مؤسسه «فهیم»
موضوع: «اخلاقگرایی در دعوت حسینی»
سخنران: آیت الله محمد عندلیب همدانی
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابی القاسم المصطفی محمد وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المکرمین سیما بقیۀ الله المنتظر (روحی و ارواح العالمین له الفداء) صلی الله علیک یا ابا عبد الله و علی المستشهدین بین یدیک
مقدمه
«جایگاه اخلاق در حادثه بینظیر کربلا» مبحثی نیست که با یک یا دو جلسه، قابل تبیین باشد؛ لذا تنها از یک بُعد قضیه به تبیین مطلب میپردازم. به نظر میرسد که جامعترین و رساترین واژهای که بتواند حرکت امام شهید (ع) را بیان دارد، واژه «دعوت» است. «دعوت» واژهای قرآنی است؛ چنانکه در آیه 125 سوره مبارکه «نحل» فرموده است:
(ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ).
و یا در آیههای 45 و 46 سوره «احزاب» فرموده است:
(یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً* وَ داعِیاً إِلَی اللهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِیرا).
«طبری» نامهای را از حضرت مولا (ع) نقل میکند که به تصریح خود امام (ع) مخاطبش همگانند نه فقط افراد موجود در عصر ایشان؛ گرچه برای آنان تأکید بیشتری دارد. در جملهای از این نامه آمده است:
«إنّی أَدْعُوکُمْ إِلى کِتابِ اللّهِ وَ سُنَّةِ نَبِیِّه» [1].
به نقل خود طبری و بزرگانی دیگر در «مقتل الحسین ع»، امام شهید نامهای به اهل بصره مینویسد و جملهای از در این نامه، حقیقت حرکت ایشان را نشان میدهد؛ آنجا که میفرماید:
«وَ أَنَا أَدْعُوکُمْ إِلى کِتابِ اللّهِ وَ سُنَّةِ نَبِیِّهِ9 فَاِنَّ السُنَّةَ قَدْ أُمیتَتْ، وَ إِنَّ الْبِدْعَةَ قَدْ أُحْیِیَتْ»؛
این، عین همان جملهای که پدر بزرگوارش حضرت مولا ع بیان کرده و تمام هدف امام شهید ع است.
چند نمونه عینی
سخن در این است که این واژه –که شاید جامعترین واژه برای تفسیر حادثه عاشوراست- رابطه اخلاق و حادثه را بهخوبی، ترسیم میکند. در اینجا به چند نکته بهعنوان نمونه، اشاره میگردد که برای بیان مطلب، کافی است:
- قرآن کریم میفرماید: (ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ). امام ع هم به اخلاق، دعوت میکند و هم اخلاقی دعوت میفرماید؛ هم هدف خود دعوت، اخلاق است و هم از زیباترین شیوههای اخلاقیای که قرآن بر آن تأکید کرده و شامل «موعظه حسنه و زیبا»، «حکمت» و «جدال بالتی هی احسن» است، بهره میبرد. اگر گفتوگوهای دوطرفه امام ع در طول مسیر یا در خود کربلا با برخی از افراد را ملاحظه کنیم، یا به خطبهها و نامههای آن حضرت بنگریم، اوج اخلاق، موعظه حسنه و جدال بالتی هی احسن و سخن گفتن حکیمانه در آنها مشاهده میگردد. تبیین و تشریح مقصد خویش و آنچه دنبال میکند -همان که فرمود: «إِلى کِتابِ اللّهِ وَ سُنَّةِ نَبِیِّه» - در این نامهها، خطبهها و گفتوگوها بهخوبی دیده میشود و این خطابه حسینی یک امتیاز دارد؛ چنانکه این امتیاز در موارد دیگری از حادثه عاشورا هم قابل مشاهده است. در این زمینه، دو بیت شعر از دو شاعر زبردست عرب میخوانم:
- مرحوم «سیدجعفر حلی» میگوید:
لم ینقطع من إرسال خطبته (موعظةٍ) حتی اذا رأسه فوق السنان حکی
- «شیخ احمد حلی نحوی» نیز چنین سروده است:
يتلو الكتاب و ما سمعت بواعظ اتخذ القنا بدلا من الاعوادى
این دو بزرگوار با زبان هنر و شعر، امتیاز ابی عبدالله الحسین (روحی له الفداء) را در موعظهگری، بهخوبی نشان میدهند ، او حتی بالای نی، رأس مقدسش تلاوت قرآن میکند، با آن تلاوت قرآن، دعوت میکند؛ به موعظه حسنه میپردازد و هدایتگری میکند. آنچه را قرآن کریم، فرمان داد و فرمود: (ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ) در سراسر زندگی نورانی ابا عبدالله الحسین ع مشاهده میکنیم.
- امام (ع) در دعوت و موعظهاش خویش را مکلف، و مردم را ذوالحق میداند نه اینکه از موضع بالا فقط بخواهد مردم را نصیحتگری کند. خود را مکلف به این موعظه و دعوت میداند و حق مردم میشمارد. دلیل ما خطبه روز عاشورای آن حضرت است که در آن فرمود:
«ايها الناس! اسمعوا قولي و لا تعجلوا حتّي اعظكم بما هو حقّ لكم عليّ»؛
چند لحظه ساکت باشید و گوش فرا دهید تا آن حق شما را ادا کنم؛ چون شما بر من حسین، حق دارید. اما حق مردم چیست؟ «حتّي اعظكم بما هو حقّ لكم عليّ» اینکه حق را به شما بگویم؛ «و حتّي اعتذر اليكم من مقدمي عليكم»؛ دیگر اینکه عذری باقی نماند و با شما اتمام حجت صورت گیرد.
آنگاه دو آیه از آیات کریمه قرآن را ضمیمه میکند میفرماید اگر آمدید سخن مرا شنیدید، راه حق را پیدا کردید، مراد ما حاصل شده اما اگر نه، خودتان مسؤول انتخاب ناشایست خودتان خواهید بود.
- امام (ع) در این دعوت، به هیچ وجه، سرباز اجباری نمیخواهد تا نیروی خود را با سرباز اجباری، افزایش دهد. آن حضرت (ع) دعوت عمومی میکند؛ دست به دعوت خصوصی هم میزند؛ اذن انصراف هم میدهد. اما چگونه دعوت عمومی میکند؟ آیا میفرماید همه مردم با من، همراه شوند؟ یا خدای ناکرده، وعدهای به آنان میدهد و میفرماید با همراهی من، دنیای شما آباد میشود و به مال و مقام میرسید؟ خیر، دعوت ایشان اینگونه است که در خطابه مکه فرمود:
«من کان باذلا فینا مهجته و موطناً علی لقاء الله نفسه، فلیرحم معنا»؛
نمیخواهم همه بیایند، بلکه باید این صفات را داشته باشید: «من کان باذلا فینا مهجته»؛ یکی از خطبای ملا و مشهور استان فارس، در حدود سی، چهل سال قبل میگوید: کلمه «بذل» به هر هدیهای گفته نمیشود، بلکه هدیهای است که دهندهاش آن را در برابر گیرنده هدیه، کوچک بشمارد. در زیارت «اربعین» هم درباره امام (ع) میگوییم: «بذل مهجته فیک» این نسبت امام با خداست، ولی به چه اصحابی، نیاز دارد؟ پاسخ این سوال در زیارت «عاشورا» بیان شده؛ آنجا که میگوییم «الذین بذلوا مهجهم دون الحسین ع»؛ اینجا هم فرمود: «من کان باذلا فینا مهجته».
ویژگی دومی که امام (ع) برای همراهان خود، بیان میدارد، این است که مرغ باغ ملکوت باشد و خاکی نباشد؛ «و موطنا علی لقاء الله». این دعوت حضرت است اما نه یک دعوت عمومی تا همه بیایند.
ایشان بهصورت خصوصی هم به دعوت پرداخت و چنانکه در تاریخ آمده، برخی مثل جناب «زهیر» آن را پذیرفتند و برخی نیز همانند «عبیدالله حر جعفی» از پذیرش آن امتناع کردند. عجیب این است که مرحوم «نجاشی» در اول «رجال» خود میگوید: بیت «عبیدالله حر جعفی» از بیوت نامدار شیعه در کوفه است، ولی طبق نقل مشهور در مورد «زهیر»، «کان زهبر عثمانیاً» درحالی که عبیدالله از بیوت بزرگ شیعه، دعوت حضرت را رد کرد اما زهیر این دعوت خصوصی را پذیرفت.
امام7 اذن انصراف هم داد و این اذن به دو صورت بود:
- اذن انصراف عمومی: این اذن در دو مورد، صورت گرفت؛ یکی وقتی که خبر شهادت مسلم (ع) به اصحاب رسید و دیگری در شب عاشورا، اما در این شب، کسی نرفت.
- اذن انصراف خصوصی: برخی نزد آن حضرت آمدند و گفتند که عذر دارند؛ لذا تا اینجا با شما بودهایم، اما از اینجا به بعد نمیتوانیم شما را همراهی کنیم. حضرت نیز انصرافشان را پذیرفت اما فرمود: از اینجا دور شوید و بروید تا صدای نصرتخواهی ما را نشنوید.
میبینید که دعوت ایشان تا چه پایه، اخلاقی است که با آن ویژگیهای عمومی و خصوصی تا کسی از این میدان پربرکت، نماند و هم هیچ اجباری در کار نباشد. البته کسانی که حضور نیافتند، بلافاصله به بدبختی و خذلان خویش اعتراف کردند.
- دعوت اخلاقی امام (ع) از اینجا دانسته میشود که:
- دو بار تصریح فرمود که من آغازگر جنگ نیستم:
- وقتی «حر بن یزید» با امام (ع) ملاقات کرد و راه را بر ایشان بست، جناب زهیر پیشنهاد کرد که چون تعداد لشکر حر کمتر است، قبل از رسیدن نیروهای کمکی از کوفه میتوانیم بهخوبی با آنها بجنگیم، اما امام (ع) فرمود: «انی لاکره أن أبدأهم بالقتال».
- در صبح عاشورا، شمر جسارتی به امام (ع) کرد اما «مسلم بن عوسجه» که تحمل این جسارت را نداشت، تیری برای پرتاب، آماده کرد، ولی امام (ع) به او فرمود: دست نگاه دار؛ «انی لاکره أن ابدأهم بالقتال». من برای جنگ نیامدهام، بلکه دارم دعوت، و حقائق را بیان میکنم. اگر کسی پذیرفت، خود را نجات داده اما اگر نپذیرفت، شقاوت خود را به دست خویش رقم زده است.
- هر منصفی که حادثه عاشورا را منصفانه، تجزیه و تحلیل کند، به این نتیجه قطعی میرسد که واژگانی چون «عزت»، «کرامت»، «حریت» و «زیر بار ذلت نرفتن» اساس کلمات امام (ع) است. «یعقوبی» در جلد دوم «تاریخ» [2] نقل میکند که از امام (ع) پرسیدند: از جدت رسول خدا (ص) چه شنیدی؟ حضرت میخواهد در پاسخ، روایتی را نقل کند که در زمان بهظاهر کودکی از پیامبر (ص) شنیده است. خود نقل امام از پیامبر (ص) به تعابیر گوناگون صورت گرفته که جای بحث دارد، ولی در اینجا میفرماید:
«سمعته یقول» که واسطه هم ندارد «ان الله یحب معالی الامور و یکره صفصافها»؛
خدا عزت را دوست دارد و ذلت را نمیپسندد. خدا بزرگواریهای اخلاقی را دوست میدارد، اما گناه را –که انسان را حقیر، پست، ذلیل و زبون میسازد- دوست ندارد.
امام (ع) تمام مواردی را که در قرآن کریم، واژه «یحب» درباره خدا به کار رفته -و بیان میدارد که خدا چه افراد یا افعالی را دوست دارد- و یا عبارت «لا یحب» میبینیم، در یک جمله، جمع کردهاند: «ان الله یحب معالی الامور». خدا علو، عزت، بلندی و کرامت به انسان بخشیده است. این اخلاقی است که امام (ع) بدان دعوت میکند.
امام (ع) در حادثه عاشورا بارها تصریح فرموده –و همه نیز نقل کردهاند- که: من تصمیمی نخواهم گرفت که نتیجهاش ذلت، خواری و زبونی من باشد. این برای ما درس است. البته هریک از ابعاد دیگر اخلاق امام (ع) در درون خانواده، با فرزندان و با اصحاب، جای بررسی دارد و من فقط دنبال این بودم که ستون استوار این دعوت، اخلاق و به سوی اخلاق است؛ لذا بهجد، معتقدم که هرچند بخشی از کارهای امام (ع) عکس العمل ایشان در برابر عملکرد کوفیان است، اما اگر اساساً دعوت و تقاضایی از امام نمیکردند و به ایشان نامه نمینوشتند، دعوت امام (ع) باقی است و مقید به دعوت کوفیان نیست؛ گرچه شیوهها تفاوت پیدا میکند. بنابر این اگر امام میفرماید: «إنّی أَدْعُوکُمْ إِلى کِتابِ اللّهِ وَ سُنَّةِ نَبِیِّه» یک دعوت همیشگی است یا اگر تمام زندگی امام شهید (ع) (ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ) است، تعطیلبردار نیست و به قیدی هم مقید نمیگردد.
[1]. تاریخ طبری، ج 4، ص 97.
[2]. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 246.