کلید واژه زندگی امام حسین(ع) عزت بود.
استاد محمد اسفندیاری، در روز 29 شهریورماه در سلسله سخنرانیهای محرم و صفر مؤسسه فهیم، فرمودند: عاشورا، ابعاد گوناگونی دارد و اگر آن را به منشوری تشبیه کنیم، چند ضلع دارد که دو بعد آن خیلی برجسته است؛ یعنی بعد حماسی و بعد تراژیک.
وی افزود: در حماسی بودن این نهضت، همین بس که در برابر یزید ایستاد و فرمود: مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت است: «موت فی عز خیر من حیاة فی الذل»؛ یا فرموده «الموت خیر من رکوب العار»؛ ایشان همچنین فرمود نه مانند افراد ذلیل تسلیم میشوم و نه مانند برده اقرار میکنم «لا و اللهِ لا اُعطیهم بیدی اعطاءَ الذلیل و لا اُقِرُّ اقرارَ العبید». در سخنی که مرجع آن ابن زیاد است، فرموده است: آگاه باشید که این ناپاکزاده مرا میان ذلت و شمشیر قرار داد و از ما ذلت به دور است؛ در روایت دیگری فرمود: «إنی لا أری الموت إلاّ سعادةً ولا الحیاةَ مع الظالمین إلا برما».
زندگی ذلیلانه ارزش زیستن ندارد
اسفندیاری تصریح کرد: از نگاه امام حسین(ع)، زندگی ذلیلانه ارزش زیستن ندارد؛ آن حضرت مظهر عزت بود و کلیدواژه زندگی او عزت بود؛ او حاضر شد به شکلی دلخراش بمیرد، ولی زندگی ذلیلانه نداشته باشد؛ البته کسی میتواند عزیز باشد که کرامت انسانی خود را بفهمد؛ از امام علی(ع) نقل است که فرمودند: «ارزش شما بهشت است و خود را به کمتر از آن نفروشید»؛ دنیا بازار است و سرمایه وجودی ما بهای ما هست که نباید آن را به دنیا بفروشیم. در روایت بیان شده است که خداوند همه کارهای مؤمن را خودش تقبل کرده است، جز یک چیز که به او سپرده و آن حفظ عزت است.
اسفندیاری تصریح کرد: بر این مبنا، هیچ کسی مختار نیست بگوید من میخواهم زندگی ذلیلانه داشته باشم؛ قرآن هم فرموده که عزت برای خدا، پیامبر و مؤمنان است؛ ابن ابیالحدید گفته است امام حسین(ع) کسی است که زیربار زور نرفتن را به عرب آموخت و امروزه باید بگوییم امام حسین این نکته را نه تنها شیعیان، بلکه به همه انسانها و آزادگان آموخت. شمر در کربلا، نامهای به عمربن سعد آورد که حسین باید تسلیم شود و عمر سعد گفت: حسین کسی است که تسلیم نمیشود.
وی افزود: در گذشته به بُعد حماسی قیام امام حسین(ع) کمتر توجه میشده است، اما امروز بسیار در کانون توجه است؛ دلیل این مسئله آن است که باب آشنایی مردم با امام در مجالس عزاداری بود و در این مجالس هم صرفاً مصیبت شنیده میشد؛ یعنی بعد تراژیک عاشورا؛ مقاتلی هم مانند لواعج الاحجان و مقتل الحسین مقرم و نفس المهموم محدث قمی، صرفاً مصیبتنامه بود.
اسفندیاری با بیان اینکه وقتی مسلمین از خواب غفلت برخاسته و روبروی استعمار ایستادند، بُعد حماسه حسینی احیاء شد، اظهار کرد: کسی میتواند حماسه بیافریند که اهل خطر باشد؛ تفاوت عبدالله بن عمر و امام حسین(ع) هم همین بود؛ او اهل خطر نبود و امام اهل خطر بود؛ این شخص به امام حسین(ع) گفت که شما گوشهگیری کن و به عبادت مشغول شو و به حکومت کاری نداشته باش؛ خودش هم این کار را کرد و با خلیفه بیعت کرد؛ او نزد حجاج به عنوان بزرگترین جنایتکار تاریخ رفت و او هم پایش را دراز کرد و ابن عمر با پای وی بیعت کرد و این عاقبت کسی است که زیر بار ذلت برود. عبدالله بن عمر به فراموشخانه تاریخ رفت، اما امام حسین(ع) قرنها زنده است.
تقسیمبندی مردم در جامعه آلوده به ظلم
نویسنده کتاب حقیقت عاشورا، تصریح کرد: هنگامی که در جامعهای ظلم و ترس حاکم شد، مردم دو دسته میشوند؛ سستعنصران میگویند باید در برابر ظلم ایستاد، اما چرا من اعتراض کنم، ولی شجاعان میگویند باید شخصی اعتراض کند و چرا من آن فرد نباشم. امام حسین(ع) از این گروه بود. فرمود: «من رأی سلطانا جائرا مستحلّا لحرم اللَّه ناکثا لعهداللَّه ... و لمیغیّر علیه بفعل و لا قول کان حقّا علی اللَّه ان یدخله مدخله؛ هرکسی سلطان جائری را ببیند و با قول و فعلش بر او اعتراض نکند، بر خداوند است که این دو را با هم محشور کند». همچنین در ادامه فرمود که «انا احق من غیّره؛ من سزاوارترین فرد هستم که اوضاع را تغییر دهم».
وی افزود: در جای دیگری هم فرموده است که من سزاوارترین فرد هستم که دین خدا را یاری کنم. در کوفه وقتی مردم قصر ابن زیاد را محاصره کردند و چند قدم تا پیروزی داشتند، ناگهان عمال ابن زیاد شایعه کردند که سپاه شام در راه است، لذا زنان به میدان آمده و شوهران و فرزندانشان را برگرداندند و گفتند که دیگران هستند، شما چرا خود را فدا کنید و این نگاه سبب شد تا مسلم تنها بماند و آن وضعیت پیش بیاید. گذشتگان ما عنایت زیادی به مصیبت کربلا داشتند که البته مصیبتی بالاتر از این نیست؛ در وصف مغول گفتهاند که کشتند و سوختند و رفتند، ولی امویان کشتند و سر بریدند و آتش زدند و اسیر گرفتند؛ در تاریخ خونهای زیاد ریخته شده است، اما به مرور زمان فراموش شده و خونی که فراموش نشد، خون امام است.