موضوع: سیره معصومان (ع) (وحدت هدف و اختلاف روش)
نظریه پرداز: حجه الاسلام و المسلمین دکتر مسعود ادیب
آقای دکتر ادیب در ابتدای بحث به آیه 13 سوره شوری اشاره کرده و گفتند:
در آیه 13 سوره مبارکه شورای وحدت هدف انبیاء (ع) استفاده میشود، طبق این آیه پیام واحدی از طرف خداوند ارائه شده است و آن این که دین را بپا دارید و در آن تفرقه نکنید. نکته اصلی آیه شریفه وحدت دین و شریعت الهی است.
در آیه 48 سوره مائده هم چنین مضمونی ارائه شده است. در این آیه می فرماید: لکل جعلنا منکم شرعة و منهاجاً.
ضمیر در منکم حداقل به یهود و نصاری و مسلمانان بر میگردد، یعنی هر کدام روش و طریقی دارند. در ادامه میفرماید: لو شاء الله لجعلکم امةً واحدة
سیره این نبوده که همه یک طریة واحد داشته باشند. اما هدف این است: لیبلوکم فی ما آتاکم هدف آزامایش ابتلاء است.
تفرق شرایع باید به وحدت برگردد و این مسأله بعدها مشخص خواهد شد. الی الله مرجعکم... باید همه به سوی مبدا واحد سبقت بگیرند.
استاد ادیب چنین ادامه می دهد:
آیا بین این دو آیه وحدت مراد است و هر دو به یک چیز اشاره دارند یا خیر؟
در قرآن توصیه می شود که به ابراهیم(ع) و پیامبر گرامی اسلام اقتدا شود. و اینها اسوه و الگو هستند و نیز ائمه (ع) الگو و اسوه هستند.
امام حسین(ع) هم فرمودند: لکم فی اسوة (باید از من الگو بگیرید).
به نظر می رسد الگوها زیادند و تنوع در الگو وجود دارد. در سیره انبیاء تفاوت در رفتار و اختلاف در روش وجود دارد. بین ائمه هم اینگونه است.
پس هر پیامبر و امامی برای خود روش خاصی در رفتار داشته است که با روش پیامبران و امامان دیگر تفاوت داشته است.
مثلاً امام حسین (ع) در برابر یزید قیام کردند و به سوی شهادت قدم برداشتند، اما امام سجاد در اوج آشوب و بلوا هیچ گونه اقدامی نمی کند و خانه امام سجاد پناهگاه و مأمن معرفی می شود و حضرت هیچ تحرک سیاسی انجام نمی دهند.
ایشان در ادامه گفتند:
باید دید چه علاجی برای این مشکل می شود مطرح کرد؟
یک راه نسخ است درباره پیامبران نسخ شریعت پیامبر قبلی توسط پیامبر بعدی مطرح می شود. اما درباره امامان (ع) راه نسخ مطرح نیست. در این جا یا باید بگوییم آنها خودشان عالم به وظیفه خود بودند و طبق آن عمل کرند و ما هم نمی دانیم واقع مطلب چه بوده است.
در این صورت این سیره قابل اتکا و الگوگیری نیست. برای اسوه بودن ائمه باید طور دیگری تحلیل کرد. راه دیگر این است که یک سیره را اصل بگیریم و سیره های دیگر را به آن معطوف کنیم، مثلاً اصل، ایستادن در برابر ظلم و مبارزه در راه حق است و امام حسین علیه السلام اصل را عمل کردند و بقیه امامان به خاطر دلایلی به این اصل عمل نکردند مثل این که یاران کافی نداشتند. با این حساب کم کم برای این اصل، مبانی خاص خود هم مطرح می شود مثل ان الجهاد عقیدة و جهاد، یا کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا. در این حالت باید برای رفتار معصومان دیگر توجیه درست کنیم.
یا این که مثلاً اصل را عدم جنگ و خونریزی بدانیم مثل کاری که امام حسن (ع) انجام دادند.
ایشان ادامه دادند:
باید حتماً یک اصل در نظر گرفته شود و رفتارهای دیگر معادل سازی و توجیه شود.
در اینجا هم مشکلاتی مطرح می شود. برای نمونه در آیه 111 آل عمران می فرماید: اهل کتاب به خاطر عصیان و تمرد از حق اعراض می کنند و ... اما در آیه 113 می فرماید هم اهل کتاب یکسان نیستند هم برخی از آنها اهل ایمان و عمل صالح هستند و کارهای خوب آنها نادیده گرفته نمی شود پس نتیجه گرفته می شود که شریعت سابقه کلاً نسخ نمی شود و باطل نمی گردد. در آیه مائده هم فرمود: که هر یک از شما شریعت و منهاجی دارد. این درباره شرایع پیامبران گذشته درباره ائمه هم گفته شده که فقیه واقعی کسی است که معاریض کلام ائمه را بفهمد.
برخی مواقع تا دلیل و توجیه رفتار سایر ائمه و تطبیق آنها با یک اصل نوعی تحمیل است. مثل این که بگوئیم رفتار امام سجاد(ع) هم در واقع نوعی قیام برعلیه ظلم بود اما به آن شکل خاص.
آیا باید به ظاهر و قالب رفتار معصومان عمل کنیم یا از این قالب خارج شویم و اصل پیام را دریافت کنیم.
این یک راه دیگر است که باید از ظاهر رفتار معصومان عبور کنیم و به لایه دیگر برسیم. نه این که یک اصل را مطرح کنیم و حالت دیگر را با آن منطبق کنیم. قرآن می فرماید: لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِب. اصلاً نیکی این نیست که به این طرف و آن طرف توجه شود.
وقتی قبله عوض شد. و اهل کتاب اعتراض کردند که چرا قبله را عوض کردند. این آیه نازل شد. یعنی باید الغای خصوصیت شود. برَ و نیکی به جهتگیری جغرافیایی بر نمیگردد. (هر چند به ظاهر ادب بندگی و عبودیت اینگونه رفتار می کنیم) اما اصل آنچه پیامبر از ما خواسته محتوا بوده یا شکل عبادت؟
درباره شرایع هم باید گفت: ظرفها فرق می کنند و مظروف یکی است.
پس باید در مقام تحلیل باید یک لایه عمیقتر نگاه کنیم. (درباره شرایع)
درباره رفتار ائمه باید گفت که اختلافات اصل نیست بلکه اصل مشترکات ائمه (ع) است.
معصومین و ائمه آمدهاند که اختلافات و دعواها را برطرف کنند. اختلافات حق نیستند. مایه اصلی و مشترک حق است.
ایشان در ادامه بیان کردند:
اصل دعوت دین مبتنی بر قرارداد و جعل نیست بلکه برامر عینی و واقعی استوار است که انبیا از آن خبر می دهند.
هرجا قرآن یک امر تکوینی را بیان می کند باید آن را واقعی قلمداد کنیم. قرآن از قراردادهای انسان و خدا سخن نمی گوید بلکه از حقیقت هستی صحبت می کند.
الی الله مرجعکم جمیعاً؛ همهآیین ها و شرایع به دنبال کمالند و در آخر مشخص می شود که واقعیت چیست.
این رجوع همین الان دارد اتفاق می افتد اما ظهور و بروز آن در آخر معلوم می شود و اتفاق می افتد.
درباره اقتدا به سیره ائمه بیان کردند:
از چه زمانی اقتدای شیعه به سیره معصومان شروع شده است؟
از تاریخ استفاده می شود که از زمان پیامبر (ص) عنوان شیعه مطرح شده است. خود پیامبر عنوان شیعه علی را مطرح کرده اند. (علی و شیعته هم الفائزون)
اما همه یاران پیامبر در اقتدا و تأسی در یک مرتبه نبودند. بنابراین پیامبر(ص) یک اسوه و الگوی معتبر برای مردم معرفی کردند که آن امام علی (ع) بودند. امام علی (ع) از دوران کودکی تحت تربیت و هدایت پیامبر رشد کردند و از اخلاق و سیره پیامبر تأثیر پذیرفتند. پیامبر هم ایشان را به عنوان الگوی تمام عیار مسلمانی معرفی کردند. (با این حال رفتار حضرت در دوران خلفا با رفتارشان در دوره حکومت خود یکسان نیست. در زمان خلفا صبر پیشه کردند اما در دوره حکومت با تمام جدیت و توان به میدان آمدند و بر اساس دیدگاه خود حکومت کردند.)
اما با این حال از این که از هر وسیله برای رسیدن به قدرت استفاده کند پرهیز کرده است. این عمق رفتار حضرت علی (ع) است که تفاوتی در زندگی حضرت نداشته است. در رفتار امام حسن (ع) هم همین عمق مشاهده می شود. قدرت و حکومت اصل نبود در سیره امامان (ع) اگر امام حسن (ع) با معاویه در جنگ پیروز می شد و اگر امام حسین(ع) پیروز می شد و حکومت را به دست می گرفتند، نشان می داد که چگونه باید با مردم و مخالفان رفتار کرد. هر اتفاقی که می خواهد بیفتد مهم نیست مهم این است که هر چه پیش آیاد باید مدل رفتار درست مسلمانی را انجام داد.
و این لایه زیرین رفتارهای گوناگون معصومان است که با تحلیل به آن می رسیم.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.