بسمه تعالی تاريخ جلسه: 23/08/1388 نظریه پرداز: حجت الاسلام و المسلمین کاظم قاضی زاده
|
مقدمه
قرآن کریم تنها کتابی است که از جهت لفظ و محتوا به خالق انسان و جهان انتساب دارد و پیامبر اکرم (ص) آنچه را از طریق وحی و به واسطه ملک مقرب پروردگار جبریل امین (روح الامین) گرفته است برای مردم خوانده و مردم نیز در طول قرون و اعصار این وحی معصوم(ع) را دست به دست به ودیعت گذاردهاند.
از سوی پروردگار متعال این کتاب از عظمتی برخوردار است که آشکارا درباره آن تحدی شده است و هیچ کس را یارای همآوردی آن نبوده است و تا کنون نیز هیچ متنی که ادعای همآوردی قرآن را داشته باشد و بتواند ادعای خود را به اثبات برساند، ارائه نگردیده است.
کتابی که این ویژگی را دارد که در آن اختلافی نیست و متصل به منبع علم لایزال الهی است زمینه پژوهشهای متعددی را در عرصههای مختلف فراهم آورده است از جمله این که تفسیر آن یکی از قدیمیترین عرصههای علمی در حوزه فهم معانی قرآن است که از قدمت و قوت بیشتری برخوردار بوده است. در عرصه تفسیر، نه تنها تفسیر قرآن که شروح و تفاسیری که بر بعضی از تفسیرهای قرآن مثلا بر تفسیر زمخشری نوشته شده بسیار زیاد است.
عرصه تفسیر دارای روشها و گرایشهای متعددی بوده است. البته در این جهت که همه بر اساس ترتیب مصحف به تفسیر ترتیبی یا تجزئه ای میپرداختهاند، مشترک بودهاند ولی چیزی به نام تفسیر موضوعی از یکصد سال اخیر شروع شده که با تفسیر ترتیبی از جهت شیوه کار تفاوت هایی دارد که بر اساس همین اختلافات روشی دارای موافقان و مخالفانی جدی است . در قرن اخیر رویکرد جدیدی که در عرصه تفسیر بوجود آمد تحت عنوان «تفسیر موضوعی» نامیده شد. این رویکرد گرچه پدیدهای جدید و با توجه به خصوصیات ویژه خود است، اما ریشههای آن در صدر اسلام و در ضمن تلاش های قرآن پژوهان متقدم نیز بچشم میخورد.
اهمیت این شیوه به نحوی است که پویایی قرآن را بعضاً در گرو این رویکرد میدانند و حتی بعضی آینده را از آن تفسیر موضوعی میدانند. تفسیر موضوعی به نحو جامع شامل کلیه پژوهشهای قرآنی، محتوایی و ساختاری میشود که از ورای فهم تکتک آیات گذر میکند و به دنبال فهم اهداف و مقاصد، دیدگاهها و نظریههای قرآنی است و به حق قرآنی که نور، هدایت، شفاء و رحمت و تبیان هر چیز است و گذر زمان طراوت آن را نمیکاهد شایسته تأمل و پژوهشهای موضوعی است.
به نظرم این وصف ها در باره قرآن که در خود قرآن و احادیث فراوانی هم با بیانات مختلفی آمده است چراغ سبز هایی است که ما را به سوی تفسیر موضوعی سوق می دهد.
قرآن پاره ای از اوصاف خود را اینگونه معرفی می کند :
- افَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيراً (نساء/82) ؛آيا در قرآن نمىانديشند؟ و اگر از نزد غير خدا مىبود در آن ناسازگارى و ناهمگونى بسيار مىيافتند.
- وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيه ( بقره/ 213)؛ و با ايشان كتاب فرو فرستاد براستى و درستى، تا ميان مردم در آنچه اختلاف كردند حكم كند
- هَذَا بَيَانٌ لِّلنَّاسِ وَ هُدًى وَ مَوْعِظَةٌ لِّلْمُتَّقِينَ (ال عمران/138)؛ اين بيانى است براى مردم، و رهنمونى [به راه راست] و پندى براى پرهيزگاران.
- وَ الْقُرْآنِ الْحَكيمِ (یس/2) ؛ سوگند به قرآن با حكمت- حكمتآميز و درست و استوار
- هَذَا بَصَائرُِ لِلنَّاسِ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ (الجاثیه/20)؛ اين- دين يا قرآن- بينش هايى است براى مردم، و رهنمونى و بخشايشى است براى گروهى كه بىگمان باور دارند.
توصیف قرآن در روایات
پیامبر اکرم (ص) قرآن را این گونه توصیف کردهاند:
« عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): فَإِذَا الْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الْفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآنِ.... هُوَ الدَّلِيلُ يَدُلُّ عَلَى خَيْرِ سَبِيلٍ وَ هُوَ كِتَابٌ فِيهِ تَفْصِيلٌ وَ بَيَانٌ وَ تَحْصِيلٌ وَ هُوَ الْفَصْلُ لَيْسَ بِالْهَزْلِ وَ لَهُ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ فَظَاهِرُهُ حُكْمٌ وَ بَاطِنُهُ عِلْمٌ ظَاهِرُهُ أَنِيقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِيقٌ لَهُ نُجُومٌ وَ عَلَى نُجُومِهِ نُجُومٌ لَا تُحْصَى عَجَائِبُهُ وَ لَا تُبْلَى غَرَائِبُهُ فِيهِ مَصَابِيحُ الْهُدَى وَ مَنَارُ الْحِكْمَةِ؛[1] هنگامی که فتنه ها مانند پاره های شب تار شما را فرا گرفت، بر شما باد تمسک به قرآن؛ آن دلیلی است که به بهترین راه راهنمایی می کند، كتابى است كه در آنست تفصيل و بيان و تحصيل (بدست آوردن حقائق) و آنست جداكننده (ميان حق و باطل). شوخى و سرسرى نيست، برای او (قرآن) ظاهری و باطنی است، ظاهر آن حکم و باطن آن دانش است، ظاهرش زیبا و باطنش عمیق است. او را مرزهایی است و برای مرزهای آن حدودی است. عجایب آن به شمارش نیاید و غرایب آن کهنه نمیگردد، در آن چراغهای هدایت و گل دستههای حکمت است.»
در نقل دیگر (در تفسیر عیاشی و نوادر راوندی) بجای "له نجوم "،" له تخوم" آمده است که تخوم نیز به معنای مرزها می باشد.
آری طراوت و تازگی قرآن برای آنان که این کتاب را چشیدند و مذاق جان خود را با آب سیراب کردند ملموس بوده است، گرچه بعضاً از درک دلیل آن همه تازگی و طراوت ناتوان بودهاند.
از امام صادق علیه السلام پرسیدند: چرا قرآن را، کثرت انتشار و دقت و تأمل، چیزی جز طراوت نمیافزاید؟ و هرگز مطالعه آن ملالت آور نیست؟ حضرت فرمودند:
« لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ يَجْعَلْهُ لِزَمَانٍ دُونَ زَمَانٍ وَ لَا لِنَاسٍ دُونَ نَاسٍ فَهُوَ فِي كُلِّ زَمَانٍ جَدِيدٌ وَ عِنْدَ كُلِّ قَوْمٍ غَضٌّ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ[2]؛ (تازگی قرآن) به دلیل آن است که خداوند بلند مرتبه و بزرگ آن را برای زمانی، بجز زمان های دیگر یا مردمی، بجز مردمان دیگر قرار نداده است. در هر زمانی قرآن جدید است و در نزد هر گروهی تا روز قیامت از تازگی برخوردار است.»
استفاده بیشتر را کسی میبرد که قرآن را یک کل به هم پیوسته بداند که نه در آن اختلافی است و نه از طریق حق منحرف میشود.
از امیرمؤمنان(ع) در نهج البلاغه روایتی نقل شده است که فرمود:
« كِتَابُ اللَّهِ تُبْصِرُونَ بِهِ وَ تَنْطِقُونَ بِهِ وَ تَسْمَعُونَ بِهِ وَ يَنْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ وَ يَشْهَدُ بَعْضُهُ عَلَى بَعْضٍ وَ لَا يَخْتَلِفُ فِي اللَّهِ وَ لَا يُخَالِفُ بِصَاحِبِهِ عَنِ اللَّهِ[3]؛ کتاب خدا را که، بدان راه حق را میبینید و بدان از حق سخن میگوئید و بدان حق را میشنوید، بعض آن، بعض دیگر را تفسیر کند؛ و پارهای بر پاره دیگر گواهی دهد. همهی آیههایش خدا را یکسان شناساند؛ و آن را که همراهش شد از آن بر نگرداند.»
در نهج البلاغه روایت دیگری که دارای ویژگی خاصی است و با موضوع بحث ما تناسب بیشتری دارد بیان شده است که دلالت دارد که گوهر معارف و حکم را باید از درون آن (قرآن) بیرون کشید وگرنه آن گونه نیست که هر کس به ژرفای آن نایل شود و به حقیقت آن واصل گردد. کتابی است نیازمند استنطاق و پرسش:
«ِ ذَلِكَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ يَنْطِقَ وَ لَكِنْ أُخْبِرُكُمْ عَنْهُ أَلَا إِنَّ فِيهِ عِلْمَ مَا يَأْتِي وَ الْحَدِيثَ عَنِ الْمَاضِي وَ دَوَاءَ دَائِكُمْ وَ نَظْمَ مَا بَيْنَكُمْ...[4]؛ آن قرآن است پس از آن بخواهید تا سخن گوید. و هرگز(بخودی خود) سخن نگوید، اما من شما را از آن خبر میدهم.بدانید که در قرآن علم آینده است و حدیث گذشته، درد شما را درمان است و راه سامان دادن کارتان در آن است.»
کسانی که غالبا ترجمه می کنند می گویند قرآن ابداً حرف نمی زند و باید با اهل بیت آن را فهمید ولی شهید صدر که در حوزه تفسیر موضوعی دو سخنرانی بسیار خوب دارد که حتی سعودی ها به این مقاله ایشان ارجاع می دهند، می گوید قرآن به طور عادی حرف و سخن نمی گوید بلکه باید بسیار کوشش کنی و استنطاق کنی تا درد های زمانه و مسائل دوران را از درون آن بیرون بکشی چون حضرت می فرماید خبر های آینده و گذشته و درمان درد های شما و هم آنچه نظام جامعه شما را می سازد در قرآن هست. آن چه بعدها تحت عنوان النظوم الاسلامیه شکل گرفت بر اساس این نوع نگاه به قرآن می باشد. مثلا خود شهید صدر بر اساس این نوع نگاه نظام اقتصادی قرآن را نوشت. این روایات چراغ سبزی است تا نظم های جدیدی را برای درمان مسائل اجتماعی از قرآن استخراج کنیم کاری که به نظر می رسد از عهده تفسیر موضوعی و آن هم با این شیوه بر می آید.
آری کتابی که پیامبر (ص) و جانشینانش آن را این گونه معرفی میکنند شایسته هر گونه تامل و تدبر است، استنطاق که در کلام امیرمومنان علیهالسلام مورد تأکید قرار گرفت، بیش از هر چیز در تفسیر موضوعی متبلور است.
اما قبل از پرداختن به فهم معنای واژه" تفسیر" و" موضوعی" شایسته است که نکته ای را ذکر کنم و آن این که در حوزه تفسیر موضوعی نیازمند دو نگاه درجه اول و دوم هستیم یعنی یک سری تفسیر موضوعی نوشته اند و یک عده هم به بررسی روش شناسانه این تفاسیر پرداخته اند کما این که در تفسیر ترتیبی هم، همین اتفاق صورت گرفته است. مثلا تفاسیر ترتیبی متعددی هست ولی نگاه درجه دومی نیز هست که به تاریخ تفسیر یا مفسرین و یا اصول و ضوابط تفسیر پرداخته اند که مثلا باید به چه صورتی باشد و یا به تحلیل روشهای تفسیری می پردازند. این شیوه مطالعه و بررسی با قرآن کار ندارد بلکه با تفاسیر کار دارد این نوع نگاه خیلی قدیمی نیست چون اول باید مثلاً صد تا تفسیر نوشته بشود و بعد مورد تجزیه قرار بگیرد کما این که الان فقه ما از اصول ما جلوتر است؛ اول فقه نوشته شد و بعدا مطالب اصولی در مقدمه کتاب های فقهی آمد و بعدا علمی مستقل شد.
در حوزه تفسیر موضوعی هم این طور است مثلا اگر تفسیر موضوعی سابقه اش به یکصد سال پیش برمی گردد این نگاه درجه دوم به تفاسیر موضوعی که به تحلیل تفاسیر موضوعی در حوزه اصول و ضوابط تفسیرهای موضوعی و هم روش شناسی آن برمی گردد به حدود 50 سال می رسد. مثلا کتاب شهید صدر که مقالات ایشان در المدرسه القرآنیه می باشد حدود 30 سال است که نگارش یافته است و کتب اهل سنت به ده سال قبل از آن بر می گردد و بعداً هم در این اواخر حدود ده کتاب در این باره نوشته شده و من هم خودم به خاطر جدید بودن موضوع مطالبی را در این جلسه بر اساس یادداشت هایم اضافه کرده ام.
مفهوم لغوی تفسیر
تفسیر در لغت معانی متعددی را به خود اختصاص داده است. ابن فارس آن را به معنای بیان و ایضاح میداند و با توجه به بعضی از موارد کاربرد کلمه، آن را اعم از کشف حسی و معنوی دانسته و کلمه تفسیر را با شهرتی زیاد، نزدیک قرآن میداند به طوری که اگر کسی در کتاب تفسیر چیزی را بخواند، [معنایش آن است که در کتابی که] کاشف معانی کلمات و ترکیبات قرآنی است خوانده است.[5]
ابن منظور مینویسد:
«السفر: البیان، فسر الشی یفسره بالضم و الکسر فسرا و فسّره: ابانه و التفسیر مثله ای الابانه و قول له عزوجل: «واحسن تفسیراً» الفسر کشف المغطی و التفسیر: کشف المراد عن اللفظ المشکل[6]؛ سفر بمعنای بیان است، فسّر به معنای جدایی است و تفسیر مانند آن یعنی به معنای ابانه است. خداوند بلند مرتبه میفرمایند: و أحسن تفسیراً: فسر به معنای پردهبرداری است و تفسیر کشف مراد از لفظ مشکل است».
این واژه یکبار در قرآن کریم استعمال شده است: « وَ لا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلاَّ جِئْناكَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسيراً ».[7]
راغب اصفهانی، لغت شناس معروف قرآن، بر اساس این استعمال به بررسی معنای آن پرداخته و مینویسد:
«الفسر و السفر متقارب معناهما لتقارب لفظیهما و لکن جعل الفسر لاظهار المعنی المعقول و جعل السفر لابراز الاعیان للابصار».[8]
در نتیجه راغب غلبه استعمال معنای لغوی تفسیر را درباره اظهار و کشف پرده از امور معنوی میداند و به نوعی دیدگاه ابن فارس را در حوزه تفسیر کامل میکند.
با توجه به این که تفسیر از باب تفعیل و آن نیز بعضاً برای مبالغه و تکثیر است، تفسیر را میتوان در مواردی دانست که نیاز به سعی و تلاش زیاد برای پرده برداری از معنا است. از این روی معنای لغوی مورد نظر ابن عاشور که آن را به معنای آشکار نمودن مطالب معنوی و معقول همراه با سعی و اجتهاد میداند، صحیح به نظر میرسد.[9]
مفهوم اصطلاحی تفسیر
درباره مفهوم اصطلاحی تفسیر اختلاف نظر وجود دارد زیرا هرکسی به تفسیر پرداخته است به گونه ای تعریفی را ارائه داده است. از جمله این که تفسیر علم است یا فن؟ اصولاً دو تلقی درباره تفسیر وجود دارد برخی معتقد هستند که تفسیر از علوم نیست تا برای آن حدی را تعیین کنیم چرا که قواعد و ملکات ناشی از به کارگیری قواعد- همچنان که در علوم دیگر است- را ندارد و صرف معنای بیان کلام الهی یا بیان الفاظ و مفاهیم قرآن در تعریف آن کافی است.[10]
دیدگاه دیگر، آن است که تفسیر نیز از علوم محسوب میشود و دارای قواعد و ضوابطی است و بر این اساس در تعریف آن باید علم را بیاوریم. ابن حیان در تبیین مفهوم اصطلاحی تفسیر میگوید:
«علم یبحث عن کیفیة النطق بالقرآن و مدلولاتها و احکامها الافرادیة و الترکیبة و معانیها التی تحمل علیها حالة الترکیب و تتمات ذلک[11]؛ تفسیر، علمی است که از کیفیت نطق به قرآن و مدلول های آن و احکام جداگانه و ترکیبی آن و معانی آنها در حالت ترکیب بحث میکند.»
سیوطی که خود ناقل تعریف فوق است، دو تعریف در دو کتاب خود دارد: در کتاب التحبیر فی علم التفسیر، تفسیر را «علم یبحث فیه عن احوال القرآن العزیز من حیث دلالته علی مراده بحسب الطاقة البشریة» میداند و حوزه آن را اعم از روایت و درایت میانگارد.[12] و در کتاب الاتقان به این تعریف که در حقیقت بیان مصادیق علم تفسیر است اشاره کرده است:
«علم نزول الایات و شئونها و اقاصیصها و الاسباب النازلة فیها ثم ترتیب مکیّها و مدنیها و بیان محکمها و متشابهها و ناسخها و منسوخها و خاصها و عامها و مطلقها و مقیدها و مجملها و مفسرها و حلالها و حرامها و وعدها و وعیدها و امرها و نهیها و عبرها و امثالها و نحو ذلک.»[13]
در کتاب «مناهل العرفان فی علوم القرآن» تقریبا تعریف پیش گفته تلخیص شده است:
«التفسیر علم یبحث فیه عن احوال الکتاب العزیز من جهة نزوله و سنده و ادائه و الفاظه و معانیه المتعلقة بالالفاظ و المتعلقة بالاحکام.»[14]
امام خمینی(ره) اصولاً تفسیر را بیان مراد میداند نه بیان مفاهیم، ایشان در کتاب آداب الصلوة مینویسد:
« به طور کلی معنای تفسیر کتاب آن است که شرح مقاصد آن کتاب را بفهمد و نظر مهم به آن بیان منظور صاحب کتاب باشد. مفسر وقتی مقصد از نزول را به ما بفهماند مفسر است نه سبب نزول به آن، آن طور که در تفاسیر وارد است.»[15]
دیدگاه امام در تعریف تفسیر سختگیرانه است و در حقیقت تفسیر را تنها مقصود نهایی آیات می دانند ، چیزی که غالبا آن را تاویل می نامند.
آیه الله خویی در آغاز بحث تفسیری خود می نویسد: «التفسیر هو ایضاح مراد الله تعالی من کتابه العزیز[16]
شهید صدر نیز تعریف مشابهی دارد:
واما التفسير بوصفه علماً فهو علم يبحث فيه عن القرآن الكريم بوصفه كلاماً للّه تعالى[17]
علامه طباطبائی (ره) نیز در تعریفی جامع «معانی آیات» و مقاصد آیات را در تفسیر ذکر کرده است:
«التفسیر و هو بیان معانی الآیات القرآنیة و الکشف عن مقاصدها و مدالیلها.»[18]اين تعريف با تعريفي كه سيوطي از راغب اصفهاني نقل كرده شباهت زيادي دارد :
وقال الأصبهاني في تفسيره: اعلم أن التفسير في عرف العلماء كشف معاني القرآن، وبيان المراد أعم من أن يكون بحسب اللفظ المشكل وغيره وبحسب المعنى الظاهر وغيره،[19]
تفسیر چه فن باشد و چه علم چه سطحی از پرده برداری را باید داشته باشد؟ آیا این پرده برداری در سطح کشف معنای خود لفظ است؛ مثلا واژه یا ترکیب نا آشنا است و باید فقط ظهور را به دست آورد؛ مثلا گفته می شود اذهب الی البحر واستمع صوته یعنی چه؟ برخی می گویند تفسیر بعد از فهم واژگان و ترکیب ها و شناخت قرائن است. در این صورت است که می توانی معنایی را به متکلم نسبت دهی. به قول هرمنوتیک ها گاهی صرف متن را در نظر می گیری و گاهی متن و نویسنده آن را . گاهی هم تفسیر از این فراتر رفته و گفته می شود متکلم از لفظ خود یک ظاهری را و یک باطنی را اراده می کند و به آن انگیزه اولی یا غایت نهایی متن پی می بری. این مرحله هم تفسیر است. مثلا قرآن می فرماید ... وابتغوا الیه الوسیله... یک مرتبه این است که می گویید این الفاظ بر این معانی دلالت دارد و بعد می گویید چون این آیات در مقام هزل و شوخی نیست مقصود و مرادی را دارد آیا مثلا این وسیله وسایل عادی است یا اشخاص است؟کما این که در روایات وسیله به اهل البیت معنا شده اند. به معنای دیگر پشت پرده وسیله چیست. این سه سطح _مراد استعمالی ؛ مراد جدی و مراد نهایی_ چیست؟
جمع بندی از تعریف تفسیر
به طور کلی معانی متعددی را در مفهوم اصطلاحی تفسیر آوردیم. سه نگاه اساسی در این بخش به چشم میخورد؛ 1- بعضی از مفسران تفسیر را بیان مفاهیم الفاظ قرآنی اعم از مفاهیم بسیط یا معقد و... دانستهاند(آنچه اصولیان از آن به مراد استعمالی تعبیر می کنند)؛2- عده ای دیگر آن را "مراد جدی" یا اعم از "مراد استعمالی" و "مراد جدی "می دانند؛3- برخی در عرصه تفسیر و پردهبرداری از قرآن، شرح مقصود، مراد و غایت ذکر آیات را نیز اضافه کرده یا بدان بسنده کردهاند.
با توجه به این که مفهوم تفسیر مطلق کشف است و پردهبرداری را شامل میشود و کسانی که عملاً در عرصه تفسیر گام برداشتهاند تنها به بیان معانی الفاظ بسنده نکرده و در کشف مفاهیم، مرادات و مقاصد کتاب شریف نیز تلاش کردهاند، تعریفی که علامه طباطبائی(ره) پیشنهاد دادهاند، میتواند مورد تأیید قرار گیرد. البته تفسیر به معنای کشف غایات نهایی قرآن و آیات قرآنی نیز با واقعیت تفاسیر تناسب ندارد و بهتر است آن را در حوزه تاویل قرآن پی گیری کنیم.
این مفهوم از تفسیر، بعنوان پلی میان تفسیر ترتیبی و موضوعی است و مقدمهای برای تفسیر موضوعی میگردد.
تعریف موضوع
ابن فارس می نویسد:
(وضع) الواو والضاد والعين: أصلٌ واحد يدلُّ على الخَفْض [للشيء] وحَطِّه. ووَضَعتُه بالأرض وضعاً، ووضَعت المرأة ولدَها ؛ واو و ضاد و عین ریشه واحدی است که دلالت بر کشاندن و پایین کشیدن دارد.
راغب می نویسد: الوضع أعم من الحط و منه الموضع، قال(:يحرفون الكلم عن مواضعه ).
در حقیقت معنایی که در التحقیق آمده قابل قبول است وی می نویسد: و التحقيقأنّ الأصل الواحد في المادّة: هو جعل شيء في محلّ. و هذا المعنى تختلف خصوصيّاته باختلاف الموارد و من مصاديقه: جعل الجنين في محلّ بالتولّد. و جعل شيء وديعة عند شخص أمين. و جعل النفس في محلّ منخفض معنويّا. و جعل شيء ثابتا و مستقرّا في مكان. و جعل السير و الحركة معتدلا و في نظم. و جعل السلاح في مستقرّ و تركه. و نزول التجارة و استقرارها عن الترفّع.[20]
وضع در اصطلاح حدیث به معنای جعل است و احادیث موضوع به معنای احادیث ساختگی است و در علوم، موضوع علم به چیزی میگویند که محور مباحث علم است و آن را قرار می دهند که در باره آن بحث کنند. گویا این معنا در تفسیر موضوعی مورد توجه قرار می گیرد؛ بدین صورت که مفاهیمی را وسط قرار می دهند و در باره آن بحث می کنند.
تعریف تفسیر موضوعی
آنچه تحت این عنوان مشهور شده است در برابر تفسیر موضعی قرار گرفته است. بعضی دیگر اصطلاح مترادف تفسیر موضوعی را تفسیر توحیدی در برابر تفسیر تجزیهای یا ترتیبی به کار برده اند. روشن است که شیوه غالب بر تفسیر قرآن در طول تاریخ به صورت تفسیر ترتیبی (از آغاز تا پایان سوره و قرآن) یا تفسیر تجزیهای (تفسیر هر آیه مجزای از آیات دیگر) و بالاخره تفسیر موضعی (توجه به مکان خاص از قرآن و تفسیر موضوع معین) بوده است.
اما در نگرش جدید، دیگر مفسر به صورت ترتیبی یا تجزیهای و یا موضعی به قرآن کریم نگاه نمیکند. اما این که در بخش اثباتی آن چه تعریفی از تفسیر موضوعی یا توحیدی صورت میگیرد، اختلاف است.
بعضی با توجه به معنای لغوی «موضوع و وضع» به دنبال فهم معنای تفسیر موضوعی بر آمدهاند، اما چون کلمه «وضع» گزاردن شیئی در مکان است و در اصطلاح محدثین به معنای کلام ساختگی و در نزد منطقی ها «چیزی است که درباره آن حکم میشود» از این معانی راهی به سوی مقصود نبردهاند و در نهایت اصطلاحی را به عنوان اصطلاح مفسران، در این باب در انداختهاند.[21]
به نظر میرسد مفهوم تفسیر موضوعی یا تفسیر توحیدی به عنوان مشیر به آنچه امروز به عنوان نوع جدیدی از تفسیر است، به کار میرود. امروزه معجمهای موضوعی فراوانی داریم که با عرصه تفسیر موضوعی در جهت کیفیت استفاده از کلمه «موضوع» مشترک هستند. امین خولی و بعضی دیگر از نویسندگان قرآن پروژه به صورت غیر مستقیم به موضوع پرداختهاند.
امین خولی که با طرح بحث، زمینههای تفسیر موضوعی را فراهم کرده است و شاگردان وی کارهای متعددی را با این منظر نگاشتهاند، در مقاله تفسیر دائرة المعارف اسلامی با نگاه اصلاح گرایانه به موضوع مینویسد:
« ان ترتیب القرآن فی المصحف قد ترک وحدة الموضوع لم یلتزمها مطلقاً و قد ترک الترتیب الزمنی لظهور الآیات لم یحتفظ به ابداً و قد فرق الحدیث عن الشی الواحد و الموضوع الواحد فی سیاقات متعددة و مقامات مختلفة ظهرت فی ظروف مختلفة و ذلک کله یفضی فی وضوح بان تفسیر القرآن موضوعاً موضوعاً وان تجمع آیة الخاصة بالموضوع الواحد جمعاً احسائیاً مستقیماً و یعرف ترتیبها الزمنی و مناسباتها وملابساتها الحافة بها، ثم ینظر فیها بعد ذلک لتفسیر و تفهم فیکون ذلک التفسیر اهدی الی المعنی و اوثق فی تحدیده... فصواب الرای فیها یبدو ان یفسر القرآن موضوعاً موضوعاً لا ان یفسر علی ترتیبه فی المصحف الکریم سوراً؛ ثم ان کانت للمفسر نظرة فی وحدة السورة و تناسب آیها و اطراد سیاقها فلعل ذلک انها یکون بعد التفسیر المستوفی للموضوعات المختلفة فیها.»[22]
در هر صورت با توجه به دو عرصه مهم در تفسیر موضوعی که یکی فهم اهداف و مقاصد یک سوره و نگاه کلان به یک سوره در تفسیر و دیگری برداشت مفاهیم و مصطلحات و نظریات قرآنی در قضیه واحد از مجموع قرآن است، تعریفهای متعددی درباره تفسیر موضوعی ذکر شده که به اهم آنها اشاره میکنیم.
شهید سید محمد باقر صدر که در این زمینه بخشی از نوآوریها را به خود اختصاص داده است، تفسیر موضوعی را نوعی کشف نظریههای قرآنی در عرصههای مختلف حیات اعتقادی یا اجتماعی میداند و تنها این شیوه را تفسیر موضوعی میداند و موارد دیگر را از سطح تفسیر موضوعی پائینتر به حساب میآورد. وي مي نويسد: وانما الدراسة الموضوعية هي التي تطرح موضوعا من موضوعات الحياة العقائدية او الاجتماعية او الكونية وتتجه الى درسه وتقييمه من زاوية قرآنية للخروج بنظرية قرآنية بصدده.[23]
عبدالستار سعید نیزمعتقد است که: «هو علم یبحث عن قضایا القرآن الکریم المتحدة معنی او غایة عن طریق جمع آیاتها المتفرقة و النظر فیها، علی هیئة مخصوصة و بیان معناها واستخراج عناصرها و ربطها برباط جامع.»[24]
دکتر احمد جمال عمری نیز در این باره آورده است: «فی هذا اللون من التفسیر (تفسیر الموضوعی) یعمد الباحث و الناظر فی القرآن الی الآیات التی تتصل بموضوع واحد، فیجمعها و یجعلها نصب عینیه و موجودة بین یدیه یقلب الطرف فی انحائها و یجبل الفکر فی جوانبها و یکون منها الموضوع الذی تتصل به ثم یعمد الی جوانب ذلک الموضوع و یجعله فی اطار مناسب و هیکل متناسق ملوناً لنواحیه مبرراً لمرامیه... .»[25]
از دیگر کسانی که به تعریف از تفسیر موضوعی پرداخته اند دکتر مصطفی مسلم است که در این باره آورده است: «علم یتناول القضایا حسب المقاصد القرآنیه من خلال سورة او أکثر.»[26]
مصطفی مسلم در کتاب خود به چند تعریف دیگر بدون نام گوینده آن اشاره کرده است:
- بیان ما یتعلق بموضوع من موضوعات الحیات الفکریة او الاجتماعیة او الکونیة من زاویة قرآنیة للخروج بنظریة قرآنیة بصدده.
- جمع الآیات المتفرقة فی سور القرآن المتعلقه بالموضوع الواحد لفظا او حکماً و تفسیرها حسب المقاصد القرآنیة.
- هو بیان موضوع ما من خلال آیات القرآن الکریم فی سورة واحدة او سور متعددة.[27]
آقای سید هدایت جلیلی نیز که رساله کارشناسی ارشد خود را به این موضوع اختصاص داده است و آن را به صورت کتاب در سال 1372 ش منتشر کرده، با عنایت به نظریه شهید صدر، تعریفی این گونه را ذکر کرده است:
« کوششی است بشری در فهم روشمند نظر قرآن در سایه گردآوری مبتنی بر تئوری آیات پیرامون مسایل و موضوعات زنده- عملی و نظری – برخاسته از معارف بشری و احوال حیات جمعی که انتظار میرود قرآن سخن زنده در آن خصوص دارد.»
محمد غزالی نیز ضمن تصریح به دو نوع شیوه تفسیر موضوعی در آغاز کتابی که آن را « نحو تفسیر موضوعی لسور القرآن الکریم» نامیده است یکی از آن دو را مبتنی بر کشف روابط پنهانی آیات یک سوره دانسته است و شیوه دوم را تتبع معنای واحد در مجموع قرآن میداند. وی نیازمندی پژوهشهای تفسیری به شیوه اخیر را متذکر شده و به دیدگاه بعضی که آینده را از این نوع تفسیر میدانند اشاره کرده است.[28]
نتیجهگیری و تحلیل
با توجه به این که پژوهش های تفسیر موضوعی نسبتاً در آغاز راه است تفاوت های پژوهشگران در این زمینه قابل توجیه است. از بعضی از تعاریف پیش گفته که به گزارش شیوه تحقیق در تعریف تفسیر موضوعی بسنده کرده است که بگذریم اختلاف اساسی در تعریف بر اساس ماهیت و سطح تفسیر موضوعی است.
مسلماً آنچه تحت عنوان نظریه پردازیهای قرآنی یاد میشود و امین خولی و شهید صدر بر آن تأکید ورزیدهاند، کاملترین و دوریابترین نوع تفسیر موضوعی است گرچه دیدگاه شهید صدر به تفسیر موضوعی نظریه پردازانه اهتمام دارد بر خلاف امین خولی که به نظامات و شوون حیات اجتماعی و هستی انسان توجه دارد. اما تفسیر موضوعی بر اساس مصطلحات قرآنی سطح دیگری از این تفسیر است و اهتمام به بررسی ارتباطات یک سوره تحت عنوان تفسیر سوره واحد بعنوان یک موضوع نیز سطح دیگر از این پژوهش است. بر این اساس تعریفهای جامعی که هر سه سطح را شامل میشود میتوان به لحاظ جامعیت اطراف مطلوبتر باشد. بهتر آن است که آنرا به « كوشش در جهت فهم معناي جمعي و اهداف و مقاصد سوره هاي قراني و تبيين نظر نهايي قران در باره مفاهيم قراني و نظريه ها ي اعتقادي و اجتماعي» تعریف کنیم.
سوال) به نظر می رسد که اولا فرق چندانی بین تفسیر موضوعی و ترتیبی گذاشته نشد و ثانیا مبدع نظریه تفسیر موضوعی کسی است که نه تنها مسلمان نیست بلکه با مسلمانان نیز ضدیتی دارد. امین خولی هم از نظریه اش دو برداشت است یکی این که تفسیر موضوعی فرایندی از تفسیر ترتیبی است و مفسرین در تفسیرشان یا به تفسیر موضوعی پرداخته اند و یا بایست می پرداختند و برداشت دیگر این که تفسیر درست تفسیری است که در هر موضوعی باید آیات جداگانه جمع شود و تفسیر شود. عرض من این است که آیا این تقابل بوده است به نظرم نبوده است بلکه مفسران در کنار تفسیر ترتیبی و در ضمن آن به تفسیر موضوعی نیز پرداخته اند ولی امروزه ما تفسیر ترتیبی را در مقابل تفسیر موضوعی قرار داده ایم
جواب) ما بر عکس قرآن در حدیث کارهای موضوعی داشته ایم. طبقه بندی موضوعی آیات را به عنوان یک مقدمه برای تفسیر موضوعی یک شخص فرانسوی انجام داده در 18 موضوع، و قبل از او کسی این کار را کرده است ولی در عرصه حدیث این را داشته ایم مثلا علامه هم در ابتدای بحار به دسته بندی آیات پرداخته است پس گلد زیهر باشد.
از طرف دیگر تفسیر قرآن به قرآن گام میانه ای بین تفسیر ترتیبی و موضوعی استکه توسط علامه و شنقیطی و ... انجام داده اند. علامه در تفسیر آیات به حل مشکل آیات پرداخته است مثلا به بحث توکل و تدبیر به صورت جداگانه پرداخته است ولی پارادوکس میان این دو را از قرآن حل نکرده است. یا مثلا رابطه زهد و توسعه را. در مجموع به نظرم امین خولی تفسیر غیر موضوعی را تخطئه می کند.
س) تفسیر موضوعی به نظرم به خاطر دغدغه های هرمنوتیکی است که در غرب بوده و امین خولی از آن متاثر است در حالی که کسانی که امروزه از تفسیر موضوعی صحبت می کنند به آن نظری ندارند. تفاوت تفسیر موضوعی با تفسیر قرآن به قرآن به نظرم خیلی روشن نشده است.
ج) در تفسیر قرآن با قرآن ما یک آیه را حل می کنیم لذا از یک جهت توسعه دارد که مشکل این آیه حل میشود ولی از یک جهت تضییقی دارد و آن این که مشکل موضوع مورد نظر حل نمی شود. پاسخ های نو پیدا در روش قرآن به قرآن به دست نمی آید برخلاف تفسیر موضوعی.
[1] . اصول کافی، ج2، ص 599.
[2] . مولی محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 92، ص 15.
[3] . نهج البلاغه، خطبه 133.
[4] . پیشن، 158.
[5] . ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج 4، ص 504.
[6] . لسان العرب، ابن منظور ج 10، ص 261.
[7] . سوره فرقان، آیه 25.
[8] . راغب اصفهانی، معجم مفردات الفاظ القرآن الکریم، ص 394.
[9] . ر.ک: دانشنامه جهان اسلام، ج7، ص 619، مقاله تفسیر.
[10] . ر.ک: امین خولی، مقاله تفسیر در دائره المعارف اسلامی و کامل موسی و علی دجروح، کیف نفهم القرآن، دارسه فی المذاهب التفسیریه و اتجاهاته ص 61.
[11] . سیوطی، التحبیر فی علم التفسیر، ص 37، 38.
[12] . پیشین ص 37.
[13] . سیوطی، الاتقان، ج ، ص .
[14] . بدر الدین زرکشی، مناهل العرفان.
[15] . امام خمینی، آداب الصلوه، صص 193- 192: به عقيده نويسنده تا كنون تفسير براى كتاب خدا نوشته نشده. به طور كلّى معنى «تفسير» كتاب آن است كه شرح مقاصد آن كتاب را بنمايد، و نظر مهم به آن، بيان منظور صاحب كتاب باشد. اين كتاب شريف، كه به شهادت خداى تعالى كتاب هدايت و تعليم است و نور طريق سلوك انسانيّت است، بايد مفسّر در هر قصه از قصص آن، بلكه هر آيه از آيات آن، جهت اهتداء به عالم غيب و حيث راه نمايى به طرق سعادت و سلوك طريق معرفت و انسانيّت را به متعلّم بفهماند. مفسّر وقتى «مقصد» از نزول را بما فهماند مفسر است، نه «سبب» نزول را آن طور كه در تفاسير وارد است. در همين قصه آدم و حوا و قضاياى آنها با ابليس از اوّل خلقت آنها تا ورود آنها در ارض، كه حق تعالى مكرّر در كتاب خود ذكر فرموده، چقدر معارف و مواعظ مذكور و مرموز است و ما را به چه قدر از معايب نفس و اخلاق ابليسى و كمالات آن و معارف آدمى آشنا مىكند و ما از آن غافل هستيم.
این تعابیر که تفسیر باید به مقصد کتاب بپردازد از حضرت امام در آن تفسیر ایشان از سوره حمد در صدا و سیما هم بیان شد. البته شاید این سطح فهم از قرآن را در سطح تاویل باید گنجاند نه تفسیر. تاویل آیات بیان پشت پرده آیات است که شهید صدر ، علامه طباطبایی و یا ابن تیمیه می گویند این تلاش فرا لفظی است. مثلا شهید صدر می گوید شما می گویید خداوند سمیع علیم است او می شنود. شنیدن او چگونه است معلوم او تحت عنوان سمع با دانستن او تحت عنوان علم چه تفاوتی با هم دارند ؟ این ها از لفظ فهمیده نمی شود و باید به معارف دیگری رجوع کرد. پس توجه داشته باشیم که تفسیر موضوعی در سطح سوم منظور ما نیست چرا که به حوزه تاویل بر می گردد.
[16] . البیان، ص 421.
[17] .علوم القرآن، شهید حکیم ص99.( این کتاب در واقع ابتدا توسط شهید صدر نوشته شده است بنا به درخواست یکی از دانشگاه های عراق از ایشان که او ابتدا مطالبی را می نویسد و بعدا به شهید حکیم ارجاع می دهد و ایشان مطالب زیادی را به آن می افزاید.
[18] . علامه طباطبائی، المیزان، ج 1، ص 4.
[19] . الاتقان،سیوطی ،ج2 ص 448
[20]. في كلمات القرآن الكريم، ج13، ص: 131
[21] . ر.ک: دکتر عبدالستار فتح الله سعید، المدخل الی التفسیر الموضوعی ص1.
[22] . دائره المعارف اسلامی، مقاله تفسیر، ص 361.
[23] . ر.ک: المدرسه القرآنیه.
[24] . عبدالستار سعید، پیشین، ص 2.
[25] . همان،همانجا.
[26] . دکتر مصطفی مسلم، مباحث التفسیر الموضوعی، ص 16.
[27] . همان، همانجا.
[28] . محمد غزالی، نحو تفسیر موضوعی للسور القران الکریم،ص12.