بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه تکفیر و تحولات آن در اندیشه معاصر
نظریه پرداز: حجت الاسلام و المسلمین دکتر فیرحی
12/7/93
خدمت همه حضار اساتید و دوستان و پژوهشگران محترم سلام عرض میکنم. عنوان بحث «فقه تکفیر و تحولات جدید تکفیری در اهل سنت» است. فقه تکفیری یا فقه تکفیر چیز جدیدی نیست، و از قدیم بوده است؛ یعنی بخشی از فقه ما و عمر آن به اندازه کل دستگاه فقه و کل تمدن اسلامی است. فقط به تدریج در مصادیق و موضوع و نه در مفاهیم کلی تکفیر، دگرگونیهایی صورت گرفته است.
اولین بحث این است که فقه تکفیر چیست؟ من فکر میکنم موضوع فقه تکفیر از عنوان تکفیر روشن است. در ادبیات فقهی ما تکفیر را این گونه تعریف کرده اند: نسبت دادن کفر به یک مسلمان یا التکفیر هو نصفه ؟؟؟(9:38) من اهل القبله الی الکفر، در فقه تکفیر سه موضوع؛ شرایط، احکام و آثار تکفیر را بررسی میکنند. از دیدگاه فقه تکفیر کفار به چند قسم تقسیم میشود: اولین تقسیم آن کافر کتابی و غیر کتابی است. و از کتابی طایفه سهگانه یهود، نصاری و مجوس یا زرتشت را نام میبرند. غیر اهل کتاب دو قسمتاند: افرادی که غیر اهل قبلهاند و افرادی که اهل قبلهاند. فقه تکفیر قسم آخر را مورد توجه قرار میدهد؛ یعنی در مورد شرایط، احکام و آثار کافرِ غیر کتابیِ اهل قبله صحبت میکنند.
در اهل سنت برای فقه تکفیر سه دوره را میتوانیم تشخیص دهیم و این تقسیمبندی در ادبیات شیعه نیست. در ادبیات سنی ما شاهد سه تحول در فقه تکفیر هستیم؛ آن هم نه به اعتبار ماهیت آن، بلکه به اعتبار تحولات جانبی این دگرگونی دیده می شود: اولی دیدگاههای سنتی تکفیر است. دومی دورهای از فقه تکفیر است که در زمان القاعده رشد پیدا کرد و سومی هم این اندیشههای تکفیر است که اخیراً در ادبیات تکفیریهای جدید خود را نشان میدهد. تساهل فقه کلاسیک اهل سنت بیشتر است حتی نسبت به فقه شیعه. به عنوان مثال؛ فقه کلاسیک اهل سنت در تکفیر مرتد فطری به اندازه فقه شیعه سختگیر نیست. آنها به مرتد فطری استتابه میدهند، توضیح میخواهند و اجازه میدهند تا توبه کند؛ برخلاف فقه شیعه که مشهور حتی اجماع وجود دارد که استتابه فقط مختص مرتد ملی است. به همین دلیل تساهل فقه کلاسیک اهل سنت کمی بالاست. توضیح خواهم داد که چرا تساهل فقه کلاسیک اهل سنت بیشتر است و بعدها چه اتفاقی رخ داد که رادیکال شد و افراطیتر به نظر می رسد.
تقسیم کفار به اهل قبله و غیر اهل قبله آخرین موضوع فقه تکفیر است. یک قسم از این دو قسم، منصوص است ولی موضوع تکفیر نیست. خوارج موضوع تکفیر نیست چون از قبل عنوان دارد. آنچه که خیلی مهم است کسی است که منکر ضروری دین باشد یعنی فقه تکفیر این قسمت آخر را مورد توجه قرار داده است. یعنی حتی ؟؟؟ را ذیل فقه تکفیر نبردهاند چون برای آن عنوان مستقلی دارند. بنابراین فقه تکفیر عبارت است از بررسی شرایط، احکام و آثار مربوط به انسانی که ضروری از ضروریات دین را انکار میکند و این قسمت را بیشتر مورد توجه قرار میدهند. ادبیات این قسمت کمی لیز است؛ یعنی تعریف ضروری دین کمی در فقه اهل سنت مشکلاتی دارد علت آن هم این است که بعضیها خیلی موارد را ضروری دین تلقی میکنند و از نظر خیلیها ضروری دین تلقی نمیشود و برعکس. به این ترتیب قاعدهای در شیعه و در سنی به ویژه در سنی درست کردند و ضروری را به ضروری خاص و عام تقسیم کردند. از بین شیعیان مرحوم «ملااحمد نراقی» در «الرسائل و وسائل» گفته است که موضوع فقه تکفیر ضروری عام است. ضروری عام یعنی هر کسی که مدتی در جهان اسلام زندگی بکند احساس میکند که مسائلی از ضروریات دین اسلام هستند. این قسمت را فقه تکفیر مورد بررسی قرار میدهد.
ویژگیهای تکفیر در فقه سنتی اهل سنت
به این ترتیب فقه تکفیر کم کم موضوع خود را در ادبیات روشن میکند، اهل سنت در فقه تکفیر اصلی را در نظر گرفته است و آن اصالت ایمان یا اصالت اسلام است. در این باره به آیه «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِنا»[1] استدلال می کنند. بعد قیدی آوردهاند تا تکفیر را جمع کنند؛ یعنی ابزاری دست خیلیها نباشد. فقهای اهل سنت دو راه برای تکفیر منکر ضروری دین طی کردهاند و یکی از آنها را بستهاند و آن اجماع است. چون در خیلی موارد اجماع وجود ندارد، یا جزء اجماعات ادعائی است و خیلی جاها هم قابل احراز نیست. قویترین دلیلی که دارند این است که تکفیر منکر ضروری دین به انکار اصل دین یا انکار توحید و یا نبوت بر میگردد. حال با توجه به این بحث، موضوع تکفیر اینگونه میشود: بررسی شرایط، احکام و آثار کسی که منکر ضروری است و از این انکار، انکار دین حاصل شده است و محدوده آن را خیلی بستهاند. ممکن است شخص منکر ضروری دین باشد ولی به انکار دین ختم نشود و خیلی جاها تحلیلهایی ارائه میکنند.
این مقدمهای کلی بود. اهل سنت در ادبیات قدیم یعنی قبل از حدود 30ـ20 سال پیش اصول و ضوابط مهمی را برای تکفیر در نظر گرفته بودند. برای نمونه یکی از این اصلها حفظ نظم موجود بود. اصل حفظ نظم موجود یک اصل فقهی بود اما نتایج اجتماعی ـ سیاسی داشت، از جمله نتایج سیاسی ـ اجتماعی این بود که رهبران سیاسی و فکری جامعه را نمی توانستند تکفیر کنند. فرض کنید شخصی عالم بزرگ است و پیروانی هم دارد؛ تکفیرِ این شخص را منع میکردند. منظور از حاکمان و رهبران جامعه یعنی هر کسی که به گونهای صاحب مکتب و پیروان بزرگ است. تکفیر اینها را به خاطر اصل حفظ نظم موجود جامعه منع میکردند؛ مثل تکفیر رؤسای مذاهب. حتی این حکم را به رئیس الازهر هم سرایت دادهاند که او را نباید تکفیر کرد، یا قاضی را نباید تکفیر کرد. بنا بر این اصل، خروج بر حاکم مسلمان تحریم میشد. و معنی قضیه این بود که نمیشود حاکم را تکفیر کرد، بعد اصل دیگری داشتند که به جای تکفیر حاکمان را نصیحت کرده و یا آنها را دعا میکردند. طبق این بحث هر نوع خروج و اعتراض به حکومت را از ذیل عنوان تکفیر خارج میکردند و عنوان منفی میدادند. یعنی اگر امتناع از اطاعت بود مفسد تلقی میشد و در حکم بغات بود. به عبارت دیگر کسانی که به حاکم میشوریدند و میخواستند او را عزل کنند بغات بودند و کسانیکه خروج میکردند حکم خوارج را داشتند. نتیجه این بحث این بود که تکفیر به حوزه مدنی محدود میشد و به حوزه سیاسی اصلاً وارد نمیشد. این یکی از نتایج اصل حفظ نظم بود که در ادبیات اهل سنت به آن میپرداختند.
دومین اصل، ظاهر بود؛ یعنی هر کس که ظاهر اسلامی داشت و ادبیات او ادبیات مسلمانی بود از حکم به تکفیر او امتناع میکردند. اصل احتیاط در تکفیر معین به نظر من اصل خیلی مهمی بود. معنای تکفیر معین این است که آنها در کتب فقهی، در منبرها و در مکتب های خود از شرایط تکفیر صحبت کرده و مردم را میترساندند ولی اینکه شخص به خصوصی را تکفیر کنند به شدت احتیاط میکردند. آخرین اتفاقی که افتاد در مورد نصر حامد ابوزید بود که سرانجام حکم تکفیر او نقض شد و راه به جائی نبرد.
سومین اصل در تکفیر این بود که باید به دادگاههای خاص ارجاع میدادند. بنابراین بحث تکفیر باید شاکی داشته باشد؛ حتی دادستان هم نمیتوانست این کار را بکند. یعنی باید عدول و شکات عادل شکایت میکردند. این شکایت تیغ دو دم بود اگر به هر دلیلی شکایتکنندگان نتوانند اثبات کنند صدمات به شکایتکنندگان بر می گردد، بنابراین طوری این قسمت را بسته بودند.
چهارمین اصلی که داشتند این بود که زود حکم نمیدادند؛ یعنی حکم را طول میدادند. گاهی حکم را برای مدت طولانی معلق میکردند و نتیجه این بود که عملاً کسی تکفیر نمیشد ولی آن هیمنه بر روی جامعه بود که در این مسئله مردم خیلی فکر نکنند. مخصوصاً آنها که لابالی هستند فکر نکنند جامعه رها شده است. حتی اگر شکایت هم میکردند چهار، پنج مانع برای تکفیر گذاشته بودند. یکی از آنها جهل بود؛ مثل اینکه شخص نمیدانست انکار فلان مسئله ضروری چنین حکمی دارد.
خطا در لسان، اکراه و تأویل از سایر موانع تکفیر بود. تأویل یعنی کسی که منکر بود، تفسیرهائی داشت که حکمی را ضروری دین تلقی نمیکرد. التبه علمای ما هم مثل «مرحوم نراقی» در مورد این مسئله میگوید: اگر کسی پیامبر(ص) را در اموری مجتهد بداند و اجتهاد خود را نیز حجت بداند و با پیامبر(ص) مخالفت کند چون از این مسیر آمده است منکر ضروری محسوب نمیشود. پنجمین مانع برای تکفیر تقلید بود و خیلی مهم بود. تقلید یعنی این که شخص از کسی دنبالهروی کند و تکفیر را انجام دهد یعنی استدلالی برای خودش نداشته است. با این روش تقریباً جلو 99/99 درصد جامعه را میگرفتند؛ یعنی انکار به تقلید، حکم تکفیر ندارد. علمای اهل سنت به وسیله این موانع آثار سنگینی بر تکفیر بار میکردند؛ ولی خیلی به تکفیر نمیرسیدند. در ادبیات ما همه این آثار را داریم، مخصوصاً احکام اربعه مرتد را آنها هم دارند، به استثنای قتل بدون استتابه در مرتد فطری، که آنجا توبه را شرط کردهاند. در ادبیات فقه سنتی اینها ویژگیهای تکفیر بود.
تحولات فقه تکفیر
فقه سنتی تکفیر بیشتر در ضروریات احکام بود تا عقاید؛ در تکفیر بیشتر در مورد منکر روزه، حج، جهاد و این مسائل بحث میکردند. ولی از حدود نزدیک بیست سال پیش در دستگاههای تکفیر در اهل سنت، دگرگونی پیش آمد و آن این بود که اکثر تکفیرها به باورها ارجاع پیدا کرد به جای اینکه به فروعات ارجاع پیدا کند. از حدود سال 1995 میلادی به بعد شاهد این چرخش هستیم که عوامل تکفیر به جای اینکه به سمت ضروریات احکام یا فروعات شرعی برود به سمت باورها یعنی عقاید رفت. قبلا عقاید بود ولی عقاید عموماً در حوزه تأویل جا میگرفت و راه به تکفیر باز نمی شد. در این دوره در تکفیر شاهد سه دگرگونی انقلابی و ویرانگر هستیم: اولی مهاجرت عوامل تکفیر از احکام به سمت باورها است که آثار عجیبی داشت. مثلا مفهوم بدعت به سمت باورها رفت به این معنا که هر نوع اعتقاد به دموکراسی و انتخابات به معنی مخالفت با حاکمیت الله تلقی شد. یا بحث نفاق و شرک هم به سمت باورها رفت. مثلاً شرک به تمام کسانی که باورهای اعتقادی مخالف اهل سنت ـ به خصوص سلفیه ـ داشتند، کشیده شد و کسی که در تیغ آنها قرار گرفت شیعه بود. تاریخچه این مطلب در عربستان به بحران حوثیها برمیگردد. با توجه به جغرافیای منطقه، یمن حیاط خلوت امنیتی عربستان است. جنبشهای حوثی شاخهای از شیعیان جارودیه هستند. دولت عربستان برای مواجهه با حوثیها باید ملاک شرعی پیدا میکرد؛ نه با کسانی که امنیت عربستان را تهدید میکردند بلکه با کسانی که اصل اسلام را تهدید میکنند. به همین خاطر دولت عربستان از علمای نجد فتوا گرفت و از همانجا شیعه به شیعه اثنا عشری هم کشیده شد. بنابراین واژهای به نام «الشیعه کلهم هم الروافض» تولید شد. اگر فیلمهای اینها را دیده باشید در زیرنویس مینویسند: «نحن الصیاد الروافض» ما شکارچیان رافضیها هستیم. پس از مسائل امنیتی ـ سیاسی که مربوط به حوثیها بود و جارودیه از آنجا رشد کرد، این واژه تولید شد و به به ادبیات شیعیان اثنی عشری تعمیم پیدا کرد و به شدت جریان سلفی در مقابل شیعیان قرار گرفت و تکفیر را در حوزه اعقتاد راند. در این اواخر این یکی از مهمترین تحولاتی بود که رخ داد و رگههای آن از شیعیان حوثی بود.
دومین تحول بسیار مهم این بود که فقه تکفیر جدید به سمت تکفیر حکام رفت، در حالی که در گذشته اصلاً این مسئله اتفاق نمیافتاد. تکفیر، سیاسی شد اما در گذشته در حوزه مدنی بود؛ یعنی تکفیر روی افراد عمل میشد. این دو تحول، بسیار مهم است. دلیل تکفیر حاکمان هم به مسئله سیاسی ـ اجتماعی در عربستان بر میگردد. داستان اینگونه بود که دولت عربستان به گروههائی بودجه داد و آنها را به افغانستان فرستاد. وقتی دولت طالبان متلاشی شد اینها به عربستان بازگشتند در حالی که سیاسی شده بودند و زمانی که برگشتند دولت عربستان همه اینها را به قرنطینه برد تا کارهای سیاسی انجام ندهند. همزمان که در افغانستان فقه تکفیر سیاسی شده بود اینها در عربستان همین موج را علیه آل سعود هم به حرکت در آورند؛ یعنی حاکمان را تکفیر کردند. اتفاق دیگری هم به این قضیه کمک کرد و آن مسائل خلیج فارس یعنی حمله صدام به کویت و اتحاد عربستان با آمریکا بود. بنابراین طبق نظر فقه تکفیر هر کسی که ضروری دین ـ یعنی «الْاسْلامُ يَعْلو وَ لا يُعْلى عَلَيْهِ»[2] را قبول نداشته باشد ـ را انکار کند و هم پیمان کفار باشد، کافر است. دولت عربستان با تناقض مواجه شده بود قبلاً واژه جهاد را نه تنها پرورده بود بلکه حتی فقه نیابت در جهاد را بسط داده بود. فقه نیابت در جهاد مثل مثل نیابت در حج است؛ یعنی کسی که مستقیم جهاد نمیکند پولش را به مجاهد بدهد و او به جایش جهاد کند؛ آنها چنین کاری را بسط دادند. البته در فقه ما روایاتی شبیه این نیست ولی ؟؟؟ 39:46 فقه ما به این سمت حرکت نکردند ولی آنجا چنین اتفاقی رخ داد. بنابراین از جمعیت کشور عربستان نه تنها مجاهدان درگیر جهاد علیه کفار بودند بلکه کسانی که پول جهاد نیابتی داده بودند هم درگیر جهاد شدند. بعد شبهه شرعی ایجاد شد که چطور میشود که جهاد با کَفَره روس جهاد حساب می شود اما درگیری با کَفَره غرب جهاد حساب نمیشود؟ با این شبهه بخش بزرگی از جریانهای جهادی، حاکم را هم تکفیر کردند و به خاطر همین درگیریهای مهمی شروع شد، بخش بزرگی به زندان افتادند. نیروهای مذهبی ـ سیاسی عربستان نمیتوانستند توجیه کنند که با اینها چه باید کرد؟ میشود گفت که بحران سوریه معجزهای بود که توانست بخشی از تحولات عربستان را به آن طرف تغییر جهت دهد. کتابی در این باره وجود دارد به نام «عربستان سعودی و جریانات اسلامی» که نویسنده آن خانم مضاوی الرشید است؛ این کتاب به زبان انگلیسی بود و دکتر نجف زاده آن را در سال 93 به زبان فارسی ترجمه کرده است. کسانی که در این حوزه میخواهند کار کنند، این کتاب مناسبی است.
سومین تحول مهمی که رخ داد این بود که در فقه کلاسیک حکم تکفیر از درون محکمه بیرون میآمد در حالی که حکم تکفیر از این پس احتیاج به محکمه نداشت و با احتمالی حکم تکفیر میدادند. یعنی گروهها، جریانات و افراد خودشان هم قاضی شدند و هم مجری؛ و سلاحی دستشان گرفتند و افرادی را ترور کردند و ابتدا رهبران و مدیران امنیتی کشورهای عربی را ترور کردند. به این ترتیب نسل دوم فقه تکفیر با سه ویژگی بسیار بزرگ ظاهر شد: مهاجرت از احکام به اعتقادات، دوم مهاجرت از ضرورت اطاعت از حاکم به تکفیر حاکم و سوم حلقه تکفیر یا فرایند تکفیر از بیرون دادگاهها شروع شد. الان شخص را قبل از اینکه بگیرند حکمی برایش صادر کردهاند و شخص موقع اجرا میفهمد که تا مرگ یک ثانیه بیشتر فاصله ندارد. این اتفاقاتی است که رخ داده و باعث شده است که این فقه رادیکالتر شود. این فرایندی بود که طی شد و میتوان گفت که فقه تکفیر را به شدت به عرصههای سیاسی ـ اجتماعی راند و فقه تکفیر حلقه اتصالی بود که سلفیها را به حوزه درگیریهای اجتماعی کشاند و توجیه این درگیریها برابر مبنائی که داشتند، این اتفاق دوم است و به نظر میآید اتفاق بسیار مهمی در دستگاههای فقهی تکفیری رخ داد و شاید لازم باشد دوستان محقق در حوزه، راجع به این مسائل کار کنند.
سومین نسل از اندیشههای تکفیر از حدود 2006 به بعد ظاهر شدند. عمر آن هفت یا هشت سال بیشتر نیست اما رادیکالتر هستند. قاعدهای در جریانهای اجتماعی وجود دارد که میگوید: جریانات اجتماعی زیگزاگی عمل میکند ولی این قاعده در اینجا رعایت نشده است. یعنی یک موج رادیکال میآید و بعد اعتدال میشود؛ بعد از آن موج رادیکال میآید و بعد اعتدال میشود. برای نمونه؛ میگویند بعد از لیبرالیستم، موج نو لیبرالیسم آرامتر است. این جریانات سیاسی یک حرکت زیگزاگی داشتند اما در ادبیات تکفیری این اتفاق نیفتاد. جریان مکتب سوم تکفیر و فقه نسل سوم به جای اینکه کمی معتدلتر شود رادیکالتر هم شده و به منتهی الیه افراط حرکت کرده است. اتفاقی که در نسل سوم اینها رخ داد این بود که تکفیر از حاکمان به کل جامعه سرایت کرد و دو رکن قبلی؛ یعنی تکیه بر عوامل اعتقادی برای تکفیر و تکفیر بیرون از دادگاهها سرجای خود ماند. در ادبیات قبلی جریانهای تکفیریها، حاکمان را مقصر میدانستند اما احساس کردند جوامع بر ضد آنها عمل میکنند به همین خاطر خود جامعه را تکفیر کردند؛ و این یعنی درگیری با توده مردم. در تاریخ تکفیر میبینیم که قبلاً حاکمان، فرماندهان نظامی و قضات را میزدند ولی الان شهروندان را میزنند؛ و این دو دلیل دارد: اول اینکه جامعه را تکفیر کردند و دوم اینکه صدای محاکمه منکران اجتماعی بلندتر و شکار آنها هم راحتتر است. چون حاکمان محافظ دارند ولی شهروندان اینطور نیستند. و در این مسئله تکنیک و تکنولوژی رسانه به دردشان خورد. یعنی به راحتی به شهروند دسترسی دارند و به همان اندازه به فیسبوک و سیستمهای جدید رسانهایی دسترسی دارند و از این طریق وحشت عمومی بیشتر میشود. شهروندان قربانیانی هستند که نمیتوانند از خودشان حمایت کنند و بنابراین آن بحث «نصر به رعب» قاعده میشود که در ادبیات اسلامی رواج داشت. برای نمونه؛ وقتی داعش به ایزدیها یا یزیدیهای عراق حمله کرد همین که خبر آمد که اینها میآیند، با وحشت همه فرار کردند. یعنی نتوانستند مقاومت بکنند. البته بعداً بعضی گروهها مثل شیعیان ترکمن کارهایی کردند؛ ولی در ابتدا موج ترس حاکم بود. بنابراین مهمترین ویژگی نسل سوم فقه تکفیر انتقال تکفیر از حاکمان به جامعه است. یعنی دیگر شیعه «بما هو شیعه» کافر میشود نه این حاکم و آن حاکم؛ نه این معین و آن معین. آنها کل جامعه شیعه را تکفیر کردند و فرقی هم نمیکند که شخص تکفیر شده ملتزم به احکام مذهبی باشد یا نه. صرف اینکه مُهری در خانه یک فرد شیعه پیدا کنند، برای قتل او کافی است؛ حال معلوم نیست این مُهر را برای مهمان گذاشته یا برای خودش است. این تکفیر فقط برای غیر سنیها نبود خود سنیها را هم شامل میشود. بر اساس آمار کنونی، تعداد کشتههای هدفمندی که تکفیریها از جریانهای صحوه داشتند بیشتر از شیعیان است. به این ترتیب ما شاهد سه نسل از تکفیر هستیم: نسل کلاسیک، نسل میانه که مربوط به دوران القاعده است و نسل متأخر که جامعه را تکفیر کرده و به شهروندان حمله میکنند. در تفکر نسل اول و دوم تکفیری هنوز جنسیت را حفظ کرده و فقط مردان را هدف قرار میدهند اما نسل سوم این گونه نیست. هرچند در آثارشان دیده میشود که اینها شیعیان و سنیها را در گروههای جمعی، استتابه میدهند، از آنها میخواهند توبه کنند و به آنها اماننامه میدهند ولی در عملیاتهای خود جنسیت را نادیده گرفتهاند ولی در اسیران جنسیت را رعایت میکنند.
ویژگیهای منطقه خاورمیانه و ارتباط آن با شبکه تکفیر
در نسل سوم مثلث دشمن داریم که این در نسل دوم نیز وجود دارد؛ اما در نسل دوم دولت ایران و آمریکا ملاک است در حالی که در نسل سوم جامعه شیعه و جامعه غرب ملاک میشود. تفاوت این است که تکفیر دیگر به حاکمان و سیستمها بر نمیگردد و جدیتر است. یک مثلث دشمنی در فضای سومی شکل گرفته است اول: جامعه شیعه و جامعه غرب را تکفیر میکنند؛ به جای اینکه دولت امریکا را تکفیر کنند صلیبیون و نصارا را تکفیر میکنند. خود اهل سنت هم میگویند: «مکفرون». مکفرون کسانی هستند که در مورد جهاد موضعگیری نکرده و سکوت میکنند و نتیجه آن تعلیق جهاد است؛ به همین دلیل اینها تکفیر میشوند. نوک حمله مکتب تکفیر در دوره دوم در مثلث شیعه، سنی و غرب، ابتدا دولتهای غرب، بعد شیعه و بعد اهل سنت بود. در ادبیات جدید تکفیر ابتدا شیعه، بعد اهل سنت و در نهایت غرب است. یعنی در ادبیاتشان وارونهتر شده است. این یک مثلث خاصی است که ایجاد شده و اولویتهای آن نیز فرق کرده است. در دور دوم عملیات در قلب دشمن دور مثل آمریکائیها مهم بود، اما اینجا بغداد مهمتر از قدس و قدس مهمتر از غرب است. این دگرگونی که ربطی به خود فقه ندارد عامل بیرونی دارد. در این منطقه ما شاهد یک منطقهای هستیم که به آن منطقه هژمون میگویند. منطقه هژمون در اصطلاح سیاسی مناطق محلیِ بینالمللی شده را میگویند. منطقهای که محلی است، اما حوادث آن بازتاب بینالمللی دارد. یا حاشیهای که کارهای آن جهانی میشود و دلیل آن سه چیز است: اولی که خیلی مهم است، مهاجرت است. تقریباً میتوان گفت که از همه کشورهای اسلامی در تمام کشورهای غربی جمعیت قابل توجهی حضور دارند. یعنی اگر اتفاقی اینجا رخ دهد افرادی آن طرف هستند. اگر کسی اینجا کشته شود دل فرد دیگری در لندن یا در جایی دیگر به درد میآید. این با غرب فرق میکند چون اگر حادثهای در غرب رخ دهد غربیها در تهران بستگانی ندارند. بنابراین خشونت هایی که در این منطقه رخ میدهد به تدریج به عکسالعملهایی در دل متروپل تبدیل میشود. یعنی در دل پایتختهای غربی عکسالعملی شکل میگیرد و یارگیری میکنند. دوستانی که در غرب بودند میدانند، دل افرادی که مهاجرت میکنند این طرف است. کسانی که این طرف هستند فکر میکنند آنجا باغ بهشت است ولی وقتی که بیشتر آنجا میروند دلشان در این طرف است. بعد حساسیتهایشان زیاد میشود، آنجا یک اختلاف کوچک باعث شکل گیری عملیاتهائی میشود یک دلی آن این است که این منطقه اینطور است یک توجیه میخواهد که فقه تکفیر این توجیه را انجام می دهد.
دومین ویژگی جغرافیای این منطقه است، این منطقه هم نفت دارد و هم ابرقدرتها در آن حضور دارند. مثلا خیلی فرق دارد که دروازه امنیتی روسیه دمشق باشد، یا دوشنبه یا تاشکند یا جاهای دیگر. یعنی فاصلهها زیاد میشود و هیچگاه غربیها این منطقه را رها نمیکنند و به همین دلیل است که مسلمانان با غربیها همیشه درگیرند و این درگیری به صورت اتوماتیک، ادبیات جهادی را تقویت می کند. ویژگی دیگر این منطقه دولتهای ناکام منطقه است؛ یعنی دولتها هم مستبد هستند و هم امنیتشان ضعیف است.
ویژگی دیگر این است که دولتهای منطقه عقب افتادهاند، یعنی پول و سلاح دستشان هست ولی تکنولوژی سلاح را ندارند. و جوانهای تحصیلکرده غرب به منطقه میآیند و راحت از این تکنولوژی استفاده میکنند.
ویژگی آخری که خیلی برای ما اهمیت دارد این است که شبکه تکفیر تنها نیست و تکفیر با واژه هجرت همراه است. در تکفیر سنتی یک نفر کافر بود و تکفیر کننده فکر میکرد در جامعه مسلمانی زندگی میکند و شخصی که کافر شده استثناء است و او باید تبعید شود مثلا ابو زید باید به هلند برود، اما در دوره دوم حاکمان تکفیر شدند. یعنی میگفتند این دارالاماره کافر است و بقیه مسلمان هستند؛ در حالی که در نظریه نسل سوم جامعه تکفیر میشود. بنابراین وظیفه تکفیر کننده این است که اگر میتواند به صورت فیزیکی مهاجرت کند. جایی را پیدا کند که دوستانش آنجا هستند تا مهاجرت کند. اگر نمی تواند حداقل دلش مهاجرت کند. بنابراین به کانونهای تکفیری در جوامع تبدیل میشوند و گروههایی که همدیگر را پیدا میکنند با جامعه ارتباط ندارند. به این ترتیب تئوری تکفیر در نسل سوم به صورت اتوماتیک با فقه مهاجرت گره خورده است؛ چون همه جامعه بد است و زندگی در جامعه بد، شرعاً نامشروع است و باید جای دیگری را پیدا کنند. اینها دوستان خود را در تمام دنیا پیدا میکنند و هر کجا یک خلاء امنیتی پیدا شود آنجا، دارالهجره را تشکیل میدهند و این ادبیات مهمی است که شکل گرفته است. یک جوان مسلمان که در اروپا بزرگ شده فکر میکند همه کافرند؛ چه مسلمانها باشند مثل بغداد، ریاض، تهران، کابل و آنکارا؛ و چه لندن و جاهای دیگر، فرقی نمیکند. بنابراین باید جایی مهاجرت کند که دوستانش در آنجا حضور دارند، مدتی با آنها خوش باشد و به لحاظ ذهنی آرام باشد. هجرت با جهاد گره میخورد و دلیل آن این است که این هجرت باید مکان داشته باشد و مکان را هم باید با جنگ باز کرد. مکان را به افراد نمیدهند یعنی فضا با دولتهای ملی بسته شده و حتماً باید برای به دست آوردن مکان، هجرت کرد.
بنابراین نسل سوم تئوریهای تکفیر، تکفیر را با سه فقه مهم و یک مثلث که شبکه میشود، گره میزند.
پرسش و پاسخ
ـ سوال ....
به دو گروه از فقهای اینها که سنشان جوانتر است ولی جالب اینست که
ـ استاد فیرحی: اگر فیلمهای فقهای تکفیری را ببینید اینها سعی میکنند دیدگاههای خود را به احکام تکفیری نسل اول ارجاع دهند. یعنی گزارههای تکفیر را روی فرد معینی بار نمیکردند. داعش یک هئیت فقهی 16 نفری داشت که الان 42 نفر شدهاند، اکثراً 40 تا 60 نفر و فارغالتحصیل ریاض و مدینه هستند. اینها اکثراً از شاگردان مکتب فقهی محمد زین العابدین صورالدین سوری هستند. این شخص از اخوانی های حُمص بود از آنجا در سال 1982 بعد از سرکوبی حافظ اسد، به عربستان فرار کرد و به تدریج این اندیشه شروع شد. اینها به تکفیریهای جدید معروف هستند.
ـ سوال .....
ـ استاد فیرحی: یک تیره است و قبیله بزرگی است زیدی هستند. ولی زیدیها گروههای متفاوتی دارند و آنچه که برای اینها مهم است جارودیها بودند. آنها بیشتر جارودیها را تکفیر کردند شاید دلیل آن این بود که جارودیها فعالان مهم یمن بودند و این مطلب در آثارشان موجود است.
ـ سوال .........
استاد فیرحی: عرض کردم مثلثی است که این را تولید میکند به نام مثلث هژمون؛ اما ادبیاتشان ادبیات شرعی است. نمیتوان گفت که حتماً یک سامانه فقهی این کار را کرده است.
ـ سوال ...........
ـ بعضیها گفتهاند که مشکل هویتی هم وجود دارد. اتفاقی هم رخ داده و آن اتفاق عبارت از روحانیون اینترنتی است. پدیده بسیار جالبی است و اصلاً کسی نمیداند که اینها چه کسانی هستند. مثلا شخصی به نام جرجیس عطیه الله وجود دارد. خود را مسیحی نامگذاری کرده است. معلوم است اسم و فامیل خودش نیست. اگر به سایت این شخص مراجعه کنید روزانه چهارصد هزار مراجعه دارد و ماه پیش بیش از پنج میلیون بازدید کننده داشت. تکفیریها به فتاوای وی استناد می کنند و با این مسائل بسیج میشوند و اتفاق بسیار عجیبی است؛ تحت عنوان روحانیون اینترنتی یا الکترونیک ماسک.
ـ یکی از حضار: سؤال من اینست که این شما بحث را در حوزه فقه محدود کردید. آیا در حوزه عرفان چنین مطلبی وجود دارد یا می توان آن را به فلاسفه بسط داد؟ نکته دیگه اینست که بحث هائی که در سده های اخیر در اهل سنت مطرح شده مثل کشف جرم ؟؟؟ مبنی بر تقریر موقت یا به قول شما ؟؟؟ تا چقدر مهم است در رفع ؟؟؟ تکفیر
ـ استاد فیرحی: در ادبیات تکفیری ندیدم علاقهای به فلسفه یا عرفان داشته باشند. اما در گروههای آنها کردهائی هستند که رگههای صوفی دارند حتی از علویها در آنها هستند. جمعیت تکفیریها زیاد میشود و ادبیات آنها ادبیات نصگرایانه سلفی است. راجع به بحث تقریب هم تلاشهائی میشود ولی به نظر میرسد اینها در این جوامع بلد شدهاند. ولی تلاشهای خوبی شروع شده و سازمان ملل هم مسیری را تحت عنوان رهبران مذهبی و صلح شروع کرده و همه جا حرکت می کند و بیشتر در کشورهای مسیحی خوب جواب داده است.
ـ یکی از حضار: راجع به نسل اول می خواستم ببینیم آن سختگیری که راجع به تکفیر داشتهاند خود سنیها را در بر میگرفته یا شیعه هم بوده؟
ـ استاد فیرحی: شیعه هم بوده، گزارشهای تاریخی فقط در سلفیهای وهابی خیلی زیاد است؛ ولی من در جاهای دیگر ندیدم که خیلی جدی باشد. از دیدگاه آمار تکفیر زیاد است و حداقل آن این است که تکفیرها را به مفتیان خاص نتوانستهاند نسبت دهند. شبیه ترورهایی که فدائیان اسلام انجام میدادند؛ آنها میگفتند که فتوایی از مرجعی دارند ولی حتی رگه آن را هم نتوانستند پیدا کنند. در قدیم چنین چیزهایی بود ولی الان با شجاعت تکفیر میکنند.
ـ یکی از حضار: ارتباط نسل سوم از نظر فکری با وهابیها ؟؟؟ هست؟
ـ گزارشهایی وجود دارد که این چنین است ولی تقریباً میتوان گفت از انتهای نسل دوم به خصوص با انفجار برجهای دوقلو به شدت از دولت فاصله گرفتند و الان یکی از تهدیدها برای آنهاست. وقتی که نگاه میکنید در ادبیاتشان به شدت دولت عربستان را تکفیر میکنند.
ـ سوال ...
از جاهای دیگر تغذیه میشوند، دو گونه میتوانیم صحبت کنیم، یک بار میتوانیم به نمایندگی از سیاست خارجی جمهوری اسلامی حرف بزنیم، این حتماً برای عربستان است و دائم از عربستان تغذیه میکنند. یک بار به عنوان محقق به مسئله نگاه میکنیم میبینیم اینها خودشان درگیر هستند. تعدادی از اینها در عربستان زندانی بودهاند. یک نسل خاصی هستند که القاعده در 16 می 2014 میلادی گفت که اینها با ما نیستند و حتی با نسل سوم فقه تکفیر و نسل چهارم سلفیها. اینها حتی با القاعده نیستند و بعد از عملیاتهایی که غرب بر روی داعش انجام داد بخشی از القاعده گفتند که میخواهند با اینها متحد شوند یعنی بخشی از کتائب النُصره نه همه آنها. قبلاً سر همدیگر را میبریدند حتی با القاعده هم درگیر بودند.
به تازگی کتابی در اینترنت به نام جیش خراسان (ارتش خراسان) منتشر شده و عنوان آن ادله شرعی بر رد انتخابات است. آنها در این کتاب، دلیل اینکه چرا خلافت را تأسیس کردند، را توضیح میدهند. یک مجله اینترنتی پیشرفتهای به نام دابق دارند. و اولین شماره آن تحت عنوان اعلان خلافت است و توضیحاتش را شروع می کند به دادن ...
[1] سوره نساء، آیه 94
[2] نهج الفصاحة، ص: 367، حدیث 1056