بسمه تعالی
بازخوانی زیارت های مشهور امام حسین(ع)
حجت الاسلام والمسلمین سید محمدعلی ایازی
25/10/1389
بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.
بحث ما درباره ی یکی از زیارت هایی است که در کتب زیارات و ادعیه برای روز عاشورا نقل شده و به زیارت علقمه مشهور شده است. در جلسه ی گذشته در مورد اهمیت و جایگاه این زیارت، منابع و کتاب هایی که در مورد آن نوشته اند و در مورد متن و سند این زیارت مطالبی را بیان کردم و از آنجا که ممکن است برخی از دوستان در جلسه ی گذشته تشریف نداشته اند و بخواهند وارد بحث بشوند، اجمالاً و بصورت فهرست وار به بخشی از بحث های گذشته اشاره میکنم و در ادامه به قسمت هایی که برای این جلسه باقی مانده است، میپردازم. دربارهی اهمیت این زیارت باید عرض کنم که چرا ما بحث و بررسی این زیارت را انتخاب کردیم؟ چون این زیارت تقریباً از قرن چهاردهم خیلی مورد توجه قرار گرفته است و در جلسه ی گذشته هم عرض کردم که فقط بیش از شصت کتاب و ده یا پانزده مقاله در مورد این زیارت نوشته شده است. عمدتاً بیشتر جنبه ی شرح این زیارت هستند ولی چند کتاب هم در مورد کم و کیف و اسناد این زیارت نوشته شده اند. این زیارت بر حرکات و رفتار دینی، مذهبی و اجتماعی ما خیلی تأثیرگذار بوده است و رفتارهایی را در کشورهای اسلامی که شیعیان در اقلیت بوده اند، به وجود آورده است و چه بسا موجب درگیری، زد و خورد، انفجار و اختلافات مذهبی شده است. عرض کردم نامه ای را که آقای الظواهری به آقای ضرقاوی مینویسد و آقای ضرقاوی به مسأله ی سب صحابه از سوی شیعیان تکیه میکند و میگوید «به همین دلیل است که واجب القتل هستند.» کتابی که گفتم، اخیراً در عربستان در دو جلد قطور تحت عنوان «سب صحابه» نوشته شده است که میخواهد بگوید این در فرهنگ اهل سنت، خط قرمز آنها است و هر کسی از این خط قرمز عبور کند، به هیچ وجه از آن نمی گذرند. آقای قفّاحی هم کتابی راجع به «مسأله التقریب بین السنة و الشیعه» که در دو جلد نوشته است و ادعا میکند شما که راجع به تقریب و وحدت بحث میکنید، ما اصل تقریب و وحدت را قبول داریم اما نه با شیعیان چون ما با شیعیان هیچ وجه مشترکی نداریم و یکی از چیزهایی که بر آن تکیه میکند، همین مسأله است. بنابراین مسأله ی زیارت از این جهت دارای اهمیت است که با زیارت های دیگری که برای روز عاشورا نقل شده است یا با زیارت هایی که راجع به امام حسین(ع) نوشته شده است مثلاً زیارت وارث، متفاوت است. که از نظر نوع محتوا و نوع بیان هایی که آمده، با این صد لعن اگر حساب کنیم بیش از چهار صد و سی و پنج لعن در این زیارت تکرار میشود ولی ما در هیچ ادعیه و زیارتی اینگونه نداریم که عنوانی بصورت شخصی و خاص گفته شود.
نکته ی دیگری که در اهمیت این بحث در جلسه ی گذشته عرض کردم، این است که ما یک بحثی در میان اصول به نام «تسامح در ادله ی سنن» داریم، حالا در تفسیری که در باب تسامح در ادله ی سنن میشود، اصولیین ما اینگونه بحث کردند که روایاتی که در باب مستحبات هستند، اگر سندشان هم مورد اشکال باشد، چون مسأله ی استحباب هست، تسامح میکنیم. گرچه اصولیین متأخر این تفسیر را از آن روایات، مورد قبول قرار نداند اما نکته ی مهم این است که شامل این زیارت نمیشود چون اگر زیارت فقط مقام عمل باشد یعنی ما دعائی بخوانیم و سلامی به امام بدهیم و بر قاتلین او لعن کنیم، این مشکلی ایجاد نمیکند. مشکل جایی است که تبدیل به یک جبهه ی اعتقادی و یک موضع گیری میشود که بر اساس آن میشود استدلال کرد. بسیاری از کسانی که مسأله ی تقریب را رد کرده اند، یکی از ادله ای که آوردند، استناد به زیارت عاشورا کرده اند و گفته اند «اینجا بصراحت مسأله ی اللهم خص انت اول ظالم باللعن منی و ابدأ به اولا ثم الثانی و الثالث، تأویلات دارد و این تأویلات اصولاً آنچه شما میگویید، نیست و ما از این حرف نمیگذریم.» بنابراین بحثی را که ما درباره ی زیارت داریم، میتواند یک بحث اعتقادی باشد و قهراً وقتی که بحث اعتقادی باشد، قهراً مسألهی خبر واحد است، حالا اینکه خبر واحد را بر این اعتقاد چقدر میتواند درست کرد، اگر سند آن را هم درست کنیم و هیچ مشکلی پیش نیاید، این بعنوان بحث مقدمه بود.
نکته ی دوم اینکه در جلسه ی گذشته اشاره کردم که ما یک دسته روایاتی را از اهل بیت(ع) داریم که خبر از یک توطئه ای بر علیه اهل بیت(ع) و موالیان ایشان داده اند که جعل و وضع حدیث میکردند. مرحوم کشّی در رجال این روایات را نقل کرده است، افراد دیگری مثل شیخ و دیگران هم به این روایات توجه کردند، حجم این روایات هم کم نیست و آنها خبر داده اند که یک کاری شده، بخصوص از هفده نفر نام برده اند که کار اینها این بوده است که مضامین اهل بیت(ع) را میگرفتند و در لابلای مطالب بحق آنها چیزهایی را کم و زیاد اضافه میکردند. در اهل سنت یک کاری در بحث رجال و درایه انجام دادند، که کار نسبتاً گسترده ای هم هست و عنوان آن «الموضوعات» است. آنها از قدیم الایام به این مسأله توجه کردند تا با مبانی خودشان روایاتی که جعل و وضع شده اند را مشخص کنند، حالا این که چقدر درست هست یا نیست جای بحث و بررسی دارد و من خیلی کاری که ابن جوزی و دیگران کرده اند را قبول ندارم ولی میخواهم بگویم که آنها یک کاری را انجام داده اند. این کار در شیعه بجز یک دوره ی اول در زمان حضور ائمه(ع) تا این دوره ی اخیر انجام نمیشده است، حالا خود اینکه چرا انجام نمیشده است، یک مسأله ای است. من اواخر تنها کسی که دیدم با شهامت و شجاعت این کار را کرده است، مرحوم علامه شوشتری در کتاب الاخبار الدخیله هست که آمده حتی نقد کرده است، مثلاً روایاتی که در کافی است مانند روایاتی که ائمه را سیزده نفر معرفی میکند یا امامان را چهارده نفر معرفی میکند، میگوید «اینها مشخص است که مشکل دارند.» یا روایاتی که آقای حاج سید حسنی در الموضوعات مطرح کرده است و من جمله آن روایت سلسله العماد را مطرح میکند یا روایات دیگری که قطعاً مورد نقد اهل حدیث بوده اند و متأسفانه ما یک کار فنی در این قسمت انجام ندادیم. من فقط در همین جا یک نکته عرض کنم، به دو دلیل متأسفانه مشکل ما در باب وضع از اهل سنت بیشتر است: ما یک مشکل از ناحیه ی دشمنان و حکومت داشتیم چون با اهل بیت(ع) و موالیان مخالفت داشتند، بنای جعل و وضع داشتند که آنها این کار را انجام میدادند و خیلی هم ماهرانه مخصوصاً آن روایاتی که از امام(ع) رسیده است در باب سعید بن مغیره و ابن ابی الخطاب نقل شده است که چه کارها و با چه روش هایی انجام میداده اند. اگر نگاه کنیم، میبینیم که آنها خیلی با مهارت برای اینکه اهل بیت را مرکوب کنند، از این کارها انجام میداده اند، بلاخره حکومت پول، قدرت و تبلیغات داشته است و این کار را انجام میداده اند. یعنی اینطور نیست که نگاه کنید فقط آنها میخواستند مبارزه سیاسی بکنند، نه آنها حتی از نظر فرهنگی کارهایی در جهتِ تخریب و تضعیف معارف اهل بیت(ع) بر علیه ایشان انجام میدادند، که اشاره کردم و روایت آن را هم میخوانم، روایت ابی محمود خراسانی که پسر او این روایت را نقل کرد و انشاءالله به آن روایت اشاره خواهم کرد.
نکته ی دومی که مشکل ما را بیشتر میکند، این است که ما چون در اقلیت و فشار بودیم، قهراً آن نوع اطلاع رسانی و ارتباط نبوده است و چون میخواستیم از خود دفاع کنیم، این مسأله بشدت وجود داشته است یعنی حالت تقابلی، من برای اینکه این مسأله را نمود بیشتری بدهم، مرحوم علامه عسگری حدود سی سال پیش یک مصاحبه ای با کیهان اندیشه انجام داده است که خوب است این مصاحبه را بخوانید. در اهمیت نقد و بررسی عرض میکنم، ایشان به یک مسأله ای متعرض میشود و میگوید «فقهای ما وقتی میخواستند در فقه روایات را بررسی کنند، با قدرت و همت زیادی این کار را انجام داده اند و تا حد زیادی این کار انجام شده است. اما در قسمت فضائل و مصادر این کار انجام نشده است.» دلیل آن این است که آدم وقتی یک چیزی را دوست دارد میگوییم چکار داریم، بگذارید باشد و شاید ما نمی فهمیم، شاید یک مطلب و معنایی وجود دارد. بخصوص در روایات تأویل من نمونه ی آن را برای شما عرض کنم، مثلاً در همین تفسیر منسوب به علی بن ابراهیم که مرحوم هویزی در نورالثقلین آن را نقل میکند، «إِنَّ اللَّهَ لا يَسْتَحْيي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها، میگوید که از امام سؤال کردند بعوضه چیست؟ میفرماید بعوضه امیرالمؤمنین است، میپرسند و ما فوقها کیست؟ میفرمایند رسول الله است.» حالا یک همچنین روایت عجیب و غریبی است و اخیراً دو کتاب به زبان فارسی در مورد آسیب شناسی روایات نوشته شده است که اگر نگاه کنید، میبینید که در قسمت فضائل و مصادر ما برای دفاع از کیان اهل بیت یک کار جدی لازم داریم و باید یک بار این روایات غربال شود و آن چیزهایی که شأن، مقام و جایگاه اهل بیت را پایین میآورند، دور بریزیم. اعتقاد دارم آنچه در معارف اهل بیت(ع) است، در هیچ چیز دیگری نیست و سطح آنها آنچنان بالا است که قابل مقایسه نیست، ولی گاهی اوقات این چیزهایی که حالت رقابتی داشتند، یک چیزی آنها درست میکردند و یک چیزی هم در مقابل این طرف درست میکردند، شما در دوره ی معاصر شاهد بودید که وقتی دعواهای سیاسی و مذهبی میشود، چگونه بر علیه همدیگر یک چیزهایی را درست میکنند، این خیلی طبیعی است، علاقه دارند و میخواهند دفاع کنند، گاهی میبینید یک چیزی بوده ولی پیازداغ آن را زیاد میکنند. بلاخره در آن زمان هم یک رقابتی میان بنی امیه و بنی عباس بود، مکتب اهل بیت بوده است و چیز کمی هم نبوده است. قهراً وقتی میدیدند مظلومیت دارند، افراد علاقمند ولو ناشیانه و ناآگاهانه از روش هایی استفاده میکردند که نمیدانستند این روش ها، دفاع های جاهلانه است و نه دفاع های عالمانه ای که ما درمعارف اهل بیت(ع) داریم. لذا این جهت اهمیت دارد که در حوزه ی روایات ما به آن توجه کنیم، این مسأله جای یک بررسی جدی دارد و البته بنده در جلسه ی گذشته به مناسبت دربارهی اسناد این روایت صحبت کردم، واقع این است که من نوشته ی جناب آقای شبیری زنجانی را ندیده بودم و جناب آقای قاضی زاده باعث شد که من نوشته ی جناب آقای شبیری زنجانی را ببینم. جناب آقای علوی هم باعث شدند که شفاء الصدور را ببینم و قصه ی قدسی بودن را نگاه کنم. آیت الله شبیری از آن طرق هفت گانه ای که عرض کردم، آن شش تا را حرفی ندارد یعنی مشخص است که آنها را قبول ندارد و ما فقط یک طریق داریم و آن طریق محمد بن خالد طیالسی است. عباراتی که ایشان دارد، میگوید «گذشته از تأییدات غیبی...» که حالا امشب راجع به تأییدات غیبی بحث خواهم کرد، اما از این بحث تأییدات غیبی که بگذریم، ایشان میخواهد این طیالسی را درست کند. اولاً ایشان با استظهار میخواهد نقل کند این چیزی که محمد بن خالد طیالسی گفته، همان چیزی است که در زیارت علقمه آمده است. میگوید «این عبارت میرساند که حضرت صادق(ع) با همین زیارتی که علقمه از امام باقر(ع) نقل کرده، اشاره نموده و زیارت کرده اند.» یعنی ایشان قطعاً و جزماً نمیگوید که این روایت همان روایتی است که علقمه گفته است که ما گفتیم مشکل آن صالح بن عقبه است که قطعاً جزء وضّعان و کذابان است. یعنی آن کسی که صرف نظر از محمد بن اسماعیل که مورد قبول نیست یا ابن موسی که قطعاً در آن شش طریق جزء افراد ضعیف هستند، ایشان میگوید «ظاهر نشان میدهد.» نکتهی دوم که ایشان میخواهد این قسمت را در بحث سند درست کند، میگوید «این روایت توسط محمد بن علی بن مقبوع که از بزرگان شیعه است از محمد بن خالد، نقل روایت کرده است.» میگوید «چون محمد بن علی بن مقبوع آدم معتمدی است، پس باید محمد بن خالد طیالسی هم آدم معتمدی باشد.» من در این جهت اولاً یک بحث مبنایی دارم، اولا محمد بن علی بن مقبوع، خودش از اصحاب اجماع است، اگر کسی اصحاب اجماع خودش را بپذیرد، بنابرِ اختلافی که در تفسیرِ اصحاب اجماع است که آیا اصحاب اجماع که خودشان را تصحیح میکنند، آیا تصحیح ما یصح عنه هستند یا نیستند؟ ما فرض کردیم که اگر هم باشند، دیگر شامل آقای محمد بن علی بن مقبوع نمیشود و بگذریم از این جهت که اگر محمد بن علی بن مقبوع از محمد بن خالد طیالسی در جایی حدیث نقل کرد، دلیل بر این نیست که نقلی که آقای طیالسی کرده، درست است یا درست نیست. همان مشکلی که آقای خوئی دربارهی ابراهیم بن هاشم داشت، که ایشان میخواست توثیقات عامی درست کند برای ابراهیم بن هاشم، علت آن هم این بود که میگفت «چون ابن قولویه از ابراهیم بن هاشم نقل کرده است، پس بنابراین باید معتمد باشد.» خود آقای خوئی بعدها از این حرف برگشت و گفت «من در طرق آقای ابن قولویه بارها با اسناد دیگری برخورد کردم که اینها قطعاً ضعیف هستند، صرف اینکه در جایی دیگر روایت نقل کرده است و معتمد بوده است، دلیل نمیشود که اینجا هم معتمد است. بنابراین ایشان از تمام روایاتی را که راجع به توثیقات عامه است، برگشت.» من جمله همین روایت زیارت عاشورا که این توثیقات، شامل آن نمیشود. لذا یک مشکل آن این است، این اشکالی که ایشان نمیگوید، میگوید محمد بن جعفر رذّاذ که از بزرگان معتمد شیعه است از طیالسی، کتاب های او را روایت کرده است، فقط یک مشکلی که دارد این است که صرف نظر از آن اشکال قبلی، که صِرف نقل کردن از یک نفر دلیل اعتبار نمیشود و وثوق ایجاد نمیکند، مشکل دیگری که این روایت دارد، این است که این روایتی که آنها میگویند همه از مشاهیر شیخ طوسی هستند و نقل کردند، میگویند کتابی که شیخ در اختیار داشته، کتاب الحج بوده است و بر این جهت احتمال میدهند چون در زیارات، عموماً در کتاب الحج نقل میشده است، وقتی به زیارت پیامبر(ص) میرسیدند، زیارت امام حسین(ع) را نقل میکردند ولی آیا واقعاً در کتاب الحج نقل شده است و شیخ هم از او نقل کرده است؟ دلیلی بر این نیست. یک چنین مشکلی در آن چیزی است که من در مورد نوشته ی ایشان داشتم که حالا در بحث سند هنوز یادداشت هایی اضافه کردم که نمیخواهم وارد آن بحث شوم، علت آن هم این است که آن بحث هنوز جای صحبت دارد که الان چنین فرصتی را ندارم و میترسم به بحث بعدی نرسم.
یک چیزی را که جناب آقای علوی فرمودند، ادعای این است که این حدیث، در باب زیارت عاشورا حدیث قدسی است . من رفتم مراجعه کردم، هم به مصباح المتهجد و هم به کتاب شفاءالصدور مراجعه کردم و عبارات هر دو را دیدم. خود آقای کلانتر، مؤلف شفاءالصدور چون اگر در مفاتیح نگاه کرده باشید، یکی دو صفحه بعد از زیارت و پس از دعای بعد از زیارت، ایشان در قسمت آخر به مناسبت در باب فضل زیارت نقل میکند و نه اصل سند خود زیارت که نقل کرده است. میگوید «امام فرمودند من ضامن هستم و چنین تعبیراتی تا به جبرئیل میرساند.» در مورد این فضل تقریباً در میان همهی رجالیون این اتفاق نظر هست که میگویند «این قسمت فضل زیارت، از اصل زیارت جدا است و سند آن دوتا است و سند آن مشکل دارد.» بنابراین آن را بلحاظ سندی اشکال میکنند یعنی من کسی از متأخرین را ندیدم که متعرض سند بشود و سند فضل زیارت را جدا نکند از اصل زیارت، این نکته ی اول است.
نکتهی دومی که در آنجا هست، استظهاری است که آقای کلانتر میکنند و میگویند «پس اگر این ضمانی که برای خواندن آن آمده است پس شامل خود اصل زیارت هم میشود.» ما میدانیم که این زیارت در همین نقل های مختلف، چند جور عبارت نقل شده است، ما نمیدانیم کدام یک را گفته اند، عرض کردم مثلاً بعنوان نمونه این روایتی را که شیخ طوسی در مصباح المتهجد نقل میکند و نسخه ی آن در آستان قدس وجود دارد که مربوط به سال520 هست، در آن زیارت «اللهم خص» نیست و وجود ندارد. سید بن طاووس که در قرن هفتم بوده است و این زیارت را نقل میکند، در کتاب مصباح الزائر میگوید «من قسمت اللهم العن و بعد سلام ها را در اصل مصباح المتهجد ندیده ام، در آن نسخه ای که خود شیخ آن را بر اساس آن نسخه مقابله کرده اند، این عبارت وجود ندارد.» منتها آقای کلانتر میگوید « اینکه وجود ندارد از اشتباه کاتبان است.» بله ممکن است اشتباه کاتبان باشد ولی ممکن هم هست که اشتباه کاتبان نباشد، هر دو تا فرض هست و ما میدانیم که هم ممکن است باشد و هم ممکن است نباشد. لذا با اینکه ما احتمال میدهیم سیدبن طاووس میگوید من بر اساس نسخه ی مصباح المتهجد که با نسخه ی شیخ مقابله شده است، این دو قسمت وجود ندارد، این دلیل بر آن نمیشود که کاتبان اشتباه کرده اند و ممکن است اشتباه کرده باشند یا نکرده باشند، بلاخره این مشکل حل نمیشود.
یک نفر از حضار: ببخشید در تعارض نقیصه و زیادت چه میفرمایید؟
آقای ایازی: این هم اتفاقاً یک بحث است که اگر در تعارض دین باشد، و برای ما محرز نباشد، اصل نقیصه است، خصوصاً اینجا که یک بحث اعتقادی هم میشود.
یک نفر از حضار: تفکیک در روایات معمول بوده است، اسقاط و خلاصه سازی در روایات معمول بوده است.
آقای ایازی: اگر معمول به عنوانِ معمول باشد، یک چیزی. اما من دو شاهد دارم، یکی اینکه میگویم در نسخه ی سال 520 که شصت سال بعد از شیخ طوسی نوشته شده است، وجود ندارد. دوم اینکه بحث کم و زیاد یکی دو کلمه نیست، بحث حداقل چهار یا پنج خط است. نکته ی سومی که در این قسمت وجود دارد و قابل تأمل است، این نسخه هایی است که از قرن پنجم تا قرن دهم هست، اگر اینجا امکان نشان دادن اسلاید بود، من این نسخه را نشان میدادم که در قرن ششم یک عبارت را خود ناسخ در حاشیه اضافه کرده است، در نسخهی بعدی که بر اساس آن نسخه نوشته اند، این عبارت را از حاشیه برده اند، داخل متن گذاشته اند. اینکه شما میبیند یکی از مشکلات زیارت عاشورا این است که تکرار دارد یعنی قسمت هایی هست که میگوید و باز دوباره برمیگردد، علت آن این است که ما میخواستیم تولی و تبری داشته باشیم، تعارف هم نداریم، دوست داشتیم و از قاتلین امام حسین(ع) متنفر بودیم، حالا مدام اسامی را اضافه کنیم، همه را لعن کنیم و اینکه این را غلیظ تر کنیم، مطلوب میدانستیم.
آقای حکیمی داستانی را از قول حاج آقا بزرگ تهرانی از قول شیخ عباس قمی در مورد چاپ کتاب منتهی الآمال و کتاب مفاتیح او نقل میکرد، میگفت یک روز به کتابفروشی رفته بودم و دیدم که در کتاب من نام خلفاء را چَپّگی نوشتند و یک چیزهایی هم به کتاب اضافه کردند، به کتابفروش گفتم که آقا چرا این کار را کردید؟ گفت به شما چه ربطی دارد؟ گفتم من شیخ عباس قمی هستم، مؤلف این کتاب هستم. گفت شما این کتاب را نوشتید که نوشتید، ما وظیفه ی خود میدانیم که این کارها را انجام دهیم.» ببینید یک مسأله ای که وجود دارد نمیشود براحتی از این اتفاقاتی که در این دوره ها افتاده است، بگذریم. یعنی ما حتی از این جهت ممکن است جای اطمینان نداشته باشیم ولی وقتی میبینیم اینقدر مسائل و حواشی دارد، آنجاست که حساس میشویم تا ببینیم قصه چیست و چه اتفاقاتی رخ داده است. شما الان در باب رجال سیاسی امروز نگاه کنید، چه داستان هایی، چه اسناد و چه چیزهایی نقل میشود و آنقدر هم تکرار میشود که کم کم تبدیل به اصول مسلم میشود. ما امروز در قرنی هستیم که ماهواره و اینترنت است و اصلاً دهکده ی جهانی میگویند، وقتی در این دوره این اتفاقات میافتد، در هزار سال که ما در اقلیت بودیم و در فشار بودیم و از یک طرف زمینه های حب و بغض وجود داشته است، حداقل این بحث زیادت و نقیصه اینگونه نیست که بگوییم از نظر عقلایی اصل بر عدم نقیصه است.
یک نفر از حضار: حتی با وجود احتمال تقیه؟
آقای ایازی: بله احتمال تقیه هست ولی حالا یک اشکالات دیگری که در این قسمت وجود دارد، این است که حداقل با محکمات قرآن کریم تعارض دارد. اینکه قرآن کریم میگوید « وَ لا تَسُبُّوا الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْم » که اتفاقاً در روایتی از امام رضا(ع) به آن استشهاد شده است. میگوید «شما کسانی را که غیرخدا را میپرستند، سب نکنید.» حضرت میفرماید «چگونه میشود که خدا راجع به بت پرستان این حرف را بزند و ما در مورد دشمنان خود این حرف ها را نزنیم و بگوییم هرچه میخواهید بگویید.»
یک نفر از حضار: پس آیات لعن را چه میفرمایید؟
آقای ایازی: آیات لعن به عناوین کلی است و به شخص نیست.
یک نفر از حضار: شجره ملعونه چیست؟
آقای ایازی: این هم کلی است، حالا صرف نظر از تفسیرهایی که در مورد شجره ملعونه که در سوره ی اسراء هست.
یک نفر از حضار: آیا در شیعه و سنی اجماع نیست؟
آقای ایازی: اجماع نیست و اتفاق هم نیست. شما نگاه کنید هم معاصرین مفسرین ما دربارهی شجره ملعونه بحث کردند که اصلاً مراد از این شجره ملعونه چیست؟ آیا میشود به آن استدلال کرد و یا نمیشود؟ آیا روایت قابل اعتنا است یا نیست؟
یک نفر از حضار: هفت روایت از عامه است. ابن زمخشری دارد و عموماً دارند.
آقای ایازی: اگر ثابت شد که آنجا راجع به بنی امیه است، اگر همه ی آنها در حد عدم تواطتی بر کذب نباشند، خبر واحد حساب میشوند. بحث این است که آیا خبر واحد در باب تفسیر آیات حجت است یا نه؟ از زمان سید مرتضی تا امروز به جزء چند نفر از علما، همه میگویند که خبر واحد در باب تفسیر حجت نیست.
یک نفر از حضار: اینکه خبر واحد نیست.
آقای ایازی: خبر واحد است. هر چیزی که تواتر نباشد، یا مستفیذ است یا خبر واحد است. شما اگر نهایت خیلی بتوانید درست کنید، میگوید مستفیذ است و بدلیل اشکالات فنی که دارد،حالا تازه اگر شما بگویید این روایات متواتر هستند، قصه را به بنی امیه برمیگردانید، نه در باب خلفاء که اصلاً مشی اهل بیت(ع) اینگونه نبوده است.
یک نفر از حضار: در باب خلفاء تصریح ندارد.
آقای ایازی: در مورد خلفاء تصریح ندارد بلکه برعکس آن هست .
یک نفر از حضار: زیارت عاشورا هم تصریح ندارد.
آقای ایازی: اولاً و ثانیاً و ثالثاً دیگر مشخص است.
یک نفر از حضار: نکتهی دوم اینکه بین سب ولعن تفاوت قائل اند، سب رودررو و لعن رودررو نیست، ما این را قبول میکنیم که اگر بزرگان آنها را رودررو سب کنیم، این پدیده رخ میدهد.
آقای ایازی: ببینید الان همین لعن شما را همه ی عامه بر اساس سب میگیرند و هیچ کسی از آنها این تلقی را ندارد که بگوید...
یک نفر از حضار: عرض من این است که در آیه میگوید سب نکنید ولی در آیات مکرر لعن هست. یعنی نهی از سب با اثبات لعن منافات ندارد. در زیارت هم سب نیست، لعن است.
آقای ایازی: اگر بخواهید مستقلاً در یک جلسه روایات لعن را بررسی میکنیم، تا ببینیم این لعن و سب از چه جایگاهی برخوردار هستند. این بحث یک بحث بسیار جدی است و میترسم که به ادامهی بحث خودم نرسم و لذا یک جلسه ی دیگر برای این در نظر میگیریم. در این زمینه هم کتاب های مستقلی نوشته شده است و هم در اهل سنت «لعن فی القرآن و السنه» بحث شده است.
یک نفر از حضار: شما فرمودید که آقای خوئی از توثیق برگشت. ایشان توثیق کامل الزیارات و توثیق تفسیر قمی را برنگشت.
آقای ایازی: من در مورد تفسیر قمی نگفتم.
یک نفر از حضار: ایشان صالح بن عقبه را به دو طریق توثیق کردند.
آقای ایازی: من راجع به ابن قولویه، دربارهی ابراهیم بن هاشم گفتم نه تفسیر علی بن ابراهیم. راجع به تفسیر علی بن ابراهیم برای همهی محققین معاصر ما محرز شده است اینکه الان موجود است، مال علی بن ابراهیم نیست. شما مقدمهی خود تفسیر را نگاه کنید، یک مقاله ای هم آقای شبیری دارند، یک مقاله ای آقای مددی دارند، نقد درباره ی این تفسیر از مرحوم آقا بزرگ شروع شده است تا معاصرین، همه کتاب نوشته اند و جناب آقای قاضی زاده هم یک مقاله دارند و دیگران هم گفتند «محرز است که این تفسیر مال علی بن ابراهیم نیست.» ولی آن حرفی که آقای خوئی دارد، دربارهی توثیقات عام است که این بحث توثیقات عام، چقدر میتواند قابل اعتماد باشد؟ که مصداق مهم آن در مورد همین ابراهیم بن هاشم در کامل الزیارات است که ایشان بصراحت نوشته اند «من از چیزهایی که در فقه یا رجال گفتم چون در طریق اش ابن قولویه بوده است، اینها را تصریح کردم، از این حرف برگشتم.»
یک نفر از حضار: ببخشید شما در هفته گذشته در مورد توثیق آقای خوئی برای صالح بن عقبه بحث کردید.
آقای ایازی: آنچه گفتم و در نوشتۀ من موجود میباشد، این است که قهراً لازمهی حرف اول آقای خوئی این میشود که چون ابراهیم بن هاشم در طریق این حدیث هست، قابل اعتماد است. چون طریق روایت اینگونه است که ابراهیم بن هاشم نقل میکند، میخواهید سند را بخوانم تا ببینید .
یک نفر از حضار: - نه بفرمایید، روشن است.
آقای ایازی: حال میرسیم به آثار و برکات زیارت عاشورا، یکی از ادله، وبرخی گفته اند شواهد، وبرخی گفته اند معیّدات، آقای زنجانی هم گفته اند تأییدات غیبی، جناب آقای ابطحی هم کتابی به نام «زیارت عاشورا و آثار شگفت آنها» نوشته اند، به این جهت گفته اند که صرف نظر از بحث سند، ما دیدیم افراد تجربه کردند و مجرب بوده است، این زیارت را با این سبک و صد لعن و صد سلام خوانده اند و از آن نتایج زیادی در برآورده شدن حوائج خود گرفته اند. این تقریباً اصل مدعاست و بعد آقای کلانتر در شفاءالصدور قصه ی یک خوابی را نقل میکند، آقای ابطحی هم چندین خواب نقل کرده است و یا کسانی که بصورت شخصی و موردی تجربه کردند و در خارج نقیصه و مشکلی داشتند و این زیارت را با این خصوصیات نذر کرده اند و خوانده اند و اتفاقاً نتیجه ی بسیار خوبی هم گرفته اند. فکر میکنم برای اصل مدعا تا این اندازه توضیح کافی باشد، گفتم که حدود چهار کتاب بطور مشخص در این زمینه نوشته شده است و کسانی که در شروح اش به آن اشاره کردند، آنها هم به صورت غیرمستقیم یا مثلاً در ضمن بحث خود، به این بحث اشاره کردند، بنابراین آثار و برکات زیارت عاشورا مورد توجه علما بوده است. من در این قسمت چند مسأله دارم، اول اینکه آیا واقعاً خواب یا آثار و نتایج خواص و بالاتر از همه ی اینها، کشف و شهود اعتبارِ شرعی برای اثبات ثبوت یک چیزی هست یا نه؟ آیا ما از نظر دلیل شرعی میتوانیم بر این جهت دلیل درست کنیم و بگوییم اگر حوائج ما برآورده شد و کسی یک خوابی را دید، آیا این میتواند دلیلی بر این باشد که آن حقانیت و صحت دارد یا نه؟
من بعنوان نمونه مثال میزنم، مثلاً شما میدانید که در مزار شریف یک قبری هست با گنبد و بارگاه و با عظمت زیاد از امیرالمؤمنین، مردم هم میروند و حاجت میگیرند، خود من هم بارها شنیدم که افراد زیادی آنجا متوسل شده اند و حوائج آنها برآورده شده است. آیا میشود گفت که چون حوائج آنها برآورده میشود، دلیلی است که قبر آنجا است، یا اینکه ما برای اثبات قبر امام باید به دنبال سند تاریخی بگردیم؟ دنبال امکان عقلی بگردیم که آیا امام که در آنجا فوت کرده اند، میتوانستند ایشان را ببرند به مزار شریف یا نمیتوانستند ببرند؟ آیا روایت و حدیثی برای این کار داریم یا نداریم؟ یا اینکه حوائج برآورده شد، دلیلی بر این است یا نیست؟ حالا گذشته از قبر امیرالمؤمنین، امامزاده های فراوانی در ایران هستند که حالا واقعیت دارند یا ندارند، امامزاده هستند یا نیستند. کسی در مبنای حوائج، آثار شگفت و نتیجه هایی که میگیرد، بیاید اثبات کند، پس چون چنین است، دلیل بر اعتماد و اعتبار است. آن چیزی که ما برای صحت میخواهیم، برای ادله و اعتبار شرعی میخواهیم، وثوق آن از طریق معصوم است. یعنی قرآن یا حدیث معتبری بگوید، یعنی طرقی هست که ما با آن طرق میتوانیم بگوییم که این طرق، طرقی هستند که شرع معین کرده است. اگر من یک چیزی را گفتم، باید قرآن، وحی و معصوم بگوید، اینگونه نیست که یک نفر بگوید من فلان جا خواب دیدم و در خواب دیدم که اینجا قبر فلان شخص است و بعد آنجا گنبد و بارگاه درست کنند که چون ایشان در خواب دیده اند، حجت است. یا یک کسی در خواب ببیند که سفارش کنند فلان حدیث را بخوانید، این طریق شرعی نیست یعنی ما یک ادله ای داشته باشیم که در کنار کتاب، سنت و عقل طریق دیگری از راه خواب، خواص، آثار و نتایج ایجاد کند، ما چنین طریقی نداریم. حتی عرفا که بحث کشف و شهود را مطرح کرده اند، از ابن عربی گرفته تا مرحوم امام که در آثار خود بحث کرده اند، حتی در باب کشف و شهود هم گفته اند که «خودِ کشف و شهود ممکن است برای شخص اعتبار داشته باشد اما برای شخص مخاطب فقط استدلال کافی است.» ابن عربی در جلد یک فتوحات به صراحت این مسأله را میگوید و بحث میکند که اشکال عمده ی آن این است که گاهی شهودات با برخی از وسایس قاطی میشود و مرزبندی نمیشود، ما برای سنجش اعتبار آن باید به کتاب و سنت مراجعه کنیم، اینقدر از این شهودها هست که حنفی ها به حنبلی ها میگویند، حنبلی ها به شافعی ها میگویند، اینقدر کشف و شهود نقل میکنند که فراوان است و لذا میگویند «معیار آن یا از دلیل شرعی است یعنی قرآن و حدیث معتبر بگوید یا دلیل عقلی و تاریخی داشته باشد.» این اشکال اول ما اشکال حلی است.
اشکال دومی که ما داریم در مورد خواب ، فقط خواب معصوم حجت است و آن هم اینکه خواب معصوم چگونه تفسیر شود یعنی خود تفسیر هم مهم است، معصوم خواب ببیند وگرنه خواب های مردم اینقدر مسائل دارد که نمیشود روی آن حساب کرد. غیر از اینکه بر فرض خود اصل خواب هم درست باشد، تفسیر آن درست باشد، تأویل رویا کردن، اضغاث احلام باشد یا غیر آن، خود این بحث دیگری است.
بحث دوم اینکه اگر قرار باشد این خواص و برکات باشد، ما فقط برای خودمان التزام دهیم یا برای افراد دیگر در ادیان و مذاهب دیگر؟ خود من دیدم که افراد بارها و بارها نذر میکنند، ذکر میخوانند، استغاثه میکنند و حاجت هم میگیرند، آنقدر گریه میکنند و اشک میریزند که حاجت خود را میگیرند. شما نباید فقط به اسلام نگاه کنید، به مسیحیت و یهودیت هم نگاه کنید، در رودخانه کنگ در حدود چهار یا پنج میلیون نفر میآیند و حاجت هم میگیرند، آنها این را میدانند و انجام میدهند. حتی من در آفریقا بوده ام و دیده ام که بت پرستان در بتکده ها میروند و متوسل میشوند و حوائج خود را میگیرند. آیا اینها دلیل بر حقانیت است؟ آیا اینها برای انسان وثوق و اعتماد میآورد؟ اگر قرار باشد که ما به این نتایج و آثار تکیه کنیم، این دیگر اختصاص به ما ندارد، من یک جایی رفته بودم که مقام مریم(س) نام داشت و جایی خیلی بلندی هم بود، دیدم در آنجا عصاهایی گذاشته اند، پرسیدیم این عصاها چیست؟ گفتند این عصاها برای کسانی است که وقتی از اینجا آمدند بالا، با عصا آمدند و بدون عصا برگشتند، و حاجت خود را گرفتند، حالا دلیل این چیست، بحث عرفانی بسیار جالبی در این قسمت دارد که از حوصله ی جمع خارج است، ولی میخواهم بگویم اینکه ما این آثار و برکات را برای ادعیه و زیارات خود میدانیم، دلیلی بر حجت نمیشود. ما یک بار رفتیم امامزاده داوود، مردم از همه جای ایران میآیدند، حتی یکی از دوستان من میگفت غیرممکن است که من اینجا چیزی نذر کنم و حاجت خود را نگیرم و وقتی من شجره نامه ی ایشان را نگاه کردم ایشان با سیزده نسل به امام معصوم میرسد و از این گذشته، ایشان از علمای زیدیه است. ایشان از علمای مشهور زیدیه است و اکثر امام زاده هایی که در شمال هستند، از مشاهیر علمای زیدیه هستند. اگر شما بر اساس این بخواهید قضاوت کنید، پس چون مردم حاجت میگیرند و متوسل میشوند، باید حقانیت زیدیه را اثبات کنید، چکار میکنید؟ آیا واقعاً آثار و برکات بر این مبنا است یا واقعاً آن را باید بگونه ی دیگری تفسیر کنیم که دستگاه خدا عریض و طویل است . آن کسی که متوسل به عمر میشود و از عمر حاجت میخواهد، نه از باب عمر هو بما موجود خارجی، از این باب که تصور میکند عمر آدم خوبی است و به خوبی او میخواهد اقتدا کند. این را میشود در مورد امامزاده ها و مقابر گفت که بعضی مقابر قطعاً وجود تاریخی ندارند. من بعضی مقابر را در اصفهان میشناسم که قطعاً از اهل سنت هستند. امامزاده هایی که از علمای اهل سنت هستند، شیعه که نیستند، زیدیه هم نیستند، بلکه از اهل سنت اند. شما به تخت فولاد تشریف ببرید، ببینید مردم چقدر آنجا میآیند و حاجت میگیرند، اگر خبری نبود که این همه رونق پیدا نمیکرد. حتی برای خود من پیش آمده است که استخاره میکنم و گاهی اوقات زنگ میزنند و میگویند «استخاره شما ردخور نداشت» و من هم نمیشناسم و خبر ندارم اما این همه زنگ زدن و مراجعه برای استخاره، باید یک خصوصیتی داشته باشد.
یعنی نکته قابل توجه این است که این آثار و نتایج ربطی به مسأله ی حقانیت ندارد و ما به ازای واقع را نمیتواند ثابت کند. برای اثبات اعتبار یک حدیث یا اثبات اتفاق افتادن یک واقع، فقط طرق عقلایی است که باید سند درستی داشته باشد، از معصوم رسیده باشد یا در قرآن آمده باشد. اگر اینها را هم گفتید باید همه جا ملتزم به این آثار و حقانیت باشد، نه تنها در ملل اسلامی بلکه در ادیان توحیدی مثل مسیحیت و یهودیت و حتی باید درباره ی غیرموحدین و آثار و نتایجی که میگیرند، استناد کنید.
یک نفر از حضار: ببخشید این فرمایشی که از آقای شبیری نقل کردید و از خیلی از بزرگان هم نقل شده است، که در طرق متکثر روایت «اِن قُلت» را میآورند، بعد در مجموع کلمه ی تأییدات غیبی بکار میبرند. این یک وجه تأملی است که شاید یک نکته ای را به ذهن بیاورد که شاید صرفاً یک مسأله ی مکاشفه و شهود نیست. ما سه جور قضایا داریم: یکی نتیجه گرفتن است، یکی خواب هایی است که میبینند و بحث تشرف به محضر اولیای خدا و یا حضرت حجت در قصه ی کاظم رشتی است. اینها متعدد است و یک نوع و یک سنخ نیست یعنی همه ی اینها یک صرفِ خاص نیست. صرفِ نتیجه گرفتن نیست، اینکه به خواب برود و چیزی ببیند و بگوید من این مقام را از زیارت عاشورا بدست آوردم و بعد دقیقاً یک رویای صادقه بر یک واقعیت خارجی انطباق شود، قضایای این چنینی پشت سر هم رخ بدهد، سلسله ی مطالب سه نوع است و یک نوع نیست. نکتهی دوم اینکه اگر هیچی نبود و هیچی، خب بله. یک روایتی هست، یک زیارتی هم هست و آخرش این است که ما بخاطر احکام ثانویه باشد، حالا تعارضی که بین شیعه و سنی رخ میدهد، اشکالاتی که در متن کردید، اشکالاتی که از لحاظ سندی کردید ولی بهرحال خود شما هم یک سند را درست دانستید.
آقای ایازی: ولی نه با این لعن و اینها.
یک نفر از حضار: خب باشد، اگر فقط تمرکز روی بحث لعن باشد، یک بحث است اما اصل زیارت عاشورا هم بلاخره لعن دارد، اول را دارد، از اسماء هم دارد. در کامل الزیارت، حالا ثانی و ثالث را ندارد، لعن های خیلی صریح دارد بلاخره اسم هم برده شده است و لعن دارد.
آقای ایازی: آن طریقی که کامل الزیارات دارد، مشکل سندی هم هست، یعنی صرف نظر از آن بحث، طریق کامل الزیارات بدلیل اینکه دو طریق مشترک است، تقریباً بین اهلِ تحلیل اتفاق است که بخاطر این دو یا سه نفری که در سند وجود دارد، همه می گویند «روایت آن ضعیف است.» از این جهت حرفی ندارم و من هم کاری ندارم، من میخواستم بگویم که بر فرض هم کسی نگوید، بین کامل الزیارتی که وجود دارد و مصباح المتهجد تفاوت است.
یک نفر از حضار: با این حساب من بحث سندی آن را، بهرحال صالح بن عقبه توثیقاتی هم دارد، اقوالی دارد، توثیقات عامه ی دیگری هم هست، مثلاً بحث سندی را چون مفصل در کتاب ها بحث کرده اند من نخواستم، وارد شوم. بحث من فقط بر سر متن بود که لعن دارد و اینکه به این وجوه میتوان رد کرد یا نه؟ در کتب روایی حالا با طرق پنج گانه، ضعیف یا قوی، هرچه هست، پنچ یا هفت سند که هست و این سه نوع آثاری که یکی کشف، یکی خواب صادقه و یکی رویت است، با این اهتماماتی که آقای شبیری در کلمه ی اول خود تأییدات غیبی را بکار میبرد، این یک وجه تأملی ندارد؟
آقای ایازی: ما در مقام نقد هستیم و نمیخواهیم بحث از شخصیت ایشان بکنیم، من سال های سال در بحث فقه و رجال در محضر ایشان تلمذ کرده ام. ولی واقع این است که ما وقتی یک چیزی را نقد میکنیم، به شخص یا اشخاص نگاه نمیکنیم، نگاه میکنیم که این حرف چقدر میتواند مبنای علمی داشته باشد، اینکه برخی از بزرگان ما فرمودند، بزرگی آنها روی چشم ما است و ما حرفی نداریم، من فرصت نکردم که خدمت شما عرض کنم ما با هم بحث های زیادی کرده ایم .
یک نفر از حضار: عذر میخواهم بحث من شخص نیست، من میخواستم عرض کنم که شاید وجه تأمل اینها این جهت باشد.
آقای ایازی: نه شما باید تفکیک بفرمایید. یک بار این حدیث معتبر است و شما قرینه و شاهدی از خود متن و بیرون متن برای صحت و اعتبار آن دارید. اما اینهایی که ما الان گفتیم، آیا بحث آثار و خواص و خواب میتوانند شاهد و قرینه و تأییدی برای این کار درست کنند یا نه؟ من خواستم به دو دلیل مناقشه کنم، اولاً اینها طرقی نیستند که در ادله ی ما برای اینها اعتباری درست شده باشد، اشکال دومی که کردم گفتم این نقص دارد. ما برای این نتیجه ای که شما میفرمایید خواب دیدن و اینها، میدانید ما در مسیحیت بعد از حضرت مسیح(ع) یک دسته رجالی داریم که اینها خود را جزء اولیاء میدانند، برای اینکه رویاها را نقل میکنند و خیلی هم سخت گیرانه اعتبار آنها را تأیید میکنند، بعنوان نمونه همین پنجاه سال پیش بود که کلیسای واتیکان یک نفر را تأیید کرد. مبنای اینها بر همین است که اخبار از غیب میکنند. نمونه ای من در باب صحیفه ی آخر زمان نگاه میکردم، اینکه نقل میکنم مربوط به قبل از مسیح است، میگوید در آخر زمان اسرائیل، کشوری که بنی اسرائیل در آنجا هستند، مجبور میشوند برای دفاع از خودشان دورشان دیواری بکشند. کسی که آن موقع نبوده است و الان در زمان ما این دیوار را کشیده اند، اینکه یک چیزهایی وجود دارد و واقعیت دارند، هست. امروز هم ما این تجربه های باطنی را داریم که اختصاص به عالم اسلام هم ندارد این تجربه های باطنی را همه ی ادیان دارند اما از این تجربه ی باطنی که افراد دارند اخباری را که از غیب میگویند آیا میتوانیم دلیلی بر حقانیت بگیریم؟ دلیل اتصال به وحی بگیریم؟ گاهی کسانی که در همین ایران بساط هایی براه انداختند، اینگونه نیست که تمام حرف هایی که میزنند، باطل باشد، نه در لابلای آن یک چیزهایی هم درست است.
در سال های هفتاد ماشین ما گم شده بود، من نمیخواستم، یکی از دوستان رفته بود و گفته بود، او هم ماشین مرا نمیشناخت و اما آمد و گفت ، چون ماشین ما را پیدا کرد، اگر گفت: فلان راویت هم درست است، پس ما با آن می توانیم، آثار و نتایج و خواص درست کنیم؟ این بحث است که این کار تجربه ی همه ی ادیان است. ما اگر بخواهیم از این طریق حقانیتی برای زیارت درست کنیم، باید تمام این موارد را نگاه کنیم. درکشور پرتغال همین فاطیمایی که مردم میروند و حاجت میگیرند را باید درست کنیم و بگوییم این دلیل بر حقانیت آنها است که نمیتوانیم این کار را بکنیم. من شاگرد آیت الله شبیری هستم ولی ایشان و هر کسی که این را بگوید، این موارد نقض را هم باید پاسخ بدهد.
یکی دیگر از حضار: در مورد حدیث کساء هم سابقه است و هم علمای متأخر مانند آیت الله بهجت چقدر اصرار دارند که این بعدها چه آثاری دارد. من میخواهم عبارت مرحوم شیخ عباس را با تساهلی که ایشان دارند را بخوانم، تعبیر ایشان این است «و اما حدیث معروف کساء که در زمان ما شایع است، به این کیفیت در کتب معروفه و اصول حدیث و مجامع متقنه ی محدثین دیده نشده است و میتوان گفت از خصائص کتاب منتخب است.» که درواقع مؤید همین مطلبی است که شما می گوید.
آقای ایازی: شما میخواهید بفرمایید این مفاتیح را با حدیث کسائی چاپ کرده اند که حداقل خود او این نقل را قبول ندارد . اصل حدیث کساء متواتر است و ما هیچ بحثی نداریم ولی این نقلی که به این شکل در مفاتیح است، همچنین وضعیتی دارد. نکته ای که من میخواهم جمع بندی کنم اینکه این آثار، خواص ، کشف و شهودها هیچ کدام دلیل بر حقانیت نیستند اینها حداکثر چیزی را که میتوانند درست کنند، برای اینکه آنها بلاخره یک چیزهایی هستند و واقعیت دارند.
به بحث ششم میرسیم ، از این مسأله گذشتیم که این روایت بلحاظ سند و متن و بلحاظ کیفیت منابعی که این حدیث را نقل کرده اند، این مسائل و مشکلات را داشتند. حالا اگر کسی این ادله را نپذیرفت و گفت این حدیث معتبری است و به ما هم رسیده است. آیا ما یک عنوان ثانوی داریم که بگوییم حداقل در خواندن این زیارت یک مسائلی را رعایت کنیم و آن را همه جا و هر جور نخوانیم، هر قسمت آن را نخوانیم و به قدر متیقن آن اکتفا کنیم؟ یا یک عنوان ثانوی برای این قسمت نداریم. یک نکتهی اولیه خدمت شما عرض کنم و آن این است که با آن مقدمه ای که در جلسه گذشته و در این جلسه به آن اشاره کردم که سندِ فضائل و ثواب زیارت از سند زیارت جدا است و تقریباً همه ی علماء آن را جدا دانسته اند و راجع به آن مناقشه کردند.
یکی دیگر از حضار: بهذا الدعاء و بهذا الزیاره دارد.
آقای ایازی: بله، اما طریق این با طریق اصل زیارت فرق میکند، وقتی می آید می گوید، به یک طریق دیگری میگوید. اینکه ما این زیارت را با چند لعن و تعبیر داریم، نمیدانیم که کدامیک را دارد میگوید. بعد هم اگر سند آن سند ضعیفی بود، حالا بهذا الدعاء و بهذا الزیاره هم شد، آن فضائلی را که نقل میکند، محل بحث قرار میگیرد. ما یک مشکل دیگر در باب این زیارت داریم، ما در باب امام علی(ع) و امام حسین(ع) دو دسته زیارت داریم، یک دسته زیارت های مطلقه داریم و یک دسته زیارت های مقیده داریم. زیارت مطلقه این است که به ما گفتند این زیارت ها را هر وقت، هر جا و هر موقعیتی میتوانید بخوانید، مثل زیارت امین الله حتی ما روایت داریم که در کنار مزارات دیگر هم میتوانید این را بخوانید، این زیارت مطلقه است، ولی ما یک دسته زیارت برای امام علی(ع) در روزهای خاص داریم، یا راجع به امام حسین(ع) برای روزهای خاص داریم. شگفت این است که عنوان این زیارت، زیارت عاشورا بوده است و خود متن هم تعبیر هذه الیوم دارد یعنی معانی و عباراتی دارد که اختصاص به این روز میدهد، حالا چطور شده است که این زیارت را ما در کل ایام باب کرده ایم؟ آن چیزی که مبنای این قصه شده است، در آن روایت صالح بن عقبه دارد که استدلال کرده اند و گفته اند «چون دلیل خاص داریم بر این جهت که میتوانید این زیارت را بخوانید، این از تمام زیارات دیگری که مطلقه و مقیده هستند، این مورد استثناء است.» فقط یک مشکلی که دارد، آقای کلانتر در شفاءالصدور میگوید « کاری ندارد ما مشکل متن را تغییر میدهیم، یعنی فی هذا الیوم که گفته روز عاشورا است، این عبارت را عوض میکنیم و عبارت دیگری میگذاریم برای اینکه از این نقیصه در بیاید.» ولی اشکال دیگری که دارد، این است که اگر ما طریق زیارت را با طریق محمد بن خالد طیالسی درست کردیم، این عبارت یک چیز جدا میشود یعنی این طریقی است که غیر از آن میشود، یعنی این تابع نقل ضعف حدیثی میشود که مستقل اند، یعنی یک اشکال ثانوی پیدا میکند که به این سند، شما نمیتوانید تغییر دهید، یعنی کلیت دعا را باید با آن چیزی که ماثور است خواند، اگر مطلق است، مطلق خواند و اگر مقید است، مقید خواند، ما تابع دلیل هستیم. اگر شما دلیلی دارید که میگوید مطلق است و در هر ایام بخوانید، خودش که مقید است، شما میخواهید توسل کنید به این حدیث و این حدیث صرف نظر از خود عبارت، یک مشکل سندی هم دارد.
مشکل دومی که ما داریم، این است که آیا واقعاً با این همه ضایعات و مشکلاتی که در خواندن این زیارت، آثاری که ایجاد میکند برای این قسمت هایی که دارد، ما چه اصراری داریم که حتماً برای زیارت امام حسین(ع) از این زیارت استفاده کنیم؟ ما از همان زیارت وارث استفاده کنیم که متن بسیار خوبی دارد، نه مشکل سندی دارد و نه مشکل دلالی دارد و نه آثار و ضایعات دارد. آن چیزی که امروز نگرانی ایجاد کرده، این است که صرف نظر از اینکه این با آیات قرآن سازگار نیست، با سیره ی اهل بیت(ع) هم سازگار نیست. بلاخره آیا امیرالمؤمنین(ع) با اینها همکاری کرده است یا نه؟ آیا ایشان اسامی فرزندان خود رابه اسم خلفاء گذاشته اند یا نه؟ آیا وقتی مواردی پیش آمده، همین خلیفه ی دوم وقتی میخواسته شام برود نزد امام میآید و از ایشان مشورت میخواهد و امیرالمؤمنین هم میفرمایند «نه نرو که اگر بروی ممکن است کشته شوی.» این قصه ی نام را تا زمان امام کاظم(ع) هم داریم یعنی ایشان نام فرزند خود را از نام خلفاء گذاشته است. ما در نهج البلاغه دو خطبه داریم، این مسألهی سبی که میگویند، آیا بلاخره سب از عناوین غصبیه است یا نه؟ آیا اگر کسی بگوید شما به من فحش دادید، بگوییم نه ما شما را فحش ندادیم و میخواستیم شما را دعا کنیم. از این بعنوان ثانویه دارم بحث میکنم، امروز در تمام عالم اسلام وقتی دارند تعبیر لعن را میشنوند، از آن توهین، تحقیر و دشمنی میفهمند، یعنی تعارض جدی میبینند. یک کسی در جنگ صفین از حضرت سؤال میکند، نظر شما راجع به شیخین چیست؟ حضرت در آنجا میفرماید : این بحث را کنار بگذار و یک شعر میخوانند که مضمون آن این است که ما امروز با ابن ابی سفیان درگیر هستیم و تو از من راجع به شیخین سؤال میکنی؟ بعد حضرت برای اینکه جواب او را بدهد، یک توضیحی میدهد که اینها چکار کردند. اما مشخص است که امام میخواهد به مخاطب خود بگوید که تو باید بفهمی که ما چه موقعیتی داریم. همین امیرالمؤمنین که با خلیفه ی دوم همکاری کرده است، با خلیفه ی اول و با عثمان همکاری است، عثمانی که آن همه مسائل و مصائب برای جهان اسلام ایجاد کرده است، اما وقتی که مغیره بن شعبه، شبی که مردم با او بیعت کردند، به آقا میفرماید، آقا شما یک مقدار راجع به بنی امیه صبر کنید و بگذارید یک چند روی بگذرد و اوضاع آرام بگیرد و بعد معاویه را عزل کنید، حضرت میفرماید «من بخدا قسم تا صبح هم صبر نمیکنم.» این نشان میدهد قصه ی خلفاء با قصه ی بنی امیه متفاوت بوده است، نباید این دو تا را در یک جهت قرار داد، صرف نظر از واقعیت هایی که ما الان در جهان اسلام داریم و علاقه ای که به این خلفاء دارند، بلاخره مشی و برخورد خود امیرالمؤمنین با خلفا و بنی امیه متفاوت بوده است. هر کسی برود و این سیره را نگاه کند، میبیند که از این جهت متمایز بوده است.
حالا حرف من این است که اگر ما از این بحث رعایت مصلحت کنیم، روایات فراوانی در باب تقیه رسیده است و این روایات تقیه اختصاص به روایات تقیه ی خوفی هم ندارد، بلکه روایاتی هست که ناظر به تقیه ی مداراتی هستند. اینکه «من صلی خلفهم کمن صلی فی خلف رسول الله» این دیگر بحث خوف نیست؛ بگوید بروید نماز بخوانید، «کمن صلی فی خلف رسول الله» دیگر معنا ندارد که اینقدر تشبیه کرده است. یعنی این جهت برای آنها اهمیت داشته است تا نشان بدهند این مماشات کردن و مدارا و همراهی کردن، فصلی از قوت اهل بیت من است. ما یک وقت با پسرم به حج عمره مشرف شدیم، قرآن ترجمه فولادوند را از پسرم گرفته بودند، با شیخ مدینه اختلاف و بحثی شده بود که یک مقدار با هم بحث کرده بودند و به نتیجه نرسیدند، آخر گفته بود که شب بیا تا من درباره حقاینت اهل سنت با تو بحث کنم. من نگران بودم که آنجا برود و بحث شان به تندی برسد و منجر به بازداشت و اینها شود، من هم با لباس عربی همراه ایشان به جلسه رفتم. یک گفتگو مفصلی بین ما شد، اول از اینجا شروع کرد، که در ایران یک روزی همه اهل سنت بودند و ما امیدوار هستیم که دوباره یک روز همه به اهل سنت برگردند. من به او گفتم که من اینگونه نمیخواهم با شما صحبت کنم ولی اگر اصرار دارید که اینگونه صحبت کنم فقط یک نکته عرض میکنم و بعد وارد بحث اصلی میشوم و آن این است که وقتی مردم با امیرالمؤمنین(ع) بیعت کردند، عدد صحابه اش به عدد انگشتان میرسید، تعداد شاگران امام صادق(ع) به چهار هزار نفر میرسید که همه ی اینها هم شیعه نبودند و جمعیت شیعه در اقلیت بود، امروز شیعه بیش از 400 میلیون نفر جمعیت دارد، شما اینگونه نگویید. بعد این نکته را به ایشان گفتم که اتفاقاً مشی اهل بیت از راه جذب بوده است و نه از راه دفع. مثال ها و نمونه ها را برای او توضیح دادم و گفتم روشی که آنها توانستند پیش ببرند، اینکه جنگ و دعوا راه بیاندازیم، نبوده است و به همین جهت هم نتیجه میگرفتند و موفق بودند. دیگر این را نگفتم اما الان خدمت شما عرض می کنم وقتی که علامه امینی در اصفهان، قصۀ خطبۀ غدیر را شروع کرده بودند، مرحوم آیت الله بروجردی به مرحوم امینی سفارش کردند که این قصه را تعطیل کنید و ایشان کمی ناراحت شدند و بعد هم به او سفارش کرده بود که «ما اگر بخواهیم معارف اهل بیت را جا بیاندازیم، باید از حدیث ثقلین شروع کنیم نه از حدیث غدیر.» بعد ایشان توضیح داده بود اگر ما از حدیث ثقلین شروع کنیم، دعوا نکنیم، معارف اهل بیت را پیش میبریم ولی اگر از حدیث غدیر شروع کردیم اولِ دعوا را راه انداخته ایم. واقعیت قصهی زیارت عاشورا هم همین امر است که اگر ما زیارت عاشورا را اینطور بخوانیم، نمیتوانیم معارف اهل بیت را در جهان اسلام پیش ببریم. این تقیه ی مداراتی که گفتیم، باید یک فکری برای پیشبرد معارف اهل بیت بکنیم. من روایات بسیاری را یادداشت کرده بودم ولی چون فرصت نیست، میگذرم اما این روایات نشان میدهد که صرف نظر از عناوین اولیه اگر واقعاً باید عناوین ثانویه را هم ملاحظه کنیم، نباید به فکر ترویج این بخش هایی از زیارت عاشورا باشیم و به آن دامن بزنیم.
یک نفر از حضار: شما راه عملی تولی و تبری را چگونه بیان میفرمایید با این اوصاف بلاخره ما در همه چیز باید متصل به سیره ی اهل بیت(ع) باشیم این اشکالات ثانویه هم واقعاً قابل رد نیست و ما داریم در جامعه میبینیم، اما بحث این است که بلاخره ما باید نسبت به ستمکاران و کسانی که نگذاشتند یک دوره ای امیرالمؤمنین حکومت کند تا ما امروز شاهد این وضعیت در جهان نباشیم، ما باید تبری نسبت به اینها داشته باشیم، راه این چیست؟ ما باید چه ادبیاتی را بکار بگیریم؟
آقای ایازی: فرض بر این است که آیا تبری نسبت به اشخاص است یا به اعمال و رفتار؟ آن چیزی که ما از تبری میفهمیم که دشمنی با دشمنان خداست و گاهی شخص عنوان ندارد ، اگر ما بخواهیم بگوییم ستم و ظلم است، اگر ما بخواهیم تبری کنیم، تبری به شخص میکنیم یا به کاری که انجام داده است؟ اهل سنت آن چیزهایی را که شما میگویید آنها ظلم کرده اند، قبول نمیکنند و میگویند «آنها ظلم نکرده اند» و بگونه ی دیگری تفسیر میکنند ولی ما بلاخره میتوانیم در مورد ظلم و نوعیت ظلم و تبری کردن به معنی دشمنی با دشمنان خدا تکیه کنیم یا نه؟ اگر ما این عنوان را گرفتیم و از خود سیره و مشی خود شان استفاده کردیم، میگوییم همین عناوین که در قسمت های بلند زیارت هست، ما میتوانیم از همان عناوین استفاده کنیم و بگوییم که این قسمت ها ظلم و جنایت است.
یک نفر از حضار: به یزید میرسد یا نه؟ کتاب مینویسند «حیات در مورد خلیفه امیرالمؤمنین یزید.»
آقای ایازی: مینویسند، خیلی چیزها مینویسند. حداقل اش اگر عنوان ثانوی در نظر بگیرید، خط قرمز آنها یزید نیست.
یک نفر از حضار: زیباترین فرمایش همین بحث ثانویه است ولی بحث اعلان زیارت عاشورا و علنی خواندن آن یک بحث است. بحث اعتقاد به آثار و نتایج هم یک بحث دیگر است، همه اشکال دارند یعنی تمامش قول مخالف وجود دارد و اقوال قوی هم در قبال آن وجود دارد.
آقای ایازی: ما که نیامدیم بگوییم فصل الخطاب هستیم.
یک نفر از حضار: علنی خواندن آن اشکال دارد. ما با آنها نماز میخوانیم حالا بعضی میگویند اعاده کنید و بعضی میگویند اعاده نکنید، بلاخره ما باید احکام تقیه را بیاموزیم البته اگر خدای نکرده تقیه غلط شد، خود عقب نشینی هم تاکتیک میخواهد و استحاله ی فرهنگی هم، در یک عقب نشینی ممکن است.
آقای ایازی: من در این جزوه بحث هویت فرهنگی و استحاله ی فرهنگی را هم آوردم، چیزی که میتواند هویت فرهنگی تشیع را بیاورد، معارف اهل بیت است که بسیار غنی در بحث توحید، نبوت، معارف اخلاقی، و غیره آمده است. اینقدر نورانیت و برجستگی دارد که اصلاً هیچ رقیب ندارد و نمیشود طرد کرد. اگر ما افتادیم به همین پایین قصه و به دعوای شخصی تنزل دادیم و بعد هم از معارف اهل بیت به فضائل چسبیدیم، جایی برای گفتگو و حرف زدن با رقیب خودمان نخواهیم داشت.
یک نفر از حضار: این قرائت است نه بحث اعلام عمومی.
آقای ایازی: نه وقتی قرائت شد، همه چیز با آن میآید.
یک نفر از حضار: اینها الان کتاب های ما را هم دنبال میکنند.
آقای ایازی: وقتی که ما همان مناقشاتی که راجع به سند و دلالت و اضطراب های متنی و اینها کردیم، قهراً باید به این سمت برویم. من فرض را بر این گذاشتم که اگر کسی تمام اینها را قبول نکرد، به سراغ بحث عنوان ثانوی میرویم. عنوان ثانوی که شد قهراً همه ی آنها را پوشش میدهد، یعنی شما بخاطر عنوان ثانوی باید از مفاتیح خود بردارید، بخاطر عنوان ثانوی نباید اعلام مجامع کنید. آقای رفیعی از شاگردان مرحوم خوئی در کویته به ما گفت « هر وقت از مهدیه این مراسم را پخش میکنند، این مسأله را در کویت داریم و تمام زحماتی که اینجا میکشیم، همه هدر میروند.» در بحث ولایت آقای عسگری که هیچ شک و تردیدی نیست، ایشان با سوز و گداز میگفت «این کار را نکنید.» ایشان کار کرده بود و از این شهر به آن شهر رفته بود، واقعاً بسیار غرّا و با وابستگی عجیبی صحبت میکرد ولی با همه ی اینها میگفت «این زیارت با این خصوصیات اینگونه نیست.»
یک نفر از حضار: انتهای تقیه را در روایات ذکر شده در بحث سد یأجوج و مأجوج که بلاخره یک زمانی میرسد، اختفا نمی ماند. یعنی الان نمیشود تصدیق کرد با وجود اینکه ما کتاب هایی هم داریم که اصلاً چاپ شان هم نمیکنند و ما طلبه ها هم میگردیم پیدا نمیکنیم، آنها این نسخه ها را دارند و بعنوان علمای شیعه یقولون، به دست ما میدهند. میخواهم بگویم خیلی از موضوعات بلاخره مورد اختلاف ما است، ما در اینکه خلفاء را قبول نداریم و ظالم میدانیم، شکی نداریم. زیارت عاشورا را از مفاتیح حذف کردیم، از استبصار هم آن روایت را حذف کنیم، از آن کتاب هم فلان چیز را حذف کنیم، از شیعه چه میماند؟
آقای ایازی: شیعه که اینها نیست، شیعه که به اینها خلاصه نمیشود. شما اگر فرض کنید از بحارالانوار زیارات آن را حذف کنید، مثلاً چه میشود؟
یک نفر از حضار: خیلی از مطالبی که صریح است ، خط انحراف در جهان اسلام، بلاخره باید روشن شود.
آقای ایازی: صریح در شخص است یا در عنوان و موضوع است؟
یک نفر از حضار: بلاخره شرط تجسم اسلام، یک اسلام اموی داریم و یک اسلام علوی.
آقای ایازی: درست است یک اسلام اموی داریم و یک اسلام علوی، شکی نیست. اما این مهم است که شما اگر یک مواجهه با یک عالم اهل سنت دارید، مثال میزنم یک آقایی من را در پیشاور دعوت کرد، رفتم آنجا، صحبت کنم. آقای قاضی حسین از علمای بسیار بزرگ آنجا هست، ایشان دعوت کرد و یک جمعیت صد هزار نفری جمع بود. آنها چون حزب هستند، اسامی و تشکیلات دارند، تعداد مشخص است. مجری که داشت که معرفی کرد، گفت فلانی را خودم میخواهم معرفی کنم، این چه خصوصیتی دارد؟ هیچ خصوصیتی غیر از این ندارد که وقتی ببینند در تشیع علما با تمام حرف ها و نوشتاری که دارند، این نوع همراهی و مماشات را دارند، این نوع مدارا را دارند، این تأثیر خود را میگذارد. ما هم همین را میخواهیم، اینکه ما بگوییم وجود ندارد، وجود دارد و پنهان نمیشود کرد و کسانی را میآورند و این شکی نیست. ولی بلاخره آقای غفاری که آمد این کتاب را نوشت یا آقای احسان الهی برداشت فصل الخطاب را حروف چینی و چاپ کرد که ما نکردیم. صد نفر دیگر از اهل سنت گفتند «این کتابی است که در خودشان اجازه ندادند، چاپ شود، شما چرا این کار را کردید؟» یعنی میگویند، ببینید وقتی خود ما برخورد کنیم و ما این مشی را انجام بدهیم، این اثرات عملی و نتایج خود را خواهد داشت.