موسسه فهیم

خلاصه ها

نظریه پردازی

اعتدال از منظر دین، مقوم‌ها و شاخص‌ها

بسمه تعالی

نظریه ‏پرداز: حجت الاسلام و المسلمین مهریزی

موضوع: «اعتدال از منظر دین، مقوم‌ها و شاخص‌ها»

4/8/92

عنوان بحث امشب «اعتدال از منظر دین، مقوم‌ها و شاخص‌ها» است. مباحثی که قبلاً طرح شده است، مبانی اعتدال از منظر قرآن، نظریه‌ی اخلاقی اعتدال و اعتدال و نواندیشی دینی است. به نظر من در حوزه‌ی اعتدال، بحث‌های جدی وجود دارد. من می‌خواهم دو سؤال را مطرح کنم و پاسخ آنها را بدهم. مباحث مقدماتی و کلیات، بحث‌های واژه‌شناسی در قرآن و روایات، کلماتی مثل واژه‌های قسط، تسویه، وسط، موزون یا تعبیراتی که نقطه‌ی مقابل اینها هستند، همه یک بحث است؛ بحث منبع‌شناسی است که هم در نوشته‌های عربی و هم در نوشته‌های فارسی، درباره‌ی اعتدال پایان‌نامه‌ها، مقالات مختلف و کتاب‏های زیادی نوشته شده است. کتاب‌های متفاوتی با عنوان «الوسطیه الدین»، «الوسطیة الشریعه»، «الوسطیة عن التطرف» وجود دارد. مجموعاً در زبان فارسی و عربی، بیش از 50 پایان‌نامه و مقاله در این رابطه وجود دارد. به خصوص در این سال‌ها که در جهان اسلام، حرکت‌های تند و تکفیری هم وجود داشته است، لذا این بحث‌ها موضوع نویسندگان عرب و نویسندگان ما قرار گرفته است. در مباحث کلی، بحث آیات و روایات است. حتماً شما بحث قرآنی آن را دیدید و من هم به بعضی از روایات آن اشاره‌ای خواهم داشت. در مباحث مقدماتی، بحث اعتدال در دین یا اعتدال از منظر دین وجود دارد که بحث آنها با هم متفاوت است. اینها موضوع شناسی و واژه‌شناسی هستند که مباحث کلی هستند.

بحث دوم این است که اعتدال و مقوم‌های اعتدال چیست؟ در مباحث نظری و اجتماعی بحث این است که هر کسی خود حد وسط را تعیین می‌کند. اما مقوم‌های حد وسط یا مقوم‌های میانه چیست و چه چیزی تشکیل‌دهنده‌ی عناصر اصلی اعتدال است؟ مهم‌تر از این، معیارهای شناسایی یا شاخص‌های بیرونی است. یعنی وقتی شما مقوم‌های درونی اعتدال را تشخیص دادید، در مقام بیرون و ظاهر، شاخصه‌ها و ملاک‌ها چیست؟ من بیشتر به مقوم‌ها و شاخص‌های اعتدال خواهم پرداخت. غیر از این مباحث، آنچه که مطرح است، قلمرو مباحث اعتدال است. اعتدال در کدام بخش‌ها مطرح است؟ ما در زندگی چهار قلمرو فکر و اندیشه، اعتقاد و باور، خصلت‌های اخلاقی و قلمروی رفتار داریم. آیا اعتدال در همه‌ی این عرصه‌ها مطرح است یا در برخی از آنها؟ این هم یک مسأله‌ی مهم قابل بحث است. از مسائل دیگری که خوب است در حوزه‌ی اعتدال کار شود، بحث‌های تاریخی است. فرقه‌هایی مثل غلات، خوارج، اهل حدیث، اخباریان و تکفیری‌ها در دروه‌ی ما، که میان مسلمانان حالت‌های تندگرایانه داشتند. تحلیل تاریخی این مسائل بحث‌های مهمی است. اینها چه ارتباطی با اعتدال دارند؟ بحث خوارج و غلات یک نوع گذشتن از مرز است. تندروی‌هایی که خوارج و غلات داشتند، تندروی‌های اهل حدیث که یک فرقه در میان اهل سنت است و تندروی‌های اخباریان که یک فرقه در میان اهل شیعه هستند، تندروی‌هایی که در فهم دین و عمل به آن دارند، از بحث‌های مهم است. لذا نگاه تاریخی و مباحث تاریخی اعتدال، از مباحث مهم است. بحث اسباب و زمینه‌های شکل‌گیری اعتدال مهم است، اینکه چه چیزهایی به عنوان اسباب و زمینه مطرح است؟ بحث پیامدهای اعتدال و آنچه که بر آن مترتب می شود، مهم است، لذا باید پیامدهای اعتدال و تندروی تحلیل شود. بحث آخر این است که اعتدال نظریه است یا مفهوم انتزاعی و گفتمان؟ یعنی در یک دوره‌ای پیدا می‌شود یا یک نشانه است؟ بعد از این مباحث می‌توان در این باره صحبت کرد که آیا اعتدال یک نظریه است و می‌خواهد واقعیت‌هایی را تبیین کند؟ یا اینکه در حد یک مفهوم انتزاعی، نشانه و راهنمای عمل است؟ یا به عنوان گفتمان در یک دوره‌ای پیدا می‌شود و لازم نیست برای آن مبنا درست کنیم؟ مثلاً در یک دوره اصلاحات، گفتمان غالب می‌شود و در یک دوره‌ اعتدال، گفتمان غالب می شود. اما اینکه ما به ازای فکری و واقعی داشته باشد و بخواهد یک‌سری از واقعیت‌های عینی و فکری را شرح دهد، نیست. اینها مباحث قابل طرح است که من در اینجا به 3-2 مورد از آنها در حد طرح سؤال می‌پردازم.

اعتدال در روایات

من به بعضی از روایاتی که می‌تواند به این بحث کمک کند، اشاره می‌کنم. ما تعبیر «تعمق در دین» را در روایات داریم که در کافی[1] هم آمده است. و در مورد معنای آن بین شارحان حدیث اختلاف شده است. «و الكفر على أربع دعائم على التعمق‏ و التنازع و الزيغ و الشقاق‏»[2] برخی تعمق را اینگونه معنا کردند که اگر در مباحث اعتقادی خیلی فکر کنید، منجر به کفر می‌شود. لذا گفتند افرادی که خیلی شک و خیلی فکر می‌کنند و می‌خواهند به نهایت مسائل اعتقادی، توحیدی و معاد برسند، به کفر کشیده می‌شوند. شقاق هم جدایی و تنازع است. تعمق در لغت و ریشه‌یابی به معنای تندروی و سخت‌گیری کردن است. این حدیث که در کتاب‌های حدیثی ما آمده، به معنای تندروی است. در کتاب‌های لغت گفتند « المتعمق: المبالغ في الأمر، المتشدد فيه، الذي يطلب أقصى غايته»[3] و هم چنین متعمق را کسی گفتند که می‌خواهد تند برود و لذا به معنای عمیق فکر کردن نیست. روایت دیگری داریم که می‌گوید «إياكم و التعمق في الدين فإن الله تعالى قد جعله سهلا»[4] یا « سيكون له شيعة يتعمقون في الدين حتى يخرجوا منه‏»[5] کسانی که تندروی می‌کنند به حدی که از دین خارج می‌شوند. اگر بخواهیم در روایات این بحث را پیگیری کنیم، یک مورد تعمق است که نقطه‌ی مقابل اعتدال است و به معنای تندروی یا سخت‌گیری کردن در دین است. سخت‌گیری و تندروی با عناوین بعدی یعنی نزاع، شکاکیت، جدایی و شقاق سازگاری دارد و اینها چیزهایی است که به کفر منتهی می‌شود. روایت دیگری در نهج البلاغه است که می‌گوید «لَا تَرَى‏ الْجَاهِلَ‏ إِلَّا مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّطاً"

»[6]. در روایات تعبیرات تعمق، جاهل، مُفرِط و مُفرِّط است، تعبیر اقتصاد در عبادت است و باب الاقتصاد فی العباده در کتاب‌های حدیثی ما وجود دارد. تعبیر وسط و نمونه‌هایی از این قبیل هم وجود دارند. نمونه‌هایی هم هستند که ائمه(ع) به آن توصیه می‌کردند که مثلاً این کار را رها کن، اینقدر بر خود سخت نگیر... امام باقر(ع) فرمودند «پدر من وقتی دیدند من خیلی عبادت می‌کنم، فرمودند این کار را نکن.»[7] ما چنین روایاتی هم داریم.

 

قاعده و ملاکی برای اعتدال نداریم

ما در این بحث به لفظ اعتدال کاری نداریم و نمی‌خواهیم دنبال ریشه‌یابی لغت اعتدال باشیم، چون واژه‌های مختلفی به کار رفته است. علاوه بر آن اعتدال نه موضوع آیات قرآن و احادیث و نه موضوع یک بند قانون اساسی است، تا بخواهیم چنین کاری انجام دهیم و به واسطه‌ی آن مشکلی حل شود. پس کار واژه‌شناسی در این مباحث فقط در این حد است که ما را مقداری با واقعیت خارجی آشنا کند، والا بحث لغوی فایده‌ی چندانی ندارد. اینکه ما طلبه‌ها عادت کردیم وارد هر بحثی که می‌شویم در ابتدا لغت و اصطلاح را بررسی کنیم، به این دلیل است که در بحث‌های فقهی وقتی با روایتی مواجه می‌شویم باید برسی کنیم که این روایت در لغت چه معنایی دارد. چون موضوع حکم شرعی است، در آنجا این بحث کارگشا است. اما در اینجا اعتدال موضوع آیه، روایت یا یک بند قانون اساسی نیست تا به بررسی آن بپردازیم. لذا بحث‌های لغوی مشکل را برطرف نمی‏کند. اما  اگر از مرز آیات و روایات بگذریم و به واقعیت برسیم، می‌تواند به ما در فهم درست کمک کند. ما واقعیتی داریم و می‌فهمیم گاهی شخص زیاده‌روی یا کوتاهی می‌کند، ما اینها را با وجدان خود درک می‌کنیم، اما اینکه میانه و مقوم‌های آن چیست، خیلی روشن نیست. آیت‌الله مصباح چند روز پیش در دفتر رهبری صحبت کردند و گفتند «مفهوم اعتدال، یک مفهوم انتزاعی است و کلیت ندارد و رعایت حد وسط در همه جا مطلوب نیست و هیچ ملاک عقلانی و روایی وجود ندارد که با آن بتوان حد وسط را در همه‌ی امور بدست آورد و در سیره‌ی بزرگان هم چنین چیزی نداریم؛ مثلاً اگر کشوی به ما حمله کرد و حیثیت، آبرو، شرف، سعادت دنیا و آخرت ما را مورد تهاجم قرار داد، ما بگوییم باید حد وسط را رعایت کنیم و تا حد وسط آن اشکالی ندارد، چنین چیزی معنا ندارد. حد وسط در اینجا به چه معنا است؟ یا برخی از اطرافیان امام(ره)، ایشان را متهم به تندروی و افراط می‌کردند، مرحوم امام فرمودند چرا نمی‌گویند کندروی می‌کنم؟ آخر اسلام در حال از بین رفتن است و کفر بر اسلام مسلط می‌شود، با چه ملاکی این کارها تندروی است؟ باید ملاک مبدا و منتهی مشخص باشد تا نگویند این کار تند یا کند است. وی با تأکید بر اینکه باید در شناخت حق دقت کنیم تا ضوابط منطقی را رعایت کنیم، گفت باید کلیت کبری ثابت شود. ده‌ها مغالطه‌ی مشترک لفظی و غیره وجود دارد که انسان با آنها به اشتباه می‌افتد. با همین مغالطات است که اگر ما جلو بیفتیم و در انجام کارها کوتاهی نکنیم، ما را متهم به رادیکالیسم می‌کنند.» من این مطلب را با چند هدف نقل کردم، این بحث به عنوان مباحث جدی در حوزه‌ی درس‌های اخلاق مورد توجه است و به آن می‌پردازند. همچنین این مطالب نشان می‌دهد که ما یک قاعده و ملاک برای حد وسطیت یا اعتدال نداریم. در کتاب‌های لغت، کتاب «الفتوا و اثرها فی حمایة المعتقد و تحقیق الوسطیه» بحث خوبی درباره‌ی معنای وسطیت دارد. ایشان می‌گوید وسطیتی که ما می‌گوییم در اسلام خوب است و مورد تشویق و تمجید قرار گرفته است، به معنای میانه نیست تا بگوییم کسانی که کار خوب را خیلی زیاد یا خیلی کم انجام می‌دهند، خوب نیستند. اما کسانی که در انجام کار خوب میانه‌رو هستند، خوب هستند. این معنای وسطیعت و اعتدال نیست. یکی از اشکالاتی که آقای اسلامی مطرح کردند و نظریه‌ی ارسطو در باب حد وسط را نقد کردند، این بود که ما موارد خوبی داریم که نهایت آن خوب است، لذا نظریه‌ی ارسطو را در باب وسطیت مسائل اخلاقی در همه جا نمی‌توان به کار برد. اینجا از ابن فارس در مواریث نقل کرده است که وسط در لغت «و س ط بناء صحیح» یعنی نه معتل و نه مهموز است. «یدل علی العدل و النصف و اعدل الشی اوسطه و وسطه» به نظر ایشان وسطیت همان عدالت است، و مرادف مضمونی با عدالت دارد. همچنین گفته است «یقال هو من اوسط قومه، ای من خیارهم» وسطیت را با عدل و خیر معنا کرده است، نه با میانه‌ای که در مقابل کم و زیاد است. ایشان نتیجه گرفتند وقتی در استعمال‌های شرعی گفته می‌شود «أُمَّةً وَسَطا»[8] که در قرآن آمده است به معنای «امة الخیر و امة العدل» است، نه اینکه یک عده زیاد رفتند، یک عده کم رفتند. «الوسطیه لیست وسط بین رذیلتین» اینگونه نیست که دو طرف وسطیت همیشه چیز بدی باشد. بحث وسطیت این نیست که دو طرف متضاد باشند و ما وسط را بگیریم و چیزی باشد که همیشه دو طرف آن مذموم باشد. نتیجه‌گیری ایشان این است که «ان دعوه للوسطیة هی دعوة لدین الحق و القول الحق و المنهج الحق الذی دلت علیهم نصوص شرعیه صحیحه، الذی هو فی حقیقته عدل کله و خیر کله لا غلو فیه و لاجفا و لا افراط و لا تفریط» به نظر من هم اگر بخواهیم چیزی را به عنوان ما به ازای اعتدال قرار بدهیم، شاید تعبیر میانه، تعیبر دقیقی نباشد، چون میانه همیشه نشان‌دهنده‌ی امر مطلوب و حق نیست؛ مثلاً اصلاحات در جامعه امر مطلوب است و هر چه بتوانیم اصلاحات بیشتری انجام دهیم، بهتر است. شما می‌خواهید با فقر مبارزه کنید، اگر بگوییم میانه رو باشید، ممکن است شخصی 100 فقیر را از فقر دربیاورد و به رفاه برساند، شخص دیگری 40 فقیر را به رفاه برساند، لذا میانه این است که شما 60 فقیر را به رفاه برسانید، این معنا نمی‌دهد.

در مقام اجرا و تحقق، ظرفیت‌ها و واقعیت‌های عینی باید لحاظ شوند

ما در مقام اجرای امور خیر، ظرفیت‌ها و واقعیت‌ها را باید در نظر بگیریم. اگر خیر بودن و خوب بودن کاری ثابت شد، دیگر حد وسط معنا ندارد، شما هر چه بیشتر این کار را انجام دهید، بهتر است. نه اینکه «خیر الامور اوسطها» بلکه «خیر الامور اکثرها». اگر مشخص شد کاری خیر و حق است، «خیر الامور اکثرها» نه «اوسطها». منتهی در مقام اجرا اگر واقعیت‌ها و ظرفیت‌ها دیده نشود، شکست می‌خورد. در مقام تحقق و اجرا شکست می‌خورد؛ مثلاً شخصی طرحی بدهد که طی آن می‌خواهیم امسال 1 میلیون فقیر را به رفاه برسانیم، این خیلی خوب است، ولی وقتی ظرفیت اجتماعی و واقعیت‌های موجود به شما اجازه نمی‌دهد، شکست می‌خورید، لذا به این معنا مذموم است. اما اگر مشخص شد چیزی حق، عدل و خیر است، هر چه بیشتر آن را انجام بدهید، بهتر است، نه اینکه حد وسط را رعایت کنید. تنها مقوم اعتدال یا وسطیت، این است که ما در مقام اجرا و تحقق، ظرفیت‌ها و واقعیت‌های عینی را که عبارتند از توان خود ما، توان مخاطب و توان مجموعه‌ای که در آن هستیم، لحاظ کنیم. اما اگر این واقعیت‌ها لحاظ نشود، این کار در عمل به شکست می‌انجامد، نه اینکه زیادتر بودن آن مطلوب نباشد. خصلت‌های خیر هم همینگونه است. اگر کسی ایثار را به اوج خود برساند، ضرر ندارد، منتهی اگر کسی که آن را انجام می‌دهد، ظرفیت آن را نداشته باشد، بعداً پشیمان می‌شود یا از وظایف دیگر خود باز می‌ماند. مثلاً فرد عائله‌ی واجب النفقه دارد، اگر بخواهد آنچه را که دارد، ایثار کند و ببخشد، نمی‌تواند وظیفه‌ی خود را انجام بدهد، لذا در اینجا می‌گویند باید ایثار در یک حد معینی باشد. و الا اگر کسی هیچ عائله‌ای ندارد و بخواهد همه‌ی اموال خود را ایثار کند، این چه اشکالی دارد؟ ما درباره‌ی ائمه(ع) یا زهاد داریم که چندین بار کل مال خود را ایثار کردند. اگر یک چیزی خیر، حق و عدل است، در مطلوب بودن آن هیچ تردیدی وجود ندارد و معنای میانه و وسط راه ندارد. اما در اجرا و تحقق باید ظرفیت‌ها و واقعیت‌ها را منظور کرد. آن چیزی که من از معنا و مفهوم مقوم می‌فهمم، این است که اعتدال یا وسطیت همیشه به معنای بین کم و زیاد نیست. اگر اعتدال از عدل باشد، عدل همیشه مطلوب است. اگر وسطیت از خیر باشد، خیر همیشه مطلوب است. اگر وسطیت با عدل مفهوم یکسانی داشته باشد، همیشه خیر هستند. عدل همیشه حق است، خیر همیشه مطلوب است. بنابراین چیزی که بین دو امر باشد و بخواهیم از آن دفاع کنیم و مورد توجه قرار بدهیم، جایی ندارد. پس در مفهوم اعتدال، اگر ما آن را به عنوان یک مفهوم انتزاعی بگیریم، خیر بودن، حق بودن و عدل بودن است و لذا هیچ نقطه‌ی منفی و مذمومی در آن وجود ندارد و اگر در اجرای خیر، عدل و حق ظرفیت‌ها منظور نشود، ممکن است در عمل به نتیجه نرسد.

ملاک‌ها و شاخص‌های اعتدال

در بحث دوم می‌خواهم در مورد ملاک‌ها و شاخص‌ها صحبت کنم. هیچ کس نمی‌گوید من افراط یا تفریط می‌کنم، بلکه هر کسی خود را معیار و مظهر اعتدال می‌داند. پس ما در حوزه‌ی رفتار اجتماعی، باورهای عمومی و خصلت‌های اخلاقی چکار کنیم؟ مرجع تشخیص چیست؟ تعبیری که از آیت‌الله مصباح ذکر کردیم این است که «ما الان یک کار خوبی را انجام می‌دهیم، اما به ما تندرو می‌گویند. کما اینکه امام هم می‌خواستند کار خوبی انجام دهند اما به ایشان گفتند تندروی نکنید.» سؤال این است: زمانی که مرحوم امام این کار خوب را انجام می‌دادند، بعضی‌ها اصلاً این کار را انجام نمی‌دادند. پس چطور در آن زمان اینگونه بوده و در این زمان اینگونه است؟ این یک سؤال جنبی است، ولی این حرف قابل طرح است که ملاک و شاخص چیست تا بگوییم این حدِّ میانه و حدِّ درست است؟

آیا حاکم اسلامی شاخص اعتدال است؟

من در تعبیرهای اهل سنت، تعبیری دیدم که آن را نقطه‌ی بحث قرار می‌دهم. وزیر ارشاد عربستان کتاب «الوسطیه و الاعتدال» را نوشته شده است و سخنان جالبی را مطرح کرده است. وی می‏گوید: یکی از ملاک‌ها و شاخص‌های اعتدال، اطاعت از ولی امر است و مشکل حل می‌شود. در یک جامعه‌ای که حاکم مشروعِ مطلوب از نظر باورهای آن جامعه وجود دارد که اهل سنت به چنین شخصی اولی الامر می‌گویند، یک شاخص است و جامعه باید با او سنجیده شود. بعد می‌گوید «یری اهل السنته و الجماعه وجوب طاعة لولی الامر لامر نبی فی وجوب ذلک» چون پیامبر(ص) دستور داده است. و در همه‌ی کارها باید پیامبر(ص) را در نظر بگیرید. این یک نگاه است. ما مشابه آن را در تعبیرهای دینی خود داریم. شما روایات زیادی در منابع شیعی دارید که برخی از آنها در منابع اهل سنت هم آمده است، «علي مع الحق و الحق معه‏»[9] یعنی شاخص امیرالمؤمنین(ع) است، لذا اگر کسی جلوتر برود، از حق خارج شده است و اگر کسی هم عقب بیفتد، از حق خارج شده استدر زیارت جامعه هم همین است که می‌گوییم « فالراغب عنكم مارق و اللازم لكم لاحق و المقصر في حقكم»[10] لذا یک شاخص برای میانه روی و حرکت درست، امام است. این مطلب که «غدیر؛ یعنی کسانی که رفتند، برگردند و آنهایی که عقب ماندند، بیایند.» می‌خواهد بگوید ولایت و امامت ملاک اعتدال است. ما راجع به معصومین(ع) چنین تعبیراتی داریم، اما اکنون که در دوره‌‌ی عصمت نیستیم. همچنین در روایات زیادی از امام علی(ع) داریم که «سَيَهْلِكُ فِيَّ صِنْفَانِ: مُحِبُّ مُفْرِطٌ يَذْهَبُ بِهِ الْحُبُّ إِلى غَيْرِ الْحَقِّ، وَ مُبْغِضٌ مُفْرِطٌ يَذْهَبُ بِهِ الْبُغْضُ إِلى غَيْرِ الْحَقِّ وَ خَيْرُ النَّاسِ فِيَّ حَالاً النَّمَطُ الْاءَوْسَطُ»[11] دو گروه دوستدار مفرط و دشمن مفرط در رابطه با من هلاک می‌شوند و بهترین افراد در رابطه با من گروه میانه‏رو هستند. منتها این مضمون با مضمون اول خیلی سازگار نیست و لذا یا باید در مضمون اول تأمل کنیم یا در مضمون دوم، به این صورت که؛ اگر امیرالمؤمنین(ع) حق مطلق است محب مفرط هم علی(ع) را دوست دارد و هر چه بیشتر دوست داشته باشد، بهتر است، پس چگونه از حق خارج می‌شود؟ «مُحِبُّ مُفْرِطٌ يَذْهَبُ بِهِ الْحُبُّ إِلى غَيْرِالْحَقِّ» آیا معنای این است که در جای دیگری هم حقی هست و این محب مفرط به آن توجه نمی‌کند و چون حق مطلق را اینجا دیده است، بر آن پافشاری می‌کند و آن را نادیده می‌گیرد و از حق خارج می‌شود؟ این را هم باید در نظر بگیرید. پس ما در مفاهیم دینی و اعتقادی امامت خود چیزی به این معنا داریم که شاخص و ملاک وسطیت، امام است و هر که با امام باشد به حق رسیده است و هر که با او نباشد، از حق خارج شده است. یا این تعبیر قاسطین، ناکثین و مارقین که در ارتباط با امام علی(ع) نقل شده است، حول همین محور دور می‌زند؛ یعنی افرادی جلو زدند و افرادی عقب ماندند. این تعبیرات با توجه به رفتاری که در قبال امام داشتند، در ادبیات شیعی ما وجود دارد که بررسی دقیق آنها می‌تواند به ما کمک کند. ما این را در حوزه‌ی امام معصوم داریم، اما اولی الامری که در نظر اهل سنت است، اعم از پیامبر(ص) و غیر ایشان است، لذا وقتی وزیر ارشاد عربستان می‌گوید «طاعت ولی امر» یعنی ملک عبدالله هم شاخص اعتدال است و جامعه اسلامی باید خود را با او بسنجند. ما هم در تعبیرهای سیاسی خود این را داریم؛ مثلاً در همین ایام بعضی از خطیبان نماز جمعه ذکر کردند که «امروز محور اعتدال در کشور تنها مقام معظم رهبری است و همه باید از ایشان تبعیت کنیم» این نگاه در آن راستا قابل تفسیر و فهم است؛ یعنی ما شاخص اعتدال را حاکم اسلامی می‌دانیم. اهل سنت به آن سخن پیامبر(ص) استناد می‌کنند که «ان علیک السمع و الطاعه فی عسرک و یسرک»[12] در روایات اعتقادی امامیه هم وجود دارد که امام شاخص است و لاحق کسی است که همراه امام باشد، والا کسی که عقب مانده یا جلو زده، گمراه است. آیا در دوره‌ی غیبت که حاکم اسلامی فقیه عادل و جامع الشرایط است، این بحث قابل طرح است؟ روایتی وجود دارد که کلینی در کافی، شیخ صدوق در «معانی الاخبار» و دیگران نقل کرده‏اند و از آن روایاتی است که قابل توجه است. روایت از ابوحمزه ثمالی است که « محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن الحسن بن أيوب بن أبي عقيلة الصيرفي، قال: حدثنا كرام، عن أبي حمزة الثمالي، قال: قال لي أبو عبد الله عليه السلام: «إياك و الرئاسة، و إياك أن تطأ أعقاب الرجال» قال: قلت: جعلت فداك، أما الرئاسة فقد عرفتها؛ و أما أن أطأ أعقاب الرجال، فما ثلثا ما في يدي إلا مما وطئت أعقاب الرجال؟ فقال لي: «ليس حيث تذهب، إياك أن تنصب رجلا دون الحجة، فتصدقه في كل ما قال». معنای حدیث این است که امام صادق(ع) فرمودند «از ریاست طلبی بپرهیز و به در خانه‌ی این و آن نرو» راوی در پاسخ می‌گوید ما برای این و آن کار می‌کنیم و پول می‌گیریم، اگر در خانه‌ی این و آن نرویم، زندگی ما جریان ندارد و دو سوم ثروت ما از همین راه است. امام فرمودند «بد فهمیدی، مبادا کسی غیر از امام مصوم را به عنوان پیشوا، ملاک و شاخص قرار دهی و هر چه او گفت، بگویی درست می‌گوید». اینجا حجت می‌تواند به هر معنایی باشد، یا همان اولی الامری است که اهل سنت می‌گویند یا اینکه به معنای امام معصوم است. یک احتمال این است که مبادا کسی را غیر از امام معصوم شاخص قرار دهید و بگویید هر چه او گفت، درست است. و یک احتمال هم این است که مبادا کسی را که حجت شرعی بر حاکم بودن یا امام بودن او ندارید، ملاک و شاخص زندگی قرار دهید. این روایت با روایاتی که در باب شاخص و ملاک بودن امام معصوم است، کاملاً سازگار است. امام معصوم شاخص است، چون با حق، عدل و خیر مطلق ارتباط دارد و قول و فعل او نیز عدل، حق و خیر است، لذا می‌تواند ملاک و شاخص باشد، اما غیر از او کسی چنین نیست. اما اگر به ادله‌ دیگری که می‌گوید حاکم، فقیه یا کسی که نیابت شرعی دارد، هم همان جایگاه و موقعیت را دارد، ممکن است در معنا کردن مشکل پیدا کنیم. ما در دین چیزهایی داریم که باید آنها را در نظر بگیریم؛ مثلاً آیات و روایاتی از ائمه(ع) داریم، امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند «نظر خود را به من بگویید و به من مشورت بدهید»[13] یا در سوره‌ی فرقان یکی از خصلت‌های عباد الرحمان این است که وقتی قرآن بر مخاطبین تلاوت می‌شود چشم و گوش بسته تسلیم خدا نمی‌شوند، « لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْها صُمًّا وَ عُمْيانا»[14] لذا دیگر پیامبر(ع)، امام معصوم و دیگران جای خود دارند. جمع مسأله مقداری دشوار است و باید این موارد مختلف را کنار هم بگذاریم. اگر ما یکی از اینها را انتخاب کنیم و بر اساس آن به نتیجه برسیم، کار آسانی است، ولی ما مجموعه‌ متفاوتی داریم. عباد الرحمان کسانی هستند که همیشه عبادت می‌کنند، از همان ابتدا بحث میانه را مطرح می‌کند، روی زمین مشی میانه‌ای دارند، با تکبر راه نمی‌روند و وقتی آیات ما بر آنها نازل می‌شود، چشم و گوش بسته کُرنش نمی‌کنند. در مقابل آیه‌ای که تلاوت می‌شود، باید فکر و تأمل کنند، ممکن است نفهمند یا قانع نشوند، اما تسلیم بدون چون و چرا و تسلیم محض مطلوب نیست. اگر اینگونه باشد، چگونه با اینها سازگار است؟ اینها یک مقدار کار را مشکل می‌کند. آیا ما می‌توانیم بگوییم حاکم یک شاخص برای اعتدال و تشخیص راه میانه است؟ این از مواردی است که در منابع دینی ما، سخنان متفاوتی درباره‌ی آن است. سخنانی درباره‌ی امام معصوم داریم، چیزهایی درباره‌ی استثنای غیر معصوم داریم و چیزهایی را هم داریم که از بحث فراتر می‌رود. از کدام یک از اینها باید نتیجه بگیریم؟ من در اینجا فقط طرح مسأله کردم و لذا دوستان باید در این باره نظر بدهند.

عقل افراد می‏ تواند شاخص اعتدال باشد؟

یکی از چیزهایی که ممکن است به عنوان شاخص مطرح شود، عقل افراد است. لذا در روایت هست که «لاتَری الْجاهِلَ اِلاّ مُفْرِطا أَوْ مُفَرِّطا»[15] انسان جاهل یا مفرط است یا مفرط. اگر عقل ملاک باشد، راه میانه انتخاب می‌شود. اگر عقل، عقل فردی باشد، هر کسی خود را مبنای اعتدال می‌داند، لذا اگر عقل فردی را شاخص اعتدال و میانه‌روی قرار دهیم، نه تنها تنازع و اختلاف برطرف نمی‌شود، بلکه بیشتر هم می‌شود. پس باید چکار کرد؟ باید عقل جمعی را به عنوان شاخص و ملاک اعتدال قرار دهیم، گاهی از این عقل جمعی به افکار عمومی نیز تعبیر می‌شود. من نمی‌دانم چقدر این دو مفهوم با هم قابل انطباق هستند، ولی باید عقل جمعی خردمندان، عالمان و کسانی که اهل فهم هستند، در نظر گرفته شود. برداشت عمومی خردمندان یک جامعه می‌تواند ملاک و شاخص باشد. حال چگونه این را به دست آوریم و به چه شکلی به عقل جمعی دسترسی پیدا کنیم؟ این امر هم مورد بحث است. گاهی شما می‌بینید جمعیت زیادی در امری توافق می‌کنند اما بعد مشخص می‌شود که اشتباه کردند. لذا این هم خیلی روشن نیست.

من در اینجا فقط ابهام‌ها را ذکر می‌کنم و هیچ راه‌حلی نشان نمی‌دهم. اینها ابهاماتی است که در این مسأله وجود دارد. آیا ما می‌توانیم یک شاخص روشن در باب اعتدال ذکر کنیم یا نه؟ اگر حاکم را مطرح کنیم، مباحثی که گفتیم پیش روی آن قرار دارد. اگر عقل فردی را در نظر بگیریم، به هیچ وجه قابل استیصال نیست و هر کسی با عقل فردی، خود را ملاک اعتدال می‌داند. اما عقل جمعی را می‌توان به افکار عمومی تشبیه کرد یا نه؟

آیا دین می ‏تواند شاخص اعتدال باشد؟

اگر ما فرض کردیم دین، پیامبر و امامان شاخص اعتدال هستند، بگوییم دین شاخص اعتدال شود. گاهی این تعبیر مطرح می‌شود که به نظر من یک تعبیر عامیانه است، چون ما دسترسی به دین نداریم. اصل قرآن و سنت دست ما نیست. این عالم اینگونه فهمیده است، آن عالم چیز دیگری می‌گوید. امروزه تکفیری‌ها، غیر تکفیری‌ها، اصلاح طلبان، رادیکال‌ها و اخباریان هر کدام می‌گویند آنچه که ما می‌گوییم دین است. هیچکدام از اینها نمی‌گویند ما چیزی غیر از دین می‌گوییم. ما با خود دین ارتباط نداریم، خداوند هم به هیچکدام از اینها پیام نداده است که شما درست می‌گویید. لذا اگر کسی بگوید دین شاخص اعتدال است، منظور چه دینی است؟ در فقه هم اختلاف‌نظر زیادی وجود دارد، کدام یک از اینها شاخص است؟ یک فقیه می‌گوید نماز جمعه واجب است، فقیه دیگری می‌گوید حرام است. یک فقیه می‌گوید تهران بلاد کبیره است، فقیه دیگری می‌گوید اینگونه نیست. یک فقیه می‌گوید سیگار روزه را باطل می‌کند، فقیه دیگری می‌گوید باطل نمی‌کند. یک فقیه می‌گوید خمس را باید به مرجع تقلید داد، فقیه دیگری می‌گوید باید به ولی امر داد. به کدام یک از اینها باید عمل کرد؟ کدام یک از اینها دین است؟ وقتی می‌گویید دین، منظور کدام قرائت از دین است؟ لذا اینها مشکل را حل نمی‌کند. بنابراین هر یک از مواری که گفته شد، با مشکلی مواجه هستند. آیا ما می‌توانیم از این مهلکه بیرون بیاییم یا نه؟

راه حل مسئله

ما می‌فهمیم یک سری اصول، درست هستند، ما خدا، توحید و یگانگی خدا را می‌فهمیم و آنها را حق می‌دانیم، و عقل، درک و فهم انسان را باید به عنوان یک حقیقت بپذیریم و اینکه انسان‌ها می‌توانند بفهمند. کرامت انسان یک حقیقت دینی است، حیات، کرامت و آزادی‌های انسان قابل احترام هستند. ما باید یک سری اصول مسلم را کنار هم قرار دهیم و اینها را در نظر بگیریم و اگر کارهایی که در جامعه اتفاق می‌افتد و رفتارهایی فردی و اجتماعی را با این اصول مسلم که نزد همه روشن و پذیرفته شده است، بسنجیم، شاید بتوانیم به یک نتیجه برسیم. عقل جمعی را هم باید در این حوزه ببینیم. گاهی وقتی ما عقل جمعی می‌گوییم، مغالطه می‌شود. کسانی که عقل جمعی و افکار عمومی را مطرح می‌کنند، افکار عمومی جامعه‌ی آمریکا را که نمی‌گویند، بلکه افکار عمومی حوزه‌ی علمیه و علما را می‌گویند؛ یعنی اگر اکثریت عالمان دین و حوزه‌ی علمیه یک چنین تلقی دارند، این می‌تواند ما را به واقع و مطلوب نزدیک کند، نه اینکه عقل جمعی را در هر جایی مطرح کنیم. لذا در این طرف هم مغالطه می‌شود. البته من ندیدم کسی بگوید شاخص اعتدال، افکار عمومی است، اما اگر کسی چنین چیزی بگوید، قاعدتاً به افکار جمعی این فضا و نزدیک به این اصول، اعتقاد دارد، نه اینکه خارج از این اصول و این فضا باشد. در چارچوب فضای جامعه‌ی دینی که خدا، پیامبر، اسلام و تشیع مقبول است، تلقی جمعی یا غلبه‌ی فهم دینی در نظر گرفته می‌شود. اینها می‌تواند ما را نزدیک کند، ولی در عین حال با ابهام مواجه است.

جمع بندی

پس خلاصه‌ی صحبت‌های من این بود که در ابتدا لیستی از موضوعاتی که در باب اعتدال است، بیان کردم. به نظر من جای بحث‌های مختلف مثل مسائل مفهومی، مقوم، شاخص، بحث‌های تاریخی و عرصه‌های اعتدال در این باره وجود دارد. من در ابتدا طرح مسأله و سپس موضوعات آن را ذکر کردم و بعد وارد دو بحث شدم که آن هم در حد طرح سوال و ابهام‌زایی بود، نه اینکه بخواهم ابهام‌زدایی کنم، مثل اینکه آیا ما می‌توانیم مقوم‌هایی برای اعتدال بیان کنیم؟ سخنان متفاوتی در این باره وجود دارد. آیا ما می‌توانیم یک شاخص را بیان کنیم؟ من در اینجا بیشتر طرح مسأله کردم و گفتم گاهی ولی امر، حاکم، امام، دین، عقل فردی و جمعی به عنوان شاخص مطرح می‌شود که البته اگر بخواهیم از منظر درون دینی به آنها نگاه کنیم، هر کدام از اینها با مشکلاتی مواجه هستند. لذا اینکه بخواهیم یک مطلب روشنی از این امور به دست بیاوریم، چیزی به نظر من نمی‌رسد، الا دو چیز و آن اینکه ما یک سری اصول مسلم داریم که نزد همه‌ی کسانی که از منظر دین درباره‌‌ی اعتدال صحبت می‌کنند، مسلم است و باید آنها را ملاک قرار بدهیم. من فکر می‌کنم آنچه که باعث ایجاد تندروی در عرصه‌ی فهم، اعتقاد و برداشت می‌شود، از این جا آغاز می‌گردد که ما حق را محصور در یک طیف و گروه بدانیم. لذا اگر ما تکثر فهم را بپذیریم، نقطه‌ی شروع برای رسیدن به شاخص‌های اعتدال است. همانگونه که نقطه‌ی شروعی برای تمدن است؛ یعنی جامعه‌ای می‌تواند به سوی تمدن گام بردارد که تکثر فهم و تکثر حقیقت را نزد همگان بپذیرد. اینطور نیست که حق فقط نزد ما باشد، چون ما در حوزه‌ی امام معصوم و پیامبران صحبت نمی‌کنیم، حق مطلق نزد آنها بوده است و ما اکنون به آن دسترسی نداریم. ما در فضایی که به معصوم دسترسی نداریم، صحبت می‌کنیم و در این فضا تکثر فهم در حوزه‌ی دین یک واقعیت غیر قابل انکار است. برای مثال در تشیع، گاهی اخباری‌ها اعتراض می‌کنند که فلسفه بد است، چون در میان‌ آنها اختلاف زیاد است. اگر اختلاف در جایی نشانه‌ نادرستی باشد،  اخباری‌ها هم یک طیف نیستند، اخباری تندرو، میانه‌رو و کندرو داریم. مرحوم محقق بحرانی در مقدمه‌ی «الحدائق الناظره» می‌گوید «بعضی از اخباری‌ها آنقدر تند رفتند که گفتند ما معنای «قل هو الله احد» را هم نمی‌توانیم بفهمیم مگر با حدیث. بعضی‌ها هم اینقدر از این طرف افتادند که اصلاً نمی‌توان آنها را اخباری نامید، ولی می‌گوید من یک اخباری میانه هستم.» در بین اینها هم اختلاف است. در کجا اختلاف وجود ندارد؟ برچیدن اختلاف، نه ممکن است و نه مطلوب. تنها چیزی که می‌توان به آن اذعان کرد، این است که وقتی در حوزه‌ی رفتارهای اجتماعی مطرح می‌شود، ما باید روی مقرراتی توافق کنیم؛ مثلاً الان فتاوای مختلفی در حوزه‌ی مسائل اجتماعی وجود دارد، اما فقط یک فتوا را انتخاب می‌کنند و آن را به عنوان قانون قرار می‌دهند، اینگونه نیست که هر کسی به فتوای خود عمل کند. فقیهی می گوید دختر در این سن به بلوغ می‌رسد، اما شخص دیگری آن را قبول ندارد. مجتهدی 13 سالگی و مجتهد دیگری 9 سالگی را ذکر می‌کند. محضر که نمی‌تواند به همه‌ی فتواها عمل کند. لذا در اینجا قوانین مختلف نیستند. بنابراین در حوزه‌ی رفتار اجتماعی باید بر یک نظر توافق شود. غیر از حوزه‌ی رفتار اجتماعی، برچیدن اختلاف نه مطلوب و نه ممکن است، چون استعداد، دانش و تمایلات درونی انسان‌ها متفاوت، تأثیرگذار و منشاء اختلاف هستند. تمایلات انسان‌ها یکسان نیستند و این تمایلات در فهمیدن و تشخیص حق تأثیرگذار است. پذیرفتن این واقعیت، نقطه‌ی آغاز حرکت به سوی پذیرفتن تفکر جمعی است که امروزه به آن گفتگو می‌گویند و این می‌تواند نزدیک‌ترین شاخص برای تشخیص راه درست رفتار فردی و اجتماعی یک جامعه باشد. لذا من در اینجا بر تفکر جمعی که کلید آن گفتگو و توجه به ظرفیت‌ها و واقعیت‌ها است، تأکید می‌کنم.

پرسش و پاسخ

ـ یکی از حضار: مواردی مثل ائمه(ع) و عدل که شما به عنوان شاخص فرمودید، آیا اینها در نگاه جهان‌بینی حجت نیستند؟ لذا اینها شاخصی برای اعتدال نیستند.

ـ حجت الاسلام مهریزی: شاخص یعنی چه؟

- شاخص یعنی علامت.

ـ حجت الاسلام مهریزی: شاخص به معنای نشانه است؛ مثلاً وقتی شما می‌خواهید ببینید سرعت ماشین شما باید کم یا زیاد باشد، ماشین امام برای شما یک نشانه است؟ یا می‌بینید ماشین پلیس در جاده با چه سرعتی حرکت می‌کند.

- در همان دیدگاهی که امام را قبول دارند، افراد در عمل مختلف می‌شوند.

ـ حجت الاسلام مهریزی: در آنجا که چنین چیزی نمی‌گویند. فردی که می‌گوید امام شاخص است، می‌گوید همه‌ی ما باید با امام همراه شویم و سرعت خود را با سرعت امام تنظیم کنیم.

- یعنی هیچ اختلافی نیست؟

ـ حجت الاسلام مهریزی: به همین دلیل من گفتم آنها مشکل دارند. من در این مورد 2 اشکال را مطرح کردم، یکی اینکه این با روایت «سَيَهْلِكُ فِيَّ صِنْفَانِ»[16] مشکل دارد و همچنین آیه قرآن را بیان کردم. کسی که چنین حرفی می‌زند، باید این دو مشکل را حل کند. لذا چگونه می‌توان چنین چیزی مطرح کرد؟ اگر شما برای تفکر انسان‌ها رجحانی قائل هستید، با این امر سازگار نیست. باید اینها را در نظر گرفت.

ـ یکی از حضار: در مورد افراط و تفریط درباره‌ی امام علی(ع) که خودشان هم فرمودند «محب غال»، بحث غلو مطرح است.

ـ حجت الاسلام مهریزی: در اکثر روایات مفرط است.

- روایت داریم که امام فرمودند دو گروه در مورد من هلاک شدند و یکی از آنها محب غال است؛ یعنی دوستداری آنها از حد بندگی بگذرد.

ـ حجت الاسلام مهریزی: این معنای دیگری است.

- در اینجا غلو مشکل ایجاد می‌کند.

ـ حجت الاسلام مهریزی: نه اینجا مفرط است. ما روایات زیادی داریم که مفرط است.

- پس به این ترتیب جمع می‌شود که در روایت «علی مع الحق» هر چقدر که می‌خواهید او را دوست بدارید، اما غلو نکنید و ایشان را به الوهیت نرسانید. این مشکل را حل می‌کند.

ـ حجت الاسلام مهریزی: ما روایت زیادی داریم که این مفرط است. مگر اینکه بگوییم منظور از کسانی که مفرط هستند، همان غال است. من آن روایت را دیدم، منتهی من این را انتخاب کردم، چون در ادامه می‌گوید این حب افراطی آنها را به اینجا می‌کشاند.

- در مورد افکار عمومی و عقل جمعی که فرمودید، اگر معنای عقل جمعی را به سمت افکار عمومی بکشانیم، مشکل پیش می‌آید، چون در افکار عمومی می‌توان افکارسازی کرد و سلیقه، مد و جوسازی انجام داد، اما اگر عقل جمعی را به سیره‌ی عقلا معنا کنیم که به سمت عرف می‌رود، عرف به راحتی شکل نمی‌گیرد و  به راحتی از بین نمی‌رود.

ـ حجت الاسلام مهریزی: در عرف، عرف عام و عرف خاص داریم؛ مثلاً برگزاری مجالس عزا در جایی به شکلی است، اینکه سیره‌ی عقلا نیست. احراز عرفی که به عنوان سیره‌ی عقلا گفته می‌شود، گاهی مشکل است. امروزه علما در فقه، هر کدام چیزی را مطرح می‌کنند و بعد می‌گویند سیره‌ی عقلا بر این است. کشف سیره‌ی عقلا  کار آسانی نیست؛ مثلاً ما برای سیره‌ی عقلا، گذر خان را ملاک قرار می‌دهیم، یا قم، مشهد، ایران، اروپا و آمریکا را ملاک قرار می‌دهیم؟ اینها را چگونه کشف می‌کنیم؟ وقتی می‌گویید سیره‌ی عقلا بر این است، تنها که ما نیستیم، لذا کشف سیره‌ی عقلا آسان نیست. خیلی اوقات، اسم عرف محلی را سیره‌ی عقلا می‌گذارند. ما چگونه می‌توانیم به سیره‌ی عقلا دسترسی پیدا کنیم و بگوییم الان همه‌ی اروپایی‌ها، آمریکایی‌ها، کمونیست‌ها، مسیحی‌ها، یهودی‌ها، زرتشت‌ها و غیره اینگونه فکر می‌کنند؟ سیره‌ی عقلا فرامذهبی، فرانژادی و فرامنطقه‌ای است.

- عرف عام است.

ـ حجت الاسلام مهریزی: ما چگونه می‌توانیم به عرف عام دسترسی پیدا کنیم؟ ما می‌گوییم حجیت خبر واحد به سیره‌ی عقلا اعتبار دارد، این را از کجا کشف کردیم؟ خیلی از مثال‌های ما در حد قم و گذر خان است. اینکه سیره‌ی عقلا نیست. و لذا با عرف محلی آمیخته می‌شود. من در آنجا طرح مسأله کردم و گفتم آیا افکار عمومی همان عقل جمعی است یا نه؟ حالا راه کشف عقل جمعی چیست و چگونه آن را به دست بیاوریم؟ کشف آن هم دشوار است. مثلاً 500 دکترای اقتصاد می‌گویند این کار اشتباه است و 500 دکترای اقتصاد دیگر می‌گویند این کار درست است، در این وضعیت سیره‌ی عقلا چیست؟

- باید از راه افکار عمومی مسئله را حل کنیم.

ـ حجت الاسلام مهریزی: آیا ما می‌توانیم افکار عمومی را شاخص بر شاخص بگیریم یا نه؟ یکی نیست. لذا شما می‌بینید افکار عمومی در انتخابات رأی می‌دهند و کسی را انتخاب می‌کنند که نخبگان او را قبول ندارند. اگر در اینجا افکار عمومی شاخص عقل جمعی باشد، الان عقل جمعی این نیست. کجا شاخص است و کجا شاخص نیست؟ نقض زیادی دارد و از این نظر کار آسانی نیست. من بیشتر می‌خواستم ابهامات این قضیه را روشن کنم و بگویم این کار خیلی آسان نیست و با گفتن اعتدال مشکل حل نمی‌شود. ولی می‌توان از اینجا شروع کرد که اگر ما به فهم انسان‌ها توجه کنیم و آن را به عنوان یک واقعیت بپذیریم، می‌توانیم به آن سمت حرکت کنیم. گفتگوی جمعی باعث می‌شود که پس زمینه‌های انسان‌ها مشخص شود و مورد نقد و بررسی قرار بگیرد و لذا می‌تواند ما را به آن نزدیک کند.

ـ یکی از حضار: اگر عقل جمعی را کلی‌تر ببینیم و عقل بشری را در نظر بگیریم که در اعلامیه‌ی حقوق بشر تبلور پیدا می‌کند، و حقوق بشر را شاخص اصلی برای اعتدال در نظر بگیریم ـ یعنی اگر هر جامعه‌ای آن را رعایت کند، اعتدال را رعایت کرده است و اگر رعایت نکند، در واقع اعتدال را رعایت نکرده است. ـ چه اشکالی دارد؟

ـ حجت الاسلام مهریزی: باید فضای جامعه‌ای را که یک‌سری چیزها را به عنوان دین قبول کرده و با این ناسازگار است، در نظر گرفت. لذا باید در حوزه‌ی جامعه‌ی دینی این حرف‌ها را مطرح کنیم. الان ما با بعضی ‌از بندهای اعلامیه‌ی حقوق بشر مشکل داریم. لذا نمی‌توانیم آن را به صورت مطلق بپذیریم. برخی از بندهای کنوانسیون بین‌المللی برای ما به عنوان جامعه‌ی دینی مشکل است، کما اینکه ممکن است برای یک جامعه‌ی مسیحی تندرو هم مشکل داشته باشد. لذا نمی‌توان به آسانی به این دسترسی پیدا کرد.         

 


[1]  اصول کافی( ط ـ دارالحدیث) ج 4 ص 154

[2]  نهج البلاغه حکمت 31

[3]  تاج العروس من جواهر القاموس، ج 13، ص 357

[4]  نهج الفصاحه ص 352

[5]  الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، پاورقی ص 76

[6]  نهج البلاغه حکمت 70

[7]  اصول كافي (ط - دارالحديث)، ج‏3، ص: 224

[8]  سوره بقره آیه 143

[9]  امالی شیخ صدوق، ص 89

[10]  عيون أخبار الرضا، ج‏2، ص: 274

[11]  نهج البلاغه خطبه 127

[12]  الفايق في غريب الحديث، ج‏1، ص: 119

[13]   نهج البلاغه، حکمت 321 و خطبه 216( فلا تکفوا عن مقالة بحق و مشورة بعدل)

[14]  سوره فرقان آیه 73

[15]  نهج البلاغه حکمت 70

[16]  نهج البلاغه خطبه 127

 

 

دین و حقوق انسان (1)

دین و حقوق انسان (1)

بحثی را که در این جلسه و سلسله نشست‌های آتی بیان خواهیم کرد عبارت است از دین و حقوق انسان. این موضوع با سه رویکرد کلامی، قرآنی و فقهی در اندیشه اسلامی مطرح شده است. سؤالاتی که در این جا مطرح است این است که آیا دین برای انسان حقوقی را به رسمیت می‌شناسد یا نه؟ به تعبیری دیگر آیا انسانی که در اندیشه دینی تصویر شده است، انسانی است محقق یا نه؟ و اگر حقوقی در نظر گرفته شده است این حقوق در چه عرصه‌هایی می‌باشد؟ برای پرداختن به ابعاد این مقوله، تبیین مفه

بررسی عقل دینی

بررسی عقل دینی

همان طوری که سروران گرامی استحضار دارید بحمدالله مؤسسه علمی، پژوهشی و فرهنگی فهیم این توفیق را داشت که یکی از مراکز علمی کیفی باشد و سلسله نشست­های مفید و با کیفیت نظریه پردازی تا حال در این مکان دائر بود و برگزار شد و باز یکی از ویژگی­های مثبت این نشست­ها این بود که هر از چندگاهی از حالت تک­گویی و استفاده از نظریات صاحب­نظران به صورت متکلم وحده یک شیوه­ای دیگری هم اینجا مشاهده کردیم و آن مناظرات علمی و گفتگوی علمی چیزی که شاید در جامعۀ ما به صور

دین و حقوق رسانه­ای.

دین و حقوق رسانه­ای.

مقدمتاً عرض می­کنم که یک دوره­ درباره­ی حق و تکلیف با عنوان «بحث­های جدید در بعد حکومت اسلامی» بحث می­شد که محور آن بحثها این بود که: اصولاً ما چیزی به عنوان حق در حکومت داریم یا نه؟ آنچه هست، تحت عنوان تکلیف است. مردم و حاکم، هر دو مکلف به اموری هستند و در حوزه­ی حکومت­ و ارتباطات مردم نباید از حق صحبت کرد

مطالب مرتبط

تبلیغ رسانه ای دین مبانی و چالش ها

تبلیغ رسانه ای دین مبانی و چالش ها

توفیقی است که در جمع شما اندیشمندان هستیم، من از مسئول مؤسسه، جناب آقای قاضی­زاده تشکر می­کنم که این فرصت را برای بنده فراهم کردند تا در محضر شما باشم. پیشاپیش شهادت جانگداز امام حسن عسگری(ع) را تسلیت و شروع ولایت و امامت امام زمان(عج) را تهنیت عرض می­کنم. بحث ما، بحثی دامنه­دار و از جهتی نو و کار نشده است. هر دو موضوع تبلیغ و رسانه، دو موضوع بسیار گسترده هستند، لذا قطعاً نمی­توان در یک جلسه به آنچه مد نظر است، پرداخت. من سعی می­کنم در فرصتی که د