موسسه فهیم

خلاصه ها

نظریه پردازی , خلاصه ی جلسات , اندیشه سیاسی ,

بررسی رابطه اخلاق و سیاست از منظردین

بسمه تعالی

بررسی رابطه اخلاق و سیاست از منظردین

آیة الله حائری

20/3/93

مقدمه

از علما، اساتید، دانشجویان و طلاب محترم که در جلسات ما شرکت کردند تشکر می­کنم. امسال حدود 20 جلسه در حوزهٔ مباحث روش­شناسی اجتهاد برگزار کردیم که در برخی جلسات بنده در خدمت دوستان بودم و در برخی از جلسات از علمای قم و نجف و بعضی از بزگران استفاده شد. بحث­های روشی، بحث­های بسیار خوب و شایسته­ای است؛ به­ویژه برای طلابی که مشغول دروس خارج هستند و احساس می­کنند که این نوع مباحث در حوزه­ها مغفول مانده است. ان­شالله این مجموعه را سعی می­کنیم زودتر از بحث­های دیگرمان آماده کنیم و جزوهٔ مرتبی در حوزهٔ روش­شناسی­ها ارائه دهیم.

هدف اساسی ما این است که جایی در حوزهٔ علمیه باشد که بتواند بحث­های جدید فضلا و اساتید را در حوزه­های اندیشهٔ دینی رصد کند. در دانشگاه­ها، سه نوع پژوهش علمی انجام می­شود: 1. نگهبانی؛ 2. ترویجی؛ 3. علمی ـ پژوهشی. منظور ما از این جلسات آن است که نظریه­های نو ارائه شود؛ گرچه برخی به علّت دارا نبودن سطح علمی در حدّ ارائهٔ نظریه یا ناتوانی در ارائهٔ نظریه، موفق به نظریه­پردازی نشدند. نظریه­پردازی با نظر دادن فرق می­کند. الان همهٔ کسانی که استاد درس خارج هستند هر روز نظری می­دهند. همهٔ کسانی که مقاله می­نویسند نظر می­دهند، اما نظریه ویژگی خاصی دارد و با نظر فرق می­کند. نظریه، مجموعه دیدگاه­های منسجمی است که می­تواند رویکرد یا روش یا تحلیل جدیدی را ارائه بدهد. مثلاً مرحوم استاد شهید مطهری نظریه دربارهٔ حجاب داشت. نظریه­پردازی کار سختی است ما تاکنون انتشار به­طور رسمی نداشتیم. مجوز انتشار در حال آماده شده است. اطلاع­رسانی ما از طریق سایت فهیم است.

از حضرت آیةالله حائری تشکر می­کنیم که دعوت ما را قبول کردند. با ذکر صلواتی بر محمد و آل محمد، به استقبال سخنان ایشان می­رویم.

حضرت آیةالله حائری شیرازی

بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه

زمان ما، زمان خوبی است. باید قدر این عصر را دانست. مأیوس­کننده است وقتی این همه ستم را می­بینیم اما نباید فکر کنیم که روح و عاقبت عصر ما را اینها رقم می­زنند. ما در عصری زندگی می­کنیم که معایب هزار ساله رو می­شود. همین که معایب را می­فهمیم، از خوبی است. همین که انسان فرق بگذارد، این معرفت و نور است و نور می­آید نور، فرق­ها را آشکار می­کند. چرا هنگام غروب، قهوه­ای را سیاه می­بینید؟ چون نور در حال کاهش است. چرا هنگام ظهر اشتباه نمی­کنید؟ چون نور در حال افزایش است. ما بدی­های عصرمان را بهتر درک می­کنیم. امام خمینی فرمود: من شهادت می­دهم که مردم ما از مردم مدینه در زمان رسول اکرم(ص) و مردم عراق تا زمان حضرت علی(ع) بهتر است. شما با تعقل هم می­توانید به این نتیجه برسید. صدها هزار شهید و مجروح، علامت درک و شناخت مردم است.

ارزش­گذاری

حفظ حدود الهی تا چه اندازه در ارزش­ها و ارزش­گذاری­ها دخیل است؟ آیا جزء مستحبات و کمالات است؟ حفظ حدود بود و نبودنش چه اثری دارد؟ لازمهء حفظ حدود الهی در جهاد اصغر و جهاد اکبر چیست؟ راوی می­گوید: در خواب دیدم امام صادق(ع) به من گفت: الجهاد مع الامیر الحائر کلحم المیتة و الخنزیر. نزد امام صادق(ع) رفتم که تعبیر خواب را بفرمایند. فرمود: اگر می­توانی شرکت نکنی، شرکت نکن. می­توانی خود را پنهان کنی، پنهان کن تا در این امر مشارکت نکنی. اگر نمی­توانی و دنبال شما می­آیند، همان­طور که با خوردن گوشت مردار از مرگ نجات پیدا می­کنی، به همان اندازه با شرکت در جهاد با امیر ستمگر از خطرات عدم مشارکت در جهاد خودت را نجات بده. مرحلهٔ دوم از مرحلهٔ اول تأثیرگذارتر است. صفوان جمّال نزد امام کاظم(ع) رفت و گفت: هارون از من خواسته شترهایم را به او اجاره بدهم تا به حج برود. امام کاظم(ع) فرمود: همهٔ پول کرایه را اوّل می­دهد؟ صفوان گفت: نه. مقداری از پول کرایه را بعد از بازگشت می­دهد. امام کاظم(ع) فرمود: دوست داری که هارون از سفر برگردد و بقیهٔ اجارهٔ شترها را بدهد؟ صفوان فرمود: بله. امام کاظم(ع) فرمود: همین اندازه که دوست درای او زنده باشد، از ما نیستی. خداوند می­فرماید: ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم و ان لهم الجنه یقاتلون فی سبیله.

آیهٔ بعدی مصداقش را تعیین می­کند: التائبون العابدون الحامدون.

امام سجاد(ع) به مکه می­رفت. کسی سر راهش به آن حضرت گفت: ترکت الجهاد و الصعوبه و القبلت الی الیقین و بعد این آیه را خواند. آن حضرت فرمود: آیهٔ بعدی را هم بخوان، او التائبون را خواند تا رسید به حدود الله. آن حضرت گفت: هاهنا. اگر دیدیم جهاد را حافظون حدودالله اداره می­کنند. به سمت آن می­رویم والا جهاد را رها می­کنیم و به حج می­رویم. اگر مبارزات با حفظ حدود الهی باشد فوز عظیم است و اگر بدون حفظ حدود است کلحم المیتة‌و الخنزیر. جهاد اکبر هم همین­طور است. کلاس اخلاق و مکتب عرفانی اگر با حفظ حدود الهی باشد، فوز عظیم است والا خیلی بدتر از خوردن گوشت خوک است. خطرات بزرگ در عرفان است، همان­طور که ثمرات بزرگ در عرفان است. هرجا بهترین است، همان­جا بدترین است. بهتر و بدتر را نمی­توانید از هم جدا کنید. عصر ما اگر می­بینید بدترین عصرها است، چون پر از ظلم است؛ پس بدان بهترین عصرها است، چون پر از عدل می­شود. بعضی از تهران خیلی مذمت می­کنند که جای فسق است، اشتباه است؛ چون در همین تهران موحدانی پیدا می­شوند که در جای دیگر پیدا نمی­شود. در قم، خیلی پاکان هستند؛ اما ناپاکان هم پیدا می­شوند. جمادات پایین ترین موجودات هستند آیا سنگی که از هم پاشیده می­شود، حکومت می­کند؟ نه. درخت، گندیده می­شود؛ ولی سنگ، نه. چرا؟ درخت چون معطر می­شود گندیده هم می­شود؛ چون بهتر می­شود بدتر هم می­شود. بلبل که آواز می­خواند. اگر جنازه­اش چند روز روی زمین بماند گندیده می­شود. انسان چقدر زیبا است. انسانی که عاشق می­شود، چیز زیبایی می­بیند و عاشق می­شود. انسان عاشق نه خواب دارد و نه خوراک و نه قرار؛ فقط دلش می­خواهد معشوق را یاد کند. همین انسان عفونت بدنش خیلی بد است. چرا؟ چون کامل­تر است. اگر از پلهٔ اول بیفتید زیاد صدمه نمی­خورید اما اگر از پلهٔ دهم بیفتید خیلی خطرناک است.

نردبان این جهان، ما و منی است                            عاقبت این نردبان، افتادنی است

هرکه ب راین نردبان بالا نشست                            استخوانش سخت­تر خواهد شکست

ما الان این مبارزاتی را که کردیم پله به پله بالا رفتیم؛ الان اگر سقوط کنیم خیلی بدتر می­شود. از ته چاه به لب چاه آمدیم. الان اگر بیفتیم جسدمان سالم نمی­ماند. آیا وقتی می­خواهیم خطوط و انحرافات را مشخص کنیم و خطوط انحرافی را برای مخاطب تشریح کنیم، در این­جا آبروی مؤمن می­رود؟ ما چه تکلیفی داریم؟ این­جا خیلی ظریف است. ممکن است خشک­مقدس­ها در جایی که باید حقیقت را گفت، حمل به صحت کند که فردا باید جوابش را در قیامت بدهد. امیرالمؤمنین(ع) می­گوید. اگر من با این هند روبه­رو شوم، می­گفتم: ان فرجتم عنی اندراج المراه عن قبلیها؛ این بی­ادبی است؟ معنای این حرف را همه می­دانید اما هیچ­کدام از شما حاضر نیستید آن را ترجمه کنید. ائمه(علیهم­السلام) ملاک در همه چیز هستند. السلام علی الخیران الاعمال. امام را گذاشته­اند که انسان عمل خود را با او بسنجد آنان میزان اعمال هستند. در حدّ ضرورت باید بگویی. نیت را خالص کن. در جایی که مطلبی را باید بگویی، بگو؛ اما هوای نفس نباشد. حضرت رسول(ص) آمده فبما رحمة من الله. او آمد که منافق را در خدمت اسلام قرار دهد. علی(ع) آمد اسلام را از چنگ منافق بیرون کند. کارها در یک امتداد است. حضرت محمد(ص) از ابوسفیان و معاویه استفاده می­کرد که به کار گرفتن بود؛ ولی حضرت علی(ع) با معاویه می­جنگید که اسلام در خدمت او قرار نگیرد.

در دورهٔ خلافت عثمان، روزی ابوسفیان که نابینا بود گفت: مرا به قبرستان ببرید. امام حسین(ع) دستش را گرفت؛ چون عموزاده بودند. ابوسفیان رفت سر قبر حمزه در قبرستان احد. امام حسین(ع) هم دستش را گرفته بود. ابوسفیان به حمزه گفت: دیدی چیزی را که با ما بر سر آن می جنگیدی الان در چنگ ماست. تو در زیر خاکی و همهٔ کارها در دست ماست. امام حسین(ع) دست او را رها کرد و از قبرستان رفت. چرا؟ چون اهانت بود.

دین در دنیای معاصر

در عصر ما، مردم از ابوسفیان­ها خسته شده­اند و دنبال امیرالمؤمنین(ع) هستند. این ویژگی عصر ماست. الان تشیع جلودار است. در عصر ما، انسان می­خواهد زمام خود را به خدا بدهد. حرف امروز بشر این است که من از ارادهٔ خودم متنفر هستم. من آماده­ام که خدا اداره­ام کند. در مسیحیت و یهود هم این­گونه است. شما یهود را خبیث می­بینید و حق هم دارید اما بین آن­ها هم آدم­های خوبی هستند. عالم یهودی بعد از جنگ نهروان از امیرالمؤمنین(ع) پرسید: وحی این پیامبر(ص) چند بار امتحان می­شود؟ در حیات پیامبر چند بار امتحان می­شود؟ بعد از رحلت پیامبر(ص) چند بار؟ پیامبر(ص) فرمود: اگر جواب درست بدهم مسلمان می­شوی؟ گفت: بله. پیامبر(ص) گفت: هفت بار قبل از رحلت و هفت بار بعد از رحلت. او گفت: هفت بار در زمان پیامبر را برایم بگو. پیامبر(ص) آنها را گفت، که در جلد 25 «بحارالانوار» مجموعهٔ این چهارده مورد آمده است. عده­ای از اصحاب و مالک اشتر هم در آن­جا حاضر بودند. نوبت 7 امتحانِ بعد از رحلت پیامبر(ص) می­شود، پیامبر(ص) گفت: این­جا نمی­توانم آنها را بگویم. باید برویم جایی که خلوت باشد. مالک گفت: من هم می­خواهم بیایم. پیامبر(ص) گفت نمی­شود. مالک نامحرم شده بود و یهودی، محرم. مالک گفت چرا؟ پیامبر(ص) گفت: چیزهایی از برخی دیدم که صلاح نیست آنها را به تو بگویم. یعنی یهودی می­تواند این نفاق را بفهمد. الان هم همین­طور است. الان ممکن است در جامعهٔ کلیمی، انصاری پیدا کنید که در مسیحیت پیدا نشود؛ اما نادرالوجود است. همیشه این­طور بوده. در مشرکان و کمونیست­ها هم همین­گونه است. ممکن است برخی از آنان در خدمت حضرت امام زمان(ع) باشند که دیگران غبطهٔ آنان را بخورند. چرا؟ چون غرضی نداشته­اند. اسلام را دین چپاول و غارت به آنان معرفی کردند. وقتی حقیقت مشخص شد، به سمت حقیقت می­آید. آقای جوادی درس اخلاق می­گفت، 25 دقیقه اشک رهبر حزب کمونیسم اتریش قطع نمی­شد. لذت می­بری از معاشرت با او و تشیع را در اعمال او می­بینی. اخلاص در کارش موج می­زند؛ یک ذره نفاق ندارد.

رهبری

جاده صاف کن امام سجاد(ع)، حضرت زینب(س) است که اول قدرت یزید را می­شکند و بعد سخنرانی امام سجاد(ع) آغاز می­شود. جایی که حضرت امیر(ع) زمینه نداشت، حضرت فاطمه(س) زمینه را فراهم می­کرد. خیلی باید دقت کرد تا آبرویی نرود؛ اما خود اسلام هم آبرو دارد. از امام خمینی دربارهٔ شطرنج سؤال شد، امام جواب داد و در آخر هم نصیحتی کرد: برخی به من انقلابی می­گویند، نه اسلامی. آیةالله احمد خوانساری هم انقلابی بود. او هم لعب بدون راهنه را دربارهٔ آلات لهو ممنوع نمی­دانست، او هم می­گفت تا موقعی که آلت لهو مشترک نباشد، همان حکم است. اگر آلت برای غیر لهو مصرف می­شود مربوط به نیتش است. بعد امام خمینی در پاسخ نامهٔ آیةالله قدیری نوشت: تحت تأثیر مقدس­نماها و آخوندهای بی­سواد واقع نشوید، چرا که اگر بناست با اعلام و نشر حکم خدا، به مقام و موقعیتمان نزد مقدس­نماهای احمق و آ]وندهای بی­سواد لقمه­ای بخورد، بگذار هرچه بیشتر بخورد.[1] آیا عبارت «مقدس­نماهای احمق» و «آخوندهای بی­سواد» غیراخلاقی است؟ نه. امام خمینی برای حفظ اسلام صحبت می­کند. را بعد آیةالله قدیری نامه­ای به امام خمینی نوشت و گفت نظر شما دربارهٔ من چیست؟ امام فرمودند: من شما را مجتهد و صاحب نظر در فقه می­دانم... من شما را یکی از دوستان قدیمی و خوب می­دانم... ما باید سعی کنیم تا حصارهای جهل و خرافه را شکسته، تا به سرچشمهٔ زلال اسلام ناب محمدی برسمی و امروز غریب­ترین چیزها در دنیا همین اسلام است و نجات آن قربانی می­خواهد و دعا کنید من نیز یکی از قربانی­های آن گردم. امروز رهبری یعنی این، مدیریت یعنی این. شناخت این که الان جای قربانی کردن است یا نه، مشکل است. حق و باطل خیلی به هم نزدیک شده­اند. نیت، خیلی دخیل است. پس در سیاست، حفظ حدودالله حرف اول را می­زند؛ اما بیاد مواظب بود در جیای که اگر حقایق کتمان بشود موجب به اشتباه افتادن اقشار مختلف می­شود آن­جا حرف زد.[2]

محبّت

اصل ابراز محبت، از مد افتاده است و همین باعث می­شود که آن پختگی و تأثیر سیر و سلوک کُند شود. سورهٔ والعصر می­گوید: ای انسان، تو قیمت داری، زبانت قیمت دارد. الان ناگر در مقابل عمرت که می­رود کار نیکی انجام ندهی الا الذین امنوا و عملو الصالحات. اگر نیت و عمل تو خیر است ضرر نکرده­ای. «تواصوا» یعین ارتباط متقابل، عشق به همدیگر. شما دوست دراید به او سفارش به خیر کنید. یعنی باید تشکل پیدا کند؛ زیرا دشمن تو دارای تشکل است. آمریکا با تشکل شروع کرد. صهیونیست­ها نیز همچنین. آنها بیکار نشده­اند. اینترنت و ماهواره، فیلم­های آنها را تا درون خانه­های ما آورده­اند. در آن­جا با تشکل برای فروپاشی خانواده­های ما برنامه­ریزی می­کنند. ما نیز باید تشکل داشته باشیم. چه کنیم که توصیه به حق و صبر کنیم؟ وقتی به هم می­رسیم، بلند سلام کنید، نه زیرپوستی. خدا رحمت کند آقای بهشتی که این­گونه بود و انسان را در بغل می­گرفت. وقتی عشق به هم پیدا کردید، مجموعه­ای متراکم می­شوید و با هم سیر و سلوکتان را انجام می­دهید. ما به رفاقت، دوست داشتن و عشق نیاز داریم. بنی­امیه کار کردند تا نمزا باشد، حج باشد، روزه باشد، اما محبت نباشد. نماز و روزهٔ بی­محبت، شکر است. رفاقت و همراهیِ بی­محبت، شرک است. از امام صادق سؤال شد: هل الحب من الدین؟ آن حضرت جواب داد: «هل الدین الا الحب؟» یعنی دین، حقیقتش حبّ است. نماز، حافظ حبّ است. بندگی، حافظ حبّ است. در دیدار یکدیگر نیت کنید که چون خدا در قلب مؤمن است من برای زیارت خدا به دیدار او می­روم.

 


[1] . صحیفهٔ نور، ج 21، ص 151.

[2] . همان، ص 160؛ صحیفهٔ امام، ج 21، ص 160.