هدایت قرار داده و نوراً و تبیاناً لکل شیء فما بال النور یستنیر بنور غیره، قرآن نور است برویم دنبال نور دیگر بگردیم! مگر علی قرآن است، اصلا اینها همه این حرفا را می زنند که علی را کنار بگذارند، البته عرض کنم آخرش کنار نمی گذارند آخرش همه اینها بر می گردند و تمام مبانی خودشان را زیر پا می گذارند به سنت هم مراجعه می کنند و به حدیث هم مراجعه می کنند مگر کسی می تواند بگوید من ؟؟؟ از اهلبیت علیهم السلام هستم! یک چیزی می گوید و می رود و ما شأن الهدی یهتدی بهدایت سوی چطور می شود قرآنی که هدایت است باید از غیر هدایتش را بگیریم این عبارتها چیست! مثل اینست که کسی به پیغمبر بگوید یا رسول الله تو خودت نوری چرا می گوئی علی، می گوید خب من نورم و هدایتم به اضافه علی، تو می توانی به بهانه نور بودن من علی را کنار بگذاری، آیا می شود به بهانه نور بودن قرآن بگوئیم به اهلبیت علیهم السلام نیاز نداریم، اصلا قرآن را چه کسی گفته نور است؟ قرآن نور است به شرط اینکه انور آیاتش را زیر پا نگذاری، انور آیاتش را می گوید فی امامٍ مبین، ما اتاکم الرسول فخذوه، النبی اولا بالمؤمنین من انفسهم، اینها را همه را کنار می گذاری، این لامپ را برقش را ازش گرفته قطعش کرده بعد می گوید نور، قرآن نور است با این برق آقایان با ولایت اهلبیت علیهم السلام، خدا نگفت اکملت لکم دینکم زمانی که علی را انتخاب کرد گفت اکملت لکم دینکم، اگر شما اهلبیت را از قرآن جدا کنید، میلیاردها قرآن خداوند از آسمان بفرستد کفاف نمی کند، یک نفر باید باشد علمش را خدا بهش داده باشد که اختلافات ما را جواب بدهد، تازه آنهم می فرماید: انا انزلناه فی لیله القدر تنزل فیها ملائکه و الروح فرمود بروید با این سوره به سنی ها احتجاز کنید خود قرآن حتی بدون اهلبیت برای ما کافی نیست کجا داریم می رویم ما از اهلبیت جلو زده ایم! اگر شب قدر البته اینجا بحث ؟؟؟ من بحث دارم نمی خواهم بگویم اهلبیت نعوذ بالله نادان هستند حالا بحث دارد اما امام صادق می گوید اگر قرآن را شب قدر برای ما هر سال مطلب نیاید این قرآن کفایت نمی کند چی شده که شما می گویید ما بدون اهلبیت از قرآن به اندازه اهلبیت می فهمیم بعد ایشان می فرمایند ما در فهم حقایق قرآن دو راه داریم یا بحث علمی فلسفی بکنیم یا قرآن به قرآن، ما می گوئیم راه سومی هست مراجعه کنید به اهلبیت علیهم السلام مراجعه کنید به خود پیغمبر می گوید یا خود قرآن یا سنت اگر به سنت مراجعه کنیم دور ؟؟؟ کلا به سنت نمی توانیم مراجعه کنیم نص عبارتشان ایسنت شما نص عبارتشان را قبول دارید، خب متولی عبارتشان خودشان نیستند بزرگوار هم هستند ولی ملتفت نیستند چه می گویند هذا ان یکون القرآن تبیاناً لکل شیء و لایکون تبیاناً لنفسه بعد هم اگر شما می خواهید بگوئید بعضی آیات قرآن واضح است این حرفی نیست، اینها می گویند کل قرآن اصلا در قرآن متشابه نداریم، همه چیز به آیه دیگر مراجعه کنیم معنایش حل می شود چطور شد در یک آیه می گویید هزار و یک میلیون دویست و شصت هزار احتمال دارد در حالیکه در این آیه همه مفسرین اختلاف عجیب کرده اند شاید همه آنها کافر بوده اند و شما یکی فقط درست می فهمیدید، یا باید بگوئی آنها منافق بوده اند یا بگوئی فهم من فهم معصوم است، خودتان می گویید در دین هرچه تدبر کردم اختلافات بیشتر شد سه گروه فلاسفه عرفا بحث کردند و اختلافات بیشتر شد قرآن را قبول داشته اند یا نداشته اند، چطور قرآن شما همه را رفع اختلاف کرد، توی دریا دارد غرق می شود می گوید ببین من چه خوب نفس می کشم، بعد فرمود که کیف یکون القرآن هدیً و بینه و فلان و نوراً مبیناً للناس فی جمیع ما یحتاجون الیه، به چه دارید استثناء می کنید ایه زکات را مثل آقای صادقی بگو آقا اگر امام صادق گفت زکات نه چیز است بگو تو امام صادق نیستی یا مبنایتان را ابطال کنید یا اینکه حرف را تا آخر نگویید، و لا یکفیهم احتیاج الیه و هو اشد الاحتیاج، چطور می شود که قرآن در فهم خودش کفایت نکند، می کند به شرط آنکه ؟؟؟ نکنید، شما نصف قرآن را کنار می گذارید که صریحترین آیات قرآن است که می گوید قرآن با اهلبیت است اینرا کنار می گذارید و بعد می گویید قرآن که خیلی خوب است، و أی سبیلٍ احدا و المحصل أن المن هی عنه انما هو الاستقلال فی تفسیر القرآن واعتماد المفسر علی نفسه من غیر رجوع الی غیره می گوید شما حق ندارید در قرآن به غیر مراجعه کنید خب می گوئیم غیر کیست؟ می گوید غیر یا سنت است یا خود کتاب، سنت که نمی شود باشد پس خود کتاب، از این قشنگتر می شود اسلام را رد کند کسی بخدا، می گوید قرآن که می گوید به غیر باید مراجعه کنید آن غیر یا خود قرآن است یا سنت است، سنت که نمی شود باشد و الا دور نیاز است پس قرآن است، از این قشنگتر می شود قرآن را رد کند، و لازمه وجوب الاستمداد من الغیرک بالرجوع  الیک و هذا الغیر لا محال اما هو الکتاب او السنه می گوید آن غیری که ما مکلفیم به آن مراجعه کنیم یا خود قرآن است یا سنت است و کأن هی السنه ینا فی القرآن اگر بخواهی برای فهم قران به سنت مراجعه کنی منافات با خود قرآن دارد، بابا قرآن یکی از روایات پیغمبر است چه می گوئید شما! مگر قرآن به شما نازل شده است، پیغمبر گفته است که این قرآن برای من است خودش نمی تواند بگوید ؟؟؟ یا ؟؟؟، شما از پیغمبر جلو افتاده اید، واعتماد المفسر و هذا الغیر لا محال اما هو الکتاب او السنه و کون هی سنه ینا فی القرآن و نفس السنه دنباله اش هم دلایل دیگری می آورد که آنها را بعدا جواب می دهم.

عبارت هفتم الآیات تدل دلاله واضحه، آیات به وضوح دلالت می کند علی أن المعارف القرآنیه یمکن أن ینال هل؟؟؟ بالتبدر و البحث، قرآن می گوید خود قرآن را می فهمد پس شما چطور می گوئی خدا عین اشیاء است، پس چرا می گوئی الله خالق کل شی یعنی خدا شراب خوردن تو را خلق می کند نگفتید همین تفسیرها را! خوب برو پیش امام صادق تا به تو بگوید خدا خالق افعال تو نیست، این نظر اشعری هاست، در تمام اصول و فروع دین این آقایان خلاف دین فهمیده اند در توحید در نبوت در معاد در افعال عبادی و ... همه را خلاف فهمیده اند اینست که خدا فرموده من طلب الهدایه من غیر القرآن که البته اهل بیت علیهم السلام را عرض کردم فضله الله خدا نمی گذارد تو درست حرف بزنی.

عبارت هشتم لا معنا لارجاع فهم معانی الایات و المقام هذا المقام یعنی در مقام تأویل که البته مقام تأویل همیشه برای کل قرآن است این قید را آورده اند برای راه گم کردن است إلی فهم الصحابه و تلامذه من التابعین این هم باز برای راه گم کردن است، چرا؟ چون مقصد اصلی اینست حتی إلی بیان النبی صلی الله علیه و آله و سلم شما حق نداری برای فهم قرآن به پیغمبر مراجعه کنی جابر بن عبدالله می گوید این اطیعوا الله چیست؟ می گویند یعنی دوازده امام بنامشان است، بعد می گویند این از باب جری و تطبیق است، جرح و تطبیق چیست اقا! فإنما بینه چون آنچه پیغمبر می فرماید إما ان یکون معنا یوافق ظاهر الکلام .... و لو بعد التبدر می گوید پیغمبر برای ما چه می خواهد بگوید اگر می خواهد چیزی بگوید خودمان از قرآن می فهمیم که خوب نیاز به پیغمبر نداریم اگر می خواهد چیزی خلاف آنرا بگوید که پس قرآن نور بود، به همین صراحت پیغمبر را کنار گذاشتید! صدتا جواب من برای این دلیل شما دارم، از بسم الله الرحمن الرحیم تا سین ناس قرآن در رد این عبارت شماست، چطور شما سنت را رد نمی کنید البته دلیل آقا اینست که پس چرا خودشان عمل کردند، خب مجبور شدند خلیفه ثانی هم مجبور بود دوباره تکرار کند.

تشکر می کنیم از جناب آقای میلانی، فکر کنم مطالبی که من گفتم کمتر توجه فرمودند، و آقای میلانی تفاوت قرآن بسندگی در دین و شریعت و قرآن بسندگی در تفسیر می شود ادعا است البته این عبارات را بعدا آقای ایازی هم می فرمایند ولی کاش ناظر به مطالبی که من عرض کردم می فرمودند که روشن بود البته بعضی عبارات را خواندند که من هم می آورم اگر خواستند، فکر کنم اگر کمی مستند به متن صحبت بکنیم، جناب آقای ایازی بفرمائید:

بسم الله الرحمن الرحیم

من ابتدائا عرض کنم که آنچه که من می گویم از مبنائی صحبت می کنم که درباره تفسیر قرآن به قرآن است، علامه طباطبائی فرمودند و دکتر صادقی در تفسیر القرآن گفته اند و بسیاری دیگر از شاگردان علامه هم گفته اند، با آنچه که من در مقاله ام گفته ام و ایشان اشاره می کنند دقیقا با توجه به مبانی مرحوم علامه در سراسر تفسیر المیزان و مراجعه به این متن عرض می کنم، خواستند ؟؟؟ کنند و نخواستم کلامی بگویم که از خوم بهش اضافه کنم، بنابراین ایشان اینطور که می گویند شما حرفی که می زنید ولی حرفهای آقای طباطبائی غیر از اینست این باید ببینیم آیا واقعا غیر از اینست یا نه، ما اولا باید واقعا محل نزاع را مشخص کنیم، بسیاری از مسائلی که آقای میلانی فرمودند موضوع نزاع ما نیست، موضوع نزاع علامه هم نیست، ابتدائا عرض کنم که ما یک عترت داریم یک سنت داریم یک حدیث و نقل از سنت داریم، ما الان امروز مواجه با عترت و سنت نیستیم، ما با منقولات حدیثی هستیم که اینها عمدتا خبر واحد هستم یعنی با اساس تقسیم بندی های علم اصول اینها خبرهای واحد هستند، ما با خبرهای واحدی هستیم که این خبرهای واحد علمائی که گفتند در خبر واحد در تفسیر حجت ندانستند نه اینکه عترت را منکر شده اند مثلا شیخ طوسی گفته است خبر واحد در تفسیر حجت نیست این نه اینکه عترت را منکر شده است، کنار گذاشتن عترت نیست این منقولاتی است که بصورت خبر واحد از آنها نقل شده است، این اولا مسئله اینست که پس باید بدانیم که همه کسانی که مدعی این هستند که در تفسیر ما با این اخبار سروکار داریم و این اخبار را باهاش مواجه هستند و روی آن حرف دارند اولا بحث عترت نیست بحث سنت نیست، منقولات از آنهاست، که همه این بحث های فنی اصولی در باره این اخبار مطرح هست و حتی اینکه در روایاتی رسیده است روایات عرضه که از خود آنها آمده است که گاهی از ما چیزی نقل می کنند عرضه بر کتاب کنید حتی اگر اینکه ما در خدمت امام باشیم و امام بفرماید و معنایی را بکند همه این علمای علم اصول بحث جدای از نقل جهت صدور را مطرح کرده اند یعنی ممکن است امام الان اینجا من دارم از دو لب امام می شنوم و مطلبی را می گویند که بر خلاف قرآن است، مثلا فرض کنید اگر این معنا را گفتند آن بحث جهت صدور هست که فقهای ما در فقه هم حتی وقتی فتوا می دهند می گویند صدورش تقیهٌ است قضیهٌ فی الواقعه هست این جهتش است یعنی ممکن است شما کلامی را از امام بشنوید اما اینرا باید عرضه بکنید خوشان هم فرمودند که وقتی شما کلامی را از ما می شنوید اولا از ما دلیلش را بپرسید، خب این روایاتی که گفته اند به این معنا نبوده که نمی خواستند آن جهت را بگویند جهات مختلفی بر این جهت وجود داشته است، پس این اولا این جهت.

جهت دوم اینکه مرحوم علامه بحث حدیث ثقلین را مطرح می کند کسانیکه که قائل به تفسیر به قرآن به قرآن هستند و می گویند ما مرجعیت اهلبیت علیهم السلام را در قرآن قائل هستیم اینرا با حرف عمر تشبیه کرده اند این چیز بی معنائی است، اینکه شما حرف آقای طباطبائی را با حرف عمر بگیرید بگوئید آنها مجبور شدند اینها هم مجبور شدند، نه اصلا بحث مجبور شدن نیست، بحث اینست که خود قرآن قرآنی که خطاب کرده است به مسلمین خطاب کرده به اهل کتاب خطاب کرده به مشرکین و آنها می فهمیدند عکس العمل نشان می دادند موضع می گرفتند بحث اینست که آیا این کتاب از جهت خود فهمش آیا این فهمش حجیت دارد یا ندارد، یعنی آنها می فهمیدند یا نه، بحث فهم است، و الا بعد درباره روایات را عرض خواهم کرد این روایات که از اهلبیت در منابع حدیثی ما نقل شده است اینها همه یکدسته نیستند، برخی در حوزه معنا و مفهوم هستند برخی جنبه تأویلی داری، برخی جنبه تعیین مصداق بعضی جنبه تفصیل دارند یعنی در قرآن آمده است اقم الصلواه آنها جزییات و خصوصیات این معنا را گفته اند و تفصیل غیر از کشف و پرده برداری است، موضوع محل نزاع و آن صحبتی که علامه گفته اند و همین عبارات که ایشان گفتند، یک عبارت خودشان می خواندند و پنج تا حاشیه از اینطرف و آنطرف می زدند، نقل می کردند آن موضوعش همین صدر و سیاق عبارات بحث فهم است، یا اینست که گاهی مصداق گفته اند مصداقی را که گفته اند مصادیق مختلفی بوده است مصداق اعلی را بیان کرده اند مثلا مؤمن مصداق های مختلفی داشته آن مصداق اعلی را بیان کرده اند، این ربطی به تفسیر ندارد.

نکته سومی که قابل توجه هست باید عرض کند که قلمرو را باید مشخص کنید و موضع محل نزاع را مشخص کنید، تردیدی نیست که قرآن کریم فهمش دارای مراتب و درجات است این مراتب و درجات فهم گاهی یک فرد دقت می کند و تأمل می کند و معنایی را از ایه می فهم و بعد که مراجعه می کند می بیند غیر از اینکه این وجه را دارد وجود دیگر هم دارد، هیچ کدام این وجوهی که باهم دارند تعارض ندارند، آن یک معنای یک مرتبه است یک معنای دیگر هم هست، خود ائمه هم گاهی بنا بر آن نقلهائی که ازشان شده است گاهی وقتی که روایت یک معنایی را به مخاطبین خودشان گفته اند مثلا به محمد بن سنان گفته است، فلیغروا تفضهم فلیوفو نزولهم، معنایی را گفته اند ضریح محاربی می آید این معنای دیگری را می گوید و می گوید من از امام صادق علیه السلام شنیدم، بعد اینها اختلافشان می شود و می آیند پیش امام صادق امام می فرماید خب این یک معناست و آن هم یک معنای دیگر، وجوهی از معنا هست، اینکه گفته می شود ما درباره فهم قرآن را داریم می گوئیم هیچ ناقض نیست که امام هدایت کنند و آن معنای بالاتر را بفرمایند ولی این ناقض این نیست که قرآن قابل فهم نیست، یعنی این قابل فهم است اما این فهمها دارای درجات هست مثل این که شما الان امروز تشبیه هم درست نیست ولی برای تقریب به ذهن می گویم کفایه را باز میکنید می بینید این کسانی که این کفایه را می فهمند با درجات مختلف اینرا می فهمند همه آن جنبه ها هم نیست، برخی این قسمت را دارد و برخی این قسمت را دارد، نمونه هایش هم اینست که خود قرآن می گوید فی کتاب مکنون لا یمسه الا المطهرون، نمی گوید یفهمه الا المطهرون، مسح که معنای وصول دارد معنای دیگری است، بحث فهم نیست، فهم را دارد، ولی اینکه وصولش به آنجا دریافت ما علم الیقین داریم حق الیقین هم داریم عین الیقین هم داریم مراتب و درجاتی هم داریم، اگر این بخش را درست کردیم مرسیم به ان بحثی که داریم، ان دو نکته که گرامی گاه بحث ما هست، ببینید ما یک وقتی سخن از – این قسمت خیلی دقت لازم دارد- یک وقتی شما به قرآن مراجعه می کنید عدد، لغت همه قواعد تفسیر را هم رعایت می کنید، آن چیزی را که یک معنایی را یک فرد می فهمد با قواعد تفسیر امام هم بیان می کند، سوال اینست فرض کردیم که روایتی داریم موسوق به، همه شرایط صحت را این روایت دارد اما سوال اینست که آیا این معنایی که امام می گوید آیا این معنا را ما اگر تأمل کنیم بهش نمی رسیم، یا می رسیم! اصطلاحا ما اینرا با دو تعبیر بیان می کنیم می گوئیم یکبار معنا معنایی است که امام فرموده اند جنبه تعلیمی دارند، یعنی نه اینکه قابل فهم نیست ولی امام تعلیم می دهد مثل اینکه یک استاد وقتی که درس می دهد، این بیان او بیان تعلیمی است یعنی یک چیزی ماورائی از آن کلام را نمی گوید، معنایش اینست که آنچه که ائمه گفته اند و در روایات آمده است می خواسته اند یاد بدهند ما اینطور معنا را بفهمیم، اگر اینطور گفته اید با تفسیر قرآن به قرآن منافات ندارد، چون فهم تعلیمی فهمی است که ناقض فهم فرد نمی شود و لو اینکه دیرتر بفهمد اما گاهی اینست که ، معنایی را که امام فرموده اند یک معنایی هست که هیچ شواهد قرائن هیچ چیز نمی شود، آن را ما می گوئیم فهم تعبدی، مثلا در روایتی آمده است نور الثقلین نقل کرده است تفسیر علی بن ابراهیم منصوب به علی بن ابراهیم نقل کرده است که ان الله لا یستحی ان یضرب مثلا بعوضه و ما فوقها می گوید بعوضه کیست می گوید امیرالمؤمنین است می گوید ما فوقش چیست می گوید رسول الله است خب ما با قواعد که نمی توانیم بفهمیم که بعوضه پشه امیرمؤمنان باشد، هیچ لغطی نگفته است هیچ قرینه ای هم ندارد، اگر کسی بخواهد نه در مصداقش و نه در مفهومش بفهمد باید اگر واقعا بخواهد به این روایت استناد بکند باید یک فهم تعبدی باشد، باید بگوید سمعا و طاعتا من نمی فهمم ولی اینطور که شما می گوئید همینطوری است، محل نزاع آقای طباطبائی اصلا آن اخبار تعلیمی نیست، محل نزاع ایشان در آن روایاتی که ناظر به تفسیر موضوع هستند و خارج از تفسیر هستند نیست، محل نزاع ایشان این اخبار آحادی است که با این اخبار ما می خواهیم معناهای تعبدی را بفهمیم.

خیلی ممنون تشکر می کنیم از دو بزرگوار، البته ما با توجه به اینکه هم عزیزان زیاد هستند و هم نمی خواهیم وسط صحبت اساتید ؟؟؟ صحبت کنند، کمی شاید دوستان دیگری هم باشند منم که اینجا دارم می بینم، خب قاعدتا همینطور است، مناظره اینست که آقای میلانی که صحبت می کنند یک عده ایی می خندند و آقای ایازی که صحبت می کنند یک عده دیگر می خندند معنایش اینست که آنها فکر می کنند که ایشان دارند خوب صحبت می کنند ما هم واقعش اینست که در این جلسه نمی خواهیم یک عده ای را از این گروه به آن گروه منتقل کنیم بحث علمی است می خواهیم زوایای بحث کمی روشن بشود، نکته ایی هم که من فکر می کنم اقای میلانی باید بهش توجه کنند واقعش اینست که اگر ما حد بحث را در نظر نگیریم کمتر می شود به جای خاصی برسیم در نتیجه حالا این مواردی که ذکر می شود درباره توحید ما نفهمیدند نبوت نفهمیدند امامت نفهمیدند، من فکر می کنم خب عیب نداره تنها یک سوره توحیدی را با هم نگاه کنیم ببینیم علامه چه میگوید و در تفاسیر روایی ما چه مقدار مطالب را ذکر کرده اند تفاسیر روایی تفاسیر خوبی است و تفسیر به قرآن به قرآن نمی گوید که تفاسیر روایی را بگذارید کنار این هم از اشتباهات است، تفسیر به قرآن به قرآن می گوید در سطح تفسیر کافی است، خب اینرا اضافه کنید که آقای ایازی فرمودند که شما این روایاتی که دارید، که خیلی از ما شاید بگوئیم این چه روایتی است که حضرت امیر علیه السلام را تبدیل می کند به پشه ، یا در روایات دیگری در سوره دیگر حضرت علی را تبدیل می کند به دابه یعنی جنبنده، بعد می گوید الدابه هو امیر المؤمنین، اینها چیزهایی است که باید دقیق روی آن کار کرد، من فکر می کنم یک نکته بد نیست در تحریر محل نزاع بهش بپردازیم، آن چیزی که بنظر می رسد مهم است اینست که ما حد تفسیر به قرآن به قرآن را نسبت به اهلبیت علیهم السلام درک کنیم و دلایل اینها را خوب بفهمیم، الان عبارتی که آقای میلانی گفتند که اول عبارتی که از علامه خواندند که می فرماید علامه اگر تفسیر به قرآن به قرآن مراجعه کنید اختلاف حل می شود، خب سریع ایشان گفتند مگر حل شد، خب منم می گویم مگر به سنت مراجعه کردند حل شد! خب ما هم پیرو سنت مگر نیستیم مگر من و شما در روضه امام حسین گریه نمی کنیم، شما می گوئید نه شما دروغی گریه می کنید، اینطوری که نمی شود حرف زد مثلا ما به سنت مراجعه کنیم مشکل حل می شود، چطور حل شده است! شما تمام کسانی که در قم هستند بیاورد که چه سنت را قبول دارند و تشیع هم قبول دارند و همه مراجع را قبول دارند آنها هم با اختلاف دارد، نمی شود که ما اینطور به شکل نغضی صحبت کنیم که علامه گفت اگر به قرآن مراجعه کنید مشکل حل می شود، بله حل می شود یعنی اگر قرار شد ما و اهل سنت ما فهم قرآن را از خود قرآن می گیریم، ایشان عبارتش هم همین است می گوید کسانی که به صحابه مراجعه کردند باعث اختلاف شد شما و ما بیائید به قرآن مراجعه کنیم اینکه اختلاف حل می شود یعنی نسبی حل می شود، و الا خب شما هم اختلاف دارید، شما هم که مطالبتان را فرمودید بعد از پنجاه سال شاگردان خود شما با هم اختلاف می کنند، ما باید حد بحث را بفهمیم و من واقعا نکته ایی که دلم می سوزد که این دوستان که تفسیر قران به قرآن را نفی می کنند از چه سرمایه عظیمی محروم می شوند، چه بحث های بسیار زیبائی که علامه در این بحث دارد، شما بیائید دانه دانه، حتی من حاضرم که اگر جلسه ادامه پیدا کرد همینطور یک آیه را می آورم تفسیر علامه را می آورم و تفاسیر دیگران را هم می آوریم، ببینید چه فرقی دارد چه اوجی دارد، چه عظمتی دارد، کجا علامه می گوید خدا شراب می خورد، این لوازمی است که شما می فرمائید اصل بحث را باید بگیرید، نکته اساسی فقط دو حرف است، یک اینکه ما در باب تفسیر به قرآن به قرآن دو سه نکته اساسی مدعای این گروه نیست و اینها را بقیه هم تقریبا در همین حد بشنوند و اگر خواستند نقل کنند، اولش اینست که تفسیر به قرآن به قرآن از لحاظ فهم افضل است که به غیر مراجعه کنید، ولو اینکه به روایات باشد، همانطور که فرمودند، یکی از دانشجوهای من جدیدا یک کاری انجام داده بود من نقدش کردم، رفته بود روایات نور الثقلین ما را سندهایش را بررسی کرده بود و بعد نتیجه گرفته بود روایات ما ده درصدش بیشتر سند ندارد، اگر کسی که حجیت روایات تفسیری را بپذیرد که خیلی ها نمی پذیرند، اگر کسی بگوید خبر واحد در تفسیر حجت است مثل مرحوم خوئی، این تازه می شود ده درصد شما بقیه را چکار می کنید شما مجبورید قرآن را بخوانید و ثوابش را ببرید چون روایت معتبر که نداریم، همینطوری به ظاهر اینست که شما به روایات تفسیری و اهلبیت مراجعه می کنید ولی به واقع شما دارید به یک راوی ناشناس تعبد می کنید خب به عقلتان تعبد کنید به جای اینکه به آن روای ناشناس که تعارض دارد ببینید شما هم که می فرمائید بیائید در ذیل آیات بگیرید من مخصوصا به دوستانی که به این شاید علاقه ای داشته باشند بیایید آمار بگیرید ببینید روایات ؟؟؟ ذیل ایات چندتاست! همین دابه الارض که عرض کردم چون دیدم منبع نداریم این دوستان همه شان می گویند علامه گفته من دابه را نفهمیدم و ایشان می گوید چون شاهد دیگری ندارد بنظر می رسد قرآن مبهم گذاشته است خب من مراجعه کردم دیدم پنج شش قول در روایات هست بعضی ها هم که خیلی چیز می کنند می خواهند بگویند خوب تفسیر می کنند می گویند دابه در روایات آمده است که الدابه امیرالمؤمنین یعنی علی علیه السلام جنبنده است، یعنی هرجا در قرآن داریم ما من دابه الا علی الرزقها دابه یعنی کسی که می چرخد یعنی در حدی است که اعم از انسان و حیوان باشد، ما باید تحقیق کنیم شما ببینید که روایات تفسیری ما اولا چند درصدش سند دارد، اگر سند را اجتهادا یا تقلیدا خبر را حجت می دانید بروید ببینید ده پانزده درصد بیشتر نیست، مطمئن باشید بیش از این نداریم میخواهید الان ده تا روایت را پشت سر هم می آوریم ببیند سندش چطور هست، حالا بعد از اینکه سندهایش را آوردیم ببنید چندتا سندهایش متعارض است ما داریم کسانی که به قرآن مراجعه می کنند از یک ریسمان محکم که تحلیل درون آیه ایی است شما همین اهدنا الصراط المستقیم را ببیند علامه چقدر زیبا تفسیر می کند، البته بخاطر حضورش در مجموعه قرآن است بخاطر اینکه این همه آیات را ما داریم با لب تاب کار می کنیم سرچمان واژه ایی است ایشان جانشان با قرآن مأنوس بوده است که یک آیه را که آورده توانسته بیاورد شما ببینید که توانسته بیاورد، که توانسته یک آیه را بیاورد ببیند اول سوره حجرات را چطور ایشان تحلیل می کند چه زیبا بر اساس فهم واژگان فهم اجتهادی که دارد می آید سبب نزول را نقد می کند می گوید این نیست، این نیست، چرا آخر آیه دارد ان الله سمیع بصیر، ندارد سمیع علیم، چه نکاتی و چه دقتهائی می کند. من فکر کنم بد نیست، در حقیقت داریم دو شیوه را در مقابل هم قرار می دهیم مردم را از یک شیوه ایی که محکم هست می بینیم که توانسته در جامعه امروز ما اینطوری رشد بکند، خدا رحمت کند یکی از اساتید می گفت هیچ کس در دوران معاصر در عرصه تفسیر و مسائل اجتماعی حرف نزد مگر اینکه ریزه خوار علامه طباطبائی در تفسیر المیزان هست، بروید جاهای دیگر ببینید آخر سوره آل عمران ببینید چه بحث اجتماعی قشنگی ایشان طرح کرده است، آنوقت ما مردم را از اینها باز می داریم می گوئیم تفسیر قران به روایات خب اگر قرار باشد تفسیر قرآن به روایات باشد کدام روایات، امام صادق علیه السلام که الان پیش ما نیستند بله، همینطوری که عرض کردم ما چیزی که قبول داریم همین سه چهارتا است، مثلا شما دابه را نگاه کنید یک جای قرآن پیدا می کنید که دابه معنی غیر از جنبده داشته باشد! من می خواهم بگویم ما موقعی که از قرآن رها شدیم قرآن کریم برای امیرالمؤمنین که دومین شخصیت عالم وجود است گفته است این جنبده است، چرا اینطور ما تفسیر کنیم خب این روایات است شاید سند داشته باشید شاید نه، همانطور که گفتم اگر یک موقعی اهلبیت علیهم السلام گفتند ... به هر حال این سه چهار تا که من می خواهم عرض کنم یکی افضلیت ؟؟؟ تفسیر قرآن به قرآن است یعنی اگر ما می توانیم قرآن را با قرآن تفسیر کنیم این حتی بهتر است از اینکه ما قرآن را با روایات تفسیر کنیم دوم اینکه کاربرد بیشتری دارد تفسیر قرآن با تفسیر روائی، علتش هم اینست بیائید مثال تطبیقی ببینیم که تفسیر روائی کجاست، متأسفانه دوستانی که گاهی نقد علامه می بینند می گویند شما قرآن را بخوانید ثوابش را ببرید هر جا ذیلش روایت بود بگوئید معنایش اینست، شما از کجا می خواهید بگویید معنایش اینست شما که نمی فهمید فرمودند به اهلبیت مراجعه کنید مگر اهلبیت چقدر قرآن را تفسیر کرده اند، روایات صحیح از پیغبر و اهلبیت چقدر است خب شما باید بگید هی نقطه خالی بگذارید ما اینجا را نمی فهمیم چون روایات نداریم، آن یکی را نمی فهمیم آن یکی چهارتا روایت متعارض داریم، آن روایتی هست که فقط ندارد همه اینها را بگذارید کنار ببینیم چه می شود. بفرمائید جناب آقای میلانی ما بیست دقیقه دیگر در خدمت شما هستیم:

مجددا با تشکر از آقایان که نظراتشان را فرمودند، اول آقای قاضی فرمودند به حرف های من التفات نداشتند کاش یک نمونه اش را نشان می دادند، بنده از روی نوشته تک تک حرفهای شما را خواندم و جواب دادم، من نمی دانم چه چیز بی جواب بوده، اگر غیر از این هم حتما خودتان تکرار کرده اید یک کلمه هم جواب من را ندادید من عرض کردم این نصوصی که آقایان می فرمایند ما مطلقا غیر از قرآن را قبول نداریم کجا گفته خبر واحد، چی از خودتان حرف می زنید، بعد فرمودند آقای ایازی من نخواستم تقطیع کنم، آقایان یادشان باشد من نخواستم تقطیع کنم حرف درستی نیست، تقطیع در عالم لا محاله نیست، شما اگر نخواهید حرفهای آقای طباطبائی را تقطیع کنید یعنی کل المیزان را آورده اید، همه تقطیع می کنند تقطیع مخل نباید باشد، شما نشان بدهید من تقطیع مختلط کرده ام، بعد فرمودند این محل نزاع نبود، خب محل نزاع چه بود! محل نزاع این بود که این آقای در استغنای قرآن حرفشان چیست؟ بنده گفتم این آقایان حرفشان اینست که ما حتی خود پیغمبر را هم قبول نداریم قرآن برای ما کافیه، این محل نزاع هست یا نه، بعد ایشان خودشان فرمودند که محل نزاع اینست که ما آقای طباطبائی روایات و اخبار واحده را در تعبدات قبول ندارد، یک مورد بیاورید که آن حرفهائی که من آوردم با این مطلب ؟؟؟ بابا این که مذهب همه اصولیین ماست این که می خواهید بگوئید من نه شیعه هستم نه سنی بلکه مسلم محمدی هستم کجا بحث اخبار واحده است چرا بحث را گم می کنید، یکی از عبارتها را توضیح بدهید نظرات خودتان را می گوئید، بعد فرمودند ما سه چیز داریم: عترت، حدیث و نقل حدیث، بحث ما در اینست که این روایات که مظهر اهلبیت نیست اصلا بحث در اینها نیست این آقایان گفتند ما این روایات را بخاطر ضعف سندش قبول نداریم، کجا اینرا گفتند اینها می گویند قرآن نور است مبین است اگر بخواهیم به پیامبر مراجعه کنیم دور است، پیامبر را بگذارید کنار خود پیغمبر را می گوئید بگذارید کنار چرا حرف را عوض می کنید محل نزاع اینست وقتی آقای صادقی می گوید اگر من را در منزل امام صادق ببرید خود آقای طباطبائی هم همه اینها را می گوید از تمام حرفهائی که من به آقای صادقی نسبت ندادم نظیرش را از من بخواهید من بگویم آقای طباطبائی نگفته است، بحث در این بود که آقای صادقی می فرمایند که اگر مرا به خانه خود امام صادق ببرند و امام بفرمایند زکات در ده چیز است من می گویم تو خلاف می گوئی تو امام صادق نیستی، آقای طباطبائی مگر نگفتم من اگر بخواهم در قرآن به پیغمبر حتی مراجعه کنم دور لازم می آید، با حدی بودن قرآن منافات دارد، اینها را چه کسی گفته است، اینها را آقای طباطبائی گفته است یا نه؟ بعد فرمودند بحث این آقای سر این نیست که آیا روایات و خبر واحد معتبر است یا نه، اینکه کل مخالفان مسلک این آقایان این را می گویند، کل اصولیین ما اینرا می گویند علامه حلی خواجه و شیخ انصاری که می گویند، هر کس که می گوید ما مستقل از قرآن و اهلبیت هستیم خلاف است ضرورت شیعه و سنی می گوید، این بحث در خبر واحد ندارد که بحث را گم می کنید، بعد فرمودند خود امام که نیست، اولا که آقایان مگر خود امام باید باشد، آن آقای صادقی که می گوید خود امام هم باشد قبول نیست، بعد هم آقای طباطبائی می گوید مراجعه به پیغمبر هم در تفسیر قرآن غلط است، تفسیر حاصل است تناقض است دور است، این دارد حضور امام را می گوید یا غیبت امام را می گوید ثالثا مگر حضور و غیبت فرق می کند، این اشکال خیلی ساده و باطلی است، ببینید حضور و غیبت شرط نیست، مهم اینست که علم حاصل شود به مذهب کسی در زمان خود امام صادق هم کسانی بودند که امام صادق را ندیدند حجت بر آنها تمام نشد در زمانهای بعد کسی مذهب امام صادق را فهمید حجت برایش تمام است حضور و غیبت دیگر چیست!

بعد فرمودند در قرآن اگر از خود امام پرسیدیم که امام خلاف قرآن گفت معلوم می شود که جهت صدور در آن هست تقیه است این بحث مذهب اصولیین است، شما می گوید ما اصلا از امام نمی پرسیم امام حق ندارد دخالت کند ببینید من بارها جوابهای اینها را دیده ام هر جا که از خودشان دفاع می کنند مذهب مخالفینشان را علم می کنند خب مخالفین شما اینها را می گویند شما پیغمبر را بگذارید کنار قرآن مگر نقص دارد در بیانش. بعد فرمودند که خود اهلبیت گفته اند که دلیلش را از ما بپرسید، ما می گوئیم امام عینی دارد که کل قرآن را می تواند محکم و متشابه اش را بفهمد  تو چرا ادعا میکنی و مگوئی من می فهمم اگر امام صادق بگوید دلیل این حکم را از این آیه بپرس یعنی از تو هم باید بپرسم تو که سر در نمی آوری قرآن چه می گوید نه معنایش اینست که پس تو می فهمی، خب ما هم می فهمیم اقا این که در یک مورد دو مورد ده مورد ایه را بفهمیم که کسی اشکال نمی کند وقتی گیر می کنند اینها می گویند کل قرآن را نمی فهمیم اصلا ما با آنها بحث نداریم شما با کسانی دارید بحث می کنید، که می گویند این نظریه تان باطل است، قرآن اصلا به پیامبر و امام نیاز ندارد، والا بعضی هایش را می فهمید که اشکال ندارد، البته می فهمید ولی نه شماها، شما توحید را هم فهمیدید که گاو و خر خدایند، شما که نمی فهمید این که هیچ ولی ما می گوئیم علامه حلی فهمیده شما می گویید الله خالق کل شی یعنی هیچ فاعلی در عالم نیست غیر از خدا، شراب خوار هم خداست، حاج آقای بزگروار می فرمایید شواهدش را بیاورید، چشم من منتظر همین جلسه هستم، هزارتا شاهد برایتان می آوریم که اینها صریحا می گویند در قرآن فاعلی جز خدا نداری شمر و امام حسین یکی هستند چرا انکار می کنید، بیائید اینها را بررسی کنیم هی نظرات خودمان را می گوئیم که اصلا به کتابهای آقای مستند نیست، انگار تفسیر المیزان را نخوانده اند همینطوری فقط از خودشان دفاع می کنند.

بعد فرمودند حرف آقای طباطبائی با حرف خلیفه دوم اصلا قابل مقایسه نیست چون شما می فرمائید روی چشممان ولی اگر فهم و عقلمان را بگذاریم در میدان آقای طباطبائی با آن حرف خلیفه دوم دوتایشان با آقای صادقی حرفشان دوتا نیست، خودشان می گویند ما که نمی گوئیم آقای صادقی اینطور می گویند، می گویند ما را نگوئید حسبنا کتاب الله چون ما می گوئیم ای عمر آیا صادقانه گفتی حسبنا کتاب الله یا نه اگر کاذبانه گفتی که فلان اگر صادقانه گفتی پس چرا تو ما اتاکم الرسول فخذوا اش را قبول نکرده ای، می گوئیم آقای صادقی عمر هم به شما همین را می گوید، می گوئیم اگر آقای صادقی شما صادقانه قرآن را قبول داری قرآن به شما می گوید ما آتاکم الرسول فخذوه و پیغمبر گفت علی کنار قرآن لا یفسر جز علی بن ابیطالب پیغمبر در غدیر گفت به همه بگوئید والله این قرآن را جز علی برایتان تفسیر نمی کند،تو مغرور شدی که رفتی از داخل قرآن ؟؟؟ گیر آوردی چیز مهمی نیست، اصلا درست فهمیده باشی چرا انکار می کنی شعور اهلبیت را آنرا اثبات کنید برای من.

بعد فرمودند مجبور نشدند، بله مجبور نشدند از روی اختیارشان رفتند گفتند ولی خلاصه مجبور شدند که اول بگویند علی نه بعد بگویند آره. فرمودند کافر و مشرکین می فهمیدند آیا حجت هست یا نه چه کسی منکر است، یک نفر از اصولیین بگوید که کل قرآن قابل فهم نیست کی اینها را گفته که شما اینها را رد می کنید شما چرا می گوئید که کل قرآن قابل فهم است اینرا درست کنید آن هم در حد امام صادق آن هم در حد خود پیغمبر اینرا اثبات کنید ما دائم می گوئیم چرا این ادعا را می کنید می گوئید مشرکین هم یک جای قرآن را می فهمیدند، این که مدعای همه مخالفان شماست حرف خودتان را اثبات کنید. بعد گفتند روایات ما یا مختلط است یا تقیه است یا جری علی المصداق بوده است این حرفا را چه کسی می تواند بزند علامه حلی و خواجه انصاری و شیخ مفید و شیخ طوسی که می گویند ما سنت را قبول داریم شما که اهل سنت را باطل می دانید و می گویید اگر من ؟؟؟ قرآن به سنت مراجعه کنم باطل شده قرآن را زیر سوال برده ام می خواهید تقسیم روایات بکنید تقسیم مال کیست این حرف اصولیین ماست،  حرف مخالفان شماست

بعد فرمودندعبارتش را از خودت حاشیه زدی، اقا من این همه عبارتهای آقایان را خواندم ترجمه کردم حاشیه هم اگر زدم مربوط به آن بوده است، حاشیه من را رد کن اگر دلیل داری. فرمودند بحث در فهم است ما هم می دانیم بحث در فهم است محل نزاع در قرائت قرآن نیست یک کسی قرآن را به چند قرائت می خواند صوتش هم از امام صادق بهتر است، ولی بحث در اینجاست که تو قرآن را در حد پیغمبر می فهمی یا نمی فهمی شما می گوئی اینرا نمی فهمی من می گویم بیخود گفتی اصلا این بحث ندارید، شما یکبار بگوئید این عبارتها را نگفته اید این عبارتها یک معنای دیگر دارد، چرا همش حاشیه می روید یکجا به یک کلمه جواب نمی دهید عبارت ها را جلویتان می گذارم یکی یکی این عبارتها را می خوانم شما از روی ؟؟؟ پیدا کنید جواب بگوئید.

بعد فرمودند محل نزاع در اینست که فهم قرآن دارای درجات و مراتب است یا خود فرد با تأمل به این درجه می رسد و یا بعد معنای دیگر می فهمد خب ما هم میگوئیم آره، می گوید تعارض هم ندارد، ممکن است من امروز یک معنا بفهمم و بعد فردا بفهمم اشتباه بوده و برعکس، بحث ما در این نیست که شما می توانی از آیه قرآن استدلال بکنی مگر ما اینرا منکریم، می گوئیم چرا می گوئید قرآن و پیغمبر را با هم نمی شود قبول کرد یا بگوئید نگفتیم من هشت تا عبارت خواندم صدتای دیگر هم می خوانم یکی را جواب بدهید بگوئید ما اصلا المیزان را نخوانده ایم ببینیم چه می گوید بگوئید التفات نداشیم یا من التفات نداشتم به من ثابت کنید، بعد فرمودند خود اهلبیت هم معانی مختلف می گویند خب بله، مگر ما گفتیم چون شما نمی فهمید اهلبیت حق ندارند از یک آیه پنج معنا بفهمند ما می گوئیم شما خودت را با پیغمبر مقایسه نکن.

بعد فرمودند مثل کفایه الاصول، کفایه الاصول را اگر یک شخص معصوم نوشته باشد خب فهم او با تو یکی است، این همان بحث همیشگی می شود، بعد فرمودند بحث در لایمسه هست نه در یفهمه چه توضیحی دارید شما لا یمسه که بالاتر است دورش نمی توانی بگردی خیلی بالاتر است میگوید تو فکر کردی قرآن می فهمی جلوی علی می خواهی قد علم کنی کل قرآن می فهمی، لا تمسه چی را شما معنا می کنی اصلا گفته مسح نگفته فهم خب ادنی درجه اش اینست دیگر اگر مسحش کنی لابد گفته لایمسه حتما میخواهی دست مالی اش کنی، این که نیست دیگر، قرآن فوق اینست که ما بخواهیم خودمان را علی بن ابیطالب مساوی بدانیم،  ما هم یک چیزهائی می فهمیم خب بفهمید اشکالی ندارد،

بعد فرمودند مسح معنای وصول است نه فهم، اصلا نمی رسی که بخواهی چیزی بفهمی علم الیقین حق الیقین عین القین داریم، اولا که یقینها همه اش واقع نیست ممکن است جهل مرکب باشد ثانیا اینکه شما مراتب مختلف از فهم داری یعنی پیغمبر و علی با تو در فهم یکی هستند

بعد فرمودند اگر همه قواعد در فهم را مراعات کنند و بفهمند آیا خودمان هم می پرسیم به آنچه گفته است جنبه تعلیمی دارد نه که قابل وصول چیز مبرائی نیست می گوئیم هست شماتمام قواعد را در فهم مراعات کردید یعنی که درست فهمیدید از هم ممکن است به نظر خودت مراعات کرده ای خود آقای طباطبائی می گوید  و هو لا یعقل و یظن أنه یعقل می گوید فکر نکنی این همه اختلاف می دانی برای چیست، برای اینست که خیلی فکر می کنند که فهمیده اند در حالی که نفهمیده اند خود چه آقای طباطبائی، چرا شما یک نفر از این جامعه جدا هستی که اگر تدبر کنی به عصمت می رسی یا اقای صادقی صد بار می گویند ما معصوم گونه می شویم، معصوم گونه یعنی چه خلاصه معصوم هستی یا نه! یعنی معصومی دیگر اگر گناه هم می کنی پس معصوم نیستی اگه دیگر می رسی پس معصومی دیگر معصوم گونه دیگر چیست، این گونه رااضافه کرده ای که عبارت را عوض کنی ما هم ؟؟؟ قرآن هستیم چی ؟؟؟ قرآن هستی،

بعد فرمودند اهلبیت به ماگفته اند فقط اینطور بفهم شما را به خدا اهلبیت این همه آیات و رویات علی و قرآن همه اش می خواسته اینرا بگوید بروید پیش اهلبیت که بگویند تفسیر قرآن به قرآن کنید اقای طباطبائی این حرف خیلی مضحک است می گوید این همه حدیث ثقلین و روایات فقط می خواهد اینرا بگوید بروید دنبال اهلبیت تا به شما بگویند بروید تفسیر قرآن به قرآن کنید،اولا که این خیلی مضحک است ثانیا همین را قرآن خودش داشت چرا رفتید سراغ اهلبیت تا بگویند چرا پیغمبر زحمت بکشد برای حدیث ثقلین که سم به ایشان بدهند و بکشندشان خب همین را هم نمی گفت خود قرآن نور بود همین را هم می فهمیدید این که اصلا به قرآن هم نیازی ندارد یعنی این همه ادله را بگذارد برای قرآن اینکه می گوید اگر تمام مردم به یک طرف رفتند علی به یک طرف صدر همه است فهم قرآن است فهم دین است تو برو طرف علی ، یعنی برو از علی بپرس علی بگوید چرا دنبال من می آیی برو تفسیر قرآن به قرآن کن

بعد فرمودند در مقابل فهم تعبدی ما باید این کار را بکنیم خب می گوئیم در همین نه گانه زکات چرا قبول نمی کند آن یکی را اقای طباطبائی هم با مسامحه قبول می کند ولی نباید قبول کندچون قرآن نور است و به هیچ چیز نیاز ندارد

بعد فرمودید بعوضه فما فوقها علی و رسول الله اینها کلی تفسیر دارد آنها می گفتند، آنها می گفتند علی پشه است فما فوقها و خدا می گوید اینها اینطور می گویند کجایش اشکال دارد علی را گفته بعوضه، نقل قول آنها را دارد می کند این یک احتمال و صدتا احتمال دیگر بعد می گوئید دابه، دابه یعنی جنبنده ببینید مطل برای چیست من اینطور بگویم همه تا مرده اید فقط این آقا می جنبداین کمالش را دارم می گویم یا نقصش را دارم می گویم، قرآن الکی معنا می کنید بعد اشکال هم می کنید، کل عالم می میرند ولی اهلبیت حیات دارند، افضل کمال اهلبیت هست اینها اگر روایات درست باشد خودمان را در حد اهلبیت می دانیم به همین راحتی رد می کنیم

تمام حرف آقای ایازی به این کلمه برگشت محل نزاع اخبار آحادی است که می خواهیم معناهای تعبدی را بفهمیم، از این راحت تر کسی می تواند از بحث فرار کند، خب اینرا که همه طلبه ها هم می گویند چه برسد به علمای اعلام، بحث آقای طباطبائی اینها نیست یکبار با تأمل بخوانید می گوید قرآن آنچنان نور است و مبین است که اگر پیغمبر بخواهد چیزی بگوید همان که در قرآن هست همان را خودم می فهمم اگر غیر از آنست که من اصلا قبول ندارم، اینرا می گوید که از خودتان حرف می زنید

بعد آقای قاضی فرمودند بحث های توحید را بیاورید و معنایش را بیان کنید، اولا که من یک سوال دارم من وقتی می گویم این آقا گفته است که خدا حقیقه الوجودی است که عین الاعیان است همه اشیاء می شود واجب الوجود ؟؟؟ یعنی اینرا بروید به قرآن یا آیات مراجعه کنید ببینید درست است یا نه این خلاف ضروری عقل و دین است ولی اگر عبارتهایش را بیاورید این خیلی حرف خوبی است حاضرم تمام عبارات المیزان را بیاورم یک جا از توحید خدا سخن نگفته است هرجا گفته وحدت وجوب موجود است هر جا شمر و امام حسین یکی است این گوی و این میدان هستم و برایتان ثابت می کنم نبوت هم همچنین نبوت قائل نیستند نبوت یک مقام سیر و سلوکی است که هر سالکی این راه را طی می کند میرسد به مقام اسماء و صفات یعنی مقام اهلبیت میرود در ذات خدا وارد می شود بالا می زند خدا خالق کل شی است و تمام اعمال ما برای خداست اصلا هر چه هست ذات خدا انجام می دهد بلاواسطه خیلی جالب است ما گاهی می گوئیم با واسطه گاهی می گوئیم بلاواسطه اصلا خدا فاعل تمام افعال بلاواسطه مولوی می گفت ابن ملجم آلت دست خدا بود علی را کشت این را آقای طباطبائی دو روغنه اش کرده است می گوید مگر ابن ملجم غیر از خداست که اشکال به او بکنید خود خداست بلاواسطه علی را کشت شما اینعبارات را طور دیگر معنا کنید من آقایان می گویم ذره ای به شخصیت این بزرگوارن نقضی وارد نمی کنم راه غلطی را از کودکی وارد آن شدند علامه باطل شدند بعضیهایشان علامه حلی این کار را نکرده است بحث ما در اینست بحث علمی ممکن است پس خلاف ضروری را بگوید شاید ابتدا یک راه دیگری را می رود و الا خیلی آدم محترم بزرگوار از آنطرف هم توحید را می گویند ملازماتش را که پی نمی برند نه اینکه خدای نکرده ملتزم باشند کدامیک از این آقایان گفته من می خواهم بروم در مذهب عمر، هیچ کدام اینها را نمی خواهیم بگوئیم می خواهیم بگوئیم آقا این حرفی را که می زنی این لوازم را دارد کمی توجه کنید این حرفها را نزنید

فرمودید که اگر ما به قرآن مراجعه کردیم مشکل حل نشد مگر به روایات مراجعه کنیم مشکل حل می شودکدامیک از اصولیین ما گفته اند شما باید به روایات مراجعه کنید برای اینکه مشکلاتت حل بشود اصلا حرف این نیست حرف اینست که شما اگر به قران تنها مراجعه کردیدسرتا پا دنبال خلیفه دوم بروید .ولی اگر اهل بیت را کنارش گذاشتید، حداقل سه تا تفاوت دارد: 1- اشتباهاتت خیلی کوچک می شود دیگر نمی گویی گوساله پرستی است، خدا عین اشی ااست 2- اشتباهاتت خیلی کم می شود . شما می گویید که تفسیر اهدنا الصراط المستقیم را خیلی عالی گفته چه چیز را عالی گفته؟ گفته الصراط صراطان، ما دو راه داریم یکی صراط مومنان یکی صراط کفار  که به طرف خدا می رود، این  با آن شمر و امام حسین فرق دارد شما را به خدا؟ ما نمی خواهیم معصوم درست کنیم، ما ادعای عصمت نداریم، سومین نکته از همه مهمتر است و آن هم این است که اگر خدا به ما فرمود به اهل بیت مراجعه کن، تو هم مراجعه کردی و غلط فهمیدی، لااقل معذوری، روز قیامت می گویی خدایا من وظیفه ام راانجام داده ام. ولی اگر مراجعه نکردی،حتی اگر به مطلب درست برسی هم مستقیم وارد جهنم می شوی. یعنی اگر شما نماز را از اهل بیت نگرفتی از ابوحنیفه گرفتی، حتی اگر مثل امام صادق نماز بخوانی با سر به آتش می روی، این تفاوت کمی است؟

اگر شما صد عبارت برای من بیاورید که آقایان به دین عمل کردند، من به آنها کار ندارم، این عبارت را چرا گفتند؟ لم یندب الا الی التدبر فی آیاته فرفع ؟؟؟ 101، نگفته افمن یهدی الی الحقا ؟؟؟ گفته فقط تدبر کن تا همین اختلافات رفع شود، شما را به خدا همین منشا همه اختلافات است یا رفع اختلافات؟ من می گویم به چه دلیل آقای طباطبایی می گویند رافع اختلاف تدبر در آیات است. همین اختلافات را رفع می کند.خود شما در یک آیه صد رقم معنا می کنید، آخر هم می گویید نمی دانم چه شد.

من گفتم من المحتملات اینطور راحت قرآن را رد نکنید. این را جواب بدهید آقای طباطبایی قبلش فرمودند این صحابه به قرآن مراجعه نکردند به اختلاف افتادند، سوال من این است چرا می گوید تدبر در قرآن رافع همه اختلافات است؟پس به این دلیل قرآن رافع اختلافات است که به پیامبر مراجعه کنیم. پس اگر گفتیم ؟؟؟103، دومرتبه قرآن را نقض کرده ایم.

- من نمی خواهم حرف من را تحلیل کنند که شما سنت را رد کردید. حرف من این است که شما بارها و بارها در این صحبت هایتان تقطیع می کنید، یعنی یک تکه را برمی دارید قبل و بعدش را حذف می کنید بعد شروع می کنید اضافه کردن خدا و شمر و پیامبر و ... را همه را قاطی می کنید اولا که شما تقطیع می کنید و خودتان تفسیر می کنید اما سوال من این است که شما می گویید قرآن احتیاج به حدیث دارد ، شما درباره حدیث چه می گویید، آیا حدیث قابل فهم است یا نیست. همی مسئله ای که شما درباره قرآن می گویید درباره حدیث هم هست. حدیثنا صعب مستضعف، شما برای یک حدیث چهار احتمال نقل می کنید. بله همانطور که قرآن دارای معانی احتمال دار است حدیث هم همینطور است. وقتی که شما را در تفسیر یک آیه حدیث را می نویسید. مرآة العقول مرحوم مجلسی در ذکر یک روایت چند احتمال و معنا را ذکر می کند. چیزی که صحبت علامه طباطبایی است این است که آیا خدای متعال وقتی که صحبت کرده از همان قواعد فهم استفاده کرده که همه بفهمند یا نفهمند. امام اگر همین قصه عینش در حدیث است، آیا حدیث از قواعد فهم استفاده کرده یا نه. تازه ما برسیم که حدیث خیلی از موارد نقل به معناست. کافیست که شما در ذیل یک آیه و یک مسئله نگاه کنید که یک حدیث چند طور و با چند تعبیر آمده است . در حالی که در مورد قرآن ما می گوییم قطعی الصدور است و دقیقا کلام الهی است. ولی درباره حدیث چنین چیزی را نداریم. صحبت آقای طباطبایی این است ما استغنای در فهم داریم نه استغنای از عبرت ، یعنی ما برای این فهم که یک روش عقلایی تفهیم و تفاهم است. همه انسان ها از روشی استفاده می کنند که تفهیم و تفاهم باشد، اگر نباشد سنگ روی سنگ بند نمی شود. آن معانی که گاهی یاد می شود، معانی هستند که در جهت تفسیر، یا بیان مصداق هستند یا یک احتمال دارند. این نکته را باز عرض کنم که اینکه شما می بینید در یک روایت معنایی کرده، آیا امام فرموده اند قبول دارید که قرآن دارای مراتب و معانی است، آیا معنایی که امام فرموده اند، گفته اند این است و جز این نیست؟ اگر این گونه است ما می بینیم که روایات دیگری نقل شده است که آن روایات معانی دیگری می آورند. پس اگر واقعا این باشد که غیر از این نیست پس آن معانی دیگر چیست. نشان می دهد که امام اگر هم تفسیر کرده اند و معنی کرده اند یکی از آن معانی را گفته اند. ایشان می گویند که بحث حضور و غیبت شرط نیست، چرا نیست؟ اگر اینجا فرض کردیم در خدمت امام نشسته ام و از ایشان می شنوم با یک خبری که با هفت هشت واسطه با این همه مشکلاتی که حدیث دارد این دو با هم یکی نیستند؟ امام می رسیم به حضور. پس فرق است بین حضور و غیبت. اما می رسیم به آن قسمتی که آقای صادقی فرموده اند. چیزی که ایشان فرموده اند بحث همان مطلوب است، یعنی این که آیا این کلامی که امام گفته اند، اراده جدی در آن معنا بوده است؟ این بحث اصولیین است، بسا این که زمانی امام حرفی را به صورت عام گفته اند ولی خاصش را در جای دیگر گفته اند. گاهی یکی جا مطلق گفته اند جای دیگر مقیدش را گفته اند، یک جا ناسخ گفته اند و جای دیگر منسوخش را گفته اند. اگر شما وقتی که دارید معنایی را بیان می کنید این باید احراز بکنید که این اراده جدی آن معناست حالا که امام در تقیه گفته اند یا ناظر به یک مخاطب بوده شما در شرایط خمس می بینید در طول تاریخ ائمه در باب خمس مطالب مختلفی فرموده اند اشکالی ندارد متناسب با شرایط مختلف گفته اند یعنی معلوم می شود اینها قضیه فی الواقعه یا شرایط خاص بوده آنی که ما می گوئیم که اتفاقا حتی آنجائی که آقای صادقی می گوید حتی آن زمانی که در زمان امام حضور دارد معیار داده است معیار دادنش ارجاع به کتاب است اگر مخالف با کتاب باشد ما آن جهت صدوری اش را در نظر می گیریم که آیا این جهت که حضرت فرموده اند حیث عام داشته و تخصیص داشته حیث اسلام و ؟؟؟ داشته حیث ناسخ و منسوخ داشته جهت تقیه ایی داشته است اینها خصوصیات است اینجاست که ایشان این حرف من را کاملا فهمیدم که اقای صادقی می گوید اگر از امام بشنویم امام این حرف را بزند منظورش اینست که وقتیکه ما خودشان این معیار را داده اند فماذا فقد کتاب الله فخذوه فما خالفیه یا با تعبیرات مختلف که بیان شده است کنار بگذاری، حتی گفته اند وقتی که ازما سوال می کنید مطلبی را می گویید بپرسید دلیل این حرفتان چیست، فرمودند، اینی که امام هم به محکم دارند هم متشابه آیا ما به همان ها رسیده ایم آیا آنها که امده اند گفته اند ما در سطح ائمه هستیم، کسی نگفته ما در سطح آنها نیستیم من شخص خودم را می گویم در سطح اساتید هم نمی دانم چه برسد به امام اما صحبت آنست آنچه که از ائمه رسیده است همه این معنای محکم و متشابه را بیان کرده است که الان بخواهیم مراجعه کنیم آیا چند روایت در تفسیر آیات داریم، خب این روایاتی که در تفسیر 6236 آیه داریم یک تحقیق میدانی شده این احادیث دسته بندی شده کمتر از هزار آیه هست که تفسیر شده است ما سوالمان اینست راجعه به بقیه ایات چیست، اگر شما مبنایتان اینست که قرآن قابل فهم نیست، معنایش اینست که جز این روایاتی که در تفسیر ایات رسیده است در جای دیگر نباید کار کنیم چون قابل فهم نیست، ولی حرف علامه اینست که ما یک مبنای عقلائی داریم که خداوند از روش مخصوص برای تفهیم و تفاهم استفاده نکردیم و از آن روش استفاده کرده است و خواسته مطلب را بیان کند، حالا آنجائی که روایت آمده است یا آنجائی که روایت نیامده است این قاعده کلی است اگر این را اصل گرفتید نسبت به آنجائی که روایت نرسیده است چه کار می کنید میروید مراجعه می کنید مبنایتان اینست که قرآن قابل فهم است، ایشان تکرار می کند که گفته اند استغناست و اگر باشد قابل فهم است، ایشان تعبیر می کند کنار گذاشتن است، می گویند آقای طباطبائی حرفی که زده اند کنار گذاشتن عترت است، کسانی که قابل تفسیر قرآن به قرآن کجا عترت را کنار گذاشته اند اگر گفته اند در تفسیر این آیه اگر مخالف با ظاهر و سیاق بود آقای صادقی می فرماید اگر ما جائی دیدیم این با خود قرآن مخالفت دارد کنارش می گذاریم آیا این معنایش کنار گذاشتن عترت است یا عمل کردن به کتاب و عترت است، حدیق ثقلین دقیقا ایسنت آن جریان تشیع تفاوتش با جریان مکت خلفا دقیقا این جهت است که آنها می گفتند ما فقط کتاب را داریم تشیع حرفشان اینست که ما سنت را هم داریم اهلبیت هم داریم معارف اهلبیت را هم داریم، ولی صحبت اینست که حتی ما اگر بخواهیم معارف اهلبیت را اطمینان بکنیم که از خود آنها رسیده است باید کتاب برای ما قابل فهم باشد، و قابل استناد باشد، و اگر قابل استناد نباشد سنگ روی سنگ در حدیثش هم بند نمی آید

اگر شما گفتید قرآن قابل فهم نیست یعنی خدا طوری حرف زده است که فقط یک عده خاصی فقط معنی قرآن را می فهمند

قاضی: حرف از کلیت است

میلانی: اصلا محل نزاع را نمی گیرید آقایان کلی می گویند

ایازی: ما دقیقا حرف های شما را داریم می گیریم، اما این که ایشان هی خلط می کند اینکه ائمه را کشته اند بخاطر تفسیر قرآن کشته اند این کی از این حرفها هی شمر و امام حسین می کنید این جدل کردن و تحریک احساسات است بحث ائمه موضوعشان با خلفاء بحث تفسیر آیات نبود، مصداقش بود که این ائمه هدی چه کسانی هستند ائمه هدی یا یزید بن معاویه است یا مصداقش علی بن ابیطالب است! بحث اینست آن هم کشتند بحث مفهوم نمی کردند بحث مصداق می کردند دعوای آنها بحث، چرا خلط می کنید ائمه را برای مفهوم نمی کشتند برای این کشتند که مزاحمشان بودند خارجا و عینا

میلانی: اولی الأمر را چه معنا می کردند

ایازی: خب آنها مفهوما که نمی کردند مصداقش را می آوردند

میلانی: مفهوما می گفتند اولی الأمر یعنی هر کسی آمد بالای کار، ببینید آقای

ایازی: آیا معنای اولی الأمر فقط یعنی هر کسی سرکار است

میلانی: خب آنها همین را می گفتند مگر الان نمی گویند و ؟؟؟ در مفهوم است

ایازی: این حرفی است که شما می گوئید و شما دارید جدل می کنید، معنای اولی الأمر این نیست که یعنی هر کسی سر کار هست این اولی الأمر است،

میلانی: آنها که اینرا نمی گویند پس اختلاف سر مفهوم شد

ایازی: نه! من می خواهم بگویم اولی الأمر آنها کسی هیچ کسی از این معنا اولی الأمر را نمی گویند

میلانی: سنی ها نمی زنند این حرف را! اصلا من هزار مورد می آورم بحث سر مفاهیم است

ایازی: بگذارید بگویم همیشه آن چیزی که مفهوم را تلبس می بخشد و نزاع را مشخص می کند آن مصداق است اگر شما مفهوم ان بحث، اگر آن مصداق نباشد یا در روایات زیادی را بزنید که ائمه برای بیان مصداق کرده اند دل نگرانی ایشان این بوده است آن چیزی که می تواند تعیین ببخشد و معنا بکند حتی معنا بکند آن بحث مصداق بوده است این چیزها نبوده است اولی الأمر ان چیزی که شما بگوئید دعوا سر مفهوم بوده است این دعوا که مفهومی نبوده است،

من سوال دیگه ای که دارم اینست که حالا ایشان مرتب تکیه می کند به روایاتی که در باب توحید است رسیده است در باب امامت رسیده است ایشان این روایات را تمسک می کند آیا اینها توحید در اصول عقاید است یا امور فرعیه آیا جل علمای ما همیشه مرتب به علامه حلی و شیخ طوسی تکیه می کنند جل علمای استناد به خبر واحد در عقاید را حجت می دانند اصلا صرف نظر از تفسیر آیه بگذاریم اگر ایشان استدلال م یکنند آنجا می گویند اگر شما قائل هستید که می گوید خبر واحد را در عقاید حجت می دانید این مبنای شماست، ولی مبنای عمده اصولیین ما حجیت خبر واحد را در عقاید حجت نمی دانند، اگر حجت ندانستند ؟؟؟ آیا خود کتاب اگر گفتیم خود کتاب قابل فهم نیست شما در عقاید باید سکوت کنیم مثل کاری که مالک می کرد، مالک می گفت الرحمن علی الارش استوی، مالک می گفت خدا را می شناسیم و در مورد استوی هم توقف می کنیم چون چیزی نمی دانیم مسئله ایی هست، کار ی که علامه طباطبائی و ایشان تعبیراتی کردند راجع به دکتر صادقی کردند، خود دکتر صادقی این کاری که کردند این است که این کارشان آمدند از خود ایات قرآن از جمع بین ایات قرآن تفسیر قرآن به قرآن از قواعد و شواهدی که در سیاق کلام است از اینها استفاده کردند تا معنای آیه را بفهمند البته خوب ما هم قبول کردیم وقتی که یک معنایی را قرآن را بیان می کند ممکن است معانی استعلایی هم داشته باشد اما اگر اینها مبرهن نشود یعنی مستندی به دلیلی نباشد شما حداکثر می توانید بگوئید من این معنا را علی احتمال می گویم یعنی قاطع نباشید و باید احتیاط کنید، اگر شما هی به روایت در باب توحید اینطور است و شمر و امام یکی است وحدت وجود می کنند ما که بحث وحدت وجود نمی کنیم ولی آنهائی که حرف می زنند اینقد حرفشان سخیف که شما توضیح می دهید نیست

تشکر می کنم از اقای ایازی، فقط به چند مورد که جناب آقای میلانی فرمودند اینرا نگاه کنید این یک مورد بوده که اگر ؟؟؟ کنند اول بفرمایند که ؟؟؟ گفتند بعد من از ایشان سوال می کنم که ایشان چه روشی را تفسیر پیش گرفتند گفتند لایمسه الا المطهرون گفتند مسح هم نمی توانی بکنید تا قرآن را بفهمید

میلانی: از من سوال می کنید

گفتید یا نگفتید، من می خواهیم بگویم همین چیزی که فرمودید ... شما از چه روشی استفاده می کنید

میلانی: این خیلی واضح است این روش من نیست تمام علمای اسلام از شیعه و سنی همه شان ؟؟؟ بودند که ما نمی گوئیم قرآن مطلقا قابل فهم نیست، خب من چه میگویم اینجا، شما می گوئید قرآن آنچنان قابل فهم است که تمام اختلافات را رفع می کند سنت هم اگر بخواهد کنارش باشد خلاف خود قرآن است، شما اینها را می گویید ما می گوئیم این حرفها نیست، ما می گوئیم یک سری آیات در قرآن داریم واضح است بعضی دیگر ممکن است ؟؟؟ بدهد این کلیتی که شما گفتید هیچ عاقلی نمی گوید چه برسد به شیعه و سنی، اصلا خودتان در آن مانده اید صدتا اختلاف دارید، ادعای من را عوض می کنید که بتوانید اشکال کنید

قاضی: شما می گویید، پس خوب شد کمی به هم نزدیک شدیم

میلانی: آقا من یک سر سوزن به شما نزدیک نشدم از اول همین را گفتم

قاضی: اتفاقا حرف آخر من اینست که .... دعوای این طرف و آن طرف سر بیست تا آیه است در کل قرآن حالا آقای میلانی بفرمائید ؟؟؟ یکسری اش واضح است و یکسری نه، آن آیاتی که واضح است حق دارید وقتی معصوم تفسیر کرده تفسیری دیگر بکنید؟

میلانی: اگر امام معصوم تصریح کند جز این تفسیر دیگر ندارد مثل اینکه بگوید فسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون بگویند این اهل ذکر فقط ما هستیم هر کس غیر از این را بگوید بی دین است مثل آقای طباطبائی

ایازی: این مصداق است یا مفهوم

میلانی: عرض می کنم البته بگویم من با این لفظ میگویم می خواهم این آقای ملتزم به معنا نیستند من میخواهم این را بگویم وقتی امام می فرماید من یک معنا را گفتم شما می خواهی یک معنای دیگر را بگوئی این اشکال ندارد، این اصلا محل نزاع نیست، محل نزاع اینست

قاضی: مگر علامه طباطبائی غیر از این می گوید

میلانی: بله، غیر از این می گوید عبارت میخوانم،

قاضی: اجازه بدهید من در همین حد فقط عرض می کنم

میلانی: شما حرف خودتان را می زنید

قاضی: شما پس می فرمائید پس می تواند معصوم یک فهمی داشته باشد ما هم فهم دیگری داشته باشیم

میلانی: چه کسی منکر است، ببینید

قاضی: ما اگر یک فهم دیگر داشته باشیم، مستند به قرآن باشد ؟؟؟ یا همینطور از پیش خودمان می گوئیم؟

میلانی: اگر این مستندی که اهلبیت باشد بهتر است، یا حداقل مساوی است ولی من می گویم اولی است چونکه روایات متعدد داریم و تجربه هم نشان داده خداوند متعال عمدا در قرآن طوری صحبت کرده است که حضرت علی هم صریحا فرموده است خداوند متعال عمدا در قرآن طوری فرموده است که غلط بفهمی حدود را چپه بگیری گفته إلی المرافق چرا گفته إلی المرافق چرا می گوید، برای اینکه آنهائی که قطعااز اهلبیت جدا شده اند به اشتباه بیفتند، ولی در قرآن یک آیاتی آنچنان محکم بیان شده می گوید و عصی آدم ربه فقوی مگر خدا نمی توانست بگوید فترک الأولی عمدا می گوید عصی که این سنی ها که اهلبیت گری کرده اند بیایند بگویند عصیان کرده دیگر پیغمبر هم عصیان می کند بلکه پیغمبر هم هر گناهی کرد مثل ما همین حرف آقای طباطبائی زده اینها که واضحات است اما این مشکلی به این وارد نمی کند که قرآن آیات محکمات دارد که مراجعه کرد

ایازی: پس هدایت نیست وسیله ضلالت است

میلانی: خود قرآن می گوید و یضل به من یشی و یهدی به من یشی می گوید آن کسانی که از اهلبیت جدا شدند خدا گمراهشان می کند

قاضی: تجربه ما در جلسات اینطور بوده است که ما با بعضی از دوستان نیم ساعتی که صحبت می کنیم هیچی معلوم نمی شود بعد ناگهان بحث روشن می شود، فهم من از بیان آقای میلانی اینست که قرآن سه گونه است، یکی اینکه قرآن لغت است اصلا ما نمی فهمیم و یک طور دیگر اینست که راحت است و ما می فهمیم و یک طور دیگر اینست که اهلبیت تفسیر کرده اند و ما می خواهیم به تفسیر آنها تعبد کنیم من حالا می خواهم  ذکر کنم همین مورد که ایشان گفتند لایمسه الا المطهرون خب ما دوتا تفسیر مشهور روایی داریم، چیزی که ایشان گفتند حرف اشتباهی است، لایمسه اصلا مسح نمی توانید بکنید چه برسد بفهمید این یک مورد، این روایات را دقت کنید من از رو می خوانم روایت اول از کتاب احتجاج طبرسی است که می دانید کتاب ضعیفی است ولی با این حال دارد که فأن القرآن الذی عنده لا یمسه الا المطهرون بحث سر چیست؟ حضرت می فرماید آن کتاب جمع قرآن است که جمع قرآن که حضرت علی داشتند را مسح نمی کند این یک،

میلانی: مگر من گفتم ماحصل به این معناست، خب جواب خودتان را بدهید

قاضی: روایت بزرگوار اینست که المصحف لا یمسه علی غیر طهر و لا جنبا و لا تمس خمرا این بحث بی وضو بودن و، سومین روایت چیست لا یجوز من جنب و الحارز و ال؟؟؟ مسحه مسحب پس اینها اصلا مسح نیست که شما می فرمائید مسح نمی توانید بکنید شما مسح را یک مفهوم معنوی بگیرید بعد بچسبانید به اینکه کسی که مسح نمی کند به طریق اولی نمی فهمد، حالا از ایشان سوال دارم انصافا اگر همین حرف را علامه طباطبائی زده بود شما چه می گفتید، می گفتید علامه طباطبائی تو کجا و معصوم کجا که در مقابل معصوم حرف بزنی معصوم این آیه را تفسیر کرده اند تو چرا اینطور می گوئی، علامه هم همین را دارد می گوید همین کاری که علامه می گویید دارد می کند شما خودت داری می کنی شما اینجا روایاتی که ذکر شده است گذاشتی کنار سنت پیغمبر را زدی به دیوار از خودت حرف می زنی، چندتا روایت دیگر هم که در تفاسیر دیگر هست مثل اینست که ما خواندیم

میلانی: مگر من مدعایم اینست که بود که آقای طباطبائی حق ندارد معنا کند، من می گویم

قاضی: مقدار قابل تفسیر قرآن چقدر است، مقدار قابل تفسیر که شما می گوئید و تفسیر کردید در حالیکه روایات را گذاشتید زیر پا و تفسیر کردید چقدر است،

میلانی: مگر این روایت که من گفتم معنایی که گفتم را نقض کرد

قاضی: ایشان می فرمایند علامه طباطبائی تفسیرهایی که کرده سنت را کنار گذاشته چون تفسیر قرآن به قرآن کرده شما هم که تفسیر بر منبای ذوق کرده اید حالا باز علامه می گوید این یمسه اینجاست مسح را جاهای دیگر ببینید این فی کتاب مکنون است مراتب دارد قرآن در کتاب مکنونش ؟؟؟

میلانی: حاج آقا اشکال من این نبود

قاضی: یعنی ما هر دو موافقیم که درباره قران می توانیم تفسیر قرآن به قرآن بکنیم،

میلانی: من معتقدم

قاضی: پس من دو تا سوال دیگر می کنم بعد شما پاسخ بدهید، اول اینکه ما تفسیر قرآن به قرآن را ظاهرا کسی یکمی باید عقلش باید کم باشد که بگوید قرآن را با قرآن نمی شود تفسیر کرد، این چه حرفی است که ما در مقابل تفسیر قرآن به قرآن بگوییم این نا صحیح است، بخش دوم اینست که اقای میلانی می فرماید قرآن بخشی از آن لغت است که باید به اهلبیت مراجعه کنید، اهلبیت هم که هیچ کدام نیستند از روایاتی هم که دست ما رسیده است، الان کسی هست که بگوید من ادعا می کنم پنجاه روایت قطعی در قرآن هست، من فکر می کنم که اگر قرار باشد قرآن بخشی از آن لغت است و ما را انداخته اند در دامن روایاتی که اکثر آنها سند ندارد یا مکان اصولیین است که حجت نیست ما باید بخشی را نفهمیم، یک بخش هم روایاتی است که در ذیل آن وجود دارد ما باز مجاز هستیم برخلاف آن تفسیر کنیم با اینکه روایت وجود دارد، اگر من فکر می کنم کمی نزدیک شدیم جناب آقای میلانی شاید در ذهن خودمان هست از قبل که می گوئیم میرویم در این جلسه حرف خودمان را ثابت می کنیم ولی شما بدانید ؟؟؟ ما اصلا دعوایمان یک نفر تعداد آیات را بیاورد ما دعوایمان سر چندتا آیه است، ببینید چندتا آیه هست که اقایان می گویند تفسیر قرآن به قرآن درباره اش نمی شود و بدلی دارد که قابل اعتنا است و ما به تفسیر روایی مراجعه کردیم و هم سند داشت و هم معنا داشت که پذیرفتیم، بفرمائید آقای میلانی

میلانی: البته من اول عرض کردم جلسه دو به یک است و شما دو برابر بنده صحبت کردید اشکالی هم ندارد، خدمت شما عرض شود که ببینید ایشان چندتا سوال دارند: یک آیا تفسیر قرآن به قرآن را قبول دارید؟ من از اول گفتیم اصلا این بحث منکر ندارد و در این باره هم با شما نزدیک نشدیم روز اول هم گفتیم با این توضیحاتی که شما دادید اصلا جلسه ختمش اعلام شد ولی من به آقای طباطبائی و صادقی یک سر سوزن نزدیک نشدم چون آنها چیز دیگری می گویند عباراتشان را هم خواندم ولی یک عبارت را جواب ندادید فرمودند، ثقل اکبر از وجود ثقل اصغر کفایت کرده است یعنی چی سنت ها را رد نکردند رد کردند ببینید عین عباراتشان است، دو قرآن به تنهائی ریسمان نگهدارنده الهی است

ایازی: قبل و بعد ندارد

میلانی: قبل و بعدش بروید هزار تا جمله بیاورید یعنی اگر شما صدر این را هزار تا جمله ننویسید این درست نمی شود

ایازی: اگر در تفسیر ایات باشد اگر در فهم آیات باشد خود آیات در این جهت است

میلانی: قرآن گفت پیغمبر به تنهائی داد زد گفت مردم به خدا اهلبیت را تنها نگذارید مبادا از علی رها بشوید مبادا از امام حسین رها بشوید آقا می گوید قرآن به تنهائی ریسمان نگهدارنده است، آن یکی می گوید و اعتصمو بحبل الله، می گوئیم حبل الله که می گوئیم علی است، شما می گوئید نه خود قرآن است، چرا می خواهید جمله به این صراحت را کنار بگذارید، سه، قرآن برای ایمان و احکام اسلامی کافی است بعد می گویند البته برو نماز را از امام یاد بگیر

ایازی: این تفسیر است تفسیر غیر از تفسیر است

میلانی: ببینید قرآن برای احکام اسلامی کافی است هرگز نیاز به بیان احدی ندارد، سوال چهارم، حتی پیامبر بزرگوار و سایر معصومان در قرآن یک واژه وجود ندارد که تبیین معنای آن محتاج به غیر قرآن باشد، همانطور که اهلبیت و معصومین از پیامبر تالی غیر قرآنند، ما هم تالی غیر قرآنیم، جز قرآن دلیل شرعی و تشریعی اصلا وجود ندارد، قال فلان این قال قالها را کنار بگذارید و با محک اصلی قرآنی وارد بحث دینی شوید ما کاری نداریم که روایت هست یا نیست اصلا به سند کار نداریم برای اینکه محور اول و آخر اتصال قرآن است؛ فرمودند که آیا تفسیر قرآن به قرآن را قبول دارید، عرض کردیم ما اصلا به کسی بحث نداریم در این باره آیه آیه را توضیح می دهد قل هو الله احد، احد صمد را توضیح می دهد که گفته توضیح می دهد، من به شما نزدیک هم نشدم از اول دیوار اهنین بوده است، از این دو نفر دفاع کنید این دو نفر قابل دفاع نیستند حتی پیش سنی ها شیعه که وضعش معلوم است، چرا پیغمبر را کنار می گذارند

ایازی: عبد الرحمن فهد رومی در کتاب اتجائات التفسیر فی القرن الرابع عشر، وهابی هم هست وقتی که دارد درباره تفسیر المیزان حرف می زند و می گوید هذا من احسن التفاسیر لولا التفرق بالتشیع، می گوید اگر این تفرقش در تشیع نبود بهترین تفسیر بود، می گوید این غلو در تشیعش دارد اگر غلو در تشیع نداشت از احسن التفاسیر بود

میلانی: من اول گفتم این آقایان دو جنبه دارند یک جنبه قرآن و روایات و حرم و روضه ولی آنطرف دیگر هم دست سنی هاست. آقای مصباح در مصاحبه نوشته بودند زمانیکه این المیزان را آقای طباطبائی نوشتند از الازهر کلی نامه تقدیر آمد، شما دارید از کی دفاع می کنید، وقتی مسیحیان بیایند از من دفاع کنند یعنی من دارم تصنیف را توضیح می دهم، بعد فرمودند بخشی از قرآن لغت است خب اینرا که خود آقای طباطبائی هم قبول دارد، آقای طباطبائی می گویند این حروف مقطعه سر بین پیغمبر و اهلبیت هست ما نمی فهمیم، یا خدمت در دابه مگر خود ایشان نمی گوید این دابه اصلا عمدا خدا مبهم گذاشته است، این که قرآن یک مبهماتی دارد شما می خواهید به من اشکال کنید خود آقایون مجبور شدند قبول کنند

قاضی: شما قطعی در کل قرآن همه کسانیکه با شما موافق هستند این یک دابه را پیدا کرده اند و گفتند علامه گفته مبهم است

میلانی: فعلا بحث آماری نیست، شما نقضی به من کردید من می خواهم جواب شما را دادم، این چیزی است که خود آنها دارند می گویند شما دیگر کاسه داغتر از آش نشوید آنها می گویند ما لغت در قرآن را قبول داریم، بعد فرمودید پنجاه تا روایت قطعی داریم، چندتا روایات قطعی صحیح متواتر می خواهید برایتان بخوانم،

- بخوانید،

- انی تارک فیک الثقلین،

- نه تفسیر بخوانید،

- تفسیر است آقایان، چه کسی می گوید تفسیر نیست

-  تفسیر کدام آیه است،

- تفسیر آن آیه است که شما فکر می کنید قرآن نورا، مبینا رشدا بینا فلان به قرآن نیازی نیست می گوید نه مردم گول این قرآن را نخورید بروید مثل سنی ها معنا کنید این قرآن در کنارش باید اهلبیت باشند

قاضی: ببخشید یک مورد هم که ذیل ایه است بفرمائید من پیدا کنم

میلانی: بله چشم، روایاتی که در تفسیراهل الذکر اینها ما متواتر اجمالی داریم

ایازی: حداکثر اگر، اینها تفسیر نیست تعیین به مصداق است

میلانی: تعیین به مصداق نیست مفهوم است

ایازی: پس ما در لغت هم با شما بحث داریم یعنی شما مصداق را با مفهوم

میلانی: ما در همه چیز با شما بحث داریم

ایازی: شما باید یک لغتنامه مستقل بنویسید و معنای تفسیر را بنویسیدو بگوئید ایها الناس من معنایی می کنم که از تمام عالم مخالف است

میلانی: نه با شما دو نفر مخالفم شما دو نفر و آقای صادقی و طباطبائی را می گویم، اتفاقا مبانی و لغت و تأویل و تفسیر در لغاتی است در مفرداتی است در مجموعه هایی که علمای ما نوشته اند همه شان یک چیز را می گویند فقط این دو آقایان از سنی و شیعه جلو زده اند، .... داشتم اینرا می گفتم مثلا کونوا مع الصادقین یا فسئلوا اهل الذکر ما روایات متواتر در تفسیرش داریم که فقط ما اهلبیت هستیم بعد آمده، اینی که ایشان می فرمایند تعیین مصداق، تعیین مصداق از آسمان نمی افتد وقتیکه در مفهوم اختلاف می شود در مصداق هم اختلاف می شود وقتی صادقین را به معنای هر کس که راست می گوید گرفتیم ولی وقتی صادقین را به اعتراف خود فخر رازی معلوم الصدق صادق واقعی یعنی امیرالمؤمنین می شود پس این مصداق نیست هر کجا آقای طباطبائی فکر کرده جری بر مصداق است اصلا مطلب را متوجه نشده است؛ مطلب آخر ایشان فرمودند که مورد اعتماد ده پانزده تا می شود از ابتدای قرآن شروع می کنم تا انتهای قرآن یک مورد اگر آقای طباطبائی درست تفسیر فرموده بودند عجله نکنید بیائید میدان مگر اینکه یا مبانی را کنار بگذارند یا ملتزم به حرفهایشان نباشند شما نمی توانید با مبنای حقیقت وجودی که عین ذات خداست بسم الله را هم معنی کنید، آقای میلانی رحمت الله علیه فرمود من از تمام اذکار فقط بسم الله را قبول دارد، چرا، گفتم من بسم الله را هم قبول ندارم بسم الله را که شما با حقیقت الوجودی که عین ذات عرش هست معنا کنید بسم الله هم نمی شود این آقا با این مبانی وارد تفسیر می شود اگر تفسیر کرد خیلی شاهکار کرده بعد فرمودید ده پانزده تا نه ده پانزده تا نیست حالا ادعای مرا قبول نکنید من در هر بحثی برای شما صدتا بحث می آورم که ایشان دارند عوضی می گویند، و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.

دین و حقوق انسان (1)

دین و حقوق انسان (1)

بحثی را که در این جلسه و سلسله نشست‌های آتی بیان خواهیم کرد عبارت است از دین و حقوق انسان. این موضوع با سه رویکرد کلامی، قرآنی و فقهی در اندیشه اسلامی مطرح شده است. سؤالاتی که در این جا مطرح است این است که آیا دین برای انسان حقوقی را به رسمیت می‌شناسد یا نه؟ به تعبیری دیگر آیا انسانی که در اندیشه دینی تصویر شده است، انسانی است محقق یا نه؟ و اگر حقوقی در نظر گرفته شده است این حقوق در چه عرصه‌هایی می‌باشد؟ برای پرداختن به ابعاد این مقوله، تبیین مفه

دین و حقوق انسان

دین و حقوق انسان

بحثی که در جلسات گذشته مطرح شد, دین و حقوق انسان بود که مقدمات آن گذشت و اینک یک بحث نسبتاً تفسیری را در این زمینه تحت عنوان دلالت آیه « لا اکراه فی الدین قد تبیّن الرشد من الغی» که دلالت بر آزادی عقیده دارد، مطرح می‌کنیم. در دنیای امروز اولین بحث در حقوق انسانها، بحث آزادی عقیده است گر چه برخی فلاسفه، آزادی فکر و اندیشیدن را در مرتبه قبلی تر مطرح می‌کنند ولی در عرصه حقوق چیزی باید طرح کرد که بشود با اهرم‌های عادی به آن رسید و قانون برایش وضع کرد

جایگاه امر به معروف و نهی از منکر در حکومت اسلامی؛

جایگاه امر به معروف و نهی از منکر در حکومت اسلامی؛

گفته شد حقوق مختلفی را می‌توان در نظر گرفت که در نظام اسلامی از دیدگاه قرآن و اهل بیت‌(ع) به عنوان حق مردم می‌تواند مطرح شود که یکی انتخاب حاکم بود و دیگری مشارکت در تصمیم سازی‌های حکومتی بود. بعد از این دو حقوق دیگری هم هست که مورد بحث و نقد قرار گرفته اند و در متون اسلامی، به عنوان یکی از آموزه‌های دینی در عرصه حقوق مردم می‌تواند مطرح شود.

مطالب مرتبط

روش شناسی تفسیر موضوعی (3) انواع تفسیر موضوعی

روش شناسی تفسیر موضوعی (3) انواع تفسیر موضوعی

تفسیر موضوعی به سه نوع تفسیر موضوعی با هدف مشترک (و نه با موضوع مشترک)،شامل تفسیر موضوعی سوره های قرآنی، تفسیر واژگان و مصطلحات قرآنی و تفسیر نظریه پردازانه قابل تقسیم است .از سوی دیگر تفسیر موضوعی را به چهار نوع تفسیر (استنطاقی، استخراجی، استطرادی و استشهادی) تقسیم کردیم. در ادامه به اشتراکات و امتیازات تفسیر موضوعی و تفسیر ترتیبی پرداخته می شود.

رویکردهای تفسیر موضوعی(4)

رویکردهای تفسیر موضوعی(4)

مقدمه در بخش های قبلی به انواع تفسیر موضوعی اشاره شد . اینک به تاریخچه و زمان پیدایش این سه نوع رویکرد و اندیشمندان مطرح در هر یک از این سه رویکرد اساسی به تفسیر مو ضوعی به طور جداگانه پرداخته می شود. در دوران معاصر چندی از اندیشمندان مسلمان توان خود را صرف تبیین این اندیشه کرده‌اند که قرآن به لحاظ مضمونی و ساختاری تا حدّ زیادی دارای انسجام و یکپارچگی است و ظاهراً این دیدگاه نوعی اجماع عمومی را هم در پی داشته است.

بررسی فقهی تفاوت ضابط تصمیم‌گیری  در عرصه‌های شخصی و حکومتی

بررسی فقهی تفاوت ضابط تصمیم‌گیری در عرصه‌های شخصی و حکومتی

می دانیم که مکلف، در حوزه فقه شخصی وقتی با علم و یا دلیل معتبر مواجه می شود لازم است که بر اساس علم و یقین و یا گمان معتبر شخص خودش عمل کند. آیا در حوزه حکومتی نیز این گونه است؟ یعنی حاکم اسلامی در تصمیم گیری های کلان و عمومی که به حوزه حکومت و عرصه اجتماع مربوط است باید بر اساس یقین و اطمینان و یا گمان معتبر که برای شخص ایشان حاصل می شود عمل کند و یا ضوابط و قواعد دیگری در این عرصه وجود دارد؟ برای روشن تر شدن بحث مثال هایی را ذکر می کنم: