بسمه تعالی
تاريخ جلسه: 28/10/1387
نظریه پرداز: حجتالاسلام و المسلمین محمدکاظم رحمان ستایش
در موضوع حدیث و اعتبار آن چند دانش با هم مرتبط و نقش آفرین می باشد که در باره یکی از این دانش ها سخن خواهیم گفت.
این که مراد از حدیث چیست باید گفت که حدیث و سنت فرق مختصری با هم دارند که بسیار فرق مهمی است. سنت در اصطلاح فقها خود قول، فعل و تقریر معصوم است. آنچه از زبان معصوم در 1400 سال پیش صادر شده یا فعل خود معصوم و تقریر او سنت میباشد که الآن موجود نیست چون در زمانی واقع شده که آن زمان از بین رفته است. این از نگاه فقها است چون نگاه آنها به منبعی هست که میخواهد حکم شرعی استفاده کنند. بر خلاف آنها نگاه محدثین به گونهای است که منابعی دارند که حکم شرعی را نمیتوان از آن استفاده کرد. هر چیزی که به معصوم نسبت دارد سنت محسوب میشود و لازم نیست فقط قول، فعل و تقریر باشد بلکه حتی مسائلی همچون خلقیات، شکل و شمایل معصوم و... اگر در کتابهایی روایی باشد سنت محسوب می شود مثل شمائل النبی که در اهل سنت نوشته شده و حتی شرح هایی بر آن نگاشته شده است که فقها اینها را جزو منابع استنباط نمیدانند.
پس سنت امری است که در زمان واقع شده و از بین رفته است ولی در تعریف حدیث باید گفت: آنچه که قول یا فعل یا تقریر معصوم را حکایت می کند و آنچه که حکایت گر سنت میباشد، حدیث نام دارد. پس حدیث خود سنت نمیباشد بلکه حکایت آن است. این یک مطلب علمی است ولی مبنای خیلی چیزها میباشد. مثلا سنت قابل نقد نیست، صحیح، غلط، موثق، ضعیف و... ندارد؛ اگر چیزی از معصوم صادر شده قطعاً حجت است بر اساس ادله کلامی، بر خلاف حدیث که صحیح دارد، ضعیف دارد، نقد حدیث داریم. دانش کلام موظف است بحث از منابعی کند که شریعت بر اساس آن پایه ریزی میشود و محتوای دین را تشکیل میدهد و رابطه استناد را بیان کند. بله قرآن حق است و مصدر شریعت است، سنت و عقل هم همینطور. حجیت اینها را کلام بر عهده میگیرد ولی بعد از اثبات منبع بودن سنت در کلام، این سنت حالات و عوارض مختلفی دارد که عین سنت نمیباشد و باید از طریق علم اصول ثابت شود. اصول از این جهت بحث میکند که آیا حاکی و نمایانگر سنت به شکلی هست که محتوایش را به دین و به شارع نسبت دهیم؟ آیا منقول خبر واحد را میتوان گفت که کلام شارع است؟
در علم اصول بحث کردهاند از حجیت یا عدم حجیت و به تعبیر دیگر انتساب یا عدم انتساب محتوای حدیث به شارع. حجیت اصولی بر سر انتساب و امکان آن صحبت میکند لذا دیدگاههایی بوجود آمده است: الف) نفی مطلق ب) اثبات مطلق.
گروهی از اهل سنت که حشویه هستند در اهل سنت یا اخباریودن افراطی شیعه اخبار واحد را مطلقا میپذیرند. در مقابل گروهی هستند که خبر واحد را نمیپذیرند و میگویند اصولاً متون احادیث چون مشکل دارند پس باید طرد گردند و فقط به قرآن چسبید. در مصر کتابهایی تحت عنوان کفی بالقرآن اسلاماً نوشته شده است که از همین دیدگاه ناشی شده است.
یک حد وسطی در این جا هست که حجیت خبر واحد فی الجمله میباشد. یعنی برخی اخبار آحاد را حجت میداند و نتیجهگیری بحث اصولی این است که اخبار نه همگی حجت هستند و نه همگی مردود میباشد بلکه بالجمله حجت است ولی خود این ابتدای بحث است که چه خبر واحدی حجت است و چه خبری حجت نیست؟ این فی الجمله در کتب اصولی در خیلی جاها عقیممانده است و بحث فعلی ما تبیین همین «فی الجمله» است که یعنی چه؟ چه دیدگاههایی هست و کدامیک صحیح میباشد؟
بعد از پذیرش اصل حجیت خبر واحد، سه احتمال وجود دارد که: الف) حجیت حدیث بر ملاک وثوق شخصی؛ ب) حجیت خبر واحد بر اساس وثوق نوعی؛ ج) حجیت خبر واحد معتبر بر اساس تعبد، چه وثوق نوعی و چه شخصی باشد یا نباشد. پس ملاک حجیت تعبد است.
سؤال: وثوق چیست؟
مقدمه: اصول فقه مخصوصاً مبحث حجج، بر اساس و اصول روانی اشخاص پایهریزی شده است. از اول رسائل میخوانیم المکلف اذا التفت الی حکم شرعی فاما ان یحصل له القطع، او الظن اواشک، قطع و ظن و شک درروان انسان حاصل می شود. اینها در روان مجتهد و حالات موجود در نفس مجتهد حاصل می شود و این یک بحث لطیف است که چه ارتباطی بین علم اصول و روانشناسی وجود دارد؟
در علم اصول گفته می شود اگر یقین صد در صد بود، قطع است ولی اگر صد در صد نبود ولی عرف به آن احتمال خلاف توجه نکرد به آن میگویند اطمینان. مرحله بعد هم ظن است که اگر قوتی داشت که طرف مقابل آنـ و همـ مورد توجه نبود، این را هم ظن گویند. مثلاً شما به دوستتان اعتماد دارید و حرفی که به او نسبت داده شده را الغاء میکنید و ترتیب اثر نمیدهید ولی به معنای این نیست که این احتمال ممکن الصدق نباشد. بلکه شما به این احتمال توجه نمیکنید. به این حالت وثوق میگویند که یا شخصی است و یا نوعی است.
سؤال: احادیث معتبر به چه معنایی است؟ احادیث و روایاتی که بر اساس تعاریف و ضوابطی که علماء گفتهاند و از ادله تعبدی میتوان اعتبار آن را کسب کرد و کاری به حصول وثوق شخصی و نوعی نسبت به آنها نداریم. به عنوان مثال امروزه سند در دست هر کس باشد باید پذیرفته شود چه دیگران وثوق داشته باشند چه نه. این سند چون پشتوانه دارد.
هیچ کسی در وثوق شخصی که موجب حجیت است حرفی ندارد. وثوق که آمد حجیت خودش میآید. مثل قطع است که حجیت به آن اعطاء نمیشود بلکه باید کشفش کرد که آیا این انتساب درست است یا نه؟ اگر انتساب درست بود حجت است.
ممکن است که سوال شود آیا ارتباطی بین عین و ذهن وجود ندارد و هر آنچه که به آن وثوق پیدا کردیم حجت است ولو این که در عالم واقع این گونه نباشد؟در اصول گفته شده که در شریعت حجت مدار هستیم نه حقیقت مدار. ما مأمور به واقع نمیباشیم بلکه هر جا حجت باشد مامور هستیم لذا در ابتدای رساله ها نوشتهاند عمل به این رساله مجزی است ان شاء الله؛ اجزاء و تعلیق آن بر ان شاء الله یعنی اینکه نمیتوان گفت این احکام عین واقع میباشند.
با توجه به مطالب فوق میگوییم آیا ملاک در حجیت خبر، وثوق نوعی است یا وثوق ملاک نیست بلکه معیار ادلهای است که اعتبار بخش حجیت میباشند؟کسانی که حجیت خبر واحد را از راه آیات و روایات و ادله لفظیه استفاده کنند به این نتیجه میرسند که خبر واحد حجت است به خاطر تعبد، چه وثوق حاصل شود چه نشود، یعنی شما موظف هستی که عادل را تصدیق کنی چه وثوقی برای شما حاصل شود چه نه.
اما اگر از راه ادله لفظیه و تعبد وارد نشدی بلکه سیره عقلاء را ملاک قرار دادید- عقلاء روش و عملکردشان عمل بر طبق خبر است، چه خبر دینی باشد و چه غیر دینی و چه خبر عادی باشد یا غیر عادی مثلاً از هنگام بیدار شدن و شنیدن این که آفتاب طلوع کرده تا اخبار روزنامهها، خبر هستند- سیره عقلاء به عنوان یک روش و نه به عنوان ارزش، مورد امضای شارع است و ملاک کار میباشد. پس حجیت خبر از سیره و روش عقلاء گرفته شده است و آن پشتوانه دارد که یا ارتکاز ذهنی و نهاد ناخود آگاه همه مردم است که اقتضاء میکند بر طبق خبر واحد عمل کنند و یا پشتوانه چیز دیگری است. اگر این گونه شد باید بر اساس روش عقلاء، قانون پیدا کرد برای حجیت خبر و این که آنها بر چه اساسی و به چه خبرهایی عمل میکنند؟
بزرگان ما چون به سیره عقلاء به عنوان دلیل لبی استناد کرده اند نه دلیل لفظی، لذا گفتهاند باید این روش را تجزیه و تحلیل کرد و دید چرا به این روش عمل میکنندـ بر خلاف اینکه اگر تعبدی بود دیگر سؤال و تجزیه و تحلیل معنا نمیدادـ قانون را اینگونه شکف کردهاند که مردم به خبر عمل میکنند ولی این خبر بسته به این است که از چه کسی صادر شده است یعنی مخبر چگونه آدمی است؟ عدهای دیگر در تحلیل عملکرد عقلاء به این رسیدهاند که به هر خبری که اعتماد زا باشد عمل میکنند و کاری به مخبر ندارند، یعنی خود مخبر گرچه مهم است ولی موضوعیتی ندارد. لذا سه مبنای اساسی درست شده است:
الف) تعبدی بودن ؛ ب) وثوق به راوی و مخبر؛ ج) وثوق به خبر از هر راهی که ایجاد شود.
در بین این سه مبنا، کسی که میگوید بحث خبر معتبر که پشتوانهاش آیه نباء، آیه کتمان و سایر روایات است این را اصولیون رد کردهاند و گفتهاند اساس و ملاک اعتبار سیره عقلاست. بله این ادله روایی و قرآنی در بستر سیره عقلاء به درد میخورد لذا مرحوم مظفر میگوید: آیه نباء و کتمان به تنهایی دلیل بر حجیت خبر واحد نیست ولی اگر در ظرف سیره عقلاء باشد، در آن فضاء آیه نازل شده و میگوید شما که به اخبار عمل کنید و اخبار راه علم شماست به هر خبر واحدی اعتماد نکنید، پس تبصره میشود که به خبر فاسق عمل نکنید. این هنر را مرحوم مظفر به خرج داده که مورد کم عنایتی دیگران است.
نتیجه این که: برخی تعبد محض را نمیپذیرند پس یا باید در سیره عقلاء ، به روای و وثوق به آن تمسک کرد و یا این که بر وثوق به راوی و اعم از آن باید اعتماد کرد، یعنی هر چیزی که خبر را برای ما موثق میکند باید ملاک حجیت قرار گیرد، میخواهد خود راوی باشد یا چیزهای دیگری غیر از راوی.
این دو دیدگاه از قدیم وجود داشته است. در بین قدما هر دو دیدگاه مفصل وجود داشته مثلا شهید ثانی خودش تصریح دارد که: خبر راوی ثقه ملاک است، ولی در کلماتش اشاره میکند و میگوید عدهای هستند که میگویند خبری معتبر است که خود خبر موثق باشد نه این که صرفاً راویاش مورد ثوق باشد.
در بین متأخرین، آنچه که امروز مشهور است این است که راوی باید ثقه باشد و اعتبار به روایتی است که راویاش توثیق داشته باشد و مرحوم آیت الله خویی طرفدار این نظریه است و میفرماید: لا یخفی ان مقتضی السیرة حجیه صحیحة و الحسنة و الموثقة؛ آنچه از سیره عقلایی در حجیت دلیل خبر واحد استفاده میشود حجیت خبر حسن، صحیح و موثق میباشد. آنچه که اتصال سند به معصوم داشته باشد (که در صحیح باید همه روات عادل عادل ضابط امامی و در حسن امامی ممدوح و در موثق، ثقه غیر امامی باشند) سیره عقلاء فقط این سه را شامل میشود و اگر امر مولی به عبدش توسط فرد عادلی رسید یا توسط امامی ممدوح و یا به نقل ثقه غیر امامی، عبد از نظر عقلاء در صورت مخالفت معذور نمیباشد. بله خبر ضعیف حجیت ندارد چون عقلاء به خبر ضعیف عمل نمیکنند مضافاً به این که عقلاء عمل نمیکنند عدم حجیت خبر ضعیف میباشد. (ر.ک: مصباح الاصول). ملاک ایشان، عمل عقلاء میباشد. عده زیادی هم که به سیره عقلاء استناد میکنند میگویند ملاک فقط ثقه بودن راوی نیست، بلکه حتی ثقه بودن و موثوق بودن خود خبرکه هدف نیست بلکه یک راه کشف است.
به نظرم باید حق را به این داد که مبنای آیت الله خوئی را نباید پذیرفت. شیخ انصاری در پایان حجیت میفرماید: الانصاف انّ الدالّ منها لم یدلّ الاّ علی وجوب العمل بما یفید الوثوق والاطمئنان بمؤداه و هو الذی فسّر به الصحیح فی المصطلح العلماءـ صحیح در اصطلاح درایه نه بلکه به اصطلاح علماءـ و المعیار فیه ان یکون احتمال مخالفته للواقع بعیداً بحیث لا یعتنی به العقلاء و لا یکون عندهم موجباً للتحیر و التردد... . ملاک و معیار از دیدگاه ایشان صحیح و حسن و موثق نمیباشد بلکه معیارش این است که به یک طرف اطمینان داشته باشد به گونهای که طرف مقابل را کنار بگذارد. شاگرد شیخ، آخوند میفرماید: من المعلوم عدم انحصار اسباب الوثوق بالصدور بوثاقة الراوی بل هی فی الاخبار المدونة فی الکتب المعتبر سیما الکتب الاربعه... یقینی است که وثاقت به صدور روایت فقط وثوق به راوی نیست. از شاگردان ایشان مرحوم آقا ضیاء و مرحوم نائینی نیز همین گونهاند مرحوم آقا ضیاء میفرمایند: انّ مدار الحجیة عندهم علی مجرد کون الخبر موثوق الصدور عن النبی اوالائمه بنحو یضعف فیه احتمال الکذب ضعفاً لا یعتنی به العقلاء. این وثاقت خبر را میرساند نه راوی را ... لان المدار الحجیه عندهم علی وثاقه الراوی... .
مرحوم نائینی هم میفرماید: انّ الحجه من حیث السند لیس الا الخبر الموثوق بصدوره نه این که راوی موثق باشد فکما انّه یحصل الوثوق بصدوره فیما اذا ثبتت وثاقه الراوی بالقطع فیحصل الخبر بذلک فی موضوع الحجیه. اگر صدور روایت از ناحیه وثاقت راوی آمد به خبر عمل میکنیم و هکذا اگر از خود خبر و همینطور از ناحیه تعدیلات رجالیه هم میتوان کمک گرفت فالعمل به لیس من جهة حجیة قول الرجالی اذا المفروض عدم ثبوت حجیته بل من جهة اندارج الخبر به فی موضوع الحجیة، وثوق هر جا حاصل شد حجیت میآید.
از معاصرین هم اکثراً بر همین دیدگاه هستند. آیت الله سیستانی میفرماید: ان المعتمد علیه عند القلاء هو الوثوق الناشیء من مقدمات عقلائیه و من هذه المقدمات کون الخبر صادراً من ثقه او کون المضمون مشهوراً او مجمعاً علیه فهذه العناوینـ و هی خبر الثقه و الشهرة و الاجماعـ لا موضوعیة لها عند العقلاء و انّما مقدمات للوثوق الذی هو الحجة الواقعیة و من مقدمات الوثوق الموافقة الروحیة، بمعنی انّا مضمون الخبر موافق للاصول الاسلامیة و القواعد العقلیة و الشرعیة و هذا معنا قولهم انّ علی کل حق حقیقة و علی کل ثواب نورٍ. وثوق عقلائی نوری است که این حقیقت را برای ما روشن میکند فما وافق کتاب الله فخذوه. موافق کتاب خدا بودن یک طریق است و در نهایت میفرماید هذا مسلکنا فی مقابل مسلک تخطئی.
پس این دو مبنا هست که یکی خبر ثقه است و دیگری خبر موثوق الصدور که هر کدام پیامدهایی دارند و مهم هستند.
1- بر اساس مبنای آیت الله خوئی حدیث عبارت است از صحیح، حسن، موثق و... که هر حدیث صحیح و موثق و حسنی حجت می باشد اما اگر بر اساس مبنای وثوق الصدوری مشی کردیم در این صورت حدیث صحیح السند با حجیت رابطه تساوی ندارد بلکه عام و خاص من وجه میباشد چون امکان دارد سند درست نباشد ولی قرائن دیگر دالّ بر حجیت آن باشد، پس ممکن است خبر ضعیف حجت باشد و میشود حدیث صحیح باشد ولی قرائن بر خلاف آن باشد پس حجت نباشد و میشود که صحیح حجة باشد.
اگر کسی این مبنا را پذیرفت، ضعف سند قابل جبران است و همچنین اعراض مشهور موهن حدیث می باشد ولی اگر کسی خبر ثقهای شد نمیتواند به این پیامد ملتزم باشد یعنی اعراض مشهور برایش معنا ندارد و شهرت هم برای او جابر ضعف نمیباشد و خیلی ها به این توجه ندارند لذا در نوشتهها دیده میشود که: حجیت خبر ثقه به معنای راوی ثقه است ولی در ادامه میگوید اعراض مشهور دارد در حالی که اینها با هم تعارض دارند. در حوزه نقد حدیث هم همین گونه است که اگر خبر راوی ثقه را حجت دانست باید اخبار او را قبول کند ولی اگر کسی خبر موثوق الصدور را حجت بداند میتواند در مواردی خبر یک راوی را قبول نکند چون قرائنی بر خلاف آن دارد.
مثال: در بحث طهارت هست که بول بچه شیرخوار که غذا نخورده چه حکمی دارد؟ روایت میگوید بول پسر بچه با رشّ الماءـ پاشیدن آبـ پاک میشود ولی در دختر بچه باید آب کشیده شود و ادامه روایت تعلیل کرده که چون شیر پسر از سینه میآید پس حلال است نه نجس ولی شیر دختر از بین خون و روث بدن مادر ردّ میشود لذا نجس است. اختلاف این دو دیدگاه در اخذ به این روایت مشخص می شود. آیت الله خویی میگوید سند این روایت درست است لذا بین پسر ودختر فرق قائل شده ولی چون دیدهاند که تعلیل در حدیث خیلی قابل فهم و عقلانی نیست گفته است ما تعلیل را نمیفهمیم. ولی کسی که وثوق به صدور دارد میگوید ولو اینکه این راوی مورد وثوق است ولی من این حدیث را کنار میزنم و لذا قائل به فرق نمیباشد.
سوال: وثوق به صدور و اعتماد موجب شخصی شدن نمیباشد؟ بر خلاف وثاقت به راوی که به کتب رجالی مراجعه میکنیم. حل مشکل چگونه است؟
ج) باید به وثوق نوعی مراجعه کنیم. اگر نوع را در نظر بگیریم ـ قطاع و وسواس را نادیده بگیریمـ چه عکس العملی نشان میدهد، در علوم انسانی یک خوب و بد، هنجار و ناهنجار داریم که ملاک قرار میگیرد پس شخصی بودن وثوق پیش نمیآید. این وثوق نوعی از جهت سند و راوی حاصل میشود و هکذا از ناحیه منبع. مثلاً خبر اصول کافی و کتب اربعه با یک کتاب روایی مثل کشف الیقین برسی متفاوت است.
یک راه دیگر وثوق از ناحیه مضمون و محتواست و یا شواهد بیرونی، تاریخی و... که نشان میدهد که فلان اغراض دلالت بر ساختگی بودن حدیث دارد. پس همه اینها در وثوق به صدور حدیث یا سلب وثوق دخالت دارد. تاریخ حدیث مثلاً نشان میدهد که منابع قابل اعتمادی که ما را به معصوم میرساند اگر وجود داشت وثوق حاصل میشود ولی اگر ما را و حدیث را به معصوم نرساند، این حدیث برای ما ارزش ندارد.
مرحوم بهبهانی در شرایط حصول وثوق نوعی میگوید: شرط مجتهد این است که تیز ذهن نباشد چون چنین افرادی بر یک رأی واحد استقرار ندارند. مثلاً گفته شده که صاحب جواهر به شیخ فرمود که احتیاطاتت را کم کن.
تتمه بحث اصولی است این است که چه نوع خبری حجت میباشد پس حجیت خبر فی الجمله کار گشا نمیباشد. پس مثلاً یک راوی عادل که نقل به معنا کرده حدیث را، آیا به صرف وثاقت او میتوان به حدیث او اعتماد کرد؟ خیر.
یا اگر احتمال اغراض دیگری در نقل حدیث وجود داشت می توان به آن اعتماد کرد. مثلا یک فرد نخّاس روایت کرده که میتوان بچه را از مادر کنیزش جدا کرد و فروخت. یک روایت فقط اینگونه است و او هم از کسی که شغلش برده فروشی است، آیا میتوان اعتماد کرد، بله اگر شواهدی بر آن هست یک حرف دیگری است. امروزه مشکلی که اهل سنت دارند این است که صحت و حجت را با هم مساوی میدانند لذا در خیلی مسائل اعتقادی که مشکل دارند به خاطر همین مبناست لذا مجبورند بگویند طبق ایم احادیث خدا دست و پا دارد.