موسسه فهیم

خلاصه ها

نظریه پردازی , قرآن و حدیث ,

روش های توسعه استنباط احکام از قرآن کریم

بسمه تعالی

روش های توسعه استنباط احکام از قرآن کریم

سید جعفر صادقی فدکی

26/9/90

 بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی لله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین. موضوع بحث روش­های توسعه­ی استنباط احکام از قرآن کریم است. روش­های توسعه، متعدد است و امکان اینکه در یک جلسه به همه­ی آنها پرداخته شود، وجود ندارد. لذا در این جلسه به بعضی از روش­ها اشاره می­کنیم که همان توسعه­ی تعداد احکام آیات است. چون ما به نظریه­ی جدیدی رسیدیم، بحث این جلسه را به توسعه­ی آیات الاحکام قرآن اختصاص می­دهیم. در این زمینه دیدگاه­های متعددی نقل شده که انشاء­الله دیدگاه خود را در ضمن دیدگاه­های دیگران بیان خواهم کرد. قبل از اینکه وارد بحث اصلی شویم، لازم است دو مقدمه را خدمت شما عرض کنم. مقدمه­ اول این است که در روایات اهل بیت، جایگاه تشریع در قرآن چگونه است؟ وقتی از این زاویه به روایات اهل بیت نگاه می­کنیم، هم خیلی بر جایگاه تشریع تأکید شده است و هم بطور گسترده این بحث را در روایات خود مطرح کرده­اند. من یک روایت در جهت تأکید جایگاه تشریعی قرآن از امام علی(ع) نقل می­کنم. حضرت می­فرمایند «کتاب ربکم فیکم ما بین عن حلاله و حرامه و فرائضه و فضائله» کتاب پرودگار شما در بین شما است که حلال و حرام و فرائض و فضائل و مستحبات در آن بیان شده است. علاوه بر اینکه اهل بیت قرآن را منشاء تشریع احکام شمرده­اند، تأکید کرده­اند که همه­ی احکام در قرآن است. نتنها قرآن منشأ احکام است، بلکه هر آنچه که بشر در حکم شرعی به آن نیاز دارد، در قرآن کریم وجود دارد. روایت دیگری است که می­فرماید «ان الله تبارک و تعالی انزل فی القرآن فی بیان کل الشی» خداوند تبارک و تعالی در قرآن بیان هر چیزی را نازل کرده است «حتی والله ما ترک الله شی یحتاج للعباد حتی لا یستطیعوا عبد یقول کان هذا فی القرآن علی قد انزل الله فیه» حضرت در اینجا سوگند یاد می­کند که خدا هیچ چیزی را که بندگان به آن نیاز دارند، در قرآن ترک نکرده است و هیچ شخصی نمی­تواند ادعا کند که ای کاش این حکم شرعی در قرآن می­بود. بعد حضرت فرمود «علی قد انزل الله فیه» یعنی هر چیزی که به ذهن شما برسد که ای کاش این در قرآن می­بود، خداوند در قرآن آورده است. در روایت دیگر «تبیان کل الشی» تفسیر به احکام شرعی شده است. قدر متیقن از جامعیت قرآن، جامعیت احکام شرعی است. علاوه بر اینکه اهل بیت قرآن را منشاء تشریع احکام می­دانستند و می­گفتند که همه­ی احکام در قرآن است، باز خودشان بطور عملی و در بیان احکام، به قرآن استناد می­کردند. از روش­های مختلفی مانند اطلاق، تعبیر، عام، خاص، شأن نزول، تفسیر قرآن به قرآن و همچنین گاهی از معنای باطنی قرآن استفاده  و وجه استفاده­ی خود را هم در روایات ذکر کرده­اند؛ مثلاً گفتند «للمکان الباء» بخاطر اینکه دیگران طریقه­ی استنباط احکام را یاد بگیرند. اهل بیت در خیلی از روایات، علاوه بر اینکه احکام را از قرآن استنباط کرده­اند، روش استنباط خود را نیز بیان کرده­اند. نکته­ی چهارم در مورد روایات اهل بیت، این است که در روایات اهل بیت دایره­ی استنباط احکام از قرآن، بر خلاف آنچه که در فقه شیعه و فقه اهل سنت رایج است، منحصر به آیات مربوط به فروعات عملی نیست؛ یعنی اهل بیت از همه­ی آیات قرآن، حکم شرعی استنباط کردند که اگر بخواهیم آنها را بشماریم، دسته­ی اول آیاتی است که مربوط به فروعات عملی رایج و غیر رایج است. همانطور که مستحضر هستید در فقه شیعه و اهل سنت بعضی از فروعات عملی را بحث کرده­اند و خیلی از فروعات عملی نه در فقه شیعه و نه در فقه اهل سنت مطرح شده است. ولی در روایات اهل بیت هم از آیات مربوط به فروعات عملی رایج در استنباط احکام و هم از آیات مربوط به فروعات عملی غیر رایج استفاده شده است. دومین آیاتی که در روایات اهل بیت، در استنباط حکم شرعی استفاده شده، آیات اخلاقی است. سومین آیات، آیات اعتقادی قرآن است که احکام شرعی در سطح وسیعی از آن استنباط شده است. آیات بعدی، آیات قصص و آیات تاریخی است. ضرب المثل­ها هم از آیاتی است که در استنباط احکام شرعی از آنها استفاده شده است. آیات مربوط به قیامت، جهنم و بهشت در روایت اهل بیت آمده و از آنها حکم شرعی استنباط شده است. آیات آخر هم آیات مربوط به طبیعیات و علوم طبیعی است و این دسته هم از جمله آیاتی است که در روایات اهل بیت، از آنها حکم شرعی استنباط شده است. اگر بخواهیم یک نتیجه­ی کلی بگیریم، تقریباً همه­ی آیات قرآن؛ یعنی مجموعه­ی آیات قرآن در هر موضوعی، موضوع استنباط حکم شرعی در روایات اهل بیت است. ائمه فقط به آیات مربوط به فروعات عملی اکتفا نکرده­اند، بلکه حکم شرعی را از همه­ی آیات قرآن استنباط کرده­اند. این مقدمه­ی اول بود.

مقدمه­ی دوم این است که وقتی ما به بحث مبنای فقیهان اسلامی در منبع استنباط احکام نگاه می­کنیم که چه منبعی دارند و آیا قرآن را بعنوان منشاء و منبع تشریع احکام قبول دارند یا ندارند، چه شیعه و چه چهار مذهب اهل سنت و دیگر مذاهب غیر مشهور، بالاتفاق قرآن را بعنوان منبع اول تشریع احکام قبول کرده­اند و گفته­اند قرآن هم اولین و هم مهم­ترین منبع تشریع احکام است.

بعد از این دو مقدمه، وقتی که ما به سیره­ی فقیهان شیعه و اهل سنت مراجعه می­کنیم، هم در آیات الاحکام و هم در کتب فقهی، می­بینیم که نه آن توجهی که در روایات اهل بیت نسبت به آیات الاحکام وجود دارد، در کتب فقهی دیده می­شود و نه آن مبنایی که خودشان پذیرفته­اند که قرآن هم اولین و هم مهم­ترین منبع تشریع احکام است. وقتی به فقه مراجعه می­کنیم، می­بینیم که جز معدودی از فقیهان، همه یک نگاه تیمن و تبرک به آیات دارند. وقتی وارد یک بحث فقهی می­شوند، بعنوان تیمن و تبرک یک آیه­ ذکر می­کنند و بعد وارد بحث روایات می­شوند. گاهی مشاهده می­شود که یک روایت 20 صفحه است و مثلاً 100 صفحه در مورد یک روایت بحث کردند، ولی یک خط را هم به آیات قرآن اختصاص ندادند و این یک نقص عمده­ است که هم در تفاسیر آیات الاحکام شیعه و اهل سنت و هم در منابع فقهی شیعه و سنت وجود دارد. ما یک بحثی را در پایان­نامه دکتری خود انجام دادیم و به این نتیجه رسیدیم که آیات الاحکام قرآن آن تعدادی نیست که در منابع تصریحی شیعه و اهل سنت مطرح است، بلکه خیلی بیشتر از آن است. اثبات کردیم که می­توان از حدود 3 تا 4 هزار آیه از آیات قرآن، بیش از یک حکم فقهی استنباط کرد و از این جهت این عمل در فقه انجام نشده است. ما از چه راه­هایی می­توانیم اثبات کنیم که آیات الاحکام قرآن بیش از 3 هزار آیه است و فقیهان و مفسران در این زمینه حق قرآن را ادا نکردند؟ وقتی کتب تفسیری شیعه و اهل سنت را بررسی کردیم، حدود 20 نظریه در رابطه با تعداد آیات الاحکام وجود دارد و هر یک از مذاهب یا فقیهان شیعه و اهل سنت نظر خاصی را ارائه دادند که مجموع آنها بالغ بر 20 نظریه می­شود. منتهی این 20 نظریه را در 5 دیدگاه عمده می­توان خلاصه کرد.؛ یعنی اگر بعنوان یک دیدگاه کلی به آنها توجه داشته باشید، 20 نظریه در 5 دیدگاه قابل جمع است.

دیدگاه اول این است که آیات الاحکام 500 آیه است که نظر مشهورِ بین فقهای شیعه و اهل سنت است و حتی بعضی بر این مسأله ادعای اجماع هم کرده­اند. اولین کسی که چنین ادعایی کرده، مقاتل بن سلیمان است و یک تفسیری بنام «خمسه معتین الآیه فی الاحکام» نوشته و اسم تفسیر را هم 500 آیه گذاشته است. افراد زیادی به تبع مقاتل بن سلیمان، کتاب­های تفسیری خود را با این نام نام­گذاری کردند و این نظر بین فقهای شیعه و اهل سنت مشهور شد تا جاییکه فاضل تونی که متوفای 1071 است؛ یعنی 900 سال بعد از مقاتل بن سلیمان، می­گوید «نظر مشهور در آیات الاحکام 500 آیه است و من مخالفی در این زمینه ندیدم» یعنی 900 سال می­گذرد و مخالفی در این زمینه ندیده است و رأی اکثر و بلکه مشهور بین فقهای اسلامی همین است.

دیدگاه دوم در این زمینه، این است که شمار آیات الاحکام قرآن، کمتر از 500 آیه است و در این زمینه 8-7 نظر است، بعضی گفتند 400 آیه، 300 آیه، 200 آیه و حتی عده­ای تعداد آیات الاحکام را 150 آیه دانسته­اند؛ یعنی کل آیات الاحکامی که در قرآن کریم وجود دارد، بیشتر از 150 آیه نیست.

دیدگاه سوم این است که تعداد آیات الاحکام بیشتر از 500 آیه است که برخی از آنها 600 آیه، 700 آیه، 900 آیه و حتی 2 هزار آیه را هم مطرح کردند که مرحوم آیت الله معرفت از جمله کسانی است که در کتاب «تفسیر و مفسران» می­گوید «تعداد آیات الاحکام قرآن تا 2 هزار آیه قابل افزایش است».

دیدگاه چهارم این است که تعداد آیات الاحکام بسته به ذوق و سلیقه­ی افراد، قابل افزایش یا کاهش است؛ یعنی یک رقم مشخص نیست و اگر انسان ذوق یا توانایی بیشتری در فقه داشته باشد، می­تواند تعداد آیات الاحکام را افزایش دهد و اگر ذوق یا توانایی کمتری دارد، تعداد آیات الاحکام در نزد او کمتر است.

دیدگاه پنجم این است که همه­ی آیات قرآن، آیات الاحکام است؛ یعنی اگر شما به هر آیه­ای نگاه کنید، این آیه جزء آیات الاحکام است و می­توان حکم فقهی از آن آیه برداشت کرد.

دیدگاه ششم که در واقع دیدگاه ماست، این است که آیات الاحکام قرآن؛ یعنی آیاتی که می­توان از آنها حکم فقهی استنباط کرد، بین 4-3 هزار آیه است و این دیدگاهی است که تاکنون کسی آن را ذکر نکرده است. اما دلیل اثبات این دیدگاه و رد دیدگاه­های دیگری که تاکنون وجود داشته­اند، این است که اولاً هیچ یک از کسانی که ادعا کرده­اند، دلیلی بر نظریه­ی خود ارائه نکرده­اند و همه در حد ادعا است. نظری که مشهور به 500 آیه است، دلیلی بر اثبات دیدگاه خود اقامه نکرده است و کسانی هم که ادعا کردند از بیش از 2 هزار آیه می­توان حکم فقهی را استنباط کرد، دلیلی بر مدعای خود مطرح نکردند. لذا یک نقد وارد بر آنها این است که اینها مدعای بدون دلیل است و دلیلی بر اثبات نظر خود ندارند. اما اگر بخواهیم تک تک این دیدگاه­ها را نقد کنیم، نظری که ادعا می­کند همه­ی آیات قرآن جزء آیات الاحکام است، به دو جهت مردود است: اولاً در تضاد با روایات اهل بیت است. ما روایات متعددی از اهل بیت داریم که می­فرمایند بخشی از آیات قرآن، جزء آیات الاحکام است و مباحث فقهی قرآن را تقسیم کردند و هیچ روایتی را نداریم که بگوید کل آیات قرآن، جزء آیات فقهی است. در همه­ی روایات هست که بعضی قرآن را به 4 دسته، بعضی به 3 دسته و بعضی به 5 دسته تقسیم کرده­اند. در همه­ی روایات بر این مطلب تأکید شده است که یک پنجم، یا یک چهارم یا یک سوم آیات قرآن، آیات فقهی است. لذا یکی از ادله­ی رد این دیدگاه، این است که در تضاد با روایات اهل بیت است. دلیل دوم برای رد این دیدگاه، آیات قرآن است. اگر به خود آیات قرآن مراجعه کنیم، می­بینیم که از خیلی از آیات قرآن نمی­توان حکم فقهی استنباط کرد و آنها را جزء آیات الاحکام دانست. برای مثال آیه­ی 44 سوره­ی یوسف که از قول خواب­گزاران در رابطه با خواب پادشاه مصر است و می­فرماید «قالوا اضغث احلم و ما نحن بتأویل الاحلم بعلمین» این آیه­ای از آیات قرآن است، ولی از این آیه نمی­توان حکم فقهی استنباط کرد؛ یعنی این آیه تشریعی نیست و دلالت بر حکم فقهی ندارد. یا خیلی از آیات مربوط به حوادث وقوع قیامت که برای مثال قرآن می­فرماید «اذا رجت الارض رجا و بست الجبال بسا فکانت هباء منبسا و کنتم ازواجا ثلاثه» خب این آیات مربوط به ابتدای حوادث قیامت و از بین رفتن کوه­ها، مسطح شدن زمین و امثال آن است، ولی حکم فقهی از این آیات قابل برداشت نیست و لذا نمی­توان آنها را جزء آیات فقهی قرآن شمرد. پس این دیدگاه به این دو دلیل مردود است.

اما دیدگاه چهارم که می­گوید «آیات الاحکام قرآن نسبی است؛ یعنی با توجه به ذوق و سلیقه­ی افراد یا توان علمی افراد، قابل کاهش یا افزایش هست» از این جهت باطل است که احکام قرآن، احکام واقعی است؛ یعنی احکامی که قرآن تشریع کرده، به توان افراد موکول نشده است تا اگر توان بیشتری داشته باشید، احکام قرآن افزایش پیدا کند و اگر توان کمتری داشته باشید، احکام قرآن کاهش پیدا کند. احکام قرآن واقعی است و خدا با توجه به نیازهای افراد، احکامی را در قرآن تشریع کرده و این قابل افزایش یا کاهش نیست. بله، در اینجا می­توان گفت اگر کسی توان بیشتری دارد یا ذوق و سلیقه­ی بهتری دارد، دسترسی بیشتری به احکام قرآن دارد و کسی که ذوق و سلیقه یا توان کمتری دارد، به این احکام دسترسی کمتری دارد. اما اینکه احکام قرآن قابل افزایش یا کاهش باشد، با واقعیت موجود احکام الهی سازگار نیست. پس این نظریه هم قابل قبول نخواهد بود.

اما 3 دیدگاه دیگر باقی می­ماند که گفته­اند آیات الاحکام قرآن 500 آیه است که این نظریه مشهور است، آیات الاحکام قرآن کمتر از 500 آیه و یا بیشتر از آن است که تا 2 هزار آیه گفتند. خب این سه دیدگاه، با توجه به ادله­ای که ما برای دیدگاه خود ارائه می­دهیم، باطل می­شوند و نمی­توان آنها را پذیرفت. ولی دلایل دیدگاه منتخب ما که می­گوید آیات الاحکام قرآن 3 هزار آیه و حتی بیشتر از آن است، چیست؟

راه اولی که می­توان با آن این دیدگاه اخیر را اثبات کرد، این است که ما از همه­ی ظرفیت قرآن در موضوعات راجع به فقه استفاده کنیم. یکی از نقایصی که هم در کتب تفسیر آیات الاحکام و هم در کتب فقهی شیعی و اهل سنت وجود دارد، این است که آنها اولاً بخشی از موضوعات فقهی را مورد بحث قرار دادند و ثانیاً در همین مقدار محدود هم از تعداد اندکی از آیات قرآن استفاده کردند. خوب قرآن را جست وجو نکردند تا از همه­ی آیاتی که در آن موضوع وارد شده است، استفاده کنند. ما در اینجا یک کار میدانی کردیم و اثبات نمودیم که هیچ یک از فقیهان شیعه یا اکثر آنها، در موضوعات رایج از ظرفیت قرآن استفاده نکردند. به عنوان مثال سه موضوع را خدمت شما عرض می­کنم: موضوع اول تعزیر است. چون تعزیر یکی از مباحث فقهی است که در خیلی از کتاب­های فقهی و آیات الاحکام شیعه و اهل سنت مطرح شده است. وقتی ما در بحث تعزیر به تفاسیر آیات الاحکام یا کتب فقهی شیعه و اهل سنت مراجعه کردیم، متوجه شدیم بطور خیلی محدود از آیات قرآن استفاده کرده­اند؛ مثلاً در جواهر فقط از یک آیه استفاده شده که ظاهراً آیه­ی 34 سوره­ی نساء است  که می­فرماید «...نشوزهن...واضربوهن» در بحث تأدیب زنان فقط از همین یک آیه استفاده کرده است. کتاب «الفقه الاسلامی و ادله» که تقریباً یک موصوعه فقهی اهل سنت است و همه­ی مباحث و ابواب فقهی را بحث کرده، در بحث تعزیر از دو آیه استفاده کرده است. کتاب «دراسات فی ولایه الفقه الدوله اسلامیه» از آیت الله منتظری (که بیشترین آیه را استفاده کرده) در بحث تعزیر از 10 آیه قرآن استفاه کرده که از این 10 آیه، 8 آیه جزء عمومات قرآن است، مثل آیه­ی «خذ العفو و امر بالمعروف» که عام است و در خیلی از موضوعات می­توان از آن استفاده کرد. آیاتی که صریحاً بر تعزیر دلالت دارد، یک آیه و آن آیه­ی تعزیر سامری به دست حضرت موسی (ع) است که در بحث تعزیر مالی، از این آیه استفاده شده است. ولی ما وقتی بحث تعزیر را بر قرآن عرضه کردیم، دیدیم آیات متعددی در قرآن وجود دارد که از تعزیر سخن می­گوید که یا بر اصل مشروعیت تعزیر دلالت دارد و یا مفاهیم و روش­های تعزیر است. ما در حدود 15 آیه غیر از این آیات را در قرآن پیدا کردیم که دلالت بر تعزیر دارند، ولی نه مفسران و نه فقیهان شیعه و اهل سنت از آنها استفاده نکردند. به عنوان نمونه دو آیه را خدمت شما عرض می­کنم: آیه­ی اول که بر اصل مشروعیت تعزیر دلالت دارد، آیه­ی «والذین یوذون المؤمنین و المؤمنات بغیر مکتسبوه فقد احتمله بهتاناً و عصماً مبینا» مفهوم این آیه این است که کسانی که مردان و زنان مؤمن را بدون اینکه جرمی مرتکب شوند، اذیت کنند، گناهکار خواهد بود. مفهوم آن این است که اگر کسی مؤمنی را در صورت ارتکاب جرمی اذیت کند، اشکال ندارد و این همان تعزیر است. در واقع این آیه اصل مشروعیت تعزیر را اثبات می­کند که در فقه از آن استفاده نشده است. آیه­ی دوم که از مصادیق تعزیر است، آیه­ی 60 سوره­ی احزاب است که می­فرماید «لئن لم ینته المنفقون و الذین فی قلوبهم مرض و المرجفون فی المدینه لنغرینک بهم ثم لا یجاورونک فیها الا قلیلا» در اینجا منافقان را تهدید می­کند و خداوند خطاب به پیامبر می­فرماید به منافقان و کسانی که شایعه در مدینه پخش می­کنند، بگو و آن کسانی که زنان مسلمان را آزار می­دادند، جزء شأن نزول آیه است و این آیه مربوط به آنها است که در آیه و ادامه­ی آن آمده که یا شما را تبعید می­کنیم و یا شما را می­کشیم. این تبعید مصداقی از تعزیر است، لذا می­توان این آیه را جزء آیات تعزیر حساب کرد، درحالیکه فقیهان شیعه و اهل سنت از آن استفاده نکردند.

موضوع بعدی، موضوع ارتداد است که بطور گسترده هم در کتاب­های تفسیری و هم در کتاب­های فقهی مطرح شده است، اما وقتی که یک کار میدانی انجام شد، متوجه شدیم، خیلی از آیات قرآن، مورد استفاده­ی فقه شیعه­ و اهل سنت قرار نگرفته است. بعنوان مثال در احکام القرآن شافی و فقه القرآن راوندی، فقط از دو آیه در بحث ارتداد استفاده شده است. در کنز العرفان سیوری و زبده البیان مقدس اردبیلی از یک آیه در بحث ارتداد استفاده شده است. شیخ طوسی در المبسوط که یک کتابی است که به ارتداد اختصاص داده، از 4 آیه در این بحث استفاده کرده است که دلالت بعضی از آنها خیلی ضعیف است؛ مثلاً در موضوع قتل مرتد از این آیه استفاد کرده است: «و من یبتغه غیر الاسلام دیناً فلم یقبل منه» کسی که غیر از اسلام دینی را بجوید، از او قبول نمی­شود که ایشان استفاده کرده توبه چنین فردی پذیرفته نمی­شود و مستحق قتل می­باشد و این آیه را دلیل بر قتل مرتد می­داند. جواهر در این بحث از 7 آیه استفاده کرده است. ابن قدامه از فقهای اهل سنت در کتاب «المغنی» در حدود 10 آیه در بحث ارتداد استفاده کرده که بیشترین تعداد است. وقتی ما این موضوع را در قرآن بررسی کردیم و مقاله­ای هم در این زمینه نوشتیم، متوجه شدیم در حدود 50-40 آیه در قرآن وجود دارد که مربوط به احکام شرعی مرتد است. در فقه شیعه و اهل سنت حداکثر از 10 آیه استفاده شده است، ولی در قرآن در حدود 50-40 آیه وجود دارد که مربوط به احکام فقهی مرتد است.

موضوع سوم که گسترده­تر است، بحث جهاد و مباحث زیر مجموعه­ی آن، مثل بحث غنائم جنگی، اسیران جنگی و کل مباحث مربوط به جهاد است که در کتاب جهاد مطرح شده­اند. وقتی که یک کار میدانی انجام شد، متوجه شدیم کنز العرفان 38 آیه از آیات جهاد، زبده الیبان 23 آیه، المبسوط شیخ طوسی 34 آیه، جواهر 72 آیه، احکام القرآن شافعی در حدود 60 آیه، المغنی ابن قدامه 65 آیه، الفقه الاسلامی و ادله اهل سنت، در حدود 36 آیه استفاده کرده است. بیشترین آیه را در این زمینه، آقای زین العابدین قربانی در کتاب «جامع آیات الاحکام» استفاده کرده که در حدود 140 آیه از آیات مربوط به جهاد در این کتاب مطرح شده است. وقتی آیات قرآن بررسی شد، برای آیات مربوط به جهاد و زیرمجموعه­های آن حدود 200 تا 250 آیه در قرآن وجود دارد که مربوط به جهاد است، در حالیکه می­بینیم اگر کتاب آقای قربانی را کنار بگذاریم، در اکثر کتاب­های فقهی شیعه و اهل سنت، حدود 70- 60 آیه مطرح شده است. درحالیکه در قرآن بیش از 200 آیه در رابطه با جهاد وجود دارد. فقط 100 آیه در سوره­ی انفال و توبه در رابطه با جهاد مطرح شده است که از همه­ی این آیات می­توان در حکم فقهی استفاده کرد، درحالیکه چنین چیزی در فقه شیعه و اهل سنت نیامده است.

نتیجه­ای که ما از مجموع این بحث گرفتیم، این است که در موضوعات رایج فقه با توجه به آیاتی که ذکر نکردند، در حدود 500 آیه در قرآن وجود دارد که در همین موضوعات رایج فقه نیامده است. اگر بخواهیم این را با آن رقم مشهور جمع ببندیم، آیاتی که در قرآن در رابطه با موضوعات رایج در فقه مطرح است، بیش از هزار آیه می­باشد.

راه دیگر اثبات این دیدگاه و توسعه­ی آیات الاحکام، موضوعاتِ مربوط به فروعات عملی است که در فقه شیعه و اهل سنت رایج نیست. هم در فقه شیعه و هم در فقه اهل سنت موضوعات خاصی از فروعات عملی بحث شده؛ مثلاً از کتاب طهارت شروع می­شود و به کتاب دیات ختم می­شود. اما موضوعات متعدد دیگری مربوط به فروعات عملی داریم که در فقه شیعه و اهل­سنت مطرح نشده­اند، اما حکم شرعی آنها در قرآن هست. بنده چند موضوع را در این رابطه کار کردم که خدمت شما عرض می­کنم: یکی از این موضوعات که مربوط به فروعات عملی است و در کتاب­های فقهی نیامده، بحث انفاق در راه خدا و کمک به دیگران است. انفاق و کمک مالی یا غیر مالی غیر از بحث زکات، خمس، جزیه و مالیات است. یک چهارچوب مشخص دارد که گاهی واجب، گاهی حرام، گاهی مستحب، گاهی مکروه و گاهی مباح است. ما آیات قرآن را بررسی کردیم و متوجه شدیم بیش از 100 آیه در قرآن کریم وجود دارد که در بحث انفاق است و می­توان از آن حکم شرعی در رابطه با موضوعات مختلف استفاده کرد. اینکه خود انفاق چیست؟ چه چیزهایی را می­توان انفاق کرد؟ که گاهی مالی و گاهی غیر مالی است. انفاق مالی اقسام مختلفی دارد که خیلی از آیات مصادیق آن را بیان کرده است. یا اینکه به چه کسانی انفاق کنیم؟ قرآن در آیات متعددی این افراد را مشخص کرده است و گفته «الاقرب فالاقرب» از نزدیک­تر شروع کنید. حتی انفاق به کافر که آیا می­توان به کفار انفاق کرد یا نه؟ آیاتی در قرآن هست که به این موضوع هم پرداخته است. شرایط وآداب انفاق چیست؟ قرآن 10-8 شرط ذکر کرده که اگر می­خواهید انفاق کنید، باید این شرایط را رعایت کنید؛ مثلاً در حد متوسط انفاق کنید، حق ندارید هر چه دارید را در راه خدا انفاق کنید. آیات متعددی در بحث بخل ورزیدن و ترک انفاق، در قرآن هست و قرآن نسبت به این موضوع هم حکم شرعی آن را بیان کرده است. وقتی ما مجموع آیات را بررسی کردیم، در حدود 100 آیه و حتی بیش از آن فقط در موضوع انفاق هست که از مباحث مربوط به فروعات عملی غیر رایج است که در کتب فقهی شیعه و اهل سنت نیامده است.

موضوع بعدی، بحث بدعت است. بدعت به معنای اضافه کردن چیزی به دین و یا کم کردن چیزی از دین است و این از موضوعات مربوط به فروعات عملی غیر رایج است که در کتب فقهی شیعه و اهل سنت مطرح نشده است. وقتی بررسی کردیم در حدود 30 آیه و حتی بیش از آن، در قرآن جود دارد که حکم شرعی بدعت در آن مطرح شده است. موضوعات مربوط به فروعات عملی خیلی زیاد است. شاید ما بیش از 100 موضوع داریم که مربوط به فروعات عملی است و هیچ کدام از آنها در فقه شیعه و اهل سنت مطرح نشده است؛ مثلاً آشتی یا اصلاح ذات البین، اطعام دادن به دیگران، بیعت کردن، تفقه و علم­آموزی، تبلیغ اعم از تبلیغ دین صحیح یا دین باطل و مباحث متعدد دیگر. در این موضوعات هم، نسبت به دو موضوعی که کار شد، اگر ما آیات قرآن را در موضوعات مربوط به فروعات عملی که در فقه رایج نیست، بشماریم، در حدود 500 تا هزار آیه را می­توان از قرآن استخراج کرد که می­توان از آنها حکم فقهی برداشت کرد، ولی اینها در آیات الاحکام نیامده است. اگر ما این رقم را به آن رقم قبلی که خدمت شما عرض کردم، اضافه کنیم، تا اینجا آیات الاحکام قرآن فقط در موضوعات مربوط به فروعات عملی، در حدود 2000 آیه است که حکم شرعی را فقط در همین موضوعات بیان کرده است.

موضوع بعدی که می­توان آن را جزء موضوعات فقهی آورد که در فقه مطرح نشده، بحث موضوعات اخلاقی است. اکثر فقهای شیعه و اهل سنت مباحث اخلاقی را جدا و در کتب اخلاقی مطرح کرده­اند و کتاب­های فقهی را به فروعات عملی خاص اختصاص داده­اند. اما اگر ما از این زاویه به آیات قرآن و روایات نگاه کنیم، متوجه می­شویم تعبیر قرآن کریم و لحن آن در بیان مباحث اخلاقی با مباحث فقهی هیچ تفاوتی ندارد؛ یعنی همان طور که قرآن در مباحث مربوط به فروعات عملی رایج، امر و نهی کرده و کسانی که اینها را انجام می­دهند، مستحق پاداش دانسته و کسانی که اینها را ترک کنند، تهدید به عذاب کرده است، در موضوعات اخلاقی هم چنین لحنی دارد و هیچ فرقی با هم ندارند. در موضوعات اخلاقی هم بیان کرده که اگر راست بگویید به شما پاداش می­دهیم. در بحث موضوعات اخلاقی، هم در قرآن و هم  درروایات ، در خیلی از جاها  امر و در خیلی از جاها نهی شده است. در موضوعات اخلاقی گفتند اگر آنها را انجام دهید، به شما پاداش می­دهیم و اگر ترک کنید، شما را مجازات می­کنیم و در همه­ی اینها لحن تشریع است و نمی­توان گفت امر و نهی در این موضوعات، فقه است و در اخلاق، فقه نیست. پس می­توان موضوعات اخلاقی را هم جزء موضوعات فقهی بشمار آورد و مؤید این مطلب، کار برخی از فقها مثل مرحوم شیخ انصاری است که در کتاب مباحث محرمه، خیلی از موضوعات اخلاقی را از نگاه آیات و روایات بررسی کرده است، مثل بحث دروغ، غیبت، تهمت، افتراء و خیلی از مباحث دیگر. ما در اینجا چند موضوع اخلاقی را از دیدگاه قرآن بررسی کردیم تا بدانیم چند آیه­ی فقهی در رابطه با آنها وجود دارد:

اولین موضوعی که بررسی شد، موضوع توبه است. توبه اولین موضوعی است که در همه­ی کتب اخلاقی مطرح است. منتها توبه بحث فقهی دارد. در قرآن در حدود 40-30 آیه وجود دارد که مربوط به بحث توبه است و مباحث مختلفی در این آیات مطرح شده، از جمله اصل توبه که آیا واجب است یا نه؟ قرآن در آیات فراوانی به آن امر می­کند و می­گوید «توبوا». این امر دلالت بر وجوب یا حداقل استحباب آن دارد و اکثر فقهایی که این مباحث را در کتب اخلاقی مطرح کرده­ند، گفته­اند واجب است، منتها آن را از نگاه اخلاق مطرح کردند. یا خود متعلق توبه، که از چه گناهانی باید توبه کرد، باز هم در آیات متعدد، مطرح شده است. یا شرایط و آداب توبه، چیست؟ آیا اگر کسی به زبان توبه کرد، توبه است؟ در قرآن شرایط خاصی برای توبه ذکر شده است، در اکثر آیات قرآن وقتی بحث توبه را ذکر کرده است، واژه­ی «من تاب و اصلح» را آورده است؛ یعنی کسی که می­خواهد توبه کند، باید اصلاح کند، اصلاح همان جبران مافات است که شرط توبه است. آیا در بحث توبه می­توان از دیگران کمک گرفت یا نه؟ توسل به اولیای الهی در بحث توبه جایز است یا نه؟ باز هم آیاتی داریم که با نگاه فقهی این بحث را جایز شمرده است. یکی دیگر از موضوعات اخلاقی که می­توان از آن حکم فقهی استنباط کرد، موضوع توبه است که در حدود 40-30 آیه در این موضوع در قرآن مطرح شده است.

موضوع دومی که از نگاه قرآن بررسی شد، بحث «تهیت» است. تهیت یعنی هر گفتار و کردار احترام آمیزی که انسان در برخورد با دیگران یا ورود در یک جا، از خود نشان می­دهد و مصداق بارز آن، بحث سلام کردن است، البته سلام یکی از مصادیق تهیت است. ما این موضوع را در قرآن بررسی کردیم و دیدیم که در حدود 40-30 آیه در قرآن وجود دارد که بحث تهیت را با لحن فقهی و تشریعی مطرح کرده است. مباحث مختلفی در رابطه با این موضوع در قرآن مطرح شده است؛ مثلاً مصادیق تهیت چیست و ما با چه چیزهایی می­توانیم به دیگران تهیت بگوییم، که برخی جایز است و برخی هم جایز نیست و هر دو قسم این، در قرآن مطرح شده است. بحث وجوب یا استحباب تهیت در بعضی آیات مطرح شده و قرآن این را از نگاه تکلیف، بررسی کرده است. بحث پاسخ تهیت یکی از زیرمجموعه­های فقهی این موضوع است. مخاطبان تهیت، اینکه به چه کسانی سلام کنیم و به چه کسانی سلام نکنیم، هم در قرآن آمده است. مجموعاً 40-30 آیه در قرآن وجود دارد که بحث فقهی تهیت در آنها مطرح شده است. اگر بخواهیم اینها را نسبت به کل موضوعات اخلاقی دیگر بسنجیم، شاید در حدود 800-700 و حتی تا هزار آیه در قرآن وجود دارد که مربوط به موضوعات اخلاقی است و این موضوعات را می­توان از نگاه فقه و تکلیف بررسی کرد که در اینصورت جزء آیات الاحکام می­شوند. اگر اینها را به آن آیاتی که قبلاً عرض کردیم (آیاتی که می­توان از آنها حکم فقهی استنباط کرد)، اضافه کنیم، مجموعاً بالغ بر 3 هزار آیه خواهد شد.

آیات دیگری که باز می­توان از آنها حکم فقهی استنباط کرد و مربوط به آیات الاحکام می­شود، آیات اعتقادی قرآن است که البته این هم باز یک جلسه­ی مستقلی می­خواهد، چون هم مخالف و هم موافق داریم و ادله­ی اثبات آیات اعتقادی که چرا تشریعی است. منتها در اینجا بطور خلاصه عرض می­کنم که می­توان به آیات اعتقادی هم از دو زاویه، نگاه تشریعی کرد: زاویه­ی اول استنباط احکام عملی از آیات اعتقادی است، ما در روایات بسیاری از ائمه داریم که از آیات مربوط به اعتقادات، حکم شرعی در رابطه با فروعات عملی، استنباط کردند. اینها متعدد هستند و از این زاویه می­توان به این آیات استناد کرد که در فقه این کار بصورت خیلی محدود انجام شده است. البته این کار در فقه انجام شده است، منتها در همان روایاتی که از اهل بیت آمده است ، ائمه راه را به ما نشان داده­اند و می­توان با توجه به همین مبنایی که اهل بیت داشتند، از آیات زیادی حکم فقهی مربوط به فروعات عملی را استنباط کرد. بعنوان مثال، خدا در یک آیه بعد از اینکه بحث اعتقادات را مطرح می­کند، می­فرماید «و لا ینبئک مثل خبیر» وقتی حق مطلب را ادا می­کند، می­فرماید هیچ کس مثل خبیر، حرف حق و سخن صحیح را به شما نخواهد گفت. خب این بهترین دلیل است بر جواز مراجعه به خبره در هر رشته و فنی؛ یعنی از این آیه می­توان استفاده کرد که سخن هر خبره، از جمله مجتهدین، در آن موضوعاتی که تخصص دارند، حجت است و انسان می­تواند به کلام اهل خبره عمل کنند. خب شما این کلام را در هیچ کدام از کتب فقهی نمی­بینید. پس یک زاویه که از آیات اعتقادی می­توان حکم فقهی استفاده کرد، احکام مربوط به فروعات عملی است که کمتر در فقه استفاده شده است.

زاویه­ی دوم خود احکام اعتقادی است. در کتب شیعه و اهل سنت اعتقادت را هم جدا کردند، اعتقادات در کتب کلامی و فروعات عملی در کتب فقهی مطرح شده است. ما در این پایان نامه با ادله­ی متعددی اثبات کردیم که خود احکام اعتقادی هم احکام شرعی است، منتها در آنجا وظیفه­ی جوانح یا اعضای باطنی انسان است، همانطور که در فروعات عملی وظیفه­ی اعضای جوارحی انسان است؛ یعنی همانطور که جوارح انسان تکلیف دارد، جوانح و اعضای باطنی انسان، از جمله ذهن و قلب هم از جانب خدا وظایفی دارند و انسان موظف است به این وظایف عمل کند. این در میان فقهای متقدم ما رایج بوده است؛ مثلاً شیخ طوسی، شیخ صدوق و شیخ مفید در کتاب­های «الهدایه» و «المقنعه» اول مباحث اعقادی را از نگاه فقهی بحث کرده­اند؛ یعنی اول مباحث اعتقادی را آوردند و بعد وارد مباحث فروعات عملی شده­اند. این روش ترک شده بود، تا این اواخر که الحمدلله این بحث یک مقدار زنده شد، از جمله ابتدای رساله­ی عملیه­ی آیت­الله وحید به موضوعات اعتقادی اختصاص داده شده است یا آیت­الله مظاهری یک قدم جلوتر گذاشته­اند و رساله­ی خود را سه قسم کرده­اند: اعقادات، اخلاق و احکام شرعی. اخیراً هم آیت­الله سبحانی این کار را کردند و در ابتدا یک بحث دارند که تکالیف دو قسم است: تکالیف مربوط به فرد و تکالیف مربوط به جوانح انسان که در رساله­ی خود تقریباً مباحث اعقادی را هم آورده­اند. اگر این رایج شود و مباحث اعتقادی هم از نگاه فقهی بررسی شود، فواید و آثار زیادی برای عموم مکلفان خواهد داشت. چون وقتی اعتقادات فقط در کتب کلامی بررسی شود، مخاطبان محدودی خواهد داشت و همه­ی مردم، استفاده نمی­کنند. ولی اگر وارد مباحث فقهی شود و در منابع فقهی مطرح شود، مخاطب آن، چند برابر خواهد شد. آیات اعتقادی قرآن زیاد است، که از همه نمی­توان حکم فقهی استنباط کرد، اما از بخشی از این آیات می­توان حکم فقهی استنباط کرد، از حدود 500 تا هزار آیه­ی اعتقادی می­توان حکم شرعی استفاده کرد، اعم از اینکه مربوط به فروعات عملی یا احکام اعتقادی باشد. اگر اینها را هم به آن آیات قبلی اضافه کنم، مجموع آیاتی که می­توان از آنها حکم فقهی استنباط کرد، به 3500 تا چهار هزار آیه می­رسد. این ادله برای اثبات دیدگاه بنده در این بحث، اقامه شد، البته راه­های دیگری برای استنباط احکام هست که دیگر فرصت این جلسه ظاهراً تمام است. اما اگر بخواهم اشاره کنیم، خود فرازهای تقطیع شده­ی قرآن، از جمله مباحثی است که می­توان با آن، استنباط احکام از قرآن را توسعه داد. تقطیع عبارات در متون بشری، خیلی کم است و شاید اصلاً جایز نباشد، بهرحال بصورت خیلی نادر می­توان تقطیع کرد. ولی در قرآن می­توان این اصل را اثبات کرد که از فرازهای تقطیع شده­ی قرآن؛ مثلاً جملات را تقطیع کنیم و از هر بخشی از آیات قرآن، حکم جدیدی را استنباط کنیم. یا بحث توسعه از طریق قواعد، که با قواعد متعدد دیگری که اصلاً در فقه مطرح نشده است، از آیات قرآن استنباط کرد. یا بحث چندمعنایی آیات قرآن. کلام و متون بشری بگونه­ای است که معمولاً از یک کلام، بیشتر از یک معنا نمی­توان برداشت کرد، ولی این اعجاز در قرآن وجود دارد که از هر جمله­ی قرآن می­توان معانی متعدد و در نتیجه احکام متعددی را برداشت کرد. از این راه هم می­توان احکام بیشتری را از قرآن استنباط کرد که باز خود این، ادله و دلایل خاص خود را دارد و جلسه­ی دیگری برای بحث در مورد آن نیاز است.

یکی از حضار: بسم الله الرحمن الرحیم. یکی دو نکته به ذهن بنده رسید که مثلاً برای جلسات آینده، اساتید محترم کلیدواژه­های بحث را بطور اجمالی معنا کنند که منظور من از توسعه، احکام یا استنباط این است. حالا شاید آقایان بگویند اینجا بحث خیلی علمی است و شاید نیازی به اینها نباشد، منتها در 3-2 دقیقه کلیدواژه­ها را معنا کنند که مثلاً منظور ما از احکام این است، منظور ما از استنباط این است و بعد وارد بحث شوند. نکته­ی دوم این است که من فکر می­کنم اگر بخواهیم خط­کشی کنیم و بگوییم از کل آیات قرآن، این تعداد آیات الاحکام است و بیشتر از این نیست، شاید خیلی به جمع بندی نرسیم، چون خیلی جاها سلیقه­ای می­شود. شاید منظور من از احکام، آن آیاتی باشد که صریحاً حکمی را بیان کنند. شاید فرد دیگری یک سری از آیاتی که احکام را بصراحت بیان می­کند و بعضی از آیاتی هم که خودش استنباط می­کند و صریح نیست را جزء آیات الاحکام بیاورد، لذا یکی می­گوید 500 آیه و دیگری می­گوید 700 آیه است. نکته­ی سوم در مورد روش­های توسعه است، من نفهمیدم که حالا آیا اینجا روش­های توسعه هم مطرح شده است یا بصورت مصداقی آیاتی که می­توان از آنها آیات الاحکام را استفاده کرد، بصورت موردی بیان فرمودید.

جناب آقای؟: در رابطه با نکته­ی اول، شما درست می­فرمایید و ما فرض را بر این گرفتیم که در جلسه، همه طلبه و اهل علم هستند و با این اصطلاحات آشنایی دارند، لذا این اصطلاحات را معنا نکردیم و بهتر بود که معنا می­شد. اما در مورد نکته­ی دوم، گفتیم که بصورت حدودی این است، بطور قطعی نگفتیم که 3 یا 4 هزار آیه است. این را با توجه به مبنا و کار عملی صورت گرفته، بصورت حدودی گفتیم؛ یعنی بین 4-3 هزار آیه، لذا قطعاً قابل افزایش یا کاهش است. در مورد روش­ها هم گفتیم که در یک جلسه نمی­توان به همه­ی روش­ها پرداخت و تنها چند روش را در پایان بحث مطرح کردیم؛ مثلاً یکی از راه­های توسعه­ی احکام، تقطیع جملات قرآن است، خود این یک جلسه­ی مستقل می­طلبد. یا یکی از راه­ها، چندمعنایی آیات قرآن است، آیات قرآن برخلاف متون بشری دارای چند معنا است و خود این، روشی هست که یک جلسه­ی مستقلی می­طلبد تا با ادله­ بحث شود، چون هم موافق و هم مخالف داریم. منتها ما در این جلسه سعی کردیم تا تقریباً لب اصلی مطلب که تعداد آیات الاحکام است و راه­های رسیدن به این تعداد را بیان کنیم. درواقع خود این، یکی از راه­ها است که اگر ما اثبات کردیم آیات الاحکام قرآن 4-3 هزار آیه است، درواقع استنباط احکام از قرآن را به وسیله­ی افزایش آیات فقهی قرآن، توسعه دادیم. خود این یک روش است؛ یعنی توسعه­ی استنباط احکام، از راه توسعه­ی آیات فقهی قرآن. چون آیات فقهی قرآن محدود بود، ولی می­توان به تعداد آن اضافه کرد.   

 

یکی از حضار: نکته­ی آخری که فرمودید، یعنی اینها بایدها و نبایدهای عملی هستند؟                                                       

جناب آقای ؟: بله، گفتیم که از آیات اعتقادی می­توان حکم مربوط به فروعات عملی را استفاده کرد، مثل احکام مربوط به نماز، روزه، خمس، زکات و غیره. راه دوم این بود که همین اعتقادات، عمل قلب است و خدا تکلیف کرده است، اینکه می­گوید «قل تعالوا اتلوا ما حرم علیکم ربکم الا تشرکوا بالله» بیایید این چیزهایی را که خدا بر شما حرام کرده است، بیان کنم که اولین آن شرک به خداست، خب شرک هم از مباحث اعتقادی است. خود این هم یک حکم شرعی و تکلیف است. 

- حالا سؤال من همین جا است که تقلید....

- بحث تقلید، بحث دیگری است، حکم شرعی فعلاً در این زمینه...این مطلب که آیا تقلید جایز است یا نه...

- طبق فرمایش شما، یک فقیه می­تواند با این ظواهر قرآنی و باید و نبایدهایی که در روایات آمده، عمل قلبی یا اعتقادی را استنباط کند و در رساله بنویسد و مقلد هم باید از او تقلید کند.

- من از این زوایه وارد بحث نشدم، اما بیاید این را در یک کتاب بیان کند که حکم شرعی است. الان کاری که فقهایی مثل آیت­الله وحید کردند، این است که همراه با ادله ذکر کردند؛ یعنی نیامدند عیناً مانند فروعات عملی فقط حکم را بیان کنند و هیچ ادله­ای ذکر نکنند.

- یعنی این باید، باید عقلی است و این مؤید آن است؟

- نه، ما اثبات کردیم که شرعی هم هست.

- خب این جواز تقلید است.

- عقل فقط در کلیات می­تواند؛ مثلاً در اثبات اصل صانع و نبوت، عقل حکم می­دهد، اما عقل در فروعات عقاید جایی ندارد و باید آن را با شرع اثبات کرد. در اینجا فقها می­توانند با نگاه تطبیقی، احکام و ادله­ی آنها را بیان کنند، مقلد هم ببیند و بر اساس این ادله، به این حکم تکلیفی اعتقاد پیدا کند و لازم نیست که تقلید کند.

 

یکی از حضار: حالا من کمی با تأخیر به جلسه رسیدم، اما شما تقریباً در ابتدای بحث، چند قول را در مورد آیات الاحکام بیان کردید و بعد گفتید دلیل رد آنها این است که آنها هیچ دلیلی بر مدعای خود دارند. مطلب دوم روش­های توسعه­ی استنباط احکام از آیات قرآن کریم است. من بعنوان یک طلبه انتظار داشتم که شما 3-2 روش شسته رفته به دست من بدهید تا اگر من بخواهم به قرآن مراجعه کنم و از قرآن استفاده کنم، از طریق این روش­ها استفاده کنم. بیشتر بحث را در این زمینه بردید که چند آیه در اعتقادات است، چند آیه در کجا است. بنظر من چیزی دستگیر ما نشد.

جناب آقای ؟: شاید چون دیر آمدید، چیزی دستگیر شما نشد. اگر دقت کرده باشید، ما در ذیل بحث گفتیم که اولاً همه­ی روش­ها را نمی­توان بیان کرد و 3-2 روش بیان شد. یکی از روش­ها این بود که در موضوعات فروعات عملی رایج، از همه­ی ظرفیت قرآن استفاده کنیم، که این کار در فقه انجام نشده است؛ مثلاً گفتیم حداکثر آیاتی که در بحث ارتداد استفاده کردند، 10 آیه است، در حالیکه در قرآن حدود 50-40 آیه وجود دارد که اینها حکم فقهی را مطرح کرده­اند. خود این یک روش است.

- من از چه روشی بروم تا بفهمم که 10 آیه نیست و 40 آیه است.

- جستجو کنید، تفحص کامل چون...

- در تفسیر یا معنای آن است یا روش خاص دیگری دارد؟ یا مقایسه است؟

- در قدیم که نرم افزار موجود نبوده و همه­ی کارهای دیگران در اختیار نبوده، جستجوی کاملی انجام نگرفته است، ولی الان هم نرم افزار و هم کتاب­های متعددی هست که در مورد قرآن نوشته شده است؛ مثلاً یکی از کلیدهای پیدا کردن آیات، «فرهنگ قرآن» آقای هاشمی است. در این کتاب کل موضوعات مطرح، اعم از فقهی و غیر فقهی را از نگاه قرآن بررسی کرده­اند و کل آیاتی که در رابطه با این موضوع هست را، جمع کرده­اند. خود این یک راه است که اگر بخواهید در مورد یک موضوع فقهی کار کنید، از این نوع کتاب­ها که جامع­ترین آن، همین کتاب آقای هاشمی است، استفاده کنید. پس یکی از راه­ها این است که ببینید در این موضوعات، چه آیات دیگری آمده است که فقها استفاده نکرده­اند. روش دیگری که در همین جلسه مطرح شد، موضوعات فروعات عملیِ غیر رایج است، اینها موضوعات فقهی هستند، اما در فقه مطرح نشده­اند. شما می­توانید آیات اینها را استخراج کنید. درواقع مخاطبان بحث ما فقها هستند؛ یعنی وقتی شما فقیه شدید، می­توانید موضوعاتی که تاکنون در فقه مطرح نشده است را، از نگاه فقه و آیات و روایات بررسی کنید. یک روش هم موضوعات اعتقادی و اخلاقی است، اینها هم از مباحث فقهی هستند که می­توانند به فقه اضافه شوند و استنباط احکام از قرآن را از طریق این روش توسعه دهید.

- سؤال اول من این بود که شما همه را رد کردید و دلیلی هم نداشتید. بنظر من اینها یک سرنخ بود و منبع مطالب شما، حرف­های آنها بوده است، شما آنها را گرفتید و توسعه دادید.­

- نه، ما گفتیم اینها که می­گویند آیات الحکام این مقدار و این مقدار است، هیچ دلیلی برای حرف خود ذکر نکرده­اند و فقط صرف ادعاست. اگر شما همه­ی کتاب­های فقهی و تفسیری که بحث تعداد آیات الاحکام در انها مطرح است،را نگاه کنید، هیچ کدام دلیلی ارائه نداده­اند. بعد ادعایی که همه­ی آیات، آیات الاحکام است را با دلیل رد کردیم. یک مدعا این بود که کل آیات قرآن، آیات الاحکام است. ما این را رد کردیم و گفتیم که هم با روایات اهل بیت در تضاد است و هم با واقعیت موجود آیات قرآن، چون از بعضی از آیات قرآن نمی­توان حکم فقهی استنباط کرد. دلیلی را هم که می­گفت آیات الاحکام قابل افزایش یا کاهش است، با دلیل رد کردیم. گفتیم فقط سه نظر باقی می­ماند که آیات الاحکام 500 آیه یا کمتر یا بیشتر است تا 2 هزار آیه. این را رد کردیم و گفتیم که دلیل رد آن در اثبات مدعای خودمان است. درواقع وقتی ما ادله­ی اثبات ادعای خود را اقامه کردیم که آیات الحکام حدد 4-3 هزار آیه است، آن سه دلیل هم رد می­شود.  

 

یکی از حضار: در مورد آن نظر چهارم که می­گفت آیات قرآن بر اساس قدرت عقل و اراده...، شما فرمودید که احکام قرآن واقعی است و واقعیت کم و زیاد ندارد. ولی می­توان این فرمایش شما را اینگونه پاسخ داد که گر چه واقعیت چیز ثابتی است، اما کشف واقعیت مختلف است. همانطور که یک فقیه با 1:39:59 استخراج می­کند و دیگران نمی­کنند. لذا این حرف، فی حد نفسه نمی­تواند درست باشد، بهرحال واقعیت یک چیز است و کشف واقعیت..

جناب آقای ؟: توان من می­تواند آن واقعیت را تغیر دهد یا نه؟

- نه واقعیت را تغییر نمی­دهد.  

- اگر تغییر نداد، پس احکام قرآن قابل افزایش و کاهش نیست.

- نه، با 1:4:25

- خب در همین زمینه باید مطرح کنیم، نه اینکه بگوییم احکام قرآن قابل توسعه یا کاهش یافتن است. این حرف درستی نیست...

- صاحب نظریه ممکن است اینطور بگوید که منظور من این است که، محصول و دریافت ما از قرآن بر اساس قدرت استنباط افراد فرق می­کند....

- بله، اگر اینطور بگوید، درست است. ولی اینها گفتند، احکام قرآن بستگی به ذوق یا سلیقه­ی افراد یا توان آنها دارد، که اگر توان بیشتری داشته باشد، می­تواند احکام بیشتری استنباط کند...

- توان را می­توان تأیید کرد. نکته­ی دوم این است که شما در فرمایشات خود به استنباط احکام عملی از آیات اعتقادی اشاره کردید. ولی شکل دوم آن که ماهیتاً اعتقادی باشد، محل بحث است و اگر شما بخواهید اینها را وارد آیات الاحکام کنید، باید فقه عوض شود. لذا تا الان گفتند احکام عملی، حکم فقهی فرعی شرعی از منابع است. بنابراین اگر شما بخواهید فقه را مجموع هر حکمی که در زمینه­ی اعتقادات، اخلاق و اعمال داریم، تعریف کنید، این حرف درست است. یا نه، موضوع بحث ما استنباط احکام است و این احکام اطلاق دارد: فقهی، اخلاقی و اعتقادی. با این تعبیر هم می­توان عنوان جلسه را درست کرد. بهرحال شما باید بحث مفصلی را بیان بفرمایید که آیا می­خواهید تعریف جدیدی از فقه ارائه دهید؟

- همانطور که می­دانید فقه قبل از اینکه محدود به این اصطلاحات خاص باشد، یک اصطلاح عام داشته است؛ یعنی اصطلاح عام فقه، فهم دقیق احکام دین بوده است، اعم از اعتقادات، اخلاق و فروعات عملی. بعداً این تعریف محدود شده است و دلیل محدودیت فقه به تعریف کنونی، ریشه­ی شرعی و دینی ندارد. در یک زمان فقها چنین تعریفی کردند و بقیه هم آن را گسترش دادند و فقه را در همین زمینه محدود کردند. لذا اصل اصطلاح فقه، یک معنای عامی دارد، که هم در قرآن هست و هم در روایات. «رب آمن فقه الی من هو افقه» فقه مطرح شده و اختصاص به چیزی ندارد. ثانیاً اگر از این اصطلاح عام هم بگذریم، در محدوده­ی همین تعریف رایج هم می­توان اعتقادات را داخل کرد، بدین معنا که بگوییم اعتقادات هم عمل قلب است، بقیه­ی اعمال، اعمال جوارح و اعضای ظاهری است و اعتقادات، عمل قلب است. در روایات هم آمده است که «افضل الاعمال الایمان» از اعتقاد تعبیر به عمل شده است. اگر از این زاویه بسنجیم، می­توان اعتقادات را در همین فقه رایج داخل کرد.

- ولی با توجه به اینکه الان علوم تخصصی شده­اند و متکلم و فیلسوف اخلاق از فقیه جدا شده­اند، درواقع فرمایش شما بازگشت به قبل است.

- هم بازگشت به قبل، هم دقت در تعریف رایج که اعتقادات را جزء عمل بدانیم و در همین محدوده، یک مقدار توسعه دهیم و عمل را منحصر به عمل اعضای جوارحی نکنیم، بلکه عمل اعضای جوانحی و قلبی هم عمل است.