بسمه تعالی
موضوع: بررسی سیر نزولی تحدی در آیات قرآن
نظریه پرداز: حجة الاسلام و المسلمین قاضی زاده
تاریخ جلسه: 09/02/1391
مقدمه (تفاوت نظریه و نظر)
بحث امروز را نمیتوان به واقع نظریهپردازی گفت، چون بنظر من نظریهپردازی باید فضای گستردهای را در اندیشهی دینی پر کند و مجموعهای از دیدگاههای منظم و منسجم است که باید در یک فضا اثرگذار و تغییردهنده باشد.
بحث امروز اگر نظریه نیست ، نظر هست و بحث قرآنی نسبتاً مورد اختلافی است که من توانستم به یک نظر جدیدی بر اساس نظرات دیگر برسم و ممکن است از جهاتی دارای نکات ضمنی باشد که جالب و مفید است.
طرح بحث
عنوان بحث «بررسی سیر نزولی تحدی در آیات قرآن» است؛ یعنی بحث این است که ما در قرآن کریم، آیاتی داریم که به آنها آیات تحدی میگویند. در مورد تعداد آنها یک اختلاف اجمالی وجود دارد، اما معمولاً 5 آیه را تحت عنوان آیات تحدی یاد میکنند که در آن آیات، قرآن کریم از دیگران خواسته است تا اگر می توانند هماوردی کنند. این 5 آیه به ترتیب نزول عبارتند از:
- «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهيراً (88 اسرأ) که ترتیب نزول آن در قرآن کریم، 50 است.
- « أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ يونس : 38 که از لحاظ ترتیب نزول یکی با قبلی فاصله دارد و در ترتیب 51 است.
- « أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ هود : 13» که با ترتیب 52 است؛ یعنی در ترتیبهای نزول این سه آیه در سه سوره نازل شده پشتسر هم هستند: اسرأ، یونس و هود.
- « فَلْيَأْتُوا بِحَديثٍ مِثْلِهِ إِنْ كانُوا صادِقينَ الطور : 34 که ترتیب نزول آن 76 است.
- «وَ إِنْ كُنْتُمْ في رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ (23 بقره) که ترتیب نزول آن 87 است و تنها سوره مدنی است.
این 5 آیه را آیات تحدی میدانند و برخی آیه دیگری را هم بعنوان آیه تحدی، اضافه میکنند که بین قرآن و عهدین یا تورات است و سیاق آن با اینها فرق میکند. آیهی اول بصورت امر نیست و بشکل اخبار است، آیات بعدی همه «فأتوا» هست، اما آیهی اول «قل لئن اجتمعت الانس و الجن علی ان یاتوا» است، لذا برخی مثل آقای رشید رضا در تفسیر المنار آیهی اول را آیهی تحدی نمیدانند، اما معمولاً این 5 آیه را آیات تحدی میدانند. بحث اصلی این است که قرآن کریم یک کلام حکیمانه است و در جایجای قرآن کریم این بحث مطرح است که ترتیب نزول تناسبی با واقعیت زندگی مردم داشته است و این یک نکتهی خیلی مهمی است که نزول آیات قرآن کریم یک نوع تعامل با زندگی مردم داشته و به یک معنا احکام تدریجی نازل میشده است، گاهی اوقات عقاید تدریجی میآمده و پردهبرداری از غیب تدریجی بوده است.
کتاب آقای "عبدالرحمن حسن حبنکه المیدانی" به نام «قواعد التدبر الامثل لکتاب الله عز وجل» فصلی دارد که نشان داده است در بعضی از جاهای قرآن، ترتیب نزول، حرف میزند ؛ یعنی خداوند در قرآن کریم مطالب را کمکم بیان کرده است؛ مثلاً کمکم در مورد تربیت انسانها یا حتی در باره طرح خصوصیات قیامت توضیح داده است. در ابتدا جوابها سربسته بوده و کمکم توضیحات بیشتری داده شده است.
در اینجا این سؤال وجود دارد که آیا این 5 آیه در تحدی، ترتیب دارند یا خیر؟ قاعده این است که اگر ما بخواهیم تحدی کنیم؛ مثلاً در ابتدا میگوییم یکی از شما من را بزنید؛ اگر چنین چیزی نشد، خب میگوییم دو نفری بزنید و اگر نشد، میگوییم دهتایی بزنید، این یک ترتیب است. یا مثلاً در ابتدا میگوییم من میایستم و با شما مبارزه میکنم؛ اگر نشد، میگوید من مینشینم و شما ایستاده مبارزه کنید؛ نهایتاً میگوید من میخوابم اگر میتوانید به من ضربه بزنید. قرآن کریم هم در ابتدا در همان آیهی اول میفرماید «اگر میتوانید مثل آن را بیاورید، علی ان یاتوا بمثل هذا القرآن» در سوره ی بعدی میفرماید «اگر اگر نمیتوانید مانند همهی سورههای قرآن را بیاورید، یک سوره مثل آن بیاورید، فاتوا بسوره مثله». سومین آیه میفرماید «اگر میتوانید 10 سوره ی مفتری بیاورید، فاتوا بعشر سور مثله مفتریات». چهارمین آیه میفرماید «فلیاتوا بحدیث مثله، یک پارگراف مثل قرآن بیاورید» ،حدیث یعنی کلامی که یصح السکوت علیه. پنجمین آیه میفرماید «فاتوا بسوره من مثله» سورهای بیاورید از مانند قرآن یا از مانند پیامبر، حالا اگر اختلافی هم در آن هست. بین آیهی اول و دوم یک سیر نزولی وجود دارد؛ یعنی تحدی پایین آمده است. اگر بخواهیم منحنی طرح کنیم، در ابتدا گفته است مثل قرآن را بیاورید، بعد اگر نتوانستید یک سوره از آن را بیاورید، بعد اگر نتوانستید مثل 10 سوره ی مفتری بیاورید، (کمی بالا رفته) بعد گفته است یک حدیث و گفتار مثل قرآن بیاورید و نهایتاً گفته است مثل یک سوره از آن را بیاورید.
سؤالی که مطرح میشود، این است که آیا با این ترتیبی که هست، ما معتقد شویم که یک سیر نزولی در تحدی وجود دارد یا خیر؟ در این زمینه من 9 نظریه پیدا کردم و مطالبی به آن اضافه نمودم که نظریهی دهم هم شکل گرفت.
اول گفته شده همهی قرآن، بعد یک سوره، بعد 10 سوره ی مفتری و بعد «فلیاتوا بحدیث مثله» که در آن مردد هستیم و نمیدانیم چیست و بعد « فاتوا بسوره من مثله».
قاعده این است که اگر ترتیب باشد، اول باید میگفت همهی قرآن، بعد ده سوره و بعد مثلاً یک سوره، دو آیهی دیگر را هم شاید بتوان در این مجموعه درست کرد. پس در حقیقت بحث این است که آیا ما میتوانیم یک سیر منطقی تحدی در این آیات پیدا کنیم یا خیر؟ قبل از اینکه پاسخ آن را بگویم، چند خصوصیتی که در این سورهها هست را بیان میکنم و یک نکتهای هم در مورد ترتیب نزول سور قرآن عرض می کنم و بعد به نظرات اشارهای میکنم و نهایتاً به نظریه نهایی خواهیم پرداخت.
خصوصیات آیات تحدی
به لحاظ زمانی اولین سوره ی تحدی، سوره ی اسراء است که حداقل بلحاظ زمانی در سال هفتم بعثت نازل شده است و برخی هم گفتند در سال دهم بعثت که اواخر حضور پیامبر در مکه است. آخرین سوره هم سوره ی بقره است که اوائل سوره ی مدنی است؛ یعنی تفاوت طرح بحث آیات تحدی را میتوان حداکثر 4-5 سال دانست. در این 23 سال مخالفت و بحث بوده، اما تحدی از سال 7 بعثت تا سال دوم هجری بوده است. خب سیاق تمام آیات تقریباً واحد است و در مقام روبرو شدن با منکرِ وحیانی بودن قرآن و سرّ رسالت پیامبر است. «ام یقولون افترئه» و مانند این تعبیرها بوده است. بیشتر آیات تحدی پس از اشاره به تردید و انکار کافران، نازل شدهاند. البته در سوره ی اسراء چنین چیزی نیست، اما در مابقی هست «ام یقولون افتریه» اگر تردید دارند مثل آن را بیاورند. هدف این آیات، اثبات حقانیت کلام الهی است و در حقیقت تحدی یک وسیله هست. در همهی این آیات به ستیزهگران فرصت داده میشود تا همهی نیروهای خود را جمع کنند و اگر میتوانند مثل قرآن را بیاورند. سه آیه از این آیات امر مستقیم است «فَأْتُوا»، یکی از آنها «فَلیأْتُوا» هست، ( امر غایب) و یکی هم مضارع هست.
موضوع تحدی به ترتیب نزول «مثل القرآن»، «بسوره مثله»، «عشر سوره مثله مفتریات»، «حدیث مثله» و «سوره من مثله» است. پیامدهای تحدی در این سورهها جالب است؛ یعنی آیاتی که بعد از تحدی میآید و میگوید که اگر تحدی نکردید، چه میشود. در اینجا تقریباً یک مقدار ترتیب وجود دارد؛ یعنی اول میگوید تحدی کنید و بعد در آخر سوره ی اسراء گلایه میکند که اکثر مردم کفران میکنند. در آیه دوم فقط به دروغگویی آنها اشاره میکند و میگوید «پیشینیان هم دروغ گفتند و این افرادی هم که میگویند قرآن از جانب خدا نیست، دروغ میگویند.» در آیهی سوم اشاره میکند که آنها روحیهی دنیا طلبی دارند و به حبط اعمال و باطل بودن ادعای آنها اشاره میکند. در آیهی چهارم به بیایمانی آنها اشاره میکند و به پیامبر میگوید که «آنها را رها کن» ،اما در آخرین آیه تحدی در سوره ی بقره میگوید «اگر نتوانستید یک سوره من مثله بیاورید، که نمیتوانید، از آتشی که آتشگیرندۀ آن مردم و سنگ است و برای کافرین آماده شده است، بترسید و تقوا پیشه کنید.»
مستند ترتیب سور قران کریم
نکتهی دیگری که بصورت مقدماتی ذکر میکنم تا بتوانم به بحث برسم، این است که ما ترتیب نزول قرآن را از کجا بدست آوردیم؟ ترتیب نزول قرآن 7-8 سند دارد البته هیچ کدام از آنها سند معتبر به اصطلاح متاخرین ندارد، ولی یک تظافری در اسناد هست. از این8 تا نقلی که دربارۀ ترتیب نزول شده است؛ مثلاً یکی از آنها در کتاب المبانی از یک نویسندۀ ناشناخته در قرن پنجم است و در آن یک ترتیب نزولی هست. کمی بعدتر در سال 425 کتابی در مراکش نگارشیافته است اما نویسنده آن ناشناخته است اما چون تفسیر مهمی هست، در آنجا سند آن ذکر شده است که الان من آن را نقل نمیکنم. در این طرف امین الاسلام طبرسی در ضمن سوره ی مبارکۀ هل اتی، بمناسبت، ترتیب نزول را با یکی دو سند ذکر کرده است و سند آن را به ابن عباس رسانده . علت طرح آن است اهل سنت دربارۀ آن میگویند این سوره مکی است و چون مکی است سبب نزول آن نسبت به اهل بیت صحیح نیست، ایشان ذیل همان آیه «ویطعمون الطعام...» یکی دو تا از نقل ترتیب نزول سور را میآورد و به ابن عباس اسناد میدهد تا مدنی بودن سوره هل اتی را ثابت کند
کتاب های الاتقان و البرهان نیز ترتیب سور را دارد. غیر از کتاب الفهرست ابن ندیم، ترتیب نزول مانند همان چیزی است که من ذکر کردهام، کمی در کل اختلاف دارند ولی به ترتیب همین است اسراء، یونس، هود، طور و بقره. در فهرست ابن ندیم یونس و هود جابهجا شده است؛ یعنی ترتیب آن اسراء، هود، یونس، طور و بقره است. البته این ترتیب فقط در فهرست ابن ندیم است و در جاهای دیگر اینچنین نیامده است. لذا اگر یک اطمینان اجمالی از آن 7 تا سند در مقابل این سند داشته باشیم، ما سوره ی یونس را جلوتر از هود میگیریم، اگر سوره ی هود جلوتر باشد، بظاهر یک مقدار مشکل ترتیب این تحدی حل میشود چون در این صورت اول مثل القرآن میشود، بعد مثل از سور و بعد بسوره مثله میشود. کمی این مشکل حل میشود. در ابتدا خداوند فرمود مثل قرآن بیاورید، آنها نتوانستند، فرمود 10 تا سوره بیاورید، باز هم نتوانستند و لذا فرمود یک سوره بیاورید. ولی این ترتیب در نقلها اینچنین نیست و سوره ی یونس جلوتر از سوره ی هود است.
نظریات مورد بحث
بر اساس ترتیب مشهور همان طور که عرض کردم، ما ده تا نظریه داریم که آنها سه دسته میشوند.
دستهی اول
نظریاتی است که میگوید ما ترتیب مشهور را میپذیریم، اما ترتیب تحدی را هم قبول میکنیم؛ یعنی ترتیب مشهور اسراء، یونس، هود، طور و بقره را میپذیریم، اما ترتیب نزولی تحدی هم یک ترتیب منطقی است. مثل کسی است که ایستاده و میگوید من را بزنید، اگر نتوانستند، میگوید من مینشینم و شما ایستاده با من مبارزه کنید و بعد میگوید من دراز میکشم، شما با من مبازره کنید. قرآن هم در ابتدا میگوید مثل قرآن را بیاورید، بعد ده سوره و بعد یک سوره را میگوید. در این دیدگاه سؤالی مطرح میشود و آن اینکه سوره ی هود بعد از سوره ی یونس بوده است، آنها چگونه این مشکل را حل میکنند؟ جالب این است که برخی از آنها این را ذکر کردهاند، اما به ترتیب تاریخی سورهها توجهی نکردهاند و گفتهاند «خدواند در ابتدا به کل قرآن و بعد به ده سوره و بعد به یک سوره تحدی کرده است» حالا یا توجهی نداشتهاند و یا اینکه فهرست ابن ندیم را ترجیح دادهاند. افراد که دارای این دیدگاه باشند، مثل آقای انصاری میگویند «مراحل تحدی این چنین است: مجموعه قرآن، سخنی مانند آن، ده سوره و یک سوره» که بحدیث مثله را جلوتر آورده است. مرحوم حاج آقا مصطفی ترتیب را در تفسیر خود عوض کردهاند و گفتهاند «اول سوره ی اسراء و بعد هود، طور، یونس و بقره است» یعنی به ترتیب موضوعی اول «مثل القرآن»، بعد «عشر سور»، بعد «فالیاتوا بحدیث»، بعد «مثل سوره» یا «سوره من مثله». برخی اینطور بیان کردهاند، مانند شهید مصطفی خمینی، زمخشری و آقای رافعی که کتاب اعجاز قرآن را دارد. ولی مشکل اصلی سخن آنها این است که دیدگاه آنها با ترتیبی که در کتابها وجود دارد، نمیخواند. با این دیدگاه تحدی درست میشود، اما ترتیب ایراد دارد و باید آن را درست کنیم. جناب آقای فخر رازی مطلب جالبی بیان کرده و او هم همین دیدگاه را دارد، اما گفته است «چون ما میخواهیم ترتیب تحدی را درست کنیم، مشخص است که سوره ی هود قبل از سوره ی یونس نازل شده است» یعنی اول ترتیب را قطعی گرفتهاند و بعد گفته «حالا که اینچنین است، مورخین اشتباه کردهاند که سوره ی یونس جلوتر از سوره ی هود است و برعکس آن درست است» میگوید «تحدی به سوره، در سوره ی بقره و یونس آمده است، پیش بودن هود بر بقره روشن است، چون سوره ی هود مکی و سوره ی بقره مدنی است و پیش بودن سوره ی هود بر سوره ی یونس هم هیچ اشکالی ندارد، چون همانگونه که دلیل آوردیم این دو سوره، هر دو مکی هستند ولی برای حفظ ترتیب نزولی تحدی سوره، باید سوره ی یونس پس از سوره ی هود نازل شده باشد.» شما متوجه اشکال آن شدید که این اول کلام است، ترتیب مثلاً تنها به شیوهای که شما میگویید درست میشود یا حتی اصلاً لازم است که ترتیب رعایت شود؟
برخی گفتند لازم نیست برای اینکه ترتیب را درست کنیم، جای سورهها را عوض کنیم. دو تا قضیه باید قطعی باشد: یکی اینکه حتماً باید قطعی باشد و دوم اینکه راهی برای توجیه ترتیب نیست، مگر اینکه جای سورهها را عوض کنیم. خب اینها هیچ کدام اثبات شده نیست و هنوز جای کار دارد. نویسندگان تفسیر نمونه شیوه دیگری داشتند، آقای مکارم شیرازی و کسانی که این تفسیر را نوشتهاند، گفتهاند «ما نمیگوییم برای اینکه این ترتیب حفظ شود، جای سورهها عوض شود، اما احتمال دارد آیه تحدی سوره ی هود پس از آیۀ تحدی سوره ی یونس باشد. جای یک آیه را عوض کنیم، در قرآن گاهی اوقات آیات جابجا شده است، شاید بلحاظ نزولی این آیه جلوتر بوده است؛ یعنی اول سوره ی اسراء آمده «ان یاتوا بمثل هذا القرآن» و بعد سوره ی یونس بدون آیهی تحدی آمده و بعد سوره ی هود آمده است «فاتوا بعشر سور مفتریات» و بعد از آن این آیه سوره ی یونس «فاتوا بسوره مثله من القرآن» آمده است». خب این هم تخصیص بالغیب است، همهی اینها جابهجا کردن آیات قرآن است تا اینکه بخواهند این ترتیب را درست کنند.
دسته دوم
سه نظریه دیگر هست که در آن میگویند «ما از اصل، منکر این مسأله میشویم و لازم نیست ترتیبی بین آیات تحدی در قرآن باشد، قرآن کریم در هر جا با توجه به فراخور مخاطب خود، بگونهای بیان کرده است» یعنی به این موضوع توجه داشتند، اما اینطوری پاسخ دادند؛ مثلاً مرحوم تبریزی میگوید «اگر گفته شود چرا گاهی تحدی به ده سوره و گاهی به یک سوره و گاهی بحدیث مثله صورت گرفته است؟ پاسخ ما این است که این تحدی به مقداری صورت گرفته که در آن، اعجاز قرآن کریم نسبت به کلمات مردم عرب روشن شود، پس اشکالی ندارد که گاهی اعجاز به یک سوره باشد یا ده سوره». در واقع میگویند به فراخور حال است. آقای سید قطب میگوید «به گمان من مسأله آسانتر از این پیچیدگیها است...» من این پیچیدگیها را بعداً عرض میکنم،
نظریه علامه طباطبایی و رشیدرضا در این مسأله کمی پیچیده است. سید قطب میگوید «بنظر من این مسأله آسانتر است و در تحدی، حالت نسبتدهندگان افترا به پیامبر و زمانِ گفتار درنظر گرفته شده است، از این رو در تحدی مانند قرآن، ده سوره و یک سوره گفته است. تحدی نسبت به قرآن صورت گرفته است، چه همهی قرآن، چه ده سوره و یا یک سوره، پس تحدی نسبت به نوع قرآن است نه مقدار آن. تحدی در همهی اینها یکی است و نوع قرآن مدنظر بوده است و ده سوره یا یک سوره تفاوتی ندارند» آقای مکارم و نویسندگان تفسیر نمونه هم تقریباً با بیان دیگری همین را میگویند. حالا من نقدهای آنها را نمیگویم تا بتوانم این جلسه را به پایان برسانم. آیت الله مکارم میگویند «احتمالاً واژهی قرآن و سوره بمعنای کل قرآن نیست. قرآن یعنی خواندنی، لذا واژهی قرآن به همهی قرآن و به بعض آن اطلاق میشود؛ مثلاً «انا سمعنا قرآناً عجبا» این قرآن یعنی یک آیه، مشخص است که همهی قرآن نیست و بخشی از قرآن است. پس قرآن یعنی قرائت، قرائت و تلاوت هم بر کل و هم بر جزء صادق است. سوره در اصل بمعنای مجموعه و محدوده است و به مجموعهای از آیات تطبیق میشود، لذا فرق چندانی از نظر مفهوم لغت میان قرآن، سوره و ده سوره باقی نمیماند؛ یعنی همهی اینها به مجموعهای از آیات قرآن اطلاق میگردد. نتیجه اینکه تحدی قرآن به یک کلمه یا یک جمله نیست، بلکه تحدی به مجموعهای از آیات است که این هدف مهم را طرح میکند.» این هم یک دیدگاهی است که موضوع را پاک میکند و دنبال تطبیق نیست. اشکال مهمی که ما از آن گرفتیم، این است که اگر ریشه قرآن قرائت باشد، قرآن بر کل و جزء تطبیق میکند و صحیح است، اما معنای آن این میشود که واژهی قرآن زمانی که در قرآن اطلاق میشود، اشاره معنوی دارد. یک فرض آن همهی قرآن است و یک فرض آن، جزء است، اسم و علم شده است. اینکه اسم علم برای مجموع قرآن باشد و استعمال آن، ایرادی ندارد، ولی اگر بطور کلی بگوییم ریشه اینگونه است و لذا قرآن علم است، اگر اینچنین باشد استعمال آن در بحث، قرینه میخواهد، والا قرآن یعنی همهی قرآن. شاید اشکال اولی را بتوانیم جواب دهیم، اما اشکال دوم این است که ما میپذیریم قرآن به بعض و کل صدق میکند، اما آیا سوره و ده سوره یک معنا میدهد؟ در اینجا یک ده آورده است، اینکه بگوید «فاتوا بسوره» یا بگویید «فاتوا بعشر سور مثله» حتماً با هم فرق میکنند، چون عشر برای خود معنایی دارد. اگر واقعاً مراد در «فاتوا بسوره» با «فاتوا بعشر سور بمثله» یکسان است و بین دو تا مجموعه فرقی نمیکند، خب خود قرآن یک جا گفته است یک مجموعه بیاورید و یک جا گفته است ده مجموعه بیاورید، پس در اینجا نمیتوانیم بگوییم که چون سوره به هر بخشی اطلاق میشود یا قرآن به هر بخشی اطلاق میشود، موضوع را پاک کنیم. این سه دیدگاه آقای مکارم، سید قطب و مرحوم طبرسی بود که ظاهراً موضوع را پاک کردند و گفتند دنبال سیر نزولی نباشیم.
دسته سوم
بخش بعدی جالب است که من اسم آن را بازسازی نظریه براساس نظریههای قبلی میگذارم. توجه کنید که چطور بعضی از محققان با دقت نظریههای قبلی را اصلاح میکنند تا به نتیجهای برسند. فخر رازی مطلبی را از ابن عباس نقل میکند که ابن عباس میگوید «در «فاتوا بعشر سور مثله» این سور مشخص است و عبارتند از: بقره، آل عمران، نساء، مائده، اعراف، انفال، توبه، یونس و هود.» در واقع در اینجا متحداتٌ به را با بقیه متفاوت میبیند و میگوید این ده سوره، ده سورهای است که به سوره ی هود ختم میشود. شاید مطلبی که فخر رازی میگوید، چندان مراد ابن عباس نبوده است، اما بالاخره متحداتٌ به آن فرق کرده است. تا به حال همه متحداتٌ به را یکسان میگرفتند و میگفتند «همهی قرآن، ده سوره یا یک سوره از یک حیث است» اما در اینجا میگوید «متحداتٌ به با بقیه فرق میکند.» ممکن است کسی بگوید حالا که متحداتٌ به فرق میکند، احتمال دارد آیهی سوم آسانتر باشد، چون گفته است «مانند این ده سوره را بیاورید» و مابقی سورهها را نگفته است. اشکال هم به آن وارد میکنند این است که اگر کسی مانند این ده سوره را بیاورد، به این معنا نیست که میتواند همهی قرآن را بیاورد.
رشیدرضا نویسنده «تفسیر المنار» خیلی به این موضوع پرداخته و در هر جا که به آیهی تحدی رسیده است، به طور خاص سخن گفته است، هم در سوره ی بقره، هم در سوره ی یونس و هم در سوره ی هود. میدانید که آخر کتاب تفسیر المنار، سوره ی یوسف است و بعد از آن تفسیری نیست؛ یعنی به این دو تا نرسیده است، ولی این سه مورد را بحث کرده است و بحث مفصلی دارد، اما من فقط به آنچه که مورد نظر هست، میپردازم. ایشان عشر سور را از ابن عباس میگیرد و میگوید «این ده سوره، ده سورهای که ابن عباس بیان کرده، نیست. بلکه مراد ده سوره ی داستانی قرآن است». خب اگر ده سوره ی داستانی باشد، چه اتفاقی میافتد؟ عربها معتقد بودند نمیتوانیم چیزی مانند قرآن بیاوریم، چون نمیشود یک محتوا را در دو قالبِ در حد اعلا آورد و اینها فرق میکند؛ مثلاً اگر شما میخواستید واقعهی عاشورا را داستان نویسی کنید، فقط یک داستانِ بهترین میتوان نوشت، دو تا نمیشود. یک مشکل این است که خود قرآن در هر زمینهای بهترین را بیان کرده است، والا اگر نگفته بود، ما میگفتیم. خداوند میفرماید شما ده سوره مانند قرآن بیاورید، ده سوره ی داستانی، چون داستانهای قرآن در مورد افراد خاص، تکرارِ اسلوب کرده است؛ مثلاً در مورد حضرت موسی(ع) و ابراهیم(ع). شما هم بدون توجه به محتوا، ده ساختار بیاورید که این ساختارها حکایت کنندهی یک موضوع باشد. ایشان میگوید ««فاتوا بعشر سور مفتریات» یعنی شما ده ساختار قرآنی را در یک موضوع تقلید کنید» مثلاً اگر میتوانید داستانهای فردوسی را مانند قرآن که داستان حضرت موسی(ع) را در 15-10 آیه ریخته، در 10 آیه بیاورید، به همین دلیل کلمهی مفتریات را گذاشته است؛ یعنی لازم نیست محتوای آن صحیح باشد. یک محتوای داستانی برای خودتان درست کنید و ده آیه برای آن بیاورید. این نکتهای است که رشیدرضا آن را بیان میکند البته 2-3 نکتی دیگر هم دارد که یکی از آنها را همان اول ذکر کردم که میگوید «آیهی اول اصلاً آیهی تحدی نیست» این یک نکتهی اساسی است و من اسم آن را بازسازی میگذارم؛ یعنی در ابتدا ده سوره را از ابن عباس میگیرد و ده سوره ی مشخص را به ده سوره ی داستانی تبدیل و روی مفتریات آن کار میکند و میگوید «چون مفتریات است، پس قالب میخواهد». من این بیان را در کلام علامه طباطبایی میآورم تا ببینیم ایشان چگونه پاسخ میدهد چون اگر بخواهم ایرادت سخن آقای رشیدرضا را توضیح دهم خیلی طول میکشد.
علامه طباطبایی همین را بازسازی میکند و میگوید «10علامت کثرت است، مثل عدد 7 که نماد کثرت است. ثانیاً در این تفاوت اسلوب، تفاوت اسلوب داستانی مدنظر نیست، بلکه مراد توجه به چند سوره در گوناگونی سبک است. ما گاهی از قرآن، مجموعهی قرآن را در نظر میگیریم، مجموعهی قرآن کتاب هدایت برای انسانها است. گاهی از قرآن چند سوره را در نظر میگیریم که از این چند سوره، هدایت کامل مدنظر نیست، اما ویژگی این چند سوره این است که اسلوبهای گوناگونِ بیان را نشان میدهد» مثلاً در قرآن کریم سوره ی فیل را میخوانیم، در یکجا سوره ی تکاثر، در یکجا سوره ی «اذ شمس الکورت» بلاتشیبه مثل مداحی است که 100 سبک را میتواند پشت سر هم بیاورد. یک سوره هدف دیگری دارد و آن بیان یک مطلب کامل از مطالبی است که میتواند در مسیر هدایت قرار بگیرد. ایشان با توجه به این نکات میگوید ««فاتوا بسوره مثله» در حقیقت در اینجا یک سوره را میخواهد با تمام ویژگیهای یک سوره و بیان یک مفهوم کلی برای هدایت انسانها. اگر در ده سوره را میخواهد، مقصود این است که ویژگی تفنن در بیان و تنوع در اغراض را از جهت کثرت داشته باشد و اگر میگوید «ان یاتوا بمثل هذا القرآن» یعنی ویژگی اغراض مربوط به هدایت را داشته باشد» پس ایشان متحداتٌ به را متفاوت میداند. زمانی که متحداتٌ به متفاوت شد، در جایی که کل قرآن است؛ یعنی چیزی بیاورید که هدایت انسان را شامل شود، در جایی که یک سوره است، ممکن است کسی بگوید یک سوره با چنین محتوایی، سختتر از چند سوره است که بخواهیم فقط اسلوب آنها را بنویسیم. در مورد سوم میگوید «اسلوب آن مانند قرآن باشد» علامه در مورد چهارمی و پنجمی خیلی کار نمیکند، بیان ایشان این است که « فالیاتوا بحدیث مثله، یک چیزی است که شامل یک سوره یا پارگراف میشود» ولی بطور خاص روی آن کار نمیکند. در مورد پنجم هم مانند برخی میگوید « فاتوا بسوره من مثله» یعنی مثل نبی و مانند کسی که امی هست» در این سه مورد مخصوصاً در «فاتوا بعشر سور مفتریات» کار میکند و میگوید «این در حقیقت از جهت فنون بیانی است، لذا حتی اگر حقیقت هم نباشد، مشکلی ندارد، بیاورید» مانند اینکه به یک قاری بگوییم لازم نیست شما قرآن بخوانید، همینطور با الفاظ موهون بخوانید، اما 4-3 قرائت را به ما نشان بدهید.
نظر آخر، نظر آیتالله فاضل لنکرانی است، ایشان کتابی به نام «مدخل التفسیر» دارند که دربارهی تحدی بحث کردند، کتاب خوبی است که به فارسی هم ترجمه شده است. ایشان هم بر «فاتوا بعشر سور مفتریات» کار میکند و میگوید «مفتریات به این دلیل است که در این آیه، یک افتری اول و یک افتری وسط است «ام یقولون افتریهم...قل فاتوا بعشر سور مفتریات» افترای اول، افترای ادعایی است، پیامبر قرآن را از جانب خدا آورده است و آنها ادعا میکنند. اما خب اگر شما ادعا میکنید که پیامبر افتری بسته است، شما هم ده سوره مانند آن افتری کنید. افترای دوم، افترای واقعی است». ایشان میگوید «افترای ستیزهگران اول آیه است و این افترا در ذیل آیه مورد پذیرش طرفین است، افترای واقعی اراده شده است و هدف آیه آن است که اتصاف قرآن به اعجاز، اگرچه رکن اساسی آن اهداف الهی و اغراض ربوبی است و الفاظ مقدس قرآن بر آن دلالت میکند، اعجاز در معنا یا در لفظ و معنا با هم است اما وجه اعجاز منحصر به این نیست، بلکه اگر فرض کنیم که مطالب غیر واقعی و قصههای دروغین هم بود، با این حال بشر عاجز از تعبیر، به مانند این الفاظ با عبارتی دارای نظم و اسلوب مخصوص بود» یعنی آیهی سوم تحدی به نظم است نه تحدی به معنا. آیه اول در سوره ی اسراء تحدی به نظم، فصاحت، بلاغت و معنا بود. آیه دوم که یک سوره میخواهد باز همان مطالبی است که در آیه اول خواسته اما در قالب یک سوره. آیتالله فاضل در آیه سوم میگویند «تحدی در ده سوره است، اما از یک جهت آسان نموده است؛ یعنی ده سوره که به معنای آن کاری نداشته باشیم». مثل کسی که به او میگوییم قرائت کن، با الفاظ بیمعنا بخوان و این از یک جهت سادهتر است. به این ترتیب این سه آیه تا درست میشود. ایشان بخش سوم را یک مقدار بیشتر توضیح دادند ولی ظاهراً مانند همان سخنان علامه است. این بازسازیها از ابن عباس تا رشید رضا و از ایشان تا علامه بیشتر صورت گرفته است. اما دو آیه بعدی که کمتر به آن پرداختهاند، باقی میماند. این سه آیه را اینگونه آوردیم تا هم ترتیب مذکور درست شود و هم ده سوره بعد از یک سوره (اما همراه با تعبیر مفتریات) درست شود.
چهارمین آیه «فالیاتوا بحدیث مثله» است و مفتریات ندارد، پس ظاهراً به این معنا است که در تمام وجوه ممیزهی قرآن، مثل قرآن باشد، اما چون «حدیث» است میتوانیم بگوییم که این سادهتر از سوره ی کامل است چون اولی میگوید کل قرآن، بعد میگوید سوره ی کامل و بعد میگوید حدیث. حدیث یعنی یک کلام یصح السکوت، به همین دلیل به کلام ائمه(ع) حدیث میگویند. ولی ظاهر اینجا در قرآن کریم و آنچه که علامه میگوید و قابل پذیرش است، یعنی کلامی از قرآن یا پاراگرافی از آن. بعضی از سورهها به اندازهی یک پارگراف هستند و بعضی دیگر چندین پاراگراف میشوند، ولی قرآن در اینجا کمی آسانتر گرفته است. اگر شما مثل سوره ی قدر، فجر یا کوثر را نمیتوانید بیاورید، یک آیه بیاورید، اما نه یکی دو کلمه، چیزی که با قرآن مشابهت داشته باشد. احتمال دارد مقصود این باشد و بیان علامه هم بگونهای است که این مرحله را هم درست میکنند. آیهی آخر «فاتوا بسوره من مثله» است که مجدداً مشکل میشود. اگر حدیث از مثل قرآن راحتتر باشد، دوباره آیهی پنجم یک مقدار کار را مشکل میکند. برخی گفتند «فاتوا بسوره من مثله، یعنی مثل نبی» علامه طباطبایی هم همین احتمال را داده است و خیلیها این را مطرح کردند؛ یعنی از مثل پیامبر و «من» را هم من نشریه گرفتند؛ یعنی از جانب پیامبر. این نظر دو مشکل دارد: یکی اینکه با سیاق آیه نمیخواند، آیهی پنجم میگوید «ان کنتم فی ریب من ما نزلنا علی عبدنا فاتوا بسوره من مثله» درست است کلمهی «عبدنا» را آورده و «عبدنا» نزدیکتر به «مثله» است، ولی چون سیاق آیه روی قرآن است «ان کنتم فی ریب من ما نزلنا» ظهور این است که مثل به قرآن برگردد، به همین دلیل خیلیها گفتند «من»، من زائده است. اگر «من»، من زائده شد، «فالیاتوا من مثله» یعنی «فالیاتوا مثله» و اگر اینچنین شد، مرحلهی دوم و پنجم مانند هم میشود. من یک احتمالی دادم که البته بخشی از آن را از یکی نویسندگان عرب گرفتم و آن اینکه «من مثله» راجع به قرآن باشد اما این «من»، من تجزیه است، در این صورت در آیهی پنجم هم تنزل کرده است. در آیهی «لیس کمثله شی» بحث است که این «کاف» چه معنایی میدهد؟ برخی میگویند «زائده است، مثل مثل چیزی معنا ندارد و لذا زائد است» برخی هم میگویند «لیس کمثله شی، یعنی «لیس مثله مثله شی» اگر فرض کنیم که خدا مثلی داشته باشد، آن مثل هم نمیتواند مثل داشته باشد، در واقع یک نوع بلاغت دارد» مثلاً کسی یک قهرمان خیلی قوی است و ما میگوییم مثل او نمیآید، گاهی میگویید اگر مثلی مانند این قهرمان فرض کنید، مثل او هم مثل ندارد. در اینجا هم میتوان چیزی شبیه این را بیان کرد. قرآن میگوید «فالیاتوا بمثله القرآن» مثل قرآن یعنی اینکه چیزی بیاورید که همه چیز آن در حد قرآن باشد، بلاغت، فصاحت، معنا، اسلوب و نظم. فرضاً کسی کتابی نوشته که در معنا با قرآن برابری میکند یا کتابی نوشته است که در فصاحت و بلاغت مانند قرآن است یا کتابی نوشته است که در نظم مانند قرآن است، حالا شما اگر میتوانید مثل آن را بیاورید «فالیاتوا بسوره من مثل القرآن» یعنی سورهای بیاورید که بعضی از مناسبت قرآن را داشته باشد، نه همهی مناسبت آن را. این احتمال وجود دارد و اگر این باشد قاعدتاً میتوان اینچنین گفت که آیهی پنجم در سوره ی بقره به یک سوره ی نامشخص تحدی دارد، البته از جهت یکی از وجوه اعجاز قرآن و نه از همهی جهات وجوه قرآن.
در این صورت سوره ی اسراء تحدی به مجموعهی قرآن دارد؛ یعنی از جهت بلاغت، فصاحت، معنا. سوره ی یونس تحدی به یک سوره ی نامشخص، اما از تمام جهات دارد. سوره ی هود تحدی به چند سوره از جهت نظم و اسلوب دارد، نه از جهت معانی. سوره ی طور تحدی به یک گفتار دارد، ولی از جهت فصاحت، بلاغت و معنا مانند دو آیهی اول است. سوره ی بقره هم تحدی به یک سوره ی نامشخص دارد، از جهت یکی از وجوه اعجاز؛ مثلاً از جهت فصاحت و بلاغت، اسلوب یا موارد دیگر.
یکی از حضار:
شما به نکتهای اشاره فرمودید و بزرگان هم آن را بیان کردند که تحدی یک گوینده، یک مخاطب و یک مقطع دارد. خب گوینده مشخص است که حضرت حق است، اما چرا مخاطب و مذهب باید یکسان باشد؟ درست که این سوره در مکه نازل شده است، اما همهی مشرکان یکسان نیستند، افراد متفاوت بودند و مذهبها متفاوت بوده است. چطور این را ثابت میکنید؟ این مطلبی است که افرادی مانند سید قطب و طبرسی هم به آن اشاره داشتند. بهر حال آنچه که شما گفتید که عرف اینگونه صحبت میکند و منطق تحدی اینگونه است، برای یک گوینده و یک مخاطب و یک مذهب است. اینجا گوینده واحد است، اما معلوم نیست که مخاطب و مکتب واحد باشد.
استاد قاضی زاده:
مطلبی که این 3-2 نفر بیان کردند، همین بود که گفتند ما احتمال میدهیم، اما پاسخ دارد. علامه نسبت به نظر طبرسی اینطور میگوید: وجه سخن طبرسی تنها مصحح اختلاف متعلق تحدی است، متعلق تحدی میتواند ده یا یک سوره باشد، ولی مسألۀ ترتیب نزولی داشتن یا نداشتن را طرح نمیکند که آیا ترتیب نزول داریم یا نداریم؟ اگر کسی برای این ترتیب توجیهی نداشته باشد، قاعدتاً میگوید مخاطبان با هم فرق میکنند و در هر جا چیزی بوده است اما شما توجه داشته باشید اولاً بلحاظ زمانی این سوره درحدود 2-3 سال نازل شده است، ما در حقیقت یک مشافه قرآن داریم و یک مخاطب قرآن، بالاخره معلوم هست اینکه شما میگویید مشافههای قرآن است؛ مثلاً فرض کنید همان موقع که وحی نازل میشده، بسرعت همان شخصی که مقابل بوده و یا با او صحبت میشده یا اولین بار خطاب به او بیان میشده 10-20 نفر بودهاند و یا تعداد کمتری اما کسانی که مخاطبهای زمان نزول بودهاند، به همۀ آنها این وحی میرسیده است، چیزی که شما میفرمایید درجایی است که مجلس خاص بوده و مخاطبین را هم فقط همین مشافهین در نظر بگیریم لذا قرآن برای همان مشافهین خاص این گونه گفته است چون آنها این نکته را داشتند ولی معمولاً در بحثهایی که در مورد ترتیب قرآن میکنند، به این صورت نیست که تمام هدف آیه یک مخاطب خاص یا یک مشافه خاص باشد، لذا این احتمال هست که باتوجه به اینکه یک مشافه خاصی بوده اما بالاخره کسانی که در فضای نزول این آیات بودهاند مخصوصاً اینکه از لحاظ زمانی هم محدود بوده است، نمیتوان گفت با توجه به اینکه تفاوت داشتند و در یک آیه یکسری افراد مخاطب بودند و در یک آیه افراد دیگری، یکی جریان کفر بود و یکی جریان مقابل پیامبر بود و بعضی افراد جلوتر بودند و بعضی عقبتر. لذا مشخص است که ما آنها را بصورت یک جریان مرتب و پیوسته در نظر میگیریم.
پرسش و پاسخ
یکی از حضار:
در عرف مثلاً وقتی میگوییم «عبس و تولی ان جاءه الاعمی..» قطعی نیست که به چه کسی نازل است، چیزی که ما از عرف میدانیم در جایی است که مذهب و مخاطب واحد است و وقتی متفاوت متصور باشد، از قطعیت میافتد.
استاد قاضی زاده:
من هم عرض کردم گاهی کسی میتواند براساس مجموعهی آیات قرآن یک فرض ترتیب نزولی را تصویر کند. آنچه آنها ذکرکردهاند، در زمانی است که ما نتوانیم ترتیب را درست کنیم. آنهایی که توانستند، خب ترتیب را درست کردند، یا متحداتٌ به را متفاوت دیدهاند یا به شیوهایی که فخر رازی و دیگران گفتهاند. اگر نتوانیم بالاخره همان نظر طبرسی و سید قطب درست است که میگویند «خیلی به این کار نداشته باشید». البته اشکال و نظر آیتالله مکارم در جای خود هست.
یکی از حضار:
این منطق بشر حکیم است و اینگونه تحدی میکند، اما آیا خدای حکیم هم اینگونه تحدی میکند؟
استاد قاضی زاده:
خب از زمانی که قرار شد خدای حکیم با بشر حکیم صحبت کند، باید بگونهای باشد که ما حکمت آن را متوجه شویم. ما همانطور که در زبان میگوییم اگر خداوند بیان دیگری داشت و بنا میکرد که ما بفهمیم، در منطق هم اگر منطق دیگری بر حکمت الهی حاکم بود، باید به ما میفهماند، والا ما چطور...
یکی از حضار:
ما متوجه تحدی میشویم. مسأله این است که این شبهه در قرن ششم مطرح شده است، معلوم نیست که در صدر اسلام بوده است و لذا مشکلی پیش نیامده تا بگوییم نفهمیدیم.
استاد قاضی زاده:
نه، قرآن در خیلی جاها میفرماید «افلا تعقلون» اگر ما بگوییم منطق خدا با منطق ما فرق میکند، در این صورت گفته است شما با عقل خود، کلام من را که منطق دیگری دارد، بفهمید؟
یکی از حضار:
«افلا تعقلون» با «افلا تعلمون» چه فرقی دارد، لزومی ندارد که ما آن را بفهمیم.
استاد قاضی زاده:ولی خب اگر شما در یک جایی بفهمید، شیرین است. ما نمیتوانیم بگوییم حکمت الهی با حکمت ما فرق میکند و لذا همانطور که ما میخواهیم تحدی کنیم، در ابتدا میگویید من ایستادهام و همهی شما من را بزنید، بعد میگویید من مینشینم؛ یعنی میخواهید قدرت نمایی بیشتری کنید. حالا در اینجا اول قرآن میگوید مثل قرآن را بیاورید، بعد میگوید اگر نتوانستید یک سوره بیاورید، بعد میگوید شما در نظم آن تحدی کنید و در نهایت میگوید خب یک پاراگراف بیاورید.
یکی از حضار:
من اصراری بر این ندارم که منطق الهی فرق میکند، منظور من این است که چرا شما اصرار میکنید که فرقی ندارد؟ این یک نکتهی خیلی مهم است و بخشی از بحثهای دینپژوهی همین است. چرا اصرار میکنید خداوند فرقی با ما ندارد؟ در تحدی عرفی ما میخواهیم قدرت خود و ناتوانی حریف را نشان دهیم، اما معلوم نیست که این همان هدف خداوند در تحدی باشد، ممکن است هدف تربیت افراد و توجیه مخاطب باشد، لذا ممکن است متفاوت باشد. من زمانی که میخواهم قدرت خود را نشان دهم، همان چیزی که شما گفتید را انجام میدهم، در ابتدا میگویم من را بزنید، من با یک دست با شما میجنگم، ولی اگر منظور دیگری داشته باشم، این ترتیب بهم میخورد، آن منظور، منظور تربیتی است.
استاد قاضی زاده:
اگر شما منظور دیگری را تصویر کنید، شاید حاکم بر ترتیب نزولی تحدی شود، ولی بصرف احتمال نه.
یکی از حضار:
قرآن کتاب تربیت است، همان طور که میشنیدند، تحول آنها قطعی بوده است.
استاد قاضی زاده:
ببینید ما در هرجایی که در قرآن اختلاف بود، خیلی راحت میتوانیم این را بگوییم. اگر آخر آیه «سمیع» را «علیم» یا یکجا «سمیع» را «خبیر» گفته باشد یا در هر جایی که مورد اختلاف باشد، میگوییم شاید یک نکتهی تربیتی داشته باشد، لذا عملاً خود را محکوم میکنیم که به زوایای قرآن پی ببریم، ولی اگر بگوییم که تصریح دیگری میکنیم که در این نوع تفاوتها، یک نکتهی تربیتی هست، اگر زمانی چنین چیزی تصریح شد و شما شیوهی تربیتی آن را فهمیدید، میتوان گفت چنین چیزی بر این منطق حاکم است.
یکی از حضار:
در چهار آیهی اول نسبت به پیامبر افتری دارد، اما آیه آخر شک و تردید است. اگر این تحدی را با سیاق آیات قبل و بعد از آن در نظر بگیریم، «ان کنت فی ریب من ما نزلنا» مشخص میشود که دیگر بحث افتری و بهتان نسبت به پیامبر نیست.
استاد قاضی زاده:
افترا و ریب و شک در یک افق هستند. در ابتدا فرد شک میکند و زمانی که شک او قوی شد، افترا هم میبندد. سه آیه اینطور است، ولی آیهی اول اینگونه نیست که قبل از آن بحث افتری و شک باشد. این تفاوتها اجمالاً هست و نشانگر این است که شرایط مختلفی بوده و قرآن گاهی به افترای آنها و گاه بصرف تعبیر آنها اشاره کرده است، ولی در بحث ما چیزی را عوض نمیکند تا بگوییم آنها شک دارند و اینها یک مقداری از شک عبور کردند و میگویند حتماً این وحیانی نیست.
یکی از حضار:
در آیهی آخر از لحاظ تحدی کمی آسانتر گرفته است، در حالی که در آیات قبل با شدت و حدت بیشتری است، لذا ممکن است افتری نبوده باشد، بلکه شک بوده است که قرآن میگوید حتی اگر شعرای خودتان را بگویید، پس نمیتوانید، اگر «فان لم تفعلوا» را با بعد از آن در نظر بگیریم شاید تحدی فاز کمتری داشته است.
استاد قاضی زاده:
این هم یک احتمال است، ولی باید ببینیم متحداتٌ به در اینجا با بقیه چگونه است. این یک احتمال است که بگوییم چون اینجا شک هست، آن را از مجموعه خارج کنیم، ولی باز آن مجموعه این ترتیب را میتواند داشته باشد و مورد توجه قرار بگیرید. در ضمن خود این هم چون «فاتوا بسوره من مثله» هست، آیه تحدی است و فقط فرق آن این است که اینجا با فرض شک مطرح کرده و آنجا با فرض انکار مطرح کرده است، ولی بالاخره چه شک باشد و چه انکار، هیچ کدام مورد قبول قرآن نیست و قرآن هم برای اینکه خود را ثابت کند، در هر دو هماوردی را مطرح کرده و در عین حال یکسان است.
یکی از حضار:
در بیانات مرحوم علامهی طباطبایی «فاتوا بعشر سور مفتریات» فقط نمیتواند صرف اسلوب باشد. مثله را چگونه عوض کرده است؟
استاد قاضی زاده:
فرموده «فاتوا بعشر سور مثله» یعنی مثل خود قرآن. مثلاً شما مداح هستید و به شما میگویند یک چیزی بخوانید تا متوجه شویم میتوانید یا نمیتوانید، اما در اینجا میگوید مثل خود قرآن.
یکی از حضار:
باید مفتریات را هم ببینیم.
استاد قاضی زاده:
نه، بحث این است که در ظن آنها افتری است.
یکی از حضار:
علامه هم همین را فرق گذاشتند و میگویند یک افترا ادعایی و یک افترا حقیقی است.
استاد قاضی زاده:
شما میگویید افتری است، خب بیاورید. همهی حالات همین هست. ده سوره مثل خود قرآن بیاورید. مفتریاتی که شما میگویید یعنی به ظن شما این افتری است، همین سورههای افترایی را بیاورید. آیه اول انس و جن آورده است و قرآن را در برابر همهی کسانی که مکلّف و مسئول هستند، قرار داده است. بعد «ام یقولون افترئه» دارد، ممکن است تعداد در یقولون افترای دومی کمتر بوده است و لذا گفته یک سوره بیاورید و بعد بیشتر شده و لذا گفته ده تا سوره بیاورید و بحسب انس و جنی که مطرح کرده است، گفته کل قرآن را بیاورید. پس باید بحسب مخاطب مراجعه کنید، مخاطبین وقتی کمتر و یا بیشتر میشدند، تحدی هم کمتر و بیشتر میشد.
این هم یک احتمال است و بدون دلیل است. بله، اگر تعداد را کم و زیاد کنیم در اولی هست و در آخری که گفت «شعرا» همه را بیاورید.
یکی از حضار:
در آیه اول که قرآن را آورده، طبیعتاً کل قرآن نیست، چون زمانی که این آیه نازل شده است، طبق فرمودهی شما این سوره ی پنجاهم قرآن هست و لذا کل قرآن نباید باشد.
استاد قاضی زاده:
بله، اتفاقاً من به این مطلب پرداختم. زمانی که قرآن سیال بود و هنوز کامل نشده بود، این آیه 50 سوره را گفته است و خب 50 سوره بیشتر از یک یا ده سوره است. ولی بعداً که کل قرآن جمع شد، برای کل آن میشود، لذا ما که الان با این آیه مواجه میشویم، «مثل هذا القرآن» یعنی کل قرآن. نکتهای که شما فرمودید، نکتهی درستی است و در آن زمان همینطور بود؛ یعنی اگر آنها میتوانستند که 50 سوره را بیاورند، کافی بود، ولی این به آن معنا نیست که الان ما 50 سوره بگوییم، چون قرآن مجموع بوده و مجموع آن زیاد شده است و الان به همهی آن اطلاق میشود. در هر صورت در همان زمان هم 50 سوره بیشتر از بقیه بوده است.