بسمه تعالی
تاريخ جلسه:12/10/1388
نظریه پرداز: حجت الاسلام و المسلمین کاظم قاضی زاده
تفسیر موضوعی به سه نوع تفسیر موضوعی با هدف مشترک (و نه با موضوع مشترک)،شامل تفسیر موضوعی سوره های قرآنی، تفسیر واژگان و مصطلحات قرآنی و تفسیر نظریه پردازانه قابل تقسیم است .از سوی دیگر تفسیر موضوعی را به چهار نوع تفسیر (استنطاقی، استخراجی، استطرادی و استشهادی) تقسیم کردیم. در ادامه به اشتراکات و امتیازات تفسیر موضوعی و تفسیر ترتیبی پرداخته می شود.
تفسیر موضوعی و تفسیر ترتیبی، اشتراکها و امتیازها
الف) اشتراکات
تفسیر ترتیبی دارای روشهایی چون روش تفسیر اثری، عقلی، اجتهادی ،شهودی و... است که به کشف مردا خداوند از الفظ قرآن می پردازد. در این جهت تفسیر موضوعی و ترتیبی هردو دو مشترکند، اما در واقع این دو روش را باید در برابر هم قرار داد..
روش تفسیر موضوعی در امتداد روش تفسیر ترتیبی است و هیچ مفسر موضوعی از تفسیر ترتیبی بی نیاز نیست و باید به آیاتی که در موضوعات مورد نظر قرار میگیرد، قبلاً به روش ترتیبی مفاهیم آیه را در سوره و در سیاق بدست آورد و سپس آن را در هم آمیزد تا به تفسیر موضوعی دست یابد.
شهید صدر در این زمینه مینویسد:
«اذن فالتفسیر الموضوعی فی المقام هو افضل الاتجاهین فی التفسیر الا ان هذا لا ینبغی ان یکون المقصود منه الاستغناء عن التفسیر التجزئی. هذا الافضلیه لا تعنی استبدال اتجاه باتجاه و طرح التفسیر التجزئی راسا و الاخذ بالتفسیر الموضوعی و انها هو اضافة اتجاه الی اتجاه.»[1]
دکتر مصطفی مسلم هم در این باره معتقد است که: «تفسیر موضوعی چه به صورت تفسیر اهداف یک سوره و چه به صورت کشف مفاهیم و نظریههای قرآنی بی نیاز از تفسیر ترتیبی نیست. از موضوعاتی که بسیار مورد توجه مفسر موضوعی در اهداف سوره باید باشد، علم مناسبات است که باید مورد توجه قرار گیرد».[2] روشن است که علم مناسبات در تفسیر ترتیبی مورد توجه قرار می گیرد.
ب) افتراقات
اما وجه افتراق، بر اساس آنچه که شهید صدر به خوبی بیان کرده است عبارتند از:
1 - تفسیر ترتیبی از قرآن شروع میشود و به قرآن ختم میشود ولی تفسیر موضوعی از واقع شروع و به قرآن ختم میشود. شهید صدر در این باره می نویسد:
«فالمفسر الموضعی بدأ اولا بتناول النص القرآني المحدد آية مثلا أو مقطعا قرآنيا من دون أي افتراضات او اطروحات مسبقة ويحاول أن يحدد المدلول القرآني على ضوء ما يسعفه به اللفظ مع ما يتاح له من القرائن المتصلة والمنفصلة العملية في طابعها العام ، عملية تفسير نص معين
وخلافا لذلك المفسر التوحيدي والموضوعي فانه لا يبدأ في عمله من النص بل من واقع الحياة فيركز نظره على موضوع من موضوعات الحياة العقائدية او الاجتماعية او الكونية ويستوعب ما اثارته تجارب الفكر الانساني حول ذلك الموضوع من مشاكل وما قدمه الفكر الانساني من حلول وما طرحه التطبيق التاريخي من اسئلة ومن نقاط فراغ ثم يأخذ النص القرآني».
2 - در تفسیر ترتیبی مفسر حالت سلبی دارد بر خلاف تفسیر موضوعی که حالت فعال و ایجابی دارد.
شهید صدر معتقد است که:« وكان دور النص فيها دور المتحدث ودور المفسر هو الاصغاء والتفهم وهذا ما نسميه بالدور السلبي ، المفسر هنا شغله ان يستمع لكن بذهن مضيء ، بفكر صاف ، بروح محيطة بآداب اللغة واساليبها ، في التعبير بمثل هذه الروح ، بمثل هذه الذهنية وبمثل هذا الفكر يجلس بين يدي القرآن ليستمع وهو ذو دور سلبي والقرآن ذو دور ايجابي والقرآن يعطي حينئذ وبقدر ما يفهم هذا المفسر من مدلول اللفظ يسجل في تفسيره .بخلاف التفسیر الموضوعی ومن هنا ايضا كانت عملية التفسير الموضوعي عملية حوار مع القرآن الكريم واستنطاق له ، وليست عملية استجابة سلبية بل استجابة فعالة وتوظيفا هادفا للنص القرآني في سبيل الكشف عن حقيقة من حقائق الحياة الكبرى ، قال امير المؤمنين (ع) وهو يتحدث عن القرآن الكريم « ذلك القرآن فاستنطقوه ولن ينطق لكن أخبركم عنه ، ألا ان منه علم ما يأتي والحديث عن الماضي ودواء دائكم ونظم ما بينكم » التعبير بالاستنطاق الذي جاء في كلام ابن القرآن (ع) اروع تعبير عن عملية التفسير الموضوعي بوصفها حوارا مع القرآن الكريم وطرحا للمشاكل الموضوعية عليه بقصد الحصول على الاجابة».[3]
3- تفسیر ترتیبی مدلولات تفصیلی را پیش مینهد و سعی بر حل جزئیات مربوط به آیه دارد ولی تفسیر موضوعی بر نظریات قرآنی تأکید دارد.
4- مفسر در تفسیر ترتیبی جزء نگر است و سعی در تحلیل آیات به جمله ها و کلمه ها و حروف دارد ولی مفسر موضوعی کل نگر است و به ارائه مباحث با رویکرد اتصال و جمع نگری تاکید دارد.
5- حاصل تفسیر ترتیبی علم تفسیر و داده های فرهنگ قرآنی است در حالی که مفسر موضوعی، اندیشه، تمدن و دیدگاه قرآنی را می نمایاند. مرحوم علامه طباطبایی گاهی متذکر می شدند کسی که آیه یا روایتی را تفسیر می کند حق ندارد بگوید نظر اسلام این است. نظر اسلام از یک آیه به دست نمی آید بلکه باید آیات و روایات دیگر را نیز در فرایند تفسیر مد نظر قرار داد.
6- نتیجه تفسیر مو ضوعی تحلیلی تر و عمیق تر است و به پیشبرد علوم بیشتر سود می رساند. به عنوان مثال در عرصه فقه نیز همین نگاه موضوعی، موجب بالندگی آن شده است و مباحث آن تمام شدنی نیست بخلاف تفسیر ترتیبی. تفسیر ترتیبی به یک معنی در عرصه تجول و میدان داری یک عرصه محدود دارد چون معانی لغات محدود است و نمی شود به لغات بار معنایی جدید داد. تفسیر ترتیبی به نوعی یک محدوده خاصی را به خودش اختصاص می دهد بر خلاف تفسیر موضوعی که به خاطر ترکیبات مسائل قرآنی در کنار هم و یا نو به نو شدن مسائل و سوالات و ... از تنوع بیشتری برخوردار است.
شهید صدر در این زمینه آورده است: «التفسير اللغوي ينفد لان اللغة لها طاقات محدودة وليس هناك تجدد في المدلول اللغوي ولو وجد تجدد في المدلول اللغوي فلا معنى لتحكيمه على القرآن ، ولو وجدت لغة اخرى بعد القرآن فلا معنى لان يفهم القرآن من خلال لغة جديدة او ألفاظ تحمل مصطلحات جديدة استحدثت بعد القرآن، اذن فحالة عدم النفاد تكمن في منهج التفسير الموضوعي لاننا نستنطق القرآن وفيه علم ما كان وعلم ما يأتي ودواء دائنا ، ونظم ما بيننا ، ما يمكن ان نستشف منه مواقف السماء تجاه تجربة الارض . فمن هنا كان التفسير الموضوعي قادرا على التطور والنمو لان التجربة البشرية تثريه والدرس القرآني والتأمل القرآني على ضوء التجربة البشرية يجعل هذا الثراء محوّلاً الى فهم اسلامي قرآني صحيح والحمد لله رب العالمين».
در مجموع این نوع رویکرد در تفسیر موضوعی سوره ها- البته با یک خصوصیتی- و تفسیر موضوعی نظریه ها مربوط به این یکصد سال اخیر است و یکی از کسانی که اولین تذکر ها را در این زمینه داده است و معتقد است که تفسیر قرآن یعنی تفسیر موضوعی امین خولی است . البته برخی هم نقد های متعددی در حدود 12 اشکال بر تفسیر موضوعی گرفته و تفسیر اصیل را تفسیر ترتیبی دانسته اند. از این رو نکته ای را باید به عنوان ریشه ها ی این نوع تفسیر را در کلمات معصومین پیدا کرد البته نه به این معنی که آنان تفسیر موضوعی داشته اند بلکه شیوه ای داشته اند که می توان ریشه تفسیر موضوعی را در آن یافت.
ریشه ها و تاریخچه تفسیر موضوعی
بدون تردید آنچه امروزه تحت عنوان تفسیر موضوعی شهرت یافته است، کشف نظریات قرآنی در عرصههای مختلف عقائدی و اجتماعی است.[4] این مفهوم از تفسیر موضوعی سابقهای کمتر از دو قرن دارد اما اگر مفهوم سادهتری را در عرصه تفسیر موضوعی نیز مورد عنایت قرار دهیم این تاریخچه به صدر اسلام و حتی در بیانات پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) نیز باز میگردد.
در هر صورت حتی بر اساس تعریف شهید صدر میتوان بعضی تلاشهایی را که از زمان نزول صورت گرفته به عنوان سنگ بنا و ریشه تفسیر موضوعی به حساب آورد. ایشان به تفاوت فقه و تفسیر اشاره می کند و تفسیر را به صورت ترتیبی و فقه را به صورت موضوعی معرفی می کند در نتیجه کتابهای آیات الاحکام جزء سابقه تفسیر مو ضوعی قرار می گیرد.
کشف مفاهیم آیات قرآنی بوسیله آیات دیگر قرآن یا رفع تعارض بین آیات مربوط به یک موضوع از مواردی است که در محضر پیامبر(ص) و امامان(ع) نیز مطرح گردیده است.
پس از آن که آیه، « الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ» (انعام: 82) نازل شد، بر اصحاب پیامبر(ص)، گران آمد و گفتند: کدامیک از ما برخوردش ظلم نکرده است. پیامبر(ص) فرمود: لیس کما تظنون و انما هو کما قال لقمان لابنه لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم.[5]
جالب است که بر طبق این مضمون بیش از بیست روایت نقل شده است ولی با این حال خلیفه دوم از معنای آن بی خبر بود تا روزی در هنگام قرائت قرآن به این آیه رسید و ذهنش مشغول شد و به پیش ابی بن کعب آمد و پس از طرح اشکال، وی پاسخ پیامبر اکرم(ص) را تکرار کرد.[6]
البته دیدگاه دیگر آن است که ظاهر آیه، امن کامل را برای موحد کامل میداند و لذا اختصاص به حضرت ابراهیم خلیل دارد و افراد عادی امت مصداق این آیه نیستند. این مطلب نیز از امیر مؤمنان(ع) نقل شده است.[7]
در روایت بخاری از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که « وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاَّ هُو » (الانعام: 59) را به پنج مطلب مذکور در آیه 34 سوره مبارکه لقمان تفسیر کردند؛[8]
طبری نیز آورده است:
«عن ابن عباس فی «وعنده مفاتح الغیب»: قال هن خمس: ان الله عنده علم الساعة و ینزل الغیث و یعلم ما فی الارحام و ما تدری نفس ماذا تکسب غدا و ما تدری نفس بای ارض تموت ان الله علیم خبیر.»[9]
امیر مؤمنان(ع) نیز در موارد متعددی با استفاده از آیات قرآنی یا به طور مطلق به برداشتهایی نظریه پردازانه از قرآن کریم مبادرت میورزیدند.
عمر در زمان خلافت، حکم به اقامه حد زنا بر زنی کرد که شش ماه پس از ازدواج، فرزند آورده بود، امیرمؤمنان علیه السلام با ذکر دو آیه او را به اشتباهش متذکر شد.[10]
« ً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً » (الاحقاف: 15)
« وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كامِلَيْن » (البقره 233)
تدبّر اصحاب موجب کشف تناقضات ظاهری آیات قرآن میشد به طوری که در نزد آنان امکان جمع بین آنها نبود.
امام صادق (ع) در بیانی در باره صبر از تفسیر موضوعی استفاده کرده اند جالب است که در این روایت نسبتا طولانی از ایات متعددی استفاده شده است:
«السَّيِّدُ عَلِيُّ بْنُ طَاوُسٍ فِي الْإِقْبَالِ، بِإِسْنَادِهِ عَنْ شَيْخِ الطَّائِفَةِ عَنِ الْمُفِيدِ وَ ابْنِ الْغَضَائِرِيِّ عَنِ الصَّدُوقِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْوَلِيدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ ابْنِ أَبِي الْخَطَّابِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ وَ عَنِ الشَّيْخِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى الْأَهْوَازِيِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُقْدَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الْقَطَوَانِيِّ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَيُّوبَ الْخَثْعَمِيِّ عَنْ صَالِحِ بْنِ الْأَسْوَدِ عَنْ عَطِيَّةَ بْنِ نَجِيحِ بْنِ الْمُطَهَّرِ الرَّازِيِّ وَ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ الصَّيْرَفِيِّ قَالَا مَعاً إِنَأَبَا عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع كَتَبَ إِلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ حِينَ حُمِلَ هُوَ وَ أَهْلُ بَيْتِهِ يُعَزِّيهِ عَمَّا صَارَ إِلَيْهِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِلَى الْخَلَفِ الصَّالِحِ وَ الذُّرِّيَّةِ الطَّيِّبَةِ مِنْ وُلْدِ أَخِيهِ وَ ابْنِ عَمِّهِ أَمَّا بَعْدُ فَلَئِنْ كُنْتَ قَدْ تَفَرَّدْتَ أَنْتَ وَ أَهْلُ بَيْتِكَ مِمَّنْ حُمِلَ مَعَكَ بِمَا أَصَابَكُمْ فَمَا انْفَرَدْتَ بِالْحُزْنِ وَ الْغَيْظِ وَ الْكَآبَةِ وَ أَلِيمِ وَجَعِ الْقَلْبِ دُونِي فَلَقَدْ نَالَنِي مِنْ ذَلِكَ مِنَ الْجَزَعِ وَ الْقَلَقِ وَ حَرِّ الْمُصِيبَةِ مِثْلُ مَا نَالَكَ وَ لَكِنْ رَجَعْتُ إِلَى مَا أَمَرَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ بِهِ الْمُتَّقِينَ مِنَ الصَّبْرِ وَ حُسْنِ الْعَزَاءِ حِينَ يَقُولُ لِنَبِيِّهِ ص:
وَ اصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنا
وَ حِينَ يَقُولُ:
فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لا تَكُنْ كَصاحِبِ الْحُوتِ
وَ حِينَ يَقُولُ لِنَبِيِّهِ ص حِينَ مُثِّلَ بِحَمْزَةَ:
وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ
وَ صَبَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ لَمْ يُعَاقِبْ
وَ حِينَ يَقُولُ:
وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها لا نَسْئَلُكَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُكَ وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى
وَ حِينَ يَقُولُ :
الَّذِينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ
وَ حِينَ يَقُولُ "
إِنَّما يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسابٍ
وَ حِينَ يَقُولُ لُقْمَانُ لِابْنِهِ:
وَ اصْبِرْ عَلى ما أَصابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ
وَ حِينَ يَقُولُ عَنْ مُوسَى:
قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ اسْتَعِينُوا بِاللَّهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ
وَ حِينَ يَقُولُ:
الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ
وَ حِينَ يَقُولُ :
ثُمَّ كانَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ
وَ حِينَ يَقُولُ :
وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ
وَ حِينَ يَقُولُ :
وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَما وَهَنُوا لِماأَصابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَكانُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ
وَ حِينَ يَقُولُ:
وَ الصَّابِرِينَ وَ الصَّابِراتِ
وَ حِينَ يَقُولُ
وَ اصْبِرْ حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ
وَ أَمْثَالُ ذَلِكَ مِنَ الْقُرْآنِ كَثِيرٌ
وَ اعْلَمْ أَيْ عَمِّ أَنَّ اللَّهَ جَلَّ جَلَالُهُ لَمْ يُبَالِ بِضُرِّ الدُّنْيَا لِوَلِيِّهِ سَاعَةً قَطُّ وَ لَا شَيْءَ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الضُّرِّ وَ الْجَهْدِ وَ الْبَلَاءِ مَعَ الصَّبْرِ وَ أَنَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ يُبَالِ بِنَعِيمِ الدُّنْيَا لِعَدُوِّهِ سَاعَةً قَطُّ وَ لَوْ لَا ذَلِكَ مَا كَانَ أَعْدَاؤُهُ يَقْتُلُونَ أَوْلِيَاءَهُ وَ يُخِيفُونَهُمْ وَ يَمْنَعُونَهُمْ وَ أَعْدَاؤُهُمْ آمِنُونَ مُطْمَئِنُّونَ عَالُونَ ظَاهِرُونَ وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَمَا قُتِلَ زَكَرِيَّا وَ يَحْيَى ظُلْماً وَ عُدْوَاناً فِي بَغِيٍّ مِنَ الْبَغَايَا وَ لَوْ لَا ذَلِكَ مَا قُتِلَ جَدُّكَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ص لَمَّا قَامَ بِأَمْرِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ ظُلْماً وَ عَمُّكَ الْحُسَيْنُ ابْنُ فَاطِمَةَ ص اضْطِهَاداً وَ عُدْوَاناً وَ لَوْ لَا ذَلِكَ مَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي كِتَابِهِ وَ لَوْ لا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَيْها يَظْهَرُونَ وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَمَا قَالَ فِي كِتَابِهِ أَ يَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِينَ نُسارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْراتِ بَلْ لا يَشْعُرُونَ وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَمَا جَاءَ فِي الْحَدِيثِ لَوْ لَا أَنْ يَحْزَنَ الْمُؤْمِنُ لَجَعَلْتُ لِلْكَافِرِ عِصَابَةً مِنْ حَدِيدٍ لَا يُصْدَعُ رَأْسُهُ أَبَداً وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَمَا جَاءَ فِي الْحَدِيثِ إِنَّ الدُّنْيَا لَا تُسَاوِي عِنْدَ اللَّهِ جَنَاحَ بَعُوضَةٍ وَ لَوْ لَا ذَلِكَ مَا سَقَى كَافِراً مِنْهَا شَرْبَةً مِنْ مَاءٍ وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَمَا جَاءَ فِي الْحَدِيثِ لَوْ أَنَّ مُؤْمِناً عَلَى قُلَّةِ جَبَلٍ لَبَعَثَ اللَّهُ لَهُ كَافِراً أَوْ مُنَافِقاً يُؤْذِيهِ وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَمَا جَاءَ فِي الْحَدِيثِ إِذَا أَحَبَّ اللَّهُ قَوْماً أَوْ أَحَبَّ عَبْداً صَبَّ عَلَيْهِ الْبَلَاءَ صَبّاً فَلَا يَخْرُجُ مِنْ غَمٍّ إِلَّا وَقَعَ فِي غَمٍّ وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَمَا جَاءَ فِي الْحَدِيثِ مَا مِنْ جُرْعَتَيْنِ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يُجَرِّعَهُمَا عَبْدَهُ الْمُؤْمِنَ فِي الدُّنْيَا مِنْ جُرْعَةِ غَيْظٍ كَظَمَعَلَيْهَا أَوْ جُرْعَةِ حُزْنٍ عِنْدَ مُصِيبَةٍ صَبَرَ عَلَيْهَا بِحُسْنِ عَزَاءٍ وَ احْتِسَابٍ وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَمَا كَانَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ ص يَدْعُونَ عَلَى مَنْ ظَلَمَهُمْ بِطُولِ الْعُمُرِ وَ صِحَّةِ الْبَدَنِ وَ كَثْرَةِ الْمَالِ وَ الْوَلَدِ وَ لَوْ لَا ذَلِكَ مَا بَلَغَنَا أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ إِذَا خَصَّ رَجُلًا بِالتَّرَحُّمِ عَلَيْهِ وَ الِاسْتِغْفَارِ اسْتُشْهِدَ فَعَلَيْكُمْ يَا عَمِّ وَ ابْنَ عَمِّ وَ بَنِي عَمُومَتِي وَ إِخْوَتِي بِالصَّبْرِ وَ الرِّضَا وَ التَّسْلِيمِ وَ التَّفْوِيضِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الرِّضَا وَ الصَّبْرِ عَلَى قَضَائِهِ وَ التَّمَسُّكِ بِطَاعَتِهِ وَ النُّزُولِ عِنْدَ أَمْرِهِ أَفْرَغَ اللَّهُ عَلَيْنَا وَ عَلَيْكُمُ الصَّبْرَ وَ خَتَمَ لَنَا وَ لَكُمْ بِالْأَجْرِ وَ السَّعَادَةِ وَ أَنْقَذَكُمْ وَ إِيَّانَا مِنْ كُلِّ هَلَكَةٍ بِحَوْلِهِ وَ قُوَّتِهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ قَرِيبٌ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى صَفْوَتِهِ مِنْ خَلْقِهِ مُحَمَّدٍ النَّبِيِّ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ»[11]
این شیوه امروزه تحت تفسیر موضوعی می گمجد. این روایت گرچه در مستدرک الوسایل است و ممکن است از جهت سندی مشکل داشته باشد ولی موضوع قابل بحثی می باشد.این عرصه تفسیر موضوعی در تفسیر واژگان خیلی سابقه دارد کتاب هایی مثل
«الاشباه و النظائر» مقاتل بن سلیمان(م150)، «التصاریف» یحیی بن سلاّم (م200)، «المفردات فی غریب القرآن» راغب اصفهانی (400 الی 502) عرصههایی در فهم تفسیر لغوی قرآن بودند که میتواند از بذرهای تفسیر موضوعی محسوب شوند.
کتابهای متعددی که موضوع «احکام القرآن» نوشته شد مثل این عنوان از ابوبکر الجصاص الحنفی /370، ابن العربی المالکی /534 و کیالهراسی الشافعی /504 گامی دیگر در عرصه تفسیر موضوعی بود. سعید الحواء در کتاب الاساس فی التفسیر بر تفسیر موضوعی سوره ها یک نوع نو آوری داشته است.
در دوران جدید تفسیر موضوعی تحولی شگرفت یافته است و از حدود یکصد سال اخیر و با دیدگاههای محمد عبده، امین خولی، دکتر عایشه بنت الشاطی، سید قطب، علامه طباطبایی، مهندس بازرگان، دکتر محمد بهی، دکتر صبحی صالح، سید محمد باقر صدر، عبدالله جوادی آملی، جعفر سبحانی و ناصر مکارم شیرازی زمینههای تألیف در تفسیر موضوعی و تک نگاریهایی این گونه فراهم آمده است. این تألیفها بعضاً با رویکرد جدید و بعضاً با رویکرد سنتی به موضوعات تفسیری پرداخته است.
[1] . شهید صدر، المدرسه القرآنیه، ص 37 و 38.
[2] . مباحث فی التفسیر الموضوعی، دکتر مصطفی مسلم، ص66.
[3]. المدرسه القرآنیه، ص 16.
[4] . تفسیر طبری، ج 7، ص 296.
[5] . تفسیر طبری، ج 7، ص 296.
[6] . پیشین، ص 298.
[7] . پیشین، ص 3.
[8] . صحیح بخاری، کتاب التفسیر، 5/193.
[9] . تفسیر طبری، ج 7، ص 247.
[10] . ر.ک، دراسات فی التفسیر الموضوعی، دکتر احمد جمال العمری، ص 49 و 50.
[11] .مستدرک الوسایل ج2 ص416_420.