بسمه تعالی
مورخه: 26/10/1388
نظریه پرداز: طباطبایی
مقدمه
اگر آموزه های دینی را به دو دسته کلی که بر گرفته از عقل و تعقل و استناد است تقسیم کنیم بسیاری از آموزه های ما از استناد است؛ یا قرآن است که میراث مکتوب و قطعی ما مسلمین است و یا از سنت است که البته با مقداری چالش در این زمینه مواجه هستیم چون به طور مستقیم با سنت در تماس نمی باشیم .
منظور از سنت قول و فعل و تقریر معصوم است. ما با سنت به صورت مستقیم رابطه نداریم بلکه با حکایت از این ها یعنی با حدیث سر و کار داریم و طبیعی است که این حکایت گری ممکن است یا به صورت دقیق انجام گیرد و یا دچار آسیب باشد و آسیبی که در این مرحله دچار حدیث شود طبیعی است که در برداشت ما از سنت تاثیر گذار باشد. با توجه به این که مجموعه معارف حدیثی ما هم بسیار گسترده و در حوزه های متعدد است طبیعی است که نیاز داریم به گونه ای آسیب شناسی این حکایت گر سنت را داشته باشیم و بتوانیم به گونه دقیق تر و منظبط تر با سنت آشنا بشویم.
متاسفانه مراکز حوزوی ما که در واقع جایگاه اصلی نشر و مطالعه حدیثی باید باشند به گونه دقیق و روشن با این منبع معرفتی آشنا نیستند حتی ممکن است که شخصیت های ما با متون حدیثی غیر فقهی آشنا نباشد و با بسیاری از ظرایف و ریزه کاری های حدیث آشنا نباشد و یا با حدیث در حوزه های معرفتی دیگر غیر از فقه آشنا نباشد و از این جهت نمی توان انتظار داشت که روایات اعتقادی، تفسیری و حتی اخلاقی و اجتماعی را خوب تحلیل کنند چون این ها نیازمند به مهارت های خاص می باشند.
مراحل آسیب پذیری حدیث
این مبحث (آسیب شناسی حدیث) می باید فراتر از خود حدیث باشد چون پژوهش های حدیثی در سه مرحله دچار آسیب شود:
- ماده پژوهش(حدیث)؛
- فاعل پژوهش؛
- روش پژوهش.
در این جا ما به فاعل و روش پژوهش کاری نداریم گرچه تمایلات مذهبی، سیاسی، جغرافیایی و ... می تواند در حدیث شناسی تاثیر گذاری داشته باشد. مثلاً شما اگر روایت ان النساء نواقص العقول را به دو گروه زنان و مردان بدهید در نتیجه گیری و حتی معتبر بودن آن با هم نتایج متفاوتی ارائه می دهند. از منظر پژوهشی می توان گفت نظر هر دو خطاست چون موافقت و مخالفت آنها بر یک تمایل جنسیتی است نه روش علمی و الا معنی ندارد این همه اختلاف برداشت در بین این دو جنس وجود داشته باشد.
این که تمایلات جنسیتی در پژوهش وجود دارد کاملا مشخص است. همین طور در دیگر عرصه ها هم مشخص است از جمله، در مباحث فرقه ای که آنها با استناد به برخی از متون سعی دارند که نظر خود را اثبات و یا نظر رقیب را ازمیدان به در کنند. در این جا تمایلات کاملا مشخص است.
روش پژوهش هم می تواند تاثیر گذار باشد. روش پژوهش در همه حوزه ها می تواند تاثیر گذار باشد ولی در حدیث چون با قرآن و امور عقلی متفاوت است باید به گونه دقیق تری مورد توجه باشد. در این مجال به مباحث فاعل و یا روش پژوهش نمی پردازیم و فقط به ماده پژوهش یعنی حدیث می پردازیم و به آسیب شناسی آن اشاره می کنیم.
وقتی از آسیب شناسی صحبت می کنیم قصد اهانت یا تحقیر حدیث را هم نداریم. آسیب شناسی هر شیئ بستگی به میزان اهمیت آن دارد هرچه قدر اهمیت آن افزون باشد احتمال آسیب دیدگی آن وجود دارد لذا باید بیشتر مورد توجه قرار گیرد. پس این آسیب شناسی به گونه ای تکریم حدیث است تا هیچ شائبه ای در این حکایت گر سنت در نزد ما وجود نداشته باشد.
نکته دوم این که آسیب شناسی حدیث در چند مرحله می تواند به وجود بیایید.
1 - در مرحله صدور: ممکن است در همان زمانی که امام سخن را به زبان می آورد حدیث دچار آسیب شود. مثلا تقیه می تواند باعث شود که امام (ع) در همان مرحله که به گفتاری مشغول است حکم واقعی را بیان نکند و یا مهمتر از تقیه بحث جعل و وضع است یعنی یک حدیثی ادعای آن را دارد که این سخن از معصوم صادر شده است ولی چون جاعل به دروغ آن را به معصوم نسبت داده است در مرحله صدور دچار مشکل است.
2- آسیب در مرحله گزارش: این آسیب ممکن است ناشی از تلقی راوی باشد به گونه ای که آن را کامل نفهمیده و نشنیده است . مثلا در وسط مجلس امام وارد شده و مورد و سبب ورود حدیث را ندانسته به گزارش فرازی از حدیث می پردازد. حتی نمونه های فقهی چنین چیزی داریم که در اهل سنت بیشتر است. توجه به این مطلب از امیر المومنین در خطبه ای بلند در نهج البلاغه و کافی و کتاب سلیم بن قیس گزارش شده است و آن این که فهم ناقص را یکی از آسیب های متون حدیثی مطرح می کند.
3- فهم نادرست: یعنی اشتباه شنیده و یا برداشت اشتباه داشته که یا ناشی از تمایلات و یا حواس پرتی او باشد. ساباطی ها یک مشکل این گونه دارند علت آن هم این است که زبان مادری آن ها عربی نیست ولذا سخن امام را می شنوند ولی دقیقا درک نکرده و ظرافت آن را درک نمی کنند و لذا در گزارش کردن از آن دچار مشکل می شوند. سخنی که اشتباه فهمیده شود و اشتباه منتقل شود با متن اصلی امام فاصله دارد. اشتباه در مرحله گزارش بر می گردد به اشتباه در مرحله تلقی حدیث از امام. در مرحله ارائه هم مشکلاتی مثل تقطیع و نقل به معنی وجود دارد. تقطیع و نقل به معنی یک شیوه های معمولی و رایج هستند که ما هم کاملا از آن در محاوره روز مره خود بهره می گیریم. مثلا به تکه هایی از خطبه مثلا قاصعه بسنده می کنیم نه همه خطبه را . در این جا تقطیع باعث می شود که قرائن صدوری از بین برود و یا فضای صدور به گونه دقیق تصویر نشود یا سوال راوی از بین برود و یا حدیث ماهیت خودش را از دست بدهد . ممکن است حدیث در ابتدا قضیه شخصیه و خارجیه باشد که با تقطیع قضیه حقیقیه شود و حال آن که مراد امام این نبوده و ناظر به واقعه خارجیه بوده است.
نقل به معنا هم همین گونه است که انواع گوناگونی دارد و شیوه ای عقلایی بوده است. گزارش کردن با الفاظ دیگر ممکن است ظرافت های معصوم را منتقل نکند لذا دیگر نمی توان به واو، فا و حتی لغات مترادف استناد کرد چون مترادف ها گاهی ظرافت های معنایی را از بین می برند. در گزارش کردن بعد از راوی اول یک سری مشکلات دیگر هم پیدا می شود مثل تصحیف یا تحریف. تصحیف به معنای تغییر غیر عمدی و سهوی برخی از واژگان و یا ویژگی های حدیث است و تحریف در جایی است که این تغییر عامدانه باشد برای ارائه مقصود دیگری که مقصود روایت نیست.
گاهی تصحیف و تحریف ضرر چندانی ندارد مثلا در تاریخ گزارش شهادت حضرت زهرا(س) اختلاف نظر داریم که به سبعون و تسعون می باشد که به خاطر عدم نقطه گذاری بوده ولی گاهی تحریف بیش از این ها است. مثلا در اصول کافی این روایت آمده است که: من الجور ان یقول الراکب للماشی الطریق یعنی گونه ای از جور و ظلم این است که سواره به پیاده بگوید راه را باز کن. بعد خودش بلافاصله می گوید که« و فی نسخ من الحق ان یقول ... ؛ در برخی نسخه ها هست که از حق این است که بگوید... ». چرا این اختلاف است چون جور و حق، مخصوصا در نسخه ها خطی به گونه ای نوشته می شدند که شبیه هم می باشند. آیا من الجور درست است یا من الحق ...؟
گاهی اوقات تحریف و تصحیف یعنی تغییر متن، روی مصالحی است و گاهی اوقات عامدانه نیست بلکه مثلا از روی خستگی ناسخ و نویسنده می باشد. یا چشم او خوب نمی بیند. گاهی اوقات یک روایت مشهور داریم که متواتر هم نقل شده است : انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی. این را اهل سنت، عترتی نقل کرده اند . این که عترت با سنت جایگاهش عوض شود منوط به یک پیش فرض هایی است. مثلا آیا در زمان بنی عباس یا بنی امیه می شده که این روایت پیامبر را این گونه که فرموده- عترتی- گزارش کرد؟ و یا این که پیامبر هر دو را فرموده است یعنی در یک روایت سنت را فرموده و در روایت دیگر عترت را؟ این یک مورد اختلافی بین شیعه و سنی است. به کدام یک از این دو روایت می توان استناد کرد.
بحث زیاده ، نقصان، ادراج و ... هم که فراوان هست. مثلا لا ضرر و لا ضرار را همه می دانیم ولی در روایات دیگر قید فی الاسلام و یا علی المومن هست که دارای بار معنایی فراوانی خصوصا در قید علی المومن می باشد. آیا این قید ها را بعدا راویان اضافه کرده اند و یا این که راویان دیگری آن را حذف کرده اند.
یا بحث ادراج - که یک راوی به توضیح روایت می پردازد و یا یک استناد قرآنی را به روایت اضافه می کند- و در نقل و یا روایت دیگری این توضیح و یا مطلب اضافی نیست، در این گونه موارد چه باید کرد و حجیت با کدام یک از گروه روایات است ؟ این ها مجموعه آسیب هایی است که در مرحله صدور یا گزارش روایت می تواند اتفاق بیفتد. در این مرحله به بیان مصداق ها می پردازیم.
مصادیق تقیه
تقیه به این معناست که امام به جهت رعایت مصلحت یا دفع مفسده سخن و یا عکس العملی انجام دهد که با واقع سازگار نباشد. در فقه هم ملاک و راه های شناخت و گستره آن در حدیث مطرح شده است. آقای صفری در کتاب «نقش تقیه در استنباط » به این موضوع پرداخته ولی در حوزه روایات تفسیری، اعتقادی، اجتماعی، اخلاقی و یا ... کاری جدی مثل حوزه های فقهی صورت نگرفته است و به راحتی مباحث فقهی هم قابل اصطیاد نیست. تقیه در زمان معصوم کاملا پذیرفته شده بود به عنوان مثال جریان دستور امام کاظم به وضو گرفتن علی بن یقطین را همه شنیده ایم. اگر امام حکمی در ارث و یا غیره می فرمود راحت می پذیرفتند ولی تکلیف ما امروزه چیست و چگونه بفهمیم که این حکم و یا روایت تقیه ای است و یا دارد بیان واقع می کند؟ معمولا در روایات فقهی می گویند اگر دو گروه روایت معارض داشته باشیم گروهی را که موافق اهل سنت است را تقیه ای می دانیم که نمی شود به آن عمل کرد.
سوال: گر امام باقر روایتی را فرموده باشد که موافق با عامه باشد و مطابق فتوای ابن حنبل باشد آیا تقیه ای است؟خیر ، چون امام باقر در سال 114 به شهادت رسیده و ابن حنبل هنوز به دنیا نیامده بود بلکه در زمان امام رضا به مقام فتوا رسید. ابوحنیفه و مالک هم در زمان امام باقر به دنیا نیامده بودند پس موافقت روایت با فتوای ائمه چهارگانه اهل سنت نمی تواند دلالت بر تقیه باشد بلکه باید زمان صدور روایت را فهمید از روی این که روایت مربوط به کدام امام است . روایات امام باقر (ع) هیچکدام ناظر به فتاوای ائمه اهل سنت نیست. حتی ابو حنیفه هم باید به مقامی رسیده باشد که توده مردم از او تقلید کرده باشند که در مقابل او نیاز به تقیه باشد. ابوحنیفه در سال 83 متولد شده و در سال 114 سی و یک ساله می باشد و به حدی نرسیده بوده که در مقابل او نیاز به تقیه باشد. مالک بعد از سال93 و ابن حنبل و شافعی هم مربوط به زمان های متاخرتر است.
فقه ابوحنیفه در زمان امام باقر حاکمیت نداشته است پس فتاوای قدمای اهل سنت را مثل سعید بن مصیب، نافع،عطاء و ... را بررسی کرد . تازه این ها هم باید دید در چه منطقه ای فتوایشان نافذ بوده است. مثلا اگر در بصره نافذ بوده دلیلی نیست که امام به کوفیان و اهل مدینه دستور تقیه دهد. پس زمان و مکان صدور را باید در نظر گرفت و سپس حمل بر تقیه کرد.
این را به عنوان مقدمه گفتم تا روایاتی را که حمل بر تقیه شان مشکل است را بیان کنم مثل روایات اعتقادی. ما در مباحث اعتقادی اگر سخنی از امام نقل شود که به گونه ای تجسیم و یا قضا و قدر را چون نظر اهل سنت منعکس کند مثلا مردم در سال 150 و 200هجری از نظر اعتقادی چه نظر عامی داشتند که شیعان می بایست تقیه می کردند؟ ما گزارشی اعتقادی در رابطه با سرزمین های متفاوت به طور دقیق در اختیار نداریم و در حمل روایات اعتقادی بر تقیه این مشکل وجود دارد و همینطور در روایات اخلاقی گرچه در روایات سیاسی و اجتماعی این مشکل تا اندازه ای کم است.
بحرانی در حدائق نظریه ای در باب تقیه دارد او می گوید در باب تقیه نیازی نداریم که حتما یک گروه و یا یک حوزه فکری یک نظری داشته باشند و روایات امام در راستای آن بیان شده باشد بلکه امام برای این که شیعان به صورت یک تشکیلات منسجم جلوه نکنند دوگونه حکم می داده است. این نظر اولا اثباتش خیلی سخت است و ثانیا مواردش قابل احصاء نیست. ما در باب اخلاق یا اعتقادات و یا فقه باید نکته ای دیگر در نظر بگیریم و آن این که روایتی تقیه ای بودنش احتمال زیاد دارد که توده مردم اهل سنت نسبت به آن عکس العمل فراوان مثبت نشان دهند. مثلا در ارتباط با وقت نماز مغرب که تقیه بودنش زیاد است چون در مثل مکه وقتی همه مردم هجوم می برند برای نماز در مسجد الحرام شیعیان از مسجد بیرون بروند و یا حضور نداشته باشند و یا بعدا بیایند نماز بخوانند توده اهل سنت به شیعه عکس العمل نشان می داد و دعوا می شد لذا این که امام بفرماید این موضوع را مثل اهل سنت انجام دهید زیاد است و یا در جایی که منافع شخصی در میان است مثل بحث ارث که آنها از ارث شیعه منفعتی نصیبشان می شد که اگر مطابق فقه شیعه عمل میشد از منفعت محروم میشدند و عکس العمل نشان می دادند. پس در باب تقیه می بایست تمامی این مباحث به طور تفصیل مد نظر باشد تا روایتی را حمل بر تقیه کرد و یا نکرد. نمونه های تقیه و یا خود تقیه که به صورت نفاق به شیعه نسبت داده می شود می تواند مورد بحث باشد.
دومین محوری که در بحث صدور حدیث ممکن است آسیب بزند روایات مجعول و موضوع است که از ناحیه معصوم صادر نشده است و به دروغ آن را به معصوم نسبت داده اند. منظور از روایات مجعول و ملاک شناسایی آن چیست و آیا می توان هر روایتی را به صرف احتمال وضع، منکر شد؟ اینها بحث هایی که می بایست مورد دقت قرار بگیرند و نیازمند ظرافت هایی است که بیان آن در این فرصت امکان ندارد . اجمالا می دانیم در روایات شیعه و اهل سنت روایات جعلی داریم یعنی روایاتی هست که ظاهرا از معصوم است ولی در واقع این گونه نیست. حتی در کتب معتبر شیعی روایات جعلی به صورت اجمالی را نمی توان انکار کرد. در تهذیب الاحکام شیخ طوسی نقل کرده که شخصی آمد نزد شریح قاضی و تا آخر مجلس نشست و همه رفتند و ایشان ماند و از ایشان پرسید از کی شکایت داری؟ گفت از خودم. علت را پرسید او گفت چون دو جنسیتی هستم.شریح بر اساس اطلاعاتش از او سوالاتی کرد و او می گفت که همه این دو علامات – مذکر و مونث بودن را- دارم. در نهایت گفت من از شوهرم بچه دارم و از کنیزم هم بچه دارم. شریح وقتی در این که چگونه باید شناسایی کند جنس این فرد را ناکام ماند به حضرت علی ارجاع داد و حضرت دستور داد تعداد استخوان های سینه فرد را بشمارید. این که چه کسی بشمارد آیا زن بشمارد یا مرد مشکل بود. شمردند و گفتند که هفت تا یا هشت تا است و ملحق به مرد شد چون مردها یک دنده شان کم است.
راویان این روایت به راحتی می توانستند دنده خودشان یا زنانشان را بشمارند در حالی که بین دنده زن و مرد هیچ فرقی نیست پس این روایت نمیتواند از معصوم باشد ولی این که چرا این روایت در منابع روایی شیعه هست خودش زنگ خطری است. یعنی باید با حساسیت بیشتری به روایات پرداخت.
روایت اگر جعلی بودنش اثبات شود کنار می رود و داخل در حوزه معرفتی قرار نمی گیرد. پس روایات سه دسته اند: الف) یک دسته روایاتی که صحتشان به اثبات رسیده؛ ب) یک دسته روایاتی که جعلی بودنشان اثبات شده؛ ج) دسته دیگر روایاتی که جعلی بودن و یا صحتشان اثبات نشده - که این گونه روایات فراوان هستند- روایت ضعیف شمرده می شوند. اگر روایتی را ضعیف شمردید به آن تمسک نمی کنید ولی نمی توان آن را انکار کنید گرچه مستبعد باشند. مثلا صاحب کتاب مدینه المعاجز با سند ضعیف روایاتی زیاد در فضل ائمه گفته که نباید انکار شوند بلکه تنهاحجیت شان مورد مناقشه می باشد . برای رد روایت باید روایت را با عقل سلیم، ضروریات دین و مذهب، قطعیات حاصل از علم و تجربه و حس و ... مقایسه کرد.
نکته ای که تذکر آن ضروری است این نکته است که اگر بحث جعل و وضع برای افرادی که تخصصی در این باره ندارند مطرح شود پیامدهایی منفی در پی دارد. باید در جمع افراد متخصص این بحث مطرح شود. مثلا در کافی حدود 40 حدیث جعلی وجود دارد. طبیعتا مخاطبی که با کافی آشنایی ندارد اگر این ها را بخواند به آن بد بین می شود در حالی که حدود 16هزار و 200 روایت در اصول کافی وجود دارد. اگر مرحوم کلینی این ظرفیت را داشته که در بین این همه روایت فقط 40 تا جعلی باشد این یک معجزه است. بنا بر این تحلیل بحث جعل و وضع حدیث، برای محیط عمومی چندان مناسب نمی دانم.
سوال) تقیه به خاطر مصلحت فرد است یا دین؟
دایره مصلحت همه این ها را در بر می گیرد. مثلا روایاتی داریم که زراره به شدت مورد عتاب حضرت بوده و حتی لعن شده که حضرت به پسر ایشان می گوید به پدرت بگو برای حفاظت از جان توست مثل عیبی که همراه حضرت موسی بر کشتی نهاد تا از دست حکومت مصون بماند. گاهی اوقات مصلحت فراتر از مصلحت فرد است و به یک طرز فکر یا ایده مربوط است. مثلا در مدینه تفکر علوی خیلی نمود نداشته است لذا غریبه هایی که به مدینه می آمدند و از امام سوالاتی می کردند امام برای این که آنها دچار درد سر نشوند احکام تقیه ای را برای آنان بیان میکرد لذا به آنها می گفت این گونه نماز بخوانید. گاهی شخص امام و گاهی تفکر امام مورد آسیب بود و لذا امام صادق برای مصون ماندن از این خطرات و آسیب ها به شیعیان دستور می داد که چگونه رفتار کنید.
شیخ در تهذیب الاحکام حدود دویست گروه روایی را حمل بر تقیه می کند. مرحوم صاحب وسایل 400 مورد و صاحب حدائق حدود 900 گروه روایت را. تفکر ایشان این است که تنها عامل اختلاف حدیث تقیه است و ما حدیث جعلی و یا این که مشکلی دیگر را داشته باشد نداریم لذا ایشان حتی روایات معارض را این گونه تحلیل کرده است و از باب تقیه دانسته است و خواسته مشکل را این گونه حل کند.
س) در فقه و اخلاق تقیه خیلی مشکل بوجود نمی آید ولی در باب اعتقادات مشکل به وجود می آید.
ج) تقیه در موضوعاتی که ضریب اهمیت و یا گستره آنها زیاد باشد کمتر صورت می گیرد ولی مباحث اعتقادی فقط توحید که نیست. علم امام و صفات امام هم اعتقادی است. یک گروه روایات علم ما کان و ما یکون را به امام نسبت می دهد و یک گروه می گوید بیش از شما نمیدانیم. این از باب تقیه است.
یا در زمان امام هادی چه قبل و چه بعد از او رو ایاتی داریم که شیعیان قائل به تجسیم بوده اند. این با تفکر شیعی چگونه قابل جمع است؟ این با فضای تقیه و محیطی که شیعیان در آن جا بوده و نسبت به آنها سخت گیری هایی می شده لذا تقیه می کرده اند . مثلا بصره برای شیعیان سخت تر بود تا کوفه و مدینه از هر بصره سخت تر. پس این که این روایات در چه زمانی بوده و در چه مکانی باید مورد ملاحظه باشد. مثلا روایات السعید سعید فی بطن امه و الشقی... و یا روایات کتاب اعمال که در متون شیعی است با معارف شیعی هماهنگ نیست و با روایات اهل سنت هماهنگی بیشتری دارد و ممکن است تقیه ای باشد.
س) آیا تقیه یک نوع نفاق نیست؟
ج) اهل سنت مطرح کرده که تقیه گونه ای نفاق است چون باوری را که ابراز می کنید با باور قلبی تان همگون نیست و امروزه هم این را به شیعه نسبت می دهند.
نکته ای که هست این است که آیا اهل سنت خلاف واقع گویی را بنا بر مصلحت در مقابل کفار می پذیرند یا نه؟ اگر بپذیرند که می پذیرند این اشکال بر خودشان هم وارد است ولی باید گفت که این یک سیره عقلایی است و پشتوانه قرآنی هم دارد. منشاء و ملاکات تقیه و انگیزه های آن و چرایی آن هم باید بحث شود .
س) فضای صدور را چگونه تحلیل می کنید مثلا با اکراد معامله نکنید و یا شغل بافندگی کراهت دارد این ها که تقیه ای نیست؟
ج) بحث فضای صدور حدیث و این که ناظر به چه چیزی بوده است بسیار بحث دقیقی است و لازم که الان و در این بحث نمی گنجد. بسیاری از روایات قضیه حقیقیه نیست بلکه قضیه خارجیه بوده است. مثلا پیامبر خیلی روایات راجع به زهد ندارند ولی امیرالمومنین زیاد از زهد سخن به میان آورده است و این با فضای صدور بسیار همخوانی دارد.