موسسه فهیم

خلاصه ها

نظریه پردازی , فقه و اصول ,

امتیازات فقهی اصولی مکتب نجف

بسم الله الرحمن الرحیم

امتیازات فقهی اصولی مکتب نجف

حجتالاسلام والمسلمین محمود دریاب

 

امتیازات فقهی اصولی مکتب نجف

مقدمه

موضوع بحث، امتیازهای حوزه علمیه نجف اشرف است. حوزه علمیه نجف ویژگی‌هایی دارد که در حوزه‌های علمیه دیگر کمتر دیده میشود. حال نمیخواهیم بگوییم که فقط حوزه علمیه نجف این امتیازها را دارد. ما هیچ‌‌‌وقت در تاریخ، حوزه‌‌‌های فعال در عرض هم نداشتیم؛ اینك حکمت الهی است. گاهی حوزه‌‌‌های علمیه اصفهان، قم، سامرا و شیراز فعال بودند، ولی آنها در عرض هم نبودند، بلکه همواره در طول یکدیگر بودند. ازاین‌رو، به‌راحتی می‌توان امتیازهای هر حوزه را شمرد. نمی‌شود حکمی واحدی برای پدیده‌‌‌های متحول و متغییر صادر کرد. حوزه‌‌‌ها هم مصداق این نوع پدیده‌‌‌هاست.

زمانی که در حوزه علمیه نجف در زمان وحید بهبهانی یا حوزه علمیه کربلا در زمان بهبهانی و محقق بحرانی كه نزاع بین اخباری‌‌‌گری و اصولی‌‌‌گری شدت یافت، برخی به تکاپو افتادند؛ یک طرف می‌‌‌گفت میراث علامه، محقق حلی، شیخ طوسی و مفید را دارند از بین می‌‌‌برند، این‌ها دارند تاریخ هشتصدساله ما را زیر سؤال می‌‌‌برند. طرف مقابل هم همین وحشت را داشت و می‌‌‌گفت این‌ها در حال از بین بردن شیوه کلینی و صدوق هستند. می‌‌‌گفتند چرا شیخ طوسی شیوه را به‌‌ هم ریخت؟ کلینی «یکره»، «یستجب»، «یجوز» را برای احادیث عنوان کرد. معارض «یکره» و «یجیب» را که نباید بیاورد؛ چون عنوان باب به هم می‌‌‌خورد.

شیخ صدوق نیز همین کار را کرد، اما طوسی دید این اجتهاد، اجتهاد ناقص است. شما کتاب را بگذار جلویشان و بگو: این هفده حدیث را می‌‌‌بینی، این‌ها به شما می‌‌‌گوید این چند حدیث ناقض وضو هستند، لازم نیست غیر از این را یاد بگیرید.

طوسی گفت این چه اجتهادی است. ازاین‌رو، کتاب التهذیب را نوشت. شیخ طوسی در مقدمه التهذیب می‌‌‌گوید: «لا تجد خبرا واحده الا و فی مقابله خبر معارض». این ادعای بزرگی است. شیخ طوسی مبالغه کرد، ولی به‌‌‌جا بود. او می‌‌‌خواست شیوه صدوق، کلینی و دیگران را رد کند و بگوید چیزهای دیگر هم هست. از این چهارده هزار حدیث التهذیب، نزدیک به سه هزار حدیث معارض دارد.

به شیخ گفتند: شما این‌ها را در التهذیب گم کردید. شیخ الاستبصار را نوشت که خیلی قوی‌‌‌تر است. سند و تبویب آن هم قوی است.

اخباری‌‌‌ها از این‌‌‌جا به بعد به شیخ طوسی حمله کردند. شیخ می‌‌‌گوید که می‌‌‌شود شیوه کلینی و صدوق را به هم ریخت. کلینی 15331 حدیث در کتاب الکافی در 4200 باب گرد آورد. شیخ طوسی گفت این شیوه درستی نیست، باید شیوه را تغییر دهیم. شیخ طوسی این سد را می‌‌‌شکند، الاستبصار و التهذیب را تألیف می‌‌‌کند. حملات علیه شیخ طوسی شروع می‌شود.

شش سدّه بعد، شیخ حر عاملی شیوه کلینی و صدوق را زنده می‌کند. وی این احادیث را جمع می‌‌‌‌کند و اصلاً معارض‌‌‌ها را نمی‌‌‌آورد. همین وسائل الشیعة که 35686 حدیث دارد و اگر طریق‌‌‌های مزین را هم جمع بزنید 62000 طریق می‌‌‌شود، این‌ها را تبویب و ریز می‌‌‌کند. «یکره» و یصرح را می‌‌‌آورد تا راه معارض را ببندد؛ چون معارض، مشکل و دغدغه برای فقیه ایجاد می‌‌‌کند یا دست‌کم او را معطل می‌‌‌کند. علامه مجلسی در بحار الانوار، قسمت طهارت و نماز، مقداری جبران کرده و حدّ میانه را گرفت و عنوان را فتوایی‌‌ کرد. «یکره» درست کرد، «یستحب» درست کرد، «یجب» درست کرد، ولی توضیح و بیان معارض‌‌‌ها را آنجا آورد که هم به شیوه شیخ طوسی احترام گذاشته باشد و هم به طریقه صدوق و کلینی احترام گذاشته باشد.

ویژگی‌های حوزه علمیه نجف

بحث ما درباره مبانی نیست، بلکه درباره ویژگی‌‌‌ها و امتیازات است.

ادبیات عرب

یکی از مسائلی که حوزه علمیه نجف درباره آن بسیار حساس بود، مسئله قوی لغوی بود که برخی می‌گفتند ما عرب هستیم و می‌‌‌توانیم کلمات و جملات حدیث را بفهمیم. حوزه علمیه نجف به‌شدت در برابر این آسان کردن و سرسری گرفتن ایستاد و حجیت قول لغوی را رد کرد. ابن‌‌‌سکین المنطق را نوشت، ابن‌‌‌فارس معجم الفاظ را نوشت، جوهری الصحاح را نوشت؛ همچنین کتاب‌‌‌های دیگری نوشته شد. گفته شد: «لا یفی بالغرض»؛ این‌‌‌ها مشکل ما را در فهم حدیث و قرآن حل نمی‌‌‌کند.

برخی در آن زمان، معاصران جوهری و فیروزآبادی گفتند: لغت، مشکل ما را حل نمی‌‌‌کند، باید قرین‌‌‌الحدیث و معانی‌‌‌القرآن بنویسیم، این‌جاست که ابن‌‌‌اثیر النهایة فی قریب القرآن را نوشت، فراح معانی ‌‌‌القرآن را نوشت، ابوعبیده قریب الحدیث را نوشت. باز دیدند هدف تأمین نشده است؛ زیرا این کتاب‌‌‌ها مانند کتاب‌‌‌های لغت نگاشته شد، تنها تفاوتشان این بود که در کتاب‌‌‌های لغت همه واژه‌‌‌های عربی به کار رفت، اما در قریب الحدیث کلماتی که در حدیث آمده‌اند، استفاده شد.

عرب‌‌‌ها به زبانشان بسیار تعصب دارند و اگر کسی در ادای کلمه‌‌‌ای اشتباه کند، او را به تمسخر می‌‌‌گیرند. پیامبر میان عرب‌‌‌هایی می‌‌‌زیست که متأثر از مدنیت و یهود، نصارا و مجوس نبودند. ازاین‌رو، زبانشان دست‌نخورده مانده بود. همین عرب‌‌‌ها باز هم از پیامبر9 می‌‌‌پرسیدند: یا رسول‌‌‌الله! منظور از این کلمه چیست؟ این سؤال‌‌‌ها از پیامبر9 و ائمه اطهار:، احادیث تفسیر را شکل داد. اگر نظر لغوی حجت است و این کتاب‌‌‌های لغت کافی است، پس چرا سؤال می‌‌‌کردند؟ چون لسان شرع باید متفاوت باشد. چرا متفاوت؟ مگر نه این است که قرآن می‌‌‌فرماید: «هَذَا بَلَاغٌ لِلنَّاسِ‏».[1]

اختلافی که میان مفسران و فقهاست، در این مسئله است. مفسران می‌‌‌گویند شما چرا سخت می‌‌‌گیرید؟ ما سخت نمی‌‌‌گیریم. روایت این‌گونه می‌‌‌گوید. در تفسیر عیاشی با این‌که سندهایش حذف شده و تا سوره کهف هم بیشتر نیست، ولی نیمی از این روایت‌‌‌ها تفسیر یک کلمه است. معانی ‌‌‌الاخبار شیخ طوسی و شیخ صدوق را ببینید، می‌‌‌گوید این اخبار برای تحمل معنا و فهم معناست، وگرنه تطبیق آن را عامی هم می‌‌‌تواند انجام بدهد. مسئله، مسئله فهم حدیث است. یکی از ویژگی‌‌‌ها همین است؛ زیرا لسانِ خاص است. ازاین‌رو، فهم آن هم باید فهمی خاص باشد و نظر لغوی هم حجت نیست. البته قائل به قول لغوی هم شرط عدالت را مطرح می‌‌‌کند که این خود مشکلی اساسی است؛ زیرا ما هنوز توثیق راویان را هم نمی‌‌‌توانیم به دست بیاوریم و از 6500 راوی که در اسناد روایات ما آمده‌اند، تنها پانصد نفرشان توثیق شده‌‌‌اند. پس باید به دنبال مأخذی برای تفسیر قرآن و حدیث بگردیم. مأخذ، روایت‌‌‌هاست. اکنون مشکل چند برابر می‌‌‌شود. این روایت سندش چیست؟ راویانش چه کسانی هستند؟ آیا این راویان توثیق شده‌‌‌اند یا خیر؟ و... .

 

جامعیت فقهی

ویژگی دوم حوزه علمیه نجف جامعیت فقهی است. می‌‌‌گفتند آخوند، حال شیخ انصاری را گرفت. شیخ انصاری وقتی می‌‌‌خواست کتاب اصول را بنویسد، متوجه این مسئله شد که اخباری‌‌‌ها حجیت عقل را از بین بردند و گفتند منطق فایده ندارد، برای چه منطق می‌‌‌خوانید؟ منطق که موادش خراب است، فقط صورت درست کرده است. این اشکال بیشتر اخباری‌‌‌هاست. این‌ها می‌‌‌گویند اگر شما در نحو گفتید: «ضَرَبَ زَیْدٌ عَمْراً»، بعد نحوی گفت چون زید را ضمه دادید و عمر را منصوب کردید، منِ نحوی می‌‌‌گویم زید کتک‌‌‌زننده است و عمر کتک‌‌‌خورنده است. شما اشکال می‌‌‌کنید که قضیه برعکس بود و عمر، زید را زده است. نحوی می‌‌‌گوید: به من چه ربطی دارد؟! می‌‌‌خواستید از اول، عمر را مضموم بخوانید تا من بگویم چه کسی کتک خورده و چه کسی کتک زده است! منطقی می‌‌‌گوید: «العالم متغیر وکل متغیر حادث فالعالم حادث». شما اشکال می‌‌‌کنید چه کسی گفته است العالم متغیر؟ منطقی می‌‌‌گوید: به من چه ربطی دارد؟ کار منطقی نیست که بگوید ماده درست است یا نه، من صورت را فقط درست می‌‌‌کنم. من می‌‌‌گویم برهان این است، صغری و کبری و حد میانه هم در صغری و کبری که کار شده و هر برهانی هم به اندازه حد وسط بیشتر کارایی ندارد. ازاین‌رو، در اصول و فقه نتیجه می‌‌‌گیرند که برهان باید اخص از مدعا باشد. دلیل نمی‌‌‌تواند اعم از مدعا باشد؛ زیرا برهان، فراتر از حدّ میانه را اثبات نمی‌کند.

این اشکال بزرگ فیلسوفان بر متکلمان در برهان حدوث است که می‌گویند: شما که می‌‌‌خواهید خدا را با برهان حدوث اثبات کنید، هر برهانی که بیشتر از حدّ وسط خود اثبات نمی‌‌‌کند، حد میانه هم متغیر است؛ پس ثبوت آن با این برهان اثبات نمی‌‌‌شود. این اشکالی که فیلسوفان بر منطق و کلام می‌‌‌گیرند، برای این است که بگویند کار منطق این نیست که در مواد دخالت کند. اخباری وقتی این را می‌‌‌گوید، اصولی باید بگوید من نمی‌‌‌گویم کار منطقی ساختن این مواد صغری و کبری است، این را باید واقع و نفس‌‌‌الامر بگوید، من فقط صورت را به شما می‌گویم.

شیخ انصاری چون از این موج تأثیر پذیرفته بود، می‌‌‌خواست بگوید باید بحث کلامی را بخوانیم. ایشان وجوب و انکار را مطرح کرد، قاعده لطف را مطرح کرد و... تا بگوید اصولِ بدون منطق و کلام، اصول سرسری است. آخوند خراسانی -‌برعکس شیخ انصاری‌- مسائل فلسفی را در مباحث اصولی آورد.

 

طرح جامع مسئله

سومین ویژگی آن، طرح جامع است. علم باید هم وسعت داشته باشد و هم عمیق باشد. تعمیق تنها برای علم کافی نیست؛ چون موجب درجا زدن می‌‌‌شود. برای عمیق شدن باید ابواب اشکال سد شود، مفردات باید معنا شود. عروة الوثقی چرا مطرح شد؟ چون فروع دارد. شیخ در مقدمه عروة الوثقی می‌‌‌گوید: به شیعیان اشکال می‌کردند که شما کتابی ندارید که فروعات را مشخص کند. راست هم می‌‌‌‌گفتند.

پس نخستین ویژگی فهم خاص است، ویژگی دوم اعتماد بر علوم و فنون مختلف است و ویژگی سوم طرح جامع مسئله است.

 

تعبیر خاص

ویژگی چهارم استخدام تعبیر خاص است. یکی از بزرگان در جلسه‌‌‌ای (حدود سی سال پیش) گفت: من از این کتاب‌‌‌های حوزوی زجر می‌‌‌کشم و می‌‌‌خواهم آنها را به بیان ساده بنویسم که همه از آنها استفاده کند. در کتاب‌‌‌های حوزوی، در اول صفحه، مبتدا آمده و خبر آن دو صفحه بعد آمده است. پس از مدتی فهمیدم راز این پیچیدگی در عبارت‌ها چیست. نویسنده‌‌‌ای علت پیچیده بودن کتاب‌‌‌های حوزوی را عرب‌‌‌زبان نبودن نویسندگان آنها دانسته و نوشته است: شیخ محمود شلتون درباره تفسیر المیزان آقای طباطبائی گفته بود: اگر تفسیر المیزان را عرب‌‌‌زبانی می‌‌‌نوشت، بازتاب بسیار زیادی در جهان اسلام داشت. این درست نیست؛ چون کاشف الغطا با عرب‌‌‌های بادیه‌‌‌نشین زندگی می‌‌‌کرد و او را نمی‌‌‌توان متهم کرد که عربی بلد نبود. صاحب جواهر و... عرب‌‌‌زبان بودند، پس چرا نثر آنان پیچیده است؟ به این دلیل که می‌‌‌خواستند ارتباطشان را با میراث سند حفظ کنند.

شیخ طوسی، علامه و محقق هم همین‌‌‌گونه نوشتند. طلبه با خواندن کتاب‌‌‌های حوزوی به گذشته برمی‌‌‌گردد. اولین هدف، ارتباط استاد و شاگرد است. شاگرد باید به استاد احساس نیاز کند؛ نه به کتاب لغت، خودآموز، شرح و حاشیه. باید استاد به دردش بخورد.

دومین هدف این پیچیدگی در تعبیر، آن است که راه را بر دشمن ببندیم. جاسوسی را در نجف گرفته بودند و از او پرسیدند: در حوزه علمیه نجف چه خوانده‌‌‌ای؟ (پیش‌‌‌تر به او یاد داده بودند که شرح نظام از کتاب‌‌‌های درسی حوزه‌های علمیه شیعه است) گفت شرح نظام. به او گفتند: اکنون شرح نظام در حوزه تدریس نمی‌‌‌شود و زود برملا شد.

سومین هدف از پیچیدگی عبارات کتاب‌‌‌های حوزوی این است که معلوم شود طلبه چقدر قوی است. می‌خواهیم مرجعیت او را در آینده تأیید کنیم. باید از روز اول در حوزه این پیچیدگی‌‌‌ها و پیچ‌و‌خم‌‌‌ها را طی کند. ازاین‌رو می‌‌‌گوییم مراجع ما از روز اول پرونده‌‌‌شان روشن و مشخص است.

ما باید زبان خاص خودمان را داشته باشیم که مرکزیت خود را حفظ کنیم تا معلوم بشود ما کجاییم و چه داریم؛ اما اگر این خصوصیت را لغو کنیم، معلوم نمی‌‌‌شود که شما در قم درس خواندی یا در دانشگاه درس خواندی. دانشگاه هم همین کتاب صرف ساده را می‌‌‌خواند و شما هم می‌‌‌خوانید. از دانشگاهی انتظار نمی‌‌‌رود که مرجع تقلید بشود، ولی از شما انتظار می‌‌‌رود که مرجع تقلید شوید.

 


[1]. ابراهیم، 152.

بسم الله الرحمن الرحیم

امتیازات فقهی اصولی مکتب نجف

حجتالاسلام والمسلمین محمود دریاب

2/ 3/ 91

 

 

 

 

 

 

امتیازات فقهی اصولی مکتب نجف

مقدمه

موضوع بحث، امتیازهای حوزه علمیه نجف اشرف است. حوزه علمیه نجف ویژگی‌هایی دارد که در حوزه‌های علمیه دیگر کمتر دیده میشود. حال نمیخواهیم بگوییم که فقط حوزه علمیه نجف این امتیازها را دارد. ما هیچ‌‌‌وقت در تاریخ، حوزه‌‌‌های فعال در عرض هم نداشتیم؛ اینك حکمت الهی است. گاهی حوزه‌‌‌های علمیه اصفهان، قم، سامرا و شیراز فعال بودند، ولی آنها در عرض هم نبودند، بلکه همواره در طول یکدیگر بودند. ازاین‌رو، به‌راحتی می‌توان امتیازهای هر حوزه را شمرد. نمی‌شود حکمی واحدی برای پدیده‌‌‌های متحول و متغییر صادر کرد. حوزه‌‌‌ها هم مصداق این نوع پدیده‌‌‌هاست.

زمانی که در حوزه علمیه نجف در زمان وحید بهبهانی یا حوزه علمیه کربلا در زمان بهبهانی و محقق بحرانی كه نزاع بین اخباری‌‌‌گری و اصولی‌‌‌گری شدت یافت، برخی به تکاپو افتادند؛ یک طرف می‌‌‌گفت میراث علامه، محقق حلی، شیخ طوسی و مفید را دارند از بین می‌‌‌برند، این‌ها دارند تاریخ هشتصدساله ما را زیر سؤال می‌‌‌برند. طرف مقابل هم همین وحشت را داشت و می‌‌‌گفت این‌ها در حال از بین بردن شیوه کلینی و صدوق هستند. می‌‌‌گفتند چرا شیخ طوسی شیوه را به‌‌ هم ریخت؟ کلینی «یکره»، «یستجب»، «یجوز» را برای احادیث عنوان کرد. معارض «یکره» و «یجیب» را که نباید بیاورد؛ چون عنوان باب به هم می‌‌‌خورد.

شیخ صدوق نیز همین کار را کرد، اما طوسی دید این اجتهاد، اجتهاد ناقص است. شما کتاب را بگذار جلویشان و بگو: این هفده حدیث را می‌‌‌بینی، این‌ها به شما می‌‌‌گوید این چند حدیث ناقض وضو هستند، لازم نیست غیر از این را یاد بگیرید.

طوسی گفت این چه اجتهادی است. ازاین‌رو، کتاب التهذیب را نوشت. شیخ طوسی در مقدمه التهذیب می‌‌‌گوید: «لا تجد خبرا واحده الا و فی مقابله خبر معارض». این ادعای بزرگی است. شیخ طوسی مبالغه کرد، ولی به‌‌‌جا بود. او می‌‌‌خواست شیوه صدوق، کلینی و دیگران را رد کند و بگوید چیزهای دیگر هم هست. از این چهارده هزار حدیث التهذیب، نزدیک به سه هزار حدیث معارض دارد.

به شیخ گفتند: شما این‌ها را در التهذیب گم کردید. شیخ الاستبصار را نوشت که خیلی قوی‌‌‌تر است. سند و تبویب آن هم قوی است.

اخباری‌‌‌ها از این‌‌‌جا به بعد به شیخ طوسی حمله کردند. شیخ می‌‌‌گوید که می‌‌‌شود شیوه کلینی و صدوق را به هم ریخت. کلینی 15331 حدیث در کتاب الکافی در 4200 باب گرد آورد. شیخ طوسی گفت این شیوه درستی نیست، باید شیوه را تغییر دهیم. شیخ طوسی این سد را می‌‌‌شکند، الاستبصار و التهذیب را تألیف می‌‌‌کند. حملات علیه شیخ طوسی شروع می‌شود.

شش سدّه بعد، شیخ حر عاملی شیوه کلینی و صدوق را زنده می‌کند. وی این احادیث را جمع می‌‌‌‌کند و اصلاً معارض‌‌‌ها را نمی‌‌‌آورد. همین وسائل الشیعة که 35686 حدیث دارد و اگر طریق‌‌‌های مزین را هم جمع بزنید 62000 طریق می‌‌‌شود، این‌ها را تبویب و ریز می‌‌‌کند. «یکره» و یصرح را می‌‌‌آورد تا راه معارض را ببندد؛ چون معارض، مشکل و دغدغه برای فقیه ایجاد می‌‌‌کند یا دست‌کم او را معطل می‌‌‌کند. علامه مجلسی در بحار الانوار، قسمت طهارت و نماز، مقداری جبران کرده و حدّ میانه را گرفت و عنوان را فتوایی‌‌ کرد. «یکره» درست کرد، «یستحب» درست کرد، «یجب» درست کرد، ولی توضیح و بیان معارض‌‌‌ها را آنجا آورد که هم به شیوه شیخ طوسی احترام گذاشته باشد و هم به طریقه صدوق و کلینی احترام گذاشته باشد.

ویژگی‌های حوزه علمیه نجف

بحث ما درباره مبانی نیست، بلکه درباره ویژگی‌‌‌ها و امتیازات است.

ادبیات عرب

یکی از مسائلی که حوزه علمیه نجف درباره آن بسیار حساس بود، مسئله قوی لغوی بود که برخی می‌گفتند ما عرب هستیم و می‌‌‌توانیم کلمات و جملات حدیث را بفهمیم. حوزه علمیه نجف به‌شدت در برابر این آسان کردن و سرسری گرفتن ایستاد و حجیت قول لغوی را رد کرد. ابن‌‌‌سکین المنطق را نوشت، ابن‌‌‌فارس معجم الفاظ را نوشت، جوهری الصحاح را نوشت؛ همچنین کتاب‌‌‌های دیگری نوشته شد. گفته شد: «لا یفی بالغرض»؛ این‌‌‌ها مشکل ما را در فهم حدیث و قرآن حل نمی‌‌‌کند.

برخی در آن زمان، معاصران جوهری و فیروزآبادی گفتند: لغت، مشکل ما را حل نمی‌‌‌کند، باید قرین‌‌‌الحدیث و معانی‌‌‌القرآن بنویسیم، این‌جاست که ابن‌‌‌اثیر النهایة فی قریب القرآن را نوشت، فراح معانی ‌‌‌القرآن را نوشت، ابوعبیده قریب الحدیث را نوشت. باز دیدند هدف تأمین نشده است؛ زیرا این کتاب‌‌‌ها مانند کتاب‌‌‌های لغت نگاشته شد، تنها تفاوتشان این بود که در کتاب‌‌‌های لغت همه واژه‌‌‌های عربی به کار رفت، اما در قریب الحدیث کلماتی که در حدیث آمده‌اند، استفاده شد.

عرب‌‌‌ها به زبانشان بسیار تعصب دارند و اگر کسی در ادای کلمه‌‌‌ای اشتباه کند، او را به تمسخر می‌‌‌گیرند. پیامبر میان عرب‌‌‌هایی می‌‌‌زیست که متأثر از مدنیت و یهود، نصارا و مجوس نبودند. ازاین‌رو، زبانشان دست‌نخورده مانده بود. همین عرب‌‌‌ها باز هم از پیامبر9 می‌‌‌پرسیدند: یا رسول‌‌‌الله! منظور از این کلمه چیست؟ این سؤال‌‌‌ها از پیامبر9 و ائمه اطهار:، احادیث تفسیر را شکل داد. اگر نظر لغوی حجت است و این کتاب‌‌‌های لغت کافی است، پس چرا سؤال می‌‌‌کردند؟ چون لسان شرع باید متفاوت باشد. چرا متفاوت؟ مگر نه این است که قرآن می‌‌‌فرماید: «هَذَا بَلَاغٌ لِلنَّاسِ‏».[1]

اختلافی که میان مفسران و فقهاست، در این مسئله است. مفسران می‌‌‌گویند شما چرا سخت می‌‌‌گیرید؟ ما سخت نمی‌‌‌گیریم. روایت این‌گونه می‌‌‌گوید. در تفسیر عیاشی با این‌که سندهایش حذف شده و تا سوره کهف هم بیشتر نیست، ولی نیمی از این روایت‌‌‌ها تفسیر یک کلمه است. معانی ‌‌‌الاخبار شیخ طوسی و شیخ صدوق را ببینید، می‌‌‌گوید این اخبار برای تحمل معنا و فهم معناست، وگرنه تطبیق آن را عامی هم می‌‌‌تواند انجام بدهد. مسئله، مسئله فهم حدیث است. یکی از ویژگی‌‌‌ها همین است؛ زیرا لسانِ خاص است. ازاین‌رو، فهم آن هم باید فهمی خاص باشد و نظر لغوی هم حجت نیست. البته قائل به قول لغوی هم شرط عدالت را مطرح می‌‌‌کند که این خود مشکلی اساسی است؛ زیرا ما هنوز توثیق راویان را هم نمی‌‌‌توانیم به دست بیاوریم و از 6500 راوی که در اسناد روایات ما آمده‌اند، تنها پانصد نفرشان توثیق شده‌‌‌اند. پس باید به دنبال مأخذی برای تفسیر قرآن و حدیث بگردیم. مأخذ، روایت‌‌‌هاست. اکنون مشکل چند برابر می‌‌‌شود. این روایت سندش چیست؟ راویانش چه کسانی هستند؟ آیا این راویان توثیق شده‌‌‌اند یا خیر؟ و... .

 

جامعیت فقهی

ویژگی دوم حوزه علمیه نجف جامعیت فقهی است. می‌‌‌گفتند آخوند، حال شیخ انصاری را گرفت. شیخ انصاری وقتی می‌‌‌خواست کتاب اصول را بنویسد، متوجه این مسئله شد که اخباری‌‌‌ها حجیت عقل را از بین بردند و گفتند منطق فایده ندارد، برای چه منطق می‌‌‌خوانید؟ منطق که موادش خراب است، فقط صورت درست کرده است. این اشکال بیشتر اخباری‌‌‌هاست. این‌ها می‌‌‌گویند اگر شما در نحو گفتید: «ضَرَبَ زَیْدٌ عَمْراً»، بعد نحوی گفت چون زید را ضمه دادید و عمر را منصوب کردید، منِ نحوی می‌‌‌گویم زید کتک‌‌‌زننده است و عمر کتک‌‌‌خورنده است. شما اشکال می‌‌‌کنید که قضیه برعکس بود و عمر، زید را زده است. نحوی می‌‌‌گوید: به من چه ربطی دارد؟! می‌‌‌خواستید از اول، عمر را مضموم بخوانید تا من بگویم چه کسی کتک خورده و چه کسی کتک زده است! منطقی می‌‌‌گوید: «العالم متغیر وکل متغیر حادث فالعالم حادث». شما اشکال می‌‌‌کنید چه کسی گفته است العالم متغیر؟ منطقی می‌‌‌گوید: به من چه ربطی دارد؟ کار منطقی نیست که بگوید ماده درست است یا نه، من صورت را فقط درست می‌‌‌کنم. من می‌‌‌گویم برهان این است، صغری و کبری و حد میانه هم در صغری و کبری که کار شده و هر برهانی هم به اندازه حد وسط بیشتر کارایی ندارد. ازاین‌رو، در اصول و فقه نتیجه می‌‌‌گیرند که برهان باید اخص از مدعا باشد. دلیل نمی‌‌‌تواند اعم از مدعا باشد؛ زیرا برهان، فراتر از حدّ میانه را اثبات نمی‌کند.

این اشکال بزرگ فیلسوفان بر متکلمان در برهان حدوث است که می‌گویند: شما که می‌‌‌خواهید خدا را با برهان حدوث اثبات کنید، هر برهانی که بیشتر از حدّ وسط خود اثبات نمی‌‌‌کند، حد میانه هم متغیر است؛ پس ثبوت آن با این برهان اثبات نمی‌‌‌شود. این اشکالی که فیلسوفان بر منطق و کلام می‌‌‌گیرند، برای این است که بگویند کار منطق این نیست که در مواد دخالت کند. اخباری وقتی این را می‌‌‌گوید، اصولی باید بگوید من نمی‌‌‌گویم کار منطقی ساختن این مواد صغری و کبری است، این را باید واقع و نفس‌‌‌الامر بگوید، من فقط صورت را به شما می‌گویم.

شیخ انصاری چون از این موج تأثیر پذیرفته بود، می‌‌‌خواست بگوید باید بحث کلامی را بخوانیم. ایشان وجوب و انکار را مطرح کرد، قاعده لطف را مطرح کرد و... تا بگوید اصولِ بدون منطق و کلام، اصول سرسری است. آخوند خراسانی -‌برعکس شیخ انصاری‌- مسائل فلسفی را در مباحث اصولی آورد.

 

طرح جامع مسئله

سومین ویژگی آن، طرح جامع است. علم باید هم وسعت داشته باشد و هم عمیق باشد. تعمیق تنها برای علم کافی نیست؛ چون موجب درجا زدن می‌‌‌شود. برای عمیق شدن باید ابواب اشکال سد شود، مفردات باید معنا شود. عروة الوثقی چرا مطرح شد؟ چون فروع دارد. شیخ در مقدمه عروة الوثقی می‌‌‌گوید: به شیعیان اشکال می‌کردند که شما کتابی ندارید که فروعات را مشخص کند. راست هم می‌‌‌‌گفتند.

پس نخستین ویژگی فهم خاص است، ویژگی دوم اعتماد بر علوم و فنون مختلف است و ویژگی سوم طرح جامع مسئله است.

 

تعبیر خاص

ویژگی چهارم استخدام تعبیر خاص است. یکی از بزرگان در جلسه‌‌‌ای (حدود سی سال پیش) گفت: من از این کتاب‌‌‌های حوزوی زجر می‌‌‌کشم و می‌‌‌خواهم آنها را به بیان ساده بنویسم که همه از آنها استفاده کند. در کتاب‌‌‌های حوزوی، در اول صفحه، مبتدا آمده و خبر آن دو صفحه بعد آمده است. پس از مدتی فهمیدم راز این پیچیدگی در عبارت‌ها چیست. نویسنده‌‌‌ای علت پیچیده بودن کتاب‌‌‌های حوزوی را عرب‌‌‌زبان نبودن نویسندگان آنها دانسته و نوشته است: شیخ محمود شلتون درباره تفسیر المیزان آقای طباطبائی گفته بود: اگر تفسیر المیزان را عرب‌‌‌زبانی می‌‌‌نوشت، بازتاب بسیار زیادی در جهان اسلام داشت. این درست نیست؛ چون کاشف الغطا با عرب‌‌‌های بادیه‌‌‌نشین زندگی می‌‌‌کرد و او را نمی‌‌‌توان متهم کرد که عربی بلد نبود. صاحب جواهر و... عرب‌‌‌زبان بودند، پس چرا نثر آنان پیچیده است؟ به این دلیل که می‌‌‌خواستند ارتباطشان را با میراث سند حفظ کنند.

شیخ طوسی، علامه و محقق هم همین‌‌‌گونه نوشتند. طلبه با خواندن کتاب‌‌‌های حوزوی به گذشته برمی‌‌‌گردد. اولین هدف، ارتباط استاد و شاگرد است. شاگرد باید به استاد احساس نیاز کند؛ نه به کتاب لغت، خودآموز، شرح و حاشیه. باید استاد به دردش بخورد.

دومین هدف این پیچیدگی در تعبیر، آن است که راه را بر دشمن ببندیم. جاسوسی را در نجف گرفته بودند و از او پرسیدند: در حوزه علمیه نجف چه خوانده‌‌‌ای؟ (پیش‌‌‌تر به او یاد داده بودند که شرح نظام از کتاب‌‌‌های درسی حوزه‌های علمیه شیعه است) گفت شرح نظام. به او گفتند: اکنون شرح نظام در حوزه تدریس نمی‌‌‌شود و زود برملا شد.

سومین هدف از پیچیدگی عبارات کتاب‌‌‌های حوزوی این است که معلوم شود طلبه چقدر قوی است. می‌خواهیم مرجعیت او را در آینده تأیید کنیم. باید از روز اول در حوزه این پیچیدگی‌‌‌ها و پیچ‌و‌خم‌‌‌ها را طی کند. ازاین‌رو می‌‌‌گوییم مراجع ما از روز اول پرونده‌‌‌شان روشن و مشخص است.

ما باید زبان خاص خودمان را داشته باشیم که مرکزیت خود را حفظ کنیم تا معلوم بشود ما کجاییم و چه داریم؛ اما اگر این خصوصیت را لغو کنیم، معلوم نمی‌‌‌شود که شما در قم درس خواندی یا در دانشگاه درس خواندی. دانشگاه هم همین کتاب صرف ساده را می‌‌‌خواند و شما هم می‌‌‌خوانید. از دانشگاهی انتظار نمی‌‌‌رود که مرجع تقلید بشود، ولی از شما انتظار می‌‌‌رود که مرجع تقلید شوید.

 


[1]. ابراهیم، 152.