بسم الله الرحمن الرحیم
نظریه پرداز: حجت الاسلام و المسلمین محمد حسن ابراهیمی
موضوع: بررسی چالشهای نفی خشونت از منظر قرآن کریم
19/11/92
موضوع بحث من علاوه بر بحث نفی خشونت «جنگ در اسلام» است، آیا در اسلام جنگ هست یا نیست؟ بعد از اینکه اثبات شد در اسلام جنگ وجود دارد و اسلام خواهان جنگ است، این پرسش مطرح است که آیا اسلام جنگ را به عنوان مسألهی اولیه میداند یا به عنوان مسألهی ثانویه؟ و آیا پیش از جنگ، مسألهی صلح و زندگی مسالمتآمیز را مطرح می کند یا خیر؟ بعد از آن، بحث بنده به مطالبی چون خشونت و امثال آن منتهی میشود، که مسألهی خشونت از کجا منشعب شده است، آیا از قانون جنگ، یا از قانون دفاع، یا از قانون صلح یا از قانون نظام؟ ریشه و منشاء خشونت چیست؟ بحث من تقریباً حالت مقالهای دارد و اکثر استدلالهای بنده بر روی آیات قرآن است و از حدیث هیچ استفادهای نکردهام. نویسندگان در این زمینه برای این موضوع دو طریق در پیش گرفتهاند: بعضیها که در این مورد بحث کردند، جنگ را مبدأ قرار داده و به این نتیجه رسیدند که خشونت بخشی از جنگ است. ولی من عکس آنها بحث میکنم، در ابتدا باید این را عرض کنم که اسلام آیین صلح و آشتی است. در این مقاله بناست راجع به اصل جنگ و خشونت در قرآن صحبت شود و میبایست به این پرسش پاسخ داده شود که آیا برخورد خشونت آمیز مورد تأیید قرآن میباشد یا خیر؟ در صورتی که جواب منفی باشد، دلیل آن چیست؟ و در صورت وقوع آن، پیامدهای آن چه خواهد بود؟ این موضوع اصلی سؤال است، پیش از وارد شدن به اصل بحث، سه موضوع اساسی را متذکر میشوم. من کل آیات جهاد را تقریبا دیدم و سه اصل را مبنا قرار دادم و بر اساس آنها مباحث حاشیهای را عرض میکنم:
1ـ اصل اولیه، زندگی مسالمتآمیز بین همهی ابناء بشر است.
2ـ اصل دوم، دفاع از خود، مسلمانان، اموال و اعراض آنها است؛ یعنی دفاع به عنوان اصل دوم مطرح است و از این رو جنگ هم در اصل دوم مطرح است، نه در اصل اول.
3ـ اصل سوم، پذیرش صلح است، در صورتی که بین کسانی که جنگ شده است یا مورد هجوم واقع شدهاند، صلح واقع می شود و آن اصل دانسته می شود.
من بر همین اساس آیات را تنظیم کردم و اصل اول را زندگی مسالمتآمیز بین همه میدانم. اصل دوم دفاع است نه جنگ. من آیات را که دیدم، به جنگ ابتدایی نرسیدم و نتوانستم جنگ ابتدایی را از آیات به دست بیاورم. در آیات هرچه هست، همه دفاع است. دفاع هم به لحاظ معنایی و هم به لحاظ اصطلاحی با جنگ فرق دارد. دفاع به معنای دفاع از خود، مال و عرض است. همانطور که فقها در فقه مطرح کردهاند، دفاع سه مورد دارد: «دفاع عن النفس، دفاع عن المال و دفاع عن العرض». ما جنگ نداریم و به این دفاع، جنگ میگوییم. قرآن به این دفاع، مقاتله گفته است. من در اینجا سه اصل مطرح کردم و بر اساس این سه اصل پیش میروم نتیجهای که از این سه اصل گرفته میشود، به صلح، آرامش و آشتی برمیگردد. من در این مقاله صلح را بر جنگ مقدم میدانم، نه اینکه صلح و جنگ مساوی و هم سطح باشند یا احیاناً جنگ بر صلح مقدم باشد. من سه دلیل برای بیان این مطلب دارم: یک دلیل قرآنی، یک دلیل عقلی و یک دلیل سیرهی پیامبر(ص). این سه دلیل نشان خواهند داد که اول صلح و بعد جنگ است. جنگ یک عارضه و یک موضوع عرضی است و اصیل نیست. عرض زمانی پیش میآید که آن موضوع اصیل زندگی مسالمت آمیز خدشهدار شود. عمدهی مطالب این مقاله تقدم صلح بر جنگ است، خصوصاً آن جنگی که در اسلام مطرح است و بسیار هم مورد تمجید و تعریف واقع شده است. یعنی آنچه مورد تعریف و تمجید واقع شده، دفاع است. این مقاله بر آن تأکید دارد که اسلام پیش از اینکه بخواهد با شمشیر در دلها نفوذ کند، به اندیشه نفوذ میکند، زیرا نفوذ با اندیشه و ذهن، بادوامتر از قدرت نظامی است. علاوه بر اینکه دین اسلام بر خواندن، قلم و بیان است که قرآن به صراحت در مورد هر سهی اینها صحبت کرده است. دینی که بر اساس این سه اصل باشد، باید بر اساس همین سه اصل هم به دلها نفوذ کند: یا از طریق قرائت «مثل اقراء»[1]، یا از طریق قلم «بالقلم»[2] یا از طریق بیان «علّمه البیان»[3]. پس جنگ یک موضوع عرضی است، تابعی است که اگر متغیرهای دیگر باشند، ظاهر خواهد شد، در غیر این صورت اصلاً نباید مطرح شود. اسلام که دین اندیشه، قلم، قرائت و بیان است، بعید است که متوسل به شمشیر شود. پس شمشیر یک مسألهی عرضی که عارض میشود و لذا اسلام مسئله دفاع را مطرح کرده است. جنگ و خونریزی از خصوصیات و طبیعت انسان است. حال از نظر طبیعی این امر چگونه است؟ جنگ و خونریزی مثل حسد، بخل، تکبر و حرص از خصوصیات و طبیعت انسان سرچشمه میگیرد، همانطور که حرص انسان آشکار میشود و حسد میورزد، جنگ هم میکند. جنگ یک چیز باطنی در نهاد همه است، اما اسلام میگوید باید در جای مناسب خود بروز پیدا کند. جنگ از خصوصیان و طبیعت انسان سرچشمه میگیرد، اما به کار بردن این خصوصیات، در دست خود انسان است. معمولاً این صفات بار منفی دارند، اگر چه انسان میتواند از آنها صفات ارزشی بسازد. خداوند به گونهای انسان را آفریده است که این خصوصیات همراه اوست. مثل طبعیت حرص و تکبر، طبیعت تعدی در وجود انسان است. همانگونه که حرص و تکبر در ذات انسان است، جنگ هم در ذات انسان وجود دارد. اما این به آن معنا نیست که هر چه در وجود انسان است، انسان باید آن را به کار ببرد. در سورهی بقره آیهی 253 به این طبیعت اشاره شده است «وَلَوْ شَاءَ اللّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَلكِنَّ اللّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ»[4] یعنی خداوند طبیعت انسان را به گونهای آفریده است که اقتتال پیش میآورد، و اگر خدا بخواهد، جنگ را از طبیعت انسان برمیدارد، مثل اینکه بگویید اگر خدا بخواهد، حسد را از وجود انسان برمیدارد، ولی خداوند حسد و جنگ را در طبیعت انسان قرار داده است. گاهی قتال یک موضوع منفی است که تحت یک نظام ارزشیِ مثبت واقع میشود؛ مثلاً در سورهی بقره، آیه 216 میفرماید «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ»[5] طبیعت انسانی جنگ نمیپذیرد، جنگ برای انسان ناپسند و ناصواب است، اما گاهی پیش میآید، لذا در این شرایط باید دفاع کنیم، و این دفاع، ارزشی و مثبت میشود، ولی اصل آن ناپسند است. انسان از جنگ کراهت دارد، اما بر عدهای تحمیل میشود و خواه ناخواه درگیر آن میشوند. دفاع از موارد عام است که انسانهای مدافع مورد امتحان قرار میگیرند، در این رهگذر عدهای شهید میشوند و نزد خدا ارزش معنوی، و در بین مردم ارزش اجتماعی پیدا میکنند، خداوند انسان را نیافریده است که به هم تعدی نمایند، ولی در صورت تعدی بعضی بر بعضی دیگر، راهکار دفاع را قرار داده است. برای توضیح و تبیین موضوع فوق و چالشهای سر راه آن، به ادلهی زیر تمسک میشود: اول آیات قرآن، دوم مبنای عقلی و سوم سیرهی پیامبر(ص) و اهل بیت(ع). آیات قرآن در این باره سه دستهاند: 1- آیات جدال. 2- آیات جنگ و 3- آیات دفاع.
آیات دسته اول:
یک بخش از آیات دربارهی برخورد مسالمتآمیز مسلمانان با غیر مسلمانان است؛ مثل آیهی «وَ عِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا»[6] که فقط مسألهی مسالمت را مطرح میکند. کلمهی «یمشون» فقط راه رفتن نیست، بلکه منظور برخورد اجتماعی است. برخورد اجتماعی «عباد الرحمان» بر اساس آرامش و مسالمت است. پس این اصل اولیه میشود؛ یعنی زندگی اولیه بر اساس اصل هون و آرامش است. آیهی دوم، آیهی 83 سورهی بقره است که میفرماید «قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنا» این آیه میفرماید حتی گفتار ما هم باید حسن باشد، نفرموده است که فقط با مسلمان خوب باشیم و با غیر مسلمانان خوب نباشیم، بلکه فرموده «قولوا للناس». لذا گفتار ما باید با همهی مردم خوب باشد. از گفتار است که خیلی از مسائل و تنشها پیش میآید. آیهی دیگری که خیلی معروف است، میفرماید «ادعُ إِلىٰ سَبيلِ رَبِّكَ بِالحِكمَةِ وَالمَوعِظَةِ الحَسَنَةِ وَجادِلهُم بِالَّتي
هِيَ أَحسَنُ»[7]. در این آیه خداوند سه موضوع را به عنوان مشی مسلمانان مطرح کرده است. منظور از حکمت، طریق عقلی و برهانی است، منظور از موعظهی حسنه، موعظهی خوب و «قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً» است و منظور از «وَجادِلهُم بِالَّتي
هِيَ أَحسَنُ» مجادله و بحثهای طرفینی با راهکارهای مناسب است. بنابراین اصل اولیه زندگی مسالمتآمیز است. آیهی دیگر میفرماید «فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكينَ»[8] کلمهی «فاصدع» یعنی آنچه را که به تو میدهیم، ظاهر و آشکار آشکار کن ولی دنبال مشرکین نرو و با مشرکین بحث و جدال نکن. من آیات سورهی ناس تا سورهی والذاریات را مورد دقت قرار دادم. این آیات زندگی اولیهی پیامبر(ص) بیان می کند که تمام آن بر اساس «فاصدع بما تؤمر وأعرض عن المشركين» است. با مشرکین آرام زندگی کن و با آنها بحث نکن، حتی اگر بخواهند با تو بحثی داشته باشند، از آنها فاصله بگیر. با آنها بحثهای علمی و برهانی کن، اما از بحثی که منتهی به جدال و خشونت شود، پرهیز کن. آیهی بعدی، آیهی 54 سورهی ذاریات است که میفرماید «فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَما أَنْتَ بِمَلُوم»[9] لغت «تولی» از لغات متضاد است؛ یعنی از آنها فاصله بگیر. تولی به معنای روی آوردن است، اما «فَتَوَلَّ» به معنای پشت کردن است. «فما أنت بملوم» هیچ ملامتی هم بر تو نیست. اگر پیامبر(ص) به آنها پشت کند، میگوییم پیامبر(ص) از آنها ترسید که پشت کرد؟ نه. «وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنينَ». «وَ إِنْ جادَلُوكَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما تَعْمَلُون»[10] اگر آنها با تو مجادله کردند، بگو خدا بهتر میداند؛ یعنی با آنها بحث نکن. «وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلى دارِ السَّلام»[11] سلم و سلام موضوعی است که خدا به آن دعوت میکند و میگوید تو اینگونه باش. بنابراین من اسم این آیات را که تعداد آنها هم زیاد است، زندگی اولیه بر اساس زندگی مسالمتآمیز گذاشتم. و آن را اصل اولیه زندگی اجتماعی می دانم.
آیات دسته دوم:
دستهی دوم آیاتی است که به مؤمنان اجازهی دفاع میدهد. این آیات مشروط است و دربارهی دفاع از خود و مؤمنان دیگر است. آیهی 65 سورهی انفال میفرماید «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنينَ عَلَى الْقِتالِ»[12] مؤمنین را بر قتال ترغیب کن. این آیه عام و مطلق است، اما آیات دیگر قید دارد. باید به قید آیات توجه کرد. خداوند در آیهی 191 سورهی بقره فرموده است «فَإِنْ قاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذلِكَ جَزاءُ الْكافِرين»[13] اگر آنها خواستند با شما بجنگند، پس شما با آنها بجنگید، لذا در این صورت شما در حال دفاع کردن هستید و آنها در حال جدال و جنگ هستند. پس یک دسته از آیات، جنگ را فقط دفاع معنا میکند. ما جنگ بلاشرط نداریم. آیهی دیگر میفرماید «فَمَنِ اعْتَدى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَيْكُم»[14] اگر به شما تعدی کردند، تعدی کنید، ولی یک قیدی دارد و آن اینکه در همان حد آنها باشد. در حدی که به آنها پاسخ بدهید، نه در حدی که تعدی شما خارج از قسط و عدل باشد. پس این دفاع هم مشروط است. به نظر من همهی آیات قرآن اینگونه است. من بعضی از کتابهایی را که دربارهی جنگ نوشته شده است، بررسی کردم، آنها اول جنگ را مبنا قرار دادند و لذا به این نتیجه رسیدند که باید خشونت باشد. اما من زندگی مسالمتآمیز را مبنا قرار دادم و جنگ را تبعی و عارضی میدانم. این هم دستهی دوم آیات بود که در آنها شرط وجود داشت. «وَقَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ»[15] در راه خدا بجنگید، اما به شرطی که با شما بجنگند؛ یعنی اگر آنها جنگ نکنند، اصل اولیه باید محفوظ بماند.
آیات دسته سوم:
اصل سوم پذیرش صلح است. از آیات دفاع، صلح به دست میآید، نه اینکه خود صلح یک اصل باشد. ما دو اصل زندگی مسالمتآمیز و دفاع داریم. در اصل دفاع با توجه به آیات به دست میآید که ما باید صلح را بپذیریم، ولو اینکه برتری هم با ما باشد. آیهی 61 سورهی انفال میفرماید «وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْعَليم»[16] اگر آنها برای صلح بال گشودند، تو هم بال بگشای و جنگ را ادامه نده. پس آنچه مطرح است، دفاع است. خداوند در آیهی 208 سورهی بقره میفرماید «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ ادْخُلُواْ فِی السِّلْمِ کَآفَّةً»[17] سلم و سلامت همان صلح و سازش است. همه در سلم و سازش داخل شوید و صلح را قبول کنید. صلح و سازش چه زمانی است؟ زمانی که آنها با ما در حال جنگ هستند، لذا ما باید دفاع کنیم، اما اگر گفتند صلح کنیم، شما هم صلح را بپذیرید و جنگ را ادامه ندهید. ادامه دادن جنگ، مورد رغبت اسلام نیست، بلکه اسلام خواهان توقف آن است. آیهی 94 سورهی نساء میفرماید «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِنا»[18] اگر چنانچه شما با عدهای میجنگید و آنها پیشنهاد صلح دادند، نگویید شما مؤمن نیستید. پس ترغیب اولیهی اسلام بر اساس صلح است. همچنین آیه معروف «وَالصُّلْحُ خَيْرٌ»[19] را در نظر بگیرید. اگر «الف و لام» «والصلح» را «الف و لام» جنس و جملهی معترضه بگیریم، ـ چون قبلاً صلح بین زن و مرد را بیان کرده است، جنس صلح خیر است، همواره به سمت خیر بروید، نه به سمت شر ـ منظور آیه این است که تمایل و رغبت اسلام به صلح است. «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ»[20] این آیه از پیامبر(ص) تعریف و بیان میکند که در شیوه پیامبر(ص) نرمش خاصی وجود دارد. اگر پیامبر(ص) یک انسان سنگدل و کینهای بود، مردم از اطراف ایشان پراکنده میشدند. این آیه وصف پیامبر(ص) را میگوید، از آنجا که پیامبر(ص) اسوه است «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»[21] پس مؤمنین هم باید همین گونه باشند.
در این سه دسته آیات، اول موضوع برخورد مسالمتآمیز با مردم بیان شده که این یک اصل اسلامی در روابط اسلام با سایر ملتها است. بعد موضوع دفاع است که در صورت هجوم و تعدی دشمن، باید از خود دفاع کنیم، چون اگر تعدی دشمن نباشد، دفاعی هم در کار نیست و اصل اولیه به حال خود باقی است. تا اصل ثانویهای نیامده، اصل اولیه همیشه حاکم است. همانگونه که در اصل اولیهی اباحه میگوییم همه چیز در ابتدا مباح است، بعد اگر دلیلی پیدا کردیم، از مباح خارج میشویم و سراغ اصول دیگر میرویم. اصل سوم صلح است که در صورت وقوع جنگ و اختلاف، صلح بهتر است. بر اساس این 3 دسته آیات، آیات زیادی وجود دارد که قابل تطبیق با یکی از این سه دسته است. همهی آیات قتال در تقسیم بندی باید بر یکی از این سه اصل تطبیق شوند و ذیل یکی از آنها قرار بگیرند.
دلایل اصل بودن صلح در اسلام
فلسفهی اینکه اسلام جنگ و دفاع را در مرحله دوم و سوم میداند، این است که جنگ چه گسترده و چه محدود، چالشهایی ایجاد میکند که هرگز آثار آن پاک نمیشود و مانع نفوذ اسلام در دلهای مردم میگردد. ما به خاطر نفوذ اسلام، کار و تبلیغ میکنیم، لذا اگر کاری کنیم که مانع نفوذ اسلام شود، نقض غرض کردیم. آیهی 8 و 9 سورهی ممتحنه این موضوع را کاملاً مطرح کرده است، خداوند میفرماید با کسانی که با شما سر جنگ ندارند، دشمنی نورزید و با عدالت با آنها رفتار نمایید، اما با کسانی که دشمنی دارند، مثل مشرکین مکه، دوستی نورزید. البته نه اینکه با آنها بجنگید، بلکه میگوید با آنها دوستی نورزید.
دلیل دوم برای رد نظریهی جنگ و برخورد خشونتآمیز دلیل عقلی است. هر انسان عاقلی حکم میکند که هر کسی که خداوند او را آفریده است، میخواهد زنده بماند و برای حیات خود ارزش قائل است، زیرا دوام انسانیت و هدایت او، بقای اوست، باید انسانی باشد تا او را هدایت کند. شما نمیتوانید موضوع را منتفی کنید. اگر به شما بگویند مردم را مسلمان کنید، باید مردمی باشد تا شما آنها را مسلمان کنید. اما اگر مردم را از بین ببریم، موضوع منتفی میشود، میخواهید چه کسی را به اسلام دعوت کنید؟ اسلام برای حیات انسان آمده است، چه حیات مادی و چه حیات معنوی. نسلکشی خواستهی اسلام نیست، از این رو حفظ دماء انسان، به ویژه مسلمانان از امور عقلی است. همهی فقها میگویند حفظ دماء از امور عقلی و فکری است، مگر در موارد خاصی که استثنا شده، مثل قصاص که آن هم به نوعی حیات است. علاوه بر این، اسلام پیش از آنکه دین جنگ باشد، دین عقیده است. شعار اسلام «انَّ الْحَياةَ عَقيدَةٌ وَ جِهادٌ» است. منظور از عقیده این است که از طریق عقیده، در ذهن و عقل طرف مقابل نفوذ کند، نه از طریق جنگ یا خشونت. پیشرفت اسلام از طریق محبت اولیای دین بوده است، نه از طریق قدرت نظامی یا زور، زیرا دین به عقل و فطرت نزدیک است. از این رو راجح این است که برای نفوذ اسلام از عدم ستیزهجویی و خشونت بهره ببریم تا چالشها کم گردد. پس عقل به ما میگوید که باید جان و مال همه حفظ شود.
دلیل سوم سیرهی پیامبر اسلام(ص) با مخالفین زمان خود بوده است. با توجه به این مطلب که سیرهی رسول خدا(ص) قابل پیروی است و قرآن کریم ما را به این سیره دعوت کرده است و ما هم باید به این عمل ملتزم باشیم. یکی از سیرههای پیامبر(ص) در برخورد با خشونتهایی است که در زمان ایشان رخ داده است. پیامبر(ص) با مدارا، عفو و گذشت برخورد کرده و در دفاع از کیان قرآن و اسلام متمایل به صلح بوده است، چه در زمانی که از نظر نظامی برتر بود، مثل صلح حدبیه که در آن زمان پیامبر(ص) در موقعیت برتر قرار داشتند، ولی صلح را پذیرفتند. همچنین در فتح مکه، مشرکین را آزاد کردند، و چه در مواردی که با اهل کتاب معاهده و پیمان بستند، زیرا اسلام که بعد از اهل کتاب آمده است، احتیاج دارد که در قلوب مردم نفوذ کند و لازم است که از یک نقطهی آغازین شروع کند تا به یک نقطهی فراگیر و وسیع برسد، از این رو باید از آرامش و آسایش و بدون خشونت شروع کند تا به هدایت عمومی و احیای اجتماعی دست یابد. اسلام در طبیعت خود سلمجو و صلحطلب است، اما هیچگاه نمیگوید دفاع از جان، مال و عرض غیر عقلایی است، این را در مرحلهی بعدی میداند. ولی این دفاع به این معنا نیست که اسلام دین شمشیر است، زیرا شمشیر اختلاف را به صورت کلی فیصله نمیدهد و آرامش دائمی ایجاد نمیکند. اسلام میخواهد به طور کلی به اختلافات فیصله بدهد. اسلام آمده است تا قلوب مردم را فتح کند، نه اینکه سرزمین آنها را تصرف کند. میگویند نادرشاه تا هند هم پیشروی کرد، اما وقتی برگشت، باز همان شد. مهم نیست که کشورهای دیگر را تحت تصرف خود قرار دهیم، مهم این است که قلبها را در اختیار بگیریم و جز این راه دیگری وجود ندارد. آیهی شریفهی « يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِم»[22] آیهی 73 سورهی توبه و آیهی 9 سورهی تحریم بیان وظیفهی حضرت در تمام دوران حیات اوست، اما در ظرف زمان و مکان قابل عمل و طرح است. «جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِم» در بیان وظیفهی حضرت در تمام دوران حیات است، اما در ظرف زمان و مکان قابل طرح و عمل است. حضرت در مورد کفار هر نوع جهادی را که میسر بود، انجام داد. اما در مورد منافقین فقط به نصیحت اکتفا میکرد، زیرا مقتضی جنگ با آنها روشن نبود. به اعتقاد بنده ما باید زندگی مسالمتآمیز را اصل و دفاع را فرع دوم قرار دهیم و از دفاع، مسألهی صلح و آشتی را بیرون بکشیم. آیات قرآن هم تا جایی که مطالعه کردم، ذیل همین سه عنوان دسته بندی میشوند اول زندگی مسالمتآمیز، دوم دفاع و سوم صلح، تا آنها پیشنهاد دادند، ولو در قدرت برتری باشیم، ولو وارد کشور آنها شده باشیم، باید صلح را بپذیریم. چرا؟ چون اسلام میخواهد نفوذ کند و معنی اسلام را ارائه دهد، نه اینکه زور و قدرت خود را نشان دهد. حالا چالشها کدام است؟ چالشها فراوان است، یکی از چالشها این است که ما میخواهیم در قلوب مردم نفوذ کنیم، اما اگر بخواهیم با زور شمشیر باشد، یک سری تبعات دارد که به راحتی قابل حل نیست.
پرسش و پاسخ
ـ یکی از حضار: با در نظر گرفتن سیرهی عملی اهل بیت(ع)، اگر اصل اول زندگی مسالمتآمیز باشد، ما باید یک جواب منطقی برای آن پیدا کنیم.
ـ حجت الاسلام ابراهیمی: با توجه به شناختی که بنده از آیات قرآن دارم، آیهای راجع به جهاد ابتدایی در قرآن ندیدم.
ـ همین آیهی «جاهد الكفار والمنافقين واغلظ عليهم» ابتدایی است.
ـ حجت الاسلام ابراهیمی: نه، آیهی قرآن میگوید «فَإِن قَاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ»[23] اگر آنها این کار را کردند، شما این کار را کنید. «جاهد الكفار» دفاع از اسلام است. جهاد ابتدایی در فقه مطرح است و آنها مورد شک است، هم در فقه شیعه و هم در فقه اهل سنت. ولی در قرآن از آیهی به خصوصی جهاد ابتدایی به دست نمیآید، چون میگوید «وَ قاتِلُوا في سَبيلِ اللَّهِ الَّذينَ يُقاتِلُونَكُمْ»[24]. مسألهی جهاد پیامبر(ص) با منافقین مهم است، آیا پیامبر(ص) با منافقین جهاد کرد یا برخوردی داشت؟ نه. خود این سیرهی عملی پیامبر(ص) است که به ما درس میدهد. اما اینکه میفرمایید دشمن شناسی مهم است و دشمنان به ما حمله میکنند و شبیخون میزنند، بله، ولی آیا اگر تمام دنیا بخواهند به ما شبیخون بزنند و حمله بکنند، ما باید به شیوهی آنها پاسخ بدهیم یا باید با آنها بجنگیم؟ ما باید با شیوهی خود آنها پاسخ بدهیم، چون آنها از طریق ذهن و فکر وارد میشوند و ما هم باید از همین طریق نفوذ کنیم. برای آنها فساد است و برای ما جهاد و دفاع است.
ـ یکی از حضار: ما در قرآن جهاد ابتدایی داریم یا نداریم؟
ـ حجت الاسلام ابراهیمی: من میگویم که نداریم.
ـ به هرحال این یک اصل مسلم در فقه شیعه است و همهی علمای ما این را پذیرفتهاند و باید برای آن جواب پیدا کنیم.
ـ حجت الاسلام ابراهیمی: نه، در خود فقه هم محل اختلاف است و بین شیعه و سنی متفق علیه نیست.
ـ بالاخره فقه از سنت است.
ـ حجت الاسلام ابراهیمی: همهی آنها در جای خود محترم، ولی ما آیات قرآن را به سه دسته تقسیم کردیم.
ـ اصلاً شاهد تاریخی، آیا همهی جنگهای اسلام جنگهای دفاعی بوده است؟
ـ حجت الاسلام ابراهیمی: بله، دفاعی به این معنا که ما تشخیص میدهیم عدهای میخواهند به مرکز اسلام و به مدینه حمله کنند و در پی جمعآوری نیرو و اطلاعات هستند، ما برای اینکه کار آنها نهایی نشود و این قدرت را پیدا نکنند، به آنها حمله میکنیم.
ـ بحث ارتداد؟
ـ حجت الاسلام ابراهیمی: نه، این بحث دیگری است و تحت عنوان بغی است.
ـ یکی از حضار: شما در چارچوب اسلامی راه را بر روی آنها میبندید. زندگی مسالمت آمیز سؤالی است که همین الان مطرح است.
ـ حجت الاسلام ابراهیمی: یک دفاع و یک جهاد با اهل بغی داریم. آیهی 8 یا 9 سورهی حجرات به این مسأله پرداخته است، دفاع با اهل بغی فرق میکند. آن جنگهایی که امیرالمؤمنین(ع) در عراق انجام داد، به عنوان جهاد با اهل بغی بود. آن جنگهایی که پیامبر(ص) در مدینه انجام داد، به عنوان دفاع بود. نوع اینها فرق میکند. گفتیم که جهاد یا همان دفاع سه قسم است: دفاع از نفس، مال و عرض. دفاع از نفس بدین معناست که یک عده مسلمان در یک کشوری محدود و محصور شدهاند، به آنها ظلم میشود و آنها گرفتار هستند. آیا ما میتوانیم آنها را نجات بدهیم یا نه؟ اگر میتوانیم، پس چرا نمیرویم آنها را نجات بدهیم، پس دفاع از نفس است. اگر نمیتوانیم، کاری نداشته باشیم «فتهاجروا»[25] اگر نمیتوانید، از آنجا کوچ کنید.
ـ مستضعفین به چه کسانی برمی گردد؟
ـ حجت الاسلام ابراهیمی: خب همهی آنهایی که نمیتوانند خدا را عبادت و پرستش کنند. «وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدتَّمُوهُمْ»[26] این یک قضیهی حقیقیهی خارجیه است و به عنوان یک قضیهی خارجیه باید به آنها نگاه کرد. قضیهی خارجیه یعنی چه؟ یعنی اینکه یک جریانی در مکه بوده است و یک عده مشرک در مکه انواع و اقسام مشکلات را برای پیامبر(ص) به بار میآوردند و مکه را تحت اختیار خود گرفته بودند. حالا خداوند میگوید آنها را با شروطی بکشید تا جاده صاف شود.
ـ یکی از حضار: «قاتِلُوا الْمُشْرِكينَ كَافَّة»[27] همین است؟
ـ حجت الاسلام ابراهیمی: بله، این هم دفاع است. زیرا بعد از مراحلی این جمله به کار رفته است.
ـ این یک مورد خاص است، اما آیه تعمیم دارد.
ـ حجت الاسلام ابراهیمی: نه، مفسرین اهل تسنن هم میگویند که نسخ شده است، حالا ما که قائل به نسخ آن نیستیم، میگوییم در محدودهی خاص بعد از چهارماه آنها را بکشید و همین قید است.
ـ یکی از حضار: در قرآن آیاتی مثل «و قاتلوا الذين يقاتلونكم في الدين»[28] وجود دارد، دربارهی این آیات چه نظری دارید؟
ـ حجت الاسلام ابراهیمی: برداشت من این است که یک عدهای جمع شدند و میخواهند به مرکز اسلام و به مدینه ضربه بزنند، این یک اجتماع فتنهانگیز است. شما قبل از اینکه فتنهی آنها نظم بگیرد و آنها مقاصد خود را در لباس عمل در بیاورند، به آنها حمله کنید و اجتماع آنها را بهم بزنید.
ـ یکی از حضار: بعضی از جاها آیات قرآن سلیقهای معنا و تفسیر میشود. آیا معیاری وجود دارد که معنای دقیق جنگ چیست؟ ما اول اینها را بیان بکنیم و بعد بگوییم کار ما دفاع است.
ـ حجت الاسلام ابراهیمی: ما در اسلام جنگ نداریم، هر چه هست، دفاع است. آیاتی که خوانده شد، بیان میکند که باید از سه چیز دفاع کرد: نفس، مال و عرض. از نفس، مال و عرض خود و مسلمانان دفاع کنید.
ـ یکی از حضار: اینکه میفرمایید «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ»[29] با این تفسیر شما، نمیتوان قصاص قبل از جنایت انجام داد.
ـ حجت الاسلام ابراهیمی: ما دربارهی روایتها بحث نمیکنیم و من برداشت خود را گفتم. آیات قرآن به ما اجازه میدهد فتنه را مثل این مورد، در جایی بدانیم که در جنگ عدهای جمع شده بودند تا به پیامبر(ص) و مدینه ضربه وارد کنند و پیامبر(ص) نیرو فرستاد و آنها را در هم شکست.
ـ یکی از حضار: اگر بخواهیم این قضایا کاربردی شود؛ مثلاً در رابطهی ایران با آمریکا، این بحث باید خیلی جامعتر باشد که اولاً آیا مصادیق جنگ فقط با شمشیر و امثال آن است؟ شما میگویید وقتی که آنها پیشنهاد صلح میدهند، ما باید بپذیریم، باید مشخص شود که آیا این صلح، صلح مشروط است؟ خب ممکن است در صلح شرایطی قرار بدهند که به تدریج عقاید ما را ریشهکن کنند. اینها باید مشخص شود. یک بحث جامعی باید صورت بگیرد که کابردی باشد.
ـ حجت الاسلام ابراهیمی: ما اصل مسأله را مطرح کردیم که از قرآن کریم این سه اصل به دست میآید و همهی آیات شریفه را ذیل این سه دسته تنظیم میکنیم. در ابتدا زندگی مسالمت آمیز با همه ملتها را میگوییم، دوم اصل دفاع با آن شرایط را بیان میکنیم. گاهی دفاع با زبان است، گاهی با قلم و بیان است و گاهی هم با شمشیر، نیروی انتظامی و نظمیه است. در همین دفاع هم، اگر مسألهی سلم و صلح را پیش کشیدند، فوراً بپذیرید. حالا اینکه شما میفرماید بر اصل مسائل، مسائل دیگری بار میشود، باید در جلسات دیگری کارشناسان بحث کنند و شاید از عهدهی این بحث خارج باشد.
ـ یکی از حضار: در آیه «لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ»[30] دفاع مطرح است؟
ـ حجت الاسلام ابراهیمی: «لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ» دفاع است؛ یعنی دفاع به صورتهای مختلف انجام میگیرد. گاهی کشوری میخواهد به یک کشور ضعیفی حمله کند، کشور قوی دیگری مانع آن میشود و آن را سرگرم میکند.
ـ یعنی خدا این صفت را در وجود افراد قرار داده است که همدیگر را از بین ببرند تا فساد در روی زمین ایجاد نشود؟
ـ حجت الاسلام ابراهیمی: وقتی همدیگر را از بین ببرند و یک نفر روی کرهی زمین باقی نماند، دیگر جنگی نیست و تمام میشود!
ـ یکی از حضار: با توجه به بحث هستهای، که بحث روز است، فتوای مقابله به مثل، دفاع و مسلح شدن به سلاح هستهای چیست؟
ـ حجت الاسلام ابراهیمی: دفاع انواع و اقسام مختلفی دارد: گاهی با چوب و چماق است، گاهی با سنگ است، گاهی با شمشیر، گاهی با وسیلهی مدرنتری است. اینطور نیست که دفاع را به شمشیر محدود کند. هر وقت گفت دفاع کنید، دفاع با انواع و اقسام آن است.
ـ یکی از حضار: واقعیت تاریخی اسلام اصل صلح بودن را نشان نمیدهد، در اسلام بنیامیه و بنیعباس را نگاه کنید، چقدر با فرمایشات شما تطابق دارد؟
ـ حجت الاسلام ابراهیمی: اصل بحث ما راجع به آیات قرآن و سیرهی رسولالله(ص) است، ما میگوییم در سیرهی پیامبر(ص) آیا عیب و ایرادی وجود دارد یا نه؟ ممکن است سیرهی بنیامیه یا بنیعباس خیلی ایراد داشته باشد، از طرفی سیرهی بنیامیه که قابل پیروی نیست، آنها کارهای زیادی کردند، اصلاً حمله کردن به ایران اشتباه بوده است، باید به کشوری حمله کنید که بخواهد با شما بجنگد، برای چه به کشوری که مشغول کار و زندگی خود است، حمله کنیم؟ به هرحال نه سیرهی بنیامیه و نه سیرهی بنیعباس متبع و قابل پیروی نیست. هرچند که ما الان باید پاسخگوی کارهایی باشیم که آنها انجام دادند.
ـ یکی از حضار: میگویند تقریر معصوم پای آن بوده است و حضرت علی(ع) مخالفت نکردند و حتی مشاوره هم دادند.
ـ حجت الاسلام ابراهیمی: مخالفت نکردن یک مسأله است، مطرح کردن آن مسألهی دیگری است.
ـ به نظر من دلیلی بر تأیید آن است.
ـ حجت الاسلام ابراهیمی: به هرحال نظر من این است که 13 سال حضور پیامبر(ص) در مکه و 10 سال حضور ایشان در مدینه برای ما قابل بررسی است. هر ایرادی داریم را در این 23 سال نشان بدهیم. من با بزرگان تاریخ بسیار صحبت کردم؛ مثل علامه سیدجعفر داشتم، با آقای مرحوم میانجی که صحبت میکردیم، میفرمودند «هنوز چیزی برای جهاد ابتدایی ندیدم» همچنین، بزرگانی دیگر آنهایی که استاد ما بودند و از هر جهت بر ما تقدم دارند، همین برداشت را دارند. من هم چیزی به عنوان جهاد ابتدایی ندیدم. همه دفاعی است، ولی دفاعی به شکلهای مختلف است و برداشت من این است.
ـ یکی از حضار: جنگ ابتدایی هست، ولی خارج از آن 23 سالی است که شما فرمودید.
ـ حجت الاسلام ابراهیمی: آنها متبع نیست زیرا سنت پیامبر اسلام قابل پیروی است.
ـ یکی از حضار: همانطور که حضرت علی(ع) میفرمایند: شما یک جنگ ابتدایی علیه ایران کردید و به خدا قسم همینها با شما میجنگند برای برگشت به اسلام، همانطور که شما جنگ ابتدایی کردید با آنها برای اسلام آوردن. ولی در سیرهی پیامبر(ص) نبوده است.
ـ حجت الاسلام ابراهیمی: بله، اشتباهی است که در دوران بنی امیه انجام شده است و حضرت به اینکار اعتراض می کند.
ـ حجت الاسلام قاضی زاده: میخواستم در تأیید فرمایشات جناب استاد بگویم که هم شهید مطهری و هم علامه طباطبایی همان چیزی که غربیها اسم آن را جنگ پیشدستانه میگذارند...
[1] سوره علق، آیه 1
[2] سوره علق، آیه 4
[3] سوره رحمن، آیه 4
[4] سوره بقره، آیه 253
[5] سوره بقره، آیه 216
[6] سوره فرقان، آیه 63
[7] سوره نحل، آیه 125
[8] سوره حجر، آیه 94
[9] سوره ذاریات، آیه 54
[10] سوره حج، آیه 68
[11] سوره یونس، آیه 25
[12] سوره انفال، آیه 65
[13] سوره بقره، آیه 191
[14] سوره بقره، آیه 194
[15] سوره بقره، آیه 190
[16] سوره انفال، آیه 61
[17] سوره بقره، آیه 208
[18] سوره نساء، آیه 94
[19] سوره نساء، آیه 128
[20] سوره آل عمران، 159
[21] سوره احزاب، آیه 21
[22] سوره توبه، آیه 73
[23] سوره بقره، آیه 191
[24] سوره بقره، آیه 190
[25] سوره نساء آیه 97
[26] سوره نساء، آیه 89
[27] سوره توبه، آیه 36
[28] این آیه یا آیه ای شبیه این آیه در قرآن وجود ندارد.
[29] سوره بقره، آیه 193
[30] سوره بقره، آیه 251