موسسه فهیم

خلاصه ها

اندیشه سیاسی , تاریخ و سیره ,

اخلاق رقابت در حکومت اسلامی

« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ »

نام سخنران: استاد کاظم قاضی زاده

اخلاق رقابت در حکومت اسلامی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله رب العالمین و الصلوة و السلام علی سید الانبیا و المرسلین.

 

مقدمه

اول این‌که ما در باب متون و اندیشة اسلامی کهن خودمان به طور مشخص بحث رقابت در به دست آوردن مناصب و سمت‌های دولتی را نداشتیم و چیزی که امروزه با نام رقابت و یک نوع مسابقه یا یک نوع تلاش برای رسیدن به سمت‌های بالای دولتی مطرح هست، در زمان صدر اسلام یا در نصوص کهن ما کمتر دیده می‌شود. بدین علت که فضای زندگی مردم، فضای حکومت‌داری در دوران‌های قبل هرگز به صورت کنونی نبوده است، همچنان‌که ما تفکیک قوا را در صدر اسلام نداشتیم: مسئلة تفکیک قوای ثلاثة مقننه، مجریه و قضائیه که امروز در دنیا یک امر پذیرفته‌شدة عمومی است، وجود نداشته و رهبر حکومت خودش هر سه مسئولیت را عهده‌دار می‌شد. همچنین بحث‌هایی مانند احزاب به صورت‌های جدید وجود نداشته است. مسئلة رقابت و (به فرض) رسیدن به نمایندگی مجلس، به نخست‌وزیری، به ریاست جمهوری و حتی رهبری وجود نداشت و شاید به همین دلیل در ذهن بسیاری از اندیشمندان ما رقابت کردن برای رسیدن به این سمت‌ها به نوعی مطلوبیت نداشت. اگر عزیزان توجه داشته باشند، در گفتمانی که چند سال قبل در مجلس خبرگان مطرح شد و برای نخستین بار یک رقابت جدی‌ای میان مرحوم آیت‌الله هاشمی رفسنجانی و یکی دیگر از عزیزانی که کاندیدای ریاست خبرگان شده بود، آن موقع که این مسئله مطرح شد، یکی از مطالبی که خیلی از افراد خبرگان یا خارج از خبرگان مطرح می‌کردند، این بود که در خبرگان رقابت اصلاً معنا ندارد و این یک امر دنیایی است، یک امر غیرمتعالی به شمر می‌آید که دو نفر بگویند ما به طور جد می‌خواهیم این سمت را به دست بگیریم.

و بر اساس سیره‌ای هم که علمای ما داشتند، بعضی پست‌هایی که خیلی مهم بوده و شاید در دوره‌های جدید برای آن رقابت می‌شد، معمولاً از نگاه علمای ما سمت‌هایی بوده که زیر بار آن نمی‌رفتند؛ مانند مرجعیت تقلید و سعی می‌کردند که نه تنها رقابتی در این زمینه نداشته باشند، بلکه خودشان را از این امر دور بدارند. ازاین‌رو باید با این پیش‌زمینه به بحث رقابت وارد بشویم که آیا اصولاً می‌شود رقابت را یک امر دینی در نظر گرفت و آیا می‌توان دربارة اخلاق آن صحبت کرد یا نه؟

نکتة دوم هم این است که با توجه به حضور نداشتن مستقیم بحث رقابت در اندیشة اسلامی کهن ما، اگر بخواهیم اموری را در این عرصه به دست بیاوریم و نصوصی یا احیاناً مباحثی را در این زمینه به دست بیاوریم، باید به عمومات یا به عرصه‌های مشابه مراجعه کنیم؛ برای نمونه بحث «فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ»؛[1] یعنی سبقت گرفتن به سوی کارهای خیر؛ یا «سَابِقُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا كَعَرْضِ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ»؛[2] که در آیة دیگر قرآن هست، مطرح شده است که سبقت بگیرید، سبقت گرفتن اجمالاً طرح شده است.

یا در کتاب پیشین و رمایه یک نوع سبقت گرفتن در بعضی از رزق‌های حلال یا بازی‌های حلال بود؛ آنجا به مناسبت بحث‌های جزئی مطرح شده است. گرچه خیلی منطبق با بحث رقابت در به دست آوردن مناصب نیست، اما بالاخره اگر ما بخواهیم به نکاتی برسیم، فکر می‌کنم که از همین نکات جزئی که در همین بخش‌ها یا بحث‌های کلی‌تری که طرح شده در حوزة به دست گرفتن مناصب حکومتی یا به دست آوردن عرصه‌های اجتماعی باید از این کلیات یا موارد مشابه بتوانیم بهره ببریم.

این دو مقدمه‌ای را که عرض کردم و بحث ما مقداری به رقابت در سمت‌های کلان مثل ریاست جمهوری یا مناصبی که در سطح بالایی از اجرای جامعة اسلامی معطوف است. بحث را بیشتر در این زمینه می‌خواهیم پیگیری بکنیم. من دو بحث کلی را می‌خواهم در این‌جا مطرح بکنم؛ یعنی آن چیزی که با نام اخلاق رقابت می‌خواهم طرح بکنم، یکی درحقیقت بحث‌هایی است که باید قبل از تشریح یا پیش از قرار دادن شخص در حوزة رقابت به آن بپردازیم و به یک معنا شرط‌های پیش‌رقابتی یا اخلاقی است که در پیشارقابت مورد توجه قرار بگیرد و سپس شرط‌ها یا حوزه‌های اخلاقی که در حین رقابت مورد توجه است.

 

شرط‌های اساسی پیش از رقابت

اولین شرطی که به نظر می‌رسد باید در پیشارقابت توجه شود، این است: کسانی که خودشان را در عرصه‌های کلان اجتماعی کاندیدا می‌کنند و می‌خواهند رقابت بکنند، باید شخصاً اعتقاد داشته باشند که نسبت به آن حوزه و آن کاری که می‌خواهند انجام بدهند، از همة کسانی که در این عرصه می‌توانند تلاش کنند، از نظر توانایی، از نگاه علم، از نظر قدرت، برتر هستند؛ برای مثال اگر کسی کاندیدای ریاست جمهوری بشود، ولی اعتقاد دارد که ده نفر از او قوی‌ترند، چنین کاندیداتوری یا چنین ورودی به عرصة رقابت، مورد نهی و نفی عمومی است که ما در حوزة به دست گرفتن مناصب داریم. در این زمینه بحث‌های زیادی وجود دارد،‌ به‌ویژه در به دست گرفتن ریاست یک جامعه که شاید هم ریاست جمهوری و هم رهبری را شامل بشود.

همان‌گونه که می‌دانید، در دوره‌های قبل که چیزی به عنوان مجلس و نمایندگان مجلس و شورای شهر نبوده، بالاخره آن نمادی که وجود داشته همین به دست گرفتن قدرت برای رسیدن به رهبری یا اداره یک جامعه بود.

 

1. اعلمیت

در روایات و آیات و شاید نصوص این بخش را به‌طورکلی داریم؛ برای مثال در روایتی این‌گونه داریم که پیامبر9 فرمودند: هیچ امتی امر خودش را به دست کسی نداد که از او اعلم در آن جامعه وجود داشته باشد، مگر این‌که کار آن امت هر روز به سوی پستی و حضیض پیش می‌رود تا این‌که از این حالت برگردد. ایشان فرمود: «مَا وَلَّتْ أُمَّةٌ أَمْرَهَا رَجُلًا وَ فِيهِمْ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا لَمْ يَزَلْ أَمْرُهَا يَذْهَبُ سَفَالًا حَتَّى يَرْجِعُوا إِلَى مَا تَرَكُوا».[3] البته این روایت خطابش به امت است که امت هنگامی که می‌خواهند کسی را انتخاب بکنند، باید حتماً اعلم را برگزینند، اعلم در این‌جا به تناسب حکم و موضوع ذکر می‌شود؛ یعنی کسی که در آن حوزه‌ای که می‌خواهد کار را انجام بدهد، از نظر علم و از نظر توانایی از همه والاتر باشد. به تلازم، کسی هم که می‌خواهد خودش را در رقابت وارد بکند، اما خودش اعتقاد دارد که شایسته نیست؛ برای مثال اگر بخواهم نسبت به دیگران حساب بکنم، فرد بیست‌وششم هستم، دیگران خیلی از من جلوتر هستند، ولی با‌این‌حال خودم را در معرض انتخاب قرار می‌دهم، این یک امر غیرشایستة شرعی است.

نظیر این روایت چند روایت دیگر هم آمده است؛ مثل «مَنْ أَمَّ قَوْماً وَ فِيهِمْ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ أَوْ أَفْقَهُ لَمْ يَزَلْ أَمْرُهُمْ إِلَى سَفَالٍ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»؛[4] این از این سو است، به امت خطاب نمی‌کند، به خودِ همان امام می‌گوید. می‌گوید هرکس که امامت، رهبری و قیادت یک امتی را به عهده بگیرد، درحالی‌که از او اعلم و افقه هست «لَمْ يَزَلْ أَمْرُهُمْ إِلَى سَفَالٍ»، این‌ها همین‌گونه روز‌به‌روز به سوی حضیض پیش می‌روند. «إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»، تا روز قیامت همین‌طوری این‌ها به سوی بدی و حضیض پیش می‌روند.

 

2. قدرت مدیریت

البته برخی ‌بحثی را مطرح می‌کنند که در این روایات، که بیش از شاید ده روایت در این حوزه هست، آیا مراد اعلمیت در حوزة فقه است یا اعلمیت در حوزة ادارة جامعه است و این اختلاف وجود دارد. برخی می‌گویند مراد از این فقط رهبری است و اعلمیت در حوزة فقه است، اما به نظر می‌رسد که آن بخش دوم مهم‌تر است که اعلمیت تناسب دارد با کاری که او می‌خواهد انجام بدهد. لذا فرض کنید در دنیای پیچیدة کنونی که مثلاً یک فقیه بسیار برجسته‌ای هست، اما از بیرون خانه‌اش هیچ خبری ندارد. ما بگوییم چه کسی باید رهبری کشور بزرگ را به عهده بگیرد؟ بگوییم این آقا چون از نگاه فقهی اعلم است و فروع فقهی را بیشتر استحضار دارد یا می‌تواند استنباط دقیق‌تری بکند؛ چنین چیزی نیست و حتی بعضی به این نکته توجه کردند که در دوره‌های قدیم که بحث فقاهت بحث مهمی در حوزة حکومت بوده و بحث توانایی‌های خاص ادارة جامعه شاید آن‌قدر این اهمیت را نداشته است، در آن دوران بعضی به این نکته توجه کردند که گفتند ما باید نسبت به این دو تا حیث دانایی شخصی که می‌خواهد کاری را به عهده بگیرد فرق قائل بشویم؛ یکی داشتن علم دین و دیگری داشتن حسنالولایة است؛ یعنی به یک معنا تجربة مدیریتی و تجربة کاری داشته باشد. مثل ابی‌علا در کتاب الاحکام السلطانیة می‌گوید: «اگر شرایط خیلی عادی بود، سراغ آن کسی بروید که اعلم فقهی است. اگر شرایط مقداری سخت و پیچیده بود، شما سراغ کسی بروید که به یک معنا قدرت اداره و به یک معنا اطلاعات جزئی دربارة عرصه‌های ادارة جامعه‌اش بیشتر است، این یک مطلبی است که در روایات زیادی هم طرح شده است.

 

شرایط و ویژگی‌های مدیران جامعه

اما یک نکته‌ای هست که شاید بد نیست در همین‌جا به آن اشاره بشود و به عنوان یک امر جدی در دوران معاصر از آن یاد بکنیم. این‌که این در نصوص ما مطرح شده یا در کلمات علمای ما مطرح شده و به این نکته اشاره کردند که کسی که در رأس حکومت است، باید اعلم و اقوی باشد. در بعضی از شرایط به این نکته توجه کرده بودند که گاهی پیچیدگی کار سبب می‌شود که شخصاً این قدرت اعلمیت را نداشته باشد. این‌جا چه  کسی مسئولیت را به عهده بگیرد؟ از فارابی این نکته نقل شده و شرایطی را برای کسی که مسئولیت اداره جامعه یا مناصب بالا را به عهده می‌گیرد، ذکر می‌کند. این شرایط را افراد دیگری نیز ذکر کرده‌اند؛ برای نمونه فارابی می‌گوید: کسی که می‌خواهد خودش را در معرض قرار بدهد یا ریاست به عهده بگیرد، باید حکیم باشد، قوی‌الجسم باشد، قوی‌العزیمة باشد؛ یعنی تصمیم قوی داشته باشد، جید الفهم باشد، خوب بفهمد، جید الحفظ باشد؛ یعنی یادش نرود، وافر الذکا باشد، یعنی هوش زیادی داشته باشد، حسن العبارة باشد، نطاق باشد، خوب صحبت بکند، بتواند که «محبا للعلم و عالم» باشد و متاعب را در آن مسیر به عهده بگیرد و بعد یک سری «عادلا ینصف الناس حتی من نفسه و اهله، شجاعا مقداما»، اهل اقدام باشد، شجاعت داشته باشد، عادل باشد.

سپس یک نکته‌ای را اشاره می‌کند که این نکته شاید در دوران معاصر خیلی درخور توجه باشد. ایشان می‌گوید اگر کسی همة این صفات را داشت، آن شخص را رئیس جامعه قرار بدهید؛ ولی اگر کسی همه این شرایط را نداشت و دو نفر بودند یا چند نفر بودند که مجموع این شرایط را با هم داشتند، اگر این‌گونه شد، باید این دو نفر همدیگر را کمک کنند تا این‌که با هم ریاست جامعه را به عهده بگیرند.

می‌گوید: «إذا لم یوجد الانسان الذی تجتمع فیه اکثر هذه الصفات و یکون کل واحد منهما مکملا للآخر فإذا تفرقت هذه الصفات فی اکثر من إثنین و کانوا متلائمین کانوا هم الروساء الافاضل»؛‌ یعنی به این نکته توجه می‌کند که گاهی در یک جامعه‌ای با توجه به خصوصیاتی که برای ریاست لازم است، یک نفر قدرت بر عهده گرفتن را ندارد. این‌جا باید چه کار بکنیم؟ به تعبیر امروزی ما باید تیم کارشناسی در نظر بگیریم. فرض کنید کسی می‌خواهد رئیس یک بیمارستان بشود، این یک جنبه بیشتر ندارد، فقط اطلاعی از پزشکان و پرستارها داشته باشد و دو سه نفر زیر دستش باشند تا بیمارستان صد نفره را اداره کند، ولی اگر قرار شد مسئولیتی را به عهده بگیرد که ابعاد مختلفی دارد؛ هم باید اطلاعات نظامی داشته باشد، هم اطلاعات سیاسی داشته باشد، هم از فرهنگ خبر داشته باشد، هم از هنر خبر داشته باشد، هم از سیاست جامعه بداند، این‌جا -‌به تعبیر فارابی‌- اگر کسی نبود که همة این اوصاف را داشته باشد، ما باید مجموعه‌ای را به عنوان مسئول در نظر بگیریم. من از این نکته می‌توانم این‌گونه استفاده کنم که در دوران معاصر تقریباً مسئولیت و مقام بالا مثل حتی پست ریاست جمهوری که الآن ما با آن برخورد کردیم، حتی سمت مجلس یا شورای شهر، همة اینها این‌گونه شده است؛ یعنی الآن ما یک نفر را داریم که واقعاً به همة حوزه‌های مختلف مدیریتی اشراف داشته باشد، اینجا باید چه کار کرد؟ اینجا به گمان من باید یکی از پیش‌شرط‌های رقابت و مسئلة رقابت‌های حزبی را به عنوان یک امر جدید بپذیریم و به سوی آن برویم. شما نگاه بکنید، الآن معمولاً افرادی که می‌آیند کاندیدای یک پستی می‌شوند، حداکثر دو ماه قبل فکر می‌کنند که چه کار کنند. نه، فرض کنید که به صورت فردی سه چهار سال هم فکر کردند، اما معمولاً یک گروه کارشناسی ندارند. تیم کارشناسی از چه زمانی تشکیل می‌شود؟ از زمانی که شخص، تازه رأی آورد یا دو ماه پیش‌تر رآی آورد. این سبب می‌شود که درحقیقت شخصی را به عنوان یک فرد شاخص و برجسته مطرح بکنیم، درحالی‌که هیچ کدام از افراد این توانایی را ندارند. شاید در یک جامعه‌ای به عدد انگشتان دست هم نرسند، کسانی که واقعاً توانایی‌های گوناگون را با هم داشته باشند. ما این مشکل را داریم که متأسفانه نتوانستیم در این بخش به یک امر مجموعی در حوزة رقابت برسیم.

 

داشتن حزب‌های کارآمد برای مدیریت بهتر

خدا مرحوم آیت‌الله سیدمحمد شیرازی را رحمت کند! یک زمانی من حضوری از ایشان به یک مناسبتی سؤال کردم. فکر می‌کنم زمانی بود که دولت کویت از سوی دولت عراق اشغال شده بود و بالأخره معلوم بود که یک دولت کم‌بنیه‌ای بود که خیلی زود از بین رفت. اصلاً تا آخر کویت را عراق گرفت. بعد صحبت‌های مختلفی بود، ایشان به بعضی شیوه‌های ادارة جامعة ما نقد‌هایی داشت. بعد از این‌که ایشان نقل کرد، گفتم به نظر شما مشکل اصلی جامعة ما چیست؟ ایشان گفت ما حزب نداریم. اگر حزب داشتیم با این مشکلات روبه‌رو نمی‌شدیم. علتش هم این است که حزب -‌به تعبیر فارابی‌- مجموعه‌ای مکمل همدیگر هستند که می‌توانند درمجموع با همدیگر ریاست کنند و این یک امری است که در دنیای جدید پذیرفته شده است. من یک موقعی شاید این‌جا این نکته را عرض کردم که یکی از این رؤسای جمهور سابق می‌گفت که من بررسی کردم دیدم که وزارت خارجه آمریکا یک مجموعه پنجاه نفری از مشاوران وزیر خارجی دارند، این پنجاه نفر تقریباً وزرای مهم خارجة قبلی یا سفرای مهم آمریکا در کشورهای دیگر هستند و اگر این وزیر خارجه یک مطلبی را می‌گوید، آن پنجاه نفر اول فکر می‌کنند و بعد او نظر می‌دهد. این در یک وزاررت خانه است، حال در کل کشور زمانی که کسی می‌خواهد مسئولیتی را به عهده بگیرد. روشن است در دوران جدید این پیچیدگی‌ها اجازه نمی‌دهد یک شخصی در همة حوزه‌ها نظر داشته باشد. بعد هم می‌آیند از آن شخص می‌پرسند که در اقتصاد چه کار می‌کنی و چه برنامه‌ای داری؟ یک شخصی همین روزها گفته بود که اقتصاد ما این است که به خارج نگاه می‌کنیم، ولی درون‌زا هستیم، برون‌نگر و درون‌زا هستیم. من مانده بودم که بالأخره این بنده خدا غیر از این دو مطلبی که گفته است، تاکنون چیزی از اقتصاد کار کرده است؟ دربارة آن فکر کرده است؟ علتش این است که رقابت‌های ما باید در این حوزه، رقابت‌هایی باشد که بر اساس یک نوع توانایی‌های جمعی باشد؛ یعنی بعد از این‌که شرط اول را که به گمان من این است که افرادی که می‌آیند خودشان را به یک معنا دارای توانایی کافی بدانند، اما با توجه به اوضاع پیچیدة امروزی و دیدگاه افرادی مثل فارابی که عرض کردم، اصولاً باید رقابت‌های ترکیبی و مجموعی باشد.

شما الآن ببینید در کشور ما تقریباً این‌گونه است. یکی از افتخارات فردی که می‌خواهد رئیس جمهور بشود چه قبل و چه بعد می‌گوید من به هیچ‌کس وابسته نیستم. بدین معنا که بعدها هم هیچ‌کس مسئولیت کارهای من را به عهده نمی‌گیرد. بالأخره مردم می‌آیند کسی را انتخاب می‌کنند، بعد از چهار سال یا بعد از هشت سال که می‌رود هیچ‌کس مسئولیت کارهای او را به عهده نمی‌گیرد؛ ولی اگر قرار باشد که یک حزب مسئولیت را به عهده بگیرد و او نمایندة یک حزب باشد، چقدر مناسب است، حزب که از بین نمی‌رود، الآن بالأخره ما با عناوین مختلفی که از اول انقلاب تا به حال داشتیم، دو گروه، سه گروه، چند گروه بیشتر به عنوان گروه‌های کلانی که ادعای ادارة جامعه دارند یا حضور در جامعه دارند، بیشتر نداریم، ولی اگر قرار باشد که به طور رسمی یک حزب یا یک کسی به عنوان نمایندة یک حزب کار را به عهده بگیرد، از قبل معلوم است. چهار سال یا هشت سال فکر کردند، دولت در سایه دارند، برای هر بخشی شخصی را گذاشتند که این کار را انجام بدهد؛ ازاین‌روست که من فکر می‌کنم اول توانایی برتر، دوم توجه به ابعاد پیچیدة مسئولیت‌های بزرگ و لزوم امر ترکیبی در رقابت، شاید همین‌طور که عرض کردم، احزاب اگر به عنوان یک امر خیلی جدی در اندیشة دینی مطرح نبودند، ولی به عنوان یک دستاورد بشری واقعاً می‌تواند که به کمک حکومت‌های امروزی بیاید و حکومت‌های پیشرفتة امروزی معمولاً به این شیوه اداره می‌شود، وگرنه اگر احزاب نباشد، باید دنبال افراد خیلی ویژه‌ای برویم که در همة عرصه‌ها نظر داشته باشند، مدیریت داشته باشند یا فرد داشته باشند که متأسفانه چنین افرادی کمتر دیده می‌شوند.

 

3. امانت‌داری

سومین نکتهای که در اخلاق پیشارقابت مهم است، این‌که باید مسئلة امانتداری در عهده گرفتن مسئولیت به عنوان یک امر جدی در حکومت مطرح بشود. البته ما این بخش را در مورد مناصب مختلف به عنوان یک امر عقلایی و یک امر شرعی، چه در مناصب کوچک و چه در مناصب بزرگ، دیدیم. امانتداری و خیانت نکردن  یک امری است که حتماً باید در پیشارقابت به آن توجه شود و شاید یکی از جاهایی که خیلی مناصب هست و فرض کنید کسانی که حوزه‌های کارشناسی شرایط افراد را بررسی می‌کنند، همین‌ها هست، ببینند این شخص آدم امینی است یا نیست.

ما دربارة حضرت یوسف داریم که وقتی می‌خواست وزارت خزانه‌داری را به عهده بگیرد، فرمود که «قَالَ اجْعَلْنِي عَلى‏ خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ‏»؛[5] یکی از شرایط حفیظ بودن این است.

یا دختران حضرت شعیب به پدرشان گفتند که «إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِين‏»؛[6] وقتی خواستند حضرت موسی استخدام بشود، گفتند که بهترین شخص قویِ امین است؛ یعنی امانت یک امر جدی است.

یا دربارة ملکة سبا آنجا هم هست: «قَالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ وَ إِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِين»‏.[7]

این امانت خیلی چیز مهمی دارد و به گمانم یکی از جنبه‌های مهم آن، این‌که کسانی که می‌خواهند در رقابت شرکت کنند، هرچه این رقابت سخت‌تر یا حساس‌تر می‌شود، باید از این جهت بیشتر امتحان شده باشند؛ یعنی این‌گونه نباشد که کسی همین‌طوری از یک جایی یا از یک شهری یا از یک روستایی آمده و چهار سال یک کاری را انجام داده، حال جایگاه خیلی والایی را به او بسپاریم. علتش این است که وقتی امکانات زیاد بشود، وقتی جایگاه بالا برود، مسئلة امانت‌داری، مسئلة تقوا، مسئلة حفظ خود، یک امر جدی و دشواری می‌شود. درست است که در دنیای جدید سعی می‌کنند با نظارت، یک مقداری مشکل نبودن بعضی از اوصاف افراد را کنترل کنند، بااین‌حال نمی‌شود بگوییم که با چنین نظارت‌هایی همة چیزی که در حوزة امانت‌داری و تقوا و شرایط فرد است، باید نادیده گرفته بشود. این بحث خیلی مهم است.

 

4. تقوا داشتن و عادل بودن

همان‌گونه که می‌دانید، در حوزة دینی ما بحث منصب امارت یا حکومت یا ریاست جامعه یا ریاست جمهوری نداشتیم. شاید مهم‌ترین منصبی که در سال‌های اخیر مقداری به لحاظ فقهی مورد توجه قرار گرفته، منصب مرجعیت است. در منصب مرجعیت، تقوا را مطرح کردند که شخص باید عادل باشد و جالب است که مرحوم سید یزدی در عروة الوثقی بعد از اینکه عدالت را مطرح می‌کند، به امانت‌داری در این زمینه بیشتر دقت می‌کند و می‌گوید: کسی باسد مرجعیت را به عهده بگیرد که هیچ‌گاه پایش نلغزد، خودخواهی و دیگرخواهی او را از راه راست منحرف نکند. یک شرط احتیاطی می‌گذارد و بعد از شرایطی که در عروة الوثقی ذکر می‌کند، می‌گوید یکی از شرایط مرجع تقلید این است: «أن لا یکون مقبلا علی الدنیا و طالبا لها مکبا علیها مجدا فی تحصیلها»؛[8] او می‌گوید کسی که می‌خواهد به منصب مرجعیت عامه برسد، باید که اقبال بر دنیا نداشته باشد، طالب آن نباشد، حریص بر آن نباشد.

امام; کمی روشن‌تر شرط را این‌گونه طرح می‌کند. البته ایشان هم به احتیاط واجب می‌گویند. می‌گویند کسی که مرجع تقلید است، باید عادل باشد، ورِع باشد، زاهد باشد و عادل باشد؛ محرمات را ترک بکند، ورِع باشد یعنی شبهات را ترک بکند، زاهد باشد، یعنی از حلال هم حتی الامکان کناره‌گیری بکند.

خیلی‌ها به تعبیر فقهی از شرح‌هایی که بر عروة الوثقی نوشتند، نتوانستند برای این شرایط، دلیلی پیدا کنند. اما بااین‌حال، این نکته برای همه اهمیت داشت که بحث امانت بحثی بسیار جدی‌ است. نمی‌شود هر کسی را به مرجعیت رساند. مثلاً آیت‌الله خوئی; این بحث را مطرح می‌کنند، سپس می‌گویند نه، همان عدالت برای مرجع تقلید کافی است. البته عدالت هم چیز کمی نیست؛ شاید حفظ امانت که می‌گوییم چیزی مشابه عدالت باشد. آقای خوئی می‌گویند بحث زهد و ورع نه، اگر کسی شرایط دیگر مرجعیت را داشت و عادل بود، کافی است که مرجع بشود، ولی یک نکته‌ای را تذکر می‌دهند که می‌گویند: «نعم أن یکون العدالة فی المرجع واقعیة»؛ عدالتش باید عدالت درست و حسابی و واقعی باشد؛ یعنی این‌گونه نباشد که با استصحاب و با اینکه مثلاً حسن ظاهری دارد و باید واقعاً حلال و حرام در زندگیش دقیقاً رعایت شده باشد.

«و یلزم أن یکون مستقیما فی جادة الشرع مع المحافظة التامة و المراقبة علیه مراقبة شدیدة»، باید که در مسیر شرع حرکت بکند، محافظت تام داشته باشد، مراقبت کامل داشته باشد، «لأنه مخترطة عظیمة و مزلة الاقدام و من الله سبحانه تعالی الاعتصام»، می‌گوید برای اینکه یک مخترطة عظیمه است، محل خطر عظیمه است و چون مرجعیت، مسئولیت بزرگی است، باید عدالت خیلی جدی‌ای باشد و محل لغزش قدم‌هاست.

این مطلب می‌تواند در این حوزه‌هایی که به یک معنا امکاناتش، تصمیم‌گیری‌هایش، حوزه‌هایی که فعالیتش شاید ده‌ها برابر و صدها برابر یک مرجع تقلید فعلی است. قاعدتاً این هم یک امر خیلی مهم و جدی است و شخصی که می‌خواهد خودش را در رقابت‌ها قرار ‌دهد، باید به این مسئله توجه کند.

جالب است! بد نیست این را هم در این حوزه عرض کنم که مرحوم آقای حکیم هم به یک معنا این مطلب را طرح می‌کند، ولی بعد می‌گوید که مرجع همان عدالت داشته باشد، کافی است و لازم نیست زهد و ورع، آن‌گونه که آقای صاحب عروة یا امام گفته‌اند، باشد. ایشان هم می‌گوید از ادله، بیش از این استفاده نمی‌شود، ولی بعد می‌گوید: «و الانصاف أنه یصعب جدا بقاء العدالة للمرجع العام فی الفتوی کما یتفق ذلک فی کل عصر لواحد أو جماعة إذا لم تکن مرتبة قویة عالیة ذات مراقبة و محاسبة»؛ ایشان هم می‌گوید انصاف این است که بقای اصل عدالت برای مرجع تقلید خیلی سخت است، اگر از آن به مرتبة عالی عدالت نرسیده باشد، به مرتبه مراقبه و محاسبه نرسیده باشد، بعدش سخت است. ازاین‌رو می‌توان این‌گونه گفت که یکی از چیزهایی که مطرح است، بحث تقواست که به این مسئله هم باید در پیشارقابت توجه کرد.

 

5. توجه به مبانی و اصول رقابت

نکتة بعدی که باز در پیشارقابت باید توجه شود و خیلی مهم است، به مبانی‌ای که ما در حوزة انتخاب داریم، برمی‌گردد. کسی که خودش را در عرصة رقابت یک امر اجتماعی عظیمی قرار می‌دهد، باید ببیند که مبانی ما در رقابت کردن چیست، گاهی کسی نظرش این است که حکومت اسلامی، حکومتی است که بر اساس نصوص دینی و مثلاً بر اساس کشف کسی که در عصر غیبت شرایط اعلمیت را برای رهبری دارد، تشکیل می‌شود و بقیة اینها به یک معنا، یک امر حقوقی لازم‌الاجرا نیست. به تعبیر دیگر، ولیّ امر اگر صلاح دانست که فلان شخص رئیس جمهور بشود، می‌تواند که او را رئیس جمهور بکند. دیگر لازم نیست، این بخشی است که قانون اساسی و غیره به تعبیر بعضی از بزرگان حکم حکومتی رهبری است. رهبری مشروعیت را به جامعه می‌بخشد و موارد دیگر لازم نیست،. در اینجا شاید خیلی مهم نباشد که ما در حوزة رقابت آرا و امیال مردم را مورد توجه قرار بدهیم یا نه؛ می‌گوییم فرض کنید که مردم فرد «الف» را می‌خواهند و به نظر ما صلاح نیست که او انتخاب شود، سپس آن را قرار نمی‌دهیم و افراد دیگری را که صلاح می‌دانیم، مطرح می‌کنیم و مردم هم رأی بدهند که دنیا با ما بد نشود.

اما اگر قرار شد ما بگوییم در حوزة حکومت، حکومت اسلامی یک حکومت مردمی واقعی است و آرا و نظرات مردم هست که باید بر آنها حکومت بکند، حال روی مبانی مختلفی که در این‌جا مطرح است، این‌جا پیشارقابت باید به گونه‌ای باشد که مردم بتوانند به چیزی که نظر واقعیشان است، رأی بدهند. شاید بگوییم یکی از نکات مهم اخلاقی قبل از رقابت، این‌که کسانی که متولیان رقابت و متولیان انتخابات هستند، باید خیلی دقت کنند که در اثر نظرات آنها، مردم از نظرهای واقعی خودشان یا آرای واقعی خودشان محروم نشوند. دربارة این مسئله دو بحث مطرح می‌شود:

گاهی می‌گوییم کسی که می‌خواهد کاندیدای ریاست جمهوری شود، فرد فاسدی است، فرض کنید شراب‌خوار است و قرار شد که چنین شخصی حکومت نکند یا مثلاً اختلاس کرده است یا کارهایی کرده است که حکم فساد دارد، اما اگر از این بگذریم، مثلاً‌ چیزهایی که خیلی روشن است؛ یعنی می‌توانیم چیزهایی را که خیلی روشن است، بگوییم که این باشد یا نباشد، این را هم ندارد؛ یعنی هر کسی در گروه خودش وقتی فهمید که این شخص خیانت‌کار است، او را حذف می‌کند. اما اگر از این گذشت و به آن جایی رسیدیم که می‌خواهیم بعضی افراد را به خاطر این‌که مصلحت نمی‌دانیم، حذف کنیم، این به این‌جا برمی‌گردد که درواقع ما در اثر حذف کردن این شخص، حقوق چه افرادی را پای‌مال می‌کنیم. در یک جامعه‌ای می‌دانیم مثلاً سی میلیون آن مایل هستند که فلان شخص رئیس جمهور بشود و فرد «الف» بر آنها حکومت بکند، حذف کردن آن فرد خلاف مبانی‌ای است که در انتخابات باید رعایت بشود.

من همین دوره‌ای که مطرح است و می‌دانید که بعضی از افراد سابق را حذف کردند، عرض می‌کردم که شاید ما از این‌که فلان شخص مد نظر ما نیست و حذف شده است، الآن خوشحال باشیم؛ ولی در کل، کار درستی نیست؛ بدین علت که شاید بار دیگر هم شخصی باشد که همین آرا و همین مقدار اصوات را داشته باشد و این‌ها چنین شخصی را حذف بکنند. آن موقع ما باید بپرسیم چرا او را حذف کردید؟ الآن افرادی که پذیرفته شده‌اند مثلاً یکی از این آقایان یا دو نفر از این‌ها شاید آرایشان با آرای باطله بعداً در رقابت بیفتد، ولی حالا نمایندة یک حزبی است که در کل کشور صد هزار نفر رأی دارد، گفتند این باشد، ولی کسی که چند میلیون رأی دارد را حذف کنند. اگر حذف شود، مشکل ایجاد می‌کند. گفتم که گاهی بر اساس یک معیارهای مشخصی می‌گویند ایشان دادگاه رفته و رد شده است. به این صورت نباید باشد، از حقوق اجتماعی محروم باشد، ولی اگر کسی از حقوق اجتماعی محروم نیست و از آن سو هم آرای زیادی دارد، حذف کردن او به نظر می‌رسد که یک امر درستی در پیشارقابت نباشد؛ یعنی اگر قرار شد در مبنای انتخاب بگوییم که ما می‌خواهیم انتخاباتی داشته باشیم تا نظر مردم بر خودشان حکومت بکند، باید نظر مردم را رعایت بکنیم. نمی‌توانیم بگوییم کسی که مردم می‌خواهند نباشد و یکی دیگر باشد. حال هرچند ثلث مردم، ربع مردم، یک پنجم مردم باشند. به تعبیر برخی، گاهی بعضی از کارها فی نفسه در یک دوره‌ای شاید خوب باشد، ولی اسمش خلیفه‌کشی می‌شود، بعداً درست نیست.

 

شرایط اساسی در حین رقابت

پس این چهار مورد را بنده به عنوان اخلاق پیش از رقابت مطرح می‌کنم. سه مطلب هم هست که شاید بر اساس نصوص ما اموری باشند که در حین رقابت به عنوان اخلاق شناخته می‌شود، بتوان طرح کرد. به‌طورکلی در حین رقابت فکر می‌کنم باید سه عنوان را در نظر بگیریم: «رقابت هم باید صادقانه باشد، هم باید عادلانه باشد و هم باید کریمانه باشد».

 

 

الف) صداقت و حقانیت

روایتی در این باره داریم. این روایت مقداری عمومیت دارد، ولی این مضمون در خیلی از جاهای دیگر آمده است. این روایت به طور خاص از این جهت خیلی جالب است که از امام سجاد7 و از امام علی7 در جاهای دیگر نقل شده است. این روایتی که نقل می‌کنم، از خصال مرحوم شیخ صدوق است که از نظر سندی هم روایت خوبی است. راوی به امام علی بن الحسین8 می‌گوید: «قُلْتُ لِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ أَخْبِرْنِي بِجَمِيعِ شَرَائِعِ الدِّين‏»؛[9] همه شرایع دین را به من معرفی بکن! همه دین چه می‌شود؟ حضرت می‌فرمایند: «قَالَ قَوْلُ الْحَقِّ وَالْحُكْمُ بِالْعَدْلِ وَالْوَفَاءُ بِالْعَهْدِ».

آن اولی که قول‌الحق است؛ یعنی حوزة توجه به حقانیت و صداقت در زندگی یک مسلمان که یکی از پایه‌های سه‌گانة شرایع دین است. دومی حکم به عدل و سومی هم وفای به عهد است، از آن اولی که قول‌الحق است، می‌توان استفاده کرد که باید هم به صدق در گفتار، هم به صدق در رفتار به عنوان یک امر لازم در حوزة رقابت توجه بشود. البته این روایت در همه جا می‌گوید. در رقابت به‌طور مشخص باید روشن باشد که ما حتی دربارة مسابقه‌ای که صورت می‌گیرد (به لحاظ فقهی این را داریم که وقتی می‌خواهد یک مسابقه صورت بگیرد)، باید که محدد باشد؛ یعنی به‌گونه‌ای باشد که اول و آخر آن، وقتی که همه دارند حرکت می‌کنند، با هم حرکت کنند و با هم برسند. کسی وسط راه، کار را با بی‌صداقتی و عدم حقانیت همراه نکند. ما الآن چنین مشکلی داریم، چه‌بسا یکی از مشکلاتی که در حوزة مناظره مطرح می‌شود این است که در مناظره‌ها آن چیزی که برای بعضی‌ها مهم جلوه می‌کند، صداقت نیست، حقانیت نیست، تفوق است؛ لذا گاهی کسی خیلی راحت از صداقت حرف می‌زند، به خاطر این‌که خودش را جلو بیندازد. این یک چیز واضحی است، خیلی روشن است، شاید دربارة صداقت خیلی لازم نباشد ما صحبت بکنیم، درمجموع می‌شود گفت که مهم‌ترین چیزی که می‌تواند در رقابت وجود داشته باشد، همین است که این رقابت همراه با صداقت و حقانیت باشد؛ به‌ویژه در دوران معاصر که می‌بینیم گاهی دروغ‌گویی‌ها، گاهی اوقات خلاف‌گویی‌ها، گاهی اوقات شانتاژها سبب می‌شود که آرای مردم عوض شود. شما همین انتخابات آمریکا و نتایج آن را در نظر بگیرید، معلوم می‌شود که گاهی اوقات بر اثر یک دروغ یا بر اثر یک تبلیغات ناشایست آرای مردم برمی‌گردد و این خیلی چیز جدی است. در جمهوری اسلامی هم خیلی‌ها که تحلیل می‌گویند تا دو سه روز قبل از رأی‌گیری شاید تحولاتی صورت بگیرد. بسیاری از این تحولات بر مبنای حقانیت و بر مبنای صداقت نیست.

 

ب) عدالت

بحث دوم دربارة عدالت است. این را همه می‌گویند. ما این عدالت را باید قبل از انتخابات، حین انتخابات و بعد از انتخاب در نظر بگیریم. یکی از مشکلات ما یکسان نبودن اطلاعات است؛ برای مثال اگر قرار باشد که دو گروه باشند، یک گروه از شش ماه قبل می‌دانند که کدام کاندیدشان تأیید می‌شود و یک گروه نمی‌داند و باید بعد از اینکه تأیید شد، خلاصه مضطرب باشد که از این حالت کنار برود. این عدالت نیست، عدالت این است که اگر همه می‌خواهند بدوند، با هم بدوند؛ نه یک نفر از شش ماه قبل اطلاعیه‌هایش را چاپ بکند، منتظر این است که زنگ شروع را بزنند و نفر دیگر هنگامی که زنگ شروع را زدند، ببیند چه کسی هست و چه کسی نیست. این‌گونه که نمی‌شود.

باید برابری در بهره‌بری از امکانات باشد، امروزه درواقع امکانات اجتماعی زیادی در اختیار افراد قرار می‌گیرد، اما این باید به یک نوع برابر باشد. البته من به ذهنم می‌رسد که بالأخره باید در حوزة برابری امکانت مقداری تلاش کرد و دقیق بود، شاید خود رادیو تلویزیون متأسفانه در ایران رادیو و تلویزیون انحصاری است. اگر انحصاری نبود شاید این مشکل وجود نداشت. اگر کسی پپگیری بکند، متوجه می‌شود که این‌ها به این نکته توجه جدی ندارند؛ چه به این طرف و چه به آن طرف. من گاهی فکر می‌کردم و می‌گفتم ما در بعضی از انتخابات می‌گفتیم چرا رئیس جمهور اواخر ریاست جمهوری‌اش که به انتخابات منتهی می‌شود، زیاد سفر می‌رود، باید یک امر طبیعی باشد. اگر چنین چیزی هست، در حوزة مسئولیت هست. بالأخره همیشه باید مثل هم باشد، هم سهام عدالت دادن شب انتخابات خوب نیست، هم کارهای دیگر کردن. فرقی نمی‌کند، بالأخره این امکانات برابر در حوزة انتخابات اگر باشد، این انتخابات عادلانه می‌شود و روشن است اگر دو نفر با هم می‌خواهند بدوند، به پای یکی طناب ببندند و یکی را هل بدهند، این چه انتخاباتی است؟ پس در رقابت بعد از بحث صداقت، بحث عدالت مطرح است که گفتم در دوران معاصر مقداری توسعه بحث پیدا کرده است، عدالت صرفاً این نیست که حال فرض کنید اسم دو نفر را یک روز با هم اعلام می‌کنند، گاهی از اوقات از دو سال قبل، سه سال قبل یا چهار سال قبل، این مسئلة خیلی جدی‌ای است و باید به آن توجه شود.

خدا مرحوم آیت‌الله هاشمی رفسنجانی را رحمت کند! زمانی در یک جلسة خصوصی بود، ایشان این‌طور می‌فرمود: «من قبل از سال 1384 یعنی از سال 1383 احساس کردم که یک سال دارند برنامه‌ریزی می‌کنند که در رسانة ملی فضای انتخابات برگردد». نقدهای بی‌خود، بزرگ کردن‌های بی‌خود، بالا بردن، پایین آوردن، حتی نوع چینش اخبار، همة این‌ها چیزهایی است که امروزه خیلی مهم است. حال یا این‌که باید به کلی یک تفسیر دیگری از قانون اساسی ارائه بدهیم که در بعضی از بخش‌ها این تفسیر ارائه شده است که حوزة تبلیغات صدا و سیما را خصوصی بکنیم. تبلیغات صدا و سیما را مثل روزنامه‌های دولتی که می‌گوییم به نفع کسی تبلیغ نکند، اصلاً از این مسئله باز داریم و بگوییم هر کسی برای خودش صدا و سیما و یک آنتنی داشته باشد که این هم چیز بدی نیست و شاید دور از انتظار نیست، دنیا هم همین کارها را انجام می‌دهد یا اینکه قرار است صدا و سیما و امکانات عمومی انحصاری باشد. قاعدتاً باید که عدالت را در فضاهای مختلف در نظر گرفت.

 

3. وفای به عهد (رقابت کریمانه)

نکتة سوم در این روایت است که «الوفاء بالعهد»؛[10] که من این را جز کرامت در حوزة انتخابات و رقابت می‌دانم یا این‌که روایت داریم: «الْكَرِيمُ إِذَا وَعَدَ وَفَى‏»؛[11] کسی که به وعده‌اش وفا می‌کند، او کریم است، کرامت دارد. یکی از مشکلات ما همین است که گاهی رقابت‌ها کریمانه نیست؛ یعنی قول‌هایی داده می‌شود، درحالی‌که شخص می‌داند اصلاً در آن حوزه اختیاری ندارد که دارد قول می‌دهد؛ برای مثال شخصی نمایندة مجلس می‌شود، هنوز به مقامی نرسیده، ولی به افراد حوزة انتخابی‌اش قول بردن ماشین‌آلات کشاورزی و جاده می‌دهد که این مربوط به وزارت راه است و به او ربطی ندارد یا حتی شورای شهری کاندیدا می‌شود یا حتی در ریاست جمهوری نیز همین‌طور است. بالاخره یک بخشی هست که گاهی اوقات قول‌هایی که داده می‌شود، اصلاً متناسب با فعالیت‌هایی که می‌خواهد انجام بدهد یا متناسب با مقدورات آن نیست.

گاهی اوقات هم تناسب دارد، اما بعدها این قول را رها می‌کند، به این دلیل که زحمت دارد یا مشکلاتی دارد. به نظر می‌رسد این هم یکی از چیزهایی است که باید به آن توجه شود.

شاید که من یک مقداری بحثم را مفصل‌تر از این می‌توانستم ارائه بدهم، می‌خواستم که با توجه به انتخابات هم فضا را در نظر بگیریم و هم محدود باشد. چون امشب شب شهادت هم هست، چند دقیقه‌ای مختصر دوستان اگر مطلبی دارند، بفرمایند.

پرسش و پاسخ

- یکی از حضار: خیلی ممنون، تشکر از فرمایشات شما. استفاده کردیم، سؤال این است که موضوع اخلاق رقابت در حکومت اسلامی است. در روایت «طَلَبَ الرِّئَاسَة»؛[12] نکوهش شده است و همچنین خود را در معرض رقابت قرار دادن. می‌خواستم ببینم توجیه شما در مورد این‌گونه روایات چیست.

- استاد: بله عرض کردم گویا شما کمی دیر تشریف آوردید. به این نکته اشاره کردم که ما در دوران صدر اسلام و در نصوص خودمان همان‌گونه که شما می‌فرمایید، اصلاً بحث رقابت نداشتیم؛ بحث این بود که خودتان را در معرض قرار ندهید؛ آن هم شاید بیشتر از این جهت بوده که بالأخره این یک مسئولیتی است و خوب است که دیگران این مسئولیت را بر عهده بگیرند و بعد  هم شرایط سفت و سختش را ذکر می‌کردند و می‌گفتند با این شرایط جلو بروید. البته از آن سو هم اگر کسی اعلم است، اگر به کسی مراجعه می‌شود، این نباید که تن بدهد، «لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَقِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا»؛[13] این تعبیر امیرالمؤمنین7 است، گفتند: «لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ»، اگر مردم اقبال نکرده بودند و این‌که حجت بر من تمام نمی‌شد و خداوند بر علما پیمان گرفته است که به ناراستی‌های جامعه، ناراستی‌های اقتصادی و سیاسی سکوت نکنند، من این را کنار می‌گذاشتم. ما طرفینش را داریم، درست است بالأخره این مسیر چون مسیری است که اگر افراد را رها کنیم، همه به سوی ادای مسئولیت می‌روند. در ظاهر ادای مسئولیت است، ولی در باطن شاید چیزهای دیگری باشد؛ از همین‌ روست که به افراد توصیه می‌شود تا جایی که می‌توانید، خودتان را در این فضاها قرار ندهید. حال که بالأخره هم فضا عوض شده است و هم درواقع پیچیدگی‌های زمان اقتضا می‌کند که ما فرد اعلم را با یک خصوصیاتی بشناسیم و از سوی دیگر، الآن با دوران قبل فرق می‌کند، مردم مطالبات مختلفی از حکومت دارند، انتظاراتی دارند و امکاناتی می‌دهند. حال فرض کنید قبلاً کسی که حاکم یک جامعه‌ای بود، حداکثر خراجی می‌گرفت و کار زیادی هم نمی‌کرد؛ نه سیاست خارجی داشت، نه مترو داشت. در گذشته خیلی چیزها نبود. شما در نظر بگیرید، همان‌طور که عرض کردم، یک امر خیلی بسیطی بوده است؛ ازاین‌رو شاید خیلی‌ها به آن رغبت نداشتند. الآن هم مطالبات مردم، هم حقوق مردم، با توجه به دنیای جدید گسترده است و می‌بینیم که چقدر ریاست‌های افراد گوناگون که با نگاه‌های مختلفی می‌خواهند بر یک جامعه‌ای حکومت بکنند، با هم تفاوت دارد. آن موقع شاید حتی این اختلاف‌ها هم نبود که مثلاً حسن رئیس باشد یا تقی رئیس باشد. الآن می‌بینیم که کسی می‌آید هشت سال مملکت را به باد می‌دهد، کس دیگری می‌آید هشت سال مملکت را آباد می‌کند. بنابراین، با توجه به این خصوصیت بحث، توجه به رقابت و شاید که تشویق به حضور افراد شایسته با آن ویژگی‌هایی که عرض کردیم، جای پذیرش و جای تأیید داشته باشد.

- یکی از حضار: تشکر می‌کنم، از بیانات جنابعالی استفاده کردیم. فرمودید که در تأیید صلاحیت افراد باید پایگاه رأی مردمی در نظر گرفته شود، ولی به نظر من این یکی از نقیصه‌های بزرگ دموکراسی است؛ یعنی ما فردی را که صلاحیت این کار را ندارد، اما پایگاه مردمی دارد، تأیید می‌کنیم و بعد یک شخصی روی کار می‌آید که می‌بینیم جامعه را بعد از هشت سال به عقب برمی‌گرداند. فکر نمی‌کنم این تأیید روایی یا آیه‌ای چنین چیزی را تأیید بکند که شخصی که صرفاً پایگاه رأی مردمی داشته باشد، سزاوار آن منصب باشد. در شورای شهر تهران آقایی به عنوان یک وزنه‌بردار تأیید شده و رأی آورده است، ولی این شخص که آگاهی از مدیریت شهری ندارد، صرفاً به خاطر احساسات است و من فکر می‌کنم این باز به خود ترکیب شورای نگهبان برمی‌گردد که دوازده نفر که شش فقیه‌اند و شش حقوق‌دان هستند. چنین کسانی چگونه می‌توانند تشخیص بدهند که چنین فردی صلاحیت دارد که مدیر باشد یا مدبر باشد؟ این ترکیب هم باید عوض بشود؛ یعنی کسانی بیایند که مدیریت افراد و سیاسی بودن افراد را تشخیص بدهند.

- استاد: این البته به یک نکته‌ای برمی‌گردد که شاید فراتر از این بحث است. تک تک افرادی که شما فرمودید و آن‌هم این‌که یا باید حکومت مردم‌سالاری و دموکراسی را بپذیریم ،یا حکومت نخبه‌سالاری را. مشکل نخبه‌سالاری این است که گاهی نخبگان شما با یکدیگر متعارض می‌شوند، آن‌وقت پذیرفتن برخی نخبگان بر برخی نخبگان دیگر مشکل می‌شود.

 


[1]. بقره، 148؛ مائده، 48.

[2]. حدید، 21.

[3]. طبری امامی، المسترشد فی امامه، ص600.

[4]. مجلسی، بحار الأنوار، ج85، ص88.

[5]. یوسف، 55.

[6]. قصص، 26.

[7]. نمل، 39.

[8]. ر.طباطبائی یزدی، عروة الوثقی.

[9]. صدوق، الخصال، ج1، ص113.

[10]. کلینی، الکافی، ج2، ص162، 567؛ برقی، المحاسن، ج1، ص8.

[11]. تمیمی آمدی، غرر الحکم ودررالکلم، ص82.

[12]. کلینی، کافی، ج2، ص297، 682، 726؛  صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج3، ص352.

[13]. صدوق، علل الشرائع، ج1، ص151؛ ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج‌ البلاغة، ج1، ص202.